وحی پیامبرانه در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

چگونگی وحی پیامبران

تعریف و شناخت وحی ارتباط تنگاتنگی با مسأله نبوت و چگونگی آن دارد.؛ چراکه وحی نوعی محصول و ره‌آورد نبوت است. در صفحات پیشین از منظر عرفان اشاراتی درباره حقیقت نبوت بیان شد که حاصلش این بود که نبوت به صورت کلی به دو قسم تعریفی و تشریعی تقسیم می‌شود. نبوت تعریفی همان اخبار و خبر دادن از مقامات و معارف عقلی و معنوی در عالم عقول است. نبوت تشریعی اخبار از معارف و احکام الهی در عالم طبیعت برای مردم است. در این نبوت، نبی با تهذیب و تعالی نفس خویش، استعداد نفس خود را به مرتبه‌ای می‌رساند که بتواند با عالم عقول ارتباط برقرار کند و از آنها حقایقی را به عنوان وحی دریافت کند. این که نفس انبیاء به کدام یک از مقامات و عقول روحانی وصل می‌شود، این به اختلاف رتبه پیامبران بر می‌گردد. ممکن است پیامبری به دلیل مرتبه پایین خویش در عالم خواب و رؤیا تماسی با یکی از عقول پایین برقرار کند که این از دوری وی از حقیقت محمدیه حکایت می‌کند و ممکن است پیامبر دیگری از تجلیات اولیه صادر اول باشد که ره‌آورد آن مشاهده حقایق غیبی و یا شنیدن آن با قوه مخیله یا عاقله باشد که حضرت عیسی و موسی از این قسم‌اند. بر پیامبرانی که در رتبه پایین هستند، فرشته‌ای در قوه خیال نبی اعم از عالم رؤیا یا بیداری نازل شده و حقیقت یا حقایق غیبی را از حضرت علمیه بر قلب آنها تنزل می‌دهد[۱].

اما پیامبرانی که مقاماتشان از عقول و فرشتگان بالاتر است، القای وحی و پیام غیبی و کلاً انزال و صعود فرشته وحی به اذن نفس نبوی صورت می‌گیرد. آنان می‌توانند فرشتگان و در رأس آنها جبرئیل را در عالم عقول به شکل «تمثل عقلی» و در عالم مثال در قالب «تمثل مثالی» و در عالم طبیعت به صورت «تمثل ناسوتی» مشاهده و گفتگو کنند و بدین‌سان وحی را از آنان دریافت نمایند. عرفا به انزال فرشتگان وحی و شنیدن صدا یا مشاهده تمثیل آنان (صورت متمثل در عالم عقول، مثال یا ناسوت) توسط پیامبران معتقدند و آن را مبدأ وحی تفسیر می‌کنند. محی الدین عربی در این باره می‌گوید: انبياء التشريع الذين يأخذون بواسطة الروح الامين من عين الملك... فلابد من تنزل الارواح على قلوبهم[۲].

مقصود از قلب و محل نزول ملائکه، نخست قوه خیال متصل نبی[۳] است که صورت فرشته وحی و صدای وی را در آن می‌شنود. با انبساط آن، نبی به خیال منفصل (عالم مثال) متصل می‌شود: حضرة الخيال و هو اول مبادئ الوحي الالهي في اهل العناية... و كذلك اذا تمثل له الملك رجلاً فذكر من حضرة الخيال[۴]. قیصری در شرح آن می‌نویسد: ان الوحي لا يكون الا بنزول الملك و اول نزوله في الحضرة الخيالية ثم الحسية فالمشاهد له لابد ان يكون خياله متنوراً ليقدر على مشاهدته فيه ثم في المثال المطلق لانه واسطة بين العالم الحسي و المثالي المطلق فالنازل لابد له من العبور عليه و الصاعد ايضاً كذلك[۵]. سعدالدین فرغانی با تقسیم وحی به اقسام مختلف سماع کلام الهی بدون واسطه را مرتبه عالیه وحی می‌نامد: الوحي على ضروب اعلاها سماع كلام الله تعالى بلاواسطة كحال موسى(ع) ثم بوسطة ملك في صورة معينة او غيره[۶]. فرغانی در تذکر مهم تأکید می‌کند که نزول وحی توسط فرشته، صورت ظاهری وحی است، اما ممکن است که بعضی از پیامبران به دلیل قوت نفس خویش پیش از نزول وحی توسط جبرئیل مثلاً از طریق شهود و بدون واسطه به وحی آگاه گردند که وحی پیامبر اسلام(ص) از همین قبیل بود[۷].

حضرت امام (قدس سره) در این باره با اشاره به پایان سفر اول نبی می‌گوید: «گاه شود که آن حقیقت غیبیه و سریره قدسیه که در حضرت علمیه و اقلام و الواح عالیه مشهود شده از طریق نفس و سر روح شریف آنها به توسط ملک وحی - که حضرت جبرئیل است - تنزل کند در قلب مبارک آنها و گاهی جبرئیل تمثل مثالی پیدا کند در حضرت مثال برای آنها و گاهی تمثل ملکی پیدا کند و از ممکن غیب به توسط آن حقیقت تا مشهد عالم شهادت ظهور پیدا کند و آن لطیفه الهیه را تنزل دهد»[۸]. ایشان در تعلیقات خود بر شرح فصوص نیز بر قدرت برخی پیامبران بر انزال فرشتگان تأکید می‌کند[۹]. «به دیگر سخن، علم پیامبران را نمی‌توان با علم دیگر انسان‌ها مقایسه کرد.؛ چراکه علم آنان از علم خداوند و یا لوح محفوظ (علم نفس قدسی محمدیه) به حسب اختلاف مراتبشان نشأت گرفته است». ليس على الانبياء بالاحكام من قبيل الاجتهاد فانهم: يستكشفون الحقائق من الاطلاع على ما في علم الحق او اللوح المحفوظ حسب مراتبهم[۱۰].

اما نکته اشتراک وحی پیامبران، رجوع مبدأ وحی آنان به حقیقت محمدیه است. بر اساس آن چه در صفحات پیشین گذشت، حقیقت محمدیه صادر اول و واسطه سریان فیض الهی به دیگر وجودات امکانی است. عرفا آن حضرت را به آئینه یا نوری تشبیه کرده‌اند که عکس‌ها و دیگر نورها از آن وجود نشأت می‌گیرد و به دیگر سخن، اصل وجود پیامبران و همچنین نبوت آنان جلوه و مظهر وجود و نبوت حقیقت محمدیه می‌باشد. بر این اساس نبوت پیامبر اسلام ازلی و نبوت دیگر پیامبران حدوثی و متأخر است. محی الدین در این باره می‌گوید: كل نبي من لدن آدم الى آخر نبي ما منهم احد يأخذ الا من مشكاة خاتم النبيين و ان تأخر وجود طينته(ص) فانه بحقيقته موجود و هو قوله(ص): «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ‌». و غيره من الانبياء ما كان نبيا الا حين بعث[۱۱]. حضرت امام در جای دیگر تصریح می‌کند که معارف و فیوضات علمیه بر پیامبران از طریق سر احمدی و عماء علوی منتقل می‌شود. الفيوضات العلمية و المعارف الحقيقية النازلة من سماء سر الاحمدية(ص) لا تصل الى الاراضي الخلقية الا بعد عبورها على المرتبة العماء العلوية[۱۲].[۱۳].

چگونگی وحی پیامبر اسلام(ص)

در نگاه نخستین به حقیقت وحی پیامبران عدم تفاوت اساسی آن به نظر می‌رسد، لکن از تأمل در مطالب پیشین روشن می‌شود که بین وحی پیامبر اسلام(ص) و سایر پیامبران تفاوتی وجود دارد و آن به حقیقت محمدیه و صادر اول بودن عین پیامبر اسلام(ص) بر می‌گردد. در صفحات پیشین اشاره رفت که حقیقت محمدیه پیامبر بالاصل و بلاواسطه الهی است و سایر انبیاء پیامبران بالتبع و در حقیقت مظهر و متجلی نبوت پیامبر اسلام(ص) هستند و در واقع وحی پیامبر اسلام(ص) به خداوند و وحی سایر پیامبران به وحی حقیقت محمدیه مستند است که اینک به توضیح آن می‌پردازیم.

۱. حضرت محمد(ص) اولین صادر و نبی: در صفحات پیشین گفته شد که صادر اول و وجود منبسط همان نور پیامبر اسلام «حقیقت محمدیه» است که مستقیماً فیض وجود و علوم و معارف غیبی را از مقام واحدیت الهی دریافت می‌کند و سپس از این طریق فیض وجود و معارف به دیگر عقول و وجودات امکانی منتقل می‌شود. از سوی دیگر هر چه از عالم مادی یافت می‌شود حتی وجود قرآن و پیامبران در عالم عقول به صورت وجود مجرد و بسیط حقیقت و عینی داشته و دارند و به عبارت دیگر وجودات مادی در حقیقت همان مظاهر و وجودات تفصیلی و فرقانی وجودات عقلی و مجرد هستند که اصل و مصدر آنها به وجود منبسط و حقیقت محمدیه و بالاخره به حضرت حق متعال بر می‌گردد. ابن فارض در تقدم وجود حقیقی و نبوت محمدیه بر سایر وجودات و انبیاء می‌سراید: و من عهد عهدي قبل عناصري *** الى دار بعث قبل انذار بعثة الى رسولاً كنت مني مرسلاً *** و ذاتي باياتي على استدلت[۱۴] و ما منهم الا و قد كان داعيا *** به قومه للحق عن تبعية[۱۵] مضمون اشعار این است که: «من عهد و دوره‌ای پیش از تشکیل عناصر وجود دنیویم و پیش از آغاز دوره انذار و بعثت داشتم که در آن به سوی خودم رسول بودم. در سیر نزولی ذاتم برای حسن قبول و قابلیت به آثار کمال به صورت‌های تفصیلی خودم استدلال می‌کرد. پیامبری از پیامبران پیشین نیست مگر این که با حقیقت محمدیه قوم خود را به سوی حق دعوت می‌کند».

حضرت امام درباره تقدم عین ثابته پیامبر اسلام و اشراف آن بر دیگر اعیان می‌نویسد: فان عينه الثابتة جامعة لجميع اعيان الموجودات منهم المشرعين: فاعيانهم مظاهر عينه في الحضرة العلمية و اعيانهم الخارجية مظاهر هويته التي هي الفيض المقدس و النفس الرحماني و كل الشرايع مظاهر شريعته فهو خليفة الله ازلاً و ابداً[۱۶]. امام عین ثابته محمدیه(ص) را یگانه واسطه فیض الهی به ممکنات می‌داند و در نقد کلام قیصری مبنی بر استفاضه روح عیسوی از خدا بدون واسطه می‌نویسد: فالفيض من الحضرة الالهية بلاتوسط اسم مطلقا غير مفاض فان الذات من حيث هي بل من حيث مقامها الاحدي غير مربوط بالخلق و لم يكن منشأ للاثار و الفيوضات[۱۷]. وی همه عالم امکان را ظهور و تجلی حقیقت محمدیه می‌داند که همه عالم تفصیل وجود بسیط آن حضرت می‌باشد. فالحقيقة المحمدية هي التي تجلت في العوالم من العقل الى الهيولي و العالم ظهورها و تجليها و كل ذرة من مراتب الوجود تفصيل هذه الصورة... و هذه البنية المسماة بمحمد بن عبدالله(ص) مجملة تلك الحقيقة الكلية و انطوى فيما جميع المراتب انطواء العقل التفصيلي في العقل البسيط الاجمالي[۱۸]. در مکتب عرفانی امام دیگر پیامبران جانشینان حضرت محمد(ص) و در حقیقت دعوت آنان دعوت به نبوت آن حضرت است. و هو(ص) خليفة الله الاعظم و سائر الانبياء خليفة غيره من الأسماء المحاطة بل الانبياء كلهم خليفته و دعوتهم في الحقيقة دعوة اليه و الى نبوته[۱۹].

۲. نزول عین ثابته پیامبر اسلام(ص) به دنیا: بر این اساس روح قدسی نبوی پیامبر اسلام(ص) در این دنیا در نفس حضرت محمد(ص) ظاهر و متجلی شده است که رجوع نفس دنیوی پیامبر اسلام(ص) به مصدر و عین ثابته خویش و اتصال به حقیقت محمدیه محتاج مقدمات یعنی «اسفار اربعه» است. تکامل نفس دنیوی پیامبر اسلام(ص) در پرتو تهذیب نفس و توجه و عنایت عین ثابته آن حضرت انجام می‌گیرد. به دیگر سخن، با تولد و ظهور نفس قدسی پیامبر اسلام(ص) همه عوامل و مقدمات داخلی و خارجی در رشد و بالندگی روح دنیوی پیامبر و اتصال آن به عین ثابت خویش مهیا و دخیل‌اند، اگر در این بین فرشته‌ای هم نقشی داشته آن هم با عنایت و فرمان حقیقت محمدیه بوده است.

امام در تفسیر عرفانی از آیه ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[۲۰]، نازل شده را روح قدسی پیامبر اسلام می‌داند و با اشاره به وجود «لیل» و «نهار» در عرفان برای هر انسانی و تطبیق لیل بر «سیر نزولی» و نهار بر «سیر صعودی» می‌گوید: فهو(ص) المتنزل من غيب الهوية الى الشهادة المطلقة فهو ليلة القدر و له الخروج من جميع الحجب بظهور يوم القيامة فيه فهو يوم القيامة فاستتار نور الأحدي في تعين الأحمدي ليلة القدر. «حضرت محمد(ص) از غیب هویت به شهادت مطلق متنزل شده که آن همان «لیلة القدر» است، برای حضرت خروج از تمامی حجاب‌ها با ظهور قیامت است. پس نهان و استتار نور احدی در تعین احمدی «لیلة القدر» است». ایشان عین ثابت پیامبر اسلام را نازل بر عالم طبیعت به منظور هدایت مردم می‌داند[۲۱].

۳. صعود و اتصال نفس نبوی به عین ثابت: بعد از استعداد و کسب فیض لازم برای اتصال نفس دنیوی پیامبر با عین ثابت خویش[۲۲]، از این طریق پیامبر معارف غیبی و احکام را دریافت می‌کند و نقش فرشتگان حداکثر نقش واسطه بین عین ثابت و عین دنیوی است. فرشتگان با امر نفس نبوی نازل و صعود می‌کنند. نفس نبوی فرشتگان از جمله جبرئیل را در عوالم مختلف مانند عالم عقل، مثال و طبیعت با شکل‌های مختلف آن مشاهده می‌کند. به تقریر دیگر، وحی همان معارف بسیط موجود در حقیقت محمدیه است که فرشته وحی با نازل کردن آن بر قلب پیامبر و یا اتصال نفس نبوی به عین ثابت خویش آن را دریافت و به صورت مادی به مردم می‌رساند. صدرالمتألهین با توصیف مواجهه نفس نبوی با مقام الوهی به عنوان اولین مرحله وحی، بر آن است که نفس پیامبر بعد از این مرحله، با تنزلات مختلف در عالم عقول و مثال به عالم طبیعت متنزل می‌شود، در این مراحل ظهور ارواح و حاملان وحی از جمله مشاهده جبرئیل و شنیدن صدای وی مستند به نفس قدسی نبوی است و عامل خارجی در تحقق آنها دخالت ندارد و در واقع، ملائکه و کتاب آسمانی ظهورات باطنی نفس قدسی پیامبر است. عبارت صدرا در تقریر نظریه وی در بحث فلاسفه نقل شد.

استاد حسن زاده آملی نیز می‌نویسد: «نزول ملک و کشف و رؤیا مربوط به بیرون ما نیست. ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا[۲۳]، همین «تمثل»، یعنی درون شماست. نزول وحی درونی است، آنها که تماس با عالم ارواح پیدا می‌کنند می‌دانند که از درون انسان است»[۲۴]. حضرت امام بر این اعتقاد است که بعد از قوت قوه روحانیت پیامبر، خود پیامبر ملائکه مجرد را در در عالم مثال یا ماده نازل می‌کند. فروحانية النبي هي المنزلة للملائكة الروحانية في المثال و في الملك[۲۵]. و در جای دیگر: «به قدرت او ملائکه نازل می‌شوند، به قدرت ولی اعظم است که قرآن نازل می‌شود و ملائکه نازل می‌شوند»[۲۶]. ایشان نظریه تنزیل جبرئیل به امر خدا و سلب آن از پیامبر را به «اهل ظاهر» نسبت می‌دهد[۲۷]. حضرت امام درباره تنزل جبرئیل و تمثل آن برای حضرت محمد(ص) در عوالم مختلف از جمله قلب مبارک حضرت و آوردن وحی از حقیقت محمدیه به نفس دنیوی پیامبر(ص) می‌گوید: «گاه شود که آن حقیقت غیبیه و سریره قدسیه که در حضرت علمیه اقلام و الواح عالیه مشهود شده از طریق نفس و سر روح شریف آنها به توسط ملک وحی - که حضرت جبرئیل است - تنزل کند در قلب مبارک آنها و گاهی جبرئیل تمثل مثالی پیدا کند در حضرت مثال برای آنها و گاهی تمثل ملکی پیدا کند؛ و از ممکن غیب به توسط آن حقیقت تا مشهد عالم شهادت ظهور پیدا کند و آن لطیفه الهیه را تنزل دهد»[۲۸].

به دیگر سخن، ظهور قرآن بر پیامبر اسلام(ص) یک بار به واسطه جبرئیل بوده است، بار دیگر - که از جهت زمانی و رتبه‌ای مقدم بر نزول جبرئیل است - مربوط به نزول قرآن در حقیقت محمدیه است که پیامبر(ص) پیش از نزول قرآن توسط جبرئیل از آن اطلاع داشته است و در واقع نزول جبرئیل، از باب ذکر و یادآوری بوده است. محی الدین در این باره می‌گوید: ان هو الا ذكر لما شاهده حين جذبناه و غيبناه عنه و احضرناه بنا عندنا ثم انزلنا عليه مذكر يذكره بما شاهد فهو ذكر له لذلك، و قرآن اي جمع اشياء كان شاهدها عندنا مبين ظاهر له لعلمه باصل ماشاهده و عاينه في ذلك التقريب[۲۹]. فرغانی: چنان که پیش‌تر اشاره شد - وحی جبرئیل بر پیامبر اسلام را وحی ظاهری و متأخر می‌داند و معتقد است که پیامبر اسلام با کشف و بدون واسطه را از خداوند و پیش از نزول آن از سوی جبرئیل دریافت می‌کرد و وحی تعجیل حضرت در قرائت قرآن پیش از اتمام نزول و وحی آن توسط جبرئیل به همین علت باز می‌گردد. «مصطفی(ص) در وقت وحی به واسطه جبرئیل طریق لاواسطه هم بر وی منکشف می‌بود تا عین آن معنی را که جبرئیل(ع) به طریق وحی ادا می‌کرد، او به طریق لاواسطه آن را مشاهده می‌فرمود»[۳۰].

علامه طباطبایی: وی کیفیت نزول وحی بر پیامبر(ص) را سه مرحله ذیل ذکر می‌کند. ۱ نزول از سوی خداوند بدون واسطه ۲. با واسطه جبرئیل ۳. با ذکر واسطه اعوان جبرئیل. ایشان بعد از ذکر چندین آیه نظریه خویش را چنین تشریح می‌کند: «ما برای به دست آوردن حقیقت مطلب و جمع بین آیات قرآن یک طوری فکر کرده‌ایم، نمی‌دانم رسا است یا رسا نیست؟ و آن این که بگوییم: کیفیت نزول وحی سه مرحله دارد: مرحله اول مرحله نزول وحی است من الله از جانب خدا بلاواسطه، مرحله دوم مرحله پایین‌تر از آن و آن این که از جانب خدا بلاواسطه نباشد، بلکه از ناحیه جبرئیل است، یعنی در جایی که خدا وحی می‌کرده جبرئیل هم بوده و خداوند به توسط جبرئیل وحی می‌نموده است. مرحله سوم مرحله پایین‌تر از آن و آن این که از جانب جبرئیل هم بلاواسطه نبوده باشد، بلکه به توسط اعوان و یاران او وحی می‌شده است»[۳۱].

نکته قابل توجه این که سه مرحله نه در طول یکدیگر که در عرض و معیت هم بوده‌اند، اما تفاوت آن، حالات مختلف پیامبر و اختلاف نظرگاه ایشان است. «در تمام این سه مرحله، اهل سه مرحله، یعنی حضرت حق و جبرئیل و سَفَره کرام حاضر بوده‌اند و نزول وحی هم در هر یک از مراحل توسط همه اینها یعنی توسط سفره کرام برره، توسط جبرئیل، توسط حق صورت می‌گرفته است. غایة الامر در بعضی از موارد، نظر اصلی به خود ذات حق بوده است، به طوری که به جبرئیل و سفره نظر نمی‌شده است و این در آن مواردی است که حال رسول الله تغییر می‌کرده است و طبق آیه واقع در سوره شوری «وحیأ» بوده است»[۳۲]. علامه مبدأ علوم وحیانی را «روح»، «خلق اعظم» و «عقل اول» در لسان فلاسفه ذکر می‌کند و آن را به «نور پیامبر» تطبیق می‌دهد که از رهگذر اتصال روح پیامبر با «خلق اعظم» تحقق می‌یابد. ایشان با اشاره به آیه شریفه ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ[۳۳] می‌فرماید: «از اینجا به دست می‌آید که درایت ایمان و کتاب، به واسطه وحی کردن خدا روح را بر رسول الله بوده است و این به واسطه اتصال روح آن حضرت است به همان خلق اعظم که روح است»[۳۴].

جوادی آملی: وی وحی کامل را مرتبه‌ای می‌داند که پیامبر مقدمات وحی را از قبیل مواجهه با جبرئیل، نه از بیرون بلکه در درون خود طی کرده و سپس مستقیماً وحی را از خداوند دریافت می‌کند: «انسان کامل این مراحل وسطی را در درون خود طی می‌کند و به آن مصدر اصیل که ذات اقدس اله است می‌رسد و از او دریافت می‌کند»[۳۵]. ایشان ضمن پذیرفتن نزول لفظی قرآن توسط جبرئیل[۳۶]، تأکید دارد که نفس نبوی پیش از نزول جبرئیل با ترقی به عالم غیب از حقیقت آن آگاه می‌شد. «باطن و تأویل قرآن، ممکن نیست که به واسطه نزول فرشته وحی بر پیامبر(ص) القا گردد؛ زیرا هر چه تنزل یابد و به مقام لفظ و مفهوم و علم حصولی برسد، در قلمرو ظاهر قرآن خواهد بود نه باطن آن. و اگر روح مطهر پیامبر(ص) آیات الهی را بدون ترقی به عالم غیب و تنها با نزول فرشته وحی دریافت کند، لازمه‌اش آن است که از باطن و تأویل قرآن آگاهی نداشته باشد. در حالی که از جمع‌بندی آیات قرآن به دست می‌آید که آن حضرت از تأویل قرآن و دریافت ام الکتاب از مقام لدن با ترقی روح آگاه بوده‌اند»[۳۷].

و در جای دیگر می‌گوید: «پیامبر اکرم(ص) با ترقی به مقام لدن و عقل محض، حقیقت قرآن و ام الکتاب را از نزد خدای سبحان تلقی نموده است»[۳۸].[۳۹].

مسأله اضطراب و خوف پیامبر(ص) هنگام وحی

یکی از سؤالات متوجه نظریه فلاسفه و عرفا این است که بنا بر مبنای فلاسفه و عرفا، نفس نبوی با تعالی خود به مرتبه کمال رسیده و به عقل فعال متصل می‌شود و به تقریر دقیق‌تر در وحی پیامبر اسلام، نفس نبوی با حقیقت محمدیه خویش مواجهه و مرتبط می‌شود و عقول از جمله فرشته وحی توسط وی با اذن الهی نزول و صعود می‌کنند و وجود جبرئیل نیز به نوعی به پرتو از وجود حضرت برمی‌گردد. با این فرض هیچ مبنا و داعی برای خوف و اضطراب پیامبران هنگام مواجهه با وحی و فرشته آن وجود ندارد. پس چگونه می‌توان آن را توجیه کرد؟ در پاسخ این سؤال نکات ذیل قابل توجه است:

۱. اضطراب متعلق به نفس دنیوی: نفس و روحی که به عالم عقول و ملکوت و عقل فعال ارتباط پیدا می‌کند، نفس و روح مجرد پیامبر است که از کالبد مادی بدن فراغت حاصل کرده است. در این مرحله هیچ نوع خوف و اضطرابی وجود ندارد؛ اما بعد از اتمام سیر و اتصال به عالم عقل و هنگام رجوع نفس نبوی به کالبد مادی خود، کالبد مادی و نفس متعلق به آن قابلیت کامل و آمادگی لازم انتقال معارف مجرد و مشاهده فرشته حامل وحی را ندارد؛ لذا در این نقل و انتقال اضطرابی متوجه بدن و نفس آن می‌شود و حالت ضعف، خوف، نوم و شبه اغماء به نبی دست می‌دهد. پس خوف و اضطراب به عنصر جسمانی پیامبران تعلق دارد. شیخ عبدالوهاب شعرانی (٣٨۴ ه. ق) عروض حالت سردی و عرق بر پیامبر را معلول التقاء روح فرشته و پیغمبر می‌داند که موجب فشار و ثقل بر روح نبوی می‌شود که باعث اختلاط مزاج و هوای داخل و خارج بدن پیامبر می‌شود[۴۰]. صدرالمتألهین اضطراب پیامبر را نه در عالم عقل، بلکه مربوط به عالم ملکوت و ماده می‌داند که در آن صورت‌های عقلی، به صورت جزئی مانند جبرئیل متمثل می‌شود و این موجب اضطراب حواس پیامبر می‌شود.

اذا نزل الى ساحة الملكوت السماوي يتمثل له صورة ما عقلها و شاهدها... و حينئذ يقع للحواس شبه دهش و نوم[۴۱]. «زمانی که فرشته به عالم ملکوت آسمانی نازل شود بر پیامبر صورت آنچه آن را تعقل و مشاهده کرده متمثل می‌شود و در این زمان برای حواس پیامبر حالت شبه دهشت و خواب عارض می‌شود». امام خمینی در این باره می‌نویسد: فان ضعف اجسامهم الشريفة عن تحمل الارواح المجردة فيها غير قوة مقام الروحانية و الجنبة الولوية[۴۲]. «ضعف اجسام شریف پیامبران از تحمل ارواح مجرد متفاوت با قوه و قدرت مقام روحانیت و حیثیت ولایی آنان است». ثقل و سنگینی وحی بر پیامبر(ص) در آیات نیز اشاره شده است، مانند: ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا[۴۳].

۲. اضطراب معلول مواجهه مستقیم الوهی: در صفحات پیشین گفته شد که وحی گاهی به واسطه مانند فرشته و یا شنیدن کلام الهی صورت می‌گیرد و گاهی روح نبوی مواجهه مستقیم و بدون واسطه با حق تعالی پیدا می‌کند که آن موجب اضطراب و خوف پیامبر می‌گردد. علامه طباطبائی در تبیین وحی و اقسام آن می‌گوید: «در بعضی از موارد نظر اصلی به خود ذات حق بوده است، به طوری که به جبرئیل و سفره نظر نمی‌شده است و این در مواردی است که حال رسول الله تغییر می‌کرده است»[۴۴]. بعضی از روایات مؤید این نظریه است: امام صادق(ع) در پاسخ زراره از همین اشکال فرمود: ذلك [الأغماء] اذا لم يكن بينه و بين الله احد ذلك اذا تجلي الله له[۴۵].

و در روایت دیگر از امام صادق(ع) نیز آمده است: و اذا اتى الوحي و ليس بينهما جبرئيل تصيبه تلك السبتة و يغشاه منه ما يغشاه لثقل الوحي من الله عزوجل[۴۶]. «زمان وحی اگر بین پیامبر و خدا و جبرئیل نباشد، حالت خواب و اغماء دست می‌دهد که آن معلول سنگینی وحی است». در روایت دیگر، سائل از عروض حالت اغماء هنگام نزول جبرئیل سؤال کرد که امام صادق(ع) صریحاً به نفی آن پرداخت و اضطراب را معلول مخاطبه مستقیم الهی دانست: «فَسُئِلَ الصَّادِقُ(ع) عَنِ الْغَشْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَأْخُذُ النَّبِيَّ(ص) أَ كَانَتْ تَكُونُ عِنْدَ هُبُوطِ جَبْرَئِيلَ فَقَالَ لَا... وَ إِنَّمَا ذَلِكَ عِنْدَ مُخَاطَبَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِيَّاهُ بِغَيْرِ تَرْجُمَانٍ وَ وَاسِطَةٍ»[۴۷].

۳. اضطراب معلول مواجهه با امر مجرد: دیدگاه دیگر اضطراب را اختصاص به مواجهه با مقام الوهی نمی‌دهد، بلکه تأکید دارد که بدن و نفس دنیوی پیامبر به دلیل تغایر امر مادی و مجرد، هنگام مواجهه با امر مجرد، حتی جبرئیل، حالت خوف و ترس بر وی عارض می‌شود. ابن فارض: و اعجب ما فيها شهدت فراعني *** و من نفخ روح القدس في الروح روعتي[۴۸] یعنی از امور تعجب برانگیز در حضرت معشوق، مشاهده و شهود حقیقت ذات متعال می‌باشد که موجب خوشی و انس می‌شود، اما در حال القای وحی روح قدسی در روحم خوف و اضطراب جانم را فرا می‌گیرد. فرغانی در شرح بیت ابن فارض می‌نویسد: «از جهت آنکه مرتبه روحانی لبساطتها مخالف مرتبه مزاج و طبیعت است لترکیبها، پس از این جهت شدت و کربی در ظهور جبرئیل به حکم روحانیتش بر مزاج و طبیعت مصطفی(ص) در وقعت ادا و ابلاغ وحی غالب می‌آمد و خوفی بر وی مسئولی می‌شد»[۴۹].

در بعض روایات حال اضطراب پیامبر به صورت مطلق به نزول وحی مستند شده است: ان الرسول كان اذا نزل عليه الوحي اخذه مثل السبات[۵۰]. عثمان بن مظعون نقل می‌کند که پیامبر(ص) را مشاهده کردم که به آسمان شده و رنگ صورتش تغییر کرده و عرق از پیشانی‌اش جاری بود. «مُحْمَرَّ الْوَجْهِ يَفِيضُ عَرَقاً». از حضرت از علت آن پرسیدم که فرمود: «ذَاكَ جَبْرَئِيلُ لَمْ يَكُنْ لِي هِمَّةٌ غَيْرَهُ»[۵۱]. در روایات دیگر گزارش شده است که هنگام نزول وحی اگر پیامبر(ص) سواره بود حالت اضطراب بر حضرت و مرکوب روی می‌داد[۵۲].[۵۳].

جمع‌بندی

در تحلیل و جمع روایات که به ظاهر مختلف است،؛ چراکه در بعضی علت خوف نبی، وحی بدون واسطه و در بعضی مشاهده جبرئیل ذکر شده است؛ به نکات ذیل اشاره می‌شود:

نکته اول: محتمل است که عروض حال اضطراب از مشاهده جبرئیل به ماه‌ها و سال‌های نخستین وحی مستند شود، بعد از مشاهده و نزول وحی به صورت مکرر، عنصر مادی بدن و نفس متعلق به آن به وحی و مشاهده جبرئیل عادت کرده بود، با این وجود، حال اضطراب هنگام وحی بدون واسطه بر نفس نبوی عارض می‌شد.

نکته دوم: محتمل است به تفکیک انواع اضطراب و شبه اغماء قایل شد، مواجهه الوهی موجب اضطراب و اغماء شدید می‌شد، اما مشاهده جبرئیل موجب شبه نوم و اضطراب خفیف می‌شد و یا قابل لمس نبود که روایات نافی خوف از مشاهده جبرئیل به آن اشاره دارد.[۵۴].

منابع

پانویس

  1. اعلم ان الميزان في مشاهدة الصور الغيبيه هو انسلاخ النفس عن الطبيعة و الرجوع الى عالمها الغيبي فيشاهد اولا مثالها المقيد و بعده المثال المطلق الى الحضرة الاعيان بالتفصيل الذي يشير اليه المصنف، و الانسلاخ قد يكون في النوم عند استراحة النفس عن التدبيرات البدنية فيقدر سفاء النفس يتصل بالعوالم الغيبية فيشاهد الحقائق الغيبية فعند ذلك يتمثل تلك الحقيقة في مثالها حسب عادات النفس و مأنوساتها فيحتاج الى التعبير؛ (تعلیقات شرح الفصوص، ص۳۶).
  2. الفتوحات، ج۲، ص۷۸ و ۷۹.
  3. عالم خیال به دو قسم متصل و منفصل تقسیم می‌شود، خیال متصل، همان قوه متخلیه انسان است که به نفس انسان متصل است، خیال منفصل همان عالم مثال است که تعریفش در صفحات پیشین گذشت.
  4. فصوص الحکم، فص یوسف، ص۹۹ و ۱۰۰.
  5. شرح فصوص الحکم، ص۶٨۴.
  6. مشارق الدراری، ص۴٧٩.
  7. ر.ک: مشارق الدراری، ص۵۳۷.
  8. آداب الصلوة، ص۲.
  9. ان الكمل مثل الانبياء: يمثلون الحقائق في مثالهم حسب اختيارهم و من المثال ينزلونها الى الملك الخلاص المسجونين في عالم الطبيعة فتنزل الملائكة في عالمهم المثالي و الملكي حسب قوة روحانيتهم و كمالها فروحانية النبي هي المنزلة للملائكة الروحانية في المثال و في الملك. (تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۳۶ و ۳۷).
  10. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۱۹۴.
  11. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۶٣ و ۶۴.
  12. مصباح الهدایة، ص۷۶.
  13. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۳۶.
  14. تائیه، مندرج در مشارق الدراری، ص۴٩۶.
  15. تائیه، مندرج در مشارق الدراری، ص۶۴۵.
  16. تعلیقات علی شرح الفصوص، ص١٨٠ و ۴١؛ شرح دعاء السحر، ص۶۶ و ٧٧.
  17. تعلیقات علی شرح الفصوص، ص۱۸۲؛ مصباح الهدایة، ص٣٠.
  18. شرح دعاء السحر، ص۷۷ و ۷۸.
  19. مصباح الهدایة، ص۸۳.
  20. «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.
  21. شرح دعاء السحر، ص۷۸.
  22. ر.ک: تعلیقات الفصوص، ص٣۶.
  23. «و از چشم آنان پنهان شد و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم که چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت» سوره مریم، آیه ۱۷.
  24. ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۷.
  25. تعلیقات الفصوص، ص٣۶.
  26. صحیفه نور، ج۱۹، ص۱۷۱.
  27. صحیفه نور، ج۱۹، ص۲۷۸ و ۲۷۹.
  28. آداب الصلوة، ص۳۲۱.
  29. الفتوحات، ج۴، ص۴۰۲.
  30. مشارق الدراری، ص۵۳۷.
  31. مهر تابان، ص۳۰۸ و ۳۰۹.
  32. مهر تابان، ص۳۱۱.
  33. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
  34. مهر تابان، ص۳۵۰.
  35. تفسیر موضوعی قرآن، ج۱، ص۵۰.
  36. تفسیر موضوعی قرآن، ج۱، ص۴٨.
  37. تفسیر موضوعی قرآن، ج۱، ص۴۴.
  38. تفسیر موضوعی قرآن، ج۱، ص۴۳.
  39. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۴۰.
  40. ر.ک: الیواقیت و الجواهر، ج۲، ص۳۵۸.
  41. اسفار، ج۷، ص۲۷ و در ص۲۸ همان می‌نویسد: مرجع ذلك [الوحي] الى انبعاث نفس النبي من نشأة الغيب الى نشأة الظهور و لهذا كان يعرض شبه الدهش و الغشي.
  42. تعلیقات فصوص الحکم، ص۳۷.
  43. «ما سخنی سنگین را به زودی بر تو فرو می‌فرستیم» سوره مزمل، آیه ۵.
  44. مهر تابان، ص۲۱.
  45. سفینة البحار، ج۲، ص۶٣٨.
  46. بحار، ج۱۸، ص۲۷۱.
  47. بحار، ج۱۸، ص٢۶٠.
  48. نقل از مشارق الدراری، ص۵۳۶.
  49. مشارق الدراری، ص۵۳۷.
  50. سفینة البحار، ج۸، ص۴٢٢.
  51. بحار، ج۱۸، ص٢۶٩.
  52. بحار، ج۱۸، ص۲۷۱؛ سفینة البحار، ج۸، ص١۵٨ و ۴٢٢.
  53. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۴۷.
  54. قدردان قراملکی، محمد حسن، آیین خاتم، ص ۱۵۱.