وقایع میدان نبرد عاشورا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

رویارویی لشکر هدایت و لشکر گمراهی

در کتاب الإرشاد آمده است که: حسین بن علی (ع)، صبحگاهان، یارانش را پس از نماز صبح، آماده کرد. سی و دو سوار و چهل پیاده با او بودند. او زهیر بن قین را بر جناح راست یارانش و حبیب بن مظاهر را بر جناح چپ یارانش، قرار داد و پرچمش را به دست برادرش عبّاس (ع) سپرد.... عمر بن سعد نیز در همان صبحگاه - که روز جمعه بود و شنبه هم گفته شده- یارانش را آماده کرد و با لشکری که همراهش بودند، به سوی حسین (ع) بیرون آمد. بر جناح راست [لشکر] او، عمرو بن حجاج و بر جناح چپ [لشکر] او، شمر بن ذی الجوشن و بر سواران، عروة بن قیس و بر پیادگان، شبث بن ربعی گمارده شده بودند و پرچم را به غلامش دُرَید داد[۱].[۲]

سخنی درباره شمار دو سپاه

تعیین دقیق و قطعی شمار دو سپاه، مقدور نیست؛ امّا در این باره اعدادی گزارش شده که ارائه می‌گردد.

شمار سپاه امام حسین (ع)

بیشتر منابع معتبر، شمار سپاهیان امام (ع) را ۷۲ نفر، گزارش کرده‌اند. شیخ مفید می‌نویسد: حسین بن علی (ع)، هنگام صبحگاه و بعد از نماز صبح، یارانش را [برای نبرد،] آماده کرد. آنان، سی و دو سوار و چهل پیاده بودند. لکن با ملاحظه نام و مشخّصات شهدای کربلا، می‌توان گفت که شمار سپاهان امام (ع) بیش از این تعداد بوده است، چنان که پاره‌ای از منابع، عدد یاران امام (ع) را ۸۲ نفر، برخی ۱۱۴ نفر، برخی ۱۴۵ نفر، برخی صد و هفتاد نفر، برخی ششصد نفر و برخی ارقام دیگری گزارش کرده‌اند. نکته قابل توجّه، این که در تبیین آمار شهدای کربلا، بجز امام (ع)، مشخّصات ۱۵۴ نفر، ارائه می‌شود که حدود ۷۲ تن از آنها از خاندان امام حسین (ع) و پیامبر (ص) و امام علی (ع) بوده‌اند. بنا بر این، ممکن است آنچه در گزارش مشهور آمده، اشاره به همین افراد باشد، و نیز می‌تواند اشاره به یاران امام (ع) قبل از ملحق شدن کسانی باشد که به تدریج به ایشان پیوسته‌اند؛ زیرا گزارش‌هایی از پیوستن بیست تا سی نفر به امام (ع) حکایت دارند، چنان که احتمال دارد برخی اسامی، به دلیل تصحیف، تکرار شده باشند. به هر حال، تعداد یاران امام (ع) بیش از ۷۲ تن بوده‌اند. البتّه شماری از شهدا، مانند: علی اصغر (ع) و عبداللّه بن حسن (ع) و اُمّ وَهْب، از سپاهیان به شمار نمی‌روند و شماری از سپاهیان امام (ع) مانند: حسن مُثنّا و ضحاک بن عبداللّه مشرقی نیز شهید نشده‌اند[۳].

شمار سپاه عمر بن سعد

شمار سپاهیان ابن سعد ـ که در گزارش‌های نسبتاً معتبر آمده- عبارت است از: چهار هزار نفر، چهار هزار و پانصد نفر، بیست هزار نفر، ۲۲ هزار نفر، ۲۸ هزار نفر، سی هزار نفر، ۳۱ هزار نفر، و ۳۵ هزار نفر. با توجّه به این که نیروهایی که از کوفه به کربلا رفتند، یک جا اعزام نشدند، احتمالاً برخی از مورّخان، تنها آمار اوّلیه نیروهای اعزامی از کوفه را ثبت کرده‌اند و برخی، آمار کسانی را نیز که به آنها پیوسته‌اند، ثبت کرده‌اند. در نتیجه، چنین اختلاف‌هایی پدید آمده است. از سوی دیگر، با در نظر گرفتن این که شماری از نیروهای اعزامی در بین راه، فرار کرده‌اند، اظهار نظر درباره شمار واقعی و حتّی شمار تقریبی سپاه ابن سعد، بسیار دشوار است. گفتنی است که رقم سی هزار نفر، در دو روایت از امام حسن (ع) و امام زین العابدین (ع)، نقل شده است. هر چند که سند این روایات، از اعتبار لازم برخوردار نیست؛ لکن با توجّه به کوچ دادن عمومی مردم کوفه به سوی کربلا توسّط ابن زیاد و نیز با توجّه به این که این تعداد، کمتر از نیمی از جنگجویانِ کوفه است ـ که حدود صد هزار نفر تخمین زده شده‌اند ـ رقمی قابل قبول است. قرینه دیگری که می‌تواند تعداد سی هزار نفر را تأیید کند، این است که سپاهیان مختار را شصت هزار نفر گزارش کرده‌اند. به نظر می‌رسد که سپاهیان او را کسانی تشکیل داده‌اند که در واقعه کربلا، در لشکر عمر بن سعد نبوده‌اند[۴].

دعای امام (ع) در صبح عاشورا[۵]

در کتاب الإرشاد از امام زین العابدین (ع) آمده است که: صبح عاشورا، چون امام حسین (ع) چشم گشود و لشکر دشمن را دید، دستانش را بالا برد و گفت: «خداوندا! تو تکیه‌گاه من در هر سختی، و امید من در هر گرفتاری هستی. در هر رویدادی که برای من اتّفاق می‌افتد، تو تکیه‌گاه و ساز و برگِ منی. بسی پریشانی ها که دل، در آنها سست می‌شود و چاره، اندک می‌گردد و دوست، انسان را وا می‌گذارد و دشمن، شماتت می‌کند که من، از سرِ رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آورده‌ام و تو در آن، برایم گشایش قرار داده‌ای و آن را برطرف ساخته‌ای! تو، ولیّ هر نعمت و صاحبِ هر نیکی و نهایتِ هر مقصودی هستی»[۶].[۷]

وقتی لشکر عمر سعد صبحگاه سراغ حسین (ع) آمدند، حسین (ع) دو دست خویش را بلند کرد و عرض نمود: «خدایا! تو در هر سختی و اندوهی مورد اطمینان من و در هر گرفتاری امیدم هستی، و در هر مسئله‌ای که برایم رخ می‌دهد اطمینان‌بخش و مددکارم می‌باشی، چه غم‌ها که به واسطه آن دل‌ها به ضعف می‌گرایید و چاره‌اش به کاستی می‌رفت، و در آن دوست مرا رها می‌کرد و دشمن از آن مسرور می‌شد ولی هنگامی که آن را نزد تو می‌آوردم و از آن به درگاهت شِکوِه می‌کردم و چاره‌اش را از غیر تو نمی‌جستم، آن را می‌گشودی و می‌زدودی، تو ولی هر نعمت و صاحب هر نیکی و غایت هر خواسته‌ای»[۸].[۹]

سخن گفتن زهیر بن قین با لشکر کوفه

در کتاب تاریخ الیعقوبی آمده است که: زُهَیر بن قَین، سوار بر اسبش، بیرون آمد و ندا داد: ای کوفیان! شما را از عذاب خدا، بیم می‌دهم و بر حذر می‌دارم. بندگان خدا! فرزند فاطمه، به دوستی و یاری، سزامندتر از فرزند سمیّه است. پس اگر آنان را یاری نمی‌دهید، دستِ کم با آنان نجنگید. ای مردم! بر روی زمین، پسرِ دختر پیامبری نمانده است، جز حسین (ع)، و هیچ کس بر کُشتن او، حتّی با گفتن یک کلمه یاری نمی‌دهد، مگر آنکه خداوند، زندگی‌اش را تیره می‌گردانَد و به سخت‌ترین عذاب آخرت، عذابش می‌کند[۱۰].[۱۱]

سخن گفتن بریر بن خضیر با سپاه کوفه

عبداللّه بن منصور از امام صادق نقل می‌کند: تشنگی بر حسین (ع) و یارانش چیره شد. مردی از یارانش به نام بریر بن خضیر همْدانی[۱۲]، بر او وارد شد و گفت: ای فرزند پیامبر خدا! آیا به من اجازه می‌دهی تا به سوی آنان بروم و با ایشان، سخن بگویم؟ امام (ع)، اجازه داد. او به سوی ایشان رفت و فرمود: «ای مردم! خداوند عز و جل، محمّد (ص) را به حق، بشارت دهنده و بیم دهنده، دعوتگر به خدا با اجازه‌اش و چراغ فروزان [راهش] بر انگیخت؛ و این، آب فرات است که خوکان و سگان صحرا در آن می‌روند؛ امّا میان آن و فرزند این پیامبر، جدایی انداخته‌اند. آنان گفتند: ای بُرَیر! زیاد حرف زدی. بس است! به خدا سوگند، حسین تشنگی خواهد کشید، همان‌گونه که پیشینیانِ او، تشنگی کشیدند! حسین (ع) فرمود: «ای بُرَیر! بنشین»[۱۳].[۱۴]

احتجاج‌های امام (ع) بر سپاه کوفه

از ضحاک مشرقی نقل شده است: با حسین (ع)، اسبی به نام لاحِق بود که فرزندش امام زین العابدین (ع)، بر آن سوار می‌شد. هنگامی که دشمن به حسین (ع) نزدیک شد، به نزد مَرکبش [لاحق]باز گشت و بر آن اسب، سوار شد و با بلندترین صدایش، چنین ندا داد که به گوش همه مردم رسید: «ای مردم! سخنم را بشنوید و عجله نکنید تا بر پایه حقّی که بر من دارید، اندرزتان دهم و دلیل در آمدنم بر شما را بگویم. اگر پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید و با من انصاف ورزیدید، سعادتمند می‌شوید و راهی بر من ندارید، و اگر دلیل و عذرم را نپذیرفتید و انصاف نورزیدید، «ساز و برگِ خویش و شریکانتان (بتان) را گِرد آورید و هیچ چیز از کاری که می‌کنید، بر شما پوشیده نباشد. به دشمنی من، گام پیش نهید و به من، مهلت ندهید»[۱۵]. «ولیّ من، خداست که این کتاب را نازل کرده است؛ و او، سرپرستِ صالحان است»[۱۶]». هنگامی که خواهرانش این سخن را شنیدند، صیحه زدند و گریستند. دخترانش نیز گریه کردند و گریه‌شان، بالا گرفت. حسین (ع)، برادرش عباس بن علی (ع) و پسرش علی [اکبر](ع) را به سوی آنان فرستاد و به آن دو فرمود: «آنها را ساکت کنید که به جانم سوگند، بس گریه‌ها خواهند داشت!».... هنگامی که زنان، ساکت شدند، خداوند را مدح و ثنا گفت و آنچه را شایسته بود، برایش برشمرد و بر محمّد و فرشتگان و پیامبران خدا، درود فرستاد و آن قدر از این‌گونه سخن گفت که خدا می‌داند و نمی‌توان ذکر کرد. به خدا سوگند، هیچ گاه، نه پیش از او و نه پس از او، سخنرانی را ندیدم که بلیغ‌تر از او سخن بگوید! سپس فرمود: «امّا بعد، نَسَبم را دریابید و بنگرید که من، کیستم. سپس به خودتان بیایید و آن را سرزنش کنید و بنگرید که آیا کُشتن من و هتک حرمتم، برایتان رواست؟ آیا من، فرزند دختر پیامبرتان، و فرزند وصی و پسرعمویش، اوّلین ایمان آورنده به خدا و تصدیقگر پیامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورده است، نیستم؟ آیا حمزه سیّد الشهدا (ع)، عموی پدرم نیست؟ آیا جعفرِ شهید و پرواز کننده با دو بال در بهشت، عمویم نیست؟ آیا این روایت پُرتکرار، به شما نرسیده که پیامبر خدا (ص)، درباره من و برادرم فرمود: این دو، سَرور جوانان بهشت‌اند؟ اگر گفته مرا که حقّ است، تصدیق کنید، به خدا سوگند، از آن زمان که دانسته‌ام خداوند، دروغگو را دشمن می‌دارد و به دروغ ساز، زیان می‌زند، آهنگِ دروغ نکرده‌ام، و اگر تکذیبم کنید، میان شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید، آگاهتان می‌کنند. از جابر بن عبداللّه انصاری یا ابوسعید خدری یا سهل بن سعد ساعدی یا زید بن ارقم یا انس بن مالک بپرسید. به شما خبر خواهند داد که این گفته را از پیامبر خدا (ص)، درباره من و برادرم شنیده‌اند. آیا این، مانع شما از ریختن خون من نمی‌شود؟». شمر بن ذی الجوشن، [به طعنه درباره حسین (ع) گفت که: او، خدا را [تنها] به زبان، می‌پرستد، اگر بداند که چه می‌گوید! حبیب بن مظاهر به شمر گفت: به خدا سوگند، چنین می‌بینم که تو نیستی که خدا را با هفتاد زبان (با تردید و بدون ایمان قلبی) می‌پرستی. من، گواهی می‌دهم که تو، راست می‌گویی و نمی‌دانی [حسین] چه می‌گوید. خداوند، بر دلت مُهر زده است. سپس حسین (ع) به آنان فرمود: «اگر در این گفته، تردید دارید، آیا در این هم شک دارید که من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم؟! به خدا سوگند، میان مغرب و مشرق، کسی غیر از من، در میان شما و غیر از شما، پسرِ دختر پیامبرتان نیست و تنها من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم. به من بگویید، این که مرا به مبارزه می‌طلبید، آیا کسی از شما را کُشته‌ام یا مالی را از شما بُرده‌ام یا جراحتی به شما رسانده‌ام که مرا به قصاص می‌خواهید؟!». جماعت، شنیدند و هیچ نگفتند. حسین (ع)، ندا برآورد: «ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر، ای قیس بن اشعث، ای یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که: میوه‌ها رسیده و همه جا، سبز شده و جویبارها، پُر و لبریز شده‌اند. بیا که بر لشکری مجهّز و آراسته، در می‌آیی؟!». آنان گفتند: نه. ما چنین نکرده‌ایم! حسین (ع) فرمود: «سبحان اللّه! به خدا سوگند که چنین کرده‌اید». سپس فرمود: «ای مردم! اگر [آمدن] مرا خوش ندارید، مرا وا گذارید تا از شما روی بگردانم و به سرزمین امنی بروم». قیس بن اشعث به حسین (ع) گفت: آیا حکم پسرعموهایت را نمی‌پذیری که آنان، جز آنچه دوست داری، رأیی ندارند و چیز ناخوشی از آنان به تو نمی‌رسد؟ حسین (ع) فرمود: «تو برادرِ برادرت هستی![۱۷] آیا می‌خواهی که بنی هاشم، بیشتر از خون مسلم بن عقیل را از تو بخواهند؟ نه. به خدا سوگند، به دست خود و ذلیلانه، خود را به آنان نخواهم سپرد و همچون بندگان بی‌اختیار، قرار نمی‌گیرم. بندگان خدا! به پروردگار خود و شما پناه می‌برم از آنکه مرا برانید. به پروردگارِ خود و شما، از هر متکبّری که به روز حسابْ ایمان ندارد، پناه می‌برم». سپس، مَرکبش را نشانْد و به عُقبة بن سَمعان، فرمان داد تا آن را ببندد. دشمنان هم، آهنگِ جنگ با او کردند[۱۸].

در کتاب تذکرة الخواص نقل شده است که: هشام بن محمد می‌گوید: حسین (ع) هنگامی که، پافشاری آنان را در کُشتن خود دید، قرآنی را گرفت و آن را گشود و بر سرش نهاد و ندا داد: «کتاب خدا و جدّم محمّد، پیامبر خدا، میان من و شما [داور] باشد. ای مردم! چرا [ریختن] خون مرا حلال می‌شِمُرید؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا سخن جدّم درباره من و برادرم، به شما نرسیده است که فرمود: این دو، سَرور جوانان بهشتی‌اند؟ اگر سخن مرا نمی‌پذیرید، از جابر و زید بن ارقم و ابو سعید خدری بپرسید. آیا جعفر طیّار، عموی من نیست؟». شمر فریاد زد: اکنون، بر دوزخ در می‌آیی! حسین (ع) فرمود: «اللّه اکبر! جدّم پیامبر خدا (ص)، به من خبر داد و فرمود: گویی سگی را می‌بینم که به خون خاندانم، زبان می‌زند. جز این گمان ندارم که آن سگ، تو هستی». شمر گفت: من، خدا را [تنها] به زبان عبادت کرده‌ام، اگر بدانم که چه می‌گویی![۱۹].[۲۰]

سخن گفتن امام (ع) با عمر بن سعد

از عبد اللّه بن حسن نقل است: سپس امام (ع) فرمود: «عمر بن سعد کجاست؟ او را برایم فرا بخوانید». عمر را فرا خواندند؛ ولی دوست نداشت که به دیدار حسین (ع) بیاید. حسین (ع) به عمر فرمود: «تو مرا می‌کُشی و می‌پنداری که بی‌نَسَب فرزندِ بی‌نَسَب، حکومت سرزمین‌های ری و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند که هرگز به کام خود، نخواهی رسید و این، حتمی و تمام شده است! هر چه می‌خواهی، بکن که تو پس از من، نه در دنیا شادمان خواهی بود، نه در آخرت. گویی می‌بینم که سرت را بر نِی، در کوفه نصب کرده‌اند و کودکان، آن را هدف سنگ پرانی خود نموده اند». عمر بن سعد، از سخن حسین (ع) خشمناک شد. از ایشان، روی گردانْد و یارانش را ندا داد که: منتظر چه هستید؟ همگی حمله کنید که یک لقمه است![۲۱].[۲۲]

آغاز نبرد و فرا خواندن امام (ع) یارانش را به شکیبایی و جهاد

در کتاب الإرشاد آمده است که: عمر بن سعد، ندا داد: ای ذُوَید! پرچمت را نزدیک بیاور. او آن را نزدیک‌تر آورد. سپس عمر، تیرش را در چلّه کمانش نهاد و آن را انداخت و گفت: گواهی دهید که من، نخستین تیر را انداختم. سپس لشکر، تیر انداختند و درگیر شدند[۲۳].

در کتاب الملهوف آمده است که: عمر بن سعد، پیش آمد و تیری به سوی لشکر حسین (ع) انداخت و گفت: نزد امیر، گواهی دهید که من، نخستین تیرانداز بودم. آن گاه، تیرها از سوی آنان، مانند قطره‌های باران، باریدن گرفت. امام حسین (ع) به یارانش فرمود: «خدایتان رحمت کند! به سوی مرگی که چاره‌ای ندارد، برخیزید که این تیرها، پیک‌های این قوم به سوی شماست». آن دو گروه، ساعتی با هم جنگیدند و به یکدیگر حمله کردند تا این که گروهی از یاران حسین (ع)، کشته شدند[۲۴].

از کتاب إثبات الوصیة آمده است که: هنگامی که ابن زیاد برای جنگ با حسین لشکر خود را روبه روی او آراست، امام حسین نماز صبح را با یارانش خواند- و روایت شده که آن روز، دهم محرّم سال ۶۱ هجری او به سخن گفتن ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی، به یارانش فرمود: «خداوند عز و جل، به کشته شدن شما و من در امروز، اجازه داده است. بر شما باد شکیب ورزیدن و جهاد کردن!»[۲۵].[۲۶]

سخنی درباره شهدای حمله نخست

معروف است که در حمله نخست سپاه کوفه به یاران امام حسین (ع)، شماری از اصحاب امام (ع) ـ که تعداد آنها بیش از پنجاه نفر برآورد شده است ـ به شهادت رسیده‌اند، تا آنجا که ابن‌شهرآشوب، در کتاب المناقب، شهدای حمله اول را «حدود چهل تن» می‌داند و از ۲۸ نفرِ آنان نیز به نام، یاد می‌کند: یاران کُشته شده حسین (ع) در حمله نخست، اینان بودند: نعیم بن عجلان، عمران بن کعب بن حارث اشجعی، حنظلة بن عمرو شیبانی، قاسط بن زهیر، کنانة بن عتیق، عمرو بن مشیعه، ضرغامة بن مالک، عامر بن مسلم، سیف بن مالک نمیری، عبد الرحمان ارحبی، مجمع عائذی، حباب بن حارث، عمرو جندعی، حلاس بن عمرو راسبی، سوار بن ابی عمیر فهمی، عمار بن ابی سلامه دالانی، نعمان بن عمرو راسبی، زاهر بن عمرو، غلام ابن حمق، جبلة بن علی، مسعود بن حجاج، عبد اللّه بن عروه غفاری، زهیر بن بشر خثعمی، عمار بن حسان، عبداللّه بن عمیر، مسلم بن کثیر، زهَیر بن سلیم، عبداللّه و عبیداللّه، دو پسر زید بصری، همچنین ده تن از غلامان حسین (ع) و دو تن از غلامان امیر مؤمنان (ع)[۲۷]. به نظر می‌رسد که نخستین منبعی که به شهادت حدود پنجاه تن از اصحاب امام حسین (ع) در حمله سپاه کوفه اشاره کرده، الفتوح ابن اعثم است که پس از اشاره به نخستین حمله (تیراندازی سپاه کوفه) به یاران امام (ع) می‌نویسد: «سپس ساعتی از روز را در یک حمله، با هم جنگیدند تا آنکه بیش از پنجاه تن از یاران حسین (ع) کشته شدند»[۲۸]. تأمل در گزارش ابن اعثم، نشان می‌دهد که مقصود، این است که کشته شدن حدود پنجاه تن از اصحاب امام (ع)، در اَثنای جنگ و در بخشی از روز عاشورا اتّفاق افتاده است، نه آنکه آنها در حمله اوّل، کشته شده باشند؛ اما خوارزمی[۲۹]، بدون توجه به مفهوم دقیق کلام ابن اعثم، این ماجرا را به‌گونه‌ای دیگر برداشت کرده و پس از گزارش حمله اول در ادامه آورده است: «هنگامی که این‌گونه تیراندازی کردند، یاران حسین (ع) کاهش یافتند و از ایشان، کسانی ماندند که در جنگ تن به تن، یاد می‌شوند. [در این تیراندازی] بیش از پنجاه تن از آنان، کشته شدند»[۳۰] و در ادامه این نوع گزارش‌ها، همان طور که اشاره شد، ابن‌شهرآشوب نیز نام ۲۸ تن را به عنوان شهدای حمله اوّل، مطرح کرده است، که ظاهرا صحیح نیست؛ زیرا: اولاً، در منابع کهن، سخنی از شهدای حمله اوّل، بدین‌گونه دیده نمی‌شود و سخن ابن اعثم، هیچ دلالتی بر این معنا ندارد؛ بلکه همان طور که اشاره شد، برخلاف آن، دلالت دارد. ثانیاً، منابع قابل استناد، مانند الإرشاد مفید و تاریخ الطبری، تنها تیراندازی گروهیِ دشمن رابه عنوان «حمله اول» گزارش کرده‌اند و اشاره به شهیدی در این حمله ندارند؛ بلکه در ادامه گزارش خود، پیروزی‌های یاران امام (ع) در حمله تن به تن را گزارش کرده‌اند که موجب می‌شود سپاه دشمن، این‌گونه مبارزه (تن به تن) را متوقف کند و به صورت جمعی بر سپاه امام (ع) حمله ور شوند. ثالثاً، نکته مهم، این که طبق برخی از همین گزارش‌ها، سپاهیان امام (ع) ۷۲ نفر بوده‌اند. بنا بر این، اگر پنجاه تن آنها در اثر تیرباران حمله اولْ شهید شده باشند، افراد باقی مانده، آن اندازه نیستند که قابل آرایش نظامی باشند، و چگونه این گروه اندک می‌توانست تا عصر عاشورا مقاومت نماید؟ وانگهی، اگر سپاه دشمن می‌توانست در اثر تیرباران، در یک لحظه و در یک حمله پنجاه تن از یاران امام (ع) را از بین ببرد، قطعا می‌توانست با ادامه تیر باران، در مدتی کوتاه، جنگ را به سرانجام برسانَد و دیگر نیاز به جنگ تن به تن یا حمله گروهی نبود. بر این اساس، آنچه درباره شهدای حمله اول، خصوصاً در المناقب ابن شهرآشوب آمده، ظاهراً قابل قبول نیست[۳۱].

توضیحی درباره مقصود از اجازه دادن خدا برای کشته شدن امام حسین (ع) و یارانش

در برخی از روایات، به نقل از امام حسین (ع) آمده که ایشان، صبح عاشورا، ضمن دعوت کردن یاران خود به شکیبایی و مقاومت، فرمود: «خداوند عز و جل امروز به کشتن شدن شما و من، اجازه داد»[۳۲]. با ملاحظه این‌گونه روایات، این پرسش پیش می‌آید که: مقصود از اذن الهی در کشته شدن امام (ع) و یارانش چیست؟ پاسخ، این است که اذن الهی، بر دو گونه است:

اذن تشریعی

بدین معنا که در نظام قانون‌گذاری (تشریعی)، در مواردی، خداوند متعال، اجازه می‌دهد که انسان، کاری را انجام دهد، و در مواردی نیز اجازه نمی‌دهد. بی‌تردید، کشته شدن امام (ع) و یارانش، سرآمد محرّمات تشریعی الهی است. بنا بر این، مقصود از «اذن» در روایاتی که ملاحظه شد، قطعا اذن تشریعی نیست.

اذن تکوینی

مقصود از اذن تکوینی، این است که تحقّق هر پدیده در جهان، منوط به اجازه تکوینی آفریدگار جهان است. توضیح مطلب، این که در نظام آفرینش، هر پدیده، علّت خاصّی دارد که تنها از مجرای آن، قابل تحقّق است؛ امّا تأثیر اسباب در مُسبّبات، منوط به اذن الهی است؛ یعنی برای نمونه، تا خدا نخواهد، آتش نمی‌سوزانَد، چنان که آتش نمرود، ابراهیم (ع) را نسوزانْد. همچنین تا خدا نخواهد، کارد نمی‌بُرَد، چنان که کاردِ ابراهیم (ع)، گلویِ اسماعیل (ع) را نبُرید، و این، معنایِ «توحید اَفعالی» است. بر این اساس، مقتضای آزادی انسان، امکان داشتن اجتماع اذن تکوینی الهی و نهی تشریعیِ اوست؛ زیرا در غیر این صورت، مخالفت با نهی تشریعی، امکان‌پذیر نخواهد بود، و این، به معنای آزادی نداشتن انسان در انتخاب یکی از دو راه سعادت و شقاوت است. بنا بر این، سخن امام حسین (ع) در مورد اذن خداوند متعال در کُشته شدن او و یارانش، اشاره به این آیه شریف است که ﴿مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ[۳۳]، مقصود از آن نیز اذن تکوینی الهی در حادثه خونین کربلاست. بدین‌سان، امام (ع) با این سخن، می‌خواهد به یاران خود بگوید که تقدیر حکیمانه خداوند، این است که ما همگی، امروز، در راه انجام وظیفه، شهید شویم. از این‌رو، باید در برابر این مصیبت، شکیبایی پیشه سازیم و تسلیم تقدیر الهی و راضی به قضای او باشیم[۳۴].

سبقت جستن برای مبارزه و رقابت در آن

از محمد بن قیس اینچنین نقل شده است که: هنگامی که یاران حسین (ع)، فراوانیِ دشمن را دیدند و دانستند که نمی‌توانند آنان را از دست یافتن به حسین (ع) و خودشان باز بدارند، در کشته شدن پیشِ روی او، با هم مسابقه دادند[۳۵].[۳۶]

قوّت جنگی یاران امام (ع)

از یحیی بن هانی بن عروه نقل شده: هنگامی که کشته‌های لشکر عمر بن سعد [در جنگ تن به تن] بسیار شد، عمرو بن حجاج، بانگ زد: ای احمق‌ها! آیا می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ سواران این دیار، قومی دست از جان شُسته‌اند. هیچ یک از شما به هماوردیِ آنان، در نیاید که آنان، اندک‌اند و نمی‌پایند. به خدا سوگند، اگر تنها سنگ به آنان بزنید، آنها را از پای در می‌آورید. عمر بن سعد گفت: درست گفتی. نظر [درست]، نظر توست. آن گاه، به سوی لشکرش فرستاد و بر ایشان حکم کرد که هیچ کدامشان با هیچ یک از آنها، نبرد تن به تن نکنند[۳۷].[۳۸]

شدّت جنگ در نیمه روز

از کتاب أنساب الأشراف نقل شده که: حسین (ع)، بر مَرکبش سوار شد و قرآن را در دامان خود و پیشِ رویش گذاشت. امّا این اقدام، جز بر هجوم و جسارت دشمنان به او نیفزود. و عمر بن سعد، حصین بن تمیم را فرا خواند و دسته زرهپوش و پانصد تیرانداز را با او همراه کرد. آنان، یاران حسین (ع) را تیرباران کردند تا اسب‌هایشان را از پای در آوردند و همه لشکر حسین (ع)، پیاده شدند و در نیمه روز، به شدّت و بدون توقّف جنگیدند و با نزدیک و یک جا قرار دادن خیمه‌ها و افروختن آتش در پشتِ خود، کاری کرده بودند که فقط از یک جبهه، امکان رویارویی با آنها بود. عمر سعد، به تخریب خیمه‌ها و سنگرهایشان فرمان داد که با نیزه‌ها و شمشیرهای خود، آنها را دریدند و شمر، از جناح چپ، یورش بُرد تا آنجا که با نیزه‌اش به خیمه حسین (ع) زد و فریاد کشید: برایم آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم! شیوَن و وِلوِله، میان زنان برخاست و از خیمه، بیرون دویدند. حسین (ع) فرمود: «وای بر تو! آیا آتش می‌خواهی تا خیمه‌ام را با اهلم بسوزانی؟»[۳۹].

از خوارزمی نقل است: شمر بن ذی الجوشن، حمله کرد؛ ولی در برابرش ایستادگی کردند. یاران حسین (ع)، با آنکه تنها ۳۲ سوار بودند، به شدّت می‌جنگیدند و بر هیچ سویی از لشکر کوفه حمله نمی‌بُردند، جز آنکه آن را می‌شکافتند. پس عمر بن سعد، حصین بن نمیر را با پانصد تیر انداز، فرا خواند. آنان، جلو آمدند تا به نزدیک حسین (ع) و یارانش رسیدند و آنان را تیرباران کردند. اندکی نگذشت که مَرکب‌هایشان را از پای در آوردند و با آنان جنگیدند تا ظهر، فرا رسید و کار جنگ، بالا گرفت؛ امّا یاران ابن سعد، نتوانستند جز از یک جبهه، بر آنانْ وارد شوند؛ زیرا خیمه‌هایشان، گِرد هم و به یکدیگر، نزدیک بود. از این‌رو، عمر بن سعد، پیادگان را فرستاد تا خیمه‌ها را از چپ و راستشان ویران کرده، از هم جدا کنند و سپس به محاصره خود در آورند؛ امّا یاران حسین (ع)، در دسته‌های سه، چهار نفری، میان خیمه‌ها پنهان می‌شدند و بر هر یک از آنها که مشغول ویران کردن خیمه‌ها و غارت آنها بود، یورش می‌بردند و از نزدیک، او را می‌زدند و می‌انداختند و می‌کُشتند. پس عمر بن سعد، فرمان داد که خیمه‌ها را با آتش بسوزانند. حسین (ع) نیز به یارانش فرمود: «بگذارید تا آنها را بسوزانند، که اگر چنین کنند، نمی‌توانند از آن بگذرند و به شما برسند». آنها خیمه‌ها را سوزاندند و همان‌گونه شد که حسین (ع) گفته بود. همچنین گفته شده است: شبث بن ربعی به او (ابن سعد) گفت: آیا زنان را می‌ترسانی، مادرت، به عزایت بنشیند؟! او نیز از کارش خجالت کشید و از آن، منصرف شد؛ لذا دشمنان جز از یک جبهه، نتوانستند با آنان بجنگند. یاران زهیر بن قین هم حمله بُردند و ابو عُذره ضَبابی از یاران شمر را کُشتند. و پیوسته، یاران حسین (ع)، یکی یکی کُشته می‌شدند و به دلیل کم بودنشان، در آنها معلوم می‌شد. از یاران عمر نیز، ده تن ده تن، کُشته می‌شدند؛ امّا چون فراوان بودند، در آنها معلوم نبود[۴۰].[۴۱]

نماز جماعت در ظهر عاشورا به امامت حسین (ع)

از حمید بن مسلم اینچنین نقل است که: یاران حسین (ع)، پیوسته کشته می‌شدند و چون یکی دو تن از آنان کُشته می‌شد، معلوم می‌شد؛ امّا هر چه از دشمن کشته می‌شد، معلوم نمی‌گشت؛ زیرا آنان، فراوان بودند. هنگامی که ابوثُمامه عمرو بن عبداللّه صائدی چنین دید، به حسین (ع) گفت: ای ابا عبد اللّه! جانم به فدایت! می‌بینم که اینان، به تو نزدیک شده‌اند. نه. به خدا سوگند، کُشته نمی‌شوی تا من - اگر خدا بخواهد- پیش از تو کُشته شوم! دوست دارم که پروردگارم را در حالی ملاقات کنم که این نمازی را که وقتش فرا رسیده، بخوانم. حسین (ع)، سرش را بلند کرد و سپس فرمود: «از نماز، یاد کردی. خداوند، تو را از نمازگزارانِ ذکرگو قرار دهد! آری. اکنون، اوّلِ وقت آن است». سپس فرمود: «از آنان بخواهید که از ما دست بکِشند تا نماز بخوانیم». حصین بن تمیم، به ایشان گفت: آن [نماز]، پذیرفته نمی‌شود! حبیب بن مظاهر به او گفت: پذیرفته نمی‌شود؟! پنداشته‌ای که نماز، از خاندان پیامبر خدا (ص) قبول نمی‌شود و از تو -ای درازگوش- پذیرفته می‌شود؟!... ابو ثمامه صاعدی، یکی از پسرعموهایش را که در لشکر دشمن بود، کُشت. سپس، نماز ظهر را خواندند. حسین (ع) با ایشان، نماز خوف گزارد و آن گاه، بعد از ظهر، دوباره جنگیدند و جنگ، بالا گرفت[۴۲].

در کتاب الإرشاد آمده است که: جنگ، بالا گرفت و شدید شد و کشتگان و زخمیان در یاران ابا عبد اللّه الحسین (ع)، فراوان شدند، تا آنکه ظهر شد و حسین (ع) با یارانش، نماز خوف گزارد[۴۳].[۴۴]

اشاره‌ای به چگونگی به جا آوردنِ نماز خوف

در بیشتر نقل‌ها، آمده است که امام حسین (ع)، نماز ظهر عاشورا را با جماعت، به شکل نماز خوف خوانده‌اند. گفتنی است که نماز خوف، مانند نماز مسافر، چه به صورت فُرادا و چه به جماعت، شکسته (قصر) است و در صورتی که به جماعت خوانده شود، بنا بر مشهور، بدین‌گونه است که: مجاهدان، دو دسته می‌شوند. دسته اول، یک رکعت با امام می‌خوانند و امام، پس از اِتمام رکعت اول، تأمّل می‌کند تا مأمومان، رکعت دوم را فُرادا بخوانند و خود را به سنگرها و نقاطی که باید بروند، می‌رسانند و آن گاه، گروه دوم، جای آنها را می‌گیرند و رکعت اول خود را با رکعت دوم امام، به جا می‌آورند. نماز خوف، به گونه‌های دیگری نیز بیان شده و جزئیات بیشتری دارد که در کتب تفسیری و فقهی، آمده است[۴۵].

سخن امام (ع) با یارانش

در کتاب معانی الأخبار از امام زین العابدین (ع) نقل است: چون کار نبرد بر حسین (ع) سخت شد، همراهانش به او نگریستند و او حالی متفاوت داشت. همراهانش هر چه کار سخت‌تر می‌شد، رنگشان دگرگون می‌شد و مضطرب می‌شدند و دل‌هایشان به تپش می‌افتاد، اما امام و برخی یاران ویژه‌اش رنگشان، گلگون می‌شد و اندامشان آرامش می‌یافت و جان‌هایشان، قرار می‌گرفت. برخی به برخی دیگر گفتند: بنگرید که او باکی از مرگ ندارد! حسین (ع) به آنان فرمود: «ای بزرگ‌زادگان! شکیبا باشید. مرگ، جز پلی نیست که شما را از سختی و ناخوشی، به سوی بهشتِ پُرگستره و نعمتِ جاویدان، عبور می‌دهد. کدامتان خوش ندارد که از زندان به قصر منتقل شود؟! و آن برای دشمنانتان، مانند انتقال از قصر به زندان و شکنجه شدن است. پدرم از پیامبر خدا (ص) برایم نقل کرد: دنیا، زندانِ مؤمن و بوستانِ کافر است و مرگ، پل مؤمنان به سوی بهشت‌هایشان و پل کافران به دوزخشان است. نه دروغ می‌گویم و نه به من، دروغ گفته شده است»[۴۶].[۴۷]

سلام وداع

از ابن شهرآشوب نقل شده است: هر کدام از یاران که می‌خواست به میدان برود، با حسین (ع) خداحافظی می‌کرد و می‌گفت: سلام بر تو، ای فرزند پیامبر خدا! امام (ع) هم پاسخ می‌داد: «و بر تو سلام! و ما در پیِ تو هستیم». سپس، قرائت می‌کرد: «﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ[۴۸].[۴۹]

از محمد بن قیس نقل است که: یاران حسین (ع)، دوتا دوتا و یکی یکی، نزدش می‌آمدند و پیشِ رویش می‌جنگیدند و حسین (ع) هم برایشان، دعا می‌کرد و می‌گفت: «خداوند، بهترین جزای پرهیزگاران را به شما بدهد!». آنان هم بر حسین (ع)، سلام می‌دادند و می‌جنگیدند تا کشته شوند[۵۰].[۵۱]

دعا و گریه برخی بزرگان کوفه برای امام (ع)

از سعد بن عبیده نقل شده: برخی بزرگان کوفه، بر تپّه‌ای ایستاده بودند و می‌گریستند و می‌گفتند: خدایا! نصرتت را نازل کن. گفتم: ای دشمنان خدا! چرا پایین نمی‌آیید و یاری‌اش نمی‌دهید؟![۵۲].[۵۳]

آخرین دعای حسین (ع) در روز عاشورا

از ابو عبداللّه حسین بن علی بن سفیان اینچنین نقل است که: آخرین دعای امام حسین (ع) در روزی که او را در میان گرفتند و مغلوب شد، [این بود]: «خداوندا! تو والامکان، سِتُرگِ چیره، چاره ساز و بی‌نیاز از آفریده‌هایی که بزرگی ات فراگیر است و بر هر چه بخواهی، توانایی. رحمتت نزدیک و وعده ات راست است. فرو ریزنده نعمت، نیکوْآزمون، نزدیکْ چون خوانده شوی، محیط بر هر چه آفریدی، پذیرنده توبه آنکه به سویت باز گردد، توانا بر هر چه اراده کنی، دریابنده هر چه بجویی، سپاسگزاری، چون سپاسَت بگزارند و یادکننده‌ای، چون یادت کنند! از سرِ نیاز، تو را می‌خوانم و از سرِ ناداری، به تو رغبت می‌ورزم و از سرِ ترس، به تو پناه می‌برم و از سرِ اندوه، نزد تو می‌گِریم و از سرِ ضعف، یاری‌ات را می‌طلبم و برای کفایت کردن، بر تو توکّل می‌کنم. میان ما و قوم ما، داوری کن که آنان، ما را فریفتند و نیرنگ زدند و ما را وا نهادند و به ما خیانت کردند و ما را کُشتند، در حالی که ما خاندانِ پیامبرت و فرزندان حبیبت محمد‌ بن‌ عبدالله (ص) هستیم که او را به رسالتت برگزیدی و بر وحی‌ات امینش کردی. پس برای ما فَرَجی و گشایشی قرار ده، به رحمتت، ای مهربان‌ترینِ مهربانان!»[۵۴].[۵۵]

منابع

پانویس

  1. «أَصْبَحَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) فَعَبَّأَ أَصْحَابَهُ‏ بَعْدَ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ كَانَ مَعَهُ اثْنَانِ وَ ثَلَاثُونَ فَارِساً وَ أَرْبَعُونَ رَاجِلًا فَجَعَلَ زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ فِي مَيْمَنَةِ أَصْحَابِهِ وَ حَبِيبَ بْنَ مُظَاهِرٍ فِي مَيْسَرَةِ أَصْحَابِهِ وَ أَعْطَى رَايَتَهُ الْعَبَّاسَ أَخَاهُ (ع)... وَ أَصْبَحَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ هُوَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ قِيلَ يَوْمُ السَّبْتِ فَعَبَّأَ أَصْحَابَهُ وَ خَرَجَ فِيمَنْ مَعَهُ مِنَ النَّاسِ نَحْوَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ كَانَ عَلَى مَيْمَنَتِهِ عَمْرُو بْنُ الْحَجَّاجِ وَ عَلَى مَيْسَرَتِهِ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ وَ عَلَى الْخَيْلِ عُرْوَةُ بْنُ قَيْسٍ وَ عَلَى الرَّجَّالَةِ شَبَثُ بْنُ رِبْعِي‏ وَ أَعْطَى الرَّايَةَ دُرَيْداً مَوْلَاهُ» (الإرشاد، ج۲، ص۹۵).
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۳.
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۰۵.
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۰۶.
  5. این جمله، مشهور است که: كُلُّ يَوْمٍ عَاشُورَاءُ وَ كُلُّ أَرْضٍ كَربَلاءُ. گاهی بر آن افزوده شده: وَ کُلُّ شَهْرٍ مُحَرَّمٌ. گاهی نیز دیده می‌شود که آن را به اهل بیت (ع) نسبت می‌دهند، در حالی که چنین مطالبی در منابع حدیثی دیده نمی‌شود؛ امّا مضمون آن، ضمن اشعار محمّد بن سعید بوصیری (ق ۷ق) در رثای امام حسین (ع) و یارانش آمده است. متن شعر او، این است: كلُّ يومٍ و كلُّ أرضٍ لِكَربي / فيهِمُ كربلاءُ و عاشوراء هر روزی و هر سرزمینی، به خاطر اندوه من بر [مصیبت] آنان، کربلا و عاشوراست. احتمالاً همین شعر، ریشه اصلی آن جمله مشهور باشد.
  6. «لَمَّا أَصْبَحَتِ الْخَيْلُ الْحُسَيْنِ (ع) رَفَعَ يَدَيْهِ وَ قَالَ اللَّهُمَ‏ أَنْتَ‏ ثِقَتِي‏ فِي‏ كُلِ‏ كَرْبٍ‏ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤَادُ وَ تَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ وَ يَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ وَ يَشْمَتُ فِيهِ الْعَدُوُّ أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ إِلَيْكَ رَغْبَةً مِنِّي إِلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ وَ كَشَفْتَهُ وَ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ صَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ» (الإرشاد، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴).
  7. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۷.
  8. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۳، به نقل از أبی مخنف از برخی از اصحابش از ابی خالد کاهلی؛ شیخ مفید این خبر را از امام علی بن الحسین (ع) نقل می‌کند و نامی از ابوخالد کاهلی نمی‌آورد و از آنجا که ابوخالد از یاران امام سجاد (ع) بوده است احتمالاً به همین خاطر شیخ یک‌باره خبر را از امام سجاد (ع) نقل کرده است. ر. ک: ارشاد، ج۲، ص۹۶.
  9. یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴، ص۴۸.
  10. «خَرَجَ زُهَيْرُ بْنُ القَينِ عَلى فَرَسٍ لَهُ، فَنَادَى: يَا أهْلَ الكُوفَةِ! نَذَارِ لَكُمْ مِنْ عَذَابِ اللّهِ نَذارِ! عِبادَ اللّهِ، وَلَدُ فاطِمَةَ (س) أحَقُّ بِالوُدِّ وَالنَّصْرِ مِنْ وَلَدِ سُمَيَّةَ، فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُوهُمْ فَلَا تُقَاتِلُوهُمْ. أيُّهَا النَّاسُ! إنَّهُ مَا أصْبَحَ عَلى ظَهْرِ الأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ إلَا الحُسَيْنُ (ع)، فَلا يُعِينُ أحَدٌ عَلَى قَتْلِهِ وَلَو بِكَلِمَةٍ إلّا نَغَّصَهُ اللّهُ الدُّنيا، وَ عَذَّبَهُ أشَدَّ عَذَابِ الآخِرَةِ» (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۴).
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۰۷.
  12. ابراهیم بن عبد اللّه، از راویان این حدیث، او (بُریر) را دایی ابو اسحاقِ هَمْدانی دانسته است (الأمالی، صدوق، ص۲۲۲؛ روضة الواعظین، ص۲۰۴).
  13. «فَبَلَغَ الْعَطَشُ مِنَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ أَصْحَابِهِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِهِ يُقَالُ لَهُ بُرَیرُ بْنُ خُضَیرٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ رَاوِي الْحَدِيثِ هُوَ خَالُ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِي فَأَخْرُجَ إِلَيْهِمْ فَأُكَلِّمَهُمْ فَأَذِنَ لَهُ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً- وَ داعِياً إِلَى‏ اللَّهِ‏ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً وَ هَذَا مَاءُ الْفُرَاتِ تَقَعُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهَا وَ قَدْ حِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِهِ فَقَالُوا يَا يَزِيدُ فَقَدْ أَكْثَرْتَ الْكَلَامَ فَاكْفُفْ فَوَ اللَّهِ لَيَعْطِشُ الْحُسَيْنُ كَمَا عَطَشَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ فَقَالَ الْحُسَيْنُ (ع) اقْعُدْ يَا بُرَیرُ» (الأمالی، صدوق، ص۲۲۲، ح۲۳۹).
  14. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۰۸.
  15. سوره یونس، آیه ۷۱.
  16. سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
  17. اشاره امام (ع) به محمد بن اشعث، برادر قیس است که در به شهادت رساندن مسلم بن عقیل، شرکت داشت.
  18. «كَانَ مَعَ الحُسَيْنِ (ع) فَرَسٌ لَهُ يُدْعَى لَاحِقَاً حَمَلَ عَلَيْهِ ابْنَهُ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ (ع)، قَالَ: فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ القَومُ عَادَ بِرَاحِلَتِهِ فَرَكِبَهَا، ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ دُعَاءً يُسْمِعُ جُلَّ النَّاسِ: أيُّهَا النَّاسُ! اِسْمَعُوا قَولِي، وَ لَا تُعْجِلُونِي حَتَّى أعِظَكُمْ بِمَا لِحَقٍّ لَكُمْ عَلَيَّ، وَ حَتَّى أعْتَذِرَ إلَيْكُمْ مِنْ مَقْدَمِي عَلَيْكُم، فَإِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِي، وَ صَدَّقْتُمْ قَولِي، وَ‌أعْطَيْتُمُونِي النَّصَفَ، كُنْتُم بِذَلِكَ أسْعَدَ، وَ‌لَم يَكُنْ لَكُمْ عَلَيَّ سَبِيلٌ، وَ إنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنِّي العُذْرَ، وَ لَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ أنْفُسِكُمْ ﴿فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ، ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ. قالَ: فَلَمَّا سَمِعَ أخَوَاتُهُ كَلَامَهُ هَذَا صِحْنَ وَ بَكَيْنَ، وَ بَكَى بَنَاتُهُ، فَارْتَفَعَتْ أصْوَاتُهُنَّ، فَأَرْسَلَ إلَيْهِنَّ أخَاهُ العَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَعَلِيّاً (ع) ابْنَهُ، وَ قَالَ لَهُمَا: أسْكِتَاهُنَّ، فَلَعَمْرِي لَيَكثُرَنَّ بُكَاؤُهُنَّ.... فَلَمَّا سَكَتْنَ حَمِدَ اللّهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ، وَ ذَكَرَ اللّهَ بِمَا هُوَ أهْلُهُ، وَ صَلّى عَلى مُحَمَّدٍ (ص) وَ عَلى مَلائِكَتِهِ وَ أنْبِيائِهِ، فَذَكَرَ مِنْ ذَلِكَ مَا اللّهُ أعْلَمُ وَ مَا لا يُحْصَى ذِكْرُهُ. قَالَ: فَوَاللّهِ، مَا سَمِعْتُ مُتَكَلِّمَاً قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أبْلَغَ فِي مَنْطِقٍ مِنْهُ. ثُمَّ قَالَ: أمَّا بَعْدُ، فَانْسُبُونِي فَانْظُروا مَنْ أنَا، ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أنْفُسِكُمْ وَعَاتِبُوهَا، فَانْظُرُوا هَلْ يَحِلُّ لَكُمْ قَتْلي وَانْتِهَاكُ حُرْمَتِي؟ ألَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ (ص) وَابْنَ وَصِيِّهِ وَابْنِ عَمِّهِ، وَ أوَّلِ المُؤمِنِينَ بِاللّهِ وَالمُصَدِّقِ لِرَسُولِهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ؟ أوَلَيْسَ حَمْزَةُ سَيِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أَبِي؟ أوَلَيْسَ جَعْفَرٌ الشَّهِيدُ الطَّيَّارُ ذُو الجَنَاحَيْنِ عَمِّي؟ أوَلَمْ يَبْلُغْكُمْ قَوْلٌ مُسْتَفِيضٌ فِيكُمْ: إنَّ رَسُولَ اللّهِ (ص) قَالَ لِي وَ لِأَخِي: «هَذَانِ سَيِّدا شَبَابِ أهِلِ الجَنَّةِ»؟ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِي بِمَا أقُولُ، وَهُوَ الحَقُّ، فَوَاللّهِ، مَا تَعَمَّدْتُ كَذِبَاً مُذْ عَلِمْتُ أنَّ اللّهَ يَمْقُتُ عَلَيْهِ أهْلَهُ، وَ يَضُرُّ بِهِ مَنِ اخْتَلَقَهُ، وَ إِنْ كَذَّبْتُمُونِي فَإِنَّ فِيكُمْ مَنْ إِنْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِكَ أَخْبَرَكُمْ، سَلوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِاللّهِ الأَنْصَارِيَّ، أَوْ أَبَا سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ، أَوْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السّاعِدِيَّ، أَوْ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ، أَوْ أنَسَ بْنَ مالِكٍ، يُخْبِرُوكُمْ أنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ المَقَالَةَ مِنْ رَسولِ اللّهِ (ص) لِي وَ لِأَخِي. أَفَمَا فِي هَذَا حَاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِي؟ فَقَالَ لَهُ شِمْرُ بْنُ ذِي الجَوْشَنِ: هُوَ يَعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ إِنْ كَانَ يَدْرِي مَا يَقُولُ! فَقَالَ لَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظاهِرٍ: وَاللّهِ، إِنِّي لَأَرَاكَ تَعْبُدُ اللّهَ عَلَى سَبْعِينَ حَرْفَاً، وَ أَنَا أشْهَدُ أنَّكَ صَادِقٌ مَا تَدْرِي مَا يَقُولُ، قَدْ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قَلْبِكَ. ثُمَّ قَالَ لَهُمُ الحُسَينُ (ع): فَإِن كُنتُم في شَكٍّ مِن هذَا القَولِ أفَتَشُكّونَ أثَرا ما أنِّي ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم! فَوَاللّه ِ، ما بَينَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرِي مِنْكُمْ وَ لَا مِنْ غَيْرِكُم، أنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ خَاصَّةً. أخْبِرُونِي، أتَطْلُبُونِّي بِقَتِيلٍ مِنْكُم قَتَلْتُهُ، أَوْ مَالٍ لَكُمُ اسْتَهْلَكْتُهُ، أوْ بِقِصَاصٍ مِنْ جِرَاحَةٍ؟ قَالَ: فَأَخَذُوا لَا يُكَلِّمُونَهُ، قَالَ: فَنَادَى: يَا شَبَثَ بْنَ رِبعِيٍّ، وَ يَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ، وَ يَا قَيْسَ بْنَ الأَشْعَثِ، وَ يَا يَزِيدَ بْنَ الحَارِثِ، أَلَمْ تَكْتُبُوا إلَيَّ: أَنْ قَدْ أيْنَعَتِ الثِّمَارُ، وَاخْضَرَّ الجَنَابُ، وَطَمَّتِ الجِمَامُ، وَإنَّمَا تَقَدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ، فَأَقْبِلْ؟ قَالُوا لَهُ: لَمْ نَفْعَلْ، فَقَالَ: سُبْحَانَ اللّهِ! بَلى وَاللّهِ، لَقَدْ فَعَلْتُمْ. ثُمَّ قَالَ: أيُّهَا النَّاسُ! إذْ كَرِهْتُمُونِي فَدَعُونِي أَنْصَرِفْ عَنْكُمْ إَلَى مَأْمَنِي مِنَ الأَرْضِ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ قَيْسُ بْنُ الأَشْعَثِ: أوَلَا تَنْزِلُ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ؟ فَإِنَّهُمْ لَنْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ، وَ لَنْ يَصِلَ إلَيْكَ مِنْهُم مَكْرُوهٌ. فَقَالَ الحُسَيْنُ: أنْتَ أخُو أخِيكَ، أَتُرِيدُ أنْ يَطْلُبَكَ بَنُو هَاشِمٍ بِأَكْثَرَ مِنْ دَمِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ؟ لا وَاللّهِ، لَا اُعْطِيهِمْ بِيَدِي إِعْطاءَ الذَّلِيلِ، وَ لَا اُقِرُّ إقْرَارَ العَبِيدِ. عِبَادَاللّهِ! إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ، أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ. قَالَ: ثُمَّ إنَّهُ أَنَاخَ رَاحِلَتَهُ، وَ أمَرَ عُقبَةَ بْنَ سِمْعَانَ، فَعَقَلَهَا، وَ أَقْبَلُوا يَزْحَفُونَ نَحْوَهُ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۱).
  19. «لَمَّا رَآهُمُ الحُسَيْنُ (ع) مُصِرِّينَ عَلَى قَتْلِهِ، أخَذَ المُصْحَفَ وَ نَشَرَهُ وَ جَعَلَهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَ نَادَى: بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ كِتَابُ اللّهِ وَ جَدِّي مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، يَا قَوْمِ، بِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي؟ ألَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ؟ ألَمْ يَبْلُغْكُمْ قَولُ جَدّي فِيَّ وَ فِي أَخِي: «هَذَانِ سَيِّدا شَبَابِ أهْلِ الجَنَّةِ»؟ إنْ لَمْ تُصَدِّقُونِي فَاسْأَلُوا جَابِرَاً وَ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَبَا سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ، أَلَيْسَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ عَمِّي؟ فَنَادَاهُ شِمْرٌ: السَّاعَةَ تَرِدُ الهَاوِيَةَ. فَقَالَ الحُسَيْنُ (ع): اللّهُ أكْبَرُ! أخْبَرَنِي جَدِّي رَسولُ اللّهِ (ص) فَقَالَ: رَأَيْتُ كَأَنَّ كَلْبَاً وَلَغَ فِي دِمَاءِ أهّلِ بَيْتِي، وَ مَا أَخَالُكَ إِلَّا إِيَّاهُ. فَقَالَ شِمّرٌ: أَنَا أعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ إِنْ كُنْتُ أَدْرِي مَا تَقُولُ» (تذکرة الخواص، ص۲۵۲).
  20. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۹.
  21. «قَالَ [الحُسَيْنُ (ع)]: أيْنَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ؟ اُدْعُوا لِي عُمَرَ، فَدُعِيَ لَهُ، وَ كَانَ كَارِهَا لَا يُحِبُّ أَنْ يَأْتِيَهُ، فَقَالَ: يَا عُمَرُ، أَنْتَ تَقْتُلُنِي وَ تَزْعُمُ أَنْ يُوَلِّيَكَ الدَّعِيُّ بْنُ الدَّعِيِّ بِلادَ الرَّيِّ وَ جُرْجَانَ؟ وَاللّهِ، لَا تَتَهَنَّأُ بِذَلِكَ أَبَدَاً، عَهْدٌ مَعْهُودٌ، فَاصْنَعْ مَا أَنْتَ صَانِعٌ؛ فَإِنَّكَ لَا تَفْرَحُ بَعْدِي بِدُنْيَا وَ لَا آخِرَةٍ، وَ كَأَنِّي بِرَأسِكَ عَلَى قَصَبَةٍ قَدْ نُصِبَ بِالْكُوفَةِ، يَتَرَامَاهُ الصِّبْيَانُ، وَ يَتَّخِذُونَهُ غَرَضَاً بَيْنَهُمْ. فَغَضِبَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ مِنْ كَلامِهِ، ثُمَّ صَرَفَ وَجْهَهُ عَنْهُ، وَ نَادَى بِأَصْحَابِهِ: مَا تَنْتَظِرُونَ بِهِ؟ اِحْمِلُوا بِأَجْمَعِكُمْ، إنَّمَا هِيَ اُكلَةٌ وَاحِدَةٌ» (مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج۲، ص۸؛ الحدائق الوردیّة، ج۱، ص۱۱۹).
  22. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۱۴.
  23. «وَ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ يَا ذُوَيْدُ أَدْنِ رَايَتَكَ فَأَدْنَاهَا ثُمَّ وَضَعَ سَهْمَهُ فِي كَبِدِ قَوْسِهِ ثُمَّ رَمَى وَ قَالَ اشْهَدُوا أَنِّي‏ أَوَّلُ‏ مَنْ‏ رَمَى‏ ثُمَّ ارْتَمَى النَّاسُ وَ تَبَارَزُوا» (الإرشاد، ج۲، ص۱۰۱).
  24. «فَتَقَدَّمَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَرَمَى نَحْوَ عَسْكَرِ الْحُسَيْنِ (ع) بِسَهْمٍ وَ قَالَ اشْهَدُوا لِي عِنْدَ الْأَمِيرِ أَنِّي أَوَّلُ مَنْ رَمَى وَ أَقْبَلَتِ‏ السِّهَامُ‏ مِنَ‏ الْقَوْمِ‏ كَأَنَّهَا الْقَطْرُ- فَقَالَ (ع) لِأَصْحَابِهِ قُومُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِلَى الْمَوْتِ الَّذِي‏ لَا بُدَّ مِنْهُ فَإِنَّ هَذِهِ السِّهَامَ رُسُلُ الْقَوْمِ إِلَيْكُمْ. فَاقْتَتَلُوا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ حَمْلَةً وَ حَمْلَةً حَتَّى قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ (ع) جَمَاعَةٌ» (الملهوف، ص۱۵۸؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۲).
  25. «فَلَمَّا صَافَّهُ لِلحَرْبِ [أَيِ ابْنُ زِيَادٍ لِحَرْبِ الحُسَيْنِ (ع)] صَلَّى الحُسَيْنُ (ع) بِأَصْحَابِهِ الغَدَاةَ، وَ رُوِيَ: أنَّهُ كَانَ ذَلِكَ مِنْ يَوْمِ العَاشِرِ مِنَ المُحَرَّمِ، سَنَةَ إحْدى وَ سِتِّينَ، قَامَ خَطِيبَاً، فَحَمِدَ اللّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ، وَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: إنَّ اللّهَ عزَّوَجَلَّ قَدْ أَذِنَ فِي قَتِلْكُمُ اليَوْمَ وَ قَتْلي، وَعَلَيكُم بِالصَّبْرِ وَالْجِهَادِ» (إثبات الوصیّة، ص۱۷۶).
  26. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۱۵.
  27. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۳. نیز، ر.ک: بحار الأنوار، ج۴۵، ص۶۴ که این افزوده را هم دارد: «والجلاس بن عمرو الراسبي و سوار بن أبي حمير الفهمي».
  28. «فَاقْتَتَلُوا سَاعَةً مِنَ‏ النَّهَارِ حَمْلَةً وَاحِدَةً حَتَّى قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ (ع) نَیِّفٌ وَ خَمْسُونَ رَجُلاً» (ر.ک: دانشنامه امام حسین (ع)، ج۶، ص۱۳۰، ح۱۶۳۸).
  29. گفتنی است که بخش مهمی از مقتل الحسین خوارزمی، از کتاب الفتوح ابن اعثم، اخذ شده است.
  30. «فَلَمَّا رَمَوهُمْ هَذِهِ الرَّمِيَةَ قَلَّ أصْحَابُ الحُسَيْنِ (ع)، فَبَقِىَ فِى هَؤُلاءِ القَوْمِ الَّذِينَ يُذْكَرُونَ فِى المُبَارَزَةِ، وَ قَدْ قُتِلَ مِنْهُمْ مَا يُنِيفُ‏ عَلَى‏ خَمْسِينَ‏ رَجُلاً» (ر. ک: دانشنامه امام حسین (ع)، ج۶، ص۱۲۸، ح۱۶۳۷).
  31. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۱۷.
  32. «إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ أَذِنَ فِي قَتِلْكُمُ اليَوْمَ وَ قَتْلِي» (کامل الزیارات، ص۱۵۲، ح۱۸۵؛ ص۱۵۳، ح۱۸۹).
  33. «هیچ بلایی (به کسی) نمی‌رسد مگر به اذن خداوند» سوره تغابن، آیه ۱۱.
  34. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۰.
  35. «فَلَمَّا رَأى بَقِيَّةُ أصْحَابِ الحُسَيْنِ (ع) أنَّهُمْ أنَّهُم قَدْ كُثِرُوا، وَ أنَّهُمْ لَا يَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ يَمْنَعُوا حُسَيْنَاً (ع) وَ لَا أَنْفُسَهُمْ، تَنَافَسُوا فِي أَنْ يُقْتَلُوا بَيْنَ يَدَيْهِ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۲؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۸).
  36. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۲.
  37. «صَاحَ عَمْرُو بْنُ الْحَجَّاجِ بِالنَّاسِ [لَمَّا استَحَرَّ القَتْلُ بِجَيْشِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ] يَا حَمْقَى أَ تَدْرُونَ مَنْ تُقَاتِلُونَ قَوْماً مُسْتَمِيتِينَ‏ لَا يَبْرُزَنَّ لَهُمْ مِنْكُمْ أَحَدٌ فَإِنَّهُمْ قَلِيلٌ وَ قَلَّمَا يَبْقَوْنَ وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ تَرْمُوهُمْ إِلَّا بِالْحِجَارَةِ لَقَتَلْتُمُوهُمْ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ صَدَقْتَ الرَّأْيُ مَا رَأَيْتَ وَ أَرْسَلَ إِلَی النَّاسِ يَعْزِمُ عَلَيْهِمْ أَلَّا يُبَارِزَ رَجُلٌ مِنْكُمْ رَجُلًا مِنْهُمْ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۵).
  38. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۲.
  39. «رَكِبَ الحُسَيْنُ (ع) دَابَّةً لَهُ، وَ وَضَعَ المُصْحَفَ فِي حِجْرِهِ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَمَا زَادَهُمْ ذَلِكَ إلَّا إِقْدَامَاً عَلَيْهِ، وَ دَعَا عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ الحُصَينَ بْنَ تَمِيمٍ، فَبَعَثَ مَعَهُ المُجَفَّفَةَ وَ خَمْسَمِئَةٍ مِنَ المُرَامِيَةِ، فَرَشَقُوا الحُسَيْنَ (ع) وَ أَصْحَابَهُ بِالنَّبْلِ حَتَّى عَقَرُوا خُيُولَهُمْ، فَصَارُوا رَجّالَةً كُلُّهُمْ، وَاقْتَتَلُوا نِصْفَ النَّهَارِ أشَدَّ قِتَالٍ وَ أَبْرَحَهُ، وَجَعَلُوا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى إتْيَانِهِمْ إلَّا مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ؛ لِاجْتِمَاعِ أَبْنِيَتِهِمْ وَ تَقَارُبِهَا، وَلِمَكَانِ النَّارِ الَّتِي أوْقَدُوهَا خَلْفَهُمْ. وَأَمَرَ عُمَرُ بِتَخْرِيقِ أَبْنِيَتِهِمْ وَ بُيُوتِهِمْ، فَأَخَذُوا يُخْرِقُونَهَا بِرِمَاحِهِمْ وَ سُيُوفِهِمْ، وَ حَمَلَ شِمْرٌ فِي المَيْسَرَةِ حَتَّى طَعَنَ فُسْطَاطَ الحُسَيْنِ (ع) بِرُمْحِهِ، وَ نَادَى: عَلَيَّ بِالنَّارِ حَتَّى اُحْرِقَ هَذَا البَيْتَ عَلَى أهْلِهِ، فَصِحْنَ النِّساءُ ووَلوَلنَ، وَ خَرَجْنَ مِنَ الفُسْطَاطِ. فَقَالَ الحُسَيْنُ (ع): وَيْحَكَ، أَتَدْعُو بِالنَّارِ لِتُحْرِقَ بَيْتِي عَلَى أَهْلِي» (أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۰۱).
  40. «حَمَلَ شِمْرُ بْنُ ذِي الجَوْشَنِ، فَثَبَتُوا لَهُ، وَ قَاتَلَ أَصْحَابُ الحُسَيْنِ (ع) قِتَالاً شَدِيدَاً، وَ إنَّما هُمُ اثْنَانِ وَ ثَلاثُونَ فَارِسَاً، فَلَا يَحْمِلُونَ عَلَى جَانِبٍ مِنْ أهْلِ الكُوفَةِ إلَّا كَشَفُوهُ. فَدَعَا عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِالحُصَيْنِ بْنِ نُمَيرٍ فِي خَمْسِمِئَةٍ مِنَ الرُّمَاةِ، فَأَقْبَلُوا حَتَّى دَنَوا مِنَ الحُسَيْنِ (ع) وَ أَصْحَابِهِ، فَرَشَقُوهُمْ بِالنَّبْلِ، فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ عَقَرُوا خُيْولَهُمْ، وَقَاتَلُوهُمْ حَتَّى انْتَصَفَ النَّهَارُ، وَاشْتَدَّ القِتَالُ، وَ لَمْ يَقْدِرْ أَصْحَابُ ابْنِ سَعْدٍ أَنْ يَأْتُوهُمْ إلَّا مِنْ جَانِبٍ وَاحِدٍ؛ لِاجْتِمَاعِ أَبْنِيَتِهِمْ، وَتَقَارُبِ بَعْضِهَا مِنْ بَعْضٍ. فَأَرْسَلَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ الرِّجَالَ لِيُقَوِّضُوا الأَبْنِيَةَ مِنْ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ أيمَانِهِمْ، لِيُحِيطُوا بِهَا، وَ أخَذَ الثَّلاثَةُ وَالأَرْبَعَةُ مِنْ أَصْحَابِ الحُسَيْنِ (ع) يَتَخَلَّلْونَ بَيْنَها، فَيَشُدُّونَ عَلَى الرَّجُلِ وَ هُوَ يُقَوِّضُ، وَ يَنهَبُ فَيَرْمُونَهُ عَنْ قَرِيبٍ، فَيَصْرَعُونَهُ وَ يَقْتُلُونَهُ. فَأَمَرَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ أَنْ يُحْرِقُوهَا بِالنَّارِ، فَقَالَ الحُسَيْنُ (ع) لِأَصْحَابِهِ: دَعوهُمْ فَلْيُحْرِقُوهَا، فَإِنَّهُمْ لَوْ فَعَلُوا لَمْ يَجُوزُوا إلَيْكُمْ مِنْهَا، فَأَحْرَقُوهَا، وَ كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ. وَ قِيلَ: قَالَ لَهُ شَبَثُ بْنُ رِبعِيٍّ: أفزَعْتَ النِّسَاءَ ثَكِلَتْكَ اُمُّكَ! فَاسْتَحْيَا مِنْ ذَلِكَ، وَانْصَرَفَ عَنْهُ، وَجَعَلُوا لَا يُقَاتِلُونَهُمْ إلَّا مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ. وَ شَدَّ أصْحَابُ زُهَيرِ بْنِ القَينِ، فَقَتَلُوا أبَا عُذْرَةَ الضِّبَابِيَّ منِ أَصْحَابِ شِمْرٍ. قَالَ: وَ لَا يَزَالُ يُقْتَلُ مِنْ أصْحَابِ الحُسَيْنِ (ع) الوَاحِدُ وَالاِثْنَانِ، فَتَبَيَّنُ ذَلِكَ فِيهِمْ؛ لِقِلَّتِهِمْ، وَ يُقْتَلُ مِنْ أصْحَابِ عُمَرَ العَشَرَةُ وَالعِشْرُونَ، فَلَا يَتَبَيَّنُ ذَلِكَ فِيهِمْ لِكَثْرَتِهِمْ» (مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ج۲، ص۱۶).
  41. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۳.
  42. «فَلَا يَزَالُ الرَّجُلُ مِنْ أصْحَابِ الحُسَيْنِ (ع) قَدْ قُتِلَ، فَإِذَا قُتِلَ مِنْهُمُ الرَّجُلُ وَالرَّجُلانِ تَبَيَّنَ فِيهِمْ، وَ اُولئِكَ كَثِيرٌ لَا يَتَبَيَّنُ فِيهِم مَا يُقْتَلُ مِنْهُم. قَالَ: فَلَمَّا رَأى ذَلِكَ أَبُو ثُمَامَةَ عَمْرُو بْنُ عَبْدِ اللّهِ الصَّائِدِيُّ قَالَ لِلْحُسَيْنِ (ع): يَا أبَا عَبْدِاللّهِ، نَفْسِي لَكَ الفِدَاءُ! إِنِّي أَرى هَؤُلَاءِ قَدِ اقْتَرَبُوا مِنْكَ، وَلَا وَاللّهِ، لَا تُقْتَلُ حَتَّى اُقْتَلَ دُونَكَ إِنْ شَاءَ اللّهُ، وَ اُحِبُّ أَنْ أَلْقَى رَبِّي وَ قَدْ صَلَّيْتُ هَذِهِ الصَّلاةَ الَّتِي دَنَا وَقْتُهَا. قَالَ: فَرَفَعَ الحُسَيْنُ (ع) رَأْسَهُ، ثُمَّ قَالَ: ذَكَرْتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ المُصَلِّينَ الذَّاكِرِينَ! نَعَمْ، هَذَا أوَّلُ وَقْتِهَا، ثُمَّ قَالَ: سَلُوهُمْ أَنْ يَكُفُّوا عَنَّا حَتَّى نُصَلِّيَ. فَقَالَ لَهُمُ الحُصَيْنُ بْنُ تَمِيمٍ: إنَّهَا لَا تُقبَلُ! فَقَالَ لَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظاهِرٍ: لا تُقبَلُ؟! زَعَمْتَ الصَّلاةَ مِنْ آلِ رَسُولِ اللّهِ (ص) لا تُقبَلُ، وَتُقبَلُ مِنْكَ يَا حِمَارُ؟!... وَ قَتَلَ أبُو ثُمامَةَ الصَّائِدِيُّ ابْنَ عَمٍّ لَهُ كَانَ عَدُوَّاً لَهُ، ثُمَّ صَلُّوا الظُّهْرَ، صَلّى بِهِمُ الحُسَيْنُ (ع) صَلاةَ الخَوفِ، ثُمَّ اقْتَتَلُوا بَعْدَ الظُّهْرِ، فَاشْتَدَّ قِتَالُهُمْ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۹ - ۴۴۱).
  43. «اشْتَدَّ الْقِتَالُ‏ وَ الْتَحَمَ‏ وَ كَثُرَ الْقَتْلُ وَ الْجِرَاحُ فِي أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ (ع) إِلَى أَنْ زَالَتِ الشَّمْسُ فَصَلَّى الْحُسَيْنُ بِأَصْحَابِهِ صَلَاةَ الْخَوْفِ‏» (الإرشاد، ج۲، ص۱۰۵؛ إعلام الوری، ج۱، ص۴۶۴).
  44. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۵.
  45. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۷.
  46. «لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) نَظَرَ إِلَيْهِ مَنْ كَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ‏ كُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَيَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجَبَتْ‏ قُلُوبُهُمْ وَ كَانَ الْحُسَيْنُ (ع) وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَا يُبَالِي بِالْمَوْتِ فَقَالَ‏ لَهُمُ الْحُسَيْنُ (ع) صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِأَعْدَائِكُمْ إِلَّا كَمَنْ يَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ- إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)‏ أَنَّ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَنَّاتِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِيمِهِمْ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِبْتُ» (معانی الأخبار، ص۲۸۸، ح۳).
  47. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۸.
  48. «برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  49. «کَانَ كُلُّ مَنْ أَرَادَ الْخُرُوجَ وَدَّعَ الْحُسَيْنَ (ع) وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَيُجِيبُهُ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ نَحْنُ‏ خَلْفَكَ‏ وَ يَقْرَأُ ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ بَرَزَ الْحُرُّ وَ هُوَ يَرْتَجِز» (المناقب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۰).
  50. «أَتَاهُ أَصْحَابُهُ مَثْنَى وَ فُرَادَى يُقَاتِلُونَ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ هُوَ يَدْعُو لَهُمْ، وَ يَقُولُ: جَزَاكُمُ اللّهُ أَحْسَنَ جَزَاءِ المُتَّقِينَ! فَجَعَلُوا يُسَلِّمُونَ عَلَى الحُسَيْنِ (ع) وَ يُقَاتِلُونَ، حَتَّى يُقْتَلُوا» (البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۸۵).
  51. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۹.
  52. «إِنَّ أَشْيَاخَاً مِنْ أَهْلِ الكُوفَةِ لَوُقُوفٌ عَلَى التَّلِّ يَبْكُونَ، وَ يَقُولُونَ: اللّهُمَّ أَنْزِلْ نَصْرَكَ. قَالَ: قُلْتُ: يَا أَعْداءَ اللّهِ! أَلَا تَنْزِلُونَ فَتَنْصُرُونَهُ؟» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۹۲).
  53. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۲۹.
  54. «آخِرُ دُعَاءٍ دَعَا بِهِ [الإِمَامُ الحُسَیْنُ (ع)] يَوْمَ كَوْثَرٍ- اللَّهُمَّ مُتَعَالِيَ الْمَكَانِ عَظِيمَ الْجَبَرُوتِ شَدِيدَ الْمِحَالِ‏ غَنِيٌ‏ عَنِ‏ الْخَلَائِقِ‏ عَرِيضُ الْكِبْرِيَاءِ قَادِرٌ عَلَى مَا تَشَاءُ قَرِيبُ الرَّحْمَةِ صَادِقُ الْوَعْدِ سَابِغُ النِّعْمَةِ حَسَنُ الْبَلَاءِ قَرِيبٌ إِذَا دُعِيتَ مُحِيطٌ بِمَا خَلَقْتَ قَابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تَابَ إِلَيْكَ قَادِرٌ عَلَى مَا أَرَدْتَ وَ مُدْرِكٌ مَا طَلَبْتَ وَ شَكُورٌ إِذَا شَكَرْتَ وَ ذُكُورٌ إِذَا ذَكَرْتَ أَدْعُوكَ مُحْتَاجاً وَ أَرْغَبُ إِلَيْكَ فَقِيراً وَ أَفْزَعُ إِلَيْكَ خَائِفاً وَ أَبْكِي إِلَيْكَ مَكْرُوباً وَ أَسْتَعِينُ بِكَ ضَعِيفاً وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ كَافِياً احْكُمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ خَدَعُونَا وَ خَذَلُونَا وَ غَدَرُوا بِنَا وَ قَتَلُونَا وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نَبِيِّكَ وَ وُلْدُ حَبِيبِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ-الَّذِي اصْطَفَيْتَهُ بِالرِّسَالَةِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلَى وَحْيِكَ فَاجْعَلْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» (مصباح المتهجّد، ص۸۲۷؛ المزار الکبیر، ص۳۹۹).
  55. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۵۳۰.