عزت نفس در معارف دعا و زیارات

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

قرآن کریم می‌فرماید: يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ[۱]. همچنین می‌فرماید: مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ ...[۲].

پیامبر (ص) می‌فرمایند: "... و بالاترین بی‌نیازی عزت نفس است، و بهترین توشه تقواست..."[۳]. از امام حسن (ع) سؤال شد مردانگی چیست؟ فرمود: "حفظ دین، حفظ عزت نفس، نرم رفتاری"[۴]. در جایی هم فرمودند: "عزت نفس، مترادف مناعت طبع است"[۵].

در اخلاق اسلامی، محور و آن چیزی که اخلاقی به دور آن می‌گردد یا آن نقطه‌ای از روح انسان که اسلام برای احیای اخلاق انسانی و اینکه انسان را به سوی اخلاق سوق بدهد، تأکید می‌ورزد "کرامت و عزت نفس" است[۶][۷].

روح دارای حب ذات است، ولی نه یک حب ذات ایستا؛ بلکه یک حب ذات پویا. به عبارت دیگر، در ذات روح، میلی به سوی تکامل وجود دارد. انسان نه تنها خودش را دوست می‌دارد، بلکه در ذاتش جوشش و میلی به سوی تکامل وجود دارد. حب کمالات از شئون حب ذات است؛ اما حب ذاتی که در حال تکامل است نه حب ذاتی که در مقطع زمانی خاصی ظاهر می‌شود. انسان چون کمالش را دوست می‌دارد اراده می‌کند که کاری را انجام دهد و این اراده در واقع تبلور همان حب ذاتی به خود و کمالات خویش است[۸].

در یونان قدیم گروهی بوده‌اند که این‌ها را کلبیون می‌گویند. این‌ها در اخلاق، مردم را به دنائت و پستی توصیه می‌کردند. هرچه انسان خودش را بیشتر پست می‌کرد از نظر آنان اخلاقی‌تر بود... ملامتیه روششان این بود که می‌گفتند برای اینکه نفس اماره را ذلیل کنیم باید هرچه می‌توانیم خودمان را در نظرها خاکسار بکنیم؛ کسی برای ما ارزش قایل نباشد و در واقع عزت نفس را از دست بدهیم[۹].

اصل عزت از مهم‌ترین و بنیادی‌ترین اصول تربیتی است، زیرا اساس تربیت بر عزت است و اگر فرد با عزت رشد یابد و تربیت شود، به حالتی دست می‌یابد که می‌تواند پیوسته و در هر اوضاع و احوالی راست و استوار باشد. عزت، حالتی است در انسان که نمی‌گذارد مغلوب کسی گردد و شکست بخورد؛ و اصل آن از اینجا گرفته شده است که می‌گویند: "ارض عزاز"؛ یعنی زمین سفت و سخت[۱۰].

حب ذات عامل درونی نیرومندی است که آدمی را به تحصیل کمال‌های خود فرا می‌خواند. یکی از شاخه‌های حب ذات این است که آدمی به شدت خواهان حفظ انسانیت خود و تفاوت داشتن با حیوان‌هاست. از آنجایی که انسان، در برابر حیات حیوانی، بر پایه‌های عقلانی استوار است و رفتار او بر گزینش عقلانی متکی است، کرامت‌خواهی انسان، او را به برگرفتن چنین روشی فرا می‌خواند. از سوی دیگر، آدمی تنها در صورتی می‌تواند در قالب‌های ارزشی و عقلانی زیست کند که از پیش، شناخت‌ها و بینش‌هایی را برای خود گرد آورده باشد، که در رأس آن‌ها خداشناسی است[۱۱][۱۲].

گاه بزرگی و عزت نفس، ذاتی انسان است و او را طبعاً دارای همت بلند، استواری، پایداری در برابر سختی‌ها، سعه صدر، تواضع و آزادگی می‌کند. گاهی نیز این امر اکتسابی و انسان از طریق ایجاد کمالات و سجایای نیکوی اخلاقی، به این فضیلت دست می‌یابد[۱۳].

به این نکته مهم باید توجه داشت که انسان از نظر قرآن خلیفه الله: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۱۴]، امین الله و مسجود ملائکه است[۱۵].

انسان تنها موجودی است که نفخه‌ای از روح الهی در وجود او هست. بهترین راه اصلاح فرد و جامعه، عزت‌بخشی و عزت‌آفرینی است و بهترین راه عزت‌آفرینی و عزت‌بخشی پیروی از خدا، رسول (ص) او و ائمه اطهار و داشتن تقوای الهی، گفتار و کردار نیک و گسستن از غیر خداست[۱۶].

تمام عزت از آن خداست؛ سپس پیامبران، ائمه، اولیا و دوستان خدا، چرا که عزت آن‌ها پرتویی از عزت خدا است. بر اساس هرم "ابراهام مازلو" که یکی از روانشناسان انسان‌گراست، مناعت و عزت نفس جزء طبقه چهارم و اساسی‌ترین نیازهای انسان به شمار آمده است[۱۷].

اومانیسم یا انسان‌مداری که ریشه‌ای ژرف در تاریخ تفکر بشری دارد و معتقد است انسان محور حقایق و ارزش‌هاست و همه فعالیت‌های علمی و عملی انسان بر محور خود آدمی، می‌گردد[۱۸]، در قرون اخیر با سر و صدای زیاد در غرب مطرح شده است؛ لکن این اصل قرن‌ها قبل در فرهنگ اسلامی تحت عنوان "عزت و کرامت انسان" مطرح بوده، با این تفاوت که انسان مدنظر اومانیسم همین حیوان ناطق مادی است ولی انسان مطرح در فرهنگ اسلامی موجودی است که دارای بعد خلیفه الله و امین الله است.

به نظر می‌رسد که قاعده زرین اخلاقی "هرچه برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز بپسند"، مبتنی بر کرامت و عزت نفس است؛ چرا که انسان از همه چیز و همه کس خود را بیشتر دوست می‌دارد و هر آنچه را که خوب است برای خود می‌پسندد، زیرا احساس کرامت می‌نماید؛ و الا اگر خود را دارای عزت و کرامت نمی‌دانست، چیزهای خوب را برای خود نمی‌خواست. همچنین است که چنانچه فرد فاسدی اموری غیر اخلاقی را که برای خود می‌پسندد آن را برای دیگران نیز بپسندد، در این صورت اخلاقی نخواهد بود، بلکه ضد اخلاقی است.

"غیرتمندی مثبت که عبارت است از سعی در محافظت آنچه نگاهبانی از آن لازم است نیز مبتنی بر اصل عزت و کرامت نفس است. به قول ملامهدی نراقی، غیرت و حمیت، نتیجه شجاعت، بزرگی و قوت نفس، و از ملکات شریف است"[۱۹][۲۰].

خودکفایی، استقلال و عدم سلطه کافر بر مسلمان نیز ریشه در این اصل، یعنی اصل کرامت و عزت نفس دارد، چرا که انسان بزرگوار و کریم نمی‌خواهد زیر بار دیگران باشد بلکه می‌خواهد آزاد مستقل باشد[۲۱].

عزت نفس در صحیفه سجادیه

در همه‌ جای صحیفه مبارکه سجادیه، نفس انسان محترم شمرده است، و تمام ابعاد تربیت اخلاقی در این مصحف شریف مبتنی بر حفظ کرامت و عزت نفس انسان است[۲۲].

از آن‌جایی که صحیفه سجادیه به زبان دعا بیان شده و می‌دانیم مخاطب دعا "خداوند تبارک و تعالی" است، لذا این خود مبتنی بر کرامت و عزت نفس انسان است، چرا که فقط درگاه خدای بزرگ را شایسته تضرع و زاری دانسته است.

امام سجاد (ع) در دعای چهل و هفتم و در عبارت یکصد و هجدهم آن می‌فرمایند: "و مرا در درگاهت خوار (مطیع) و در نزد آفریدگانت عزیز و ارجمند گردان؛ و چون با تو خلوت کرده تنها به سر برم (از جز تو چشم پوشیده به راز و نیاز بپردازم) فروتن و در میان بندگانت بلندمرتبه و سرفرازم نما؛ و از کسی که از من بی‌نیاز است (درخواستی نکرده و نمی‌کند) بی‌نیازم ساز (چنان کن که من هم از او چیزی نخواهم)؛ و بر فقر و نیازمندیم به درگاهت بیفزا (تا درخواستم از تو و راز و نیازم با تو فزونی یابد)"[۲۳][۲۴].

امام در این عبارت عزت را منحصراً از جانب خدا می‌داند و نیز آنچه که به او متصل نمی‌باشد و از ذات او سرچشمه گیرد. سپس عزت با تغییر شرایط و موقعیت از بین نمی‌رود و ثابت است پس آن عزت ثابت و پایدار از آن خداست[۲۵].

امام سجاد (ع) در دعای سی و پنجم عبارت پنجم آن به ثابت و پایدار بودن عزتی که از آن خدا باشد اشاره می‌فرمایند: "پس بر محمد و آل او درود فرست؛ و به ما ثروت و دارایی (احسان و نیکی‌ات) را که فانی و نیست نمی‌گردد، ببخش؛ و ما را به عزت و بزرگی که از دست نمی‌رود (توفیق عبادت و بندگی) تأیید و کمک فرما؛ و در پادشاهی جاودان (بهشت) روانه ساز، زیرا تو یگانه یکتای همیشه‌ای که فرزند نداری و فرزند کسی نیستی و هیچ کس مانند و همتای تو نبوده است"[۲۶]؛ همچنین امام سجاد (ع) در دعای چهل و هفتم و در عبارت یکصد و نوزدهم آن می‌فرمایند: "الهی مرا از شماتت و شادی دشمنان و پیشامد غم و اندوه و ذلت و خواری (نزد مردم) و رنج و گرفتاری (در کارها) پناهم ده، مرا در آنچه (گناهانی که) بر آن از من آگاهی (به رحمتت) بپوشان (عفو فرما)؛ همانند کسی که اگر حلم و بردباری‌اش مانع نمی‌شد انتقام می‌گرفت و اگر طریق مدارا نمی‌پیمود، گناه را کیفر می‌داد"[۲۷][۲۸].

یکی از عوامل ذلت نزد مردم، قرض گرفتن از آن‌ها و اظهار حاجت به آن‌هاست. امام سجاد (ع) در دعای پنجم و در عبارت سیزدهم آن می‌فرمایند: "پس بر محمد و آل او درود فرست، و ما را به قدرت و توانایی خود از (زیان) بندگانت دور ساز؛ و به بخشش خود از دیگری بی‌نیاز گردان؛ و به راهنمایی خود به راه حق ببر"[۲۹]؛ همچنین امام سجاد (ع) در دعای بیستم و در عبارت بیست و ششم آن فقر را باعث خواری می‌داند و می‌فرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و آبرویم را به توانگری حفظ نما؛ و ارجمندی‌ام را به تنگدستی خوار مگردان که بدین جهت از روزی‌خوارانت روزی بخواهم؛ و از مردم پست عطا و بخشش طلیم، تا به ستایش آن‌که به من بخشیده گرفتار و به نکوهش آنکه نبخشیده وادار شوم، در حالی که در واقع بخشیدن و نبخشیدن (نعمت‌ها) به دست توست نه ایشان"[۳۰][۳۱].

امام سجاد (ع) در دعای بیست و دوم و در عبارت دوم آن می‌فرمایند: "بارخدایا مرا به رنج و توانایی و بر گرفتاری شکیبایی و بر درویشی قدرت نمی‌باشد، پس روزیم را از من مگیر، و مرا به خلق خویش وامگذار، بلکه به تنهایی (بی‌واسطه) خواسته‌ام را برآور؛ و خود کارگزار من باش"[۳۲] البته باید توجه داشت که در نظر امام سجاد (ع) قناعت، انسان را به کفایت و بی‌نیازی می‌رساند [۳۳].

کسی که به کفایت دست یابد، زندگی او با بقیه تفاوت دارد؛ زیرا زندگی در حد کفایت به معنی دارایی و ثروت هنگفت و ذخیره‌های زر و زیور نیست. بنابراین، آن کس که می‌اندیشد باید در پناه پول به آسایش برسد، پس از گذراندن سختی‌ها و رسیدن به خواسته‌هایش درمی‌یابد که آرامش، در پناه خیال تهی و نادرست او نیست و اگر هزاران برابر این را داشته باشد، ولی امنیت روحی و آرامش دل و جان نداشته باشد، هرگز سر بر بالین آسایش نخواهد گذاشت[۳۴].

امام سجاد (ع) در دعای بیست و هشتم و در عبارت ششم آن می‌فرمایند: "زیرا بسیاری از مردم را دیدم - ای خدای من - که به وسیله‌ای جز تو عزت و بزرگی طلبیدند، ولی خوار شدند؛ و از غیر تو دارایی خواستند ولی بی‌چیز شدند؛ و طلب سروری و بلندی کردند، ولی پست گردیدند"[۳۵][۳۶]. امام (ع) در این عبارت عزت را فقط، مختص خداوند می‌داند.

امام در دعای چهل و هشتم و در عبارت پانزدهم آن می‌فرمایند: "ای خدای من، اگر تو مرا بلندمرتبه گردانی پس کیست آنکه مرا پست نماید؛ و اگر مرا پست کنی پس کیست آنکه بلندم گرداند؛ و اگر مرا گرامی داری پس کیست آنکه خوارم کند؛ و اگر مرا خوار کنی پس کیست آنکه گرامی‌ام دارد؛ و اگر مرا عذاب و شکنجه نمایی پس کیست آنکه بر من رحم و مهربانی داشته باشد؛ و اگر مرا هلاک و تباه سازی پس کیست آنکه درباره بنده‌ات برای تو مانع و جلوگیر شود، یا تو را از کار او (از روی منازعه و اعتراض) پرسش نماید؟ و من دانسته‌ام که در حکم و فرمانت ستمی، و در انتقام و به کیفر رساندنت شتابی نیست؛ و جز این نیست که کسی شتاب می‌کند که از فوت شدن و وقت کار گذشتن بترسد. و ضعیف و ناتوان به ستم نیازمند است؛ و تو - ای خدای من - برتری از اینکه ستم یا شتاب کنی، برتری بزرگ (بی پایان)"[۳۷][۳۸].

نکته قابل ذکر این است که در دعای مکارم اخلاق در یک جا امام سجاد (ع) از عزتی به نام "عزت ظاهری" یاد می‌کند که با عزت ممدوح قدری متفاوت به نظر می‌رسد، چرا که امام (ع) در مقابل آن از خداوند شکسته نفسی و فروتنی می‌خواهد.

امام سجاد (ع) در دعای بیستم و در عبارت چهارم آن می‌فرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا در میان مردم به درجه و مقامی سرفراز مفرما جز آنکه پیش نَفسم مانند آن پست نمایی؛ و ارجمندی آشکارا برایم پدید میاور جز آنکه به همان اندازه پیش نفسم برای من خواری پنهانی پدید آوری"[۳۹]؛ این عزت ظاهری با عزتی که امام (ع) در جاهای دیگر از خداوند می‌خواهد متفاوت است، چرا که عزت باطنی با روح شخص عزیز آمیخته می‌شود و در اعماق وجودش جای می‌گیرد، ولی عزت ظاهری، احترامی است که مردم نسبت به شخص عزیز معمول می‌دارند و او را تکریم می‌کنند.

همچنین با توجه به تعریفی که راغب اصفهانی در "المفردات" از عزت ارائه می‌دهد، می‌نویسد: "عزت، حالتی در انسان است که مانع از آن می‌شود که بر او غلبه شود".

شخصی که عزت روحی دارد آنقدر نیرومند و قوی است که در مقابل هوی و خواهش‌های نفسانی، شخصیت بزرگ خود را از دست نمی‌دهد و به پستی و زبونی نمی‌گراید؛ اما عزت ظاهری با پستی وزبونی روح منافات ندارد[۴۰][۴۱].

آقای محمد تقی فلسفی می‌نویسد: در عزت باطنی افراد با ایمان مکلفند از پی آن بروند و خویشتن را عزیزالنفس به بار آورند، اما در عزت ظاهری لازم نیست که شخص دارای عزت، دارای رفعت و کرامت نفس باشد، ممکن است کسی از نظر جهتی مورد عزت مردم واقع شود و عملاً او را تکریم نماید اما از نظر روحی زبون و فرومایه باشد[۴۲].

نکته دیگر اینکه عزت به معنای تکبر نیست و به همین دلیل است که امام (ع) پس از طلب عزت، از خداوند درخواست می‌کند که دچار کبر نشود. آن حضرت در دعای بیستم و در عبارت سوم آن می‌فرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و بی‌نیازم کن از کاری که کوشیدن به آن مرا (از عبادت و بندگی‌ات) بازمی‌دارد (تا توجه من جز تو نباشد) و وادار مرا به آنچه (انجام اوامر و ترک نواهی) که فردا (روز رستاخیز) از آن سؤال و بازپرسی می‌نمایی و روزهای مرا در آنچه (عبادت و پرستش) که برای آنم آفریده‌ای صرف نما و مرا(از دیگران) بی‌نیاز فرما و روزیت را بر من گشایش ده، و به نگاه کردن (چشم به راه بودن) گرفتارم مفرما، و عزیز و گرامی و به کبر و سربلندی (افراط در عزت) دچارم مکن؛ و مرا برای (بندگی) خود رام ساز و عبادتم ر به عجب و خودپسندی (از درجه قبول) تباه مگردان و خیر و نیکی برای مردم را به دست من روان ساز (توانگرم گردان تا به ایشان احسان نمایم) و آن را به منت نهادن باطل مفرما و خوهای پسندیده را به من ببخش (استعداد قبول آن را به من عطا فرما) و (چنان‌که آن‌ها را دارا شدم) مرا از به خود نازیدن نگاه‌دار"[۴۳][۴۴].

امام سجاد (ع) در دعای سی و پنجم و در عبارت چهارم آن می‌فرمایند: "و مرا نگهدار از اینکه به فقیری، گمان فرومایگی برم و به صاحب ثروتی، گمان فضل و شرف، زیرا شریف و بزرگوار کسی است که طاعت و پیروی تو او را شریف گردانیده؛ و عزیز و گرامی کسی است که عبادت و بندگی‌ات او را عزیز نموده است"[۴۵]؛ امام (ع) در این عبارت عزت آدمی را در اطاعت و بندگی خدا می‌داند.

امام سجاد (ع) در دعای بیست و پنجم و در عبارت یازدهم آن می‌فرمایند: "و مرا در زمره کسانی قرار ده که به پناه بردن بر تو خو گرفته، و در سودای با تو سود برد؛ و به عزت و توانایی تو پناه آورد؛ که از فضل و بخشش بسیار تو روزی حلال برایشان فراخ گشت؛ و به وسیله تو ذلت و خواری به عزت و بزرگواری رسید؛ و از ظلم و ستم به عدل و داد تو پناه جسته؛ و به رحمت و مهربانی‌ات از بلا و گرفتاری بهبودی یافته؛ و به بی‌نیازیت از فقر و بی‌چیزی توانگر گشته و به ترس از تو از گناهان و لغزش‌ها و نادرستی‌ها نگاهداشته شده؛ و به پیروی از تو به نیکی و راه راست و درست توفیق یافته؛ و به قدرت تو میان ایشان و گناهان حایل و مانعی درآمده؛ و هر نافرمانی تو را رها کرده؛ و در جوار و همسایگی تو آرمیده‌اند. (از هر آفت و بلایی رهایی یافته‌اند)"[۴۶].

امام (ع) در دعای بیست و سوم و در عبارت هشتم آن می‌فرمایند: "و سدی (حایلی) برابرش قرار ده تا چشمش را از (دیدن) من کور و گوشش را از شنیدن صدای من کر سازی؛ و دلش را هنگام یاد من قفل زنی (مانع شوی که به یاد من آید) و زبانش را (از گفت‌وگوی) درباره من لال گردانی؛ و سرش را بکوبی (او را پست نمایی) و ارجمندی‌اش را خوار کنی، و بزرگی‌اش را در هم شکنی؛ و بر گردنش طوق خواری بیاویزی؛ و سرفرازی‌اش را بر هم زنی، و مرا از همه زیان و بدی و طعنه (زشتی گفتن) و غیبت (پشت سر سخن بیان کردن) و عیب‌جویی و رشک بردن و دشمنی و بندها و دام‌ها و پیادگان و سواران (یاران و همراهان و پیروان) او ایمن فرما، زیرا تو (به هر چیز) غالب و قادری(کسی تو را جلوگیری نمی‌تواند؛ و چیزی تو را ناتوان نمی‌نماید)"[۴۷][۴۸]. امام (ع) در این عبارت نیز خدا را عامل خواری و درهم شکستن انسان‌های بد می‌شناسد.

امام سجاد (ع) در دعای چهل و نهم و در عبارت دهم آن می‌فرمایند: "پس (در چنین احوالی) - ای خدای من - تو را خواندم، در حالی که فریادرسی و یاری کردنت را می‌طلبیدم؛ و به زودی اجابت و روا ساختن تو اعتماد داشتم؛ و می‌دانستم کسی که در سایه رحمت تو جا گرفت شکست نمی‌خورد؛ و کسی که به پناهگاه انتقام تو پناهنده شد (از کسی) نمی‌ترسد، پس تو مرا به توانایی‌ات از سختی او بازداشتی"[۴۹]؛ امام (ع) در این عبارت به شکست نخوردن کسی که در سایه مناعت و عزت الهی قرار گرفته، اشاره فرموده است[۵۰].

منابع

پانویس

  1. «می‌گویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایه‌تر، فرومایه‌تر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمی‌دانند» سوره منافقون، آیه ۸.
  2. «هر که عزّت می‌خواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است...» سوره فاطر، آیه ۱۰.
  3. حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ترجمه علی سلگی نهاوندی، ج۱، ص۱۹۳.
  4. حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ترجمه صادق حسن زاده، ص۳۹۰.
  5. فرهنگ اصطلاحات اخلاقی، ص۱۷۵.
  6. ر. ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲۲، ص۳۹۶.
  7. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۶۴.
  8. ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص۳۳۳.
  9. ر. ک: مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۱۲۳.
  10. ر. ک: مصطفی دلشاد تهرانی، سیری در تربیت اسلامی، ص۲۱۴.
  11. علی شیروانی، اخلاق اسلامی، ص۱۲۸.
  12. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۶۵-۲۶۶.
  13. حسین مظاهری، کاوشی نو در اخلاق اسلامی و شئون حکمت عملی، ترجمه محمد ابوالقاسمی، ج۲، ص۲۹۶.
  14. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
  15. حسین مظاهری، عوامل کنترل غرایز در انسان، ص۱۷ و ۳۵.
  16. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۶۶.
  17. احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، اخلاق اسلامی، ص۱۷۰، به نقل از روانشناسی کمال، ص۱۲۵.
  18. محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن ۱ و ۲، ص۳۶۱.
  19. مولی مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۳۲۴.
  20. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۶۷.
  21. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۶۸.
  22. سعیده داودی راد، تربیت اخلاقی در صحیفه کامله سجادیه (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۷۵)، چکیده.
  23. « وَ ذَلِّلْنِي بَيْنَ يَدَيْكَ‌، وَ أَعِزَّنِي عِنْدَ خَلْقِكَ، وَ ضَعْنِي إِذَا خَلَوْتُ بِكَ، وَ ارْفَعْنِي بَيْنَ عِبَادِكَ، وَ أَغْنِنِي عَمَّنْ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي، وَ زِدْنِي إِلَيْكَ فَاقَةً وَ فَقْراً»
  24. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۶۸.
  25. ر. ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۹۲.
  26. « فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ‌، وَ مَتِّعْنَا بِثَرْوَةٍ لَا تَنْفَدُ، وَ أَيِّدْنَا بِعِزٍّ لَا يُفْقَدُ، وَ اسْرَحْنَا فِي مُلْكِ الْأَبَدِ، إِنَّكَ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ، الَّذِي لَمْ تَلِدْ وَ لَمْ تُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً أَحَدٌ»
  27. « وَ أَعِذْنِي مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ، وَ مِنْ حُلُولِ الْبَلَاءِ، وَ مِنَ الذُّلِّ وَ الْعَنَاءِ، تَغَمَّدْنِي فِيمَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي بِمَا يَتَغَمَّدُ بِهِ الْقَادِرُ عَلَى الْبَطْشِ لَوْ لَا حِلْمُهُ، وَ الْآخِذُ عَلَى الْجَرِيرَةِ لَوْ لَا أَنَاتُه‌»
  28. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۶۹-۲۷۰.
  29. « فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْنَعْنَا بِعِزِّكَ مِنْ عِبَادِكَ‌، وَ أَغْنِنَا عَنْ غَيْرِكَ بِإِرْفَادِكَ، وَ اسْلُكْ بِنَا سَبِيلَ الْحَقِّ بِإِرْشَادِكَ»
  30. « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ»
  31. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۷۰-۲۷۱.
  32. « اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِي بِالْجَهْدِ، وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَى الْبَلَاءِ، وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الْفَقْرِ، فَلَا تَحْظُرْ عَلَيَّ رِزْقِي، وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى خَلْقِكَ، بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِي، وَ تَوَلَّ كِفَايَتِي‌»
  33. حمیدرضا حق شناس، اخلاق اجتماعی در صحیفه سجادیه، ص۷۸.
  34. حسن ممدوحی، شهود و شناخت، ج۱، ص۲۵۷.
  35. « فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ‌- يَا إِلَهِي‌- مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلُّوا، وَ رَامُوا الثَّرْوَةَ مِنْ سِوَاكَ فَافْتَقَرُوا، وَ حَاوَلُوا الارْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا»
  36. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۷۱-۲۷۲.
  37. « إِلَهِي إِنْ رَفَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَضَعُنِي‌، وَ إِنْ وَضَعْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْفَعُنِي، وَ إِنْ أَكْرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يُهِينُنِي، وَ إِنْ أَهَنْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يُكْرِمُنِي، وَ إِنْ عَذَّبْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْحَمُنِي، وَ إِنْ أَهْلَكْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَعْرِضُ لَكَ فِي عَبْدِكَ، أَوْ يَسْأَلُكَ عَنْ أَمْرِهِ، وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ لَيْسَ فِي حُكْمِكَ ظُلْمٌ، وَ لَا فِي نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ، وَ إِنَّمَا يَعْجَلُ مَنْ يَخَافُ الْفَوْتَ، وَ إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ، وَ قَدْ تَعَالَيْتَ- يَا إِلَهِي- عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً»
  38. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۷۲.
  39. « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا»
  40. حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۹۳ – ۹۴.
  41. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۷۳.
  42. محمد تقی فلسفی، شرح دعای مکارم اخلاق، ج۱، ص۲۱۹ - ۲۲۰.
  43. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ‌، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ، وَ أَغْنِنِي وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ فِي رِزْقِكَ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ، وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ»
  44. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۷۴-۲۷۵.
  45. « وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ خَسَاسَةً، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا، فَإِنَّ الشَّرِيفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُكَ، وَ الْعَزِيزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُكَ»
  46. « الْمُعَوَّدِينَ بِالتَّعَوُّذِ بِكَ‌، الرَّابِحِينَ فِي التِّجَارَةِ عَلَيْكَ، الْمُجَارِينَ بِعِزِّكَ، الْمُوَسَّعِ عَلَيْهِمُ الرِّزْقُ الْحَلَالُ مِنْ فَضْلِكَ، الْوَاسِعِ بِجُودِكَ وَ كَرَمِكَ، الْمُعَزِّينَ مِنَ الذُّلِّ بِكَ، وَ الْمُجَارِينَ مِنَ الظُّلْمِ بِعَدْلِكَ، وَ الْمُعَافَيْنَ مِنَ الْبَلَاءِ بِرَحْمَتِكَ، وَ الْمُغْنَيْنَ مِنَ الْفَقْرِ بِغِنَاكَ، وَ الْمَعْصُومِينَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَاءِ بِتَقْوَاكَ، وَ الْمُوَفَّقِينَ لِلْخَيْرِ وَ الرُّشْدِ وَ الصَّوَابِ بِطَاعَتِكَ، وَ الْمُحَالِ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الذُّنُوبِ بِقُدْرَتِكَ، التَّارِكِينَ لِكُلِّ مَعْصِيَتِكَ، السَّاكِنِينَ فِي جِوَارِكَ»
  47. « وَ اجْعَلْ بَيْنَ يَدَيْهِ سُدّاً حَتَّى تُعْمِيَ عَنِّي بَصَرَهُ، وَ تُصِمَّ عَنْ ذِكْرِي سَمْعَهُ، وَ تُقْفِلَ دُونَ إِخْطَارِي قَلْبَهُ، وَ تُخْرِسَ عَنِّي لِسَانَهُ، وَ تَقْمَعَ رَأْسَهُ، وَ تُذِلَّ عِزَّهُ، وَ تَكْسُرَ جَبَرُوتَهُ، وَ تُذِلَّ رَقَبَتَهُ، وَ تَفْسَخَ كِبْرَهُ، وَ تُؤْمِنَنِي مِنْ جَمِيعِ ضَرِّهِ وَ شَرِّهِ وَ غَمْزِهِ وَ هَمْزِهِ وَ لَمْزِهِ وَ حَسَدِهِ وَ عَدَاوَتِهِ وَ حَبَائِلِهِ وَ مَصَايِدِهِ وَ رَجِلِهِ وَ خَيْلِهِ، إِنَّكَ عَزِيزٌ قَدِيرٌ»
  48. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۷۶-۲۷۷.
  49. « فَنَادَيْتُكَ يَا إِلَهِي مُسْتَغِيثاً بِكَ‌، وَاثِقاً بِسُرْعَةِ إِجَابَتِكَ، عَالِماً أَنَّهُ لَا يُضْطَهَدُ مَنْ أَوَى إِلَى ظِلِّ كَنَفِكَ، وَ لَا يَفْزَعُ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَعْقِلِ انْتِصَارِكَ، فَحَصَّنْتَنِي مِنْ بَأْسِهِ بِقُدْرَتِكَ‌»
  50. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۲۷۷.