عصمت حضرت ابراهیم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

عصمت حضرت ابراهیم (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت ابراهیم(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته می‌شود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَكَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

ادله اثبات عصمت حضرت ابراهیم(ع)

براهین عقلی

از آنجا که حضرت ابراهیم(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا می‌توان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کرده‌اند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارت‌اند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱].[۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳].[۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵]، برهان حفظ شریعت[۱۶].[۱۷] برهان لزوم اطمینان[۱۸].[۱۹]، برهان لطف[۲۰] و غیره.

ادله نقلی

ادله قرآنی

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت ابراهیم(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت می‌گردد.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۲۱]. فراز: لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند[۲۲].

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۳]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست. به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۲۴]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات أَيْدِيهِمْ و خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به رُسُلًا[۲۵] و طبق نظر برخی دیگر به النَّاسِ[۲۶] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام‌آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۷].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۲۸]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۲۹].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۰]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ[۳۱].

خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع) امر کرده‌اند و امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۲].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۳۳].[۳۴]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۳۵]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۶].

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۳۷]، از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۳۸].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۳۹].[۴۰]

توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت ابراهیم(ع)

برغم ادله فوق که دلالت بر عصمت حضرت ابراهیم(ع) دارند، آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارد که ظاهر آنها با اعتقاد به عصمت آن حضرت ناسازگار است. به عنوان نمونه به برخی از این آیات اشاره می‌نماییم.

آیات ۴۶ و ۴۷ سوره مریم

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه‌ای را در مورد عصمت حضرت ابراهیم(ع) مطرح کرده‌اند که خداوند می‌فرماید: قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا * قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا[۴۱].

آنها می‌گویند: چرا ابراهیم(ع) به عموی خود وعده استغفار داد، با اینکه می‌دانیم آزر، هرگز ایمان نیاورد و استغفار برای مشرکان، طبق صریح آیه ۱۱۳ سوره توبه ممنوع است: مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى[۴۲]. اگر این کار ممنوع است، چرا این پیامبر بزرگ خدا انجام داد؟ بنابراین ابراهیم(ع) دچار اشتباه شده و این موضوع با عصمت ایشان ناسازگار است.

پاسخ به شبهه: در کتب کلامی شیعه و در بحث عصمت انبیا، یکی از خصوصیاتی که برای انبیا، لازم شمرده شده است، تنزّه والدین ایشان از دنائت و ناپاکی است. چراکه این گونه خصوصیات در هر کسی که وجود داشته باشد، باعث گریز و نفرت مردم از او و ایجاد فاصله بین او و دیگران می‌شود و روشن است که اگر پیامبری از پیامبران خدا، دچار این مشکلات شود، از انجام رسالت الهی خود باز خواهد ماند.

دلیل دیگری که می‌توان اقامه کرد، عدم کفر و شرک آباء و اجداد پیامبر اسلام(ص) است. از آنجا که نبی گرامی اسلام(ص) از نسل حضرت ابراهیم(ع) است، با اثبات دوری اجداد ایشان از شرک و کفر، پدر ابراهیم(ع) نیز مشمول این حکم خواهد بود. به علاوه در منابع اهل تسنن و شیعه روایتی از وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) است که می‌فرماید: «من همواره از صلب پاکان، به رحم پاکیزگان در حال انتقالم[۴۳].[۴۴]

آیه ۱۱۴ سوره توبه

یکی از آیاتی که موجب شده تا برای برخی توهم عدم عصمت حضرت ابراهیم (ع) به وجود آید، آیه ۱۱۴ سوره توبه است که در آن ابراهیم(ع) به عموی خود آزر، که بت پرست و مشرک به خدای یگانه بود، وعده طلب بخشش از خدا نموده و به این وعده نیز عمل نمود: وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۴۵] و حال آنکه قرآن کریم، از استغفار برای مشرکان نهی کرده است. از این رو این کار خلاف دستور قرآن کریم بوده و مخل به عصمت است.

پاسخ نخست: وعده استغفار به امید ایمان آوردن او: خداوند پس از آنکه در آیه ۱۱۳ سوره توبه طلب آمرزش برای مشرکان را ناروا می‌شمارد، در آیه ۱۱۴ همین سوره، در توجیه کار آن حضرت می‌فرماید: استغفار او به این دلیل بود که به عمویش وعده داده بود. حضرت به این امید برایش استغفار کرد که او ایمان بیاورد؛ اما پس از آنکه ناامید شد (یا با مرگش یا به وسیله وحی) استغفار را رها کرد.

پاسخ دوم: عدم تناسب دو صفت دل‌سوز و بردبار با خطا: در فراز پایانی آیه، حضرت با دو صفت لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ[۴۶] یعنی دل سوز و بردبار ستایش شده است. در وجه تناسب این دو صفت با کار حضرت، می‌توان گفت کسی که دارای این صفات باشد، میل شدید باطنی او این است که برای پدرش طلب آمرزش کند و او را از عذاب الهی برهاند؛ اما چون خداوند او را از این کار بازداشت، او نیز این کار را رها کرد. این ستایش، با گناه و خطا تناسبی ندارد[۴۷].

آیه ۸۲ سوره شعراء

حضرت ابراهیم بنا به نص یکی از آیات قرآن کریم از خدای متعال درخواست آمرزش کرده است. ظاهر این آیه دلالت بر صدور لغزش از آن حضرت دارد. آن هم لغزشی که نیازمند آمرزش و بخشش الهی است و این همان چیزی است که با عصمت ناسازگار است. قرآن می‌فرماید: وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ[۴۸].

پاسخ: نگاه به ترک اولی در حد لغزش: این اعتراف پیامبران الهی به لغزش، حاکی از لغزش به معنای متعارف آن نیست؛ بلکه پیامبران، کوچک‌ترین ترک اولی را برای خود، لغزش می‌دانند و بابت آن به درگاه الهی توبه می‌کنند: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ‌». پس این ترک اولی در مورد حضرت ابراهیم (ع) این گونه تفسیر شده است که انسان با پرداختن به کارهای زندگی چون خوردن، آشامیدن و خوابیدن، از توجه کامل و خالص به خداوند باز می‌ماند؛ گرچه این کارها هیچ نوع تخلفی را در بر ندارد[۴۹].[۵۰]

آیات ۲۴ الی ۳۷ سوره ذاریات

از شبهات عصمت، ماجرای ترس ابراهیم(ع)، هنگام مهمان شدن دو ملک در جریان عذاب قوم لوط است. برخی بر اساس مبانی نقلی، شبهه‌ای را در مورد عصمت حضرت ابراهیم(ع) مطرح نموده‌اند که اگر حضرت ابراهیم(ع) معصوم بوده، پس چرا دچار ترس شده است؟ خداوند در آیات شریفه ۲۴ الی ۳۷ در سوره مبارکه ذاریات می‌فرماید: هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ * فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ[۵۱].

اولاً، مگر حضرت ابراهیم(ع) با علم نبوت خود نمی‌دانست که اینها ملائکه الهی هستند که به شکل انسان در آمده‌اند تا از آنها نترسد: فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً؟ بنابراین طبق این آیات حضرت ابراهیم(ع) دچار ترس شده است که این موضوع با عصمت ایشان منافات دارد. ثانیا، مقام نبوت ملازم با عصمت از گناه و منافی باصفات ناپسند از جمله ترسی است که مقاومت نفس را گرفته، توان تدبیر را از آدمی سلب می‌کند، عصمت در انبیا، ملازم با شجاعت است.

پاسخ این است که ابراهیم(ع) تصور می‌‌کرد آنها از جنس بشرند: «و هنگامی که دید دست به سوی غذا نمی‌برند، در دل احساس وحشت کرد: فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً؛ زیرا در آن زمان ـ و امروز هم در میان بسیاری از اقوام که پایبند به اخلاق سنتی هستند ـ هرگاه کسی از غذای دیگری بخورد به او آزاری نمی‌رساند و خیانتی نمی‌کند، و آنجا که نمک خورند، نمکدان را نمی‌شکنند و از این رو اگر میهمان دست به غذا نبرد، این گمان پیدا می‌شود که او برای کار خطرناکی آمده است. این ضرب المثل نیز در عرب معروف است که می‌گویند: "من لم یأکل طعامک، لم یحفظ ذمامک"؛ «کسی که غذای تو را، نخورد، به پیمان تو وفا نخواهد کرد».

در هر حال ترس حضرت ابراهیم(ع) از این بود که نکند آنها در پی شر و طرح خصومتی به منزل او آمده باشند؛ این شر می‌توانست مربوط به مردم باشد؛ چراکه آنها از اهل آن دیار نبودند. توضیح اینکه حضرت ابراهیم(ع) وقتی برای آنها غذا آماده کرد، آنها دست به غذا نبردند و این در فرهنگ آنان و بسیاری از فرهنگهای روزگار ما معنای خوبی نداشته و ندارد و نشان دهنده خصومت و ناراحتی است. حضرت از این نوع برخورد احساس کرد آنها در پی طرح خصومتی به منزل او آمده‌اند که با شناختن آنها نگرانی او برطرف شد[۵۲].

آیات ۶۲ و ۶۳ سوره انبیاء

ابراهیم‌(ع) پس از آنکه راهنمایی‌ها و ارشادات او در مورد ناتوانی بت‌ها و عدم سزاواری آنها برای پرستش، در قومش مؤثر نیفتاد، برای مبارزه راه دیگری را پیش گرفت: در یک روز عید که مردم برای انجام مراسمی خاص از شهر خارج شده بودند، به سراغ بت‌ها رفته، با تبر همه آنها را از پای درآورد و تنها بت بزرگ را سالم نگه داشته، تبر را بر دوش آن نهاد. وقتی مردم از مراسم عید بازگشتند، با ویرانی بتکده مواجه شدند و از آنجا که تقریباً اطمینان داشتند کسی جز ابراهیم نمی‌تواند دست به چنین کاری زده باشد، به سراغ وی رفته، سؤال کردند: قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ[۵۳]. ابراهیم (ع) در پاسخ فرمود: قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ[۵۴]. سؤال این است که اگر انبیا در همه عمر، از تمامی گناهان معصومند، چگونه ابراهیم‌(ع) برای دفاع از خود به دروغ متوسل شده، شکستن بت‌ها را به غیر خود نسبت می‌دهد؟

مفسران و اندیشمندان اسلامی، در پاسخ به این شبهه، جواب‌های گوناگونی را بیان کرده‌اند که به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:

  1. عده‌ای گفته‌اند[۵۵] چون این جمله به شرط غیر محققی معلّق شده است، در نتیجه دروغ نیست؛ یعنی، سخن ابراهیم‌(ع) این است که اگر این بت‌ها [کاری از دستشان برمی‌آید و] قدرت بر سخن گفتن دارند [پس می‌توانند یکدیگر را نیز از بین ببرند و در نتیجه بت بزرگ این عمل را مرتکب شده است. مفهوم این جمله این است که "اگر بت‌ها قادر بر سخنگویی نیستند، پس بت بزرگ این کار را نکرده است. روشن است که با این توضیح، هیچ دروغی از ابراهیم‌(ع) صادر نشده است؛ چنانکه در روایتی[۵۶] از امام صادق‌(ع) به همین نکته اشاره می‌شود[۵۷].
  2. پاسخ دیگری که به این اشکال داده شده، این است که معنای ظاهری جمله بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ مراد حضرت نبوده است و حتّی بت‌پرستان نیز این معنا را از بیان او برداشت نکرده‌اند. بلکه بیانی است کنایی که برای ابطال معتقدات بت‌پرستان ایراد شده است. این شیوه سخن گفتن، نه تنها دروغ محسوب نمی‌شود، بلکه تأثیر آن در مخاطب، به مراتب از سخن صریح بیشتر است. منظور حضرت این است که کسی جز من نمی‌تواند این کار را کرده باشد. بت‌های شما و حتّی بت بزرگتان، حقیرتر و پست‌تر از آنند که از عهده چنین عملی برآیند. بدین ترتیب، نه تنها دروغی از ابراهیم صادر نگشته، بلکه به ضعف و عجز بت‌ها در سخنان او، تصریح شده است[۵۸].
  3. پاره‌ای از مفسرین که با نگاهی عمیق‌تر به مطلب نگریسته‌اند، برآنند که هر چند ظاهر جمله بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ این است که ابراهیم‌(ع) خبر از شکننده بت‌ها می‌دهد، ولی در واقع، چنین سخنی در محاورات عرفی، خبر محسوب نمی‌شود. بلکه همچنان که معمول است، گاه در مقام مناظره، مطلبی که مورد پذیرش طرف مقابل است، به صورت جمله خبری به خود او بازگردانده می‌شود، در حالی که برای طرفین، این نکته روشن است که گوینده، قصد اخبار نداشته، بر آن است که لازمه مبانی مورد پذیرش خصم را باز گوید. غرض از ایراد چنین سخنی این است که طرف مقابل مجبور شود برای تصدیق یا تکذیب خبر مذکور، از برخی مبانی و مواضع خود عقب نشیند. در این جریان هم، معنای سخن ابراهیم‌(ع) این می‌شود که: با توجه به اینکه از نظر شما، بت‌ها دارای مقام الوهیت می‌باشند. ناچار باید بت بزرگ این عمل را مرتکب شده باشد، چون دیگران توانایی نابودی خدایان را ندارند[۵۹] و یا اینکه: چون همه بت‌ها شکسته شده‌اند و تنها بت بزرگ سالم مانده است، ظاهر حال نشان می‌دهانه که باید بت بزرگ این کار را کرده باشد[۶۰].[۶۱]
  4. مقام مناظره و جدل: حضرت با این شیوه بر مشی مخاطبان جواب می‌دهد و مخاطب بت‌پرست را در محذور جواب قرار می‌دهد که اگر بگویند: "بت‌ها جواب نمی‌دهند" باید از مبانی بت‌پرستی دست بردارند و اگر بگوید بت‌ها جواب می‌دهند، باید بروند و از بت بزرگ بپرسند[۶۲].

جمع‌بندی مطلب چنین است که حضرت در مقام مناظره و احتجاج بوده است و توجه و آگاه‌سازی مخاطبان این سان میسر بوده که بر پایه ظاهر حال سخن بگوید و شکسته شدن بت‌ها را به بت بزرگ نسبت دهد؛ چون آن بت برخلاف دیگر بت‌ها شکسته نشده بود. ظاهر حال، حاکی از آن بود که آن بت این کار را انجام داده باشد و همین، حس حقیقت‌جویی مردم را برانگیخت و زمینه را برای پاسخ‌گویی به جمله فَاسْأَلُوهُمْ فراهم ساخت. این تفسیر، برترین تفسیر در میان تفاسیر است. در نتیجه، دیگر تفاسیر مورد نقد قرار می‌گیرند یا با وجود تفسیر برتر، پذیرش آنها توجیه وجیهی نمی‌یابد[۶۳].

آیات ۷۶ الی ۷۸ سوره انعام

یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت ابراهیم (ع) را برای برخی به وجود آورده آیات ۷۶ سوره انعام است که می‌فرماید: فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۶۴]. اگر حضرت ابراهیم (ع) در این گفتار خود از ایده و عقیده‌اش پرده برداشته است، پس اعتقاد آن حضرت به الوهیت این اختران آسمانی به اثبات می‌رسد و اگر میان ایده آن حضرت با آنچه از گفتارش برمی‌آید دوگانگی باشد، این نمونه روشن دروغ خواهد بود و در هر دو صورت، عصمت آن حضرت به چالش کشیده خواهد شد[۶۵].

پاسخ نخست: گفتار بر مبنای تقیه: حضرت برای گفت‌وگو و بحث با آنان، ناچار بود در ظاهر، ایده ایشان را بر زبان خود جاری سازد. آن حضرت با دلی آرام و قلبی مطمئن، دست به این کار زد. انسان برای نجات خود، می‌تواند گفتار کفرآمیزی بر زبان جاری سازد: ...إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ...[۶۶] پس اظهار کفر برای نجات دیگر انسان‌ها از شقاوت جاویدان و هدایت آنان به سعادت ماندگار، به طریق اولی روا خواهد بود[۶۷].

پاسخ دوم: ابراز این جمله بر اساس جدال احسن: شأن و منزلت خلیل الرحمن (ع) برتر از این بود که در برهه‌ای از عمرش مشرک باشد. حضرت ابراهیم (ع) بر اساس قاعده جدال برتر، برای همراهی با خصم، مطابق عقیده و گمان آنان سخن گفته است؛ چون او با ستاره پرستانی روبه‌رو بود که ستاره را رب خود و خدای همه انسان‌ها می‌دانستند. از این رو نخست بر اساس سیاست مماشات و همراهی با خصم، ستاره را رب خود خواند. در محاورات عرفی و احتجاج‌ها این گونه سخن گفتن رایج است و در قرآن نیز گاه «رب» و «اله» مطابق گمان باطل مشرکان به کار رفته است. بر این اساس، حضرت ابراهیم (ع) به خصم فرموده است شما که ستاره را رب من و خود می‌دانید، من نیز مطابق گمان شما می‌گویم هَذَا رَبِّي تا صلاحیت ربوبیت او بررسی شود؛ رب باید محبوب و از احوال مربوب باخبر باشد و توان رفع نیازها و حل مشکلاتش را داشته باشد. آیا ستاره که غروب، غیبت و غفلت دارد و فیضش قطع می‌شود، این صلاحیت را دارد؟ هرگز؛ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ[۶۸].

پاسخ سوم: سخن حضرت بر اساس بینش قوم: مقصود حضرت از این گفتار، این بوده است که به اعتقاد شما این ستاره پروردگار من است[۶۹]. شمایید که فکر می‌کنید این ستاره، پروردگار ابراهیم است[۷۰].[۷۱]

آیات ۸۸ و ۸۹ سوره صافات

قوم ابراهیم(ع) از او خواستند با آنان به خارج شهر بیاید، ابراهیم(ع) نگاهی به ستارگان افکند و گفت: فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ[۷۲] در حالی که بیمار نبود. آیا این دروغ نیست؟ و اگر دروغ باشد، با مقام عصمت در تضادّ نخواهد بود؟

به این شبهه پاسخ‌های متعددی داده شده است:

پاسخ اول: نگاه به ستاره برای اطلاع از وقت بیماری: نگاه ابراهیم (ع) به ستارگان، بدان انگیزه بود که می‌خواست از حرکت آنها، وقت بیماری خود را دقیقاً دریابد؛ مانند کسی که نوعی بیماری همچون تب، در فواصل زمانی خاص به سراغش می‌آید (البته منظور، تاریخ بیماری نیست که تنها از حرکت ماه بتوان بدان دست یافت؛ بلکه منظور این است که از نوع حرکت ستارگان می‌توانسته به زمان بیماری خود آگاه شود. چه بسا علم هیئت امروزی نیز آن را تأیید کند). در مورد بیماری هم هیچ دلیلی نداریم که حضرت ابراهیم (ع) به راستی بیمار نبوده است. او خود از بیماری‌اش سخن گفته و قرآن از سلیم بودن قلب او خبر داده است. پس وی از دروغ و هرگونه بیهوده‌گویی به دور است[۷۳]. البته توجه به این نکته ضروری می‌نماید که بیماری حضرت، آن‌چنان نبوده است که او را از فعالیت جسمانی باز دارد و نتواند بت‌شکنی کند. چه بسیارند بیمارانی که در طول روز مشغول کارند؛ به ویژه کارهای نشاط‌آوری مانند شکستن بت‌ها برای قهرمان توحید همچون ابراهیم![۷۴].[۷۵]

پاسخ دوم: حضرت ابراهیم(ع) برای حفظ جان خود توریه کرد؛ یعنی کلام صادقی را بر زبان جاری کرد، ولی مخاطب معنایی غیر آنچه منظور متکلم بود را فهمید. «توریه» بر وزن «توصیه» که گاهی از آن تعبیر به «معاریض» نیز می‌شود، این است که سخنی بگویند که ظاهری دارد، اما منظور گوینده چیز دیگر است؛ هرچند شنونده نظرش متوجه همان ظاهر می‌شود؛ برای مثال کسی از دیگری سؤال می‌کند کی از سفر آمدی؟ او می‌گوید: پیش از غروب، در حالی که پیش از ظهر آمده است؛ در این حال شنونده از ظاهر این کلام کمی قبل از غروب را می‌فهمد، در حالی که گوینده قبل از ظهر را اراده کرده؛ چراکه آن هم قبل از غروب است! یا کسی از دیگری سؤال می‌کند غذا خورده‌ای؟ می‌گوید آری، شنونده از این سخن چنین می‌‌فهمد که امروز غذا خورده، در صورتی که منظورش این است دیروز غذا خورده. توریه از نظر فقهی جزء دروغ نیست؛ از این رو نه عرفا بر آن کذب صادق است، نه از روایات اسلامی الحاق آن به کذب استفاده می‌شود، بلکه در پاره‌ای از روایات عنوان «کذب» رسما از آن نفی شده است[۷۶].

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: "العصم: الإمساك والاعتصام الاستمساك... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما يعصم به‌ اي يشد وعصمة الأنبياء حفظه إياهم"؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن آدم، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  12. ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
  13. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
  14. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
  15. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  16. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  17. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  18. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  19. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  20. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  21. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  22. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  23. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  24. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست. آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  25. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  26. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  27. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  28. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  29. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  30. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  31. «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
  32. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  33. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  34. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  35. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  36. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  37. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  38. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  39. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  40. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  41. «گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی می‌گردانی؟ اگر دست نکشی تو را با سنگ خواهم راند و از من چند گاهی دور شو * گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۶-۴۷.
  42. «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.
  43. «لَم أَزل أَنتَقِلُ من أَصلابِ الطَّاهرين إِلى أَرحام الطَّاهِراتِ»، سیوطی، الدرالمنثور، ج۳، ص۲۹۲؛ بحار الأنوار، ج۱۵، ص۱۱۸.
  44. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۲۹۳.
  45. «و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  46. «بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
  47. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۲۱۹.
  48. «و همان خدایی که چشم امید دارم که روز جزا گناهم را بیامرزد.» سوره شعراء، آیه ۸۲.
  49. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۴۷؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۸۵.
  50. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۱۸.
  51. «آیا داستان مهمانان گرامی ابراهیم به (گوش) تو رسیده است؟» سوره ذاریات، آیه ۲۴و۲۸.
  52. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۰۸.
  53. «گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای؟» سوره انبیاء، آیه ۶۲.
  54. «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
  55. ر.ک: مجمع‌البیان، ج۷، ص۸۵.
  56. معانی الأخبار، ص۲۰۹-۲۱۰.
  57. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۳-۲۹۶؛ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱۰-۲۱۳؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۰۶؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۱۳-۲۱۷.
  58. الکشاف، ج۳، ص۱۲۴.
  59. مجمع‌البیان، ج۷، ص۸۵.
  60. المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.
  61. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۱۰-۲۱۳.
  62. قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۹۳-۲۹۶.
  63. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۱۳-۲۱۷.
  64. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  65. ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۲۶.
  66. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  67. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۷، جزء ۱۳، ص۵۲.
  68. «گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمی‌دارم» سوره انعام، آیه ۷۶.
  69. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۷، جزء ۱۳، ص۵۲.
  70. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳-۴، ص۵۰۲؛ عبدالله شبر، الجوهر الثمین، ج۲، ص۲۷۸.
  71. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۹۶-۲۰۶.
  72. «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند * و گفت: من بیمارم * و (آنان) پشت‌کنان روی از او گرداندند (و رفتند)» سوره صافات، آیه ۸۸-۹۰.
  73. ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۳۴؛ سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۱۴۸.
  74. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۱۴.
  75. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  76. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۰۳؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۰۶-۲۱۳؛ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۲۶.