نفی سبیل در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
یکی از اصول ارزشمند نظام اسلامی و در کلیه عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، داخلی و خارجی و... اصل «نفی سبیل» است که فقها و مفسران آن را از نص آیۀ ﴿لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[۱] گرفتهاند. بیشتر مفسران کلمه «سبیل» را به معنای سلطه سلطنت لحاظ نمودهاند. بر این اساس، آیۀ نفی سبیل به عنوان اساس روابط خارجی و امنیتی دولت اسلامی مطرح میگردد و بر سایر آیات، حاکمیت مییابد. بر اساس اصل نفی سبیل، راه هر نوع نفوذ و سلطۀ کفار بر جوامع اسلامی در حوزههای مختلف سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی باید مسدود گردد. بنابراین قاعدۀ نفی سبیل بیانگر دو جنبۀ ایجابی و سلبی است که جنبۀ سلبی آن ناظر بر نفی سلطة بیگانگان بر مقدّرات و سرنوشت سیاسی و اجتماعی مسلمانان است و جنبۀ ایجابی آن بیانگر وظیفۀ دینی امت اسلامی در حفظ استقلال سیاسی و از میان برداشتن زمینههای وابستگی و موجبات ناامنی است.
اصل نفی سبیل، که همان نفی سلطهگری و سلطهپذیری است در اندیشه امام، جزء اصول مبنایی و راهبردی نظام اسلامی است. ایشان حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در تحریر الوسیله روابط اقتصادی موجب سلطه را حرام اعلام مینمایند[۲] و در دیگر بیانات و مکتوباتشان، با استناد به آیه نفی سبیل، پذیرش سلطه کفّار توسط مسلمین را نفی و آن را از اصول مهم قرآنی به شمار میآورند[۳]. ایشان قراردادهای موجب چنین سلطهای را بر مسلمانان، حرام دانسته[۴] و صریحاً ابراز میدارند که مسلمانان حق ندارند که غیر مسلمین را در امور خود دخالت داده و بر سرنوشت خویش مقدّر سازند بلکه بر مسلمانان واجب میدانند که تا کسب استقلالشان، علیه این سلطه مبارزه اسلامی کنند[۵].[۶]
اصل این قاعده به آیه ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[۷] بازمیگردد که خداوند سلطه کافران بر مؤمنان را نفی کردهاست.
امام خمینی، دلالت این آیه را بر قاعده پذیرفتهاست و از نظر ایشان ﴿الْمُؤْمِنِينَ ﴾ در آیه نفی سبیل شامل عموم مسلمانان است.
بر اساس این قاعده، فقها تسلط کفار بر مقدسات مؤمنان مانند قرآن را ممنوع دانستهاند، اما امام خمینی ممنوعیت فروش و انتقال قرآن را بر خلاف اهداف جهانی شدن اسلام میداند و به رجحان، بلکه لزوم نقل اینگونه کتابها به کفار حکم کردهاست.
امام خمینی قاعده نفی سبیل را بر سایر ادله اولیه احکام مقدم دانسته و در کنار پذیرش جنبه نافی بودن قاعده جانب اثباتی قاعده را نیز پذیرفته است؛ از اینرو در مواردی که اسباب تسلط کفار بر مسلمانان ایجاد شود، به لزوم تلاش برای خروج از سلطه کفار، به هر شکل ممکن حکم کردهاست.
از نظر امام خمینی این قاعده از حصار مسایل فردی خارج میشود و صبغه سیاسی و حکومتی پیدا میکند. ایشان بر اساس همین قاعده در اعتراض به لایحه کاپیتولاسیون فتوای خود را با ذکر متن آیه نفی سبیل صادر کرد.
در تنظیم قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران نیز به قاعده نفی سبیل توجه شدهاست؛ به همین جهت اصل ۱۵۲ قانون اساسی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را بر اساس نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری و حفظ استقلال همهجانبه کشور، معرفی میکند.[۸]
معناشناسی
«سبیل» واژهای عربی به معنای طریق و راه است.[۹] «نفی سبیل» در اصطلاح به معنای نفی سلطه کفار بر مسلمانان و حاکی از این است که در اسلام هیچ حکم و قانونی که موجب تسلط و نفوذ کفار بر مسلمانان شود، تشریع نشدهاست[۱۰]؛ برای مثال به مقتضای ادله جواز بیع، خرید و فروش برده مسلمان جایز است؛ اما اگر بر اثر آن، زمینه تسلط کافر بر برده مسلمان ایجاد شود، به مقتضای قاعده نفی سبیل چنین معاملهای لغو است و منعقد نخواهد شد.[۱۱] امام خمینی نیز همین تعریف را پذیرفته و در جاهای مختلف به این قاعده استناد کردهاست.[۱۲].[۱۳]
پیشینه
اصل این قاعده در اسلام به آیه ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[۱۴] بازمیگردد که خداوند سلطه کافران بر مؤمنان را نفی کردهاست:
﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾. امامان شیعه به شرح این آیه پرداخته و به آن استناد کردهاند.[۱۵] استناد به این آیه در جاهای مختلف، نشان میدهد این آیه نزد فقها به صورت یک قاعده بوده است. این قاعده با اینکه در بسیاری از فروع فقهی مربوط به روابط میان کفار و مسلمانان تعیینکننده بوده[۱۶] و استفاده از آن در سخنان عالمان شیعه[۱۷] و سنی[۱۸] به فراوانی یافت میشود؛ اما از نخستین کسانی که به آن اهتمام ورزیده، محدث بحرانی است.[۱۹] پس از وی میر عبدالفتاح مراغی در العناوین الفقهیه[۲۰] به بررسی این قاعده همت گماشت و با اوجگیری تألیف کتابهای قواعد فقهی در قرن اخیر، ابعاد مختلف این قاعده بیش از پیش بررسی و موشکافی شد؛ که برای نمونه میتوان از کتاب القواعد الفقهیه میرزا حسن بجنوردی[۲۱] و القواعد الفقهیه فاضل لنکرانی[۲۲] یاد کرد. برخی از فقها از این قاعده در جریانهای مختلفی که سبب تسلط کفار بر مسلمانان شده، بهره بردهاند؛ برای نمونه میتوان به فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو اشاره کرد.
امام خمینی برای نخستین بار در کتاب الطهاره برخی از ابعاد قاعده نفی سبیل را مطرح کرد.[۲۳] ایشان همچنین با سید محمد کاظم یزدی طباطبایی در بحث «قَسَم» همراهی کرده؛ زیرا پس از اشاره به ولایت پدر بر فرزند مبنی بر عدم جواز قسم بدون اذن پدر در امور منافی با حقوق پدر، با استناد به قاعده نفی سبیل، «پدر کافر» را از این حکم استثنا کردهاست.[۲۴] ایشان همچنین پذیرفتهاست، کافر مالک برده مسلمان نمیشود و اگر برده از طریق ارث به ملکیت او درآمده باشد، کافر را مجبور به فروش میکنند.[۲۵] اما بهطور مفصل و استدلالی ذیل بحث «فروش قرآن به کفار» در دو بُعد فقهی و سیاسی به قاعده نفی سبیل پرداختهاست.[۲۶] ایشان بر اساس همین قاعده در اعتراض به لایحه کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی نظامیان آمریکایی در ایران) در ۴ آبان ۱۳۴۳ فتوای تاریخی ضد آمریکایی و ضد اروپایی خود را با ذکر متن آیه نفی سبیل[۲۷] صادر کرد.[۲۸].[۲۹]
مدرک قاعده
عموم فقها اصل قاعده نفی سبیل را پذیرفته و برای اثبات و اعتبار آن، به ادله چهارگانه قرآن، سنت، عقل و اجماع[۳۰] استدلال کردهاند که مهمترین آنها قرآن و سنت است. محور اصلی استدلال آنان به قرآن که خداوند در آن تصریح میکند هرگز برای کافران بر مؤمنان راه تسلطی قرار ندادهاست.[۳۱] امام خمینی نیز دلالت این آیه را بر قاعده پذیرفته[۳۲] و بارها در مسائل و مباحث مختلف از آن یاد کردهاست.[۳۳]
فقها در استدلال به آیه، «سبیل» را به معنای سبیل تشریعی معنا کردهاند[۳۴]؛ همچنین حرف «ال» در دو کلمه ﴿لِلْكَافِرِينَ﴾ و ﴿الْمُؤْمِنِينَ﴾ را الف و لام جنس گرفتهاند[۳۵] تا سلطه نوع کفار بر نوع مسلمانان را نفی کنند؛ البته دربارهٔ معنای سبیل، نزد مفسران و فقها آرای دیگری هم وجود دارد که در صورت پذیرش آنها، آیه توانایی اثبات قاعده را نخواهد داشت.[۳۶] مهمترین آنها حجت و برهان در دنیا، [۳۷] مطلق حجت و برهان،[۳۸] استیلای در قیامت،[۳۹]سلطه خارجی و تسلط در دنیا و آخرت[۴۰] و قدرتی که بتواند دولت و شوکت مسلمانان را نابود سازد[۴۱] است.
امام خمینی بر این باور است که بدون در نظر گرفتن صدر آیه که در آن تعبیر ﴿لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ﴾ وجود دارد، «سَبیل» در همان معنای لغوی خودش یعنی راه و طریق بهکار رفتهاست[۴۲]؛ بنابراین بر نفی مطلق طریق (اعم از تکوینی و تشریعی) دلالت دارد[۴۳]؛ زیرا خداوند در مراحل و موارد مختلف با تأییدهای فراوان مادی و معنوی، پیامبر اکرم(ص) و مؤمنان را یاری کرده است، ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَن يَكْفِيَكُمْ أَن يُمِدَّكُمْ رَبُّكُم بِثَلاثَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلائِكَةِ مُنزَلِينَ بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ﴾[۴۴]، ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ﴾[۴۵]، ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا﴾[۴۶] همچنین پیامبر(ص)، ائمه(ع) و سپس علما را ولی و سلطان بر مردم قرار داده تا کفار بر مؤمنان مسلط نشوند[۴۷]؛ اما اگر صدر و ذیل آیه در نظر گرفته شود و تناسب میان صدر؛ ﴿لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ﴾ و ذیل؛ ﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ﴾ رعایت گردد، «سبیل» به این معنا خواهد بود که خداوند هیچ نصیبی از فتح به کفار نداده و پیروزی ظاهری آنان را از نگاه خود فتح ندانسته است.[۴۸] امام خمینی در ادامه تذکر میدهد وجود این مناسبت موجب نمیشود آیه به نفی سبیل تکوینی انصراف یابد، بلکه بعید نیست مفاد این آیه بیانگر مطلق نفی سبیل و سلطه کفار بر مؤمنان، اعم از تکوینی و تشریعی، باشد.[۴۹]
بعضی از فقها[۵۰] به آیات دیگری استناد جستهاند که واژه عزت و مشتقات آن در آنها بهکار رفته است ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۵۱]، ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾[۵۲]، ﴿وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾[۵۳] این آیات که بالغ بر ۱۴۰ موردند، بیانگر عزت و برتری خدا و پیامبر اسلام و مؤمنان بوده، نشان میدهند اسلام با هر گونه سلطه و حاکمیت کافران مخالف است.[۵۴]
از دیگر دلایلی که برای اثبات قاعده به آن استناد شده[۵۵] روایتی است که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: « اَلْإِسْلاَمُ يَعْلُو وَ لاَ يُعْلَى عَلَيْهِ» «اسلام برتر است و هیچ چیز بر اسلام برتری ندارد».[۵۶] این حدیث به حدیث اعتلا معروف است و فقهای متعدد[۵۷] در فروع مختلفی به آن استناد کردهاند. امام خمینی با اینکه سند این حدیث را معتبر میداند،[۵۸] دلالت آن را بر قاعده نفی سبیل به سبب وجود احتمالهای مختلف در معنای آن، نپذیرفتهاست.[۵۹]
دلیل دیگر حکم قطعی عقل است که به دو بیان ارایه شدهاست:
- به حکم عقل، مسلمانان از آن جهت که پیرو دینی هستند که به سبب علوّ شأن، رفعت مقام، حقانیت و برتری براهین و ادله، بر ادیان دیگر شرافت و برتری دارد،[۶۰] از دیگر انسانها، برتر و شرافتمندترند[۶۱]؛ بنابراین بدیهی است در اسلام حکمی که موجب ذلت و خواری مسلمانان باشد، باطل است.[۶۲]
- شرافت و اصالت اسلام و ماهیت توحیدیِ آنکه تعبد و تذلل را مخصوص پیشگاه الهی میداند، مقتضی این امر است که خداوند در احکام و مقررات خود قانونی جعل و تشریع نکند که موجب حقارت و سلطهپذیری مسلمان در برابر غیر مسلمان است.[۶۳]
برخی برای اثبات حجیت این قاعده به اجماع و اتفاق قطعی فقها نیز استناد کردهاند[۶۴]؛ اما از آنجاکه این اجماع مدرکی و مستند به دلایل دیگر از آیات و روایات است[۶۵] یا دستکم احتمال آن وجود دارد که مستند فقها در قبول این قاعده همان دلیلهای سابق باشد،[۶۶] بنابراین دلیل مستقلی نخواهد بود.[۶۷] امام خمینی نیز اجماع مدرکی را قبول ندارد.[۶۸].[۶۹]
مفاد و قلمرو قاعده
فقها در مفاد و قلمرو این قاعده چند امر را بررسی کردهاند:
شمول قاعده بر تمامی مسلمانان
در اینکه مقصود از «مؤمنین» در آیه نفی سبیل ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[۷۰] چه کسانیاند، میان فقها اختلاف است. نظر مشهور فقها[۷۱] این است که مراد مسلماناناند؛ هرچند میان همین دسته دربارهٔ حکم خوارج و نواصب اختلاف شده است که غالب فقها آنان را از قاعده خارج کردهاند،[۷۲] و بعضی آنان را داخل میدانند.[۷۳]
با توجه به اینکه امام خمینی در کتاب الطهاره اذعان به تقابل میان کفر و اسلام کرده[۷۴] و برخی روایات[۷۵] را مؤید بر این تقابل آورده و غیر شیعیان را نیز جزو مسلمانان دانستهاست[۷۶] و از طرف دیگر در آیه نفی سبیل، مؤمنین در مقابل کفار بهکار رفته، کشف میشود از نظر ایشان در این قاعده عموم مسلمانان مد نظر است.[۷۷]
شمول قاعده بر مقدسات دین
مشهور فقها[۷۸] حکم مذکور در آیه را از نفی سلطه بر مؤمنان، به قرآن[۷۹] و سایر مقدسات مثل کتابهای حدیثی و فقهی تسری دادهاند[۸۰] و به همین دلیل برخی به حرمت تکلیفی و بطلان فروش این کتابها به کفار تصریح کردهاند.[۸۱] این فقها تسلط کفار بر مقدسات مؤمنان را در واقع سلطه بر خود مؤمنان دانسته[۸۲] و علت نفی سلطه کفار بر مؤمنان را احترام آنان بیان کردهاند.[۸۳] از طرفی با توجه به اینکه احترام قرآن بیشتر است، پس قرآن نیز نباید در اختیار کفار قرار گیرد.[۸۴]
امام خمینی و برخی دیگر مانند سیدابوالقاسم خویی این تسری را نپذیرفتهاند و به جواز اینگونه نقل و انتقالها حکم کردهاند.[۸۵] امام خمینی ممنوعیت فروش و انتقال قرآن و کتابهای حدیثی را بر خلاف اهداف جهانیشدن اسلام میداند و به رجحان، بلکه لزوم نقل اینگونه کتابها به کفار حکم کردهاست.[۸۶] ایشان در پاسخ به دلایل مشهور اذعان کرده مالکیت کفار بر قرآن و دیگر کتابهای حدیثی و فقهی نه تنها سلطه بر مؤمنان بهشمار نمیآید، بلکه بهعکس نشر آنها در بلاد کفار و گسترش معارف الهی و احکام اسلامی میان آنان، گونهای از سلطه و نفوذ مؤمنان است.[۸۷] همچنین معلوم نیست علت نفی سبیل بر مؤمنان، احترام مؤمن باشد، بلکه این صرف یک احتمال است که اثبات نشدهاست.[۸۸].[۸۹]
رافع و دافع بودن قاعده نفی سبیل
طبق نظر مشهور با توجه به این قاعده، خداوند احکامی را که زمینهساز تسلط کفار است، اصلاً جعل نکرده و نیز از احکامی که زمینه تسلط را فراهم کند، در مرحله بقا و ادامه حکم دست کشیده است.[۹۰] امام خمینی دراینباره تنها این مطلب را ذکر کردهاست که اگر مرد پس از ازدواج و دخول مرتد فطری شود، عقد فسخ میشود و اگر مرتد ملی شود، فسخ عقد مشروط به عدم بازگشت به اسلام تا زمان پایان عده است[۹۱]؛ هرچند وجه استناد این فتوا به قاعده نفی سبیل یا به ادله دیگر معلوم نیست.[۹۲]
شمول قاعده به جهت نفی و اثبات
فقها جنبه نفیکننده بودن این قاعده را ترجیح داده و غالباً آن را جهت باطل کردن معاملاتی که موجب تسلط کفار بر مسلمانان است، به کار گرفتهاند.[۹۳] گواه بر این مطلب، موارد استفاده این قاعده در کتابهای ایشان است.[۹۴]
امام خمینی در کنار پذیرش جنبه نافی بودن قاعده[۹۵] ظاهراً جانب اثباتی قاعده را نیز پذیرفتهاست؛ از اینرو ایشان در مواردی که اسباب تسلط کفار بر مسلمانان ایجاد شود، به لزوم تلاش برای خروج از سلطه کفار، به هر شکل ممکن حکم کرده است.[۹۶] به نظر میرسد با توجه به پذیرش همین جنبه اثباتی است که ایشان بارها در پیامها و سخنرانیهای خود تأکید کرده برای دست یافتن به استقلال و آزادی، همه باید جهت دستیابی به خودکفایی در تمام زمینهها و جلوگیری از سلطه بیگانگان تلاش کنند[۹۷] و این تلاش وظیفهای شرعی است[۹۸]؛ هرچند ممکن است این سخنانِ ایشان مستند به ادلهای مانند ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[۹۹] باشد نه قاعده نفی سبیل.[۱۰۰]
شمول قاعده بر عرصه سیاسی و حکومتی
موارد کاربرد این قاعده در ابواب مختلف فقه بسیار است[۱۰۱]؛ اما در عبارتهای مشهور علما بیشتر به نقش آن در روابط فردی توجه شدهاست،[۱۰۲] مانند عدم ولایت کافر علیه مسلمان صغیر، سفیه یا مجنون،[۱۰۳] نبود حق شفعه برای کافر در قبال مشتری مسلمان،[۱۰۴] عدم لزوم اذن پدر کافر در صحت نذر، عهد و یمین فرزند،[۱۰۵] جایزنبودن وکالت کافر علیه مسلمان[۱۰۶] و عدم لزوم اذن دختر از ولی کافر.[۱۰۷]
از نظر امام خمینی این قاعده از حصار مسایل فردی خارج میشود و صبغه سیاسی و حکومتی پیدا میکند. ایشان قائل است مسلمانان نباید تحت سیطره کفار قرار گیرند[۱۰۸] و به نظر میرسد از اینروست که در پیامی به دانشجویان، استقلال و آزادی از دام دو قطب شرق و غرب را از امانتهای الهی برمیشمارد.[۱۰۹] ایشان در مقام فتوا نیز به این قاعده توجه داشته و گفتهاست اگر کفار بر مسلمانان غلبه ظاهری پیدا کرده، حاکمیت را به دست گیرند یا قراردادهایی را که موجب تسلط کفار بر مسلمانان باشد بر مسلمانان تحمیل کنند، خروج از سلطه کفار و دفاع به هر وسیله ممکن لازم است.[۱۱۰]
در تنظیم قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران نیز به قاعده نفی سبیل توجه شده است؛ به همین جهت اصل ۱۵۲ قانون اساسی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را بر اساس نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری و حفظ استقلال همهجانبه کشور، معرفی میکند. در قانون مدنی ایران نیز به این قاعده توجه شدهاست؛ برای نمونه میتوان به ماده ۱۱۹۲ در باب ارث اشاره کرد که تصریح کرده است ولی مسلمان نمیتواند برای مولّیعلیه خود وصی غیر مسلمان معین کند.[۱۱۱]
نسبت قاعده با سایر ادله
قاعده نفی سبیل ازجمله قواعد ثانویه فقهی است و بدون تردید بر سایر ادله اولیه احکام مقدم میشود؛ به همین جهت اگر در موردی از ادله اولیه مانند دلایل بیع، ازدواج، ولایت پدر و جد و ارث، سلطه کافر بر مسلمان پدید آید، به موجب جریان این قاعده، آن سلطه برداشته خواهد شد؛ مثلاً از اطلاق آیه ارث ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا﴾[۱۱۲] استفاده میشود که کافر نیز از مسلمان ارث میبرد؛ ولی از آنجاکه از این طریق، نوعی سلطه و سبیل برای کافر ثابت میشود، قاعده نفی سبیل آن سلطه را برمیدارد و محدوده دلالت آیه ارث را محدود به وارث مسلمان میکند.[۱۱۳]
از سخنان امام خمینی نیز تقدیم قاعده نفی سبیل بر سایر احکام اولیه به دست میآید؛ برای مثال از ادله ولایت پدر استفاده میشود هر پدری بر فرزند ولایت دارد؛ اما قاعده نفی سبیل محدوده دلالت این ادله را به پدر مسلمان محدود میکند و پدر کافر بر فرزند مسلمان ولایتی نخواهد داشت[۱۱۴] یا در خصوص وکیل، هر وکیلی حق دارد حقوق موکل خود را از دیگری استیفا کند؛ اما بر اساس قاعده نفی سبیل وکیلی که کافر است، مجاز نیست از فرد مسلمان استیفای حقوق موکل خود را بنماید؛ هرچند موکل مسلمان باشد[۱۱۵]؛ البته تصریحی از ایشان مبنی بر چگونگی این تقدیم یافت نمیشود که آیا از باب حکومت است یا تخصیص.[۱۱۶]
نفی سلطه اجانب
بر اساس آموزههای قرآن ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[۱۱۷]؛ ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۱۸] روایات معصومان(ع)[۱۱۹]و قاعده فقهی نفی سبیل، اجتناب و محتاطبودن در روابط با غیر مسلمانان و مسلطنکردن آنان بر مقدرات مسلمانان و کشورهای اسلامی، از اصول حاکم بر دیپلماسی اسلامی بهشمار میآید.[۱۲۰] قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز بر اصل دخالت نکردن و نفی هر گونه سلطه کشورهای خارجی[۱۲۱] و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور[۱۲۲] تأکید دارد.
امام خمینی با استناد به قاعده نفی سبیل، خواستار قطع سلطه آمریکا، شوروی و دیگر اجانب بود[۱۲۳] و ایستادگی و مبارزه مردم ایران را در همین راستا میدانست.[۱۲۴] ایشان وابستگی به غیر را ننگ و عار میشمرد و بر آن بود که مؤمنِ تحت فرمان خدا زیر بار ستم بیگانگان نمیرود[۱۲۵] و در هیچ شرایطی-حتی محاصره اقتصادی-به کشورهای خارجی اجازه ورود به کشور و سیادت بر ملت ایران را نخواهد داد.[۱۲۶] ایشان از مسلمانان دیگر نیز میخواست با سرسختی، کوبندگی و تمام قدرت در برابر اجانب بایستند.[۱۲۷]
منابع
پانویس
- ↑ «هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، صص ۳۴ – ۳۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۲۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، صص ۲۳۵ – ۲۳۶.
- ↑ اخوان کاظمی، بهرام، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۵۹۷.
- ↑ «آنان که چشم بر شما دارند، اگر از سوی خداوند پیروزییی بهره شما گردد، میگویند: آیا با شما نبودیم؟ و اگر کافران را بهرهای باشد، میگویند آیا ما بر شما دست نیافتهایم و شما را از (گزند) مؤمنان باز نداشتهایم؟ آری، خداوند در روز رستخیز میان شما داوری خواهد کرد و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه 141.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۵/۱۷۲۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۱/۳۱۹.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۸۷–۱۸۸؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ۲۴۲–۲۴۳.
- ↑ حلی، تذکرة الفقهاء، ۱۰/۱۹؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۳/۵۸۱–۵۸۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۲ و ۷۲۳؛ امام خمینی، صحیفه، ۴/۳۱۷.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ «آنان که چشم بر شما دارند، اگر از سوی خداوند پیروزییی بهره شما گردد، میگویند: آیا با شما نبودیم؟ و اگر کافران را بهرهای باشد، میگویند آیا ما بر شما دست نیافتهایم و شما را از (گزند) مؤمنان باز نداشتهایم؟ آری، خداوند در روز رستخیز میان شما داوری خواهد کرد و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه 141.
- ↑ صدوق، عیون اخبار، ۲/۲۰۴؛ ابناشعث، الجعفریات، ۱۷۸؛ بحرانی، سیدهاشم، ۲/۱۹۱.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۸۷؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ۲۵۲.
- ↑ طوسی، الخلاف، ۳/۱۸۸ و ۱۹۰؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ۱۰/۱۹–۲۳؛ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۰ و ۳۵۱.
- ↑ جصاص، احکام القرآن، ۳/۲۷۹؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۵/۴۲۱.
- ↑ بحرانی، یوسف، ۱۸/۴۲۲–۴۲۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۳۴۹–۳۶۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۸۵–۲۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۳۳–۲۵۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۲۱.
- ↑ امام خمینی، تعلیقه عروه، ۷۴۵.
- ↑ امام خمینی، وسیلة النجاة، ۳۷۸.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۰–۷۲۶.
- ↑ نساء، ۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۰۹ و ۴۱۵.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۲؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۸۷–۱۹۲؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ۲۳۴–۲۴۱، ۲۳۳ و ۲۳۴.
- ↑ طوسی، الخلاف، ۳/۱۸۸؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ۱۰/۱۹؛ اردبیلی، مجمع الفائدة، ۹/۲۶؛ کاشفالغطاء، البیع، ۱۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۰–۷۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۰۹ و ۴/۹۱، ۳۱۷.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۸۸.
- ↑ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۸؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ۲۳۷.
- ↑ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۷؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۸۸.
- ↑ طوسی، التبیان، ۳/۳۶۴.
- ↑ بحرانی، یوسف، ۱۸/۴۲۵؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۳۳۶.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۳/۵۸۴؛ حکیم، مستمسک، ۱۴/۴۸۳.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۵/۱۱۶.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۵/۴۲۰.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۱–۷۲۳.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۲/۷۲۲.
- ↑ «و بیگمان خداوند در «بدر» شما را با آنکه ناتوان بودید یاری کرد پس، از خداوند پروا کنید، باشد که سپاس گزارید. (یاد کن) آنگاه را که به مؤمنان میگفتی: آیا بسندهتان نیست که خداوند با سه هزار فرشته فرو فرستاده (از سوی خود) شما را یاری رساند؟ چرا؛ (بیگمان بسنده است و) اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید و آنان چنین شتابان به سوی شما آیند خداوند شما را با پنج هزار فرشته نشانگذار یاری خواهد رساند» سوره آل عمران، آیه ۱۲۳-۱۲۵.
- ↑ «بیگمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.
- ↑ «بیگمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ۱.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۳.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۴.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۴.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۱/۲۸۴.
- ↑ «میگویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایهتر، فرومایهتر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ «هر که عزّت میخواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است؛ سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد و آنان که نیرنگهای بد میبازند عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگ آنان خود از میان خواهد رفت» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ «گفتار آنان تو را اندوهگین نگرداند که عزّت یکسره از آن خداوند است، او شنوای داناست» سوره یونس، آیه ۶۵.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۹۲.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۹۰.
- ↑ صدوق، من لایحضر، ۴/۳۳۴.
- ↑ طوسی، الخلاف، ۶/۴۱۹؛ شهید ثانی، مسالک الافهام، ۷/۱۶۷؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۹/۲۰۶؛ خویی، مصباح الفقاهه، ۳۵/۷۴۳.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۶.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۶؛ امام خمینی، الطهاره، ۳/۴۲۱.
- ↑ خویی، التنقیح فی شرح المکاسب، ۳۷/۲۰۰–۲۰۱.
- ↑ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۲.
- ↑ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۲.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۹۲؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ۱/۲۴۱.
- ↑ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۲.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۹۱.
- ↑ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ۲۳۴.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۹۱.
- ↑ امام خمینی، الطهاره، ۲/۶۱؛ امام خمینی، الخلل، ۵۷.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ «آنان که چشم بر شما دارند، اگر از سوی خداوند پیروزییی بهره شما گردد، میگویند: آیا با شما نبودیم؟ و اگر کافران را بهرهای باشد، میگویند آیا ما بر شما دست نیافتهایم و شما را از (گزند) مؤمنان باز نداشتهایم؟ آری، خداوند در روز رستخیز میان شما داوری خواهد کرد و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه 141.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۳۳۷؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۳/۵۹۰؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۲۰۲؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ۱/۲۵۲–۲۵۳.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۳۳۷؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۳/۵۹۰.
- ↑ کاشفالغطاء، النکاح، ۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۲۶.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۲۸/۳۵۵.
- ↑ امام خمینی، الطهاره، ۳/۴۲۶ و ۴۲۸.
- ↑ سیفالله سخائیفر|سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ انصاری، کتاب المکاسب، ۳/۶۰۱.
- ↑ طوسی، المبسوط، ۲/۶۲؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ۱۰/۲۳؛ شهید ثانی، مسالک الافهام، ۳/۱۶۶؛ اردبیلی، مجمع الفائدة، ۸/۱۶۱.
- ↑ طوسی، المبسوط، ۲/۶۲؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۳۳۹؛ خویی، مصباح الفقاهه، ۳۵/۷۴۲–۷۴۳.
- ↑ کاشف الغطاء، البیع، ۱۳.
- ↑ ایروانی، حاشیة المکاسب، ۱/۱۶۵.
- ↑ ایروانی، حاشیة المکاسب، ۱/۱۶۵؛ کاشفالغطاء، البیع، ۱۳.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۳۳۹؛ نایینی، منیة الطالب، ۱/۳۳۹.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۱۹؛ خویی، مصباح الفقاهه، ۳۵/۷۴۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۵–۷۲۷.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۴–۷۲۵.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۵.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ حلی، تذکرة الفقهاء، ۱۰/۱۹–۲۰؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۳/۵۸۱؛ خویی، التنقیح فی شرح المکاسب، ۳۷/۱۹۴–۱۹۵.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۲۷۲.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۲.
- ↑ طوسی، الخلاف، ۳/۱۸۸ و ۱۹۰؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ۱۰/۱۹؛ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۰.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۶۲.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۳۶، ۴۳۸؛ ۱۱/۴۰۲؛ ۱۲/۷۷ و ۱۳/۳۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۴۱۵.
- ↑ «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید » سوره انفال، آیه ۶۰.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۸۷.
- ↑ طوسی، الخلاف، ۳/۱۸۸ و ۱۹۰؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ۱۰/۲۰–۲۳؛ مراغی، العناوین الفقهیه، ۲/۳۵۰ و ۳۵۱.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۹/۲۰۷؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۲۰۴.
- ↑ طوسی، الخلاف، ۳/۴۵۳.
- ↑ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۲۰۵.
- ↑ طوسی، المبسوط، ۲/۱۶۸؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۹/۲۰۶؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۲۴۴.
- ↑ امام خمینی، البیع، ۲/۷۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۳۴۷.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۶۱–۴۶۲؛ امام خمینی، توضیح المسائل، ۴۵۶.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ «مردان را از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان، بر جای مینهند، بهرهای معیّن است؛ و زنان را (نیز) از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای مینهند؛ بهرهای معیّن است؛ چه کم باشد و چه زیاد» سوره نساء، آیه ۷.
- ↑ نجفی، جواهر الکلام، ۲۹/۲۰۷؛ بجنوردی، القواعد الفقهیه، ۱/۱۹۳؛ فاضل لنکرانی، القواعد الفقهیه، ۲۴۳.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۲۴۴.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۲/۳۸.
- ↑ سخائیفر، سیفالله، مقاله «نفی سبیل»، دانشنامه امام خمینی، ج۱۰، ص۸۱–۷۶.
- ↑ «آنان که چشم بر شما دارند، اگر از سوی خداوند پیروزییی بهره شما گردد، میگویند: آیا با شما نبودیم؟ و اگر کافران را بهرهای باشد، میگویند آیا ما بر شما دست نیافتهایم و شما را از (گزند) مؤمنان باز نداشتهایم؟ آری، خداوند در روز رستخیز میان شما داوری خواهد کرد و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.
- ↑ «میگویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایهتر، فرومایهتر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، ۲۶/۱۴.
- ↑ دهشیری، اصول و مبانی دیپلماسی اسلامی از دیدگاه امام خمینی، ۶/۶۴–۶۵؛ شکوری، ۳۲۵–۳۳۱.
- ↑ قانون اساسی، اصول ۲، ۸۱، ۱۴۵، ۱۴۶، ۱۵۲ و ۱۵۳ و بند ۵، اصل ۳.
- ↑ قانون اساسی، اصل ۳، بند ۱۱ و اصل ۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۲۳۵ و ۴۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۱۹ و ۷/۴۷۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۲۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۳۲۶؛ ۳/۲ و ۱۰/۳۹۵.