فضه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

فضه کنیز حضرت زهرا(س) است که پیامبر اکرم(ص) او را به حضرت داد و فضه به راستگویی و فضیلت مشهور بود. امیرالمؤمنین(ع) بعد از شهادت حضرت زهرا(س) فضه را به ازدواج فردی دیگر درآوردند. فضه شخصیتی بود که سال‌ها با آیات قرآن تکلم می‌کرد.

مقدمه

او کنیز حضرت زهرا (س) و به راست‌گویی و فضیلت مشهور بود[۱]. همچنین او ریشه‌اش آفریقایی و از اهالی سرزمین نوبه بود[۲].[۳]

چگونگی راه‌یابی فضه به خانه حضرت زهرا(س)

خوارزمی به نقل از امام باقر (ع) و امام سجاد (ع) روایت می‌کند که حضرت زهرا (س) از رسول خدا (ص) کنیزی خواست تا در کار‌های منزل به ایشان کمک کند. بعد از جنگی که رسول خدا (ص) در ساحل دریا با دشمنان اسلام داشت، افرادی اسیر شدند؛ بعد از تقسیم اسرا، رسول خدا (ص) دو کنیز برای خود برداشت که یکی جوان و یکی پیر بود. کنیز (جوان) را به فاطمه زهرا (س) بخشید و به ایشان فرمود: "ای فاطمه، این کنیز برای تو باشد؛ مواظب او باش و با او مدارا کن. من دیدم که او اهل نماز است و همانا جبرئیل مرا از زدن نمازگزاران نهی کرده است"[۴].

گفته شده است: آنچه که در تاریخ درباره اینکه حضرت زهرا (س) کنیزی به نام فضه داشته، معروف است، در سال‌های آخر زندگی ایشان بوده؛ یعنی زمانی که فرزندان ایشان زیاد و کارهای ایشان در منزل بیشتر شد و از طرفی غنائم زیادی از جنگ با یهودیان خیبر و بنی قریظه و بنی نضیر به دست مسلمانان افتاد و فقر و سختی از میان مسلمانان برداشته شد، لذا رسول خدا (ص) فضه را به ایشان بخشید تا مقداری از فشار کاری حضرت زهرا (س) کاسته شود[۵].[۶]

فضه و دعای رسول خدا(ص)

ابن حجر عسقلانی به نقل از ابن صخر، در کتاب فوائد و ابن بشکوال، در کتاب المستغیثین، به نقل از امیرالمؤمنین (ع) می‌نویسد: رسول خدا (ص) کنیزی به نام فضه را به دخترش فاطمه (س) بخشید. فضه به همراه فاطمه (س) کارهای منزل را به طور مساوی انجام می‌دادند. رسول خدا (ص) دعایی را به فضه تعلیم دادند (که در وقت سختی در کارها آن را بخواند). فاطمه (س) به او فرمود: "تو خمیر درست می‌کنی یا نان می‌پزی؟" فضه گفت: "من خمیر درست می‌کنم و هیزم می‌آورم". او به دنبال هیزم رفت و دسته‌ای هیزم گرد آورد و آنها را محکم بست. وقتی خواست آن را بلند کند نتوانست. در این هنگام این دعا را که رسول خدا (ص) به او آموخته بود بر زبان جاری کرد: "ای خدایی که هیچ مثل و مانندی برایش نیست. رشته حیات هر کسی را که بخواهی قطع می‌کنی و هر فردی را بخواهی فانی می‌کنی و از بین می‌بری. تو مالک عرشت هستی و بر آن سلطه داری؛ ای خدایی که چرت زدن و خواب در او راه ندارد:". در این هنگام مردی عرب که ظاهرا از قبیله ازد شنوءة[۷] بود، سر رسید و هیزم‌ها را تا درب خانه فاطمه آورد[۸].

نقل شده که امام صادق (ع) فرمود: حسن و حسین (ع) بیمار شدند و جد ایشان به همراه دو نفر دیگر به عیادت‌شان آمدند. یکی از آن دو نفر به امام علی (ع) گفت: "ای ابا الحسن، اگر برای فرزندانت نذری کنی خداوند آنان را سلامتی می‌بخشد". علی (ع) فرمود: "برای خدا سه روز روزه می‌گیرم". فاطمه (س) و امام حسن و امام حسین (ع) فضه، خدمتکار آنها نیز همین نذر را کردند. خداوند امام حسن و امام حسین (ع) را شفا بخشید. اهل بیت پیامبر (ص) طبق نذری که کرده بودند، روزه گرفتن را آغاز کردند اما هر سه روز افطار خود را به فقیر و یتیم و اسیر دادند و جبرئیل نازل شد و آیات را که خداوند درباره فضیلت اهل بیت (ع) نازل فرموده بود، برای پیامبر اکرم (ص) خواند. سیوطی بعد از نقل این ماجرا می‌نویسد: و از اینجا دانسته می‌شود که فضه خود را فدایی فاطمه زهرا (س) می‌دانسته و به سبب این عملش افتخاری نصیبش شد که هیچ یک از زنان عرب به این افتخار نرسیدند و فضه تا وقتی که زنده بود کنیز خانه فاطمه زهرا (س) باقی ماند[۹].

آیا فضه کیمیاگری می‌دانست؟

شیخ رجب برسی نقل می‌کند: وقتی که فضه به خانه حضرت زهرا (س) و به بیت نبوت وارد شد، جز شمشیر و زره و دستاسی نیافت. وی دختر پادشاه هند بود و علم کیمیا را می‌دانست، پس قطعه‌ای از مس را برداشت و آن را نرم کرد و به شکلی (به صورت قالب) درآورد و بر روی آن مواد خاصی ریخت و به آن رنگ طلا زد[۱۰]. این روایت از جهاتی خدشه‌پذیر است. سخن درباره پیش آمدن چنین داستانی است، زیرا همان‌طوری که گفته شد فضه اهل نوبه بوده نه اهل هند و چه رسد به اینکه دختر پادشاه هند باشد. و اگر دختر پادشاه هند بود، چگونه به حجاز منتقل شد، با توجه به اینکه در زمان پیامبر اکرم (ص) هنوز جنگ‌ها و لشکرکشی‌ها آنقدر گسترده نشده بود و از طرفی همان‌طور که شیخ حر عاملی می‌گوید، شیخ رجب برسی در این کتاب افراط کرده تا جایی که به او نسبت غلو داده‌اند؛ لذا احتمال ساختگی بودن این روایت هست[۱۱].

فضه و دفن حضرت زهرا(س)

نقل شده که امیرالمؤمنین (ع) درباره دفن حضرت زهرا (س) فرمود: "زمانی که می‌خواستم بندهای کفن فاطمه (س) را ببندم، صدا زدم: ای ام کلثوم، ای زینب، ای سکینه و ای فضه، ای حسن و ای حسین بیائید با مادرتان وداع کنید که امروز روز جدایی است و این آخرین دیدار شما با او در دنیاست و بعد از این، دیدار شما با مادر در بهشت خواهد بود[۱۲]. این نقل از جهاتی خدشه‌پذیر است:

  1. منبع معتبری قبل از قرن دهم هجری ندارد، لذا علامه مجلسی در ابتدای این روایت می‌فرماید: روایتی را درباره شهادت حضرت فاطمه (س) در بعضی از کتاب‌ها یافتم و علاقه‌مند شدم آن‌را در کتابم نقل کنم، اگر چه آن را از منبع مطمئنی به دست نیاورده‌ام[۱۳].
  2. جعل‌ کننده این روایت آن‌قدر نادان بوده که فضه را از زبان امیر المؤمنین (ع)، از فرزندان حضرت زهرا (س) شمرده است، در حالی که به نقل تاریخ، فضه کنیز آن حضرت بوده نه فرزند ایشان[۱۴].

سرانجام فضه بعد از حضرت زهرا(س)

ابن‌شهرآشوب می‌نویسد: امام صادق (ع) فرمود: "حضرت فاطمه (س) کنیزی به نام فضه داشت که بعد از شهادت ایشان کنیز امیرالمؤمنین (ع) بود. حضرت او را به ازدواج ابی ثعلبه حبشی در آورد. ثمره این ازدواج فرزندی بود که فضه برای ابی ثعلبه به دنیا آورد. بعد از مدتی ابی ثعلبه از دنیا رفت و فضه با ابوملیک غطفانی ازدواج کرد. مدتی بعد فرزند فضه از ابی ثعلبه از دنیا رفت. فضه از نزدیک شدن به ابی ملیک (و هم‌خوابی با او) دوری کرد. ابی ملیک به عمر شکایت کرد، زیرا این داستان در زمان حکومت او بود.

عمر به فضه گفت: ای فضه، این چه شکایتی است که ابوملیک از تو دارد؟ حکم‌کننده درباره این واقعه تو هستی و این مطلب بر تو مخفی نیست. عمر گفت: من برای این کار تو (کناره‌گیری از ابی ملیک) رخصتی نمی‌یابم (این کار تو جایز نیست). فضه جواب داد: ای أبا حفصه، مسائل بر تو مشتبه شده است! همانا فرزندی که از ابی ثعلبه داشتم از دنیا رفت پس من خواستم به مدت یک حیض عده نگه دارم؛ اگر حائض شدم، در می‌یابم که فرزندم از دنیا رفته و برادری هم ندارد و اگر حامله بودم، فرزندی که در شکم من است برادر آن فرزندم است که از دنیا رفته نه فرزند ابی ملیک. عمر گفت: تار مویی از خاندان ابی طالب فقیه‌تر و آگاه‌تر است به مسائل شرعی از طایفه عدی (قوم عمر)[۱۵].[۱۶]

فضه و سخن‌گویی با آیات قرآن

علامه مجلسی (در کتابش) می‌نویسد: فردی گفت: در صحرا از قافله جا ماندم، در این وقت زنی را دیدم، به او گفتم: تو کیستی؟ آن زن این آیه را در جوابم خواند: ﴿وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ[۱۷]؛ به او سلام کردم و به او گفتم: اینجا چه می‌کنی؟ این آیه را خواند: ﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ[۱۸]؛ ... وقتی به قافله رسیدیم، در میان این کاروان چهار نفر به این نام‌ها از خویشان من هستند. من نیز با صدای بلند این نام‌ها را صدا زدم، ناگهان دیدم چهار جوان به سمت او آمدند، به او گفتم: آنها کیستند؟ وی این آیه را خواند: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا[۱۹]؛ (اینان فرزندان من هستند). ... از آنان پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او مادرمان فضه، کنیز حضرت زهرا (س) است که بیست سال است فقط با قرآن سخن می‌گوید[۲۰].[۲۱]

بررسی داستان شیر و فضه

کلینی در کتاب کافی، باب مولد الحسین بن علی (ع)، نقل می‌کند: وقتی امام حسین (ع) به شهادت رسید، لشکر عمر بن سعد خواستند تا پیکر مبارک امام (ع) را زیر سم اسب‌ها قرار دهند. فضه به حضرت زینب (س) گفت: "بانوی من، [شیری در این نزدیکی خوابیده است، اجازه دهید بروم و شیر را از تصمیم این مردم باخبر کنم". فضه به سوی شیر رفت و به او گفت: "ای شیر! آیا می‌دانی این مردم تا لحظاتی دیگر می‌خواهند چه کاری با ابا عبدالله (ع) انجام دهند؟ آنان می‌خواهند بدن ایشان را زیر سم ستوران قرار دهند". پس شیر به سوی قتلگاه آمد و وارد قتلگاه شد و دست‌هایش را روی بدن امام حسین (ع) قرار داد. وقتی لشکر کفر برای تاختن بر روی بدن امام آمدند و شیر را دیدند، عمر بن سعد (لعنة الله علیه) گفت: "برگردید و فتنه خاموش را برنیانگیزید". آنان نیز برگشتند[۲۲]. البته این روایت از چند جهت اشکال دارد: سند این روایت ضعیف است. صرف نظر از رجال سند، سند این روایت به معصوم نمی‌رسد، بنابراین به هیچ وجه برای ما حجت نیست. این نقل با تمامی نقل‌های مورخان و صاحبان مقاتل اختلاف دارد؛ زیرا مورخان و صاحبان مقاتل درباره واقعه کربلا نوشته‌اند ده نفر که همگی زنازاده بودند، امام (ع) را زیر سم ستوران قرار دادند. بنابراین از اعتبار ساقط است و نمی‌توان به آن استناد کرد[۲۳].

محل دفن فضه

چون در منابع معتبر درباره محل دفن این بانوی بزرگوار مطلبی در دست نیست، باید گفت ظاهراً او تا زمان وفاتش در مدینه بوده و در قبرستان بقیع دفن شده است[۲۴].

منابع

پانویس

  1. الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۷۵.
  2. در متون جغرافیایی "نوبه" به چند سرزمین گفته شده است: نوبه بلاد وسیعی در جنوب مصر است. شهرک کوچکی در افریقا که بین تونس و قلیبیا واقع شده است. محلی است که از آنجا تا مدینه ۳ روز راه است.
  3. روستایی، اکبر، مقاله «فضه نوبیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۵۲۱.
  4. مقتل الحسین، خوارزمی، ج۱، ص۶۹؛ سیدة النساء فاطمة الزهراء، ج۱، ص۲۵.
  5. رحمانی همدانی، فاطمة بهجة قلب المصطفی، ج۱، ص۷۴.
  6. روستایی، اکبر، مقاله «فضه نوبیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۵۲۱-۵۲۲.
  7. قبیله‌ای در یمن بوده است.
  8. الاصابه، ج۸، ص۷۵.
  9. الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۲۷۶.
  10. مشارق الانوار، حافظ رجب برسی، ص۱۲۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۱، ص۲۷۳؛ الأنوار العلویة، الشیخ جعفر النقدی، ص۱۴۷-۱۴۸.
  11. روستایی، اکبر، مقاله «فضه نوبیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۵۲۷-۵۲۸.
  12. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۹؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۸۲.
  13. وجدت في بعض الكتب خبراً في وفات‌ها (ع) فأحببت إيراده و إن لم آخذه من أصل يعول عليه؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۴.
  14. روستایی، اکبر، مقاله «فضه نوبیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۵۲۸-۵۲۹.
  15. مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.
  16. روستایی، اکبر، مقاله «فضه نوبیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۵۲۹-۵۳۰.
  17. ؛ "بنابراین از آنان روی بگردان و بدرودی بگو که به زودی خواهند دانست» سوره زخرف، آیه ۸۹.
  18. ؛"و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.
  19. «دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.
  20. مناقب آل أبی طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۰، ص۲۲۷-۲۲۸.
  21. روستایی، اکبر، مقاله «فضه نوبیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۵۳۰-۵۳۲.
  22. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۵-۴۶۶. به نقل از کتاب نوادر حسین بن محمد و به نقل از اهل سنت (البته در اول سند کافی فقط نام حسین بن محمد آمده و مرحوم کلینی نفرموده این روایت را از کتاب نوادر حسین بن محمد ذکر کرده‌ام).
  23. روستایی، اکبر، مقاله «فضه نوبیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۵۳۳-۵۳۴.
  24. روستایی، اکبر، مقاله «فضه نوبیه»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۵۳۴۵۳۵.