محمد بن جریر بن یزید طبری در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

محمد بن جریر بن یزید در پایان دوره اوّل خلافت بنی عباس و اواخر سال ۲۲۴ یا اوایل ۲۲۵ ﻫ.ق در آمل، از ناحیه بزرگ طبرستان[۱] (مازندران) چشم به جهان گشود. او با نبوغ ذاتی، همّت بلند، وعزّت نفس، عشق وجدّیّتی که داشت، در طول حدود ۸۵ سال عمر خود، دروازه‌های هفت شهر دانش را به روی خود گشود و در تمام علوم آن روز سرآمد شد. ده‌ها هزار برگ یادداشت از خود به یادگار گذاشت و بالغ بر هشتاد جزء کتاب آن هم تا زمان یاقوت حموی (قرن هفتم) از او به جای ماند.

او بخش مهمّ حیات علمی خود را در آغاز سده نخستِ دوره دوم خلافت عباسیان و هم زمان با متوکل، منتصر، مستعین، معتز، مهتدی، معتمد، معتضد، مکتفی و مقتدر سپری کرد. در عصری که او می‌‌زیست، جهان اسلام به رغم آغاز انحطاط سیاسی‌اش، در اوج تمدن و برفراز قله‌های بلند دانش و فن قرار داشت. نهضت ترجمه، سود جستن از میراث‌های ارجمندی از علوم و فنون یونانیان را به ارمغان آورد و در عین حال تشکیک‌هایی که به دنبال این نهضت ودیگر جریان‌ها، بستر آرام اندیشه‌های کلامی حوزه‌های دینی را می‌‌جنباند، سر منشأ ظهور مذاهب گوناگون کلامی شد و نیز مذاهب فقهی و اصولی روز به روز شهرت و اعتبار یافتند. در این زمان واندکی پیش یا پس از آن بود که مجموعه‌های بزرگ حدیث و روایت در مدارس شیعه و اهل سنت پدید آمد، امّا کار بر دوست داران علی(ع) و نیز علویان، هم چنان دشوار و دشوارتر می‌‌شد.

نصر بن علی یکی از راویانِ معتبر وامینِ حدیث در این دوره است. خطیب بغدادی و مِزّی با سند متصل خود از وی و او به طریق اهل بیت از پیامبر(ص) نقل می‌‌کند که آن حضرت دست حسن(ع) و حسین(ع) را گرفت و فرمود: (هر کسی مرا واین دو را و پدر و مادر آنها را دوست بدارد، در روز قیامت با من و در رتبه من خواهد بود.) پس از آنکه نصر بن علی این روایت را نقل کرد، متوکّل فرمان داد تا اورا هزار تازیانه بزنند،؛ چراکه می‌‌پنداشت او رافضی است! سرانجام با گواهی جعفر بن عبدالواحد مبنی بر این که وی از اهل سنت است، از مجازات رهایی یافت[۲]. گرفتار آمدن طبری به چنین سرنوشتی، مقوله‌ای است که به آن اشاره خواهد شد.

او در هفت سالگی قرآن را حفظ کرد؛ در هشت سالگی به امامت جماعت پرداخت[۳] و در نُه سالگی حدیث نوشت. در سال ۲۳۶ ﻫ.ق و در دوازده سالگی برای کسب علم و معرفت سفرهای خود را آغاز کرد و به ری درآمد. در این دیار از محدثان بزرگی چون: محمد بن حمید رازی، مثنی بن ابراهیم ابلی و احمد بن حماد دولابی بهره‌های زیادی برد، تا آنجا که برخی گفته‌اند از مثنّی بن ابراهیم بیش از صد هزار حدیث فراگرفت و نوشت و نیز در آنجا کتاب المبتدأ در آفرینش را از احمد بن حماد و کتاب المغازی را به واسطه سلمة بن مفضل رازی از محمد بن اسحاق، نوشت.

او پس از مرگ احمد بن محمد بن حنبل که در سال ۲۴۱ ﻫ.ق رخ داد، وارد بغداد شد[۴]. در مدّت اقامت‌اش به آموختن فقه و علوم قرآن پرداخت و از کسانی چون ابن بشار شافعی (استاد ابن سریج شافعی) سلیمان بن عبدالرحمن، یونس بن عبدالاعلی، ابو کریب محمد بن علاء [۵] و دیگران بهره‌های علمی فراوان برد.

در سفر به بصره از کسانی مانند: محمد بن موسی، عماد بن موسی قزاز، محمد بن علی صنعانی، بشر بن معاذ روایت شنید. در بازگشت خود از بصره به واسط درآمد و نزد هناد بن سری و اسماعیل بن موسی علم و حدیث آموخت.

در راه سفر علمی به مصر از عالمان ساکنِ شام و سواحل پیرامون آن بهره جُست و از جمله قرائت را در بیروت از عباس بن ولید بن مؤید آموخت. آنگاه وارد فسطاط شد و بسیاری از میراث‌های علمی مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی و ابن وهب را نوشت و سرانجام در سال ۲۵۶ ﻫ.ق به مصر درآمد.

در آنجا با دو تن از دانشمندان فقه و حدیث؛ یعنی ابوالحسن علی بن سراج و ابوابراهیم اسماعیل بن ابراهیم مزنی ملاقات کرد، اما در مجلس درس مُزنی از ناحیه شاگردان وی مورد بی‌احترامی و جفا قرار گرفت و از وی بُرید. او خودش می‌‌گوید: سرانجام مزنی مرا ملاقات کرد و پوزش خواست.

گویا مصر آخرین نقطه سفرهای علمیِ دشوار و پر حادثه طبری است. او پس از حدود بیست سال دوری از وطن، سرانجام به بغداد و از آنجا به آمل باز می‌‌گردد. مدت کوتاهی در آنجا می‌‌ماند سپس به بغداد آمده و پس از سال‌ها تلاش علمی در سال ۲۹۰ ﻫ.ق برای بار دوم و آخرین بار به زادگاه خود می‌‌رود. گویا در این سفر است که در پاسخ بی‌مهری شیعیان - و به قول حموی، رافضیان - نسبت به خلیفه اوّل و دوم، کتاب فضایل ابوبکر و عمر را می‌‌نویسد و به در خواست حاکمان عبّاسی، فضایل عباس را نیز بازگو می‌‌کند که سرانجام با واکنش تُند شیعیان مواجه می‌‌شود و به بغداد آمده و برای همیشه در آنجا می‌‌ماند[۶].

او در شرایطی به بغداد آمد که فتنه بزرگ کلامی پیرامون (خلق قرآن) به سود احمد بن حنبل و پیروان مذهب او تمام شده بود و آنان بر اوضاع فرهنگی و اجتماعی بغداد چیره شده بودند. از سوی دیگر ابوبکر محمد بن داوود ظاهری نیز اوضاع را مساعد دیده بر عقیده خود و سرکوبی مخالفان آن پای می‌‌فشرد.

پیامد سخت گیری‌ها و تعصّب حنبلیان، سرانجام دامن گیر طبری نیز شده و به انزوای همیشگی او انجامید. داستان از این قرار بود که روزی وی به مسجد جامع آمد و آنان پس از گزاردن نماز جمعه، گرد او فراهم آمدند و از او درباره دو چیز پرسش کردند، نخست آنکه چرا آرای فقهی احمد بن حنبل را در کتاب اختلاف فقهاء الأمصار نیاورده است و دوم این که نظرش درباره حدیث (جلوس خدا بر روی عرش) چیست.

او پاسخ داد: کسی از یاران ابن حنبل را ندیدم که قابل اعتماد باشد و روایتی درباره آرای فقهی او نقل کرده باشد، امّا درباره حدیث (جلوس خدا) بدانید که چنین چیزی مُحال است. آن گاه این بیت را خواند: "سُبحان مَنْ لَیْسَ له أنیسُ ولا لَهُ فی عَرْشِه جَلیسُ" پاک و منزّه آن خدایی است که همدم ندارد ونه او را در عرش، هم نشینی است.

آنان پس از شنیدن این پاسخ، بر محمد شوریدند و بارانی از سنگ بر او فرو ریختند. او فرار کرد و داخل خانه شد، امّا باران سنگ‌های (جاهلان مُتنسّک) پیراموان خانه‌اش را به تلّی از سنگ و شن تبدیل کرد که سرانجام با دخالت هزاران سرباز، محاصره پایان یافت.

او نامه ای دال بر اعتبار و صحّت مرام فقهی و عقیدتی احمد بن حنبل و فضیلت او، نوشت و برای آنان قرائت کرد. و نیز کتاب اختلاف فقهاء الامصار را دفن کرد که پس از مرگ وی، آن را بیرون آوردند و نسخه برداری کردند[۷].

یکی از روی دادهای مهم زندگی طبری که وی را به (رافضی گری) و (تشیّع) متّهم ساخت، نوشتن و تحقیق اسناد (حدیث غدیر) و (حدیث طیر مشوی) بود. این اقدام طبری، او را در چنان غُربتی و عُزلتی فرو برد که تشنگان علم را از دست رسی به دریای دانش وی محروم کرد تا آنجا که کسی از مرگ وی آگاه نگشت و از بیم مردم شبانه در خانه‌اش دفن گردید[۸].

ذهبی می‌‌گوید: او روایات حدیث غدیر را در چهار جزء گردآورد و آن چنان در کثرت و گستردگی اسناد این حدیث و در اعتبار بخشیدن به آن، کوشید که مرا روشن ساخت و به ماجرای غدیر یقین پیدا کردم[۹].

ابن کثیر نیز می‌‌نویسد: او روایات حدیث غدیر را در دو جزء بزرگ گرد آورد و نیز کتابی در مورد (حدیث طیر مَشوی) نوشته است[۱۰].

آفرینش چنین آثاری در شرایطی که مختصراً به آن اشاره شد، از شاه کارهای طبری محسوب شده و بهترین نشانه قوت ایمان، شهامت و صلابت علمی و فکری او در دفاع از حق است. جالب آنکه او در پاسخ یکی از شاگردان که از عقایدش می‌‌پرسد، می‌‌گوید: عقاید من همان چیزهایی است که نوشته‌ام.

ملاحظه چنین واقعیت‌هایی در زندگی طبری که شاید شماری از آنها به سرنوشت خیلی از روی دادهای تاریخی دچار شده وبه ما نرسیده، نویسندگان گذشته و حال را درگیر تضاد و اختلاف کرده است. برخی چون ذهبی و ابن حجر او را تا حدّی، شیعه و مُوالی امام علی(ع)دانسته‌اند و کسانی چون محقّق شوشتری به استناد شماری از ضعف‌های موجود در تاریخ کم نظیرش، وی را سُنّی متعصّب می‌‌نامد[۱۱].

سیره علمی و عملی طبری، یکی دیگر از ابعاد زندگی اوست. از آن هنگام که برای کسب علم، بار سفر بَست، توانایی‌های خدادادی‌اش را جز در این راه مقدّس مصروف نداشت و هرگز زنی را به همسری نگرفت. هیچ گاه مناعت طبع، عزّت و پارسایی را به متاعِ دل فریب دنیا نفروخت. از این رو سعی می‌‌کرد هدیه‌ای را به ویژه از ارباب سیاست جز به صورت معوّض نپذیرد و نیز پیش نهاد قضا را نپذیرفت. از دنیای خود جز هزاران برگ علم و ده‌ها جلد کتاب و شاگرد به جای نگذاشت و بالأخره از اخلاقی که شایسته عالمان نبود از جمله: کتمان حق، پرخاش گری، پستی طبع و طمع وآزِ آب و نان و نام دوری جُست. او زبان حال خود را در چند بیت چنین بازگو نمود.

هرگاه تنگ دست می‌‌شوم صمیمی‌ترین دوستم ناآگاه است، امّا گاهِ بی‌نیازیم دوست من نیز بی‌نیاز است (و از او غافل نیستم).

از سر شرم و حیا آبروی خود را نگه می‌‌دارم، که به جای درخواست و کرنش، سازگاری ومُدارا رفیق راه من است.و اگر در بخششِ آبرو گشاده دست بودم، راه توانگری وغِنا آسان می‌‌نمود[۱۲].

او سیمایی نمکین، چهره ای گندم گون واندامی لاغر داشت که همگان را مجذوب او می‌‌کرد.

فصیح سخن می‌‌گفت و با آهنگی خوش و قرائتِ متین و دل نشین نماز می‌‌گزارد، از این رو مردم از نقطه‌های دور شهر در نماز جماعت او حضور می‌‌یافتند.

اگر سلمان فارسی آن نخستین مسلمان پارسی زبان، خود را (ابن الاسلام) (فرزند اسلام) نامید، طبری نیز از نخستین ایرانیانی است که شایسته عنوانِ (فرزند دانش) است.

او پس از عُمری تلاش، در علوم حدیث، فقه، تفسیر، تاریخ، تراجم وقرائت سرآمدِ زمان شد و مهم‌ترین آثار خود در این زمینه‌ها؛ یعنی کتاب‌های: تهذیب الآثار، اختلاف فقهاء الامصار، اللطیف فی احکام شرائع الاسلام، الجامع فی تأویل القرآن، تاریخ الرسل (الامم) والملوک، ذیل المذیل و اختلاف القراء یا الجامع فی القراءة را نوشت. نیز نوشته‌اند که او از کمیِ همتِ شاگردان و پیروان خود سخت دل گیر شد و کتاب تفسیرش را به یک دهم آن چه می‌‌خواست کاهش داد و آن را در سه هزار برگ و کتاب تاریخ خود را نیز در همین حدود گردآورد!.

همچنین از دانش حساب، لغت، جبر و مقابله، طب، نحو، عروض و کلام فراوان بهره گرفت.

حاصل این همه تلاش، چهارده برگ برای هر روز عمر ۸۵ ساله طبری یا بیش از ۲۸ برگ برای هر روز چهل سال زندگیِ علمی اوست، یاقوت حموی هشتاد مجلد از کتاب‌های او را که با خط ریز و فشرده خود وی تدوین ونگارش یافته بود، بالغ بر چند صد هزار برگ شمرده است. نقد و بررسی آن بخش از آثار مطبوع وخطی که از طبری به جای مانده است، حوصله ای بسیار فراتر از این مقال و توانی والاتر از توان نویسنده این گفتار می‌‌طلبد[۱۳].

جالب‌تر آنکه او در میان همه این آثار به دو اثر خود؛ یعنی «اختلاف فقهاء الامصار» و «اللطیف فی احکام شرایع الاسلام» فوق العاده بها می‌‌داد و شاگردان خود را به قرائت مکرّر آنها فرا می‌‌خواند. همچنین باید از توجه ارباب تراجم و تاریخ به کتاب وزین و ناتمام او به نام تهذیب الآثار یاد کرد. ذهبی می‌‌نویسد: اگر نگارش این کتاب پایان می‌‌یافت به صد جلد می‌‌رسید.

از میان آرای اصولی وفقهی او می‌‌توان به مذهب وی در اجماع و مسح وضو اشاره کرد. او اجماع را نقل متواتری می‌‌دانست که اتّفاق اصحاب پیامبر(ص) را درباره اثری منعکس کند امّا از راه رأی و قیاس پدید نیامده باشد. نیز مشهور است که او به جای شستن، مسح پا را در وضو کافی می‌‌دانست و یا پس از شستن پا، مسح را نیز واجب می‌‌شمرد[۱۴]. پیش از این به یکی از آرای کلامی او اشاره شد و او کتابی در باره این آرا به نام صریح السّنّة نوشته بود که اکنون در دست نیست.

گردآوری گفتار و نقد و نظر صاحب‌نظران درباره شخصیّت علمی و عملی طبری، مجالی فراتر از این مقال می‌‌طلبد ما در این جا به مواردی از آنها اشاره می‌‌کنیم.

خطیب از ابو بکر محمد بن اسحاق بن خزیمه نقل می‌‌کند که حنبلیان بر طبری ستم کردند، امّا من در روی زمین داناتر از وی نمی‌شناسم.

نیز از ابوحامد احمد بن ابی طاهر اسفرائینی نقل می‌‌کند که اگر کسی برای به دست آوردن تفسیر طبری به سرزمین چین سفر کند، کار زیادی نکرده است.و هم خود او می‌‌گوید: طبری از علوم چیزهایی فراهم کرد که هیچ کس از معاصران‌اش بدان مرتبه نمی‌رسیدند. او حافظ کتاب خدا، و آگاه به قرائت‌های گوناگون قرآن و آشنا به معانی و احکام قرآن بود. سنّت و راه‌های آن از درست و نادرست و ناسخ و منسوخ را می‌‌شناخت و بر اقوال و آرای صحابه و تابعیان و اتباع آنان تا زمان خودش آگاه بود و افزون بر این مراتب، در مسائل حلال و حرام و در تاریخ و اخبار اُمّت‌ها سرآمد زمان بود.

ذهبی می‌‌نویسد: وی در دانش، تیزهوشی و احاطه بر علوم، از افرادی بود که کم‌تر کسی به پای او می‌‌رسد.

ابن کثیر می‌‌افزاید: او در عبادت، پارسایی و قیام در راه حق از ملامتِ ملامت گران نهراسید. یکی از پیشوایان اسلام در علم و عمل به کتاب خدا و سنّت رسول خدا بود، امّا مردم بر پیروی از ابوبکر محمد بن داوود ظاهری او را به گناهان و خطاهای بزرگ و به رافضی گری محکوم کردند.

سیوطی می‌‌نویسد: او سرآمد تمام مفسران است. در تفسیر روایی و درایی، اثری آفرید که گذشتگان مانندش را نیاوردند و آیندگان نیز نتوانند آورد. آن گونه که از سخن سیوطی در کتاب طبقات مفسرین برمی آید تفسیر الدر المنثور او چکیده و تهذیب تفسیر طبری است.

از علمای شیعه، نجاشی وی را عامّی مذهب دانسته و به کتاب‌های او در ردّ (حرقوصیّه)[۱۵] و در باره حدیث غدیر، اشاره می‌‌کند. شیخ طوسی در فهرست می‌‌نویسد: او کتابی در باره روایات حدیث غدیر نوشت و آن را تصحیح و شرح کرد.

او یکی از بزرگ‌ترین حافظان حدیث در دوره غیبت صغرا و نزدیک به عصرِ نویسندگان مهم‌ترین آثار حدیثی از شیعه و اهل سنّت می‌‌زیسته است. همان طور که گذشت، دو بار از او به عنوان راوی و کاتب (صد هزار حدیث) یاد شده است.

نجاشی و شیخ طوسی نام او را بدون جرح و تعدیل در شمار راویان حدیث غدیر آورده‌اند، لیکن ذهبی، ابن کثیر، ابن حجر و ابن خلّکان به وثاقت و صداقت او تصریح کرده‌اند. ابن خلّکان می‌‌نویسد: او در نقل‌اش موثّق و تاریخ او صحیح‌ترین و معتبرترین تاریخ‌هاست.

او از افرادی چون: محمد بن عبدالملک بن ابی الشوارب، اسحاق بن ابی اسرائیل، احمد بن منیع بغوی، احمد بن حمید رازی، سلمة بن مفضل رازی، یعقوب بن ابراهیم دورقی، محمد بن مثنی و شمار زیادی از اهل شام، عراق و مصر نقل حدیث کرده است. و کسانی چون: احمد بن کامل قاضی، محمد بن عبدالله شافعی، مخلد بن جعفر، محمد احمد بن حمدان نیشابوری، ابوالحسن علی بن حسن بن عهن و سلیمان بن احمد طبرانی از او روایت کرده‌اند.

از میان شیوخ او در قرائت می‌‌توان از: سلیمان بن عبدالرحمن، عباس بن ولید بن مزید، یونس بن عبدالاعلی، ابو کریب محمد بن علاء و احمد بن یوسف تغلبی نام برد. محمد بن فیروز، احمد بن عبدالله و برخی دیگر نیز از او روایت قرائت کرده‌اند.

او پیش از آنکه قرائتی را انتخاب کند به روایت حمزه قرائت می‌‌کرد و به قرائت وروش نیز آشنایی داشت. در قرائت، کتاب الجامع و در اختلاف قرائات - که از آن به علم حروف یاد می‌‌شود - الفصل بین القرّاء را نوشت. نیز او در تدوین کتاب تاریخ خود، از راویانی چون: محمد بن سائب کلبی، هشام بن محمد بن سائب کلبی، محمد بن عمر واقدی و دیگران روایت می‌‌کند.

یکی از روایاتی که طبری در تاریخ خود آورده و در منابع روایی شیعه نیز با سند متّصل از طریق وی نقل شده است، حدیث (اِنذار) است که متأسّفانه ذهبی در تاریخ الاسلام با همه تکثیر روایات و اقوال، به حذف و سرقت این حدیث پرداخته است. او به سند متّصل خود از علی بن ابی طالب(ع) روایت می‌‌کند که فرمود: آن گاه که آیه وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱۶] بر پیامبر(ص) نازل شد، مرا فراخواند و فرمود: (می دانم که بستگانم خوش ندارند که اِنذار و تبلیغ را از آنان آغاز کنم؛ لذا درنگ کردم تا آنکه جبرئیل فرود آمد و گفت: ای محمد! اگر مأموریّت خود را انجام ندهی پروردگارت تو را کیفر می‌‌کند. ای علی! غذایی فراهم کن وفرزندان عبدالمطّلب را فراخوان که با آنان سخن بگویم و مأموریتم را ابلاغ کنم).

من فرموده پیامبر را انجام دادم و سپس بنی عبدالمطّلب را - که حدود چهل مرد بودند - دعوت کردم. پس از صرف غذا همین که پیامبر(ص) خواست با آنان گفت وگو کند، ابولهب با ساحر خواندن پیامبر جلسه را به هم زد و آنان پراکنده شدند.

برای بار دوم همین برنامه تکرار شد و پیامبر(ص) پس از تناول غذا، فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند، جوانی را در میان عرب نمی‌شناسم که بهتر از آن چه من برای شما آورده ام برای قریش آورده باشد من خیر دنیا وآخرت را برای شما آورده‌ام و خداوند مرا دستور داد که شما را به آن دعوت کنم، پس کدام یک از شما مرا در این کار یاری می‌‌کند که در ازای آن، برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد. آنان همه شانه خالی کردند و من که خردسال‌ترین شان بودم، گفتم: ای پیامبر خدا! من یاور تو در این کارم.

آن گاه پیامبر(ص) گردن مرا گرفت و فرمود: این، برادر، وصی و خلیفه من در میان شماست. سخن‌اش را گوش و فرمانش را اطاعت کنید.

آنان در حالی که می‌‌خندیدند و به ابوطالب می‌‌گفتند: تو را فرمان داد که گوش به فرمان فرزندت باشی، پراکنده شدند.

این مطلب را شیخ طوسی با سند متصل خود، از طبری نقل کرده است[۱۷].

سرانجام آفتاب وجود طبری در حدود ۸۵ سالگی در شنبه شب اواخر ماه شوال سال ۳۱۰ ﻫ.ق غروب کرد [۱۸] و غریبانه و شبانه در منزل خود دفن شد. یاقوت حموی می‌‌نویسد: به جز خطیب بغدادی، همه نوشته‌اند که وی را از ترس مردم (عامّه) شبانه دفن کردند؛ زیرا مُتّهم به تشیّع بود[۱۹].

خطیب بغدادی می‌‌نویسد: با آنکه برای تشییع جنازه وی کسی را خبر ندادند، کسان زیادی گردآمدند و تا چند ماه، شب و روز بر قبر وی نماز خواندند. و مردمانی از اهل دین و ادب در سوگ او مرثیه خواندند.[۲۰]

منابع

پانویس

  1. یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان ذیل واژه (طبرستان) به تفصیل سخن گفته و ترجیح می‌‌دهد که سبب نام‌گذاری این ناحیه به طبرستان از آن جهت است که اغلب مردم این ناحیه از (طَبَر) استفاده می‌‌کنند و همواره آن را با خود دارند. وذیل واژه (آمل) می‌‌نویسد که این شهر در زمان فتح طبرستان به عنوان اولین قصبه این منطقه شناخته شده بود.
  2. تاریخ بغداد ۱۳/ ۲۸۷- ۲۸۸ و تهذیب الکمال ۲۹/ ۳۵۹ - ۳۶۰.
  3. معجم الادباء ۱۸/ ۴۹.
  4. فؤاد سزگین می‌‌نویسد: (طبری در درس احمد بن حنبل حاضر می‌‌شد، امّا ظاهراً این سخن نادرست باشد) (نک: تاریخ التراث العربی ق ۱/ ج ۲/ ۱۵۹).
  5. برخی گفته‌اند که وی بالغ بر صد هزار حدیث از ابوکریب شنید (معجم الادباء ۱۸/ ۵۲).
  6. معجم الادباء ۱۸/ ۸۵.
  7. تاریخ بغداد ۲/ ۱۶۶ و معجم الادباء ۱۸/ ۵۷ - ۵۹.
  8. معجم الادباء ۱۸/ ۴۰؛ الکامل فی التاریخ ۸/ ۱۳۴و المنتظم ۱۳/ ۲۱۷.
  9. سیر اعلام النبلاء ۱۴/ ۲۷۷.
  10. البدایة والنهایة ۱۱/ ۱۴۷.
  11. نک: میزان الاعتدال ۳/ ۴۹۸؛ لسان المیزان ۵/ ۱۰۰ و قاموس الرجال (چاپ قدیم) ۸/ ۹۱.
  12. وفیات الاعیان ۴/ ۱۹۲: اذا اُعسِرتُ لم یعلم شقیقی وأستغنی فیستغنی صدیقی. حیائی حافظ لی ماء وجهی ورفقی من مطالبتی رفیقی. ولو أنی سمحت ببذل وجهی لکنت الی الغنی سهل الطریق.
  13. درباره کتاب‌های او نک: سیر اعلام النبلاء ۱۴/ ۲۷۳؛ معجم الادباء ۱۸/ ۶۴ به بعد؛ الوافی بالوفیات ۲۸۵/ ۲ - ۲۸۶؛ طبقات المفسرین (داوودی) ۲/ ۱۱۵ - ۱۱۷؛ تاریخ التراث العربی ۱/ ج ۲/ ۱۵۹ - ۱۶۸ و تاریخ طبری ۱/ مقدّمه محمد ابوالفضل ابراهیم.
  14. البدایة والنهایة ۱۱/ ۱۴۷.
  15. قومی از خوارج که به حرقوص بن سعد بن زهیر سعدی عنبری منسوب‌اند و محمّد بن جریر طبری کتابی در ردّ ایشان نوشته است، (نک: لغت نامه دهخدا ۶/ ۷۷۸۳ و الذریعة۱۰/ ۱۹۳).
  16. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه 214.
  17. تاریخ طبری ۲/ ۳۱۹ - ۳۲۱ (با تلخیص)و امالی طوسی ۵۸۱ (مجلس ۲۴). این حدیث در تفسیر طبری ۱۹/ ۷۴ و ۷۵ نقل شده، لیکن در پایان حدیث به جای (ووصیّی و خلیفتی) عبارت (کذا و کذا) نوشته شده است. نیز نک: تفسیر فرات ۱/ ۲۹۹ و تاریخ دمشق (ترجمه الامام علی بن ابی طالب) ۱/ ۹۷ - ۱۰۲.
  18. تاریخ بغداد ۲/ ۱۶۶؛ المنتظم ۱۳/ ۲۱۷ و معجم الادباء ۱۸/ ۹۴.
  19. معجم الادباء ۱۸/ ۴۰.
  20. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 118.