سریه خالد بن الولید در تاریخ اسلامی
مقدمه
- هنگامی که خالد بن ولید از نخله به مکه بازگشت[۱]، رسول خدا (ص) که تا آن زمان در مکه بود، او را در ماه شوال سال هشتم هجرت، برای دعوت قبیله بنیجذیمه به اسلام (نه برای جنگ اعزام فرمود. خالد بن ولید، همراه گروهی از مهاجر، انصار و بنیسلیم که جمعاً سیصد و پنجاه نفر بودند، حرکت کرد و در منطقه پایین مکه به بنیجذیمه رسید[۲]. در این هنگام به بنیجذیمه خبر رسید که خالد بن ولید و مسلمانان به زودی به آنان میرسند. بنیجذیمه گفتند: "ما از این مسئله ترسی نداریم؛ چرا که مسلمانیم، نماز میخوانیم، محمد را قبول داریم و مسجدهایی ساختهایم و در آنها اذان میگوییم"[۳][۴].
خالد بن ولید در میان بنیجذیمه
- پس از مدتی، خالد بن ولید و یارانش به بنیجذیمه رسیدند. خالد بن ولید به بنیجذیمه گفت: "اسلام بیاورید!" بنیجذیمه گفتند: "ما مسلمانیم". خالد بن ولید به آنان گفت: "اگر مسلمان هستید، پس چرا اسلحه حمل میکنید؟" بنیجذیمه گفتند: "میان ما و قومی دیگر، دشمنی وجود دارد و ما ترسیدیم که شما از آنان باشید. ما به این سبب، سلاح برداشتیم که از خود در برابر آنان که دشمنان اسلام هستند، دفاع کنیم". خالد بن ولید از پاسخ آنان قانع نشد و باز هم خواسته خود را مبنی بر زمین گذاشتن سلاح تکرار کرد[۵][۶].
ممانعت جَحْدم با تسلیم
- در این میان مردی از بنیجذیمه که "جَحْدَم" نام داشت، با تحویل سلاح به خالد بن ولید مخالفت کرد و گفت: "ای بنیجذیمه! محمد از هیچ کس چیزی بیش از اقرار به اسلام نمیخواهد و ما همگی اسلام را پذیرفتهایم. خالد بن ولید نمیخواهد، با ما همانند سایر مسلمانان رفتار کند. او پس از آنکه سلاح خود را بر زمین بگذاریم، ما را خواهد کشت".
- سخنان جحْدم مؤثر واقع نشد و باقی افراد قبیله، او را قانع کردند تا سلاح خود را بر زمین بگذارد و در نهایت جَحْدَم پذیرفت تا سلاحش را تحویل دهد[۷].
- اعتقاد مردم بنیجذیمه آن بود که خود را مردمی مسلمان میدانستند و دیده بودند که بقیه مردم هم، مسلمان شدهاند و مکه فتح شده است؛ پس دلیلی نداشت تا از خالد بن ولید بترسند. در مقابل این تفکر آنان، جَحْدم معتقد بود، خالد بن ولید آنان را به دلیل کینه قدیمی که از بنیجذیمه داشت، خواهد کشت[۸][۹].
نیرنگ خالد بن ولید
- پس از آنکه بنیجذیمه سلاح خود را بر زمین نهادند، خالد بن ولید آنان را اسیر کرد و دستهای آنان را به یکدیگر بست. او هر نفر از بنیجذیمه را به دو نفر از سپاه خود سپرد. بنیجذیمه آن شب را در اسارت به سر بردند و هنگام نماز از سپاه خالد بن ولید خواستند، اجازه دهند نماز خود را اقامه کنند.
- هنگام سحر، سخنانی میان مسلمانان رد و بدل شد، مبنی برآنکه نباید بنیجذیمه را به اسارت گرفت؛ بلکه باید آنان را به مدینه و نزد پیامبر (ص) برد. برخی دیگر نیز معتقد بودند باید آنان را بیازمایند تا میزان صداقت و فرمانبرداری آنان مشخص شود؛ اما هنگام سپیده دم، خالد بن ولید بدون هیچ گونه دلیلی، دستور داد تا هر کس اسیری را که نزد اوست به قتل برساند و مخالفت برخی از مسلمانان با این کار، مانع از صدور و انجام این فرمان نشد. در ابتدا بنیسلیم به علت کینه و دشمنی که با بنیجذیمه داشتند، تمامی آنان را به قتل رساندند. در مقابل آنان، مهاجر و انصار از این کار پرهیز و اسیران خود را آزاد کردند[۱۰][۱۱].
برائت از عمل خالد بن ولید
- هنگامی که خبر این اقدام به پیامبر (ص) رسید، حضرت، دستهای خود را به سوی آسمان به حدی بلند کرد که سفیدی زیر بغل ایشان نمایان شد و خطاب به خداوند عرض کرد: "پروردگارا! من از آنچه خالد مرتکب شده به سوی تو تبری میجویم". هنگامی که خالد بن ولیدبه حضور رسول اکرم (ص) رسید، حضرت از او به شدت خشمگین بود[۱۲][۱۳].
جبران خسارتها
- پس از این جریان دردناک، رسول خدا (ص)، علی را فراخواند و مالی را در اختیار ایشان قرار داد تا به سوی بنیجذیمه برود و جنایات و خسارتهای خالد بن ولید را جبران کند. علی (ع) از مدینه خارج شد و به سوی قبیله بنیجذیمه حرکت کرد. ایشان با حضور در میان مردم قبیله، به جبران خسارتهای وارده پرداخت و دیه تمامی مقتولان را پرداخت کرد. امام علی (ع) تمام خسارتهای مالی و جانی بنیجذیمه را پرداخت کرد؛ به گونهای که حتی از جبران خسارت ظروف شکسته سگها نیز دریغ نشد. در پایان، مقدار باقی مانده اموالی که در اختیار ایشان بود، از طرف رسول خدا (ص) برای جبران خسارتهای احتمالی به بنیجذیمه دادند. پس از جبران خسارتهای وارده، علی (ع) به مدینه بازگشت و گزارش عملکرد خود را به محضر پیامبر (ص) ارائه کرد. علی (ع) فرمود: "به سرزمینی وارد شدم که مردمان آن مسلمان بودند و در سرزمین خود مسجد بنا کرده بودند". علی (ع) اضافه کرد که تمامی خسارات، حتی ظروف غذای سگها را نیز جبران کردم. رسول خدا (ص) از این کار علی (ع) بسیار خشنود شد و فرمود: "من به خالد بن ولید دستور قتل و خونریزی نداده بودم؛ بلکه به او دستور داده بودم تا مردم بنیجذیمه را به اسلام دعوت کند"[۱۴][۱۵].
منابع
پانویس
- ↑ خالد بن ولید پیش از این مأموریت از جانب پیامبر موظف شد تا به نخله رفته و بت عزّی را نابود سازد.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۶۶.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۲؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۳۱.
- ↑ اکبری، هادی، سریه خالد به بنیجذیمه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۲؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۳۳۱.
- ↑ اکبری، هادی، سریه خالد به بنیجذیمه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۷-۴۳۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۶۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۶.
- ↑ اکبری، هادی، سریه خالد به بنیجذیمه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۲.
- ↑ اکبری، هادی، سریه خالد به بنیجذیمه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۸-۴۳۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۸۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۶۷.
- ↑ اکبری، هادی، سریه خالد به بنیجذیمه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۲.
- ↑ اکبری، هادی، سریه خالد به بنیجذیمه، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.