حدوث و قدم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
تعریف
حدوث به معنای بودن شیء پس از نبود آن[۱] و قدم به معنای کهنه و دیرینگی[۲] است. در اصطلاح کلامی به پدیدههای برخوردار از شروع زمانی «حادث» و به موجودات فاقد چنین آغازی «قدیم» گفته میشود.[۳] حدوث در اصطلاح فلسفی، مسبوقبودن وجود شیء به عدم، و قدم مسبوقنبودن آن بر عدم است؛ به این معنا که شیء پیشینه نیستی نداشته باشد.[۴]
امام خمینی نیز همین تعریف را پذیرفته و قائل است حدوث به معنای بودن شیء پس از عدم است و حادث چیزی است که وجودش پس از عدمش میباشد و قدم به معنای مسبوق به عدم خود یا مسبوق به غیر نبودن شیء است. پس قدیم موجودی است که همیشه موجود بودهاست.[۵].[۶].[۷]
الفاظ مرتبط
از الفاظ مرتبط با حادث و قدیم، سبق و لحوق، ازلی، ابدی و اول و آخر است. سبق و لحوق یا تقدم و تأخر از عوارض و احکام وجود است. چه بسا دو شیء موجود نسبت مشترکی با یک مبدء وجودی داشته باشند و برای یکی از آن دو شیء از آن نسبت بهرهای باشد که برای دیگری نیست؛ مانند نسبت عدد دو و سه به عدد یک، که عدد دو به عدد یک نزدیکتر از عدد سه است؛ از اینرو عدد دو سابق و متقدم و عدد سه لاحق و متأخر نامیده میشود.[۸] معنای ازلی بودن شیء، ممتنع بودن عدم برای آن است،[۹] همچنین به معنای دوام وجود در زمان گذشته میباشد[۱۰] و ابدی چیزی است که برای وجود او در آینده نهایت و آمدی نیست.[۱۱] اول به معنای ابتدای چیزی که گاهی دوم دارد و گاهی ندارد و فرق آن با سابق در این است که سابق همواره مقتضی مسبوق است، ولی در اول همیشه وجود ثانی ضروری نیست.[۱۲] اول و آخربودن حقتعالی به معنای تقدم او بر هر شیء و بعدیت او بر هر چیزی است[۱۳] یا اوّلیت حق تعالی در مبدئیت و غایت بودن او برای همه موجودات در نهایت است.[۱۴].[۱۵].[۱۶]
پیشینه
مسئله حدوث یا قدم عالم و چگونگی صدور آن از خداوند متعال از پیچیدهترین مسائل فلسفی است. این مسئله از دیرباز مورد توجه ادیان آسمانی بوده است.[۱۷] بر اساس آنچه در ظواهر کتابهای آسمانی آمدهاست، عالم و همه موجوداتِ آن حادثاند و همه ارباب ادیان در این امر اتفاق نظر دارند.[۱۸] در قرآن کریم دربارهٔ مسئله آفرینش عالم، آیات متعددی مطرح شده است﴿بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۹]، ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾[۲۰]، ﴿أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ﴾[۲۱]، ﴿قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾[۲۲] که برخی با استناد به ظواهر آن حادث بودن عالم هستی را استفاده کردهاند.[۲۳] در روایات معصومان(ع) نیز به این مسئله توجه[۲۴] و در بعضی روایات بر حدوث عالم تأکید[۲۵] شدهاست.
یکی از مسائل مهم اعتقادی که در برههای از تاریخ دربارهٔ آن بحث و گفتگو شد، مسئله حدوث و قدم کلام خداوند بود و به همین جهت این علم را، علم کلام نامیدند.[۲۶] نزاع بر سر حدوث یا قِدم کلام خداوند، بهتدریج به دیگر صفات او کشیده شد و متکلمان در بیان صفات خداوند به بحث از حدوث و قدم آنها نیز پرداختند.[۲۷] در این راستا، متکلمان معتزلی از بحث حدوث و قدم برای اثبات وجود خدا استفاده کردند.[۲۸] با انتقال آرای یونانیان به فرهنگ اسلامی، حکمایی چون فارابی تلاش کردند تا تعارض میان رأی افلاطون دربارهٔ حدوث عالم و نظر ارسطو و حکمای پیش از او دربارهٔ قدم عالم را از میان بردارند.[۲۹] بعدها ابنسینا به طرح و بررسی تفصیلی حدوث و قدم ذاتی پرداخت.[۳۰] به دنبال آن میرداماد حدوث زمانی عالم را نقد و حدوث دهری را اثبات کرد.[۳۱] ملاصدرا نظر متکلمان و حکمای مشاء را دربارهٔ حدوث و قدم عالم نمیپسندد و با استفاده از اصل حرکت جوهری اثبات میکند عالم جسمانی دایماً در حال نوشدن و حدوث است و نمیتواند قدیم باشد بلکه عین حدوث است.[۳۲].[۳۳].[۳۴]
اهمیت
مسئله حدوث و قدم از چند جهت حایز اهمیت است؛ مفهوم حدوث و قدم پیچیده و دشوار است، به گونهای که میرداماد مدعی است راهی برای فهم آن، جز توفیق ربانی و فیض الهی وجود ندارد[۳۵]؛ از سوی دیگر، این مسئله به لحاظ گستردگی ارتباطش با مسائل مختلف فلسفی از یک سو و تعارض ظاهری آن با آموزههای دینی از سوی دیگر، موجب شکلگیری اشکالهایی ازجمله تعارض آن با مسئله قدرت و اراده الهی شدهاست[۳۶]؛ چنانکه اهمیت آن به جهت چگونگی ارتباط آن با مسئله خلق و آفرینش جهان و وابستگی موجودات مادی به موجودی قدیم است که همان مسئله ربط حادث به قدیم، میباشد.[۳۷] پیچیدگی این مسئله، صاحبنظران را بر آن داشته تا رسالههایی مستقل با عنوان «رسالة الحدوث» تألیف کنند که ازجمله آنها میتوان به رسالههای فخر رازی، ملا صدرای شیرازی، ملا شمسای گیلانی و حسین تنکابنی اشاره کرد.[۳۸]
امام خمینی نیز در آثار خود به این مسئله پرداخته و نظریه متکلمان را نقد و بررسی کرده است.[۳۹] ایشان به پیروی از ملاصدرا، حدوث زمانی عالم را با دو رویکرد فلسفی و عرفانی اثبات کرده و از بیانی عرفانی و مسئله قبض و بسط اسمای الهی، در اثبات حدوث زمانی مدد جستهاست.[۴۰].[۴۱].[۴۲]
موضوع و اقسام حدوث و قدم
در مصادیق حادث و قدیم میان فلاسفه و متکلمان اختلاف است. متکلمان معتقدند تنها حقتعالی قدیم است و غیر از او، اعم از مادی و مجرد، همه حادثاند[۴۳]؛ اما فلاسفه حدوث را مختص عالم طبیعت دانسته، عوالم مافوق طبیعت را قدیم و مجرد میدانند.[۴۴] امام خمینی معتقد است حدوث و قدم برای عالم، جدای از افراد آن نیست و خود عالم، امری اعتباری است؛ بنابراین، این افراد عالماند که یا حادث ذاتی یا حادث زمانیاند.[۴۵] ایشان بنابر مسلک اهل معرفت علاوه بر حدوث زمانی عالم ماده، بر حدوث زمانی عالم مجردات نیز استدلال میکند و برای غیر از حقتعالی حدوث زمانی، ذاتی و اسمی را نیز ثابت میکند.[۴۶]
از آنجا که مفاهیم سبق و لحوق یا تقدم و تأخر در عنوان حدوث و قدم مندرجاند، شناخت احکام و اقسام تقدم و تأخر بر شناخت حدوث و قدم مؤثر است.[۴۷] امام خمینی نیز به اقسام هشتگانه سبق و تقدم اشاره کردهاست.[۴۸] ایشان همسو با حکما[۴۹] برای حدوث و قدم اقسامی ذکر میکند [۵۰].[۵۱]:
حدوث و قدم اضافی
حدوث و قدم اضافی: هنگامی است که دو موجود زمانی با یکدیگر مقایسه میشوند. آنکه دارای زمان بیشتری باشد قدیم و آنکه زمان کمتری دارد، حادث است و این همان معنایی است که اذهان عامه با آن آشنایی دارند و در تعابیر عرفی به آنها کهنه و نو و جدید و قدیم میگویند.[۵۲].[۵۳].[۵۴]
حدوث و قدم حقیقی
حدوث و قدم حقیقی: حدوث حقیقی آن است که موجود بدون مقایسه با دیگری، مسبوق به عدم خود باشد و قدیم حقیقی مسبوق به عدم خود یا مسبوق به غیر خود نباشد[۵۵].
اقسام حدوث و قدم حقیقی
حدوث و قدم حقیقی خود دارای اقسامی است:
حدوث زمانی
بیشتر اندیشمندان اعتقاد به حدوث زمانی عالم را از مسائل مهم دینی برشمردهاند.[۵۶] از دیدگاه متکلمان آنچه در بستر زمان پدید میآید و عدم آن بر هستیاش تقدم دارد، حادث زمانی است و مراد آنان از این عدم، عدم مقابل است[۵۷] یعنی عدمی که با وجودش قابل جمع نیست؛ به خلاف عدم مجامع که با وجودش قابل جمع است. برخی از متکلمان در بیان حدوث زمانی عالم، زمان را امری موهوم میدانند؛ به این معنا که پیش از پیدایش جهان، در زمانی موهوم، عالم وجود نداشت و سپس خداوند بر اساس مشیت خود آن را آفرید.[۵۸] متکلمان حدوث زمانی را یگانه معنایی میدانند که میتوان در اثبات معلولبودن عالم و حدوث آن از آن بهره جست؛ زیرا فعل قدیم نمیتواند فاعل داشته باشد.[۵۹] متکلمان به جهت آنکه قدیم را منحصر در واجبتعالی میدانند، هر موجودی غیر از خداوند را حادث و نیازمند علت میشمارند و ملاک نیازمندی شیء به علت را حدوث شیء میدانند[۶۰].
امام خمینی معتقد است اعتقاد به حدوث زمانی عالم، خود مستلزم قدم عالم است؛ زیرا عالم عین هویات این موجودات است و زمان نیز یکی از افراد عالم است و اگر زمانی بوده که عالم نبودهاست، لازمه آن قدم خود زمان و همچنین قدم عالم است.[۶۱] به باور ایشان با حدوث زمانی متکلمان، تنها میتوان حدوث عالم طبیعت را اثبات کرد[۶۲] و لازمه حدوث زمانی متکلمان، انقطاع فیض و تعطیل بودن قدرت حقتعالی است؛ زیرا مستلزم آن است که پیش از آفرینش عالم، حقتعالی فیاض نبوده باشد[۶۳] و این امر، اصل توحید و تنزیه را متزلزل میکند.[۶۴] همچنین ایشان تمسک بعضی از محدثان به اجماع و اتفاق بر حدوث زمانی عالم را[۶۵] نادرست میداند؛ زیرا در مسائل اعتقادی، تعبد وجهی ندارد[۶۶].
امام خمینی خود از راه برهان حرکت جوهری و برهان کلی طبیعی، حدوث زمانی عالم را اثبات میکند و معتقد است اشیای طبیعی، وجودی مقارن با عدم دارند و در هر لحظه، وجودی معدوم و بعد از آن، در آنی متصل به آن، وجود دیگری حادث میشود؛ بنابراین هر یک از این وجودات در هر آن، مسبوق به عدم خود و حادث به حدوث زمانیاند[۶۷].
امام خمینی روش دیگری از مشرب عرفانی برای اثبات حدوث زمانی عالم بیان میکند؛ اینگونه که ایجاد همه موجودات به واسطه اسم «الرحمن» و «الباسط» صورت میگیرد و اعدام آنها به اسم «القهار» و «المالک» است که موجودات را از ظهور به خفا و غیب برمیگرداند و این امر بر اساس تجدد امثال عرفانی در هر لحظه و آن، به صورت مستمر است؛ بنابراین هر موجودی در هر آن، معدوم و سپس به تجلی حقتعالی، موجود میشود؛ از اینرو هر موجودی مسبوق به عدم زمانی است و حادث زمانی خواهد بود.[۶۸].[۶۹].[۷۰]
حدوث ذاتی
حدوث ذاتی به معنای تأخر ذاتی معلول از علت خود به گونهای که موجود ممکن، مسبوق به عدمی ذاتی باشد که همان امکان ماهوی است؛ یعنی شیء در ذات خود اقتضای وجود و عدم ندارد.[۷۱] هرچند میان مبدأ و عالم فاصله زمانی نیست، جهان حادث بوده، در مقام ذات خود، معدوم است و تنها در پرتو ارتباط با مبدأ هستی، موجود است.[۷۲] بر این اساس، به حسب تحلیل عقل، جهان همیشه حادث و مسبوق به عدم ذاتی است و عدم در حادث ذاتی، از سنخ عدم مقابل نیست، بلکه عدم مجامع است که با وجود قابل جمع است[۷۳]. البته باور به حدوث ذاتی، اختصاص به فلاسفه دارد[۷۴].
امام خمینی نیز بر این باور است که عدم در امکان ذاتی که لازمه ماهیت است، عدم مجامع است. طبق این بیان، حادث ذاتی آن است که ذاتش اقتضای وجود و عدم ندارد. از این جهت ذات ممکن از ناحیه خود، معدوم و از ناحیه علت موجود است.[۷۵] ایشان در بیان فرق میان حدوث ذاتی و زمانی قائل است در حدوث زمانی عدم در زمان سابق بوده و به واسطه وجود شیء، عدم منقطع میگردد؛ اما در حدوث ذاتی، موجود با عدم ذاتی خود همراه است؛ زیرا عدمِ ذاتی، همان امکان ذاتیاش است که دایماً با وجود مقارن است.[۷۶].[۷۷].[۷۸]
حدوث دهری
حدوث دهری از ابداعات میرداماد است[۷۹] و برخی معتقدند این حدوث در نظام فلسفی حکمت متعالیه مورد توجه نبوده[۸۰] و ملاصدرا در بیان اقسام حدوث و قدم، هیچ نامی از حدوث دهری نیاورده است[۸۱].
امام خمینی به حدوث دهری توجه کرده و در تفسیر برخی از آیات قرآن[۸۲] از آن بهره بردهاست.[۸۳] ایشان برای اثبات حدوث دهری مقدماتی را برمیشمارد:
- برای هر چیزی وعایی است و زمان، وعاء موجودات عالم طبیعت است و خود زمان و زمانیات، زیرمجموعه عالمی است که آن را عالم مفارقات نوریه و عالم دهر گویند که عالمی بسیط و مجرد از کمیات و سیلان است و به منزله وعاء برای مفارقات است و نسبتش به زمانیات و عالم طبیعت، مانند نسبت روح به جسد است[۸۴].
- موجودات دارای دو سلسله طولی و عرضیاند که میان موجودات در سلسله عرضی رابطه علیت و معلولیت برقرار نیست؛ اما در سلسله طولی، هر عالمی علت عوالم پایینتر از خود است[۸۵].
عدم در احکام خود از وجود پیروی میکند؛ از اینرو عدم به واسطه قیاس با وجود، دارای عدم زمانی، دهری و سرمدی است و تصویر عدم در ذهن، فقدانی است که در هر مرتبه از مراتب وجود است؛ ولی در سلسله طولی، تصویر عدم، فقدان سلسله پایینتر نسبت به کمال سلسله وجودات بالاتر است.[۸۶] در سلسله طولی، وجود علت در مرتبه مقدم بر معلول قرار دارد؛ به همین دلیل معلول با حد وجودی خاص خود، در مرتبه علت خود وجود ندارد؛ اما علت در مرتبه معلول موجود است؛ در این معنا علت (مجردات) در مرتبه خود تقدم بالذات به معلول دارد و مسبوق به عدم در مرتبه معلول نیست؛ از اینرو علت نسبت به معلولش قدیم دهری است[۸۷] و همانطور که وجودِ هر قطعهای از سلسله عرضی، مسبوق به عدم قطعه دیگر است، هر مرتبه از سلسله طولیه موجودات مسبوق به عدم مرتبه دیگری است؛ بنابراین عالم ناسوت و ملکوت، مسبوق به عدم دهری است.[۸۸] حدوث دهری مانند حدوث زمانی دارای عدم مقابل است؛ اما فرق حدوث دهری با حدوث زمانی در این است که سبق به عدم در حدوث دهری در سلسله طولی است، به خلاف حدوث زمانی که سبق به عدم آن، در سلسله عرضی است[۸۹]؛ یعنی عدم مقابل وجود در سلسله عرضی که عدمی سیال است، عدم زمانی نامیده میشود که همان فقدان وجود شیء در برههای از زمان است[۹۰]؛ بنابراین میتوان گفت تقدم و تأخر دهری تقدم علت تامه بر معلولش و تأخر معلول از علت تامهاش است؛ اما نه از آن جهت که علت تامه به معلولش وجوب و ضرورت میدهد، بلکه از آن جهت که وجودِ علت جدای از وجود معلول است و عدم معلول در مرتبه وجود علت تقرر دارد.[۹۱].[۹۲].[۹۳]
حدوث فقری
حدوث فقری از ابتکارات ملاصدراست. ایشان نظر متکلمان مبنی بر خلق عالم از عدم را مردود میشمارد و از سویی دیگر نظر فلاسفه مشاء مبنی بر قدم عالم را نادرست میداند و حدوث دهری را نیز نمیپسندد و نظریه خود را مبنی بر حدوث زمانی عالم بر مبنای حرکت جوهری ارائه میکند.[۹۴] ایشان جهان مادی را یکپارچه حدوث و تجدد میداند و پدیده زمان را بُعدی از ابعاد ماده میداند که مقدار حرکت را رسم میکند و زمان را وجودی سیال و زمانمندیِ اشیای مادی میداند که با امتداد وجود آنها همراه است.[۹۵] هستی و وجود زمان، عین بیقراری و سیلان است که حدوثش عین زوال و بقایش عین فناست[۹۶]. ملاصدرا مجردات را یکسره از محل بحث حدوث و عدم زمانی خارج میکند و صرف حدوث ذاتی و فقری را برای آنها اثبات میکند؛ البته این حدوث منافاتی با حدوث زمانی عالم ندارد.[۹۷] وی بر اساس اصالت وجود و حرکت جوهری، حدوث و قدمی را مطرح میکند که نوعی حدوث زمانی است؛ ولی با آنچه متکلمان مطرح کردهاند فرق دارد[۹۸].
امام خمینی نیز حدوث عالم را حدوث زمانی میداند و قائل است حادث طبیعی موجودی است که بر اساس حرکت جوهری هر لحظه تجدد و تغییر مییابد و در هر آنی صورت نوعیهای که مقوم ذات اوست به وی افاضه میگردد.[۹۹] ایشان امکان فقری را بهترین دلیل بر نیاز دایمی معلول به علت میداند[۱۰۰] و در عین حال حدوث زمانی را برای همه موجودات اثبات میکند؛ اما فرق امام خمینی با ملاصدرا در این است که ایشان حدوث زمانی را به نوعی حتی در مجردات جاری میداند و معتقد است اگرچه عوالم مجردات، از زمان و تدریج بریاند، اما به یک معنا روح تدریج در مجردات و عالم دهر محقق است؛ بنابراین میتوان برای آنها حدوث زمانی قائل شد.[۱۰۱].[۱۰۲].[۱۰۳]
حدوث اسمی
حدوث اسمی را ملاهادی سبزواری از آیه ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا﴾[۱۰۴] و کتابهای عرفانی اقتباس کرده و قائل است غیر از حقتعالی همه، رسوم و تعینات حق شمرده میشوند. نخستین تعینات صادرشده از حقتعالی اسما و صفات الهی بودند که از مرتبه غیبی احدی تعین یافتند و پس از آن باقی تعینات تا ماهیات عالم امکانی ظهور یافتند[۱۰۵]؛ به همین جهت «ماسویالله» حادثاند و در مرتبه غیبی احدی، مسبوق به عدمشان در مرتبه غیبی احدیاند که تعین و اسم و رسمی در آن نیست[۱۰۶].
امام خمینی حدوث اسمی را به دو طریق فلسفی و عرفانی تقریر میکند؛ اما طریق فلسفی به این بیان است که هر چیزی که در عالم بروز میکند، از حقیقت اسمی که در صانع آن است نشئت میگیرد. از طرفی ذات، در مرتبه غیبالغیوب بدون تعین است و قابل اشاره نیست و وجود صرفی است که احدی به آن معرفت ندارد. مرتبه بعدی، مرتبه بروز اسما و صفات است که به واسطه آنها عالم ظاهر شدهاست؛ بنابراین همه موجودات ظهور، جلوه و آیت اسمای الهیاند که به واسطه قیمومیت این اسما ظهور پیدا کردهاند.[۱۰۷] از این جهت تمام عالم و صفحه وجود، وجهحق و ظل اوست؛ چنانکه بعضی آیات[۱۰۸] به آن اشاره دارند. ظلْ حیثیتی غیر ذیظل ندارد و در عین حال عین او نیست[۱۰۹].
امام خمینی با استناد به روایتی[۱۱۰] عالم را پردهای میداند که تار و پود آن ظهور اسماست و پشت پرده چیزی جز صاحب اسم نیست؛ بنابراین همه اشیا حادث به این اسما بوده، مسبوق به عدم اسمیاند،[۱۱۱] اما طریق عرفانی که منشأ آن ذوقیات و ریاضتهای روحی است، به این بیان است که اگر انسان از دایره طبیعت و کثرات خارج شود و به مرتبه بالاتر از عالم طبیعت؛ یعنی عالم مثال، عالم عقل، عالم اسما و مرتبهای که اسم و رسمی در آن نیست برسد، از ظل به ذیظل میرسد؛ بنابراین وقتی کثرات از میان رفت، عالمْ عالم وحدت و یگانگی میشود. پس حدوث اسمی یعنی در عالم کثرتهایی هست که ناشی از جلوه اسماست[۱۱۲].
امام خمینی در بیان تلازم قدیم بودن منت الهی با قدیم بودن فیض او، قائل است که فیض حقتعالی قدیم است؛ زیرا حقتعالی منت بر موجودات نهاده و به آنان افاضه وجود کرده و این وجود منبسط (فیض حق)، به اعتبار اینکه ظل قدیم است، خود نیز قدیم است، اما از جهت خلقی حادث به حدوث ممکنات است؛ پس حدوث و تغییر و زوال از سرشت ممکنات است؛ اما ثبات و قدیم بودن و استقلال، تمامبودن، بینیازی و وجوب، از عالم قضای الهی و سایه نورانی ربانی است که هیچ تغییر و زوال در آن راه ندارد.[۱۱۳] بنابر نظر ایشان این مطلب با برهان فلسفی و کلامی قابل درک نیست، بلکه ایمانداشتن به این حقایق، قریحه لطیف و صفای باطن میطلبد.[۱۱۴].[۱۱۵]
منابع
پانویس
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۲۲۲؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۲/۱۳۱..
- ↑ فراهیدی، کتاب العین، ۵/۱۲۲؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۵/۶۵؛ راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۶۶۱.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۲/۷–۸؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۳۰۵.
- ↑ جرجانی، التعریفات، ۷۴؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ۳۴؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۸۶؛ دینانی، قواعد، ۳/۲۵۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۶۶.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ طباطبایی، بدایة الحکمه، ۱۱۲.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، ۲/۷۱.
- ↑ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۴۲۷.
- ↑ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۴۲۷.
- ↑ عسکری، الفروق فی اللغه، ۱۱۳، طریحی، مجمع البحرین، ۵/۳۱۱.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱۹/۱۴۵.
- ↑ گنابادی، تفسیر بیان السعادة ۴/۱۴۴.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ب۲، ۲.
- ↑ دینانی، ماجرای فکر، ۲/۳۰۷.
- ↑ «پدیدآور آسمانها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷.
- ↑ «این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان است» سوره انعام، آیه ۱۰۲.
- ↑ «آیا کافران درنیافتهاند که آسمانها و زمین فرو بسته بود ما آنها را برگشودیم و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم، آیا ایمان نمیآورند؟» سوره انبیاء، آیه ۳۰.
- ↑ «بگو خداوندگارا! ای پدیدآورنده آسمانها و زمین! دانای پنهان و آشکار! تویی که میان بندگانت در آنچه اختلاف میورزیدند داوری میکنی» سوره زمر، آیه ۴۶.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۵۴/۲–۱۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱/۷۲–۸۱؛ صدوق، التوحید، ۲۹۲–۳۰۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ۲۲۷، ۳۳۴.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۴؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۳۱.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۶۱؛ ولفسن، فلسفه علم کلام، ۲۵۴–۲۶۴ و ۳۱۴–۳۲۶.
- ↑ قاضیعبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ۱۱۴–۱۲۲؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۳.
- ↑ فارابی، الجمع، ۱۰۰–۱۰۴.
- ↑ ابنسینا، الاشارات، ۱۰۶؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۰۹.
- ↑ میرداماد، القبسات، ۱۶–۱۷.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۲۸۳–۲۸۴.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ میرداماد، مصنفات، ۱/۳۲۹–۳۳۴؛ میرداماد، القبسات، ۱–۲.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۸۱.
- ↑ موسویان، مقدمه رسالة فی الحدوث ملاصدرا، ۱۲.
- ↑ واعظ جوادی، حدوث و قدم، ۸–۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۳۳–۱۳۵.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۴؛ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۹–۱۱۶ و ۳/۸۴–۸۵.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۲/۷–۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۱۰.
- ↑ خواجه نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۸۱–۸۲ و ۱۲۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۱۰–۳۱۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۲۰؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۴؛ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۳.
- ↑ بهمنیار، التحصیل، ۴۶۷؛ حلی، کشف المراد ۵۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۴۴–۲۵۵؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۳۰۵؛ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۲۷–۱۴۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۳۷–۱۳۹.
- ↑ میرداماد، مصنفات، ۴۶۴؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۸۶–۲۸۷.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۶۶–۶۷.
- ↑ باقر صاحبی|صاحبی، باقر، حدوث و قدم - صاحبی (مقاله)|مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۶۶.
- ↑ بغدادی، اصول الایمان، ۷۰؛ ابنمیمون، دلالة الحائرین، ۱/۱۸۳؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۷/۲۸۲.
- ↑ فخر رازی، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، ۱/۱۳۵؛ قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۳۷۹–۳۸۰؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۲۲۹–۲۳۲؛ مطهری، مجموعه آثار، ۵/۳۹۰–۳۹۲ و ۱۰/۳۳۵–۳۳۸.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۲/۱۷۹–۱۸۱ و ۳/۱۲۷.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ۲/۱۰.
- ↑ غزالی، تهافت الفلاسفه، ۷۴؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۷۶–۸۲؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۲/۱۲–۱۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۶۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۰۷.
- ↑ امام خمینی، حدیث جنود، ۲۳.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۵۴/۲۳۳ و ۲۳۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۱۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۱۱–۱۱۳.
- ↑ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۴.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۸۷.
- ↑ فارابی، فصوص الحکم، ۵۰–۵۱؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۱۱–۱۱۸؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۲۲۹–۲۳۰؛ امام خمینی، تقریرات، ۱/۶۷.
- ↑ فارابی، فصوص الحکم، ۵۰–۵۱؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۱۱۱–۱۱۸؛ ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۲۶۶–۲۶۷؛ دینانی، ماجرای فکر، ۲/۳۰۸.
- ↑ واعظ جوادی، حدوث و قدم، ۱۲۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۶۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۶۷–۶۸.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ میرداماد، القبسات، ۶، ۱۱۰–۱۱۲ و ۲۲۰–۲۲۲.
- ↑ دینانی، ماجرای فکر، ۲/۳۱۲–۳۱۳.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۴۴–۲۴۶.
- ↑ انعام، ۷۶–۷۹؛ حدید، ۳؛ حشر، ۲۳–۲۴؛ قدر، ۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۵–۷۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۰–۷۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۱–۷۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۲–۷۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۳–۷۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۷–۷۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۰–۷۴ و ۷۷–۷۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۷.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۰–۷۴، ۷۷–۷۸ و ۱۴۸.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۷۱ و ۷/۲۸۲–۲۹۷.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۱۷۹–۱۸۰؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۶۰–۶۱.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۷ و ۱۷۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۹۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۷۱ و ۷/۲۸۲–۲۹۷.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۵۰ و ۷/۲۹۷؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۱۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۶۸؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۳ و ۳۰۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۳۸–۴۰؛ عابدی، بررسی آرای فلسفی امام خمینی، ۴۸–۴۹.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۱؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۳–۳۴.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی، ج۴، ص۳۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ سبزواری، شرح الاسماء، ۷۶–۷۷.
- ↑ سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۹۴–۲۹۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۷۹–۸۱.
- ↑ بقره، ۱۱۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، خ۱، ۱۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۸۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات، ۱/۸۱–۸۶؛ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۴۳–۱۴۴.
- ↑ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۴۳–۱۴۴.
- ↑ امام خمینی، دعاء السحر، ۱۴۳–۱۴۴.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «حدوث و قدم»، دانشنامه امام خمینی ج۴، ص ۳۱۱.