غیبت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

مقدمه

امام خمینی «غیبت» را آگاهی‌دادن و سخن‌گفتن از کسی در غیاب او می‌داند، به چیزی که خوشایند او نیست و در نظر عرف نقصان و عیب است، در صورتی که به قصد وارد کردن نقص و مذمت باشد. امام خمینی قائل است غیبت مخصوص زبان نیست؛ و کراهت شخص غیبت‌شده در ماهیت غیبت شرط نیست. ایشان در مفهوم غیبت اموری چون؛ پوشیده‌ بودن مورد عیب و قصد عیب‌جویی را شرط دانسته و حرمت غیبت را اجماعی و محدود به مؤمن و گوش فرادادن به غیبت را نیز حرام می‌داند. امام خمینی، متجاهر به فسق، دادخواهی و نصیحت را از موارد جواز غیبت برشمرده و برای درمان غیبت، راه علمی چون؛ تفکر در عواقب غیبت و راه عملی چون؛ مهار کردن و مراقبت از زبان ارائه کرده‌ است. امام خمینی برای غیبت آثار فردی ـ دنیوی چون؛ رسوا شدن در دنیا و سوء عاقبت. آثار فردی ـ اخروی چون؛ رسوا شدن در آخرت و خلق صورت‌های ملکوتی غیبت. و آثار اجتماعی چون؛ رواج کینه و عداوت و از بین‌رفتن وحدت جامعه برشمرده و برای جبران غیبت به توبه، طلب حلالیت و استغفار برای غیبت‌ شده تأکیده کرده‌ است. امام خمینی پایبندی شدیدی به دوری از رذایل اخلاقی داشت؛ چنان‌که در اجتناب از غیبت و جلوگیری از غیبت دیگران حساس بود، به طوری که در مجلسِ غیبت حاضر نمی‌شد[۱].

معناشناسی

غیب به معنای پنهان‌ شدن[۲] است و غیبت اسم مصدر «اغتیاب» است[۳] که به معنای سخن‌ گفتن دربارهٔ شخصی در غیاب او به بدی یا به آن چیزی است که نمی‌پسندد؛ اما این صفت در او وجود دارد.[۴] برخی سخن‌ گفتن در غیاب شخص را به آنچه نمی‌پسندد حتی اگر نیکو باشد نیز غیبت دانسته‌اند[۵].

غیبت در اصطلاح فقهی، یادآوری یا اشاره به نقص شخصِ غایب است، به قصد مذمت و به آنچه در عرف نقصان شمرده می‌شود و شخص از آن کراهت دارد.[۶] علمای اخلاق نیز غیبت را یادآوری نقص دیگری می‌دانند، خواه به گفته باشد یا به فعل و اشاره، به گونه‌ای که اگر شخص از آن اطلاع یابد ناراحت می‌شود[۷].

امام خمینی نیز غیبت را آگاهی‌ دادن و سخن‌ گفتن از کسی در غیاب او، به چیزی که خوشایند او نیست و در نظر عرف نقصان و عیب است، در صورتی که به قصد وارد کردن نقص و مذمت باشد، می‌داند.[۸] به نظر ایشان هیچ‌یک از تعریف‌های ذکرشده در کلام اهل لغت، معنای لغوی غیبت نیست، بلکه در این تعریف‌ها قیدهایی به‌کار رفته که سبب آمیختن معنای اصطلاحی با لغوی شده است.[۹] ایشان تعریف‌های اصطلاحی را نیز غالباً گرفته‌شده از روایات می‌داند[۱۰].

ازجمله واژگان مرتبط با غیبت، بهتان و نمیمه است. بهتان به معنای دروغ[۱۱] و نسبت‌ دادن انجام فعلی به دروغ به فردی است.[۱۲] از ظاهر کلمات برخی از اهل لغت به دست می‌آید که غیبتِ به معنای عام، به بهتان و غیبتِ به معنای خاص تقسیم می‌شود؛ اما امام خمینی معتقد است، نسبت میان غیبت و بهتان «عموم و خصوص من وجه» است یعنی هر دو عام هستند که گاه در یک مصداق جمع می‌شوند؛ زیرا غیبت بدگویی در غیاب کسی است، خواه آن بدی در او باشد یا نباشد و بهتان، افترا بر اوست، خواه حاضر باشد یا غایب.[۱۳] نمیمه نقل قول کسی یا گروهی نزد دیگری، به قصد افساد و شرّ است[۱۴] که نوعی افشا و هتک سرّ افراد نسبت به چیزی که از آن کراهت دارند، به‌شمار می‌رود[۱۵].[۱۶]

پیشینه

غیبت عملی است که عقل آن را ناپسند می‌داند[۱۷] و در ادیان الهیِ این عمل مذمت شده و غیبت سبب غضب و ناراحتی افراد[۱۸] و هلاکت از ناحیه خداوند[۱۹] معرفی شده است. در اسلام نیز از غیبت نکوهش شدید شده است؛ چنان‌که قرآن کریم غیبت را به منزله خوردن گوشت برادر مؤمن دانسته است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ[۲۰] در حقیقت قرآن آبروی مؤمن را به منزله گوشت او، سخن‌گفتن دربارهٔ او را به منزله خوردن و غایب‌ بودن او را به منزله مرگ مؤمن شمرده است.[۲۱] در برخی از روایات نیز گناهِ غیبت، بالاتر از زنا به‌شمار رفته است[۲۲].

علمای اخلاق غیبت را یکی از رذیله‌های اخلاقی و ازجمله آفت‌های زبان دانسته‌اند[۲۳] و راه‌هایی برای رهایی از این رذیله نشان داده‌اند.[۲۴] فقها نیز از دیدگاه فقهی به بیان موضوع و احکامِ مترتب بر غیبت پرداخته‌اند[۲۵].

امام خمینی با دو رویکرد اخلاقی[۲۶] و فقهی دربارهٔ این مسئله بحث کرده است؛ ولی در مباحث فقهی خود به صورت مفصل‌تر وارد بحث شده و با استناد به آیات و روایات و بررسی اقوال علما، به تحلیل و بررسی غیبت و احکام آن پرداخته است[۲۷].[۲۸]

ماهیت و قلمرو غیبت

در برخی روایات، غیبت به یادکردن برادر دینی به آنچه که خداوند آن را پنهان کرده تفسیر شده است.[۲۹] برخی علمای اخلاق غیبت را به این معنا دانسته‌اند که کسی دربارهٔ دیگری چیزی بگوید که اگر آن شخص از آن اطلاع یابد، ناراحت می‌شود، خواه دربارهٔ نقص و عیبی باشد که در نفس یا بدن یا در دین یا دنیای او وجود دارد یا در چیزی است که وابسته به اوست.[۳۰] مشهور فقها غیبت را یادآوری شخص غایب به آن چیزی می‌دانند که او کراهت دارد. این یادآوری علاوه بر یادآوری زبانی، اشاره و حکایت و هر آن چیزی را که دلالت بر نقص کند شامل می‌شود[۳۱].

امام خمینی دربارهٔ ماهیت غیبت قائل است روایات غیبت عمومیت دارند و مخصوص زبان نیستند؛ اگرچه غیبت بیشتر با زبان واقع می‌شود.[۳۲] ایشان همانند برخی لغت‌شناسان[۳۳] یا فقها،[۳۴] کراهت شخص غیبت‌شده را در مفهوم و ماهیت غیبت دخیل نمی‌داند؛ چنان‌که روایات [۳۵] نیز در این زمینه مطلق است[۳۶].

عالمان اسلامی علاوه بر این، دربارهٔ دخالت حدودی دیگر در مفهوم یا حکم غیبت سخن گفته‌اند، ازجمله:

پوشیده‌بودن مورد عیب

برخی از علما پوشیده‌ بودن عیب را در تحقق غیبت شرط نمی‌دانند و یادآوری عیب ظاهری افراد را نزد دیگری، به واسطه اینکه موجب کراهت شخص غایب است، غیبت و حرام می‌دانند.[۳۷] امام خمینی نیز بر این باور است که اطلاق آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ[۳۸]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۳۹] و روایات[۴۰] و کلمات علما[۴۱] شامل غیبت در عیب آشکار و پنهان است[۴۲]؛ اما این اطلاق به واسطه برخی از روایات مقید می‌شود؛ بر همین اساس غیبت به یادآوری آنچه خداوند پوشانده تعریف شده است.[۴۳] به باور ایشان میزان و ملاک در عیب، پوشیدگی و معروفیت نزد مردم است، نه آنچه تکویناً پوشیده شده و اگر عیبی نزد مردم پوشیده باشد، ظاهرکردن آن با گفتن به دیگران جایز نیست؛ گرچه آن عیب تکویناً پوشیده نباشد؛ همانند نابینایی‌ای که از دید مردم پوشیده است[۴۴] و اگر عیبی نزد مردم پنهان باشد و نزد چند نفر آشکار، این عیب، عیب پوشیده محسوب می‌شود و یادآوری آن حتی نزد کسی که آگاه به آن است نیز جایز نمی‌باشد[۴۵].[۴۶]

قصد عیب‌جویی

در تحقق غیبت لازم است شخص قصد وارد کردن نقص و عیب به شخص غیبت‌ شده را داشته باشد؛ از این‌رو برخی موارد، مانند ذکر عیبِ دیگری نزد طبیب که قصد عیب‌جویی در آن نیست، از موضوع غیبت خارج است.[۴۷] امام خمینی همسو با دیگر علما[۴۸] و با تمسک به ظهور اکثر ادله غیبت،[۴۹] قصد عیب‌جویی را در مفهوم غیبت دخیل می‌داند[۵۰] و باور دارد ذکر نقصِ دیگری، بدون قصد عیب‌جویی و از روی ترحم، معصیت نیست، مگر اینکه فرد رضایت به اظهار آنچه از او پنهان است نداشته باشد یا خود عمل از اموری باشد که ذکر یا اشاعه آن شرعاً حرام است؛ همانند گناهان که حتی مرتکبشان نیز نباید آنها را اظهار کند؛ زیرا اظهار گناه، اشاعه فحشا و حرام است. در حقیقت ذکر یا اشاعه این‌گونه امور در صورتی که قصد عیب‌جویی در کار نباشد، گرچه حرام است، حرمت آن به سبب غیبت‌ بودنِ آن نیست؛ زیرا از موضوع غیبت خارج است[۵۱].[۵۲]

معین‌بودن شخص غیبت‌شونده

برخی از فقها معین‌بودن را در غیبت شرط می‌دانند، بنابراین بیان عیب فرد به صورت مبهم و غیر معین غیبت نیست[۵۳]؛ اما امام خمینی همانند برخی از فقها[۵۴] با مسلّم‌ گرفتن تحقق غیبت در موردی که شخصِ غیبت‌ شده به صورت معین نام برده می‌شود، همه صورت‌هایی را که مورد غیبت در آنها در متن واقع است، گرچه به شکل مبهم ذکر شود نیز جزو غیبت و حرام می‌داند. همچنین ایشان در مواردی که شخص غایب واقعاً معین نیست، اما در عده‌ای محصور است یا به صورت عام استغراقی یاد شود، مانند اینکه اهل فلان شهر یا فلان طایفه این‌گونه‌اند، قائل به عدم جواز غیبت شده است[۵۵].[۵۶]

احکام فقهی

قرآن ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ[۵۷] و سنت[۵۸] بر حرمت غیبت دلالت دارند. فقها نیز بر حرمت غیبت اجماع و اتفاق نظر دارند.[۵۹] از ظاهر عبارات برخی از علمای اخلاق[۶۰] و فقها[۶۱] صغیره‌بودن غیبت فهمیده می‌شود، اما عموم اندیشمندان اسلامی غیبت را ازجمله گناهان کبیره شمرده‌اند[۶۲].

امام خمینی نیز حرمت غیبت را اجماعی، بلکه از ضروریات فقه می‌داند[۶۳] و حرمت غیبت را محدود به مؤمن به معنای فقهی آن کرده است[۶۴] و آن را ازجمله گناهان کبیره برشمرده است.[۶۵] ایشان با استناد به ذیل آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ[۶۶] تجسمِ عمل غیبت‌کننده به صورت خوردن گوشت برادر مؤمن را وعده بر عذاب می‌داند که نشانه کبیره‌بودن این گناه است[۶۷].

امام خمینی مانند دیگر علمای اخلاق و فقه[۶۸] با استناد به روایات،[۶۹] گوش فرا دادن به غیبت را همانند خود آن حرام و ناروا می‌داند و باور دارد در صورتی که برای شخص شنونده ممکن باشد، واجب است مانع از غیبت شود.[۷۰] ایشان همانند برخی از فقها،[۷۱] ردکردن غیبت را به یاری‌کردنِ شخص غایب با توجیهات مناسبِ موضوع غیبت می‌داند، به اینکه اگر عیب دنیوی باشد به غیبت‌کننده بفهماند عیب آن است که خداوند عیب شمرده است؛ همانند گناهان که این غیبت از بزرگ‌ترین آنهاست و اگر عیب دینی باشد، به گونه‌ای توجیه کند که از گناه خارج شود و اگر قابل توجیه نیست خاطرنشان کند که مؤمن گاهی گرفتار گناه می‌شود و در این صورت باید برای او استغفار کرد نه اینکه او را سرزنش کرد[۷۲].[۷۳]

موارد استثنا

علمای اخلاق و فقه در موارد چندی غیبت را جایز شمرده‌اند.[۷۴] امام خمینی در مبحث اخلاقی خود وارد بحثِ موارد فقهی جواز غیبت نشده و به جهت اینکه نفس سرکش انسانی را دارای خدعه‌های دقیقی می‌داند، ترک غیبت را حتی در موارد جواز، اولی و احسن برشمرده است.[۷۵] به باور ایشان باید در این امور با کمال دقت و احتیاط رفتار کرد و نباید در صدد عذرتراشی بود تا یکی از موارد استثنا را به دست آورد و به عیب‌جویی و بذله‌گویی سرگرم شد؛ زیرا این کم‌کم سبب ورود به غیبت حرام می‌شود. ایشان تأکید می‌کند باید در مواردی که فقها حکم به وجوب غیبت کرده‌اند، طبق حکم آنان اقدام شود؛ اما پیش از آن باید نیت را از هوای نفس و پیروی از شیطان خالص کرد و بعد وارد غیبت شد. ایشان با استناد به بعضی روایات،[۷۶] هیچ عیبی را بالاتر از این نمی‌داند که انسان با آنکه خود مجموعه عیوب است، به عیوب دیگران بپردازد[۷۷].

امام خمینی در کتاب فقهی خود به برخی از موارد مجاز غیبت اشاره کرده است که عبارت‌اند از:

متجاهر به فسق

امام خمینی مانند دیگر علما[۷۸] با استناد به روایات[۷۹] غیبت شخصی را که در میان جماعتی قابل اعتنا، اظهار به فسق می‌کند، به شرط آنکه نتوان برای عملش توجیهی هرچند بعید پیدا کرد، از موارد جواز غیبت می‌شمارد[۸۰]؛ البته ایشان با جمع میان روایاتِ واردشده در این موضوع،[۸۱] قائل است غیبتِ متجاهر به فسق، تنها در موردی که به صورت علنی اظهار فسق کرده جایز است؛ اما در مواردی که ارتکاب به فسق او علنی نبوده است، غیبت او جایز نیست.[۸۲] شیخ انصاری می‌گوید غیبت متجاهر به فسق در مواردی که متجاهر به فسق نیست، اما گناهش کوچک‌تر از مواردی است که تجاهر به آن کرده، جایز است؛ مانند غیبت جلاد سلطان که شرب خمر می‌کند[۸۳]؛ اما امام خمینی قائل است این نظر صحیح نیست و غیبت در غیر موارد تجاهر را جایز نمی‌داند. ایشان همچنین غیبت متجاهر به فسق را در محیط دیگری که تجاهر به فسق نکرده جایز نمی‌داند[۸۴].[۸۵]

دادخواهی

علما با استناد به برخی آیات ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا[۸۶]، ﴿وَلَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ[۸۷] و روایات[۸۸] دادخواهی مظلومی را که حقش پایمال شد، ازجمله موارد جواز غیبت می‌دانند؛ بر همین اساس شخص ستمدیده می‌تواند از ستمگر غیبت کند و ستم‌های او را بگوید.[۸۹] امام خمینی نیز دادخواهی مظلوم را ازجمله موارد جواز غیبت می‌داند؛ و همانند برخی فقها[۹۰] بر این باور است که مظلوم می‌تواند حتی نزد غیر حاکم و در جایی که احتمال اثر در رفع ظلم از او نمی‌رود نیز از ظالم غیبت کند[۹۱].[۹۲]

نصیحت و مشاوره

برخی از علمای اخلاق و فقه می‌گویند اگر انسان در مقام نصیحتِ مشورت‌گیرنده باشد و عیبی را که مربوط به موضوع و نیاز به ذکر آن است، بیان کند از حرمت غیبت استثنا می‌شود.[۹۳] برخی نیز علاوه بر حکم به وجوب ذکر عیب در مواردی که از انسان مشورت خواسته شده، ذکر عیب را در صورتی که انسان مورد مشورت واقع نشده نیز واجب دانسته‌اند[۹۴]؛ اما امام خمینی وجوب مشورت و نصیحت را حتی در مواردی که از انسان مشورت خواسته‌اند نیز به‌طور مطلق نمی‌پذیرد و قائل است بر فرض پذیرش دلالت روایات بر وجوبِ نصیحت،[۹۵] ملاک ادله حرمت غیبت، قوی‌تر از این روایات است.[۹۶].[۹۷]

راه‌های دوری از غیبت

برخی از علمای اخلاق راه‌های اجتناب از غیبت را عبارت از تفکر در آیات و روایاتی که در نکوهش غیبت وارد شده، یادآوری آثار سوء و مفاسد اخروی و دنیوی آن، توجه به اینکه خداوند از غیبت کراهت دارد،[۹۸] توجه به عیوب خود، مراقبت از زبان[۹۹] و در نهایت ریشه‌کنی اسباب و انگیزه‌های غیبت از قبیل کینه، حسد، استهزا و بی‌مبالاتی دانسته‌اند[۱۰۰].

به باور امام خمینی، غیبت از بیماری‌های روحی است که درد ندارد، بلکه در مواردی غیبت دیگران شیرین است و انسان به دنبال درمانش نمی‌رود و هرچه به او یادآوری کنند که این بیماری‌کشنده است، باور نمی‌کند؛ از این‌رو این نوع گناهان خطرناک‌تر و درمان آنها سخت‌تر است.[۱۰۱] ایشان برای درمان و دوری از غیبت، بر دو راه علمی و عملی تأکید کرده است.

  1. نخست اینکه انسانِ مبتلای به غیبت با تفکر در عواقب غیبت و آثاری که از آن بر جای می‌ماند، خود را از مبتلاشدن به آن حفظ کند[۱۰۲]؛
  2. دیگر اینکه شخص با مهارکردن زبان و مراقبت از آن، خود را حفظ کند که اگر این مهار کردن استمرار یابد، انسان طبعاً از غیبت منزجر و متنفر خواهد شد[۱۰۳].[۱۰۴]

پیامدهای غیبت

در روایات برای غیبت آثاری بیان شده است، همچون:

  1. دشمنی خدا و مردم[۱۰۵]؛
  2. رسواشدن در میان مردم[۱۰۶]؛
  3. از بین‌رفتن اجر و ثواب اعمال؛
  4. عدم قبولی اعمال تا چهل روز[۱۰۷].

برخی از علمای اخلاق و فقه نیز با ذکر روایاتی که در نکوهش غیبت وارد شده، به آثار آن اشاره کرده‌اند[۱۰۸]؛ اما امام خمینی با تفکیک میان آثار فردی و اجتماعی غیبت، فصل مستقلی را به آثار اجتماعی غیبت اختصاص داده است:

برخی از آثار فردی غیبت، آثار دنیوی‌اند که عبارت‌اند از:

  1. رسوا شدن در دنیا: یکی از پیامدهای غیبت، رسوا شدن میان خلایق است.[۱۰۹] امام خمینی با استناد به برخی روایات[۱۱۰] معتقد است اگر انسان بی‌حیایی را از حد بگذراند و حرمت مؤمنان را که ناموس الهی‌اند، هتک کند، خداوند غیور نیز عیوب او را آشکار خواهد کرد و او را در همین عالم در میان مردم رسوا خواهد ساخت[۱۱۱]؛
  2. سوء عاقبت: ممکن است هتک حرمت مؤمنان سبب سوء عاقبت و انتقال به عالم دیگر، به همراه دشمنی حق‌تعالی و ملائکه شود؛
  3. منع از پذیرش نماز: غیبت از گناهانی است که مانند خوردن شراب و ندادن زکات و خمس مانع قبول‌شدن نماز می‌گردد[۱۱۲]؛
  4. سلب اطمینان از غیبت‌کننده: شخص غیبت‌کننده از چشم مردم می‌افتد و اطمینان مردم از او سلب می‌شود[۱۱۳].

برخی از آثار فردی نیز آثاری اخروی‌اند مانند:

  1. رسوا شدن در آخرت: خداوند کسی را که مرتکب غیبت می‌شود، در عالم برزخ و قیامت در میان مردم رسوا می‌کند[۱۱۴]؛
  2. خلق صورت‌های ملکوتی غیبت: از آنجاکه هر عمل انسان در این عالم، در عالم آخرت صورت ملکوتیِ متناسب با خود دارد،[۱۱۵] غیبت نیز برای خود صورت‌هایی در عالم آخرت دارد؛ همانند خوردن مردار که در آیه دوازدهم سوره حجرات به آن اشاره شده است و خوردن گوشت خود[۱۱۶] و درازشدن زبان انسان به اندازه مسافتی که میان او و شخص غیبت‌شده وجود داشته و عبور اهل محشر از روی آن[۱۱۷].

امام خمینی همانند شهید ثانی[۱۱۸] معتقد است این رذیله اخلاقی دارای آثار سوء اجتماعی نیز است، به گونه‌ای که مفاسد آن از بسیاری از گناهان بیشتر است. به اعتقاد ایشان ازجمله آثار رواج غیبت در جامعه این است که موجب کینه، حسد و عداوت می‌شود و وحدت و اتحاد جامعه را از میان می‌برد و فساد و قبح آن افزون می‌شود؛ در حالی‌که یکی از مقاصد بزرگ انبیا(ع)، توحید کلمه و توحید عقیده است. تحقق این مقصد بزرگ، منوط به وحدت نفوس، الفت، اخوت، صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری مردم است و هر چه سبب گسستن این اخوت و موجب تفرقه در جمعیت شود، مبغوض است[۱۱۹].[۱۲۰]

جبران غیبت

از آنجاکه غیبت مشتمل بر دو حق خداوند و مردم است، برخی از علمای اخلاق توبه از آن را به اداکردن هر دو حق دانسته‌اند. ایشان دربارهٔ حق خداوند، دستور به پشیمانی و توبه داده‌اند؛ اما دربارهٔ حق مردم، به سبب وجود دو دسته از روایات که در یکی دستور به طلب حلالیت از صاحب حق[۱۲۱] و در دیگری دستور به استغفار داده شده،[۱۲۲] دو وجه ذکر کرده‌اند و در جمع میان این دو دسته از روایات و اقوال، به روایتی از امام صادق(ع)[۱۲۳] استناد کرده‌اند که اگر شخص مورد غیبت باخبر شد، باید از او طلب حلّیت کند؛ ولی اگر مطلع نشد استغفار کافی است[۱۲۴]؛ اما امام خمینی به دلیل اینکه روایت بودن آنچه از امام صادق(ع) نقل شده را نمی‌پذیرد، میان دو دسته از روایات به گونه‌ای دیگر جمع کرده است. ایشان با ظالم‌ دانستنِ غیبت‌کننده و مظلوم‌دانستن غیبت‌شده معتقد است اگر مظلوم در قید حیات است و امکان پیدا کردن او هست، طلب حلالیت از او واجب است و در صورت فوت او و نیافتنش، استغفار کافی است.[۱۲۵] ایشان روایت دیگری[۱۲۶] را شاهد بر این جمع ذکر می‌کند که ظالمی را که دسترسی به مظلوم ندارد، دستور به استغفار می‌دهد[۱۲۷].[۱۲۸]

اهتمام امام خمینی به اجتناب از غیبت

امام خمینی پایبندی شدیدی به احکام شرع مقدس و دوری از رذایل اخلاقی داشت؛ چنان‌که حساسیت ایشان در اجتناب از غیبت و جلوگیری از غیبت دیگران در تمام عمرشان، بسیار برجسته و چشمگیر بود، به طوری که از جوانی حاضر نبود در مجلسِ غیبت و دروغ و گناه بنشیند.[۱۲۹] نزدیکان امام خمینی نیز در طول حیات ایشان ندیده‌اند که وی از کسی غیبت و بدگویی کند[۱۳۰] و در مواردی که نزد ایشان از بعضی از مراجع بدگویی می‌شد، واکنش شدیدی نشان می‌داد؛ برای نمونه، ایشان در موردی وقتی روبه‌رو با غیبتی شد، برای اعتراض، حتی تدریس را تعطیل کرد[۱۳۱]؛ حتی یک روز پیش از رفتن به بیمارستان که به رحلت ایشان انجامید نیز حساسیت خود را به غیبت ابراز کرد و از شرکت در مجالس غیبت نهی کرد[۱۳۲]. بر همین پایه است که وقتی در اواخر خرداد ۱۳۵۲، در زمان حضور ایشان در نجف، سید محمد صادق روحانی، یکی از علمای قم در نامه‌ای به ایشان دربارهٔ برخی مسائل ازجمله حملاتی که به برادر وی سید محمد روحانی صورت گرفته بود و به برخی مرتبطان با امام خمینی منتسب شده بود، گله و شکایت کرد، ایشان ضمن اشاره به تلاش خود برای ایجاد وحدت، تأکید کرد که به‌کلی از این‌گونه مسائل شخصی به دور است و دخالتی در آن ندارد و تاکنون یک کلمه نیز دربارهٔ وی یا بستگان وی سخن نگفته است و در پایان خاطرنشان ساخت در مدتی که در نجف حضور دارد، (با توجه به پرهیز کامل ایشان از سخن‌گفتن دربارهٔ اشخاص) هیچ‌کسی در پیشگاه خداوند از ایشان‌طلبی ندارد[۱۳۳].[۱۳۴]

منابع

پانویس

  1. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  2. زبیدی، تاج العروس، ۲/۲۹۶.
  3. جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶.
  4. جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶؛ ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۳۹۹؛ طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۳۵–۱۳۶.
  5. فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۱/۱۵۰.
  6. کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴.
  7. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۵۸–۵۵۹.
  8. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۱–۳۰۲.
  9. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۰.
  10. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۸۳.
  11. ابن‌فارس، مقاییس اللغه، ۱/۳۰۷.
  12. ابن‌منظور، لسان العرب، ۲/۱۲–۱۳.
  13. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۸۴–۳۸۹.
  14. فیض کاشانی، الوافی، ۱/۷۳.
  15. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۲۸۳.
  16. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  17. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۵.
  18. کتاب مقدس، کتاب امثال سلیمان، ب۲۵، ۲۳.
  19. کتاب مقدس، کتاب مزامیر، ب۱۰۱، ۵.
  20. «ای مؤمنان! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید که برخی از گمان‌ها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۲.
  21. انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۱۵؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ۱۸/۳۲۴.
  22. حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱.
  23. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۱۹۹.
  24. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۶۴–۲۶۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۷–۳۲۰؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۶–۵۶۹.
  25. عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۲/۲۱۲؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۶۲–۷۲؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۱۵–۳۶۴.
  26. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۰–۳۱۸.
  27. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰–۴۸۵.
  28. علی شیرنژاد|شیرنژاد، علی، غیبت (مقاله)| مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  29. صدوق، معانی الاخبار، ۱۸۴؛ صدوق، الامالی، ۳۳۷.
  30. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۵۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳.
  31. کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴.
  32. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۲.
  33. ابن‌اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۳۹۹؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۱/۱۵۰.
  34. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۴/۱۵۹.
  35. کلینی، کافی، ۲/۳۵۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۶ و ۲۸۹.
  36. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۹۰–۳۹۵؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۱–۳۰۲.
  37. شهید ثانی، رسائل، ۲۸۹؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۵۵؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۵۸–۵۵۹.
  38. «ای مؤمنان! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید که برخی از گمان‌ها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۲.
  39. «بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره نور، آیه ۱۹.
  40. ابن‌شعبه، تحف العقول، ۲۴۵؛ طوسی، الامالی، ۵۳۷؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۶.
  41. شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳.
  42. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۹۶.
  43. حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۲ و ۲۸۶.
  44. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۹۶–۳۹۷.
  45. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۹۷–۴۰۱.
  46. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  47. شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۶۴.
  48. جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶؛ کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱.
  49. حجرات، ۱۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۰–۲۸۱؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۱۴–۱۱۸.
  50. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۰۲–۴۰۴.
  51. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۲.
  52. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  53. نجفی، جواهر، ۲۲/۶۵؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۵۸–۲۵۹.
  54. قزوینی، ینابیع الأحکام، ۲/۲۵۳؛ اراکی، المکاسب المحرمه، ۲۰۲.
  55. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۱۱.
  56. علی شیرنژاد|شیرنژاد، علی، غیبت (مقاله)| مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  57. «ای مؤمنان! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید که برخی از گمان‌ها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۲.
  58. حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱–۲۸۲.
  59. حلی، منتهی المطلب، ۱۵/۳۸۲؛ طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ۸/۱۶۲؛ نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۴/۱۶۱.
  60. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۷۳؛ شبّر، الاخلاق، ۲۲۰.
  61. مامقانی، غایة الآمال، ۱/۱۱۰؛ تبریزی، هدایة الطالب، ۱/۸۱.
  62. شهید ثانی، رسائل، ۲۸۵؛ اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ۱۲/۳۳۹؛ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۳۷۵.
  63. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۳.
  64. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۷۶.
  65. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۳؛ امام خمینی، وسیلة النجاة، ۲۳۰؛ امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰.
  66. «ای مؤمنان! از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید که برخی از گمان‌ها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۲.
  67. امام خمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰.
  68. نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۱؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۷۱؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۵۹.
  69. صدوق، من لایحضر، ۴/۷ و ۳۷۲؛ صدوق، ثواب الاعمال، ۲۸۴؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۷؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۱۹.
  70. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۴۱–۴۴۵؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۳۱۵.
  71. انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۶۲–۳۶۳.
  72. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۱۶.
  73. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  74. شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰–۳۰۳؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۰–۳۲۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۹–۵۷۱.
  75. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۱۳–۳۱۴.
  76. دیلمی، ارشاد القلوب، ۱/۱۱۷.
  77. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۱۳–۳۱۵.
  78. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۲؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۲؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۳.
  79. صدوق، الامالی، ۳۹؛ مفید، الاختصاص، ۲۴۲.
  80. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۱۵–۴۱۶ و ۴۲۲–۴۲۵.
  81. مفید، الاختصاص، ۲۴۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۹.
  82. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۲۱.
  83. انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۶.
  84. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۱۶–۴۲۲.
  85. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  86. «خداوند بانگ برداشتن به بدگویی را دوست نمی‌دارد مگر (از) کسی که بر او ستم رفته است و خداوند شنوایی داناست» سوره نساء، آیه ۱۴۸.
  87. «و بر آنانکه پس از ستم دیدن داد ستانند ایرادی نیست» سوره شوری، آیه ۴۱.
  88. احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة، ۱/۴۰۲.
  89. شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۰؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۰.
  90. انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۷.
  91. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۲۶–۴۳۲؛ ← مرتضوی، فصل خاکستری، ۱۸–۲۰.
  92. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  93. شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰–۳۰۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۷۰.
  94. انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۵۲.
  95. برقی، المحاسن، ۲/۶۰۲؛ کلینی، کافی، ۲/۲۰۸؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۲۰۲.
  96. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۳۸–۴۴۱.
  97. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  98. غزالی، احیاء علوم الدین، ۶/۶۷.
  99. نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۵.
  100. شهید ثانی، رسائل، ۲۹۴–۳۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۶۴–۲۶۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۷–۳۲۰؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۶–۵۶۹.
  101. امام خمینی، جهاد اکبر، ۵۲.
  102. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۱۱–۳۱۳.
  103. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۱۳.
  104. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  105. آمدی، تصنیف غرر، ۲۲۱.
  106. ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۱۵.
  107. شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۶–۱۴۷.
  108. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۴۹؛ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۵–۲۸۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۲–۳۱۵.
  109. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۹.
  110. کلینی، کافی، ۲/۳۵۴.
  111. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۵–۳۰۶.
  112. امام خمینی، تعلیقه عروه، ۳۹۸.
  113. امام خمینی، تعلیقه عروه، ۳۱۱–۳۱۲.
  114. امام خمینی، تعلیقه عروه، ۳۰۵.
  115. امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۹۴.
  116. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۳–۳۰۴.
  117. امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۹۸–۴۹۹ و ۱۷/۱۸۵؛ امام خمینی، تفسیر حمد، ۱۰۵.
  118. شهید ثانی، رسائل، ۲۸۸.
  119. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۰۹–۳۱۱.
  120. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  121. صدوق، علل الشرائع، ۲/۵۵۷؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۳۰.
  122. کلینی، کافی، ۲/۳۵۷؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۲۰۹.
  123. نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۱۸.
  124. شهید ثانی، رسائل، ۳۲۰–۳۲۲؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۳–۲۷۴؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۳–۳۲۴؛ شبّر، الاخلاق، ۱۴۰.
  125. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۸۰–۴۸۱.
  126. کلینی، کافی، ۲/۳۳۴؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۵۵.
  127. امام خمینی، مکاسب، ۱/۴۸۰.
  128. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.
  129. خمینی، درسهایی از امام، ۲۰۸.
  130. ثقفی، درسهایی از امام، ۲۱۹.
  131. مظاهری، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ۵/۱۶۴.
  132. طباطبایی، فاطمه، درسهایی از امام، ۲۲۵.
  133. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۶۱۵.
  134. شیرنژاد، علی، مقاله «غیبت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۵۱۵ – ۵۲۲.