عصمت حضرت موسی
عصمت حضرت موسی (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت موسی(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته میشود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَكَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
ادله اثبات عصمت حضرت موسی(ع)
براهین عقلی
از آنجا که حضرت موسی(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا میتوان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کردهاند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارتاند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱].[۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳].[۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵]، برهان حفظ شریعت[۱۶].[۱۷] برهان لزوم اطمینان[۱۸].[۱۹]، برهان لطف[۲۰] و غیره.
ادله نقلی
ادله قرآنی
در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت موسی(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت میگردد.
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾[۲۱]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾ هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند[۲۲].
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۳]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست. به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۲۴]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ﴾ و ﴿خَلْفَهُمْ﴾ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۲۵] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۲۶] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیامآور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۷].
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۲۸]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۲۹].
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
مصونیت انبیا (ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۳۰]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[۳۱].
خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع) امر کردهاند و امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۲].
اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۳۳].[۳۴]
آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند
در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۳۵]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب میشود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۶].
ادله روایی
در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۳۷]، از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمیکنند؛ چون همگی معصوم و پاکاند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمیشوند»[۳۸].
امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که میداند مردم را گمراه میکند واجب نمیکند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمیکند که میداند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت میکند»[۳۹].[۴۰]
توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت موسی(ع)
در کنار آیاتی که بر عصمت انبیا(ع) دلالت دارند، در قرآن کریم آیات دیگری وجود دارد که توهم تعارض با عصمت انبیا را برای برخی به وجود آورده است. برخی از این آیات مربوط به عصمت حضرت موسی(ع) است که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
آیه ۱۵ سوره قصص
یکی از وقایعی که در زندگانی حضرت موسی(ع) اتفاق افتاده، داستان کشته شدن یکی از فرعونیان به دست آن حضرت بوده است. در این جریان حضرت موسی(ع) در حین درگیری یکی از بنیاسرائیل با یکی از فرعونیان در مقام دفاع و رفع ستم از بنیاسرائیلی، با زدن مشت موجب شد آن مرد مصری بر زمین بیفتد و بمیرد. هنگامی که فرعون با آگاهی از این حادثه درصدد تعقیب موسی(ع) برآمد، وی به سوی مدین فرار کرد[۴۱]. قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ﴾[۴۲].[۴۳]
حضرت موسی(ع) کشتن آن مصری را کاری شیطانی خوانده و با اعتراف به ظلم خویشتن از خداوند طلب مغفرت و آمرزش میکند. از سوی دیگر، هنگامی که خداوند به وی مأموریت داد تا با رفتن به نزد فرعون و فرعونیان آنها را به توحید دعوت کند، آن حضرت از ارتکاب «ذنب» در مورد آنها سخن گفت: ﴿وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ﴾[۴۴]. فرعون نیز هنگام دیدار با موسی(ع) به این اقدام او اشاره کرد و آن حضرت خود را در آن زمان از «ضالین» خواند: ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ * قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ﴾[۴۵]. شماری با استناد به آیات یاد شده به مواردی چون ظلم، ذنب و ضلالت حضرت موسی (ع) اشاره کردهاند و معتقدند که ممکن است انبیا پیش از بعثت مرتکب گناه شده و در ضلالت و گمراهی بوده باشند[۴۶]. روشن است که این آیات بر لغزش و خطایی بزرگ از آن حضرت حکایت دارد که با عصمت ایشان ناسازگار است.
پاسخ نخست: اشاره «هذا»؛ به درگیری قبلی با بنی اسرائیلی: کلمه «هذا» به کار حضرت موسی(ع) اشاره ندارد، بلکه مورد اشاره، همان درگیری آن دو نفر قبطی و بنی اسرائیلی بوده است. پس بسیار روشن است که شیطان، خود عامل به وجود آمدن اختلاف میان افراد است و همین درگیری، حضرت موسی(ع) را در معرض خطر اجتماعی قرار داد. در نتیجه باید گفت این کار حضرت، نوعی اشتباه اجتماعی بود که حضرتش را به وادی زحمت و رنج کشاند؛ همانگونه که حضرت آدم(ع) با خوردن از درخت ممنوع شده، خود را به سختی افکند[۴۷]. البته میتوان گفت درگیری، به ویژه در امور غیردینی، در شرایطی که فرعون حاکم بود و نتیجهای جز محکومیت و عواقب ناگوار برای پیروان حضرت نداشت، کار شیطان بود. این توجیه با ظاهر و سیاق آیات سازگار است و با روایتی که در توجیه این داستان نقل شده است، همخوانی دارد[۴۸]. پس مراد آیه این است که شیطان این موقعیت را برایش پیش آورد. شیطان هرگز بر آن حضرت تسلطی نداشته است؛ چراکه او بر مؤمنانی که بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی ندارد: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[۴۹].
پاسخ دوم: حمل عمل شیطان بر عمل قبطی: برخی مفسران اهل سنت در قرون بعد همراه با مفسران شیعی، با حمل عبارت ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ بر عمل فرد قبطی یا اصل نزاع فرد سبطی و قبطی، عمل حضرت موسی(ع) را غیرعمدی دانستهاند و یا وجوه دیگری را در این باره بیان کردهاند[۵۰]. افزون بر آن، مرحوم علامه طباطبایی راز این را که قرآن کریم این عمل را با عبارت ﴿فَوَكَزَهُ﴾ ـ و نه قتل ـ توصیف کرده، غیرعمدی بودن آن دانسته است[۵۱].[۵۲]
پاسخ سوم: «ظلم» در آیه یاد شده به پیامدهای این کار حضرت موسی(ع) اشاره دارد؛ زیرا در پی این قتل، وی تحت تعقیب قرار گرفت و از خانه و کاشانه خود آواره شد و با سختیهای فراوان به مدین فرار کرد و در آنجا به چوپانی پرداخت. این همان ترک اولی است که گاهی از پیامبران سرمیزند و هیچگونه ناسازگاری با عصمت آنان ندارد، از این رو، طلب مغفرت کرد[۵۳]. از این رو آیات یاد شده، هیچگونه دلالتی بر عدم عصمت حضرت موسی(ع) نخواهد داشت[۵۴].
پاسخ چهارم: تفسیر دیگر معنای ظلم: نخست چنین به نظر میرسد که حضرت موسی(ع) به ظاهر فریب شیطان را خورد و مرتکب کردار شیطانی شد و به خودش ستم کرد. اما حقیقت آن است که «ظلم» در این آیه به معنایی غیر از معنای مصطلح آن است و ناظر به معنای لغوی آن یعنی «قرار دادن یک شیء در غیر مکان خود» است و از این رو در این آیه موسی(ع) از آمدن در شهر اظهار پشیمانی میکند، نه اینکه خود را از بابت کشتن شخص، ظالم قلمداد کند و به همین دلیل طلب آمرزش او نیز از خداوند، به معنای طلب در امان ماندن از دست دشمنان بوده است. به نظر میرسد منظور حضرت موسی(ع) از ظلم برخویشتن همین معنی بوده که با این عمل، خودش را به زحمت انداخته؛ چراکه قتل یک قبطی (فرعونی) به وسیله حضرت موسی(ع) چیزی نبود که فرعونیان به آسانی از آن بگذرند.
همین معنا در کلام امام رضا(ع) نیز وارد شده است. مأمون در مورد همین معنا از امام رضا(ع) پرسید و ایشان اینگونه پاسخ داد: موسی(ع) فرمود: به درستی که من خود را در جایی قرار دادم که نباید قرار میدادم؛ یعنی نباید به این شهر وارد میشدم، پس مرا ببخش؛ یعنی مرا از دشمنان خودت مخفی گردان؛ چراکه مرا پیدا کرده و میکشند. پس خداوند نیز او را بخشید، یعنی او را از دشمنان پنهان کرد[۵۵].[۵۶]
آیه ۱۴۳ سوره اعراف
حضرت موسی که خود از رسولان اولوالعزم الهی است، میداند که دیدن خداوند امری محال است و درخواست امر محال برای پیامبری چون او، نارواست با این وجود آن را از خدای متعال درخواست میکند. این درخواست نابجا برای شخصی همچون موسی لغزش به شمار میآید. شاهد این مدعا هم توبه آن حضرت پس از به هوش آمدن است؛ چراکه خطاب به خدای متعال چنین میگوید: خداوندا به درگاهت توبه میکنم و دیگر هر چه بگویی بدون درخواست نشانه میپذیرم. ظاهر این جمله این است که وی تا قبل از آن، سخن خدا را بدون نشانه نمیپذیرفته است که این خود لغزشی بزرگ است: ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۵۷].
پاسخ: درخواست از زبان قوم بنی اسرائیل: این درخواست، از زبان قوم بنی اسرائیل بیان شده است[۵۸]؛ چراکه برخی جاهلان آن قوم، بر دیدن خدا به عنوان شرط ایمان آوردن پافشاری داشتند: ﴿...فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً...﴾[۵۹] آن حضرت هم از سوی خداوند مأموریت یافت به این درخواست جامه عمل بپوشاند تا همگان پاسخ کافی را دریابند. از آیه ۱۵۵ سوره اعراف، به عنوان شاهد و دلیل بر این تفسیر یاد شده است: ﴿قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾[۶۰]. از این فراز آیه، چنین برداشت میشود که نه تنها حضرت موسی (ع) چنین درخواستی نداشته است، بلکه هفتاد نفر نخبگانی که وی را همراهی میکردند نیز چنین درخواستی نداشتند[۶۱].
آیات ۶۱ تا ۶۳ سوره کهف
برخی با استناد به پارهای از آیات قرآنی، عصمت آن حضرت را زیر سوال برده و معتقدند به نص قرآن آن حضرت دچار فراموشی شده و فراموشی با عصمت ناسازگار است. آیات ۶۱ تا ۶۳ سوره کهف شاهدی بر مدعای این گروه آورده شده است. قرآن میفرماید: ﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا* فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا* قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلاَّ الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا﴾[۶۲].
پاسخ: لغزش نبودن این گونه فراموشی: نسیان در موارد معینی که متعلق آن امر مهمی نباشد و به حدی هم تکرار نشود که مایه سلب اعتماد گردد، هیچ خدشهای بر عصمت وارد نمیسازد. این مورد را میتوان از موارد اینگونه نسیان دانست. البته نسیان شخص همراه حضرت موسی (ع) به شیطان نسبت داده شده است و باید این تصرف را همچون تصرف شیطان در حضرت ایوب (ع) دانست ﴿...أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾[۶۳] که هیچگونه تأثیری در امر نبوت ندارد[۶۴].[۶۵]
آیه ۲۰ سوره شعراء
قرآن کریم در یکی از آیات خود از اعتراف حضرت موسی(ع) بر گمراهی خویش سخن به میان آورده و میفرماید: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ﴾[۶۶] روشن است که اعتراف به گمراهی با عصمت منافات دارد.
پاسخ: ضلالت در آیه به معنای گم کردن راه سلامت: «ضالین» از ماده «ضلال» است و «ضلال» در اصل به معنای گم کردن راه مستقیم است. ضلالت معنای گستردهای دارد و تنها به معنای گمراهی از دین و آیین حق نیست (راه نیافتن به مقصود و هدف و از دست دادن راه درست؛ خواه مقصود و هدف حق باشد یا باطل)[۶۷]. این تعبیر در مورد شخصی مانند حضرت موسی (ع) که با کشتن آن مرد فرعونی جان خود را به خطر انداخت نیز صدق میکند. به دیگر سخن، او راه سلامت را رها کرد و به راهی پردردسر گام نهاد[۶۸]. پس حضرت به گمراهی خود در گذشته اعتراف میکند و هرگز مقصود وی این نبوده است که با این کار، در ردیف گمراهان قرار گرفتهام. از آنجا که فرعون آن حضرت را در شمار کافران میپنداشت، حضرت ضمن مردود ساختن این پندار، به گمراهی و سرگردانی خود در مورد کاری که انجام دادن آن بایسته بود، اعتراف کرد[۶۹]؛ یعنی من از راه درست منحرف شدم و خود را به هلاکت افکندم[۷۰].
به تعبیری دیگر، آن حضرت مصلحت و حق واقعی را نیافته بود و از نتایج کارش غافل بود؛ چون نمیدانست آن ضربه، سبب مرگ آن مرد خواهد شد[۷۱] (لازم نیست علم انبیا و امامان در هر موردی بالفعل باشد؛ بلکه اگر بخواهند، عالم خواهند شد: "لهم علوم لا یکاد یعلم و ان ارادو اعلم شی علموا..."[۷۲] و تنها به منظور تأدیب، آن ضربه را بر او زد. پس اصل کار پسندیده بود؛ گرچه به قتل آن شخص منجر شد. حال که چنین است، نباید آن حضرت از سوی فرعون به کافر بودن (کفران نعمت) متهم شود[۷۳]. مفسران پرشماری این دیدگاه را برگزیدهاند[۷۴].
این تفاسیر را که از ایرادهای دیگر تفاسیر به دورند، میتوان درست دانست. علامه طباطبایی پس از نقل وجوهی در تفسیر این آیه، آنها را به توجیه منتخب خود بازگشت پذیر میداند[۷۵].[۷۶]
آیه ۳۱ سوره قصص
یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت حضرت موسی (ع) را در اذهان برخی به وجود آورده، آیه ۳۱ سوره قصص است که میفرماید: ﴿وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الآمِنِينَ﴾[۷۷].
بنا به تصریح قرآن حضرت موسی(ع) در دو موضع دچار ترس شده است:
- آن هنگام که به رسالت الهی برانگیخته شد، ندایی شنید که به او فرمان میدهد: «عصایت را بیفکن». حضرت موسی (ع) عصای خود را افکند و ناگاه با ماری روبهرو شد. پس ترس بر وجودش چیره گشت و فرار را بر قرار ترجیح داد. بار دیگر خطاب آمد: «ای موسی، هراس بر خود راه مده که پیامبران را در این دیار ترسی نیست». قرآن مجید در سورههای نمل و قصص این داستان را اینگونه گزارش فرموده است: ﴿أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ﴾[۷۸]. سخن در این است که ترس، آن هم در مسیر رسالت الهی، لغزش است. قرآن هم با جمله ﴿لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ﴾[۷۹] به حضرت اعلام میدارد که تو در زمره پیامبرانی و نباید چنین بترسی؛ زیرا پیامبر هرگز مرتکب خلاف نمیشود که این گونه دچار ترس شود[۸۰]؛
- زمانی که آن حضرت با ساحران وارد میدان کارزار شد، آنان ترفندهای سحرآمیز خود را به کار بستند و آن ریسمانها به شکل مارهایی خزنده در آمدند. در این زمان نیز دل موسی (ع) از ترس تهی شد و خداوند با خطاب ﴿لَا تَخَفْ﴾ او را از این ترس بازداشت. قرآن در گزارش این حادثه میفرماید: ﴿فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى﴾[۸۱]. این ترس، گویای آن است که حضرت در امر رسالت خود دچار تردید شده است[۸۲].
شبهه این است که ترس، آن هم در مسیر رسالت الهی به ویژه آنجا که امدادهای الهی نیز با ندای آسمانی به انسان میرسد، نشانه لغزش و سستی در عقیده است که با عصمت منافات دارد.
پاسخ نخست: فرار از خطر؛ امری طبیعی و بیاشکال: اگر انسان با حادثهای رو به رو شود که برای رهایی از آن، چارهای جز فرار نداشته باشد، به طور طبیعی از آن حادثه میگریزد[۸۳]. حضرت موسی (ع) در این ماجرا، هماهنگ با این خواست طبیعی گام برداشته است. او از سوی خداوند فرمان ویژهای در این مورد دریافت نکرده بود، بلکه تنها مأموریت داشت عصا را بیفکند که او نیز این فرمان را انجام داد. اما این بخش از آیه که میفرماید: ﴿لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ﴾، گویای این حقیقت است که پیامبران از نزد خود این ویژگی را ندارند، بلکه با عنایت و لطف خداوند بدان دست مییابند. خداوند با این جمله، حضرت موسی (ع) را به این کرامت آگاه ساخته است. پس این جمله عتاب آمیز نیست، بلکه در مقام آموزش ادب و آداب است[۸۴]. یعنی گریختن او، از بعد بشریاش سرچشمه گرفته است، نه آنکه در معجزه بودن آن شکی داشته باشد[۸۵].
پاسخ دوم: ترس؛ واکنش طبیعی به کار ساحران: آن ترس، یک احساس زودگذر قلبی بود که از هولناک بودن کار ساحران پدید آمد. پدید آمدن چنین ترسی، هیچگونه آسیبی به رسالت الهی وارد نمیآورد و لغزش شمرده نمیشود[۸۶]. این توجیه نیز قابل پذیرش است[۸۷].
آیات ۱۰ تا ۱۳ سوره شعراء
قرآن ماجرای واکنش حضرت موسی به پیامبری خود که با ترس از فرعونیان و تنگ شدن سینه و گرفتگی زبان سخن همراه شده و به واگذاری این منصب به هارون رسید را چنین نقل کرده و میفرماید: ﴿وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ* قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلا يَتَّقُونَ* قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ* وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ﴾[۸۸]. برخی بر اساس ظاهر این آیه گفتهاند که این نوع واکنش، لغزشی برای آن حضرت به شمار میآید و با عصمت ناسازگار است.
پاسخ: از این گفتار حضرت موسی (ع) نمیتوان کنارهگیری حضرت را برداشت کرد، بلکه این درخواست حضرت، به دنبال آن بود که بیشتر، از خداوند وزارت هارون را خواسته بود و این درخواست پذیرفته شده بود: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي﴾[۸۹]. همین امر، نور امید را در دل موسی (ع) برافروخت و او را بر آن داشت تا رسالت برادرش هارون را در کنار خود، از درگاه الهی خواستار شود. از آنجا که سخن هارون از سخن موسی (ع) شیواتر بود و بردباریاش افزونتر، موسی (ع) وزارت و شرکت او را در امر مهم رسالت از خداوند خواست. او کسی بود که کلام وحی را میفهمید و به دیگران میفهماند و در این پیامرسانی الهی، پشتیبان حضرت موسی (ع) بود. خداوند نیز به موسی (ع) وعده داد که بازوانش را به وسیله برادرش توانمند سازد: ﴿سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ﴾[۹۰]. بنابراین حضرت هرگز قصد کنارهگیری از مسئولیت را نداشته است؛ بلکه بر آن بود تا امر تبلیغ رسالت به قویترین صورت انجام شود[۹۱]. این گفتار حضرت موسی (ع) را در راستای درخواست پیشین او در مورد وزارت هارون دانستهاند. پس این درخواست نه تنها برای فرار از مسئولیت نبوده است، بلکه برای بهتر انجام شدن آن بوده است. با نگاهی به آیههای ۳۳ تا ۳۵ سوره قصص، این برداشت تأیید میشود[۹۲].
آیه ۱۵۵ سوره اعراف
برخی معتقدند: از ظاهر برخی آیات قرآن کریم چنین برداشت میشود که حضرت موسی در مواضعی بر خدای متعال خرده گرفته و اعتراض کرده است و بدیهی است که این لغزشی بزرگ است که هرگز با عصمت سازگاری ندارد. شاهد اینکه قرآن در جایی میفرماید: ﴿وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَّا﴾[۹۳].
پاسخ نخست: انکاری بودن استفهام: استفهام ﴿أَتُهْلِكُنَا﴾ انکاری است[۹۴]؛ بدین معنا که تو این کار را انجام نمیدهی.
پاسخ دوم: استفهام به معنای درخواست: استفهام به معنای استعطاف و درخواست است؛ یعنی ما را به کار سفیهان هلاک مگردان[۹۵].
پاسخ سوم: اظهار ادب به ساحت خداوند در قالب استفهام: استفهام در اینجا، در حقیقت اظهار ادب و احترام به ساحت قدس ربوبی است. حضرت موسی (ع) بر آن بود که بگوید: خدایا، بازخواست قومی به سبب کردار ناپسند جاهلانش، در شأن رحمت و سنت ربوبی تو نیست. پس این حقیقت را با رعایت ادب در قالب استفهام بیان داشت[۹۶]. حضرت موسی (ع) نگران بود که بنی اسرائیل وی را به کشتن آنان متهم کنند و دعوت دینی او از پایه لرزان شود. از این رو به پروردگار عرض کرد: همه کارهای تو بر پایه مشیت حکیمانه است و اگر پیش از آمدن ما به میقات، همه را هلاک میکردی، هیچ تهمتی به من نمیزدند و زمینه دعوتم خدشه نمیدید: ﴿رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ﴾[۹۷] و هرگز مقتضای رحمت و ربوبیت تو این نیست که گروهی را به کارهای بد سفیهان آنها مؤاخذه کنی. آن حضرت برای رعایت ادب، این مطلب را در قالب استفهام آورد: ﴿أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾؛ باز برای ثنای بیشتر الهی و رعایت ادب، مردن این عده را بر اساس سنت همیشگی، امتحان الهی دانست: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ﴾؛ تا بدین وسیله دستهای گمراه و گروهی هدایت شوند: ﴿تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ﴾[۹۸]. این تفاسیر دارای دلیل خاصی نیستند، ولی با وجهی متین به تفسیر و توجیه آیه پرداختهاند. از این رو میتوان گفت که نصاب پذیرش را دارند[۹۹].
آیه ۱۵۱ و ۱۵۲ سوره اعراف
قرآن کریم ماجرای عزیمت موسی به کوه طور را چنین بیان کرده، آن هنگام که موسی قصد عزیمت به طور کرد، برادرش هارون را جانشین خود در قومش قرار داد و پس از اتمام ماموریت خود به سوی قومش بازگشت. اما ناگهان متوجه بت پرستی قوم خود شده و زحمات گذشته خویش را بر باد رفته دید، اینجا بود که با خطابی شدید با قوم خود روبرو شد، پس الواح تورات را به کناری افکند و سر برادر را گرفت و به سوی خود کشید و او را توبیخ کرد. چنان چه میفرماید: ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِيَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِي فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ* قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۱۰۰].
در این میان سه پرسش مطرح شده که با عصمت آن حضرت ناسازگار بوده و نیازمند پاسخ است:
نخست اینکه چرا موسی لوحهایی را که فرمان الهی و آیات تورات بر آنها نوشته شده بود، بر زمین افکند؟
دوم: چرا با برادر خود که مرتکب گناهی نشده بود، برخوردی خشونت آمیز داشت؟
سوم: چرا برای خود و برادرش از خداوند طلب آمرزش کرد؟
پاسخ نخست: دوگانگی در سلیقه: حضرت موسی (ع) با این برداشت که حضرت هارون (ع) در اجرای مأموریت خود کوتاهی کرده است، با وی برخوردی خشونتآمیز داشت و این به تفاوت دیدگاه دو نفر باز میگردد و از دوگانگی در روش و سلیقه آنان خبر میدهد. این نوع دوگانگی در روش، به عصمت آسیبی وارد نمیسازد. سبب و علت این برخورد، آن بود که حضرت هارون (ع) امری ارشادی را ترک گفته بود، نه اینکه از امری مولوی سر برتافته باشد تا که لغزشی برای او به شمار آید. از این رو هنگامی که هارون (ع) واقعیت ماجرا را بازگو کرد، حضرت موسی (ع) دست به درگاه الهی گشود و برای خود و برادرش آمرزش و رحمت طلبید[۱۰۱]. این سخن این سان تبیین شده است که وقتی حضرت موسی (ع) بر حضرت هارون (ع) به دلیل به کار نگرفتن تمام توانش برای مقاومت در برابر بنی اسرائیل غضب میکند، مفهومش این است که از نظر ایشان، حضرت هارون (ع) میبایست تمامی توان خود را به کار میگرفت، در غیر این صورت، غضب وی بیمعنا خواهد بود. از طرف دیگر، حضرت هارون (ع) با عملکردی درست، در برابر بنی اسرائیل هیچ مقاومتی نشان نداد. جمع بین این دو نکته، اختلاف سلیقه بین دو پیامبر را ثابت میکند.
پاسخ دوم: آیندهنگری و دوراندیشی حضرت موسی (ع): اگر حضرت موسی (ع) این واکنش شدید را نشان نمیداد، ممکن بود آثار بت پرستی در آنها و نسلهای آینده باقی بماند. اینجا مسئله احترام یک انسان یا تعدادی الواح مقدس مطرح نبود، بلکه مسئله انحراف یک قوم و ملت از مهمترین آموزه دینی، یعنی توحید مطرح بود. موسی (ع) میبایست ناراحتی فوق العاده درونی خود را اظهار میکرد تا زشتی این عمل بر همگان ظاهر شود و این کار، جز با واکنشی شدید ممکن نبود[۱۰۲].[۱۰۳]
آیه ۸۸ سوره یونس
از ظاهر یکی دیگر از آیات قرآن، اعتراض حضرت موسی به خداوند برداشت میشود که منافی با عصمت آن حضرت است. آنجا که میفرماید: ﴿وَ قَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ...﴾[۱۰۴].
پاسخ نخست: نسبت اضلال به خدا با توجه به توحید افعالی: در توجیه این آیه، از توحید افعالی بهره میجوییم. بنابر توحید افعالی، آنچه در این جهان رخ میدهد، به اراده و خواست خداوند است: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾[۱۰۵]. پس نگاه به ضلالت و گمراهی نیز با دید توحید افعالی، راه را بر هر گونه ایرادی مسدود میسازد. این پاسخ، کامل و به دور از ایراد است.
پاسخ دوم: در تقدیر بودن دو واژه «لا» و «اَن» در آیه: در این آیه، دو واژه «لا» و «ان» حذف شدهاند؛ یعنی در اصل، آیه بدین گونه بوده است: "لئلا لیضلوا عن سبیلک". این تفسیر به دلیل ناهمخوانی با سیاق آیه پذیرفته نیست[۱۰۶].
این تفسیر نقد شده است به اینکه ابوعلی جبائی که در این آیه، در تقدیر گرفتن را نوعی تحریف دانسته است، خود در تفسیر آیه ﴿وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ﴾[۱۰۷]، مفاد آیه را استفهامی دانسته و حرف استفهام را در تقدیر گرفته است[۱۰۸]. پس ایراد بر خود او وارد است؛ زیرا حرف «لا» معنای جمله را از حالت اثبات به نفی تبدیل میسازد و این تغییر در معنا، از تغییری که حذف حرف استفهام به وجود میآورد، عمیقتر است و در این صورت اعتماد به آیات قرآن به چالش کشیده میشود.
این نقد پذیرفته نیست؛ چراکه اولاً در پارهای از آیات، بدون در تقدیر گرفتن کلمهای، نمیتوان برای آیه معنایی درست یافت و این موارد در آیات قرآن کم نیست و این روش عقلایی است؛ ثانیاً در تقدیر گرفتن کلمه یا تفسیر آیه به گونهای خاص، نیازمند وجود قرینه و شاهد است که با وجود آن، سخن از بیاعتمادی به قرآن، سخنی بیاساس است[۱۰۹].
پرسشهای مستقیم
- دلایل عقلی اثبات عصمت انبیاء چیست؟ (پرسش)
- دلایل قرآنی اثبات عصمت انبیاء چیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۵ و ۱۶ سوره قصص بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۴۳ سوره اعراف با عصمت حضرت موسی منافات دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۶۳ سوره کهف بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۲۰ سوره شعراء بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۱ سوره قصص بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۰ و ۱۳ سوره شعراء بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۵۵ سوره اعراف بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۸۸ سوره یونس بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۵۱ و ۱۵۲ سوره اعراف بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت میکند؟ (پرسش)
جستارهای وابسته
منابع
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- هادی اکبری ملکآبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- محمد تقی فیاضبخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
- علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن
- امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲
- انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت
- هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار
- سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: "العصم: الإمساك والاعتصام الاستمساك... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما يعصم به اي يشد وعصمة الأنبياء حفظه إياهم"؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن آدم، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
- ↑ ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
- ↑ «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست. آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
- ↑ نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
- ↑ «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
- ↑ ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۲۲۹.
- ↑ «و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراهکننده آشکاری است» سوره قصص، آیه ۱۵.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۶۷.
- ↑ «و در چشم آنان به گردن من گناهی است که میهراسم مرا بکشند» سوره شعراء، آیه ۱۴.
- ↑ «و (آن) کار خود را که کردی، کردی و تو از ناسپاسانی * گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۲۲۹.
- ↑ ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۱۸؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۲۴.
- ↑ «هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ يَعْنِي الِاقْتِتَالَ»؛ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۱۳۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۸۲؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۵، ص۱۱۰؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۰، ص۳۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۸۵؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوارالتنزیل، ج۴، ص۱۷۳.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۱۸.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۶۷؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص۳۲۰.
- ↑ ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۱۶، ص۱۶؛ حویزی، نورالثقلین، ج۴، ص۱۱۹؛ فیض کاشانی، التفسیر الصافی، ج۴، ص۸۳؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۱۹؛ راه و راهنماشناسی، ۱۷۳.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۲۲۹.
- ↑ عیون أخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۹ و ۲۰۰.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص۳۲۰.
- ↑ «و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم». فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ليكن به كوه بنگر؛ پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد. «پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت، و موسى بيهوش بر زمين افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى! به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم». سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۱۳؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۴، ص۹۶-۹۸؛ محمدجواد نجفی، تفسیر آسان، ج۵، ص۳۳۸-۳۳۹: قاضی عبدالجبار (الهمدانی الاسد آبادی)، شرح الاصول الخمسه، ص۱۷۶؛ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۵۶.
- ↑ «...و گفتند: خداوند را آشکارا به ما بنما!.».. سوره نساء، آیه ۱۵۳.
- ↑ «و موسی هفتاد تن از قوم خود را برای میقات ما برگزید پس همین که زمینلرزه آنان را فرا گرفت (موسی) گفت: پروردگارا! اگر اراده میفرمودی آنان و مرا پیش از این نابود میکردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟ این، جز آزمون تو نیست که با آن هرکس را بخواهی گمراه میداری و هرکس را بخواهی راهنمایی میفرمایی، تو سرور مایی پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۲۴؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۹۵-۳۱۰.
- ↑ «پس هنگامی که به محل برخورد دو دریا رسیدند، ماهی خود را [که برای خوردن فراهم کرده بودند] از یاد بردند، [آن] ماهی راه خود را [به طور سرازیر] در دریا پیش گرفت.* پس چون که از آن مکان بگذشتند موسی به شاگردش گفت: چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم.* وی گفت: در نظر داری آنجا که بر سر سنگی منزل گرفتیم؟ من (آنجا) ماهی را فراموش کردم و آن را جز شیطان از یادم نبرد و شگفت آنکه ماهی بریان راه دریا گرفت و برفت». سوره کهف، آیات ۶۱ تا ۶۳.
- ↑ «و از بنده ما ایّوب یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که شیطان به من رنج و عذاب رسانده است» سوره ص، آیه ۴۱.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۲۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۶۷-۲۷۴.
- ↑ «موسی گفت: آن را در آن زمان در حالی انجام دادم که بی خبر از این واقعه بودم [که با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطی کشته می شود.]».
- ↑ ر.ک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۷، ص۳۸.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۲۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۲۰۱.
- ↑ ر.ک: قاضی عبدالجبار بن احمد الهمذانی، متشابه القرآن، تحقیق عدنان محمد زرزور، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۶؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۸، ص۱۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۱؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۶۰؛ ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، ج۷، ص۸۹؛ محمد بن یوسف ابوحیان اندلسی، البحر المحیط، ص۱۴۷؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۹، ص۵۲.
- ↑ حسن حسینی لواسانی، نور الافهام فی الکلام، ج۳، ص۶.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۲۶.
- ↑ ر.ک: نرم افزار نورالانوار.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۳.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۸۳.
- ↑ «و [فرمود:] «عصاى خود را بيفكن.» پس چون ديد آن مِثْل مارى مىجنبد، پشت كرد و برنگشت. «اى موسى، پيش آى و مترس كه تو در امانى.» سوره قصص، آیه ۳۱.
- ↑ «و چوبهدستت را بیفکن! و چون آن را دید که مانند ماری میجنبد، روی گردانید و باز نگشت؛ ای موسی! نترس! این منم که پیامبران نزد من نمیترسند» سوره نمل، آیه ۱۰.
- ↑ «پیامبران نزد من نمیترسند» سوره نمل، آیه ۱۰.
- ↑ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷-۸، ص۳۳۱.
- ↑ «پس، موسی در خویش ترسی یافت» سوره طه، آیه ۶۷.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۶؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۴۵.
- ↑ ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱، جزء ۱۹، ص۲۴۴.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۳۴۶؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ج۱۵، ص۸؛ حسین بن احمد شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنی عشری، ج۱۰، ص۱۵؛ سیدعلی حائری تهرانی، مقتنیات الدرر، ج۸، ص۸۱؛ محمد اکرمی، التفسیر کتاب الله المنیر، ج۶، ص۱۶۷؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۳، ص۱۶۰؛ محمد حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱۲، ص۱۰۹؛ علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۷، ص۴۳۱؛ محمدجواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج۶، ص۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۸، ص۷۸.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۸۷.
- ↑ «و (یاد آر) هنگامی که خدایت به موسی ندا کرد که اینک به سوی قوم ستمکار روی آور.* به سوی قوم ستمکار فرعون که آیا باز هم نمیخواهند خدا ترس و پرهیزگار شوند؟* موسی عرض کرد: ای پروردگار، از آن میترسم که فرعونیان سخت مرا تکذیب کنند.* و (از کفر آنها) دلتنگ شوم و عقده زبانم (به هدایت آنان) باز نگردد، پس به سوی هارون (برادرم) فرست (تا با من به رسالت روانه شود)». سوره شعراء، آیات ۱۰ تا ۱۳.
- ↑ «و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار * هارون برادرم را» سوره طه، آیه ۲۹-۳۶.
- ↑ «فرمود: به زودی بازوی تو را با (فرستادن) برادرت توانمند میگردانیم» سوره قصص، آیه ۳۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۲۴.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۲۹۲.
- ↑ «و موسی هفتاد مرد از قوم خود برای وعدهگاه ما انتخاب کرد، پس چون لرزشی سخت (به جرم درخواست دیدن خدا به چشم) آنها را در گرفت، موسی گفت: پروردگارا، اگر مشیّت نافذت تعلق گرفته بود که همه آنها و مرا هلاک کنی (کاش) پیشتر (از این وعده) میکردی، آیا ما را به فعل سفیهان ما هلاک خواهی کرد؟ این کار جز فتنه و امتحان تو نیست، که به این امتحان هر که را خواهی گمراه و هرکه را خواهی هدایت میکنی، تویی مولای ما، پس بر ما ببخش و ترحم کن، که تویی بهترین آمرزندگان». سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ۴، ص۷۴۶؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۱۸؛ محمد سبزواری (نجفی)، الجدید، ج۳، ص۲۱۸؛ ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، ص۱۱۰؛ محمد شوکانی، فتح القدیر، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ج۲، ص۲۸۶.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۱۸؛ محمدعلی صابونی، صفوة التفاسیر، ج۱، ص۴۷۵.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۲۷۲.
- ↑ «پروردگارا! اگر اراده میفرمودی آنان و مرا پیش از این نابود میکردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۴۱۵.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۱۱.
- ↑ «و چون موسی به حال خشم و تأسف به سوی قوم خود بازگشت، به آنان گفت: شما پس از من بسیار بد حفظ الغیب من کردید! آیا در امر خدای خود عجله کردید! و الواح را به زمین انداخت و (از فرط غضب) سر برادرش (هارون) را گرفته به سوی خود میکشید، هارون گفت: ای فرزند مادرم، این قوم مرا خوار و زبون داشتند تا آنجا که نزدیک بود مرا به قتل رسانند، پس تو دشمنان را بر من شاد مگردان و مرا در عداد مردم ستمکار مشمار.* موسی (بر او شفقت کرد و) گفت: پروردگارا، من و برادرم را بیامرز و ما را در ظلّ رحمت خود داخل گردان، و تو مهربانترین مهربانانی». سوره اعراف، آیات ۱۵۱ و ۱۵۲.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۲۵۸.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۳۱.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۲۰-۳۲۸.
- ↑ «و موسی عرض کرد: بار الها تو به فرعون و فرعونیان در حیات دنیا ملک و اموال و زیورهای بسیار بخشیدی که-پروردگارا-بدین وسیله بندگان را از راه تو گمراه کنند..». سوره یونس، آیه ۸۸.
- ↑ «پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۱۵.
- ↑ «(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست» سوره نساء، آیه ۷۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۵۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۱۳-۳۱۸.