خلیفه الهی به لحاظ اصل و ریشه یک حقیقت است[۱] که از آن در عرفان به "حقیقت محمدیه" تعبیر میشود[۲]؛ ولی همین حقیقت واحد را بر حسب اقتضائات متفاوت و استعدادهای گوناگون در زمانهای مختلف، مظاهری متعدّد و تجلیّاتی متنوّع است[۳]. این مظاهر و تجلیّات چیزی جز صورتهای پیامبران و اولیای معصوم نیست، ازاینرو قرآن کریم بهرغم اینکه برتری برخی از پیامبران را نسبت به برخی دیگر میپذیرد: ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾[۴] همه انبیا را در کنار هم و معاضد یکدیگر معرّفی میکند: ﴿وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾[۵] و بین آنها هیچ تفرقهای را به رسمیّت نمیشناسد: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ﴾[۶] در برخی از روایات نیز به این نکته به صورت رمز اشاره شده است؛ از جمله روایتی است که از امام علی بن ابی طالب (ع) نقل شده است: نخستین چیزی که خداوند متعال آن را آفرید نور حبیبش محمد (ص) بود.... پس خداوند از نورمحمد (ص) ۲۰ دریا آفرید که همه از جنس نور بود. سپس به نورمحمد (ص)فرمود: در آن دریاها نزول کند. پس نزول کرد و چون از آخرین دریا خارج شد خداوند متعال به او فرمود: ای حبیب من! و ای سرور پیامبرانم! شفیع روز حشر تویی. آنگاه نور یاد شده به سجده افتاد و سپس برخاست و از او ۱۲۴۰۰۰ قطره مترشّح شد و خداوند متعال از هر قطره پیامبری آفرید و زمانی که انوارانبیا کامل شد همه آنها مانند طوافحاجیان بر گرد خانه خدا بر گرد نورمحمد (ص) طواف کردند[۷]، بنابراین میتوان گفت انسان کاملی که از ازل تا ابد مدار احکام عالم و مرکز دایره وجود است به اعتبار اصل و حقیقت یکی است، گرچه به اعتبار ظهور و تجلّی متعدّد است. صرفنظر از وحدتخلیفه الهی به معنای مزبور، وحدت دیگری را برای او میتوان ثابت کرد و آن عبارت است از اینکه در هر زمان فقط یک فرد از خلیفه الهی وجود دارد و دیگران هر که باشند تابع و رعیّت وی به حساب میآیند، زیرا خلیفه الهیمظهر﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[۸] است و همانگونه که خداوندحقیقت واحد است و تعدّد بردار نیست مظهر تام او نیز یک حقیقت است و کثرت و تعدّد را بر نمیتابد: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِه»[۹] این وحدت را به صورت دیگر میتوان از آیه مزبور استفاده کرد و آن عبارت از این است که "کاف" را در ﴿كَمِثْلِهِ﴾ کاف تشبیه و "مثل" را به معنای مظهر تامّ دانسته و بگوییم چیزی شبیه مظهر تامّ خدا (خلیفه الهی) نیست. این سخن بدین معناست که خلیفه الهی نظیر ندارد[۱۰][۱۱].
خلیفه الهی یگانه کلمهای است که خود به تنهایی با جامعیت خویش همه اوصاف جمال و جلال خدا و جمیع اسمای حسنای او را به نمایش گذاشته است: ﴿قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ﴾[۱۲]، ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا﴾[۱۳] و بدین ترتیب لایق مقامخلیفه اللّهی گشته است: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً ﴾[۱۴] گرچه برخی از مفسرانخلافت را در این آیه به معنای جانشینیملائکه[۱۵]، برخی به معنای جانشینیابلیس و پیروان وی در زمین[۱۶] و آن را شامل همه انسانها دانسته یا به آدمابوالبشر اختصاص دادهاند[۱۷]؛ ولی همانگونه که در بسیاری از تفاسیر آمده است میتوان خلافت مزبور را به معنای جانشینیخدا دانست و آن را به خلیفه الهی که مظهراسم اعظم "اللّه" و محلّ تجلّی همه اسمای حسنای الهی است اختصاص داد،[۱۸] و افزود همین خلیفه الهی است که خداوندعلم به حقایق اشیا و ماهیّات آنها را به او آموخته: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا﴾[۱۹] و وی را معلّم فرشتگان: ﴿قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ﴾[۲۰] و مسجود آنان: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ﴾[۲۱] بلکه مسجود همه موجودات[۲۲] قرار داده است. در برخی آیات از خلافت مزبور به "امانت" تعبیر شده است[۲۳]؛ همان امانتی که آسمانها و زمین و کوهها از حمل آن سر باز زدند و تنها خلیفه الهی توانست آن را حمل کرده و از عهده آن به خوبی برآید: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا ﴾[۲۴]. خداوند در سوره یس میفرماید: ما همه چیز را در امام مبین احصا کردهایم: ﴿وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۲۵] و این، به اعتباری به جامعیتخلیفه الهی که ملاک خلافت اوست اشاره دارد، از اینرو برخی از مفسران گرچه امام مبین را در آیه مزبور به کتاب مبین که همان لوح محفوظ است تفسیر کردهاند[۲۶]؛ ولی با توجه به روایات وارده[۲۷] آن را به نحوی بر علی بن ابی طالب (ع) منطبق دانسته و چنین معنایی را از جمله معانی باطنی و اشارات قرآن به حساب آوردهاند[۲۸]جامعیت و خلافتخلیفه الهی را به گونه ذیل نیز میتوان بیان کرد: خلیفه الهیمظهراسم اعظم خداست و موجودات دیگر مظاهر دیگر اسمای کلّی و جزئی ویاند. از سوی دیگر میدانیم اسم اعظم بر همه اسما محیط و در تمام آنها ساری و جاری است، بنابراین به اقتضای تناسب ظاهر و مظهر باید گفت خلیفه الهی بر همه موجودات محیط است و در جمیع آنها سریان دارد، بلکه باید بگوییم حقایق عالم مظاهر حقیقت انسان کامل است، از این رو اهلمعرفت عالم خارج را "انسان کبیر" دانستهاند. امیرمؤمنان علی (ع) در خطبهای فرموده است: من قلم و لوح محفوظ[۲۹] و عرش و کرسی و آسمانهای هفتگانه و زمین هستم[۳۰][۳۱].
چون خلیفه الهیخلیفه خداست و خداوند نیز به همه چیز دانا: ﴿إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۳۲] و بر همه چیز تواناست: ﴿إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴾[۳۳] میتوان انسانِ کامل را مظهر دو اسم علیم و قدیر خدا دانست و بر همین اساس گستره علم او را تا مرز اطّلاع بر غیب: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۳۴]، مشاهدهملکوت: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾[۳۵]، دانستن زبان مرغان: ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ ﴾[۳۶]، ﴿فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ﴾[۳۷] و مورچگان: ﴿فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا﴾[۳۸]، و اِخبار از امور خصوصی افراد: ﴿وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ﴾[۳۹] توسعه داد و نفوذقدرت وی را نیز تا سر حدّ خلق و ایجاد: ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ﴾[۴۰]، زنده کردن مردگان: ﴿وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ ﴾[۴۱]، شفای کور مادرزاد و بیمارمبتلا به پیسی: ﴿وَأُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ ﴾[۴۲] و تصرّف در مادّه کائنات: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾[۴۳] که از این همه به ولایت تکوینی تعبیر میشود، پذیرفت. لازم به ذکر است که با توجه به گستره وسیع علم ### 313### و محدودیّتعلم دیگران است که خداوند آنجا که خود را از وصف همه واصفان منزّه میخواند وصف انسانهای کامل را استثنا کرده و گفته آنان را در حق خود به رسمیت میشناسد: ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ﴾[۴۴] و همچنین بر اساس نفوذقدرتخلیفه الهی است که اهلمعرفتمقام وی را مقاممشیت اللّه و آیه کریمه﴿يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۴۵] و دیگر آیات مشابه را در مشیّت بر وی صادق دانسته[۴۶] و مشیت الهی را با حقیقت محمدی (ص) و علوی (ع) متحد خواندهاند[۴۷][۴۸].
عبودت خلیفه الهیعبودیت مطلق است؛ بدین معنا که او از انانیّت خود خارج گشته و نسبت به نفس خود هم ظلوم است زیرا برخلاف هواها و خواستههای آن قیام میکند و هم جهول، زیرا او اساساً در برابر خدا غیری نمیبیند[۴۹]: ﴿إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا﴾[۵۰]، پس ذات و صفات و افعال وی در ذات و صفات و افعالخدا فانی گشته: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾[۵۱]،﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ﴾[۵۲] و بدین ترتیب به بالاترین مرتبه و مقامسیر و سلوکانسانی که همان عبودیت مطلق: ﴿فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى﴾[۵۳] و کمال انقطاع: "إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْك" است دست یافته و اساس و زیر بنای ربوبیّت را در خود محقّق ساخته است: "العبوديّة جوهرة كنهها الربوبيّة"[۵۴] در سوره قدر از فنا و عبودیتخلیفه الهی به ﴿لَيْلَةِ ﴾ تعبیر شده است: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[۵۵]، زیرا ﴿لَيْلَةِ ﴾ خفای مطلق است و انانیّت خلیفه الهی تحت تابش شمس أحدی مختفی گشته است،[۵۶] ازاینرو امام صادق (ع)در تفسیرفراتکوفی﴿فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ را بر حضرت صدّیقه طاهره، فاطمه زهرا (س) که از مصادیق بارز خلیفه الهی است اطلاق کرده و فرموده است: هرکس فاطمه را درک کند به تحقیق لیله القدر را درک کرده است[۵۷][۵۸].
خلیفه الهی در همه زمینهها و میدانها گوی سبقت را از همگان ربوده: "وَ لَا يَرْقَى إِلَيَ الطَّيْر" و از همه نسبت به خداوند مقرّبتر است: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ ﴾[۵۹]، ازاینرو بین او و خدا واسطهای نیست: ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى﴾[۶۰]، بلکه او خود واسطه دیگران است و فیض وجود و کمالات آن از آبشار وجودی او به سوی آفریدگان سرازیر میگردد: " يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل" و درست به همین جهت وِلایت و تدبیر امور دیگران به وی واگذار شده ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۶۱] و به عنوان ولیّ خدا هم حقّتشریع و قانونگذاری دارد: ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾[۶۲]، ﴿كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ ﴾[۶۳] و هم حقّاجرا و حکومت: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ﴾[۶۴]، ﴿فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ ﴾[۶۵] و هم حقّ تصرّف در موجودات عالم: ﴿فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الأَصْفَادِ ﴾[۶۶][۶۷].
اوصاف و کمالاتخلیفه الهی همه بر اساس تفضّل خدا و تخصیص الهی است و شخص وی و کسب و اکتسابش در آنها هیچگونه دخالتی ندارد. واژههای اصطفاء: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴾[۶۸]، تفضیل و اجتباء و هدایت: ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴾[۶۹]، اخلاص: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الأَيْدِي وَالأَبْصَارِ إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ ﴾[۷۰] و تطهیر: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۷۱] هریک همراه با بار معنوی خاصّ خود آنهم با توجّه به اسنادش به خداوند مطلب یاد شده را تأیید میکند، از اینرو امام رضا (ع) در روایت معروف خود درباره شناخت امام میفرماید: امام بدون آنکه خود نقشی داشته باشد واجد همه فضایل و مناقب است: " مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُتَفَضِّلِ الْوَهَّاب"[۷۲]، بنابراین، دیگران که از مصادیق خلیفه الهی نیستند نمیتوانند با کسب و طلب خویش به مرتبه وی دست یابند: " وَ لَا يَرْقَى إِلَيَ الطَّيْرُ "[۷۳]،" وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِك"[۷۴]؛ ولی در هر صورت همه مکلّفاند در راه او حرکت کرده و به فراخور استعدادشان خود را هرچه بیشتر به وی نزدیک سازند و از کمالات و اوصاف او بهرهمند گردند: «" وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد"[۷۵]بدیهی است که قدر و منزلت هر کسی به نزدیکی وی به خلیفه الهی وابسته است، و سعی و تلاش خود اوست که این مهمّ را رقم خواهد زد: ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلإِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى﴾[۷۶][۷۷].
خلیفه الهی با توجّه به کمالات و فضایلی که از جانب خداوند به وی اعطا شده ـ مانند خط کشی که خود مستقیم است و میزاناستقامت خطوط واقع میشود ـ خودش ساخته دست خدا: " فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا"[۷۸]، گ أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي"[۷۹] و تجسّم عینیصراط مستقیم است: " نَحْنُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيم"[۸۰] و میتواند الگو و سرمشق دیگر انسانها و امام و راهنمای آنان قرار گیرد: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۸۱]، " وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا"[۸۲]خلیفه الهیامام الکلّ فی الکلّ علی الکلّ و باذن خداوند شفیع و مکمّل سالکان راه خداست: ﴿مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾[۸۳] و همه انسانها مکلّفاند او را وسیله تقرّب خویش به خداوند قرار داده: ﴿وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[۸۴] و قول و فعل و صفت وی را میزان سنجش اقوال و افعال و صفات خود بدانند: " نحن الْمَوازِينَ الْقِسْطَ" و فرمانهای او را اطاعت کرده و از آنها سرپیچی نکنند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾[۸۵]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[۸۶]، ﴿وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا﴾[۸۷] و چون او خلیفه خداست اطاعتش عین اطاعت خدا: ﴿مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾[۸۸] و عصیان او نیز عصیانخداوند است. خداوند در سوره احزابآیه ۵۶ آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۸۹] به مؤمناندستور میدهد تا مانند خدا و فرشتگان بر خلیفه الهیدرود فرستند و بدین وسیله هرچه بیشتر به او نزدیک شده و با امتثال فرمانهای وی از هرگونه انحراف و گمراهینجات یابند، ازاینرو برخی از مفسران به حق معتقدند که خلیفه الهی از درود و صلواتمؤمنان بهرهای نمیبرد، همانگونه که خداوند از عبادتبندگان سودی نمیبرد[۹۰]، بلکه این مؤمنان هستند که با عبادت خدا و نیز درود فرستادن بر خلیفه الهی خود را در مسیر جریان فیضخدا و خلیفه وی قرار داده و بدین ترتیب بیش از پیش از برکات و خیرات نامتناهی بهرهمند میگردند. در زیارت جامعه کبیرهدرود فرستادن بر اهل بیت (ع) و اختصاص به نعمتولایت ایشان، مایه نیکویی خلق، پاکینفوس، پاکیزگیروح و کفاره گناهان دانسته شده است [۹۱]. بر پایه روایتی جبرئیل (ع) به پیامبر (ص) خبر داده است: هرکس بر ایشان درود فرستد خداوند ۱۰ بار بر او درود فرستاده و ۱۰ سیّئه را از وی محو و ۱۰ حسنه را برایش ثبت خواهد کرد [۹۲][۹۳].
↑ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ سوره بقره، آیه: ۲۵۳.
↑و (یاد کن) آنگاه را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خداوند به سوی شمایم، توراتی را که پیش از من بوده است راست میشمارم و نویددهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد، نام او احمد است؛ سوره صف، آیه: ۶.
↑همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم؛ سوره بقره، آیه: ۲۸۵.
↑ ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است؛ سوره احزاب، آیه: ۷۲.
↑ و هر چیزی را در نوشتهای روشن بر شمردهایم؛ سوره یس، آیه: ۱۲.
↑ گفت: مرا چه میشود که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ او را سخت عذاب خواهم کرد یا سرش را خواهم برید مگر آنکه حجّتی آشکار برای من بیاورد. آنگاه (هدهد) درنگی کوتاه کرد و گفت: من به چیزی دست یافتم که تو نیافتهای و برای تو از (سرزمین) سبا خبر بیگمانی آوردهام؛ سوره نمل، آیه: ۲۰ - ۲۲.
↑ سلیمان از گفتار آن (مور) خندان لب گشود؛ سوره نمل، آیه: ۱۹.
↑ شما را از آنچه میخورید یا در خانه میانبارید آگاه خواهم ساخت؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
↑ من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
↑ و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
↑ و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
↑ پاکا که خداوند است از وصفی که میکنند. مگر (از وصف) بندگان ناب خداوند؛ سوره صافات، آیه: ۱۵۹ - ۱۶۰.
↑ و پروردگارت هر چه خواهد میآفریند و میگزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک میآورند؛ سوره قصص، آیه: ۶۸.
↑ و (سوم) پیشتازان پیشتاز. آنانند که نزدیکان به خداونداند؛ سوره واقعه، آیه: ۱۰ - ۱۱.
↑ سپس نزدیک شد و فروتر آمد. آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید؛ سوره نجم، آیه: ۸ - ۹.
↑ سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند؛ سوره مائده، آیه: ۵۵.
↑ و (آمدهام) تا برخی از چیزهایی را که بر شما حرام شده است حلال گردانم؛ سوره آل عمران، آیه: ۵۰.
↑ همه خوردنیها برای بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه اسرائیل (- یعقوب) پیش از آنکه تورات فرو فرستاده شود، بر خویش حرام کرده بود؛ سوره آل عمران، آیه: ۹۳.
↑ ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن؛ سوره ص، آیه: ۲۶.
↑ میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن؛ سوره مائده، آیه: ۴۸.
↑و میگفتند: آیا ما برای یک شاعر دیوانه دست از خدایان خویش بکشیم؟ (او دیوانه نیست) بلکه حقیقت را (با خود) آورده و پیامبران (پیشین) را راست دانسته است. شما بیگمان عذاب دردناک را خواهید چشید؛ سوره ص، آیه: ۳۶ - ۳۸.
↑و میگفتند: خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد؛ سوره آل عمران، آیه: ۳۳.
↑ و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم. و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم؛ سوره انعام، آیه: ۸۶ - ۸۷.
↑ و از بندگان توانمند و روشنبین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن. و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم؛ سوره ص، آیه: ۴۵ - ۴۶.
↑ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند؛ سوره احزاب، آیه: ۳۳.
↑ و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.