حضور قلب در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

حضور قلب، توجّه و روی آوردن قلب است به سوی بارگاه الهی و پرداختن آن به خداوند، به‌گونه‌ای که این توجّه برای قلب حالت ملکه یابد؛ خداوند متعال از حضرت ابراهیم(ع) حکایت می‌فرماید که: ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ[۱].

در روایات بسیاری، این آیه کریمه به گونه‌ای تفسیر شده، که نشان دهنده روی آوردن آن حضرت با تمامی ذرّات وجودش به آن بارگاه پر عظمت می‌باشد. به این حدیث شریف بنگرید: "... من چنین حالتی را برای مؤمنان شما دوست دارم، که چون به نماز واجب برخیزد با قلبش به سوی خداوند روی کند و قلبش را به دنیا مشغول نسازد، چه هیچ مؤمنی نیست که با قلبش در نماز به خداوند روی کند، مگر آنکه خداوند نیز به تمامی به او رو می‌کند و قلب‌های مؤمنین را نیز متوجّه او می‌سازد تا دوستدار او شوند، پس از آنکه خود خداوند متعال نیز او را دوست خواهد داشت"[۲].

حضور قلب، یاد خداست که خود از نماز - که از تمامی امور این عالم برتر است - بزرگ‌تر و برتر می‌باشد: ﴿إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ[۳].

حضور قلب همان یادکرد فراوان است، که خداوند آن را از بنده خود درخواست می‌نماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا[۴].

امام صادق باز می‌فرمایند: "از مهمترین چیزهایی که خداوند بر بندگانش واجب کرده است، یادکردن بسیار از اوست. آنگاه افزودند: منظورم تکرار عبارت شریف «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ» نیست هرچند بر زبان راندن این ذکر نیز در شمار یاد خداست، اما منظور من آن است که به هنگام مواجهه با حلال و حرام الهی یاد خدا باشد، بدین صورت که اگر آنچه در مقابل او واقع می‌شود در شمار طاعت خداست آن را انجام دهد، و اگر در شمار معصیت و گناه است آن را ترک نماید" [۵].

کوتاه سخن آنکه بر اساس قواعد زبان عربی، ترکیب "حضور قلب" از نوع اضافه صفت به موصوف است؛ از این رو "قلب حاضر" به قلبی گفته می‌شود که خود را در محضر الهی بیابد، در این صورت هیچ چیز دیگری جز از او را نمی‌بیند و با تمامی خود به او روی می‌کند، روی‌کردنی که نه اندک رخنه‌ای در آن است و نه لحظه‌ای فتور و سستی می‌یابد.

بر این اساس، می‌توان گفت که حضور قلب حالتی ملکه‌ای است، که چون برای کسی حاصل شد به وسیله آن می‌تواند به سوی بارگاه عزّت روی کند، و خود را در آن بارگاه حاضر و خداوند را بر خود ناظر بیند.

حضور قلب به مانند خلوص، سِرّی از اسرار الهی است که آن را تنها در اختیار کسانی که عنایت ویژه او شامل حالشان شود، قرار می‌دهد؛ اینان کسانی هستند که خود را از بیگانگان دور کرده به او نزدیک نموده‌اند، بنابراین بخشش این مقام، جایزه کسانی است که به مقام عبودیّت و بندگی حقیقی او رسیده باشند.

از سویی دیگر، رسیدن به این مرتبه تنها با ریاضت‌های شرعی و استمرار آن ممکن می‌گردد. اهل دل این مقام را همچون روح برای بدن می‌شمارند، از این رو همان‌گونه که اگر در بدنی روح دمیده نشود، آن بدن در شمار مردگان بی‌اراده و بی‌اختیار قرار می‌گیرد، عبادات نیز اگر از روح حضور قلب بهره‌مند نگردد، از هیچ قیمتی برخوردار نبوده به هیچ وجه مورد پذیرش الهی قرار نمی‌گیرد. این مطلب در روایات بسیاری مورد اشاره بلکه تصریح قرار گرفته است؛ نمونه را به این دو حدیث بنگرید: امیرمؤمنان(ع) فرمودند: "هرگز هیچ‌یک از شما نباید به نماز ایستد در حالی که کسل است و یا خمیازه می‌کشد، و هرگز هیچ‌یک از شما نباید در نماز به خویشتن فکر کند، چه در نماز در مقابل پروردگارش ایستاده است. بهره بنده از نمازش همان بخشی است که در آن با قلبش به سوی پروردگار روی نموده است"[۶].

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "برخی از نمازها نصف آن، و برخی یک سوّم و یک چهارم و یک پنجم تا یک دهمش پذیرفته نمی‌شود؛ و برخی از نمازها درهم پیچیده می‌شود همان‌گونه که لباس کثیف درهم پیچیده می‌شود و در صورت صاحبش زده می‌شود!. آن قسمت از نماز پذیرفته می‌شود و تو از آن بهره‌مند می‌شوی که با قلب خودت بدان توجّه کرده‌ای"[۷].

در این مقام والا، دو منزل تذلّل و مسکنت و یا همان خشوع و خضوع نیز نهفته است؛ حضرت حق می‌فرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۸].

"خشوع" به معنای ذلّت است، و بیشتر درباره قلب به کار می‌رود؛ همانگونه که "خضوع" هم به معنای ذلّت است اما بیشتر درباره اندام‌ها و اعضاء بدن کاربرد دارد. این دو فضیلت با هم همراه می‌باشند و از گونه‌ای تلازم برخوردارند؛ چه چون قلب خاشع شود، جوارح نیز خاضع می‌گردند. بنابراین حضور قلب با خضوع و خشوع همراهی داشته، بلکه آن دو را در خود نهفته دارد.

به همین ترتیب معنای خشیت نیز در حضور قلب نهفته است؛ چه "خشیت" همان خوف و ترس حاصل از مشاهده عظمت الهی است؛ از همین رو است که خداوند خشیت را تنها ویژه کسانی دانسته که نسبت به عظمت و کبریاء بی‌پایان او آگاهی پیدا کرده‌اند: ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۹].

حضور قلب به‌گونه‌ای با خشیت الهی همراه شده، که گویی معنای این دو فضیلت بزرگ در یکدیگر نهفته است: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ[۱۰]؛ ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ[۱۱].

از این‌رو، هر کس به مقام حضور قلب رسد، خواه ناخواه از خضوع، خشوع و خشیت نیز بهره‌مند شده است؛ پر واضح است که این چنین کس در ساحت ربوبی از مقامی بلند بهره‌مند می‌باشد[۱۲].

انواع حضور قلب

این فضیلت بزرگ از نظر آنچه که حضور قلب در آن صورت می‌گیرد، به چندین نوع تقسیم می‌شود. ما در اینجا به شماری از مهمترین این انواع اشاره می‌کنیم.

حضور قلب در نماز

نوع نخست را می‌توان توجه کامل و روی کردن به سوی خداوند متعال در نماز دانست. این مطلب به‌گونه‌ای مهم است که می‌توان ادّعا کرد، که حضور قلبی که در شرع بدان پرداخته شده است، چیزی غیر از همین توجّه قلبی در نماز نیست؛ چه همین نوع از توجّه است که فقیهان و شرع‌مداران به هنگام استفاده از این کلمه، به خاطر آورده بدان دعوت می‌کنند. به دست آوردن این مقام و متّصف شدن بدان، به‌گونه‌ای که نمازگذار در تمامی طول نماز تنها به نماز پرداخته به هیچ چیز دیگری توجه نداشته باشد، در نهایت سختی است و از دشواری فراوانی برخوردار؛ خوشا به سعادت آنان که به این مرتبت دست یافته‌اند، چه خیر دنیا و آخرت، عزت این دو و مرتبتی بسیار بلند در در هر دو سرای در انتظار آنان است؛ همان‌گونه که اینان هر روز و هر شب از معراجی بلند برخوردارند، که چون در نماز قامت می‌بندند بدان رهسپار می‌شوند، و چون از نماز فراغت می‌یابند از آن خارج می‌گردند. اهل دل لحظه‌ای حضور قلب در نماز را برتر از دنیا و تمامی اجزاء آن می‌شمارند؛ پیامبر اکرم(ص) در این زمینه می‌فرمایند: "دو رکعت نماز در دل شب برای من دوست‌داشتنی‌تر است از دنیا و هر چه در آن است"[۱۳].

این فضیلت اگر از هیچ لطف دیگری جز از آیه شریفه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۱۴]، برخوردار نبود، و هیچ سخن دیگری جز از سخن امام صادق(ع): "هرکس دو رکعت نماز گذارد که نسبت به معانی آنچه در آن می‌گوید آگاهی داشته باشد، از نماز خارج می‌شود در حالی که بین او و خداوند متعال هیچ گناهی نیست مگر آنکه آن را خداوند بخشیده است"[۱۵]، درباره آن به دست نبود، باز کافی بود تا به شرافت و برتری آن پی برده به علوّ آن معترف شویم[۱۶].

حضور قلب در تمامی کارها

این مرتبه - که دوّمین مرتبه از فضیلت حضور قلب است- را، می‌توان به توجّه کامل در تمامی اعمال تفسیر کرد. کسی که به این مقام دست یابد، هیچ کاری را ۔ خواه در شمار عباداتی باشد که در آن قصد قربت لازم است، و یا در شمار عباداتی که نیازی به قصد قربت ندارد- جز از برای او - جلَّ وعلا! - به انجام نمی‌رساند.

به تعبیری دیگر، واصلان به این مقام در تمامی کارها، سخنان و حتّی افکار خود خویشتن را در محضر ربوبی می‌بینند. بنابر تعبیر قرآن کریم، اینان تمامی کارهای خود را به رنگ الهی زینت می‌دهند، رنگی که بهترین رنگ‌ها است: ﴿صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً[۱۷].

روشن است که تحصیل این نوع از حضور قلب، تنها با ریاضت‌های مشروع بسیار و برتن کردن لباس تقوی، و پاکی نفس از همه امور حرام، و پرداختن به تمامی امور واجب بلکه مستحب، و استقامت بر آن، و تمسّک به ولایت اهل‌بیت(ع) ممکن می‌شود؛ چه اهل‌بیت واسطه‌های فیض اویند و راهنمایان به وادی حقیقت، که دست سالکان را گرفته دریای خیرات را به سوی ایشان رهسپار می‌سازند.

گذشته از اینها، ستردن رذائل از نفس و پیراستن آن به مجموعه فضائل نیز، در شمار دیگر شروط عروج به این مقام برین است.

اگر این ریاضت‌های شرعی نباشد و سالک خود را بدان نیاراید، نه تنها انسان به مقام حضور قلب در تمامی کارها نمی‌رسد، که حتّی در نماز نیز از آن برخوردار نخواهد شد؛ چه توجّه خود مرتبه‌ای از مراتب بندگی است که هدف نهایی آفرینش می‌باشد: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۱۸].

بنابراین، با رسیدن به مقام توجّه قلبی به ساحت ربوبی، انسان به هدف آفرینش خویشتن رسیده است. این آیه شریفه تنها از جنّ و انس یاد کرده امّا سخنی از فرشتگان به میان نیاورده است. این از آن رو است که فرشتگان خواه ناخواه در مقام عبادت به سر می‌برند، و نیازی به طیِّ مسیر کمال ندارند؛ جنّیان و آدمیان امّا از موهبت کمال برخوردارند، از این رو با در پیش گرفتن مسیر عبادت، به مسیر سعادت می‌رسند و به کمالات شایسته خود دست می‌یابند. حضرت حق درباره فرشتگان می‌فرماید: ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ[۱۹].

گذشته از این سه دسته از موجودات، یادی از دیگر موجودات این عالَم نیز به میان نیامده است. این از آن رو است که دیگر موجودات برای انسان و به هدف به کمال رسیدن او پدید آمده‌اند، و گویی خود در این میان از اهمیّتی چندان برخوردار نیستند؛ به این آیه شریفه نیز بنگرید: ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ[۲۰].[۲۱]

حضور قلب آدمی

این مرتبه - که سوّمین نوع حضور قلب می‌باشد- نشان‌گر حضور قلبِ دائمی انسان در تمامی لحظات عمر است. اهل دل این افراد را دائم التّوجُّه می‌خوانند؛ کسانی که در هیچ لحظه‌ای از توجّه قلب به ساحت ربوبی غافل نبوده از آن بارگاه عظمت روی‌گردان نمی‌شوند. امیرمؤمنان‌(ع) در پایان دعای خضر - مشهور به دعای کمیل - با عبارات گوناگون به این مقام اشاره کرده، از خداوند درخواست نموده‌اند که آن را نصیبشان فرماید. از آنجا که آن حضرت این مقام را پس از تضرّع شدید به درگاه ربوبی درخواست کرده‌اند، می‌توان دریافت که در نظر ایشان هیچ مقامی برتر از این مقام نبوده است. به گوشه‌ای از عبارات ایشان در این دعای شریف توجه کنید:"پروردگارا! پروردگارا! پروردگارا! ای خدا و ای آقا و ای مولا و ای ارباب من! ای که زمام اختیارم به دست توست! ای دانای پریشانی و بی‌نواییم! ای آگاه از بی‌چیزی و نادانیم! پروردگارا! پروردگارا! پروردگارا! از تو می‌خواهم به حق خودت و به ذات پاکت و به بزرگ‌ترین صفات و نام‌هایت که اوقاتم را در شب و روز به یاد خودت آباد گردانی و به خدمتت پیوسته و مستدام داری، و اعمالم را به درگاهت بپذیری تا آنجا که همه اعمال و اَورادم یک ورد برای تو گردد و حالم همواره در خدمت تو پاینده باشد. ای آقای من! ای که تکیه‌ام بر توست! ای که شکایت احوال خویش به درگاه تو می‌آرم! پروردگارا! پروردگارا! پروردگارا! اعضایم را در راه خدمتت قوی گردان و دلم و نیّتم را بر عزم حرکت به سویت استوار بدار و کوشش در ترس و بیم از خودت را و مداومت در پیوستن به خدمتت را به من ارزانی دار... و زبانم را به ذکرت گویا و دلم را به دوستی‌ات بی‌قرار و شیدا ساز"[۲۲].

این مرتبه از بندگی، بالاترین نعمت‌های الهی است، و برای انسان سعادتی کامل‌تر و بالاتر و نیکوتر از آن تصوّر نمی‌شود. این مرتبه مقام مخلَصان است، کسانی که خود بندگان صالح خداوندند؛ از این رو او - جلَّ وعلا! - آنان را در هر دو سرای به مقاماتی تصوّرناپذیر واصل می‌نماید: ﴿فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ[۲۳].

تذکّر این نکته نیز شایسته است، که این مرتبه خود از مراتبی نامحدود برخوردار است؛ مرتبه پایین آن مرتبه کسانی است که از جان مطمئن برخوردار شده‌اند، و برترین مراتب آن مرتبه پیامبری، نبوّت و امامت است. این مرتبه ویژه انسان کامل است، که تمامی مراتب وجود را طی کرده به بالاترین رتبه‌های آن دست یافته است. خداوند متعال از این کاملان روزگار این‌گونه یاد فرموده: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[۲۴].

این مراتب برای ما مجهول بوده تنها به وسیله کسانی که بدان دست یافته‌اند، قابل توصیف می‌باشد؛ آنان که شیرینی آن را چشیده‌اند و از لذّت آن سرمست شده‌اند. سپاس خدای را که ما را به تأمّل در آن توفیق داد، هرچند ادراک آن سخت از ما دور است و دست نیافتنی![۲۵].

مراتب حضور قلب

این فضیلت بزرگ را، پیش از این از نظر عملی که حضور قلب در آن صورت می‌پذیرد، تقسیم‌بندی کرده انواع آن را بررسی نمودیم. در اینجا سَر آن داریم که مراتب خودِ حضور قلب را بدون در نظر گرفتن فعل و یا حالتی که این ملکه در آن تحقّق می‌یابد، بررسی کنیم. از این رو بر مباحث پیشین اضافه می‌کنیم که: حضور قلب را مراتبی است که از طرف ضعف به طرف قوّت می‌رود. نخستین مراتب آن، آن است که برای نمازگذار و بلکه برای هر کسی که کاری انجام می‌دهد، لازم است که در تحصیل آن بکوشد؛ چه هر عملی که بدون حضور قلب انجام شود، همچون جسدی است که روح از آن رخت کشیده در شمار مردگانش نهاده باشد. این‌گونه کارها فقط می‌تواند تکلیف شرعی انسان را رفع کند، امّا در مسیر سلوک به سوی معبود و رسیدن به شادی‌های روحانی و استجابت دعا هیچ اثری نخواهد داشت، چه تمامی این امور وابسته به حضور قلبی است که در نماز و یا دیگر عبادات، همچون طلای موجود در خاک ارزش آن را تعیین می‌کند، و می‌تواند انسان را در مسیر سلوک گرمپو نماید. از این رو به سالکان کوی کمال توصیه می‌کنیم که برای تحصیل مراتب بالای آن بکوشند، و دست‌کم به برترین مرتبه‌ای از آنکه می‌توانند، دست یابند. این مراتب را این‌گونه می‌توان یاد نمود:

مرتبه نخست

در این مرتبه، انسان توجّه می‌یابد که در محضر حضرت حق است. او خود را همچون معلولی که در کنار علّت و در حضور اوست دریافته، خود را برکنار از حضور علّت نمی‌داند. حضرت حق در اشاره به این مرتبه می‌فرماید: ﴿أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ[۲۶] و یا همچون حضور بنده نزد مولایش، مولایی که از خود او به او نزدیک‌تر است: ﴿أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ[۲۷].

این مرتبه، همان است که در وصیّت پیامبر اکرم(ص) به ابوذر بیان شده است: "ای ابوذر! خدای را چنان عبادت کن که گویی او را می‌بینی، چه اگر تو او را نمی‌بینی او بدون تردید تو را می‌بیند" [۲۸].[۲۹]

مرتبه دوّم

مرتبه دوّم حضور قلب، توجّه به این نکته است که نماز گفت‌وگوی انسان با خداوند متعال است؛ چه چون نمازگذار حمد و سوره را می‌خواند، خداوند از زبان او با او سخن می‌گوید، و چون به ذکر خدا و تسبیح او می‌رسد، او با خداوندسخن می‌گوید. این مطلب، سِرّ آن سخن مشهور در میان اهل دل را واضح می‌سازد، چه آنان بر آنند که قرآن کلامی است که از سوی حضرت حق بر بنده نازل شده، و دعا و ذکر و تسبیح او، کلامی است که از سوی بنده به سوی حضرت حق بالا می‌رود.

در غیر نماز امّا، توجّه به اینکه تمامی اعمال انسان تجارت و معامله‌ای است که با خداوند متعال انجام می‌دهد، مرتبه دوّم حضور قلب را فراهم می‌آورد؛ چه در معاملات تا توجّه و انشاء معامله به وجود نیاید، هیچ معامله صحیحی صورت نگرفته است. در اعمال انسان نیز تا توجّه و انشاء عمل برای حضرت حق صورت نگیرد، در حقیقت عملی از سوی او به حضرت حق عرضه نشده است. به این دو آیه شریفه بنگرید: ﴿إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ[۳۰]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ[۳۱].

این توجه هرچند چندان کارساز نیست، امّا از آن گریزی هم نیست؛ چه بسیاری از مردم نه معنای الفاظ نماز را می‌دانند، و نه معنای دیگر اعمال خود را. در اینجا اینان مانند کسی می‌مانند، که در مقابل بزرگی قرار گرفته و او را بر اساس نوشته‌ای که معانی آن را نمی‌داند، به مدح می‌گیرد. قرآن خواندن و نیز قرائت ادعیه گوناگون برای اینان، حکمی همین‌گونه دارد. این حالت از جهتی برتر از حالت توجّه تفصیلی به معانی نماز و ادعیه است، چه کسی که در نماز به‌گونه اجمالی حضور قلب می‌یابد و آیه شریفه ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[۳۲] را حکایت می‌نماید، از حالتی برتر از آن کس که همین آیه را انشاء می‌نماید، برخوردار است؛ چه اگر از نظر فقهی انشاء آیات به کار رفته در نماز و اجزاء آن جایز باشد، باز تنها کسانی می‌توانند به انشاء این آیات بپردازند، که از مراتب عباد صالحین برخوردار باشند؛ امّا دیگران در این وادی تنها صاحب ادّعاهای بی‌واقعیت‌اند!؛ حضرت حق خود می‌فرماید: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ[۳۳].

در ادعیه نیز همین‌گونه است، که برای اهل‌بیت(ع) جایز است که به انشاء دعا بپردازند، امّا برای دیگران تنها حکایت آن ادعیه جایز بوده نمی‌توانند خود دعایی تازه پدید آورند. اهل دل برآنند که خداوند در این حالت از زبان بنده با او سخن می‌گوید: از همین رواست که مستحب است چون آدمی به آیاتی نظیر ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا... رسیدید، بانگ لبیک زند و خطاب الهی را جواب گوید[۳۴].

این مستحب بودن پاسخ، نشان می‌دهد که قرائت کننده قرآن، می‌باید قرآن را به عنوان حکایت الفاظ الهی بخواند؛ گویا او -جلَّ و علا!- بر زبان بنده سخن می‌گوید، نه آن‌که خود به انشاء این الفاظ بپردازد[۳۵].

مرتبه سوّم

این مرتبه، گذشته از نماز در تمامی عبادات جریان پیدا می‌کند. در این مرحله، انسان نیازمند آن است که معانی تمامی عبارات به کار رفته در عبادات و رموز تمامیِ افعال عبادی را دست‌کم به اندازه توان خود دریابد، تا چون به آیه شریفه: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[۳۶] رسید، منظور از آن را به خوبی بفهمد. به همین ترتیب در سجده، رکوع، به هنگام تسبیح گفتن، و... معانی یکایک الفاظ و افعال را دریابد، و با توجّه تمام به آن به عبادت بپردازد. حضرت حق می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ[۳۷].

به باور ما، مراد از "مستی" در اینجا، مستی غفلت است نه مستی ناشی از مشروبات الکلی؛ چه کسی که در آن مستی به سر می‌برد به سختی می‌تواند به نماز بپردازد، امّا کسی که در مستی غفلت به سر می‌برد، می‌تواند به نماز خیزد و از ابتدا تا انتهای آن را در همین حالت به انجام رساند. شماری از روایات شیعه و سنّی نیز بر همین مطلب دلالت می‌نماید.

خود این مرتبه نیز از عرضی پهناور برخوردار است؛ چه مردمان در فهم معانی و اسرار چندین طبقه‌اند، و هر طبقه از آنان به گونه‌ای که برایش مقدور می‌باشد می‌تواند به التفات و توجّه به عبادات پرداخته به پیشگاه الهی راه یابد[۳۸].

مرتبه چهارم

آن است که با زبان به آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد ایمان آورد؛ و زان پس قلب، و پس از آن عقلش نیز در این ایمان از زبان او پیروی کنند. به تعبیر دیگر، قلبِ خود را به واسطة علمش زینت بخشد تا علمش به ایمان تبدیل شود، و از این رو به بالاترین مراتب ایمان -که "اطمینان" مذکور در بسیاری از آیات قرانی است -دست یابد. نمونه را به این دو آیه شریفه بنگرید: ﴿أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي[۳۹]؛ ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[۴۰][۴۱].

مرتبه پنجم

آن است که برای انسان شهود عالم حقایق پدید آید. این مرتبه به این‌گونه در شماری از روایات ما یاد شده است:"ای ابوذر! خدای را چنان عبادت کن که گویی او را می‌بینی، چه اگر تو او را نمی‌بینی او بدون تردید تو را می‌بیند"[۴۲]؛ امیرمؤمنان(ع) نیز می‌فرمایند:"این‌گونه نبودم که پروردگاری را که نمی‌دیدیم به عبادت گیرم" [۴۳]؛ حضرت سیّد الشُّهداء(ع) نیز در دعای عرفه می‌فرمایند: "آیا دیگری را ظهور و بروزی است که تو را نیست تا آن دیگری آشکار کننده تو باشد؟، کی غائب شده‌ای تا نیازمند به راهنما و دلیلی باشی که به سوی تو هدایت کند؟، و کی دور شده‌ای تا نشانه‌ها به تو برسانند!؛ کورباد چشمی که تو را بر خود نگهبان نبیند، و زیانبار باد معامله بنده‌ای که آن معامله بهره‌ای از محبّت تو را برای آن بنده فراهم نیاورد"[۴۴].

این مرتبه خود از عرضی پهناور برخوردار و مراتبی چند را در خود جای داده است، مراتبی که هر یک به اسمی خاص -همچون کشف، تجلیه، لقاء، بی‌خودی، بازگشت، محو و... خوانده شده است. دست‌یابی به یکایک این مراتب، در شمار نعمت‌های بزرگ حضرت حق است که به هریک از سالکان کوی کمال بخشی از آن را متناسب با ریاضت‌های دینی‌ای که به آن می‌پردازند، اعطا می‌فرماید. اینان هریک متناسب با ظرفیت وجودیشان قطره‌ای از این دریا را در می‌کشند، دریایی که اقیانوس‌ها در مقابل آن چون قطره‌ای و بلکه چون ذرّه‌ای خُرد است!؛ در این میان اندکی از سالکان از بهره‌ای بیشتر برخوردار می‌شوند، و به همین ترتیب مراتب سالکان معین می‌گردد؛ حضرت حق می‌فرماید: ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا[۴۵]

و باز می‌فرماید: ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۴۶].

این شهود، با ولایت تکوینی ملازمت دارد، چه هرکس از شهودی قوی‌تر برخوردار باشد، به مراتب والاتر از ولایت تکوینیدست می‌یابد؛ گویا آیه شریفه: ﴿ مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۴۷] که خطاب به حضرت عیسی(ع) است، نشانگر آن می‌باشد که شهود آن پیامبر عظیم الشأن(ص) از قوت چندانی برخوردار نبوده است؛ از همین روست که خداوند متعال از زبان ایشان حکایت می‌فرماید که: ﴿وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ[۴۸].

در مقابل اما همین شهود به گونه کامل به پیامبر اکرم(ص) و جانشینان معصوم ایشان(ع) اعطا شده است: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ[۴۹].

همان‌گونه که امامت کامل نیز بدانان بخشیده شده است: ﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۵۰].

در حالی که تنها بخشی از امامت به حضرت ابراهیم(ع) بخشیده شده بود: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۱].

کوتاه سخن آنکه این مرتبه از حضور قلب، بنده را به دریای قرب الهی نزدیک کرده آنچه برای او در شمار غیب قرار داشت را، در شمار شهود قرار داده آشکار می‌سازد: ﴿هُدًى لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ[۵۲].

روشن است که علم به چیزی و آگاهی نسبت به آن، غیر از ایمان بدان است؛ چه علمْ دانستی است، و ایمانْ دریافتنی، علمْ عرضی است، و ایمانْ ذاتی، علمْ علمی است، و ایمانْ شهودی؛ و چه تفاوت عمیق و پهناوری میان این دو است!. اینان چون به مرتبه ایمان رسیده‌اند، برترین مراتب غیب -یعنی حضرت حق- را به شهود می‌گیرند: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[۵۳]. و از بالاترین مرابت هستی التذاذ می‌یابند.

گفتیم که این مرتبه - که آن را "شهود عالم حقایق" خواندیم- خود از پهنه‌ای پهناور و اجزاء بسیار برخوردار است. در اینجا به شماری از این اجزاء اشاره می‌کنیم[۵۴].

قسمت نخست

این مرتبه، حالتی است که در میان عارفان مسلمان به "کشف" نامبردار شده است. در این قسمت، آنچه به واسطه ظلمت‌های غفلت، جهل، دنیاطلبی و دیگر امور این‌گونه بر آدمی پوشیده بوده، به واسطه رسیدن به این مقام آشکار می‌گردد. اینان این آشکاری را کشف می‌خوانند. لازم به ذکر است که گذشته از حجاب‌های نامبرده، حجاب‌های نوری - همچون علم، عبادت، فضیلت‌های اخلاقی و... نیز می‌توانند آدمی را از رسیدن به مرتبه کشف حقایق باز دارند. خداوند متعال حکایت می‌فرماید که در قیامت، دوزخیان را مخاطب ساخته می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[۵۵].

از این آیه شریفه، نخست دانسته می‌شود که مؤمن در دنیا نیز این‌گونه نبوده، به مقام کشف رسیده و دست‌کم حجاب‌های ظلمانی از مقابل چشمانش کنار رفته است؛ پس از آن، دانسته می‌شود که قیامت همان باطن دنیا است، از این رو همان‌گونه که باطن هر چیزی به صورت کامل با ظاهر آن انطباق و هماهنگی دارد، قیامت نیز به صورت کامل با دنیا انطباق و هماهنگی خواهد داشت. بنابراین، می‌توان گفت که قیامت هم‌اکنون نیز موجود است، امّا بیشتر نزدیک به تمامی مردمان آن را در نمی‌یابند، و تنها برخی از مردمند که می‌توانند آن را درک کنند. امیرمؤمنان(ع) در مناجات شعبانیه می‌فرمایند: [۱۰۴۸] «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجَبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ»[۵۶]؛ "پروردگارا! انقطاع کامل به سوی خود را نصیب من فرما، و دیدگان قلب‌هایمان را به نور نگاهش به سوی تو روشن فرما، تا آنجا که بصیرت قلب‌ها حجاب‌های نورانی را بشکافد و به معدن عظمت متّصل شود، و روح‌های ما به عزّ قدس تو معلّق گردد"[۵۷].

قسمت دوّم

آن است که آدمی به مقام تجلیه رسد. در این مقام قلب به واسطه انوار الهی روشن شده بدان جلا می‌یابد؛ در این حالت انسان حقیقت آیه شریفه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۵۸] را در می‌یابد، اسماء و صفات الهی بر قلب او تجلّی می‌کند و از این رو مرتبه‌ای به خوف مبتلا می‌گردد، و مرتبه‌ای دیگر به امیدواری، شادمانی، سرخوشی و... دست می‌یابد؛ چه در هر لحظه اسمی از اسماء مقدّس حضرت حق بر او تجلّی کرده حالت او را دیگرگون می‌سازد. آیه شریفه ﴿تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا[۵۹] نیز نشانگر همین حالت اینان است. امیرمؤمنان(ع) در همان مناجات شعبانیه باز می‌فرمایند: "خدایا! شیفتگی‌ای در دلم افکن که پیوسته از یاد تو به یاد تو پردازم، و همّتم را در کامیابی به نام‌های مقدّس و جایگاه قُدس خود قرارده... خدایا و مرا به نور پرفروغ عزّتت برسان، تا تو را بشناسم و از غیر تو بگسلم و ترسان و نگران از تو باشم، ای صاحب شکوه و کرامت!" [۶۰].[۶۱]

قسمت سوّم

قسمت سوّم از مرتبه شهود عالم حقایق، لقاء اوست - جلَّ وعلا-. این مرتبه به‌وفور در قرآن کریم یاد شده، می‌توان در بیست مورد از این کتاب آسمانی ذکر آن را بازجست. به این دو آیه شریفه بنگرید: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ[۶۲]؛ ﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۶۳].

معنای "لقاء" آن است که در قلب سالک، هیچ چیزی جز از حضرت حق باقی نماند. در این حالت، خداوند خود سرپرستی قلب را بر عهده می‌گیرد تا آن را از تنگنای ظلمت عالَم مادّی به فراخنای نورانی عالَم حقایق راهنمایی فرماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۶۴].

در این حالت، تنها اوست که بر قلب حکم می‌راند، و جز او هیچ‌کس را قدرت حکمرانی بر آن نیست: ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ[۶۵].

قلب این‌گونه کسان، عرش و تخت حضرت رحمان خوانده می‌شود؛ چه از شیاطین و اندیشه‌های آنان پاک‌سازی شده می‌تواند به ملکوت و حقیقت عالم نظر دوزد، تا دریابد که تنها اوست که در تمامی عوالم هستی موجود است و پایدار، و جز او همه سراب است و فانی. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: [۱۰۵۰] «لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ»[۶۶]: "اگر این‌گونه نبود که شیاطین گرداگرد قلب‌های فرزندان آدم می‌گردیدند، می‌توانستند به حقیقت آسمان و زمین نظر کنند"؛ حضرت حق نیز می‌فرماید: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[۶۷].[۶۸]

قسمت چهارم

چهارمین قسمت از مراتب شهود حقیقت، "صُعق" است. صُعق، مستی‌ای است که در اثر غالب شدن دریافت‌های الهی بر انسان روی می‌نهد. این حالت را در زبان فارسی "مدهوشی"، و در اصطلاح "محو" می‌خوانند. موسای کلیم(ع) چون به این مرتبت رسید، از دست شد و به حالت محو فرو افتاد: ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۶۹].

امیرمؤمنان(ع) باز در همان مناجات شعبانیه می‌فرمایند: "پروردگارا! مرا از آنان قرار ده که خواندیشان پس تو را پاسخ دادند، و بدانان نگریستی پس برای عظمت تو مدهوش شدند، زان پس در سِرّ آنان به مناجات با آنان پرداخته و آنان آشکارا برای تو به عمل پرداختند" [۷۰].

یکی از امور عجیبی که برای مفسّران اهل سنّت و گروهی از مفسّران شیعی در اینجا رخ داده، آن است که اینان صُعق مذکور در آیه شریفه را، به معنای غشوه دانسته، چنین گفته‌اند که حضرت موسی(ع)- که در شمار انبیاء اولوالعزم(ع) قرار دارد- غش کرد و به بی‌هوشی افتاد!. عجیب‌تر آنکه مفسّران شیعی با آنکه سخن حضرت امیر را دیده و دریافته‌اند که ایشان صعق را در شمار برترین مراتب توجه بنده به حضرت حق دانسته‌اند، باز از سخن آنان پیروی کرده به جای آنکه از التفات کامل حضرت موسی(ع) به بارگاه ربوبی سخن گویند، از غش کردن ایشان یاد کرده‌اند!

عجیب‌تر آنکه اینان از غش کردن‌های پیامبر اکرم(ص) و اهل‌بیت ایشان(ع) نیز سخن گفته‌اند!، چه فریب برخی از الفاظ به کار رفته در روایات و متون سیره را خورده این‌گونه سخنانی ناشایست بر زبان رانده‌اند؛ خداوند همگان را به خصوص در این‌گونه مقامات از لغزش و اشتباه مصون دارد!

اما عجیب‌تر از همه اینها، سخنانی است که از شماری از صوفیان نقل شده است، سخنانی که کفر محض و محض کفر است!. حکایت شده که برخی از آنان گفته‌اند: سبحانی! ما أعظم شأنی/ منزهم من "شأن من بسیار عظیم است!"، برخی دیگر أنا الحق! " من خدایم!"، و دیگری لیس فی جبتی سوی الله! "در لباس من چیزی جز الله نیست!" بر زبان آورده‌اند. اینان بر این باور بوده‌اند که این سخنان را در حالت محو گفته‌اند، و اکنون که به حالت طبیعی بازگشته‌اند، مجدداً شهادت به توحید و ربوبیّت حضرت حق را بر زبان جاری می‌سازند!. تمامی این سخنان کفر بوده در شمار فریب‌ها و دام‌های شیطان لعین قرار دارد. حال اگر کسی آنان را کافر نیز نخواند، دست‌کم می‌باید دیوانه و یا تحت‌تأثیر خیالات فاسدشان دانست.

در این رابطه سخن فراوان است، ما در اینجا این مبحث را فرو می‌پیچیم و تنها عاشقان معارف اسلامی را از فروافتادن در چنین دامگاه‌هایی که شیطان بر سر راه آنان قرار می‌دهد، باز می‌داریم[۷۱].

قسمت پنجم

قسمت پنجم از مرتبه شهود حقائق،"اِفاقه" نامیده می‌شود. منظور از افاقه، آن‌است که سالک از مستی مشاهده درآید، و به اصطلاح به حالت "صَحو" بازگردد. در این حالت باز توجه او تابع توجه حضرت حق، اراده او تابع اراده حضرت حق، و علم او تابع علم حضرت حق -سبحانه و تعالی!- خواهد بود. در یک سخن او -جل و علا!- در تمامی قوای ادراکی و نیز در همه جوارح و اندام‌های بنده تصرف می‌کند، و هرآنگونه که خود خواهد او را تربیت می‌فرماید؛ به این چند آیه بنگرید: ﴿ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا[۷۲]؛ ﴿ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۷۳]؛ ﴿ إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا[۷۴].

پیامبر اکرم(ص) نیز می‌فرمایند: "قلب مؤمن در میان دو انگشت از انگشتان خداوند است" [۷۵]. شیخ کلینی در کتاب شریف کافی از امام باقر(ع) روایت کرده که ایشان می‌فرمایند: "چون پیامبر اکرم(ص) به معراج برده شدند، سؤال نمودند: پروردگارا! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ پاسخ آمد: ای محمّد! هر کس به یکی از اولیاء من اهانت کند، به میدان جنگ با من آمده است، بنده من با هیچ امری به من نزدیک نمی‌شود که نزد من دوست داشتنی‌تر از واجبات باشد؛ پس از آن، بنده با مستحبّات به من نزدیک می‌شود، تا آنگاه که من او را دوست خواهم داشت؛ در این حال من شنوایی او خواهم بود که بدان می‌شنود، و بینایی او که به آن می‌بیند، و گویایی او که به آن سخن می‌کند، و توانایی او که بدان انجام می‌دهد. این بنده اگر مرا بخواند اجابتش می‌کنم، و اگر درخواستی کند برآورده‌اش می‌سازم"[۷۶].

این مرتبه از حضور قلب، به‌گونه‌ای است که هیچ چیزی نمی‌تواند سالک را از امور دیگر باز دارد. به عبارت دیگر، شنیدن هیچ سخنی او را از شنیدن دیگر سخنان در همان لحظه باز نمی‌دارد، و دیدن هیچ چیزی او را از دیدن دیگر امور، و انجام هیچ کاری او را از انجام دیگر کارها باز نمی‌دارد. می‌توان احتمال داد که امیرمؤمنان(ع) در لحظه‌ای که در نماز انگشتر خویش را به سائل بخشیدند، در این منزل به سر می‌برده‌اند؛ چه در عین توجّه کامل به بارگاه ربوبی، سخن آن سائل را نیز می‌شنیده‌اند، و در عین توجّه کامل به نماز، باز دست به انگشتری برده آن را به او می‌بخشیده‌اند.

آری! در اینجا سخنی دیگر نیز هست، و آن اینکه صاحبان مقام عصمت کبری(ع) را حالاتی گوناگون بوده، که به واسطه گوناگونی زمان و مکان تغییر می‌کرده است. گاه به حالت مدهوشی بوده‌اند، به‌گونه‌ای که تیر را از پای سرور باورمندان خارج می‌ساختند اما ایشان از آن خبری نمی‌یافتند؛ و گاه به حالت توجّه در عین بازگشت فرو می‌شده‌اند، به‌گونه‌ای که در عین توجّه کامل به طرف حضرت حق، عرض نیاز سائل را شنیده و بدان پاسخ می‌گفته‌اند. حالاتی سوم، چهارم و... دیگری نیز بوده که در سیره اینان(ع) نقل شده است. پیامبر اکرم(ص) خود می‌فرمایند: "ما را حالاتی است که هیچ فرشته مقرّب و یا پیامبر مرسلی نمی‌تواند آن را تحمّل نماید"[۷۷].[۷۸]

آداب عبادت

گذشته از حضور قلب، اهل دل اموری دیگر را نیز ذکر کرده‌اند، که پیش از ورود به عبادت می‌باید به آماده‌سازی آنها پرداخت، تا آدمی از عبادت خود بهره کافی برد. این امور را می‌توان "آداب عبادت" نامید. استاد ما امام خمینی تا در کتاب ارزشمند "آداب الصلوه" به این امور به عنوان مقدمه ورود به نماز اشاره می‌فرماید. ما در اینجا این امور را بر اساس نوشته‌های ایشان و دیگر عارفان مسلمان یاد می‌کنیم:

توجه به ذلّت بندگی

این ذلت را مراتبی علمی، قلبی و شهودی است، و عبادت کننده می‌باید قبل از ورود در عبادت تمامی این مراتب را مورد توجّه قرار دهد.

توجه به عزّت پروردگار

این توجه، باز خود از مراتب علمی، قلبی و شهودی برخوردار است.

خشوع در مقابل پروردگار

که عبارت از ذلّت قلب و تسلیم بودن آن در برابر پروردگار عالم است. در این خشوع نیز باز همان مراتب سه‌گانه وجود دارد.

سکون و آرامش قلب

به‌گونه‌ای که قلب قبله زبان بوده زبان به اشاره او سخن گوید، و به اشاره او سکوت نماید. این آرامش قلبی نظیر آرامش جسم است، که فقیهان آن را در نماز شرط می‌دانند. آیه شریفه ﴿وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا[۷۹]، نیز اشاره به همین ترتیل قلبی و زبانی دارد؛ چه ترتیل زبان، تابع آرامش و ترتیل قلب است[۸۰]

آسودگی از تصرّفات شیطان

نفس امّاره و هواهای نفسانی را در بر می‌گیرد. این آسودگی از آن رو است که جان آدمی بتواند به سوی حضرت معبود پرکشد، چه کسی که جسمش از حرام و یا مال مشتبه به حرام پرورش یافته، چون پرده‌ها برافتد به صورت حیوانی سهمگین و پست ظاهر می‌گردد. روح نیز چون از نفس امّاره تغذیه شود، به همین حالت دچار شده نمی‌تواند چون پرنده‌ای سبکبال در آسمان معنویّت و حقایق الهی بال گشاید.

بنابراین، نمازگذار می‌باید از دست اهل عصمت(ع) سیر و سیراب گردد، تا از جانی پاک و پاکیزه برخوردار شده توان سیرو سلوک را دریابد. بنابراین، روش خاصّی که بعضی از مؤمنان در پیش گرفته تابع تمایلات خود می‌شوند، چون از روش اهل‌بیت(ع) به‌دور است، نه تنها آنان را به رستگاری و مقصود راهنمایی نمی‌کند، که تنها آنان را از رسیدن به هدف باز می‌دارد. در این روش، آنان به انتخاب خود برخی از عبادات را بر برخی دیگر مقدّم می‌دارند، و یا حتّی برخی از مستحبّات را از برخی از واجبات مهمتر می‌شمارند؛ خود به تولید برخی از امور عبادی دست می‌برند، و یا در اثر وسوسه‌های نفس اماّره و شیطان خبیث به انجام عملی که آن را والا می‌شمارند می‌پردازند؛ در حالی که این امور در شریعت نیامده و در سخنان پیامبر اکرم(ص) و اوصیای ایشان(ع) از آن خبری یافت نمی‌شود.

حضرت حق در انذار از این‌گونه وساوس نفسانی می‌فرماید: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ[۸۱].[۸۲]

شادمانی و نشاط در عبادت

از مهمترین اموری است که به‌عنوان مقدمه عبادات باید به تحصیل درآید؛ چه تغذیه روح به هنگام نشاط و شادمانی، همچون تغذیه جسم در این حالت است. می‌دانیم که اگر کسی در حالت شادمانی به تغذیه بپردازد، غذا بهتر جسم او را پرورش داده او را سلامت می‌دارد، در حالی که تغذیه در حالت اندوه و ترس از اثری معکوس برخوردار است.

تغذیه روحانی نیز همین‌گونه است، بنابراین ایستادن به نماز و یا انجام هر عبادت دیگر در حالت شادمانی و نشاط روحانی، از اثری بسیار بیشتر برخوردار بوده آدمی را زودتر به هدف واصل می‌نماید. شاید آیه شریف: ﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُبًا إِلاَّ عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىَ تَغْتَسِلُواْ وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّن الْغَائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسَاء فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا[۸۳].

ونیز آیه مبارک: ﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ[۸۴] را نیز بتوان به همین معنی دانست. به این دو حدیث شریف نیز بنگرید: "پیامبر اکرم(ص) فرمودند:" ای علی! ای دین استوار است، بنابراین در آن به آرامی فرو رو و عبادت پروردگارت را بر جان خودت دشوار مساز" [۸۵]؛ امام عسکری(ع) می‌فرمایند: "وقتی قلب‌ها به نشاط درآیند عبادات را در آن ریزید، و چون خسته شود آن را رها سازید" [۸۶].[۸۷]

همراهی و مهربانی با خود

کند که نسبت به آن میلی ندارد، موجب می‌شود تا نفس از عبادات تنفّر یافته و گاه این مطلب حتّی به ترک عبادات واجب و انجام امور حرام نیز منجر شود. بالاتر از آن اینکه گاه به خودِ کفر و خروج از دین نیز می‌انجامد؛ از همین رو است که در بسیاری از روایات ما بر این نکته پای فشرده شده، مردم را از تحمیل عبادت بر خود باز داشته‌اند. در این شمار می‌توان به این حدیث اشاره کرد:"به راستی این دین محکم است، پس به آرامی در آن درآیید. و عبادت خدا را به بنده‌های خدا به زور تحمیل نکنید، تا چون شترسوار نابودکننده نباشید، آنکه نه سفر را طی کند، و نه مرکب را به جای گذارد"[۸۸].

هرکس عبادتی را بر خود تحمیل کند که طاقت آن را ندارد، مانند کسی است که از جسم خود محافظت نکرده آن را رها نماید؛ چه همان‌گونه که رها کردن جسم به هلاکت آدمی می‌انجامد، تحمیل عبادت نیز به همین‌گونه آدمی را از فضائل بازداشته گاه به گناه و یا کفر، و سرانجام هلاکت مبتلا می‌سازد[۸۹].

درک معانی الفاظ و اعمال عبادی

که می‌باید توسط قلب انجام گیرد نیز، در همین شمار است. سالک می‌تواند به وسیله تلقین اذکار به قلب خود معانی آنها را در قلب به صورت ملکه در آورد، تا سرانجام قلبْ قبله زبان و دیگر اندام‌ها شده عبادت از روح لازم برخوردار شود. این مطلب به خواندن فراوان اذکار و تلقین‌های قلبی احتیاج دارد، تا زبان به تبعیّت از قلب در آید، و قلب به مقام ذکر دائمی رسد. در این صورت حتّی در خواب نیز قلب ذکر می‌گوید و از پی او زبان نیز به ذکر در می‌آید. شاید یکی از اسرار واجب بودن نماز در هر روز، و مستحب بودن ذکرهای گوناگون و نمازهای نافله، همین باشد که این حالت برای قلب حاصل آید. در روایات ما بسیار تأکید شده که انسان در عبادات خود قلب را حاضر ساخته، معانی عبادت را بر آن القا نماید، به‌گونه‌ای که در برخی از این روایات دو رکعت نماز با توجه و تفکر بهتر از یک شب کامل به نماز ایستادن در عین غفلت دانسته شده است: پیامبر اکرم(ص) به ابوذر فرمودند: "ای ابوذر! دو رکعت نماز کوتاه که در تفکّر بگذرد، بهتر از یک شب به نماز ایستادن است در حالی که قلب غافل بوده حاضر نباشد"[۹۰]؛ امیر المؤمنان(ع) می‌فرمایند: به وسیله قرآن قلب‌های سنگین خود را به فزع و ناله در آورید و همّتتان آن نباشد که به آخر سوره برسید"[۹۱].

در اینجا، می‌باید از مسأله‌ای بسیار مهم نیز یاد نمود. آن مسأله، راه به دست آوردن حضور قلب و یا حتّی مرتبه نخستین آن است. پیش از این گفتیم که توجّه به این نکته که همه عالم در محضر الهی قرار دارد، مرتبه اوّل از مراتب حضور قلب است- نمازگذار در این مقام در تمامی طول نماز در می‌یابد که در محضر او جلَّ وعلا! - ایستاده، به‌گونه‌ای که اگر او نمی‌تواند حضرت حق را ببیند، حضرت حق بدون تردید او را دیده به تمامی زوایای قلبش وقوف می‌یابد. خداوند نه تنها از رگ گردن به انسان نزدیکتر است، که حتّی از خود انسان نیز به او نزدیک‌تر می‌باشد: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۹۲]؛ ﴿أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ[۹۳].

این مطلب، پس از آن برای انسان درک می‌شود که به مرتبه نخست از مراتب حضور قلب دست یابد؛ دریغ و افسوس که بیشتر مردمان در طول حیات مادّیشان هرگز از ابتدای نماز تا انتهای آن، نمی‌توانند یاد غیر خدا را از لوح ضمیرشان بزدایند!. این در حالی است که می‌دانیم پذیرش هر عملی در محضر او متوقّف بر پذیرش نماز می‌باشد، و بدون قبول شدن نماز دیگر اعمال انسان نیز قبول نخواهد شد: "امام باقر(ع) می‌فرمایند: اوّلین چیزی که بنده به خاطر آن به محاسبه گرفته می‌شود نماز است، اگر نماز پذیرفته شود دیگر اعمال نیز پذیرفته می‌شود" [۹۴].

این مطلب نیز به حضور قلب در نماز، و دست‌کم به حصول مرتبه نخست آن متوقّف است:"امام باقر(ع) و امام صادق(ع) هردو فرموده‌اند: بهره بنده از نماز همان بخشی است که در آن رو به حضرت حق دارد، امّا اگر در تمامی نماز از او غافل باشد نماز در هم پیچیده و به صورتش زده می‌شود" [۹۵]؛ "امام صادق(ع) می‌فرمایند: چون در نماز تکبیره الإحرام را گفتی به سوی نماز روی کن، چه اگر تو به نماز روی کردی خداوند نیز به سوی تو روی می‌کند، و چون تو از نماز روی گرداندی خداوند نیز از تو روی می‌گرداند، و چه بسا که از نماز تنها یک سوّم یا یک چهارم یا یک ششم آن به همان اندازه‌ای که مصلّی به نمازش توجّه کرده است به آسمان بالا رود، و خداوند به کسی که در نماز غافل است هیچ چیزی نمی‌بخشد"[۹۶]. نظیر این دو روایت بسیار است، به خواست خدا ما برخی از این روایات را در آخر همین مبحث یاد خواهیم کرد.

با این همه می‌افزائیم که هیچ بدبختی و مصیبتی بالاتر از این نیست که عمر انسان بسر رسد، اما حضرت حق از بنده خود هیچ عملی را قبول ننماید!: "امام صادق(ع) می‌فرمایند: بخدا قسم که پنجاه سال از عمر کسی می‌گذرد و خداوند یک نماز را از او نمی‌پذیرد، چه چیزی بدتر از این وجود دارد؟"[۹۷].

نکته مهم‌تر آنکه، به‌دست آوردن حضور قلب در شمار، سخت‌ترین چیزها است، بگونه‌ای که برخی بر آن رفته‌اند که اصلاً حضور قلب ممکن نمی‌باشد؛ همان‌گونه که تهذیب نفس و ستردن رذائل از آن بسیار دشوار خوانده شده است.

با این وجود از نظر عقل و شرع و بنا به نص کتاب و سنت، تهذیب نفس و پرداختن به تحصیل حضور قلب در شمار مهمترین واجبات بوده، هیچ گریزی از آن نیست. سالک می‌تواند از همین اوامری که برا تحصیل آن وارد شده دریابد که نه تنها تهذیب نفس ممکن می‌باشد. بهترین دلیل در این زمینه، کاملانی هستند که در هر روزگار به بالاترین مراتب آن دست یافته‌اند. بنابراین مردم در این زمینه عذری ندارند که مورد پذیرش حضرت حق قرار گیرد. آری! پرداختن به آن، خود فضیلتی است که از جانب حضرت حق پذیرفته می‌گردد، تا سرانجام آدمی اندک اندک از رذائل تهی شده به فضائل دست یابد[۹۸].

راه‌های به‌دست آوردن حضور قلب

به هر ترتیب راه‌های به‌دست آوردن این عنایت الهی بسیار است. ما در اینجا به برخی از این راه‌ها اشاره می‌کنیم:

تقویت ایمان

چه هر اندازه که معرفت انسان اضافه گردد، حضور قلب او نیز اضافه می‌گردد. منظور از "ایمان" در اینجا، همان نوری است که خداوند در قلب تقوا پیشه ایجاد می‌فرماید: "پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: علم به واسطه زیادی آموزش به دست نمی‌آید، بلکه علم نوری است که خداوند در قلب هر کس که بخواهد او را هدایت کند قرار می‌دهد"[۹۹]. از این‌رو، هرکس که خداوند نور ایمان را در قلبش ایجاد نماید، نه تنها در نماز که در تمامی حالات به آسانی به حضور قلب دست می‌یابد.

حال اگر می‌بینی که ما از این لطیفه الهی بهره‌ای نداریم، تنها از آن رو است که شیاطین گرداگرد قلب‌های ما جست‌و‌خیز می‌کنند، هواهای نفسانی و گناهان قلبمان را سخت و سنگین می‌نماید، و از صاحب حقیقی خانه در آن اثری یافت نمی‌شود؛ بلکه گناهان، هوی و هوس و شیاطین، آن را غاصبانه به تصرّف خویش درآورده‌اند. از این رو بر ما لازم است که نخست به واسطه تفکّر و تعقّل، و زان پس به واسطه حکّ بر قلب، ایمان خویش را افزایش دهیم تا به فضائل دست یافته اندک‌اندک به مراتب حضور قلب نزدیک شویم؛ مراتبی که در این آیه شریفه به وضوح به اشاره گرفته شده است: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ * أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ[۱۰۰].

این مدارج، در اصطلاح اخلاقیان به "علم الیقین"، "عین الیقین" و "حقُّ الیقین" معروف شده، و ما پیش از این اشارتی کوتاه به معنای هر یک داشته‌ایم.

قرآن کریم در بیان مراتب اینان بیان می‌فرماید، که هرکس به مرتبه سوم و بلکه به مرتبه دوّم دست یابد، از برکت برخوردار شده مبارک می‌شود: ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۰۱].[۱۰۲]

به حبس درآوردن قوای خیال و واهمه

این دو قوّه. که در شمار قوای روحی انسان قرار دارد- سخت گریزپا می‌باشند؛ چه همچون گنجشکی که از دست عقاب فرار می‌کند، از این شاخه به آن شاخه پر می‌کشند، و از این درخت به آن درخت پناه می‌برند. از این رو نمازگذار در صورت آزادی این دو، نمی‌تواند حواسّ خویش را جمع نموده به حضور قلب رسد. بر این اساس به حبس کشیدن این دو قوّه برای رسیدن به آن هدف، ضروری بوده از مقدّمه‌های لازم و واجب برای آن می‌باشد.

پُر واضح است که خود این مطلب نیز سخت دشوار بوده به راحتی به دست آورده نمی‌شود. آری! اهل معرفت این دو قوّه را به واسطة خشیت از خدا و یا رغبت در رحمت او به بند می‌کشند؛ خشیت و رغبتی که به هنگام نماز بدیشان روی می‌آورد. این دو حالت می‌توانند آن دو قوّه را آرام ساخته از حرکت بازدارند، تا انسان در نماز دچار وسوسه‌ها و لغزش‌های فکری این دو نشود.

این مطلب نیازمند به مداومت بر ریاضت‌های شرعی و عبادت‌های دشوار است. حال اگر کسی همان‌گونه که مرتاضان هندی به ریاضت‌های غیر شرعی می‌پردازند و در این راه زحمت‌های بسیار متحمّل می‌شوند، در این راه استقامت ورزیده بر انجام آن ریاضت‌ها مداومت نماید، می‌تواند قوای خود را به تسلّط آورده بر آنان حاکم گردد؛ همان‌گونه که مرتاضان بر قوای موجود در طبیعت سلطه یافته می‌توانند بر آب روند، و یا در هوا حرکت نمایند. روشن است که به دست آوردن سلطه بر قوای نفس، مشکل‌تر از مسلّط شدن بر قوای طبیعت نیست، بنابراین بر انسان مسلمان لازم است که در این راه صبر ورزیده ناامید نگردد، تا سرانجام به ملکه ارزشمند حضور قلب دست یابد؛ حضور قلبی که به‌ویژه در نماز رکنی تعیین کننده بوده ارزش نماز و دیگر عبادات آدمی را مشخّص می‌سازد[۱۰۳].

فرونیفتادن در خواسته‌های نفسانی

راز این مطلب در آن است، که فروافتادن در خواست‌های نفسانی اراده انسان را ضعیف نموده او را در ادامه راه ناتوان می‌سازد. اهل سلوک همواره شاگردان خود را وصیّت می‌کرده‌اند، که از این‌گونه خواسته‌ها دوری گزینند؛ چراکه نفسانیّات همچون سدّی محکم است که مانع از رسیدن انسان به مقصود شده، بلکه مانع می‌شود که او گامی در این راه به جلو نهد.

باز می‌توان گفت که راز این مطلب، نیز در آن است که از سویی فروافتادن در مشتهیات نفسانی موجب غفلت می‌شود، و از سویی دیگر غفلت و التفات به سوی حضرت حق نیز هرگز با هم جمع نخواهند شد. از این‌رو سالکان کوی کمال را سفارش می‌کنیم که خویشتن را از افتادن در این‌گونه امور به سختی برحذر دارند، تا مبادا از ادامه راه باز مانند. به این آیه شریفه بنگرید: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ[۱۰۴].

این آیه، کافی است تا آدمی را اگر داری قلبی شنوا و بیناست، از این رذیلت دور نماید. این در حالی است که نمونه‌های بسیار دیگری برای این آیه در قرآن کریم به چشم می‌آید. تشبیه امر معقول به محسوس ۔ که در این آیه به چشم می‌آید- از بهترین راه‌هایی است که می‌تواند انسان را از زشتی این صفت اخلاقی آگاه سازد؛ و چه زیبا این تشبیه به کار رفته است!. نیز به این آیه بنگرید: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ[۱۰۵].

بر اساس آنچه گذشت، در می‌یابیم که حضور قلب به مشخّص کردن میل‌های نفسانی و ارضاء عاقلانه و مشروع آنها نیاز دارد، تا آدمی بتواند با فراغ بال به حضور قلبدست یابد[۱۰۶]

کوتاه ساختن آرزوها و دست کشیدن از آنها

مراد از "آرزو" در اینجا، آرزوهای مذموم و نکوهیده‌ای است که راه کمال را بسته، و سالک را از رسیدن به آن باز می‌دارد. همان‌گونه که پیش از این گفتیم، امید داشتن انسان به آنچه عقل و شرع آن را تأیید نمی‌کنند، مهمترین مصداق آرزوهای نابه‌جایی است، که برای دست یافتن به حضور قلب می‌باید از آن دست کشید. اگر کسی که سر در پی کمال نگذارده امید ببرد که به خیر دنیا و آخرت دست یابد، تارک نماز به بهشت امید داشته باشد، و... این موارد همگی در شمار آرزوی باطل، بلکه حماقت محض است؛ چه امید کاذب غیر واقعی را نمی‌توان چیزی جز از حماقت خواند. اینان همچون کرم ابریشمی هستند که به‌وسیله آرزوهای خود بر اطراف خویشتن تارهایی می‌تنند، که تنها سود آن خفه شدن خود آنان است و بس!. قرآن کریم به سختی انسان‌ها را از چنین مسأله‌ای باز داشته آنان را به حقیقت‌گرایی و نه رؤیا و تخیّل‌پردازی دعوت فرموده است. ما در همین سطور به برخی از آیات آن اشاره کردیم.

در سخنان منسوب به معصومان(ع) نیز این مطلب به وفور به چشم می‌آید؛ نمونه را به این دو حدیث شریف بنگرید: "ترسناک‌ترین چیزی که بر شما از آن می‌ترسم دو چیز است: تبعیّت از هوی و هوس، و دور و دراز کردن آرزو"[۱۰۷]؛ امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: "بر شما از دو چیز می‌ترسم: تبعیت از هوی و هوس، و دور و دراز کردن آرزو. چه تبعیّت از هوسن انسان را از حق باز می‌دارد، و آرزوی دور و دراز نیز آخرت را به دست فراموشی می‌سپارد"[۱۰۸].

کوتاه سخن آنکه آرزوهای دور و دراز، مانع از توجّه انسان به سوی خداوند و حضور قلب در پیشگاه او شده، از این رو تا آنگاه که آدمی در شمار آرزوپردازان قرار دارد، امید نمی‌رود که در شمار حاضرقلبان قرار گیرد؛ بلکه همین امید او به آنکه بدون هیچ رنج و زحمتی حضور قلب را به‌دست آورد نیز، در شمار آرزوهای بلند مذموم قرار دارد![۱۰۹]

فرو نیفتادن در دنیا

قرآن کریم به‌روشنی مردان خدا را این‌گونه معرفی می‌فرماید، که اینان به‌وسیله هیچ معامله‌ای- که عنوانی است عام، و تمامی معاملات تجاری، روحی و... این عالم را در بر می‌گیرد- از یاد خداوند متعال غافل نمی‌شوند: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ[۱۱۰].

نیز قرآن کریم به وضوح از مشغول شدن به دنیا و فراموش کردن بارگاه عزّت خویش نهی فرموده است: ﴿لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۱۱۱]؛ ﴿أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ[۱۱۲].

احتیاج به توضیح ندارد که قلبی که صاحبش در آن مسکن نگزیده بلکه بیگانگان و دشمنان آن را غصب کرده به ملکیّت خویش در آورده‌اند، نمی‌تواند در نماز حضور یابد. از این رو اهل دنیا به همان دنیای پست خویش التفات می‌یابند، و اهل او جلَّ وعلا! - به عالم ربوبی و بارگاه عزّت- که وحدت حقیقی آن را سرشار از خود ساخته - متوجّه می‌شوند. دنیاطلبان در کثرت فرو رفته‌اند، و خداجویان در وحدت؛ خوشا به قلبی که چیزی آن را از صاحبش روی‌گردان نمی‌سازد، تا همچون دنیاجویان در نماز به لهو و لعب نپردازد، بلکه در نماز نیز از عالَم وحدت خود خارج نشود. بر این اساس در می‌یابیم که حضور قلب برای دنیاطلبان محال است، و همان حضور قلب برای خدادوستان و خداطلبان بسیار آسان می‌نماید.

کتاب آسمانی ما به این دو گروه در شماری از آیات خود اشاره فرموده است، اهل دنیا را این‌گونه به اشارت آورده: ﴿وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا[۱۱۳]. و اهل‌الله را این‌چنین به تصریح گرفته است: ﴿رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۱۱۴]. اینان مردان حقّند، و آنان نامردان دنیا، که هریک بر اساس خواست خود عمل می‌کنند: ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ[۱۱۵].[۱۱۶]

دوری کامل از گناهان

مراقبت دائمی برای دوری و پرهیز کامل از گناهان نیز، در این راه از مهمترین شرایط است؛ چه گناه قلب را وارونه ساخته فراز و فرود آن را مغشوش می‌سازد. امام صادق(ع) در این زمینه می‌فرمایند: "هیچ چیزی برای قلب انسان فاسد کننده‌تر از گناه نیست،؛ چراکه قلب چون گناهی انجام دهد آن گناه به همراه قلب می‌ماند تا سرانجام بر آن غالب شده بالا و پایین قلب دگرگون شود" [۱۱۷].

حضرت حق نیز بر قلبی که به‌وسیله گناهان سنگین و سخت شده غضبناک است؛ حال چگونه ممکن است که او این هدیّة لطیف خاصّ خود را که تنها به بندگان مخلَصش می‌بخشد، به این‌چنین قلبی که مورد غضب اوست هدیه نماید؟؛ به این چند آیه بنگرید: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۱۱۸]؛ ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ[۱۱۹].[۱۲۰]

پیراستن قلب از صفات ناشایست

پیراستن قلب و دست‌کم آنکه آدمی درصدد چنین کاری برآید نیز، می‌تواند قلب انسان را متوجّه بارگاه ربوبی ساخته، حضور قلب را برای او فراهم آورد. به عبارت دیگر، اگر سالک موفّق به تخلیه قلب خود از رذائل نگردد، می‌باید دست کم شعله خانمان‌سوز رذائل اخلاقی را در قلب خود خاموش نماید، تا نفس بدان‌ها مشغول نشده بتواند به آرامش روی به سوی مقصود کند. این مطلب در این راه بدون تردید لازم است، ورنه آتش خود بزرگ‌بینی، حسد و دیگر رذائل، می‌تواند تمامی دین انسان را بدون آنکه حتّی خاکستری از آن بر جای نهد، در خود سوزانده نابود کند؛ در این صورت این رذائل با فضیلتی همچون حضور قلب چه خواهد کرد؟!. از این رو می‌توان گفت که حضور قلب به قلبی پاک و پاکیزه نیازمند است؛ چه حضورْ ثمره قلب و میوهای بهشتی است که بر شاخسار آن درخت پاک می‌روید، در حالی که قلب سیاهی که به رذائل آلوده است، ثمره‌ای جز از چرک و آلودگی نخواهد داشت: ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا[۱۲۱]؛ ﴿قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ[۱۲۲].[۱۲۳]

دعا، تضرُّع و توسُّل

دعا و تضرُّع به پیشگاه باری -تعالی! - و توسُّل به معصومان(ع) نیز در این زمینه راهی بس درخشان است؛ چراکه مطلق تهذیب نفس - که شامل مراتب تخلیه، تحلیه، تجلیه، لقاء و مراتب برتر آن می‌شود- تنها به واسطة بخشش و هدیّه الهی شامل حال کسان می‌شود و بس. قرآن حکیم بر این مطلب که خداوند مربّی و تزکیه کننده بندگان خویش است، تأکید کرده، آموزش اخلاق نیکو و نیکویی‌های اخلاقی را تنها به دست او جلَّ وعلا! ۔ می‌داند. به این آیه که پیش از این نیز بارها از آن فیض گرفته‌ایم توجه کنید: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ[۱۲۴].

این آیه به صراحت دلالت می‌فرماید، که تزکیه نفس از جانب خداوند میسّر می‌شود؛ و او آن را به بندگانی که فرمانبردار اویند اعطا می‌فرماید. دعاکردن تضرُّع‌آمیز و توسّل به پیامبر اکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) ایشان- که واسطه‌های فیض او هستند- نیز، در این زمینه علّتی بی‌تردید است.

با این همه اما دست‌یابی به حضور قلب، خلوص و انقطاع به سوی معبود، و دیگر مقامات بلند اخلاقی و عرفانی، به چیزی بیشتر از تضرّع و توسّل نیازمند است؛ چه این مقامات در شمار عنایات ویژه‌ای است که خداوند تنها آن را به کسانی که بر آن اصرار ورزیده عمری در راهش مجاهده می‌کنند، خواهد بخشید؛ اینان مخلَصان هستند که عنایات ویژه الهی را یکی پس از دیگری دریافت می‌دارند.

ما خداوند متعال را می‌خوانیم و به فیض او امید می‌بریم، تا بر ما تفضّل فرموده با تمام نالایقی ما آنچه فراتر از آرزوی ماست را به ما مرحمت فرماید. آری! بنده باید سر در پی مقامات عالی نهد، و در این راه هم تلاش نماید و هم دست به دعا بردارد، تا خداوند او را در این مطلب یاری فرماید. در حدیثی از اهل‌بیت(ع) این‌چنین می‌خوانیم که: "هر کس چیزی را دوست داشته باشد، خداوند او را با همان چیز محشور خواهد کرد" [۱۲۵]، چه محبّت اوّلین گام در سلوک است، که می‌تواند انسان را به سوی آن منازل رفیع به حرکت درآورد[۱۲۶].

منابع

پانویس

  1. «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است» سوره انعام، آیه ۷۹.
  2. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): قَالَ... وَ إِنِّي لَأُحِبُّ لِلرَّجُلِ مِنْكُمُ الْمُؤْمِنِ إِذَا قَامَ فِي صَلَاةٍ فَرِيضَةٍ أَنْ يُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَى اللَّهِ وَ لَا يَشْغَلَ قَلْبَهُ بِأَمْرِ الدُّنْيَا فَلَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِي صَلَاتِهِ إِلَى اللَّهِ إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ بِوَجْهِهِ وَ أَقْبَلَ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَيْهِ بِالْمَحَبَّةِ لَهُ بَعْدَ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيَّاهُ‌»؛ بحارالأنوار، ج۸۹، ص۲۴۰.
  3. «آنچه از این کتاب بر تو وحی شده است بخوان و نماز را بپا دار که نماز از کار زشت و کار ناپسند باز می‌دارد و به راستی یادکرد خداوند (از هر چیز) بزرگ‌تر است» سوره عنکبوت، آیه ۴۵.
  4. «ای مؤمنان! خداوند را بسیار یاد کنید * و او را پگاه و دیرگاه عصر به پاکی بستأیید» سوره احزاب، آیه ۴۱-۴۲.
  5. «مِنْ أَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيراً ثُمَّ قَالَ لَا أَعْنِي سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ إِنْ كَانَ مِنْهُ وَ لَكِنْ ذِكْرَ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فَإِنْ كَانَ طَاعَةً عَمِلَ بِهَا وَ إِنْ كَانَ مَعْصِيَةً تَرَكَهَا»؛ اصول کافی، ج۲، ص۸۰.
  6. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ آبَائِهِ(ع) قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) لَا يَقُومَنَّ أَحَدُكُمْ فِي الصَّلَاةِ مُتَكَاسِلًا وَ لَا نَاعِساً وَ لَا يُفَكِّرَنَّ فِي نَفْسِهِ فَإِنَّهُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ‌»؛ بحارالأنوار، ج۸۹، ص۲۳۹.
  7. «عَنِ النَّبِيِّ(ص) إِنَّ مِنَ الصَّلَاةِ لَمَا يُقْبَلُ نِصْفُهَا وَ ثُلُثُهَا وَ رُبُعُهَا وَ خُمُسُهَا إِلَى الْعُشْرِ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يُلَفُّ كَمَا يُلَفُّ الثَّوْبُ الْخَلَقُ فَيُضْرَبُ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا وَ إِنَّمَا لَكَ مِنْ صَلَاتِكَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ بِقَلْبِكَ»؛ بحارالأنوار، ج۸۱، ص۲۶۰.
  8. «بی‌گمان مؤمنان رستگارند * همانان که در نماز خویش فروتنند» سوره مؤمنون، آیه ۱-۲.
  9. «از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.
  10. «مؤمنان، تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دل‌هاشان بیمناک می‌شود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان می‌افزاید و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند» سوره انفال، آیه ۲.
  11. «خداوند است که بهترین گفتار را (به گونه) کتابی (با آیاتی) همانند دوگانه (یعنی مکرّر) فرو فرستاده است؛ پوست‌های آنان که از پروردگار خویش می‌هراسند از آن به لرزه می‌افتد سپس با یاد خداوند پوست‌ها و دل‌هاشان نرم می‌شود؛ این رهنمود خداوند است که با آن هر که» سوره زمر، آیه ۲۳.
  12. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۳۷ ـ ۱۴۱.
  13. «الرَّكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»؛ بحارالأنوار، ج۸۴، ص۱۴۸.
  14. «بی‌گمان مؤمنان رستگارند * همانان که در نماز خویش فروتنند» سوره مؤمنون، آیه ۱-۲.
  15. «مَنْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ يَعْلَمُ مَا يَقُولُ فِيهِمَا انْصَرَفَ وَ لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذَنْبٌ إِلَّا غَفَرَهُ لَهُ‌»؛ بحارالأنوار، ج۸۱، ص۲۴۰.
  16. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۴۲.
  17. «رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوش‌رنگ (و نگار)‌تر از خداوند کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۳۸.
  18. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  19. «از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.
  20. «آیا ندیده‌اید که خداوند آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است برای شما رام کرد» سوره لقمان، آیه ۲۰.
  21. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۴۳ ـ ۱۴۴.
  22. «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ مَالِكَ رِقِّي‌، يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِي‌، يَا عَلِيماً بِضُرِّي وَ مَسْكَنَتِي، يَا خَبِيراً بِفَقْرِي وَ فَاقَتِي، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِكَ وَ أَسْمَائِكَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِي فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً، وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً، وَ أَعْمَالِي عِنْدَكَ مَقْبُولَةً، حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلَّهَا وِرْداً وَاحِداً، وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ سَرْمَداً، يَا سَيِّدِي يَا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِي، يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِي، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي، وَ هَبْ لِيَ الْجِدَّ فِي خَشْيَتِكَ، وَ الدَّوَامَ فِي الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ... وَ اجْعَلْ لِسَانِي بِذِكْرِكَ لَهِجاً، وَ قَلْبِي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً...»؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل بن زیاد.
  23. «پس هیچ کس نمی‌داند چه روشنی چشمی برای آنان به پاداش کارهایی که می‌کردند نهفته‌اند» سوره سجده، آیه ۱۷.
  24. «سپس نزدیک شد و فروتر آمد آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.
  25. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۴۵ ـ ۱۴۶.
  26. «آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۴.
  27. «خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود» سوره انفال، آیه ۲۴.
  28. « يَا أَبَا ذَرٍّ اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك‌»؛ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۷۵.
  29. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۴۷-۱۴۸.
  30. «همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و دارایی‌هاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد» سوره توبه، آیه ۱۱۱.
  31. «ای مؤمنان! آیا (می‌خواهید) شما را به داد و ستدی رهنمون شوم که از عذابی دردناک رهاییتان می‌بخشد؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خداوند با مال و جان خویش جهاد کنید» سوره صف، آیه ۱۰-۱۱.
  32. «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم» سوره فاتحه، آیه ۵.
  33. «و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می‌آورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
  34. حسین مظاهری|مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص۱۴۹.
  35. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۴۸ ـ ۱۵۰.
  36. «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم» سوره فاتحه، آیه ۵.
  37. «ای مؤمنان! در حال مستی به نماز رو نیاورید تا هنگامی که دریابید چه می‌گویید» سوره نساء، آیه ۴۳.
  38. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۵۰.
  39. «آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  40. «ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.
  41. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۵۱.
  42. «يَا أَبَا ذَرٍّ اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»؛ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۷۵.
  43. «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۷.
  44. «أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً وَ حَسَرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً»؛ مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
  45. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی- هر یک به گنجایی خویش- روان شد» سوره رعد، آیه ۱۷.
  46. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  47. به آنان چیزی نگفتم جز آنچه مرا بدان فرمان دادی که: «خداوند- پروردگار من و پروردگار خود- را بپرستید» و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی؛ سوره مائده، آیه ۱۱۷.
  48. و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  49. و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبله‌ای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند و چه کسی واپس می‌گراید، و بی‌گمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده؛ سوره بقره، آیه۱۴۳.
  50. سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند؛ سوره مائده، آیه ۵۵.
  51. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود:» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  52. «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است * همان کسانی که "غیب" را باور دارند» سوره بقره، آیه ۲-۳.
  53. «چهره‌هایی در آن روز شاداب است *(که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد» سوره قیامه، آیه ۲۲-۲۳.
  54. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۵۱ ـ ۱۵۴.
  55. «به راستی تو از این غافل بودی پس ما پرده را از (پیش چشم) تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزنگر است» سوره ق، آیه ۲۲.
  56. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
  57. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۵۵.
  58. «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است» سوره نور، آیه ۳۵.
  59. «از بسترها پهلو تهی می‌کنند (و برای نماز برمی‌خیزند) در حالی که پروردگارشان را به بیم و امید می‌خوانند» سوره سجده، آیه ۱۶.
  60. «إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَهاً بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ وَ اجْعَلْ هِمَّتِي فِي رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ... إِلَهِي وَ أَتْحِفْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خَائِفاً مُرَاقِباً يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ»؛ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
  61. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۵۶.
  62. «ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
  63. «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  64. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  65. «و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است» سوره انسان، آیه ۳۰.
  66. بحارالأنوار، ج۵۶، ص۱۶۳.
  67. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  68. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۵۷-۱۵۸.
  69. «و همین که پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد آن را با» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
  70. «إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً»؛ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
  71. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹.
  72. و شما جز آن نمی‌خواهید که خدا خواسته باشد؛ سوره انسان، آیه ۳۰.
  73. پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست؛ سوره انفال، آیه ۱۷.
  74. بی‌گمان آنان که با تو بیعت می‌کنند جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند؛ دست خداوند بالای دست‌های آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش می‌شکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد؛ سوره فتح، آیه ۱۰.
  75. «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَن‏»؛ بحار الانوار، ج۶۷، ص۳۹.
  76. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ(ص) قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ- قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْ‌ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۵۲.
  77. «ان لنا حالات لا یتحملها مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌ مُرْسَلٌ‌»
  78. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱.
  79. «قرآن را آرام و روشن بخوان» سوره مزمل، آیه ۴.
  80. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۶۲.
  81. «و آنان که بر نمازهای خویش نگهداشت دارند» سوره مؤمنون، آیه ۹.
  82. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۶۳.
  83. ای مؤمنان! در حال مستی به نماز رو نیاورید تا هنگامی که دریابید چه می‌گویید و نیز در حال جنابت (به نماز و محل نماز رو نیاورید) مگر رهگذر باشید تا آنکه غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا یکی از شما از جای قضای حاجت باز آمد یا با زنان آمیزش کردید و آب نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید و بخشی از رخساره‌ها و دست‌هایتان را با آن مسح کنید که خداوند، در گذرنده‌ای آمرزنده است؛ سوره نساء، آیه ۴۳.
  84. هیچ‌چیز آنان را از پذیرفته شدن بخشش‌هایشان باز نداشت جز اینکه آنان به خداوند و پیامبرش انکار ورزیدند و جز با کسالت نماز نمی‌گزارند و جز با ناخشنودی بخشش نمی‌کنند؛ سوره توبه، آیه ۵۴.
  85. « يَا عَلِيُّ إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلْ فِيهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِكَ عِبَادَةَ رَبِّكَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۸۷.
  86. « إِذَا نَشِطَتِ الْقُلُوبُ فَأَوْدِعُوهَا وَ إِذَا نَفَرَتْ فَوَدِّعُوهَا»؛ بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۷۷.
  87. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۶۴.
  88. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ وَ لَا تُكَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلَى عِبَادِ اللَّهِ فَتَكُونُوا كَالرَّاكِبِ الْمُنْبَتِ الَّذِي لَا سَفَراً قَطَعَ وَ لَا ظَهْراً أَبْقَى»؛ اصول کافی، ج۲، ص۸۶.
  89. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۶۵.
  90. «عَنْ رَسُولِ اللَّه‌(ص) لِأَبِي ذَرٍّ يَا أَبَا ذَرٍّ رَكْعَتَانِ مُقْتَصَدَتَانِ فِي تَفَكُّرٍ خَيْرٌ مِنْ قِيَامِ لَيْلَةٍ وَ الْقَلْبُ سَاهٍ‌»؛ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۸۴.
  91. «عَنِ الصَّادِقِ(ع) قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): أَفْزِعُوا قُلُوبَكُمُ الْقَاسِيَةَ وَ لَا يَكُنْ هَمُّ أَحَدِكُمْ آخِرَ السُّورَةِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۱۴.
  92. «و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  93. «خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود» سوره انفال، آیه ۲۴.
  94. «قَالَ الْإِمَامُ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا»؛ اصول کافی، ج۳، ص۲۶۸.
  95. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّهُمَا قَالا إِنَّمَا لِلْعَبْدِ مِنْ صَلَاتِهِ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا فَإِذَا أَوْهَمَهَا كُلَّهَا لُفَّتْ فَضُرِبَ بِهَا وَجْهُهُ‌»؛ بحارالأنوار، ج۸۹، ص۲۶۵.
  96. «وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع): إِذَا أَحْرَمْتَ فِي الصَّلَاةِ فَأَقْبِلْ عَلَيْهَا فَإِنَّكَ إِذَا أَقْبَلْتَ أَقْبَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ إِذَا أَعْرَضْتَ أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْكَ فَرُبَّمَا لَمْ يُرْفَعْ مِنَ الصَّلَاةِ إِلَّا الثُّلُثُ أَوِ الرُّبُعُ أَوِ السُّدُسُ عَلَى قَدْرِ إِقْبَالِ الْمُصَلِّي عَلَى صَلَاتِهِ وَ لَا يُعْطِي اللَّهُ الْغَافِلَ شَيْئاً»؛ بحارالأنوار، ج۸۹، ص۲۶۵.
  97. «وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَيَأْتِي عَلَى الرَّجُلِ خَمْسُونَ سَنَةً وَ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَلَاةً وَاحِدَةً فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ أَشَدُّ مِنْ هَذَا»؛ بحار الانوار، ج۸۱، ص۲۶۱.
  98. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۶۶ ـ ۱۷۰.
  99. «قَالَ رَسُولُ اللَّه‌(ص): لَيْسَ الْعِلْمُ بِكَثْرَةِ التَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ‌»؛ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۴۰.
  100. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ * آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.
  101. «و چون نزد آن آمد، بانگی برآمد که خجسته باد آن کس که در (کنار این) آتش و آنکه پیرامون آن است و پاکا خداوندی که پروردگار جهانیان است» سوره نمل، آیه ۸.
  102. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۷۱ ـ ۱۷۲.
  103. [خحسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۷۲ ـ ۱۷۳.
  104. «آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو سرگرمشان دارد، زودا که بدانند» سوره حجر، آیه ۳.
  105. «ما غل‌هایی بر گردن‌هایشان تا (زیر) چانه نهاده‌ایم چنان که سرشان بالا مانده است و ما پیش رویشان سدّی و پشت سرشان سدّی نهاده‌ایم و (دیدگان) آنان را فرو پوشانده‌ایم چنان که (چیزی) نمی‌بینند» سوره یس، آیه ۸-۹.
  106. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۷۳ ـ ۱۷۴.
  107. «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ»؛ کافی، ج۸، ص۵۸.
  108. «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِنَّمَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَيْنِ: اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۳۶.
  109. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۷۴ ـ ۱۷۵.
  110. «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی می‌ستایند مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد؛ از روزی می‌هراسند که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیرورو می‌شوند» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
  111. «مبادا دارایی‌ها و فرزندانتان شما را از یاد خداوند باز دارد» سوره منافقون، آیه ۹.
  112. «زیاده‌خواهی شما را سرگرم داشت تا با گورها دیدار کردید» سوره تکاثر، آیه ۱-۲.
  113. «و آنان را که دین خویش به بازیچه و سرگرمی گرفتند و زندگانی دنیا آنان را فریفت رها کن و به آن (قرآن) پند ده» سوره انعام، آیه ۷۰.
  114. «مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد» سوره نور، آیه ۳۷.
  115. «بگو: هر کس به فرا خور خویش کار می‌کند» سوره اسراء، آیه ۸۴.
  116. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۷۶ ـ ۱۷۷.
  117. «مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِيئَةٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَيُوَاقِعُ الْخَطِيئَةَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ‌»؛ اصول کافی، ج۲، ص۲۶۸.
  118. «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟ بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند!» سوره زمر، آیه ۲۲.
  119. «خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند؛ برمی‌گمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.
  120. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۷۸.
  121. «و گیاه سرزمین پاک به اذن پروردگارش بیرون می‌آید و از آن (سرزمین) که ناپاک است جز به سختی و کندی (گیاهی) بیرون نمی‌آید» سوره اعراف، آیه ۵۸.
  122. «بگو: هر کس به فرا خور خویش کار می‌کند» سوره اسراء، آیه ۸۴.
  123. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۷۹.
  124. «و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمی‌ماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک می‌دارد و خداوند شنو» سوره نور، آیه ۲۱.
  125. «مَنْ أَحَبَّ شَيْئاً حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ‌»
  126. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۴، ص۱۷۹ ـ ۱۸۰.