غار ثور در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

از آنجا که رفتن پیامبر به غار برای مخفی شدن و مصون ماندن از فشار و ترور مشرکین مکه که بعدها تبدیل به بحثی تاریخی کلامی شده و منظور جنبه جغرافیایی آن نبوده، بلکه رفتن به جایی برای مخفی شدن از شدت فشار و تنهایی و بی‌کسی و اجماع همه اهل مکه برای کشتن وی در شهر بوده که بعدها این قصه را به مناسبت دیگری نقل کرده است. این غار، ثور، نامیده شده، چون ثور نام کوهی است در مکه. فاصله آن تا مکه به نقلی چهار کیلومتر و بلندی آن دو هزار متر (دو کیلومتر) می‌باشد، قله کوه به شکل گنبدی است که غار در زیر آن صخره واقع شده و از کرانه کوه تا غار دو کیلومتر است، درون غار حدود هشت متر مربع می‌باشد، اما فقط در دو متر آن می‌شود نشست و بقیه به قدری به سقف غار نزدیک است که مجال نشستن نیست، آن غار به جز غار حرا است. در تفاسیر از جنبه‌های مختلف، این آیه بحث شده است، مانند صاحب غار، خطاب لاتحزن، اصل عظمت همراهی در سفر و مصاحبت مذکور بحث شده، و حتی یکی از ادله فضیلت خلیفه اول شمارش شده، و خطاب به لاتحزن را پیامبر گرفته‌اند، از این رو، این مدخل در حیات پیامبر مورد توجه قرار گرفته است:

  1. إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۱]. نکته: ضمیر أَيَّدَهُ و سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ هر دو راجع به حضرت رسول است؛ زیرا تأیید به جنود نمی‌تواند جز برای آن حضرت باشد و سیاق هر دو فعل یکی است. به چند دلیل: یکی، به خاطر اینکه همه ضمیرهایی که قبل و بعد از این ضمیر هست، یعنی ضمیرهای إِلَّا تَنْصُرُوهُ، نَصَرَهُ، أَخْرَجَهُ، لِصَاحِبِهِ، أَيَّدَهُ همه به آن جناب بر می‌گردد، و با این حال و با اینکه قرینه قطعیه‌ای در کار نیست، معنا ندارد که در میان همه این ضمائر تنها ضمیر عَلَيْهِ و أَيَّدَهُ را به ابی‌بکر برگردانیم. ثانیاً، اصل بنای کلام بر اساس تشریح و بیان نصرت و تأییدی است که خدای تعالی نسبت به پیغمبر گرامی‌اش نموده و برای مسلمانان یادآوری کرده است. همچنین آمدن ملائکه ظاهراً برای آن بوده که فکر کفار را از وارد شدن به غار و کاویدن آن منصرف کنند. یعنی کاری کنند که از وارسی غار منصرف شوند. ثالثاً، بیان این داستان به عنوان ذکر خاطره از گذشته است که به پیامبر یادآوری آن نصرت‌ها شده و لذا برخلاف سیاق است که چنین تفسیری بشود. در نتیجه: در آیه فوق این محورها مطرح گردیده است؛
  2. مخفی شدن پیامبر و همراهش درغار ثور به هنگام هجرت از مکه: إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ؛
  3. نصرت و یاری خداوند به پیامبر در غار ثور هنگام هجرت از مکّه: ... فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا... إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ... وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا...؛
  4. مراد از “صاحب” ابو بکر خلیفه اول است که خبر قطعی آن را ثابت می‌کند. همچنین کلمه: لَا تَحْزَنْ نشان می‌دهد که ابوبکر مضطرب و ناراحت بوده و می‌ترسیده که کفار آنها را بیابند. از سوی دیگر دلداری پیامبر به ابوبکر، پس از پناه بردن به غار و اضطراب وی می‌فرماید: إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا؛
  5. یاد آوری امداد و یاری خداوند و نزول آرامش بر پیامبر در غار ثور پس از آن واقعه: إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ؛
  6. مقصود از “حزن” اندوهی است که از ترس دست یافتن مشرکان قریش ناشی می‌شود. خطاب پیامبر به همراه خود برای تسلی دادن، نشان دشواری راه و نگرانی برای همراه از آسیب‌های تهدید شده است: إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا؛
  7. امداد و لطف الهی برای ایجاد آرامش به همراه پیامبر در آن سفر برای ادامه راه دارای اهمیت بوده است: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ؛
  8. امدادهای ارسالی غیبی بوده، به‌گونه‌ای که آن را کسی نمی‌دیده و نیاز به ذکر آن (به لغت ماضی) بعد “ها” بوده است: وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا؛
  9. مراد از: جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا، نقشه کسانی است که در دارالندوه رأی دادند، که دسته جمعی آن جناب را به قتل رسانیده، نورش را خاموش کنند. و در برابرش سنت و دعوت الهی است که برتر از نقشه کافران است: وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛
  10. رسول خداa پس از خروج از مکه، سه روز با ابوبکر در آن غار مخفی شدند، کفار قریش پس از اطلاع از خروج آن حضرت در تعقیب وی به کوه ثور آمده و تا نزدیکی غار رسیدند به طوری که آن حضرت صدا و همهمه‌های آنها را می‌شنید، ولی خدا آنها را از ورود به غار و کاویدن آن منصرف کرد؛
  11. بعضی با این آیه استدلال بر نزول سکینت بر ابی‌بکر کرده‌اند، به این بیان که رسول خداa لا یزال بر سکینتی از پروردگار خود بود و دیگر معنا ندارد که در خصوص اینجا بفرماید “ما سکینت خود را بر وی نازل کردیم”، پس به طور مسلم این سکینت بر ابوبکر نازل شده است[۲]. اما این استدلال با آیات دیگری که سکینت را به پیامبر هم فرستاده، مثل: أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ[۳] در تنافی است؛ زیرا این سکینت، مربوط به داستان جنگ فتح مکه و غزوه حنین است و می‌بینیم که صریحاً در دو جا می‌فرماید: “خداوند سکینت خود را بر آن جناب و بر مؤمنین در سال‌های بعد نازل کرد” و اگر آن جناب در آن روز سکینت داشت، حاجتی بر سکینت مجدد نبود.

نتیجه: اگر شما مؤمنان، او را یاری نکنید، خداوند یاری خود را همان‌گونه که پیش از این نسبت به او آشکار کرد، و دشمنان بی‌شمار او با هم یک‌دل و یک جهت برای کشتنش از هر طرف احاطه‌اش کردند، و او ناگزیر به بیرون رفتن از مکه شد و جز یک نفر کسی با او نبود، در آن موقعی که در غار جای گرفت و به همراه خود (ابو بکر) می‌گفت “از آن‌چه می‌بینی اندوهناک مشو که خدا با ماست و یاری به دست اوست” چگونه خداوند یاریش کرد. سکینت خود را بر او نازل و او را با لشکریان نامرئی که به چشم شما نمی‌آمدند، تأیید فرمود، و کلمه آنهایی را که کفر ورزیدند ـ یعنی آن حکمی که بر وجوب قتل او صادر نموده و دنبالش دست به اقدام زدند ـ خنثی و مغلوب نمود[۴].[۵]

منابع

پانویس

  1. «اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.
  2. تفسیر المنار، ج۱۰، ص۴۲۹.
  3. «آنگاه خداوند آرامش خویش را بر پیامبر خود و بر مؤمنان فرو فرستاد» سوره توبه، آیه ۲۶ و سوره فتح، آیه ۲۶.
  4. المیزان، ج۹، ص۳۷۶.
  5. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص۳۲۸.