نفاق در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

معناشناسی

نفاق از ریشۀ "نفق" به معنای پوشیده و پنهان داشتن است. این ماده در زبان عربی معانی متعددی دارد از جمله: فانی شدن، از میان رفتن، و فرورفتن و بر آمدن[۱].

برخی لغت‌شناسان در تعریف نفاق گفته‌اند: عبارت از این است که آدمی از یک در به دین خدا درآید و از در دیگر برون رود[۲] و در اصطلاح به معنای تفاوت در ظاهر و باطن است[۳]. به کسی که نفاق در دل دارد منافق می‌‌گویند.

"نفاق" اصطلاحی قرآنی است و پیش از اسلام هیچ گاه بدین معنا به کار نرفته است. مردم عرب پیش از اسلام این کلمه را در معنای لغوی آن به کار می‌برده‌اند[۴].[۵] نظریۀ مشهور شیعه این است که نفاق، عبارت از پنهان داشتن کفر و اظهار اسلام است[۶].

نفاق در قرآن و روایات

پدیدۀ نفاق و منافق در لابه‌لای آیات یازده سوره از قرآن کریم و یک سورۀ مستقل به نام سورۀ منافقون مطرح شده است. همچنین در بیان اهل بیت (ع) مورد توجه خاص قرار گرفته است. این امر نشان از نقش گستردۀ این رذیلۀ اخلاقی در تخریب شخصیت فرد منافق و انسان‌های پیرامون او و جامعه دارد.

امام علی (ع) از قول پیامبر اکرم (ص) فرمود: "من بر امتم نه از مؤمن ترسم و نه از مشرک. اما مؤمن پس خداوند او را به برکت ایمانش نگه دارد و اما مشرک پس خداوند او را به سبب شرکش نابود سازد. ولی من بر شما از منافق ترسانم که زبانش برخلاف قلبش گوید. آنچه را‌شناسید بر زبان رانَد و به آنچه ناخوش دارید عمل کند"[۷].

پیامبر اکرم (ص) در روایتی دیگر، شدیدترین خطری که امت را تهدید می‌کند، لغزش عالمان و استدلال منافقان به قرآن (برای توجیه منویات خویش) و مطامع دنیوی اعلام می‌کند. امام علی (ع) در تمثیلی زیبا مَثَل منافق را مَثَل هندوانۀ بوجهل می‌داند که ظاهرش سبز ولی مزه‌اش تلخ است[۸].[۹]

قرآن و سنت نفاق را در سه معنا به کار برده‌اند:

  1. نفاق در عقیده: گاه متعلق نفاق، دین است[۱۰]. یعنی شخص منافق در دل معتقد به موضوعی نباشد ولی در ظاهر خود را معتقد نشان دهد. اینرا "نفاق اعتقادی" گویند. بدترین نوع نفاق اظهار ایمان به خداوند در ظاهر و نبود ایمان در دل است که از اقسام کفر به حساب می‌آید؛ زیرا افزون بر کفر باطنی، شامل رذیلت‌هایی چون مکر، حیله و خدعه نیز می‌شود. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ[۱۱]. مراد قرآن در بیش‌تر کاربردها همین است. قرآن از این منافقان با عنوان "فاسقان" نیز یاد می‌کند: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۲].[۱۳]
  2. نفاق اخلاقی: گاه متعلق نفاق، ملکات و فضایل اخلاقی است[۱۴]، یعنی منافق در باطن متخلق به اخلاق ناپسند باشد ولی در ظاهر خود را دارای اخلاق پسندیده نشان دهد[۱۵]. پایبندی به دین هنگام سخن و سستی و بی‌وفایی هنگام عمل. اینرا "نفاق اخلاقی" گویند. روایاتی پرشمار از بزرگان معصوم (ع) بدین معنا نظر دارند و به سختی آن را نکوهیده‌اند. امام علی (ع) می‌فرماید: «از میان مردم کسی نفاقش آشکارتر است که دیگران را به طاعت خدا خوانَد و خود به آن تن ندهد و از گناه نهی کند و خود از آن دور نشود»[۱۶]. رسول اکرم (ص) فرمودند: «چون خشوع تن افزون‌تر از خشوع دل شود ما آن را نفاق خوانیم»[۱۷].[۱۸]
  3. نفاق در اعمال: گاه متعلق نفاق، اعمال صالحه و مناسک الهی و گاه امور متعارف و عادی است[۱۹]، به این معنا که رفتار منافق در خلوت و جلوت متفاوت باشد[۲۰].[۲۱]

انواع نفاق

نفاق انواعی دارد مانند: ریاکاری و اظهار دروغین دوستی؛ نیکو جلوه دادن ظاهر اما صالح نبودن؛ نوع نخست ویژۀ روزگار صدر اسلام و نوع دوم ویژۀ روزگار متأخر و معاصر است. امام علی (ع) در فرازی راویان حدیث از پیامبر اکرم (ص) را که به عمد بر پیامبر دروغ می‌بندند در دستۀ منافقان و منحرف کنندگان از دین برمی‌شمرد: "جز این نیست که آورندۀ حدیث از چهار صورت خارج نیست و پنجمی هم ندارد: نخست منافقی که به ایمان تظاهر کند و اسلام را به خود بندد و از هیچ جرم و گناهی پروا نکند و عمداً از قول رسول خدا (ص) دروغ گوید. پس اگر مردم بدانند که او دروغ‌گو و منافق است از او نپذیرید و سخن او را تصدیق نکنند اما گویند او از یاران پیامبر (ص) است و حضرتش را دیده و از او شنیده و مستقیم از او دریافت کرده است پس از او پذیرند و به سخن او اعتماد کنند در حالی که خداوند تو را از منافقان در قرآن خبر داده و شرح حالشان را بیان کرده است. آنان پس از پیامبر اکرم (ص) زنده ماندند و به پیشوایان گمراهی و دعوتگران به آتش و تباهی با دروغ و بهتان نزدیک شدند و پیشوایان هم به این حدیث‌فروشان دروغ‌پرداز پُست و مقام دادند تا بر پشت مردم سوارشان کردند و آنها نیز به‌وسیله آن زمام داران، دنیا را بلعیدند"[۲۲].[۲۳]

بنابراین ریشۀ نفاق، ستیزه‌جویی با حق و ترس و هراس از قدرت حکومت حق است. یا عواملی همانند طمع رسیدن به قدرت و فرصت‌طلبی[۲۴].

زمان شکل گیری نفاق

در اینکه نفاق به عنوان اصطلاح اسلامی چه هنگام شکل گرفت، محل اختلاف است. نظریۀ مشهور آن است که جریان نفاق در مدینه پدید آمد و از آن هنگام رفته رفته‌ اصطلاح نفاق نمودار گشت. مسلمانان در مکه قوت و کثرت نداشتند و در آغاز راه بودند و از این رو مبارزه با اسلام نیازمند پنهان کاری نبود. عامل شکل‌گیری جریان نفاق، قدرت و هیبت حکومت حق بود که در مدینه پدید آمد. با ورود پیامبر (ص) به مدینه و حکومت یافتن اسلام، حرکت‌های پنهانی منافقانه آغاز شدند و در جنگ‌های میان اسلام و کفر بروز و نمودی بیش‌تر یافتند.

قرآن کریم نیز در آیاتی پرشمار از توطئه‌ها و دسیسه‌های منافقان یاد کرده است[۲۵].

بنابراین ریشۀ نفاق، ستیزه‌جویی با حق و ترس و هراس از قدرت حکومت حق است یا عواملی همانند طمع رسیدن به قدرت و فرصت‌طلبی[۲۶].

ویژگی‌های منافقان

ویژگی‌های اعتقادی و سیاسی منافقان

ویژگی‌های منافقان اعتقادی و سیاسی عبارتند از:

  1. شک و تردید: منافقان از آن رو که از نظر فکری و اعتقادی به یقین و علم نرسیده‌اند، در وادی حیرت و دو دلی سرگردان‌اند[۲۷] و در پی فریب دیگران‌اند. اما از نظر قرآن کریم آنان در حقیقت خود را می‌فریبند[۲۸]. امام علی (ع) نیز بر این ویژگی اشاره فرموده است: «منافق نیرنگباز و زیانبار و دودل است»[۲۹]؛ «عمل منافق همراه با شک و تردید است»[۳۰]؛[۳۱] «به راستی که مؤمن یقینش به خدا و قیامت در کارش دیده می‌شود و منافق انسانی شکاک است و شک او در کردارش هویداست»[۳۲].
  2. علم بی‌عمل: منافق می‌داند، اما عمل نمی‌کند و بار گناه خویش را سنگین می‌کند. وی به جای نورانی شدن با نور دانش تنها زبان خود را به الفاظ و اصطلاحات می‌آراید. از این رو، ظاهرش عالم می‌نماید و باطنش جاهل است. امام علی (ع) دربارۀ این ویژگی می‌فرماید: «علم منافق بر زبان او نشسته است. اما علم مؤمن در کردارش جای گرفته است»[۳۳].[۳۴] «او هرگز از دانش بهره‌مند نمی‌شود و آنچه از کمالات می‌داند، او را سود نمی‌بخشد، زیرا در مقام عمل قرار نمی‌گیرد»[۳۵]؛[۳۶]
  3. زهدنمایی: منافق به ظاهر از دنیا روی می‌گرداند و در باطن سخت بدان مشتاق است. وی در ورع و پارسایی به زبان و ادعا بسنده می‌کند و تقوا به جان و جوارح و عملش راه ندارد. به زبان از پرهیزگاری سخن می‌گوید. اما در عمل، بی‌پروا و بی‌باک است[۳۷].[۳۸]
  4. وسیله ساختن دینداری برای دنیاداری: دنیاپرستی در آموزه‌های اسلامی بسیار ناپسند است. اما از آن ناپسندتر این است که آدمی به ظاهر دینداری کند تا به دنیا برسد و ثروت و قدرت و هیبت یابد. امام علی (ع) از این صفت زشت یاد می‌کند و هشدار می‌دهد: «کار دین را وسیلۀ دنیا مکن و دنیای گذرا را بر آخرت ماندگار ترجیح مده که این از خوی منافقان و بی‌دینان است»[۳۹].[۴۰]
  5. بی‌پروایی زبان: زبان منافق تیز و طعن‌آلود است، مؤمنان و دینداران از آن در امان نیستند، از عقوبت اخروی نمی‌هراسد و پشتوانۀ دینی و عقلانی ندارد. بدین جهت امام علی (ع) می‌فرماید: "زبان مؤمن در پشت قلب او است. چون ارادۀ سخن می‌کند، نخست می‌اندیشد... اگر نیکو باشد، اظهار می‌کند و اگر ناپسند باشد، پوشیده نگاهش می‌دارد. اما زبان منافق در پیش قلب او است. هر چه به خاطرش می‌رسد، می‌گوید بی‌آنکه بداند چه به سود او است و چه به زیانش. در حالی‌که رسول خدا (ص) فرمود: ایمان هیچ بنده‌‌ای پا نگیرد و به ثمر نرسد مگر آن‌که قلب او استوار و پایدار شود و قلب او به استقامت و پایداری نرسد مگر آن‌که زبان او استوار و مستقیم باشد"[۴۱].[۴۲]

ویژگی‌های اخلاقی و اجتماعی منافقان

ویژگی‌های منافقان اخلاقی و اجتماعی عبارتند از:

  1. پلیدی باطنی و پاکی ظاهری: منافق ظاهر را می‌آراید و از درون غلفت می‌ورزد؛ خود را متخلق به [[[اخلاق نیک]] نشان می‌دهد و پلیدی درون را بدین طریق می‌پوشاند؛ برای این کار به دروغ و فریب دست می‌یازد و نیرنگ می‌زند؛ ابزار اصلی منافق دروغ است؛ چنان که امام علی (ع) می‌فرماید: "با دروغ است که منافقان خویشتن را می‌آرایند"[۴۳]؛ "گفتار منافق خوشایند است و کردارش رنجبار است"[۴۴].[۴۵]
  2. چاپلوسی: منا‌‌فق برای رسیدن به قدرت و ثروت، قدر خویش را نیز نگاه نمی‌‌دارد و خود را پیش مردم خوار می‌‌سازد و به چاپلوسی و تملق و خو‌‌ش ز‌‌بانی می‌‌آلاید. چنان که امام علی (ع) می‌فرماید: "منافق به زبان مردم را شاد می‌کند. اما در حقیقت به آنان زیان می‌رساند"[۴۶].[۴۷]
  3. همرنگی ظاهری با جماعت: منافق برای پنهان ساختن درون خویش، همواره به رنگ مردم در می‌‌‌‌آید و به هر جماعتی که وارد شود، همساز آن می‌گردد. این رنگارنگ بودن، امنیت او را فراهم می‌آورد. امام علی (علیه ا‌‌‌‌لسلام) بر این خوی ناپسند اشاره می‌‌کند و می‌فرماید: "خُلق و خوی منافق پیوسته دگرگون است"[۴۸].[۴۹]
  4. سخت‌گیری بر دیگران و آسان گرفتن بر خویش: منافق زشتی‌ها و عیب‌های بزرگ‌ خود را نمی‌بیند و تنها دیگران را زیر ذره‌بین نقد می‌گیرد. بر مردم سخت می‌گیرد ولی خود را پاک می‌بیند و از پلیدی‌های خویش درمی‌گذرد. امام علی (ع) می‌فرماید: "منافق از خویشتن در می‌گذرد و به مردم طعن می‌زند"[۵۰].[۵۱]

و موارد دیگری مانند: غیبت‌کننده و سخن‌چین؛ دروغ‌گویی؛ متکبر و گردن‌کش در برابر سخن حق؛ سود و منفعتی از آنها انتظار نمی‌رود بلکه مردمان را به ترک کار خیر تشویق می‌کنند؛ خیانت‌کار و دشمن مردمان‌اند؛ بدکردار و فاسق و از هدایت الهی به دور؛ خود را عزیز می‌پندارند و دیگران را ذلیل؛ از روی کبر مردمان نیک را ذلیل می‌پندارند و نسبت به آنها سوءنیت دارند و آنان را به دیدۀ تحقیر می‌نگرند؛ آمران به منکر و ناهیان از معروف‌اند، دستشان را از انفاق باز می‌دارند و خداوند سبحان را از یاد برده و روی زمین به فسق و فجور مشغول‌اند و...[۵۲].

نحوۀ برخورد با منافقان

در نحوۀ برخورد با منافقان، خداوند سبحان می‌فرماید: أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا[۵۳].

بنابراین در برابر منافقان روش اعراض و نصیحت را باید پیش گرفت. هرگز نباید با آنها گشاده‌رویی کرد اما باید با پند و اندرز، رفتار مشرکانه و منافقانه را یادآور شد و با انذار آنها، عاقبت خطیر و نافرجامی را که در انتظارشان است به یادشان آورد[۵۴].

آثار نفاق

نفاق از بیماری‌های باطنی است که آثار زیانباری دارد مانند:

  1. از بین رفتن ایمان: نفاق ایمان را از بین می‌‌برد و ریشه‌های آن را از بین می‌‌برد. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «نفاق، ایمان را تباه می‌کند»[۵۵]
  2. دور شدن از حکمت: نفاق مانع نزول حکمت بر قلب انسان است. حکمت از نعمت‌های ویژه الهی است که خداوند آن را "خیر کثیر" خوانده است[۵۶]. امام علی (ع) می‌فرماید: «حکمت بر قلب منافق نمی‌نشیند مگر آنکه زود بر می‌خیزد». همچنین می‌فرماید: «حکمت، در جستجوی جایگاه خویش، در سینه منافق بالا و پایین می‌رود تا سرانجام، بر زبان او بنشیند و بیرون رود و مؤمن آن را بشنود و برباید که به حکمت سزاوارتر است»[۵۷].
  3. بی‌آبرویی در قیامت: در قیامت چهره‌های منافق آشکار می‌گردد و آبروی او را می‌ریزد. منافقِ چند چهره در آن روزِ با زبان‌های شعله‌ور در آتش انداخته می‌‌شود و گفته می‌‌شود: «این همان است که در دنیا دو روی و دو زبان داشته است»[۵۸].
  4. بی‌اعتمادی مردم: از آسیب‌های اجتماعی نفاق این است که مردم به او اعتماد نمی‌کنند، امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «کسی که نفاقش بیش‌تر است، وفاقش معلوم نگردد»[۵۹].
  5. زشت خویی: نفاق اخلاق را زشت می‌‌کند و خوبی‌های اخلاقی را از بین می‌‌یرد. امام علی (ع) می‌فرماید: «نفاق، زشت‌ترین خصلت اخلاقی است»[۶۰].[۶۱]

نشانه‌های منافق

در برخی از روایات نشانه‌هایی برای منافق بیان شده است مانند:

  1. امام صادق (ع) فرمودند: «نفاق چهار نشانه دارد: سنگ دلی، چشم خشکی، پافشاری بر گناه و حرص به دنیا»[۶۲].
  2. همچنین فرمودند: «سه چیز نشانۀ منافق است:زبان و درونش با هم مخالف‌اند و قلب و عملش همراه نیستند و ظاهر و باطنش دگرگون‌اند»[۶۳].
  3. پیامبر اسلام (ص) نیز سه نشانه برای نفاق بیان کرده اند: «دروغ در سخن گفتن، وعده را شکستن و خیانت در امانت»[۶۴].
  4. همچنین در روایتی دیگر چندین نشانه دیگر را مطرح کرده‌اند مانند: «لعنت فرستادن به جای سلام گفتن، پرخوری و شکم‌بارگی، غنائم را دزدیدن، از مساجد فرار کردن، نماز را به تأخیر انداختن، خود را از دیگران‌ برتر دیدن، شب‌ها مانند چوب خشک افتادن و روز را به جر و بحث گذراندن»[۶۵].[۶۶]

عوامل نفاق

در بررسی اینکه چه انگیزه‌هایی موجب ایجاد حالت نفاق در انسان می‌‌شود، عواملی بیان شده است که مهمترین آنها عبارت است از:

  1. احساس حقارت و زبونی: براساس تصریح قرآن نفاق نوعی بیماری روحی است[۶۷]. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «نفاق انسان از ذلتی است که در خویش می‌یابد»[۶۸]
  2. خشونت: زمانی که چالش‌های فکری، سیاسی و اجتماعی اتفاق می‌‌افتد، برخی از گروه‌ها را مجبور می‌‌کند تا چهرۀ واقعی خود را پنهان کنند؛ چنانکه امام علی (ع) می‌فرماید: «از کشمکش و دشمنی بپرهیزید که قلب برادران را بر یکدیگر تیره می‌سازد و دورویی می‌آفریند»[۶۹].
  3. ترس: ترس کافران و مشرکان و اهل گناه از مؤمنان در مواردی عامل نفاق می‌‌شود[۷۰].
  4. دروغ: براساس برخی روایات دروغگویی منجر به نفاق می‌‌شود و رفته رفته انسان را از ایمان جدا می‌سازد؛ چنانکه امام علی (ع) می‌فرماید: «دروغگویی به نفاق می‌رسد»[۷۱].
  5. رذایل اخلاقی: امیرالمؤمنین در روایتی می‌‌فرماید: «نفاق بر چهار پایه استوار است: هوس و سهل‌انگاری و خشم و طمع.»..[۷۲].[۷۳]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: العین‌، ج۵، ص۱۷۷؛ مختار الصحاح‌، ج۴، ص۱۵۶۰؛ القاموس المحیط، ج۳، ص۲۸۶؛ تاج العروس‌، ج۱۳، ص۴۶۳.
  2. ر.ک: مفردات راغب‌، ۵۰۲.
  3. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳۹.
  4. ر.ک: النهایة فی غریب الحدیث‌، ج۵، ص۹۸؛ لسان العرب‌، ۳۹۵۳۱۰؛ المیزان‌، ج۱۹، ص ۲۷۸.
  5. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۵ـ۴۴۶.
  6. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶.
  7. «إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِی مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ وَ لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون»؛ نهج البلاغه، نامۀ۲۷.
  8. «مَثَلُ الْمُنَافِقِ کَالْحَنْظَلَةِ الْخَضِرَةِ أَوْرَاقُهَا الْمُرِّ مَذَاقُهَا»؛ غررالحکم، ۲.
  9. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۱.
  10. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶.
  11. «و تا آنان را (نیز) که دورویی کردند معلوم بدارد و (چون) به آنان گفته شد که بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر می‌دانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی می‌کردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان می‌آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷.
  12. «بی‌گمان منافقانند که نافرمانند» سوره توبه، آیه ۶۷.
  13. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳۹.
  14. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶.
  15. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳۹.
  16. غرر الحکم‌، ۳۲۱۴.
  17. «مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَی مَا فِی الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاقٌ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی‌، ج۲، ص۳۹۶.
  18. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۲۹.
  19. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶.
  20. این مسئله با پنهان داشتن گناه متفاوت است؛ زیرا منافق در حالی‌که از انجام گناه در خلوتگاه خویش لذت می‌برد و هیچ قصدی برای ترک گناه ندارد اما در جَلوَت خود را فردی مهذب و پیراسته از گناه نشان می‌دهد.
  21. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳۹.
  22. نهج البلاغه، خطبۀ ۲۰۱.
  23. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۲.
  24. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶ـ۴۴۷.
  25. إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ«و (یاد کن) آنگاه را که منافقان و بیماردلان می‌گفتند: اینان را دینشان فریفته است در حالی که هر کس بر خداوند توکّل کند بی‌گمان خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۴۹؛ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ«و تا آنان را (نیز) که دورویی کردند معلوم بدارد و (چون) به آنان گفته شد که بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر می‌دانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی می‌کردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیک‌تر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان می‌آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷ و....
  26. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۴۶ـ۴۴۷.
  27. مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا«میان آن (دو گروه) سرگردان مانده‌اند، نه با اینانند نه با آنان و هر که را خداوند در گمراهی وانهد هرگز برای او راهی نخواهی یافت» سوره نساء، آیه ۱۴۳؛ لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ«همواره بنیانی که بنا نهاده‌اند مایه تردید در دل‌های آنان است تا آنکه دل‌های آنها پاره‌پاره گردد و خداوند، دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۱۰.
  28. يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ«با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب می‌ورزند در حالی که جز خود را نمی‌فریبند و در نمی‌یابند» سوره بقره، آیه ۹؛ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا«بی‌گمان منافقان، با خداوند نیرنگ می‌بازند و او نیز با آنان تدبیر می‌کند و (اینان) چون به نماز ایستند با گران‌جانی می‌ایستند، برابر مردم ریا می‌ورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمی‌کنند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.
  29. غرر الحکم‌، ج۱ ص۳۴۰.
  30. غررالحکم، ج۲ ص۵۱۶؛ غرر الحکم، ص۱.
  31. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۰.
  32. غررالحکم، ج۱، ص۲۳۴.
  33. غرر الحکم‌، ج۲، ص۴۷.
  34. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۲۹.
  35. غررالحکم، ج۲، ص۷۸۶.
  36. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۱.
  37. غرر الحکم‌، ج۶، ص۲۴۱.
  38. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۲۹. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۲.
  39. غرر الحکم‌، ۳۳۳.
  40. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰.
  41. «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ فَإِنْ کَانَ خَیْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ یَتَکَلَّمُ بِمَا أَتَی عَلَی لِسَانِهِ لَا یَدْرِی مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَیْهِ وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّی یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّی‏ یَسْتَقِیمَ لِسَانُه‏»؛ نهج البلاغه‌، خطبۀ ۱۷۶.
  42. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۱.
  43. غرر الحکم‌، ج۳، ص۲۰۷.
  44. غرر الحکم‌، ج۲، ص۶.
  45. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰.
  46. غرر الحکم‌، ج۲، ص۶.
  47. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۰.
  48. غررالحکم‌، ج۴، ص۳۳۲.
  49. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۰.
  50. غرر الحکم‌، ج۲، ص۱۰۹.
  51. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۱.
  52. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۸۴۰.
  53. «آنانند که آنچه را در دل دارند خداوند می‌داند؛ از آنان دوری گزین و پندشان ده و به آنان سخنی رسا که در دلشان جایگیر شود، بگوی» سوره نساء، آیه ۶۳.
  54. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۴۲.
  55. غرر الحکم‌، ج ۱، ص۱۹۲.
  56. يُؤْتىِ الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتىِ‏َ خَيرًْا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ»؛ سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  57. «إِنَّ الْکَلِمَةَ مِنَ الْحِکْمَةِ تَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ نُزُوعاً إِلَی مَظَانِّهَا حَتَّی یَلْفَظَ بِهَا، فَیَسْمَعَهَا الْمُؤْمِنُ، فَیَکُونَ أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها، فَیَلْقِفَهَا»؛ امالی‌، طوسی، ص۶۲۵.
  58. غرر الحکم‌، ۵/ ۲۳۵
  59. غرر الحکم‌، ۵/ ۲۳۵.
  60. میزان الحکمة، ۴/ ۳۳۳۸.
  61. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷-۳۸.
  62. میزان الحکمة، ج ۴، ص۳۳۳۹.
  63. میزان الحکمة، ج ۴، ص۳۳۴۰.
  64. میزان الحکمة، ج ۴، ص۳۳۳۹.
  65. میزان الحکمة، ج ۴، ص۳۳۴۰.
  66. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۸-۳۹.
  67. فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ«به دل بیماری‌یی دارند و خداوند بر بیماریشان افزود؛ و برای دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰.
  68. میزان الحکمة، ج ۴، ص ۳۳۳۸.
  69. کافی‌، ج ۲، ص ۳۰۰
  70. ر.ک: تفسیر نمونه‌، ج ۱، ص ۹۷.
  71. میزان الحکمة، ج ۴، ص ۳۳۲۸.
  72. «وَ النِّفَاقُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَی الْهَوَی وَ الْهُوَیْنَا وَ الْحَفِیظَةِ وَ الطَّمَع»؛ ‏ کافی‌، ج ۱، ص ۳۹۳، باب صفة النفاق و المنافق.
  73. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۴۹.