اثبات عصمت پیامبران در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: برگرداندهشده |
|||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
==== یازدهم: اعطای معجزه به پیامبران ==== | ==== یازدهم: اعطای معجزه به پیامبران ==== | ||
یکی از ادله عقلی که برای [[اثبات عصمت انبیا]] به آن تمسّک شده است، رابطه [[معجزه]] با [[عصمت]] است<ref>سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۴-۵؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۶؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۰؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰؛ همو، تمهید الاصول فی علم الکلام، ص۳۲۰؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. اعطای معجزه به یک شخص، [[دلیل عصمت]] او در تلقّی و ابلاغ وحی شمرده میشود؛ همچنین نشانه آن است که شایستگی و قابلیت دریافت این مقام را داشته است؛ بر این اساس این دلیل را در دو مقام تقریر میکنیم: | یکی از ادله عقلی که برای [[اثبات عصمت انبیا]] به آن تمسّک شده است، رابطه [[معجزه]] با [[عصمت]] است<ref>سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۴-۵؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۶؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۰؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰؛ همو، تمهید الاصول فی علم الکلام، ص۳۲۰؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. اعطای معجزه به یک شخص، [[دلیل عصمت]] او در تلقّی و ابلاغ وحی شمرده میشود؛ همچنین نشانه آن است که شایستگی و قابلیت دریافت این مقام را داشته است؛ بر این اساس این دلیل را در دو مقام تقریر میکنیم: | ||
# اول: دلالت معجزه بر عصمت در مقام اخذ و بازخوانی [[وحی]]: اعطای معجزه به [[پیامبران]] عقلاً دلالت میکند بر اینکه [[دروغ]] در آنچه [[انبیا]] به [[خداوند]] نسبت میدهند راه ندارد؛ چون اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش میباشد. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصدیق نمودن شخص [[دروغگو]] است و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و ناپسند است و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمیزند. | # اول: دلالت معجزه بر عصمت در مقام اخذ و بازخوانی [[وحی]]: اعطای معجزه به [[پیامبران]] عقلاً دلالت میکند بر اینکه [[دروغ]] در آنچه [[انبیا]] به [[خداوند]] نسبت میدهند راه ندارد؛ چون اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش میباشد. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصدیق نمودن شخص [[دروغگو]] است و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و ناپسند است و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمیزند. | ||
# دوم: دلالت [[معجزه]] بر [[عصمت]] در مقام عمل: اعطای معجزه به یک شخص، به منزله [[تأیید]] تمامی [[کردار]] و گفتار او و [[وجوب پیروی]] از وی شمرده میشود؛ بنابراین صدور معجزه از [[پیامبران]]، دلیل بر عصمت ایشان از [[گناهان]] میباشد؛ زیرا در غیر این صورت باید دو متناقض را کنار هم نشاند؛ یعنی در فرض صدور معصیت از انبیا لازمه اقامه معجزه این است که از تمامی [[اعمال]] آن [[پیامبر]] [[پیروی]] کنیم؛ ولی از طرف دیگر هیچ شخص حکیمی به [[نافرمانی]] و تخلّف از دستورهایش [[رضایت]] نمیدهد؛ درنتیجه هم [[تبعیت]] از [[انبیا]] لازم است و هم لازم نیست!»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۳۰۸؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۹۸-۱۰۵.</ref>. | # دوم: دلالت [[معجزه]] بر [[عصمت]] در مقام عمل: اعطای معجزه به یک شخص، به منزله [[تأیید]] تمامی [[کردار]] و گفتار او و [[وجوب پیروی]] از وی شمرده میشود؛ بنابراین صدور معجزه از [[پیامبران]]، دلیل بر عصمت ایشان از [[گناهان]] میباشد؛ زیرا در غیر این صورت باید دو متناقض را کنار هم نشاند؛ یعنی در فرض صدور معصیت از انبیا لازمه اقامه معجزه این است که از تمامی [[اعمال]] آن [[پیامبر]] [[پیروی]] کنیم؛ ولی از طرف دیگر هیچ شخص حکیمی به [[نافرمانی]] و تخلّف از دستورهایش [[رضایت]] نمیدهد؛ درنتیجه هم [[تبعیت]] از [[انبیا]] لازم است و هم لازم نیست!»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۳۰۸؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۹۸-۱۰۵.</ref>. | ||
خط ۸۹: | خط ۸۸: | ||
==== سایر براهین ==== | ==== سایر براهین ==== | ||
ذکر این نکته لازم است که غالب [[متکلمان]] چندان به بحث اثبات عصمت پیامبران نپرداختهاند، بلکه تمرکز خود را بر [[اثبات عصمت امام]] گذاشته و براهین عقلی و [[ادله نقلی]] بسیاری را در این خصوص بیان کردهاند. با این حال برخی براهین عقلی مورد استناد ایشان در اثبات عصمت امام مثل [[برهان نقض غرض]]، [[برهان]] تلازم [[امامت]] و [[عصمت]]، برهان رویگردانی [[مردم]] از [[گناهکار]]، برهان [[نفی]] [[احتجاج]] به غیر [[معصوم]]، برهان اضطرار و... در اثبات عصمت پیامبران نیز کارآمد است اما از آنجا که ایشان از این [[براهین]] در اثبات عصمت پیامبران نام نبرده و [[عصمت پیامبران]] را به جهت وجود [[نصوص]] مسلم [[قرآنی]]، واضح و روشن قلمداد کردهاند. | ذکر این نکته لازم است که غالب [[متکلمان]] چندان به بحث اثبات عصمت پیامبران نپرداختهاند، بلکه تمرکز خود را بر [[اثبات عصمت امام]] گذاشته و براهین عقلی و [[ادله نقلی]] بسیاری را در این خصوص بیان کردهاند. با این حال برخی براهین عقلی مورد استناد ایشان در اثبات عصمت امام مثل [[برهان نقض غرض]]، [[برهان]] تلازم [[امامت]] و [[عصمت]]، برهان رویگردانی [[مردم]] از [[گناهکار]]، برهان [[نفی]] [[احتجاج]] به غیر [[معصوم]]، برهان اضطرار و... در اثبات عصمت پیامبران نیز کارآمد است اما از آنجا که ایشان از این [[براهین]] در اثبات عصمت پیامبران نام نبرده و [[عصمت پیامبران]] را به جهت وجود [[نصوص]] مسلم [[قرآنی]]، واضح و روشن قلمداد کردهاند. | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |
نسخهٔ ۳۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۳۴
عصمت پیامبران به معنای مصونیت آنها از ارتکاب انواع گناه، خطا، سهو، اشتباه و نسیان است. متکلمان امامیه عصمت را از ضروریترین شروط إعطای مقام نبوت برای نبی میدانند. در کنار براهین عقلی، متکلمین به آیات و روایاتی در اثبات عصمت پیامبران(ع) تمسک کردهاند. هر چند واژه عصمت و مشتقات آن در قرآن کریم نیامده، اما در بسیاری از آیات و روایات خصوصیاتی برای انبیا(ع) ذکر شده که میتوان به دلالت التزامی، عصمت پیامبران(ع) را از آنها استفاده نمود. اهم ادلّۀ عقلی عصمت پیامبران نیز عبارتاند از: برهان وجوب اطاعت نبی، برهان امتناع تسلسل، برهان حفظ شریعت و برهان خلف. گذشته از ادله عقلی و نقلی، برخی، اجماع صحابه را نیز از جمله ادله اثبات عصمت انبیا بیان کردهاند.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
ضرورت عصمت پیامبران
هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است و مقتضای این هدف آن است که پیامهای خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد و سالم و دست نخورده به دست مردم برسد تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن خدا و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی بدانند، تا از جان و دل آنها را بپذیرند، و صد درصد در برابر آن تسلیم باشند، و به آن اعتماد کنند.
به همین دلیل است که مفسران بزرگ هنگامی که به آیه ۵۹ سوره نساء؛ ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ﴾ ـ اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر را ـ میرسند میگویند دستور اطاعت مطلق دلیل بر این است که پیامبران باید معصوم باشند وگرنه خداوند هرگز دستور اطاعت بیقید و شرط از آنها را نمیداد[۱۱].
اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا میکند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود؛ حتّی اگر آنها آدمهای خوبی باشند؛ زیرا منهای مقام عصمت، باز این احتمال وجود دارد که روزی پای آنها در برابر مظاهر فریبنده مادّی بلغزد و یا بدون قصد و غرضی گرفتار خطا و اشتباه شوند[۱۲].
به علاوه در صورت معصوم نبودن پیامبران مسأله اتمام حجّت نیز حاصل نمیشود؛ زیرا همیشه بهانهای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروی از تعلیمات پیامبر به خاطر احتمال دروغ و کذب و یا خطا و اشتباه بوده است؛ لذا در حدیثی از امام رضا(ع) میخوانیم: «او معصوم است و مویّد و موفّق و مستقیم و آگاه از حق و ایمن از خطاها و لغزشها و انحرافها؛ خداوند او را به این صفت مخصوص کرده تا حجّتش بر بندگان و شاهدش بر خلق باشد»[۱۳].
اضافه بر این، برنامههای عملی انبیاء نقش اصلی در تربیت مردم دارد؛ زیرا همیشه طرز عمل و رفتار مربیان و حالات و صفات آنهاست که برای کسانی که تحت تربیت ایشان قرار دارند معیار و الگو محسوب میشود. بر حسب این بیان، نبی نه تنها با راه آشنا و راهنماست، بلکه به انسان کمک میکند و او را به مقصد میرساند. پیامبران آمدهاند تا انسانها را پرورش دهند و روشن است که در بُعد تربیتی، بیش از هر چیز، عملکرد و منش مربی مورد توجه است. پس نبی باید معصوم باشد تا هدف تربیت،تزکیه و انسانسازی محقق شود؛ لذا هرگونه خطایی از او میتواند به همان اندازه در این هدف، خلل ایجاد کند و اگر تضادّی در میان سخن و عمل، گفتار و رفتار آنها ظاهر گردد به کلّی اعتبار خود را از دست میدهند و هدف بعثت آنان عقیم خواهد ماند[۱۴].
اثبات عصمت پیامبران
براهین عقلی
مهمترین براهین عقلی متکلمان در اثبات عصمت پیامبران که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت پیامبران نیز هستند، عبارتاند از:
نخست: برهان امتناع تسلسل
اگر پیامبر معصوم نباشد، تسلسل به وجود میآید و چون تسلسل ممتنع است، لاجرم معصوم نبودن پیامبر نیز منتفی است[۱۵]. به عبارت دیگر اگر پیامبران معصوم نباشند، باید برای هدایت شدنشان پیامبر دیگری بیاید تا آنها را هدایت کنند و در صورتی که قایل به عدم عصمت پیامبران شدیم باید برای پیامبران جدید هم پیامبران جدیدی برای هدایتشان نازل شوند و چون این امر منجر به تسلسل خواهد شد و تسلسل امری محال است میتوان نتیجه گرفت پیامبران معصوم هستند[۱۶].
برخی از متکلمان از این برهان بر اثبات عصمت امام نیز استفاده کرده و در تقریر خود از این برهان امام را محور قرار دادهاند هر چند بر پیامبران هم صادق است. در توضیح این برهان چنین آمده است: "از آنجا که پیامبر طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او میباید منزّه از همه آلودگیها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج پیامبری دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید که باطل است[۱۷].[۱۸].[۱۹]
دوم: برهان لزوم هدایت بشر
پیامبران برای هدایت و ارشاد مردم مبعوث میشوند، به همین دلیل باید مردم آنها را باور داشته و به عنوان هادی بپذیرند و برای این امر باید پیغمبر مورد وثوق و اطمینان مردم باشد، تا به حرف او گوش فرا دهند و به آن عمل کنند. حال اگر پیامبر مرتکب گناه یا اشتباه شود، اعتماد مردم از او سلب میشود و هر چه بگوید، احتمال میدهند اشتباه باشد و هر کاری انجام دهدد، گمان میکنند گناه و انحراف است، در این صورت، دیگر برای وجود پیامبر حکمتی باقی نمیماند و غرض از ارسال رسل منتفی میشود. خلاصه اگر در انبیا عصمت نباشد، نقض غرض پیش میآید.
سوم: برهان وجوب اطاعت از معصوم
اگر از پیامبران خطا سرزند، مخالفت و انکار آنها واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از آنها مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ﴾[۲۰].[۲۱].[۲۲]
چهارم: برهان حفظ شریعت
پیامبران حافظان شریعتند، حافظ شریعت باید معصوم باشد، پس واجب است معصوم باشند[۲۳].[۲۴]
علامه حلی در تقریر این برهان مینویسد: رهبران [هدایت]، نگاهبانان شریعت و سرپرستان آن هستند[۲۵]. القوامون جمع قیّم است. «قیّم» به کسی گویند که کفالت و سرپرستی دیگری را به عهده گرفته و از منافع وی محافظت میکند و اجازه دارد به نفع او در اموالش تصرف کند.
پیشوایان، محافظان و مرزبانان حدود شریعت و مدافع حقوق و منافع دین هستند و اجازه نمیدهند زیاده و نقصانی در شریعت راه یابد. روشن است تنها کسی میتواند از دین محافظت کند که معصوم باشد. پس جانشین پیامبر باید معصوم باشد و اگر جانشین پیامبر آیهای را اشتباه معنا کند و یا به غلط حکمی از او صادر شود و یا درستکار نباشد، مسلماً چنین کسی به خود، جامعه و دین ضربه میزند و زیان ناشی از این ضربه تا ابد باقی خواهد ماند[۲۶].
برخی از متکلمان از این برهان بر اثبات عصمت امام نیز استفاده کردهاند، تقریر آنها از برهان در آن بحث را میتوان در اثبات عصمت پیامبران نیز تطبیق نمود. چنانچه برخی از متکلمین در تحلیل صغرای این استدلال مینویسند: "هرگز نمیتوان کتاب خدا ـ قرآن ـ را حافظ شرع دانست، چون همه احکام را به تفصیل در بر ندارد، اجماع و [اتفاق] امت بر یک مسئله نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا هریک از امت با فرضِ نبود معصوم در بین آنها، خطاپذیرند؛ بنابراین، مجموع امت هم خطاپذیر خواهد بود. به علاوه، هیچ دلالت و نشانهای از اجماع و اتفاق امت گزارش نشده است... بدینسان، راهی جز عصمت امام برای حفظ شرع باقی نمیماند. اگر امام نیز خطاپذیر باشد، اطمینان و وثوقی برای عبادت خدا و انجام درست تکالیف الهی نخواهد بود و این با غَرَض ارسال دین و پیامبری تناقض آشکار دارد[۲۷].[۲۸]
پنجم: پیروی پیشوا از پیروانش!
تردیدی نیست که نهی از منکر و پذیرش آن بر تمامی مسلمانان واجب است و اگر پیشوا و رهبر مردم معصوم نباشد و مرتکب گناه و خطا شود، باید او را نهی کرد و او نیز باید این نهی را بپذیرد؛ در نتیجه پیشوا خود پیرو کسانی میشود که باید از او پیروی کنند. و بدین ترتیب جایگاه امام و مأموم عوض میگردد؛ یعنی امام، مأموم و مأموم، امام میشود، در حالی که پیشوا برای امامت و پیشوایی نصب شده است[۲۹].
ششم: برهان لزوم اطمینان
پیامبران میخواهند رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسانند لذا اگر خطاکار باشند ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشند[۳۰].
فرق این برهان با برهان حفظ شریعت در این است که انسانها باید در اینجا اطمینان کنند به رسیدن شریعت، اگر پیامبر یا امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب او خواهد بود. برخی از متکلمین در توضیح این عبارت میافزایند: "غرض از نصب و اقامه پیامبر، پیروی امت از او، اِمتثال اوامر او و پیروی از افعال اوست و در صورت خطا و معصیت، هیچ یک از موارد مزبور واجب نخواهد بود و این با نصب نبی منافات دارد"[۳۱].[۳۲].[۳۳]
هفتم: برهان لطف
در رایجترین تقریب از قاعده لطف و استفاده از آن در اثبات عصمت معصومان توسط متکلمان شیعه که در کلام امامان شیعه (ع) مانند امام صادق (ع) و امام رضا (ع)[۳۴] نیز به کار گرفته شده است[۳۵] بر «نقض غرض» تکیه شده است؛ به این بیان که اگر انبیا معصوم نباشند، نقض غرض میشود و مقصود آنها از نقض غرض، از بین رفتن و از دست دادن اغراضی است که بر بعثت انبیا و ارسال رسل مترتب است. اکنون با توجه به اینکه اهداف و اغراض گوناگونی برای بعثت پیامبران معرفی شده است، به اهم این اغراض اشاره میکنیم.
شماری از آیات قرآن کریم به فلسفه نبوت و اهداف بعثت پیامبران پرداختهاند که با مطالعه آنها میتوان اهداف چندی را برشمرد:تعلیم و تربیت[۳۶]، ابلاغ پیام الهی و وحی خداوند به مردم[۳۷]، اتمام حجت خدا بر مردم[۳۸]، ایجاد زمینه برپایی عدالت در جامعه[۳۹] و متحقق ساختن الگوها و نمونههای تربیتی برای افراد بشر[۴۰] حال با وجود این اغراض، هرگونه ویژگی، صفت، فعل یا موقعیتی از انبیا که به این اهداف و متحقق ساختن آنها آسیب برساند، مصداق نقض غرض رسالت رسولان و نبوت انبیا خواهد بود؛ بنابراین هر صفتی در انبیا و عمل یا اعتقادی از آنها که مانع ابلاغ پیام الهی و وحی خداوندی به مردم باشد یا مانع تعلیم دین و شریعت و احکام الهی به مردم باشد یا مخلّ تربیت پذیری و تزکیه مردم باشد یا مانع تمام شدن حجت خدا بر مردم و انذار خلق خدا و تذکر آنها باشد یا به الگو و اسوه بودن پیامبران خدشه وارد کند، نقض کننده غرض بعثت پیامبران خواهد بود.
جواز ارتکاب گناه از سوی پیامبران، نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلکه سبب تشویق مردم به معصیت میشود و ازآنجاکه نقض غرض و ترغیب به معصیت، هیچ یک با حکمت الهی سازگار نیست، لازم است پیامبران الهی از ارتکاب هر گناهی مصون باشند. شایان ذکر است که این دلیل، لزوم عصمت انبیا را حتی پیش از بعثت ثابت میکند؛ زیرا بدیهی است وجود پیامبری که هیچ سابقه گناه و معصیت ندارد، تأثیر بیشتری در تحصیل کامل اهداف تربیتی بعثت دارد[۴۱]. برخی، نکته دیگری را به این بیان افزودهاند: اهمیت این بیان وقتی روشن میشود که دریابیم مردمی که انبیا برای آنها مبعوث میشوند، استعدادها و درجات مختلفی دارند؛ بنابراین پیامبران باید در سطحی باشند که بتوانند تربیت مستعدترین و والاترین افراد را نیز بر عهده گیرند و این ممکن نخواهد شد جز آنکه خود معصوم و برخوردار از بالاترین درجات کمالات انسان باشند[۴۲].[۴۳]
برخی دیگر با بیانی دیگر با استناد به این قاعده گفتهاند: چنانکه وجود پیامبران لطف است، عصمت آنها نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبران غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیستند و این لامحاله منافی لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبران حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشند و خطا و معصیت بر آنها روا باشد، اطاعتشان واجب نیست، بلکه مخالفتشان واجب بوده و این مناقض لطف و غرض نبوت است[۴۴].[۴۵]
هشتم: برهان نقض غرض
برخی این برهان را همان برهان لطف دانسته و آن را به صورت یک برهان مستقل بیان نکردهاند. توضیح اینکه نصب پیامبر و جانشین او عبث نیست؛ بلکه خداوند متعال از این کار هدف و غرض مهمی دارد. این غرض تنها با عصمت حجتهای خدا تأمین میشود و اگر نبی و امام معصوم نباشند، هدف حاصل نمیشود و این از باری تعالی محال است. پس نبی یا امام باید معصوم باشد.
خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید، در این باره مینویسد: عصمت در نبی واجب است تا اینکه اطمینان مردم به او حاصل شود و در نتیجه، غرض از [فرستاده شدن] او حاصل گردد[۴۶].[۴۷]
نهم: تلازم عصمت وحی با عصمت پیامبر
عدهای معتقدند همانطور که وجود پیدا کردن انسانها امر تکوینی است، هدایت آنها هم امر تکوینی است، بنابراین باید وسیله هدایت که همان وحی است تکوینی باشد، یعنی هیچگونه خلل و خطایی در آن وجود نداشته باشد و لازمۀ عصمت وحی الهی به معنای عصمت پیامبران نیز هست چراکه اگر پیامبران معصوم نباشند خطا و اشتباه آنان به سبب اینکه حامل و مبلغ وحی الهی هستند موجب میشود عصمت وحی نیز زیر سوال برود[۴۸].
دهم: ضعیف الاراده نبودن پیامبران
عدم عصمت پیامبران مساوی با ضعف وجودی آنان است: گناه کردن هر انسانی، زاییدۀ ضعف وجودی اوست، چراکه تمام قوای نفسانی، مطیع و تابع عقلند و عقل به هیچ عنوان ارادۀ گناه و معصیت را بر قوای نفسانی صادر نمیکند. بنابراین اگر شخصی دچار گناه و معصیت شد یعنی از نظر عقلی فردی ضعیف و ناقص است، با این وجود آیا میتوان قائل شد پیامبران معصوم نیستند و آلودۀ به گناه میشوند[۴۹].
یازدهم: اعطای معجزه به پیامبران
یکی از ادله عقلی که برای اثبات عصمت انبیا به آن تمسّک شده است، رابطه معجزه با عصمت است[۵۰]. اعطای معجزه به یک شخص، دلیل عصمت او در تلقّی و ابلاغ وحی شمرده میشود؛ همچنین نشانه آن است که شایستگی و قابلیت دریافت این مقام را داشته است؛ بر این اساس این دلیل را در دو مقام تقریر میکنیم:
- اول: دلالت معجزه بر عصمت در مقام اخذ و بازخوانی وحی: اعطای معجزه به پیامبران عقلاً دلالت میکند بر اینکه دروغ در آنچه انبیا به خداوند نسبت میدهند راه ندارد؛ چون اعطای معجزه به یک شخص به منزله تأیید و تصدیق او در گفتارش میباشد. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین پیامبری با معجزه، در حکم تصدیق نمودن شخص دروغگو است و تصدیق دروغگو قبیح و ناپسند است و از خدای حکیم کار قبیح سر نمیزند.
- دوم: دلالت معجزه بر عصمت در مقام عمل: اعطای معجزه به یک شخص، به منزله تأیید تمامی کردار و گفتار او و وجوب پیروی از وی شمرده میشود؛ بنابراین صدور معجزه از پیامبران، دلیل بر عصمت ایشان از گناهان میباشد؛ زیرا در غیر این صورت باید دو متناقض را کنار هم نشاند؛ یعنی در فرض صدور معصیت از انبیا لازمه اقامه معجزه این است که از تمامی اعمال آن پیامبر پیروی کنیم؛ ولی از طرف دیگر هیچ شخص حکیمی به نافرمانی و تخلّف از دستورهایش رضایت نمیدهد؛ درنتیجه هم تبعیت از انبیا لازم است و هم لازم نیست!»[۵۱].
سایر براهین
ذکر این نکته لازم است که غالب متکلمان چندان به بحث اثبات عصمت پیامبران نپرداختهاند، بلکه تمرکز خود را بر اثبات عصمت امام گذاشته و براهین عقلی و ادله نقلی بسیاری را در این خصوص بیان کردهاند. با این حال برخی براهین عقلی مورد استناد ایشان در اثبات عصمت امام مثل برهان نقض غرض، برهان تلازم امامت و عصمت، برهان رویگردانی مردم از گناهکار، برهان نفی احتجاج به غیر معصوم، برهان اضطرار و... در اثبات عصمت پیامبران نیز کارآمد است اما از آنجا که ایشان از این براهین در اثبات عصمت پیامبران نام نبرده و عصمت پیامبران را به جهت وجود نصوص مسلم قرآنی، واضح و روشن قلمداد کردهاند.
پرسش مستقیم
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
- عصمت مطلق
- عصمت نسبی
- عصمت از خطا
- عصمت از گناه
- عصمت در احکام
- عصمت در اعتقاد
- عصمت در افعال
- عصمت در تبلیغ
- عصمت علمی
- عصمت عملی
- عصمت امرای امام
- عصمت انبیا
- عصمت اهل اجماع
- عصمت اهل بیت
- عصمت اولوالامر
- عصمت غیر انبیا
- عصمت ملائکه
- عصمت نواب امام
- آیات عصمت
- اسباب عصمت
- اعتراف معصومین به گناه
- انسان معصوم
- زمان عصمت
- علم به مثالب معاصی
- علم به مناقب طاعات
- مقام عصمت
- وجوب عصمت
منابع
- سعیدی مهر، محمد؛ دیوانی، امیر، معارف اسلامی ج۲
- ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- محمد تقی فیاضبخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- هادی اکبری ملکآبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت
- حسن یوسفیان، احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان
- محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ ر.ک: پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان، مکارم شیرازی، ناصر، ص۱۷۰.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج ۷، ص۱۸۵.
- ↑ «هُوَ مَعْصُومٌ مُویَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ اَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّصهُ اللهُ بِذلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتُهُ عَلی عِبَادِهِ وَ شَاهِدُهُ عَلی خَلْقِهِ»، عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی ابن بابویه، ج۱، ص۲۲۲.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۷، ص۱۸۷.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
- ↑ ر.ک: سعیدی مهر، محمد؛ دیوانی، امیر، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
- ↑ انه یجب أن یکون الإمام معصوما، و یدل علیه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمة: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
- ↑ ابنمیثم بحرانی در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او میباید منزّه از همه آلودگیها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم میآید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت میباید به شخصی معصوم ختم شود. عبارت ابنمیثم بحرانی چنین است: انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ لأنهم حفظة الشرع و القوامون به، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴؛ عقائد الامامیة، ص۶۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۷۱.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۷۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ مرحوم شیخ مفید همانند اکثر علمای شیعه، قول اول (عصمت به قول مطلق) را قبوال داشته و در کتاب "تصحیح الاعتقاد" خود به صراحت این مطلب را بیان میکنند: الأنبیاء و الأئمة(ع) من بعدهم معصومون فی حال نبوتهم و إمامتهم من الکبائر کلها و الصغائر و العقل یجوز علیهم ترک مندوب إلیه علی غیر التعمد للتقصیر و العصیان و لا یجوز علیهم ترک مفترض إلاّ أن نبیّنا(ص) و الأئمة(ع) من بعده کانوا سالمین من ترک المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم و بعدها؛ مفید، محمد بن محمد. محقق حسین درگاهی، تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۹. ایشان در کتاب دیگر خود، به سه محذور برای عدم عصمت امام اشاره میکند: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام میشود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد": یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه، شیخ المفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰. بعد از شیخ مفید، شاگرد ایشان سید مرتضی علم الهدی، در توضیح بیانات استادش میگوید: "پس از پذیرفتن آنکه وصیّ رسول خدا(ص) در امر هدایت و حفاظت از دین جایگزین اوست، عقل به عنوان امری بدیهی به عصمت امام حکم میکند". ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان مینماید: قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فیه و أن الأمر ربما انتهی فی الشریعة أو بعضها الی أن یکون هو المؤدی لها عن النبی و من کان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلی خصومنا من وجوب عصمته و کیف یحفظ الشرع بمن لیس بمعصوم أو یثق بأداء من لیس بمأمون. الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲. ماحصل بیان سید مرتضی، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که امام حافظ شریعت اسلام و حجّت الهی بر خلایق است؛ او همچنین مبین امور دینی از طرف آخرین رسول خدا(ص) است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، معصوم نباشد.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۹۹؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۵۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۶۰؛ ج۱۱، ص۴۰.
- ↑ ر.ک: شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۷؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۴-۷؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰-۲۶۲؛ خواجه نصیرالدین طوسی، نقدالمحصّل، «رسالة المفتعة فی اول الواجبات»، ص۴۷۴؛ علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۴۹؛ ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۲۵؛ علامه حلّی، نهج المسترشدین فی اصول الدین، ص۵۸؛ علی عاملی نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۱؛ فاضل مقداد، ارشادالطالبین الی نهج المسترشدین فی اصول الدین، ص۳۰۰؛ میرزااحمد آشتیانی، نامه رهبران، ص۳۲۹؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، ص۱۷۱؛ ابوالحسن شعرانی، اثبات نبوت، ص۱۰۱-۱۰۴؛ ملاعبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۲۶۷؛ علامه بلاغی نجفی، الهدی الی دین المصطفی، ص۴۵؛ میرزارفیعا نائینی، ثمره شجره الهیه، ص۳۴؛ ملامحسن فیض کاشانی، علم الیقین، ج۱، ص۳۵۷؛ محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، ص۱۹۸؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص۸۵؛ محمدجواد مغنیه، معالم الفلسفة الاسلامیه، ص۱۴۱؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۷؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج۱، ص۲۴۳؛ محسن خرازی، بدایة المعارف الالهیه، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۱؛ محمدتقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۱۰۲-۱۰۳.
- ↑ سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ محمد سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، ج۲، ص۷۵.
- ↑ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج۱، ص۲۴۳.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۸۸-۳۰۷.
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
- ↑ و يجب في النبي العصمة، ليحصل الوثوق فيحصل الغرض، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۶۳.
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۱۱ و ۲۱۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ص۱۰۰.
- ↑ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۴-۵؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۶؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۰؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰؛ همو، تمهید الاصول فی علم الکلام، ص۳۲۰؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۳۸.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۰۸؛ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۹۸-۱۰۵.