واقفیه در سیره معصوم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

واقفیه یکی از فرقه‌های شیعه است که امام کاظم (ع) را آخرین امام می‌دانند. این فرقه علاوه بر عقیدۀ غلط در امر امامت، عقاید خرافی دیگری از قبیل تناسخ و غلو نیز داشتند. مهم‌ترین علل گرایش به عقیده واقفه، مسائل مالی، قائم دانستن امام کاظم (ع) و فرزند نداشتن امام رضا (ع) بود.

امام رضا (ع) و پاسخ به شبهات واقفیه

امام رضا (ع) در برابر شبهات واقفیه سعی می‌کرد به آنها پاسخ دهد تا در حد امکان از گمراهی نجات یابند؛ حتی برای اتمام حجت و جلوگیری از انحراف، به آنان پیام داد اموال را برگردانند؛ ولی آنان نپذیرفتند.

تلاش برای هدایت واقفه

افرادی از واقفه توسط امام رضا (ع) هدایت شدند؛ مانند حسن بن وشاء. او چگونگی بازگشت خود به حق و پذیرش امامت حضرت رضا (ع) را چنین توضیح می‌دهد: من به خراسان رفتم، درحالی که از طایفه واقفیه بودم و متاعی را همراه خود برده بودم. در میان آنها جامه گل‌داری در یکی از بقچه‌ها بود که من نفهمیده بودم و جایش را هم نمی‌دانستم. چون وارد شدم و در منزلی فرود آمدم، بدون اطلاع قبلی، مردی مدنی که فقط در مدینه متولد شده بود آمد و به من گفت: همانا ابوالحسن الرضا (ع) به تو می‌گوید: آن جامه گل‌داری که نزد توست، برای من بفرست. من گفتم: چه کسی ورود مرا به ابوالحسن خبر داده؟ من اکنون وارد می‌شوم و جامه گل‌داری نزد من نیست. او رفت و برگشت و گفت: می‌گوید چرا، آن جامه در فلان جا و در دستمالی چنین و چنان است. من آن دستمال را گشتم و آن جامه را در زیر بقچه پیدا کردم و نزد ایشان فرستادم[۱]. وی پس از این ماجرا از قول به وقف بر می‌گردد.

عبدالله بن مغیره جزء واقفه بود. او با دیدن معجزۀ حضرت رضا (ع)، از عقیده باطل خود برگشت. عبدالله بن مغیره خزاز کوفی گوید: من از واقفه بودم؛ به حج رفتم. وقتی به مکه رفتم، به ذهنم چیزی خطور کرد. به ملتزم[۲] چنگ زدم؛ سپس گفتم: بارالها، تو حاجت و خواسته مرا می‌دانی؛ پس مرا به بهترین دین‌ها راهنمایی فرما. به ذهنم افتاد که نزد امام رضا (ع) بروم. به مدینه رفتم و جلوی در منزل حضرت توقف کردم. به غلام حضرت گفتم: بگو مردی از عراق بر درِ خانه است. صدای حضرت را شنیدم که می‌فرمود: وارد شو ای عبدالله بن مغیره. هنگامی که چشمش به من افتاد، فرمود: خداوند دعای تو را اجابت فرمود و به سوی دینش هدایت کرد. من گفتم: گواهی می‌دهم که تو حجت خدا و امین خدا بر خلقش هستی[۳].

کشّی در روایتی نقل می‌کند که عثمان بن عیسی از سران واقفه نیز که پول زیادی نزد وی بود، از نظرش برگشت و توبه کرد و اموال غارت شده را به امام رضا (ع) بازگرداند[۴]. شیخ طوسی بیان می‌کند جمعی از یاران امام کاظم (ع) از قول به وقف برگشتند؛ مانند عبدالرحمان بن حجاج، رفاعة بن موسی، یونس بن یعقوب، جمیل بن دراج، حماد بن عیسی و جمعی از یاران حضرت، مانند احمد بن محمد بن ابی نصر و حسن بن علی وشاء و دیگران[۵].

افرادی نیز به جهت بی‌توجهی و اصرار و لجاجت، گرفتار نفرین امام رضا (ع) شدند؛ مانند ابن ابی سعید مکاری که بر امام رضا (ع) وارد شد و با کمال وقاحت گفت: خداوند از قدر تو بکاهد که ادعایی کنی مانند ادعای پدرت. حضرت رضا (ع) فرمود: چه شده است تو را؟ خداوند نور ایمان تو را خاموش کند و فقر را وارد خانه‌ات کند؛ سپس او پرسشی کرد و حضرت به وی پاسخ داد. راوی گوید شش ماه نگذشت که او گرفتار فقر شد و نان شب خود را نداشت. خداوند او را لعنت کند[۶]. منظور از ابن مکاری، حسین بن ابی سعید هاشم بن حیان مکاری است که نجاشی او و پدرش را از وجوه سران واقفه و حسین را در حدیث ثقه می‌داند[۷].[۸]

ترک هم‌نشینی با واقفه

همراهی با گروه‌های انحرافی باعث تزلزل در اعتقادات انسان می‌شود و در درازمدت افرادی از این راه منحرف شده‌اند؛ ازاین روی محمد بن عاصم گوید: از امام رضا (ع) شنیدم که می‌فرماید: "ای محمد بن عاصم، به من خبر رسیده که با واقفه مجالست می‌نمایی. گفتم: آری، جانم فدایت با آنها مجالست می‌کنم، ولی از آنان نیستم و مخالفشان هستم. فرمود: با آنان نشست و برخاست نکن"[۹].[۱۰]

بی‌دینی، عاقبت واقفه

در روایات تعبیر «مَمْطُوْرَةٌ» درباره واقفه به کار رفته است؛ ممطوره یعنی سگِ باران دیده. واقفه به سگ باران دیده تشبیه شده‌اند، چون سگ نجس العین است و به جهت بارانی که بر او باریده، هر جا قدم نهد، آنجا را نجس می‌کند. واقفه هم این‌گونه هستند که شیعیان باید از آنان دوری نمایند تا دچار عقیده کثیف آنان نشوند و از مسیر حق منحرف نگردند؛ همان‌گونه که افراد مسلمان باید از سگ باران دیده دوری کنند تا نجس نشوند و از بوی متعف آنها که بد‌تر از مردار است، در امان باشند[۱۱]. ابراهیم بن ابی البلاد: از ابوالحسن رضا (ع) نقل می‌کند که گوید: ممطوره را نزد حضرت و تردیدشان را یاد کردم، فرمود: [۱۲]: "تا زنده هستند، در تردیدند؛ سپس زندیق و بی‌دین از دنیا می‌روند". در روایتی دیگر حضرت فرمود: آنان حیران زندگی می‌کنند و بر زندقه و کفر می‌میرند[۱۳]. در روایتی ابراهیم بن عقبه گوید: در نامه‌ای که به امام عسکری (ع) نوشتم گفتم: فدایت شوم، این ممطوره را شناخته‌ام و در قنوتم آنان را لعن می‌نمایم؛ فرمود: آری، در قنوت نمازت آنان را لعن کن[۱۴].

این روایات به خوبی نشان می‌دهد که لازم است از گروه‌های انحرافی دوری و از مراوده با آنان خودداری و با آنان مبارزه کرد[۱۵].

نظر ائمه بعدی درباره واقفیه

این گروه آسیب زیادی به شیعه زدند. آنان در زمان امام جواد (ع) هم بودند. این نکته از روایتی که علی بن جعفر نقل کرده، به خوبی استفاده می‌شود[۱۶]. روایاتی از حضرت در رجال کشی نقل شده است که در آن، آنان هم ردیف ناصبیان معرفی شده‌اند[۱۷]. مشابه آن از امام هادی (ع) نقل شده است[۱۸]. امام جواد (ع) از آنان با تعبیر حمیر شیعه یاد کرده است[۱۹]؛ یعنی انسان نفهم و نادان یا این تعبیر از آن جهت است که برخی از آنان حقایق را می‌دانستند، ولی انکار می‌نمودند؛ مانند بلعم باعورا[۲۰].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۴؛ همان، (ترجمۀ سیدجواد مصطفوی)، ج۲، ص۱۶۷.
  2. محدودۀ حجرالاسود تا درب کعبه را ملتزم نامند (سیدمحمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۶۴۹).
  3. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۱۹؛ شیخ مفید، الإختصاص، ص۸۴.
  4. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۵۹۷.
  5. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص۷۱.
  6. شیخ صدوق، من‎ لایحضره ‎الفقیه، ج۳، ص۱۵۵؛ همو، معانی الأخبار، ص۲۱۸.
  7. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۸، ش۷۸.
  8. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۱۹.
  9. «يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَاصِمٍ! بَلَغَنِي أَنَّكَ تُجَالِسُ الْوَاقِفَةَ؛ قُلْتُ: نَعَمْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ! أُجَالِسُهُمْ وَ أَنَا مُخَالِفٌ لَهُمْ. قَالَ: لَا تُجَالِسْهُمْ»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۵۷.
  10. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۱۷.
  11. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص۸۱. این لقب را علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمن در مناظره با واقفه به آنان دادند و منظور بوی تعفن آنان بوده است: أراد أنكم أنتن من جيف، لأنّ الكلاب اذا أصابها المطر فهي أنتن من الجيف، فلزمهم هذا اللقب.
  12. «يَعِيشُونَ مَا عَاشُوا عَلَى شَكٍّ ثُمَّ يَمُوتُونَ زَنَادِقَةً»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۱.
  13. «أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: يَعِيشُونَ حَيَارَى وَ يَمُوتُونَ زَنَادِقَةً»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۱.
  14. «قَالَ: نَعَمْ، اقْنُتْ عَلَيْهِمْ فِي صَلَاتِكَ»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۰.
  15. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۱۷.
  16. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۲۹.
  17. شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۲۲۹.
  18. «عَنِ الصَّادِقِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا (ع): أَنَّ الزَّيْدِيَّةَ وَ الْوَاقِفَةَ وَ النُّصَّابَ بِمَنْزِلَةٍ عِنْدَهُ سَوَاءٌ»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۲۲۹.
  19. «الْوَاقِفَةُ هُمْ حَمِيرُ الشِّيعَةِ»؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۰.
  20. ذاکری، علی اکبر، سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۱۹.