حارث بن عامر قرشی در قرآن
مقدمه
حارث بن عامر بن نوفل بن عبدمناف رئیس طایفه بنینوفل (از تیرههای همعرض بنیهاشم) در دوره بعثت و از اشراف قریش بود.[۱] او از دوستان صمیمی ابولهب از بزرگان بنیهاشم بود که همراه گروهی دیگر از اشراف قریش در خانه مقیس بن قیس مجلس شراب برپا میکرد.[۲] آنان روزی برای خریدن شراب از کاروان تجاری شام، غزال طلایی کعبه را ربودند و در خانه دُوَیک یا دییک خزاعی شکسته، میان خود قسمت کردند.[۳] قریشیان چون از این دزدی مطلع شدند آنها را به بند کشیده، دست دُویک را بریدند. حارث بن عامر نیز به سبب هتک حرمت کعبه به قضاوت زنی کاهن ۱۰ سال از مکه تبعید شد [۴] و مورد هجو حسان بن ثابت، شاعر انصاری قرار گرفت؛[۵] گویا این اتفاق مربوط به دوره جوانی حارث است، از این رو پس از بازگشت از تبعید، موقعیت ممتازی یافت و از اشراف قریش شد.[۶] او همچنین ثروت فراوانی به دست آورده بود و بنا به برخی گزارشها منصب رفادت (تهیه غذای حاجیان به عنوان مهمانان خدا) را در موسم حج بر عهده داشت [۷].
درباره روابط حارث و پیامبر (ص) گزارشهایی متفاوت نقل شدهاند. برخی از آنها از تمایل حارث به پیامبر (ص) و برخی از دشمنی او با ایشان سخن میگویند. برخی مفسران در تطبیق آیات توبیخی قرآن بر سران قریش تفاوتی میان او و دیگر سران ستیزهجو ننهاده و تصویری متفاوت از او ارائه نکردهاند، چنانکه مقاتل آیه ﴿يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُبَدًا﴾[۸] را بر او تطبیق کرده است.[۹] بر اساس این گزارش، حارث پس از ایمان آوردن به پیامبر (ص) برای گناهان خود کفاره داد؛ ولی پس از آن این کفارهها را تلف کردن مال دانست.[۱۰] این در حالی است که آیه از افسوس کافران در قیامت به سبب تلف کردن مالشان سخن میگوید. کلبی نیز آیه ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[۱۱] را بر حارث و دیگر سران قریش تطبیق کرده و آورده است که وی یک بار به همراه ابوسفیان، ولید بن مغیره، عتبه و شیبه (پسران ربیعه)، امیّه و اُبیّ (پسران خلف) و نضر بن حارث نزد پیامبر (ص) آمده، آیاتی از قرآن را شنیدند؛ آنگاه با یکدیگر گفتند: چگونه میدانی آنچه را که محمّد میخواند و میگوید؟ نضر گفت: آن از جنس اساطیر است، پس آیه شریفه نازل شد،[۱۲] در حالی که این آیه مدنی است و از مجادله کافران با پیامبر (ص) گزارش میدهد؛ ولی در روایت کلبی سخنی از مجادله کافران نبود.
ابنعباس و ابنجبیر نیز حارث را جزو مسخره کنندگانی دانستهاند که عموماً از سران قریش بودند و در قرآن به آنان اشاره شده: ﴿فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ﴾[۱۳] و خدا به پیامبرش وعده داده که وی را از شر آنان حفظ خواهد کرد.[۱۴] به نقل عکرمه، جمعی از اشراف مشرک بنی عبدمناف که حارث نیز از آنان بود، نزد ابوطالب رفته، اعتلای مقام پیامبر (ص) نزد قریش و در نتیجه تصدیق ادعای پیامبر (ص) را منوط به آن دانستند که آن حضرت بردگان آنان را از اطراف خود پراکنده کند، پس آیه ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۵] فرود آمد و پیامبر (ص) را از این کار بازداشت.[۱۶]
به روایتی رسول خدا (ص) مایل بود حارث اسلام آورد و او را دعوت کرد؛ ولی خودداری او بر رسول خدا (ص) گران آمد و در پی آن، آیه ﴿وَإِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۱۷] نازل شد.[۱۸] در این آیه، خداوند بیان میدارد که ایمان نیاوردن برخی از قریشیان بر پیامبر (ص) دشوار بوده است. ابنعباس در شأن نزول همین آیه گفته که حارث از پیامبر (ص) خواست همانند پیامبران پیشین معجزهای بیاورد تا قریش به او ایمان بیاورند.[۱۹] حارث در نشست دارالندوه حضور داشت که برای اخراج یا قتل پیامبر (ص) بر پا شده بود [۲۰] و به نقل ابنعباس آیه شریفه ﴿وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ﴾[۲۱] درباره آنان نازل شد.[۲۲] در این آیه خداوند زمانی را که قریش درصدد حبس، ترور یا تبعید پیامبر (ص) بودند برای پیامبر (ص) یادآوری کرده است. پس از این رخداد همو در جمع افرادی بود که در لیلهالمبیت پیرامون خانه پیامبر (ص) کمین کردند تا وی را به قتل برسانند.[۲۳]
حارث در کاروان تجاری قریش که پیامبر (ص) در سال دوم هجری قصد مصادره آن را داشت، ۱۰۰۰ مثقال طلا سرمایه داشت؛ اما زمانی که قریش برای رویارویی با پیامبر (ص) سپاهی را به بدر اعزام کرد، وی از آمدن به این مصاف بسیار اکراه داشت.[۲۴] حارث یکی از چند ثروتمند قریش بود که اطعام سپاه قریش را بر عهده داشتند. آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾[۲۵] در نکوهش آنان نازل شده است [۲۶] تا آنان را مغلوب بخواند و بگوید که حسرت اموالی که هزینه کردند بر دلهایشان خواهد ماند. برخی آیه ۱ محمّد / ۴۷ را نیز در شأن اطعامکنندگان بدر دانستهاند.[۲۷] خداوند در این آیه کردار کافرانی را که مردم را از راه خدا بازداشتند تباه شمرد: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾[۲۸]. به نظر میرسد حارث با دیگر سران قریش که با پیامبر (ص) دشمنی داشتند، متفاوت بود؛ او میکوشید تا جایی که از سوی قریش به جانبداری متهم نشود تا حدی از فشارهای قریش بر پیامبر (ص) بکاهد، چراکه بنیهاشم و بنینوفل هر دو از بنیعبدمناف بودند؛ اما در عین حال در جلسات تصمیمگیری قریش به عنوان رئیس بنینوفل شرکت میکرد و چه بسا خود او تصمیم مخفیانه قریش را درباره قتل پیامبر (ص) به او رسانده باشد. موقعیت او به عنوان رئیس بنینوفل اقتضا میکرد دیدگاههای خود را در میان مردم ابراز نکند، چنانکه ابوطالب نیز چنین میکرد. به روایت مقاتل، حارث در پیش روی کفار، پیغمبر (ص) را ساحر، شاعر و مجنون خوانده، وی را تکذیب میکرد؛ اما در خلوت و میان خانواده، محمد را راستگو میدانست و نسبت دروغگویی به وی را انکار میکرد که آیه﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾[۲۹] نازل شد. ابنعباس نیز روایت کرده که حارث در گفتوگو با پیامبر (ص) گفته بود: تا به حال دروغی از او نشنیده تا او را به دروغگویی متهم کند. به نقل ابنعباس و مقاتل درباره این رفتار وی بود که آیه شریفه ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ﴾[۳۰] نازل شد.[۳۱] در این آیه خداوند به پیامبر خود میگوید: آنان تو را دروغگو نمیدانند، بلکه نشانههای خدا را انکار میکنند.
غالب آیاتی که در منابع تفسیری به حارث نسبت داده شده، آیاتیاند که درباره عموم سران کافر قریش نازل شدهاند و به او اختصاص ندارند، از این رو تصویری که از او در منابع تفسیری ارائه شده همانند تصویر دیگر اشراف قریش است. این در حالی است که پیامبر (ص) توجه ویژهای به او داشت و به یاران خود فرمان داده بود در صورت روبهرو شدن با حارث در صحنه نبرد او را نکشند. حارث به همنشینی با پیامبر (ص) علاقهمند بود و بارها این کار را کرد تا اینکه قریش نسبت به رفتار او واکنش نشان داد و رفتار او را کودکانه دانست [۳۲] تا او را تحت فشار گذارد. در جریان محاصره سه ساله بنیهاشم در شعب ابیطالب، حارث تلاش قابل توجهی برای لغو پیماننامه قریشیان و رفع حصار از بنیهاشم کرد.[۳۳]
او همچنین در گفتوگوی خود با پیامبر (ص) به حقانیت سخنان و دین پیامبر (ص) اقرار کرده علت مخالفت خود و دیگر قریشیان را نگرانی آنها از نارضایتی قبایل عرب خارج از مکه و از دست رفتن موقعیت قریش در صورت حمله آنان به مکه دانست. طبق نقل ابنعباس آیه شریفه ﴿وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِنْ لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۳۴].[۳۵] بیانگر همین امر است؛ ولی خداوند در همین آیه اشاره میکند که مگر امنیت حرم و وفور نعمتهایی که به آنجا سرازیر میشود از جانب خدا نیست که ایمان به او نگرانشان کرده است؟ پیامبر (ص) پیش از جنگ بدر با اطلاعاتی که از یک اسیر مکی به دست آورد، اشراف قریش از جمله حارث را که در سپاه مشرکان حاضر بودند شناسایی کرد و خطاب به مسلمانان فرمود: اکنون مکّه پارههای جگر خود را سوی شما فرستاده است؛[۳۶] اما آنان را از کشتن حارث نهی کرد و دستور داد وی را اسیر کنند،[۳۷] با این حال در اثنای جنگ خبیب بن یساف او را نشناخت و وی را کشت.[۳۸]
در حالی که تمامی منابع تاریخی قاتل حارث را خبیب بن یساف میدانند، برخی محدثان این کار را به خبیب بن عدی انصاری نسبت میدهند، زیرا بنینوفل وی را که اسیر شده بود خریدند و کشتند؛[۳۹] لکن این امر برای اثبات قتل حارث به دست خبیب انصاری کافی نیست، زیرا قریش درصدد بودند انتقام کشتگان خود را در جنگ بدر، از هر مسلمانی که میتوانند بگیرند. (خبیب بن عدی) حارث همسرانی داشت؛ درّه دختر ابولهب عبدالعزی [۴۰] و دختر عموی پیامبر.[۴۱] که شاعر بود و در باب جنگ فجار شعر سروده بود، یکی از آنان بود. وی پس از مرگ حارث اسلام آورد.[۴۲] همسر دیگر حارث، خدیجه یا أمامه دختر عیاض بن رافع از قبیله خزاعه بود.[۴۳] حارث ۶ پسر داشت: ولید،[۴۴] مسلم (یا ابومسلم)،[۴۵] عقبه (قاتل خبیب بن عدی)،[۴۶] أبوحسین [۴۷] (ابوحنین)،[۴۸] ابوحسن [۴۹] و أسود که در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد.[۵۰] او همچنین دختری به نام زینب داشت [۵۱] که وحشی، قاتل حمزه، بنا بر یکی از گزارشها برده او بوده است [۵۲].[۵۳]
منابع
پانویس
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۳؛ ج ۴، ص ۴۱۴؛ ج ۹، ص ۴۰۱؛ اسباب النزول، ص ۲۸۴؛ البدایة والنهایه، ج ۳، ص ۲۱۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۴۱۴؛ المنمق، ص ۵۹؛ المنتظم، ج ۲، ص ۲۰۹.
- ↑ المنمق، ص ۶۱، ۶۴؛ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۴۱۴؛ ج ۹، ص ۴۰۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹.
- ↑ السیر و المغازی، ص ۱۰۳ - ۱۰۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹.
- ↑ المنمق، ص ۶۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۱.
- ↑ عقد الفرید، ج ۳، ص ۳۱۶؛ تاریخ دمشق، ج ۲۴، ص ۱۱۸؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۴.
- ↑ «میگوید: دارایی هنگفتی را تباه کردم،» سوره بلد، آیه ۶.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۴، ص ۷۰۱ - ۷۰۲.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۷۴۸؛ زادالمسیر، ج ۴، ص ۴۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۲۱، ص ۶۴.
- ↑ «و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش میدهند در حالی که بر دلهایشان پوششهایی افکندهایم تا درنیابند و در گوشهایشان سنگینییی (نهادهایم) و اگر هر نشانهای ببینند به آن ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش میورزند؛ کافران میگوی» سوره انعام، آیه ۲۵.
- ↑ روضالجنان، ج ۷، ص ۲۵۷؛ لباب التأویل، ج ۲، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ تفسیر مراغی، ج ۷، ص ۹۸.
- ↑ «از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۵.
- ↑ مناقب، ج ۱، ص ۶۵ - ۶۶.
- ↑ «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیدهدمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی میخوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
- ↑ جامعالبیان، ج ۷، ص ۱۲۸؛ روضالجنان، ج ۷، ص ۲۹۷ - ۲۹۸؛ تفسیر، ابنکثیر، ج ۳، ص ۲۳۳.
- ↑ «و اگر رویگردانی آنان بر تو گران است چنانچه بتوانی سوراخی در زمین یا نردبانی بر آسمان بیابی تا نشانهای (دیگر) برای آنان بیاوری (چنین کن، اما باز ایمان نمیآورند) و اگر خداوند میخواست همه آنان را بر رهنمود (خود) گرد میآورد پس، هرگز از نادانان مباش!» سوره انعام، آیه ۳۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۹۷ - ۱۹۸؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۱۳؛ انوار العرفان، ج ۱۲، ص ۱۵۵.
- ↑ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۵؛ لباب التأویل، ج ۲، ص ۱۱۰؛ روحالمعانی، ج ۴، ص ۱۳۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۹۸؛ الکامل، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ ابنخلدون، ج ۲، ص ۲۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ میباختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ میباختند و خداوند تدبیر میکرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
- ↑ التکمیل و الاتمام، ص ۱۶۴؛ مفحمات الاقران، ص ۹۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۸۲ - ۴۸۳.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴۹؛ سبل الهدی، ج ۴، ص ۲۹.
- ↑ «بیگمان کافران داراییهای خود را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا میبخشند؛ به زودی (همه) آن را خواهند بخشید آنگاه برای آنان مایه دریغ خواهد بود سپس مغلوب میگردند و کافران به سوی دوزخ گرد آورده میشوند» سوره انفال، آیه ۳۶.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۱۲۸؛ اسبابالنزول، ص ۱۹۵؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۸۳۲.
- ↑ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۴۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۲۳.
- ↑ «(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.
- ↑ «ما خوب میدانیم که آنچه میگویند تو را اندوهناک میگرداند؛ (امّا) به راستی آنان تو را دروغزن نمیشمارند بلکه این ستمگران آیات خداوند را انکار میکنند» سوره انعام، آیه ۳۳.
- ↑ «ما خوب میدانیم که آنچه میگویند تو را اندوهناک میگرداند؛ (امّا) به راستی آنان تو را دروغزن نمیشمارند بلکه این ستمگران آیات خداوند را انکار میکنند» سوره انعام، آیه ۳۳.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج ۱، ص ۵۵۸؛ اسباب النزول، ص ۱۷۸؛ زاد المسیر، ج ۲، ص ۲۲.
- ↑ المنمق، ص ۶۸ - ۶۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۴؛ امتاع الاسماع، ج ۱۴، ص ۳۳۷.
- ↑ «و گفتند: اگر این رهنمود را با تو پی بگیریم ما را از سرزمینمان میربایند؛ آیا ما به آنان در حرمی امن جایگاه ندادیم که فرآوردههای هر چیز را که رزقی از نزد ماست به سوی آن میآورند؟ اما بیشتر آنان نمیدانند» سوره قصص، آیه ۵۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۴۰۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۶، ص ۲۲۲ - ۲۲۳؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۱۳۴.
- ↑ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۲۷۸؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۶۰؛ لباب التأویل، ج ۲، ص ۳۰۰.
- ↑ المنمق، ص ۶۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۴؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۴.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۸۱؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۷۰۹؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۱۶.
- ↑ المنمق، ص ۶۹؛ جمهرة انساب العرب، ص ۱۱۷؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۴۰؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۸۶.
- ↑ المحبّر، ص ۶۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۹۱.
- ↑ اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۰۳؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۲۷؛ الاعلام، ج ۲، ص ۳۳۸.
- ↑ الاعلام، ج ۲، ص ۳۳۸؛ الاصابه، ج ۸، ص ۱۲۷.
- ↑ الطبقات، ج ۶، ص ۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۵۴۷.
- ↑ الطبقات، ج ۸، ص ۴۰؛ تهذیب الکمال، ج ۲۰، ص ۱۹۳.
- ↑ الطبقات، ج ۸، ص ۴۰؛ تهذیب الکمال، ج ۲۰، ص ۱۹۳؛ المحبّر، ص ۴۵۳.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۶۶۷؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۵۴۷؛ الاصابه، ج ۴، ص ۴۲۷.
- ↑ الطبقات، ج ۶، ص ۲۵؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۵۹۹؛ تهذیب الکمال، ج ۲۰، ص ۱۹۳.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص ۱۱۷.
- ↑ الطبقات، ج ۸، ص ۴۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۵.
- ↑ الاصابه، ج ۸، ص ۱۵۵؛ سبل الهدی، ج ۶، ص ۴۳.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص ۲۸۵؛ انساب الاشراف، ج ۴، ص ۳۸۶؛ امتاعالاسماع، ج ۱، ص ۱۶۵.
- ↑ زیرکی، مهدی، مقاله «حارث بن عامر قرشی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۰.