در روایات افراد غیر معتقد به خدا با چه عنوانی نام برده شدهاند؟ (پرسش)
در روایات افراد غیر معتقد به خدا با چه عنوانی نام برده شدهاند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ سیره اجتماعی معصومان |
مدخل اصلی | ؟ |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
در روایات افراد غیر معتقد به خدا با چه عنوانی نام برده شدهاند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره اجتماعی معصومان است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره اجتماعی معصومان مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ذاکری در کتاب «سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه» در اینباره گفته است:
«افراد غیرمعتقد به خدا در روایات چند نام و عنوان دارند:
- دهری: به افرادی گفته میشد که معتقد به خدا نبودند و معاد و قیامت را منکر بودند و درنتیجه اعمال عبادیای را که افراد انجام میدادند، تمسخر میکردند. این واژه همانگونه که اشاره شد، در قرآن آمده و با تعابیر مختلف، عقاید آنان مطرح شده است. درباره خصوصیات دهریان که معتقدند خدایی نیستند، در کتابهای حدیث، تفسیر و ملل و نحل مطالب مختلفی ذکر شده است. آنان جسم را قدیم میدانستند[۱] و دنیا را دائمی و بدون اول و آخر میپنداشتند[۲]. علی بن ابراهیم قمی دربارۀ آنان مینویسد: "دهریه تصور کردهاند که روزگار بوده و خواهد بود و برای جهان مدبر و سازندهای نیست و منکر برانگیختن انسانها و قیامتاند"[۳].
- زندیق: گاهی از دهریان به "زندیق" تعبیر شده است که "زنادقه" جمع آن است. ملاصدرا درباره معنای زندیق از مفاتیح العلوم نقل میکند: زنادقه طرفداران مانی بودند که مزدکیه نامیده میشدند و مزدک کسی بود که در برابر قباد قیام کرد و گمان کرد که اموال و خانواده مشترک است و کتابی به نام زند داشت و آن کتابِ مجوس بود که زردشت آورد و تصور میکنند او پیامبر است؛ پس اصحاب مزدک به زند منسوب شدند و کلمه عربی شد و نام زندیق یافت[۴]. مسعودی هم همین معنا را ذکر میکند و میافزاید: آنان گروهی از ثنویه بودند[۵]. زندیق به مرور نامی شد برای افرادی که اعتقادی به دین و احکام شرع ندارند و بیدین هستند. ازهری بر این باور است که در لغت عربی کلمه زندیق وجود ندارد و "زندق" به معنای "بخلِ زیاد" است و زندیق به معنای عام آن در عربی به ملحد و دهری گفته میشود[۶]؛ وجوه دیگری هم ذکر شده است[۷]. برخی گفتهاند زندیق فارسی است و معرب آن، زندیک است[۸] و اصل آن "زنده کرد" بوده، یعنی حیات دهنده. آنان قایل به دوام و بقای روزگار هستند[۹]؛ بنابراین دهری و زندیق یکی است و اگر ما این دو را یکی بدانیم، سیره معصومان را درباره آنان باید یکسان دانست.
- دیصانی: در برخی روایات تعبیر دیگری نیز آمده و آن "دیصانی" است که آن را به معنای شخص ملحد و غیرمعتقد به خدا دانستهاند. در اکثر شرحهای اصول کافی به مناسبت شرح حدیثی، همین معنا را ذکر کردهاند که دیصانی از داصَ يَدِيصُ است، به معنای زاغ و حاد[۱۰] یا مال و حاد[۱۱]؛ یعنی کسی که از حق منحرف و ملحد گردیده یا حق بر او مشکل شده است. مرحوم شعرانی بر این باور است که دیصان نام مردی بوده است مانند مانی. شاهد بر آن، شعری است که در امالی سید مرتضی ذکر شده است[۱۲]. برخی نیز دیصانیه را جزو دوخداییها دانستهاند؛ خدای ظلمت و نور یا شیطان و اهریمن؛ به هرحال آنان معتقد به خدای واحد نبودند[۱۳]. خوارزمی در فصل پنج مفاتیح العلوم خود درباره صاحبان ملل و نحل مختلف، به تعریف این سه واژه پرداخته است. او دهریون را کسانی میداند که قایل به قدمت جهان هستند و معتقد به خدایی نیستند[۱۴]. معنای زندیق از قول وی پیشتر ذکر شد[۱۵]. وی دیصانی را منسوب به ابن دیصان میداند که قایل به دو خدا بود[۱۶]. در کتب حدیث سخن از مناظره عبدالله دیصانی با هشام بن حکم است[۱۷]. کنیه عبدالله ابو شاکر است. وی از هشام میخواهد زمینه دیدار وی را با امام صادق (ع) فراهم کند. او دیدارهای متعددی با حضرت دارد[۱۸].
- مرتد: گاهی افراد غیرمسلمان مرتد میشدند؛ یعنی کسانی بودند که قبلاً مسلمان بودند و به جهاتی از اسلام دست کشیدند. برخورد با این جمعیت در کتابهای فقهی و روایات بیان شده و مرتد به دو قسم مرتد فطری و مرتد ملی تقسیم شده است؛ اگر پدر و مادر مرتد یا یکی از آن دو، مسلمان باشند، شخص مرتد فطری نامیده میشود (که ممکن است انکار وی با لجاجت همراه باشد)؛ در غیر این صورت مرتد ملی است[۱۹]. برابر آنچه در اخبار آمده، بسیاری از این افراد دهری که با امامان شیعه مباحثه میکردند، سابقه اسلام داشتند؛ در روایات تعبیر زندیق هم دربارۀ آنان به کار رفته است. در نامه امیر مؤمنان (ع) به یکی از کارگزارانش از تعبیر زندیق و زنادقه استفاده شده است[۲۰]. حکم فقهی این افراد ذیل حکم ارتداد آمده است»[۲۱]
منبعشناسی جامع سیره اجتماعی معصومان
پانویس
- ↑ قال الدهري: إنّ الجسم قديم لم يزل؛ ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ الدهرية القائلون بأنّ الدهر سرمدية لا أول له و لا آخر؛ محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۴.
- ↑ الدهرية زعموا أن الدهر لم يزل و لا يزال أبدا- و ليس له مدبر و لا صانع و أنكروا البعث.... و النشور؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۸.
- ↑ محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح أصول الکافی، ج۳، ص۸.
- ↑ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ و ليس في كلام العرب زِنْدِيق، و إنما تقول العرب رجل زَنْدَق و زَنْدَقِيّ إذا كان شديد البخل، فإذا أرادت العرب معنى ما تقوله العامة قالوا: مُلْحِد و دَهْرِيّ؛ ابومنصور محمد بن احمد أزهری، تهذیب اللغه، ج۹، ص۲۹۸ (دار احیاء).
- ↑ سیدمحمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، ج۱۳، ص۲۰۱.
- ↑ زندیک که معرب آن زندیق است، زندی بوده نسبت به زند و کاف آن برای تصغیر است (علی اکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه «زندیق»).
- ↑ ابومنصور جوالیقی موهوب بن احمد، المعرب من الکلام الأعجمی، ص۱۶۷؛ محمد علی شوکانی، نیل الأوطار، ج۸، ص۳؛ ابن درید، جمهرة اللغه، ج۳، ص۱۳۲۹.
- ↑ الديصاني بالتحريك من داص يديص ديصانا إذا زاغ و مال، و معناه الملحد؛ ملاصالح مازندارانی، شرح الکافی، ج۳، ص۴۶؛ محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، شرح أصول الکافی، ج۳، ص۲۸؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ الدَّيَصَانِيَّ؛ أي الملحد، يُقال: داص يديص ديصاناً، أي مالَ و حاد؛ شیرازی شریف، الکشف الوافی فی شرح أصول الکافی، ص۴۸۰.
- ↑ ملاصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۳، ص۴۶، حاشیه شعرانی.
- ↑ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱، ص۳۱۹، حاشیه شعرانی.
- ↑ الدّهرية: الذين يقولون بقدم الدهر المعطلة الذين لا يثبتون الباري عزوجل.
- ↑ ابوعبدالله محمد بن احمد خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص۲۷؛ همان، (ترجمه حسین خدیو جم)، ص۳۹.
- ↑ ابوعبدالله محمد بن احمد خوارزمی، مفاتیح العلوم، ص۲۵؛ همان، (ترجمه حسین خدیو جم)، ص۳۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۷۹؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۱۲۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۲۸؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص۳۵۱؛ همو، التوحید، ص۲۹۰ و ۲۹۲.
- ↑ المرتد قسمان: الأول من ولد على الإسلام لأبويه أو أحدهما و هو المسمى بالفطري؛ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۴۱، ص۶۰۲.
- ↑ «أَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وُلِدَ عَلَى الْفِطْرَةِ ثُمَّ تَزَنْدَقَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ»؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۱۳۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۴۰-۳۴۴.