بنی امیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←جستارهای وابسته
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
معاویه گفت: در علنی ساختن این موضوع [[شتاب]] نکنید و بر همین نظر باشید. سپس به موسی گفت: پدرت [[دین]] اینان را به چند خرید؟ موسی گفت: سی هزار درهم. معاویه گفت: ارزان فروختهاند»<ref>ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۰۴.</ref>. | معاویه گفت: در علنی ساختن این موضوع [[شتاب]] نکنید و بر همین نظر باشید. سپس به موسی گفت: پدرت [[دین]] اینان را به چند خرید؟ موسی گفت: سی هزار درهم. معاویه گفت: ارزان فروختهاند»<ref>ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۰۴.</ref>. | ||
در روایتی دیگر آمده است: «پسرش [[عروه]] را همراه آنان فرستاد. معاویه پنهانی به عروه گفت: پدرت دین اینان را به چند خرید؟ عروه گفت: به چهارصد درهم. معاویه گفت: دین اینان را نزدشان ارزان یافت»<ref>ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۰۵.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۹۹.</ref> | در روایتی دیگر آمده است: «پسرش [[عروه]] را همراه آنان فرستاد. معاویه پنهانی به عروه گفت: پدرت دین اینان را به چند خرید؟ عروه گفت: به چهارصد درهم. معاویه گفت: دین اینان را نزدشان ارزان یافت»<ref>ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۰۵.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۹۹.</ref> | ||
==سیاستهای [[امویان]] در برابر [[اهل بیت]]{{عم}}== | |||
امویان سعی بسیار به کار زدند تا [[فضایل امام علی]]{{ع}} و اهل بیت او را پنهان سازند. آنان [[روایت]] نمودن [[فضایل اهل بیت]]{{عم}} را ممنوع ساخته، [[فرمان]] دادند تا [[راویان]] فضایل اهل بیت{{عم}} در هر مکانی مورد پیگرد قرار گیرند و دستگیر شوند. | |||
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] میگوید: «[[ابوالحسن علی بن محمد بن ابی سیف مدائنی]] در کتاب [[الأحداث (کتاب)|الأحداث]] میگوید: «[[معاویه]] در نامههایی با مفاد یکسان نوشت: هرکس از [[فضایل]] [[ابوتراب]] و اهل بیت او چیزی روایت کند، در [[امان]] نخواهد بود. پس در هر شهری و بر روی هر منبری به [[لعن علی]] پرداختند و از او [[بیزاری]] جستند و از او و [[اهل]] بیتش بد گفتند و در آن هنگام [[کوفیان]] به سبب کثرت [[شیعیان علی]]{{ع}} که در میانشان بودند، از همه [[مردمان]] [[رنج]] و بلاهایی سختتر داشتند»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴.</ref>. | |||
[[مردم]] چنان در روایت کردن فضایل امام علی{{ع}} از دستگاه [[حاکم]] میهراسیدند که [[زهری]] در بیماریاش برای [[معمر]] [[حدیث]] کرد که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «[[خداوند عزوجل]]، [[بنی اسرائیل]] را به سبب نظر [[بدی]] که درباره پیامبرانشان داشتند و از بهر اختلافشان در [[دین]] از [[باران]] [[محروم]] ساخت و این [[امت]] را به خاطر [[دشمنی]] با [[علی بن ابی طالب]] به [[قحطی]] گرفتار میسازد و باران را از آنان باز میدارد»<ref>ابن مغازلی شافعی، ابوالحسن علی، مناقب علی بن ابی طالب، ص۱۴۱، حدیث ۱۸۶.</ref>. | |||
معمر میگوید: «هنگامی که [[بیماری]] زهری بهبود یافت، پشیمان شد و مرا گفت: ای [[یمانی]]! این حدیث را پنهان کن و آن را به کسی مگو؛ زیرا اینان - یعنی امویان - عذر کسی را که از علی [[ستایش]] کند و از او به [[نیکی]] یاد نماید، نمیپذیرند». | |||
گفتم: ای [[ابوبکر]]! تو که چنین سخنی را شنیدهای، چرا هم کاسه اینان شدهای؟ گفت: بس کن، مرد! آنان ما را در چیزهایی که به دست آوردند، [[شریک]] ساختند و ما هم درباره خواستههای آنان کوتاه آمدیم»<ref>ابن مغازلی شافعی، ابوالحسن علی، مناقب علی بن ابی طالب، ص۱۴۲، حدیث ۱۸۶.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص۱۳۴.</ref> | |||
===[[محاصره اقتصادی]]=== | |||
[[امویان]]، [[اهل بیت]]{{عم}} و شیعیانشان را از نظر [[اقتصادی]] سخت در محاصره قرار دادند و آنان را زیر فشار گذاشتند و از [[حقوق]] [[بیت المال]] [[محروم]] داشتند و در روزیانه با آنان به [[ستیز]] پرداختند. | |||
[[بنیامیه]]، [[اموال]] را به صورت گسترده برای نیل به [[اهداف]] [[سیاسی]] خویش به کار گرفتند. به عدهای [[گشادهدستی]] میکردند و بر عدهای تنگ میگرفتند و در مضیقه [[مالی]] قرارشان میدادند. برای مثال، [[معاویه]] به [[شامیان]] گشادهدستی میکرد و بر عراقیان و حجازیان به شدت فشار میآورد و [[سختگیری]] میکرد. | |||
امویان برای [[دفاع]] از [[حکومت]] خویش و بسط [[قدرت]] و [[نفوذ]] سیاسی خود بر شامیان تکیه داشتند و با [[هدیه]] و [[بذل و بخشش]] و ارزان کردن کالا و خواروبار و فراهم نمودن مواد اولیه غذایی - مثل آرد - [[مردمان]] [[شام]] را [[یاری]] میرساندند، در حالی که در بذل و بخشش و [[هدایا]] بر عراقیان، حجازیان و [[مصریان]] - به ویژه عراقیان و حجازیان - سخت میگرفتند؛ زیرا میدانستند این دو [[سرزمین]] از نیروهای مخالف آنان آکنده است. | |||
آنان سختگیری و فشار بر [[مخالفان]] را روش [[برتر]] ستیز، نابودی و [[انتقام]] از آنان و سرگرم ساختنشان به امور [[زندگی]] و [[معیشت]] میدانستند. | |||
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] میگوید: معاویه به [[کارگزاران]] خویش در تمامی [[سرزمینها]] نامهای با مضمون واحد نوشت: | |||
«بنگرید که هر کس بر او دلیلی یافت شد که علی و [[اهل]] بیتش را [[دوست]] میدارد، نامش را از [[دیوان]] حذف کنید و عطا و روزیانه او را ببُرید». معاویه [[نامه]] دیگری را ضمیمه این نامه کرد که در آن آمده بود: «هر کس را هم که به [[دوستی]] اینان متهم است، [[مجازات]] و خانهاش را خراب کنید». | |||
این [[بلا]]، از همه بیشتر و سختتر، دامنگیر عراقیان و به ویژه [[کوفیان]] شد، چندان که مردی از [[شیعیان علی]]{{ع}} هنگامی که فردی مورد [[اعتماد]] نزد او میآمد و به خانهاش وارد میشد، رازش را به او میگفت، لیک از [[خادم]] و مملوک او میهراسید و به او سخنی را نمیگفت مگر اینکه [[سوگند]] درشت از او میگرفت که سخنش را پنهان دارد<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۵.</ref>. | |||
[[معاویه]] [[سیاست]] گرسنه داشتن [[مردم]] و فشار بر آنان را ناخود [[آگاه]] در پیش نگرفته بود و ندانسته به [[ستیز]] روزی و [[معیشت]] آنان نرفته بود، بلکه برای این کار [[برنامهریزی]] میکرد و در این کار، صاحب نظریه معروفی است که آن را برای [[فرمانده]] سپاهش [[سفیان بن عوف غامدی]] بیان کرده است. به گفته ثقفی در [[الغارات]]، هنگامی که معاویه، سفیان بن عوف را سوی [[انبار]] میفرستاد، وی را گفت: | |||
«هر کس را دیدی دگراندیش است، به [[قتل]] رسان و بر هر شهری که گذشتی آن را ویران ساز و [[اموال]] را [[غارت]] کن؛ زیرا غارت اموال شبیه به قتل است و [[دل]] را بیشتر به درد میآورد»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۸۶.</ref>. | |||
[[ابن اثیر]] در حوادث سال پنجاه و شش مینویسد: «معاویه هنگامی که از [[بیعت]] حسین{{عم}} با [[ولایتعهدی]] پسرش [[یزید]] [[نومید]] گشت، با عموم [[بنی هاشم]] [[جفا]] کرد (یعنی روزیانه آنان را قطع کرد). در پی این کار، [[ابن عباس]] نزد او آمد و گفت: چرا بر ما جفا کردی؟ معاویه گفت: [[یار]] شما با یزید بیعت نکرد و شما به سبب این کار به او [[اعتراض]] نکردید»<ref>ابن اثیر، علی، الکامل، ج۳، ص۵۱۱.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص۱۳۵.</ref> | |||
===[[شایعهپراکنی]] و دشنامدهی=== | |||
از زشتترین سیاستهایی که [[معاویة]] بن [[ابی سفیان]] برای [[منزوی]] ساختن [[سیاسی]] [[امام علی]]{{ع}} و [[اهل بیت]]{{عم}} او در پیش گرفت، [[دشنام]] دادن به آنان و [[اعلان]] آن بر روی [[منابر]] بود. [[امویان]] در اشاعه این منکر، تمامی سعی و تلاش خویش را به کار بستند. | |||
[[معاویه]] در میان [[مردمان]] [[شام]] به [[خطبه]] ایستاد و گفت: «ای [[مردم]]! [[رسول خدا]] مرا فرمود: تو پس از من به [[خلافت]] میرسی؛ پس [[سرزمین مقدس]] - یعنی شام - را برگزین که [[ابدال]] در آن هستند. من نیز شما را برگزیدم، پس [[ابوتراب]] را [[لعنت]] کنید!» در پی این سخن معاویه، صدای [[شامیان]] به [[دشنام]] [[امام]]{{ع}} بلند شد»<ref>علوی شافعی، محمد، النصائح الکافیة، ص۷۲.</ref>. | |||
«معاویه هرگاه [[قنوت]] میخواند، علی، [[ابن عباس]]، حسن، حسین و اشتر را [[لعن]] میکرد»<ref>علوی شافعی، محمد، النصائح الکافیة، ص۱۹- ۲۰.</ref>. | |||
[[ابوعثمان جاحظ]] میگوید: «معاویه در پایان خطبه [[جمعه]] میگفت: «بار خدایا! او [یعنی [[امام علی]]{{ع}}] در دینت [[کجروی]] کرد و از راهت بازداشت؛ پس او را سیلآسا لعنت کن و به عذابی دردناک کیفرش ده». معاویه این نفرینها را به همه قلمرو حکومتش نوشت و این عبارات تا خلافت [[عمر بن عبدالعزیز]] بر روی [[منابر]] گفته میشد»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۶- ۵۷.</ref>. «[[زیاد بن ابیه]] بر آن شد تا از تمام [[کوفیان]] بخواهد که از علی [[بیزاری]] جویند و او را لعن کنند و هر کس را که از این کار خودداری کند، به [[قتل]] رساند و خانهاش را خراب سازد، لیک [[خداوند]] در همان [[روز]] او را با [[طاعون]] زد و [[مرد]]- [[خدا]] رحمتش نکند- و این در [[روزگار]] خلافت معاویه بود»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۵۸.</ref>. | |||
به نظر ما، معاویه این کار را از روی [[کینه]] و [[دشمنی]] نسبت به امام علی{{ع}} انجام نمیداد، بلکه میدانست که نمیتواند خلافت خود را [[حفظ]] کند و آن را از دسترس [[اهل بیت]]{{عم}} دور دارد مگر این روش [[زشت]] را به کار زند و از [[شخصیت امام علی]]{{ع}} بکاهد و او را بدنام سازد. | |||
از [[مروان]] پرسیدند: چرا علی{{ع}} را بر روی [[منبرها]] دشنام میدهید؟ گفت: «کار ما جز از این راه [[استواری]] نمییابد»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۲۰.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص۱۳۸.</ref> | |||
===[[بیزاری]] نجستن [[امت]] از [[اهل بیت]]{{عم}}=== | |||
به رغم فشار عوامل [[رعب]]، [[وحشت]] و [[فریب]] بر [[وجدان]] امت در [[روزگار]] [[امویان]]، [[امت اسلامی]] نمیپذیرفت که [[امام علی]]{{ع}} و اهل بیت{{عم}} را [[دشنام]] دهد و از آنان بیزاری جوید و تا آنجا که میتوانست از این کار شانه خالی میکرد. [[مردم]] از حضور در مجالس [[دشنامگویی]] فرار میکردند و میکوشیدند در این گونه مجالس شرکت نکنند. | |||
روش همیشگی امویان این بود که در [[خطبه]] [[نماز جمعه]] و [[عید فطر]] و قربان، امام علی{{ع}} را دشنام گویند. [[سنت]] معروف در خطبه عیدین این بود که آن را پس از [[نماز]] بخوانند، و مردم نیز با به پایان رسیدن نماز پراکنده میشدند تا [[ناسزا]] به امام علی{{ع}} را نشنوند، از این روی [[معاویه]] [[فرمان]] داد تا خطبه را بر نماز مقدم کنند تا مردم از شنیدن خطبه نگریزند! [[یعقوبی]] میگوید: «در این سال - یعنی سال ۴۴ ه ۔ خطبه را پیش از نماز خواند؛ زیرا مردم هنگامی که نماز میگزاردند، میرفتند تا [[لعن علی]]{{ع}} را نشنوند، این بود که معاویه خطبه را بر نماز مقدم کرد»<ref>یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۱.</ref>. | |||
در [[تاریخ]] به غیر این پدیده سلبی در عدم پذیرش دشنام و [[ناسزاگویی به امام علی]]{{ع}} از سوی امت، با پدیده دیگری که جلب توجه کند، رو به رو نمیشویم. در تاریخ این دوره، مواضع فردی بسیاری را [[مشاهده]] میکنیم که طی آنها گاه آشکارا و علنی و گاه با صدایی آرام و آهسته با بیزاری از امام علی{{ع}} و دشنامگویی به او [[مخالفت]] میشود. | |||
[[ابوبکر بن عبدالله اصفهانی]] در روایتی میگوید: «[[بنیامیه]] فرزندخواندهای به نام [[خالد بن عبدالله]] داشتند که همواره علی{{ع}} را دشنام میداد. یک [[روز جمعه]] در خطبهای که برای مردم میخواند، گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[رسول خدا]]{{صل}} او [یعنی امام علی{{ع}}] را به کار میگماشت با این که میدانست او چگونه [[انسانی]] است، به خاطر این بود که دامادش بود. [[سعید بن مسیب]] که خوابش ربوده بود، چشمانش را گشود، سپس گفت: وای بر شما! این [[پلید]] چه گفت؟ [[قبر]] [[[پیامبر]]] را دیدم که شکافته شد و [[رسول الله]]{{صل}} میفرمود: «[[دروغ]] گفتی، ای [[دشمن خدا]]!»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۲۲.</ref>. | |||
از [[ابوعبدالله جدلی]] [[روایت]] شده است که گفت: «بر [[ام سلمه]] وارد شدم، مرا گفت: آیا در میان شما به [[رسول خدا]] [[دشنام]] داده میشود؟ گفتم: [[پناه]] بر [[خدا]] یا سبحان [[الله]]! گفت: از رسول خدا{{صل}} شنیدم که میفرمود: هر که علی را دشنام دهد، مرا دشنام داده است»<ref>ابن حنبل، احمد، مسند، ج۶، ص۳۲۲، و شبیه این روایت در: شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۲۲؛ تاریخ دمشق، ج۲، ص۱۸۲، شرح حال امام علی بن ابی طالب؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۵، شرح حال امیرالمؤمنین؛ کنزالعمال، ج۱۵، ص۱۲۸، حدیث ۳۷۵؛ الخصائص هیثمی، ص۹۹، حدیث ۸۵؛ المستدرک، ج۳، ص۱۲۱، باب مناقب الامام. ر.ک به: حاشیههای شیخ محمدباقر محمودی بر انساب الاشراف در شرح حال امام علی بن ابی طالب، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۳، و حاشیههای او بر تاریخ ابن عساکر در شرح حال امام علی بن ابی طالب، ج۲، ص۱۸۲-۱۸۳. (هیثمی نیز آن را در مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۰ و نسائی در الخصائص روایت کردهاند).</ref>. | |||
[[عدی بن ثابت]] از [[اسماعیل بن ابراهیم]] روایت میکند که گفت: «من و [[ابراهیم بن یزید]]، [[روز جمعه]]، سمت درهای کِنده نشسته بودیم که [[مغیره]] بیرون آمد و [[خطبه]] خواند و خدای را [[سپاس]] گفت و سپس هرچه دلش خواست بر زبان راند. آنگاه از علی{{ع}} [[بدگویی]] کرد. پس [[ابراهیم]] بر ران یا زانویم زد و گفت: به من روی کن و با من سخن بگو که ما در [[نماز جمعه]] نیستیم، نمیشنوی که این چه میگوید؟»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۲۲.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص۱۴۳.</ref> | |||
===[[سیاست]] [[ارعاب]] و [[کشتار]] [[مخالفان]] [[علوی]]=== | |||
[[امویان]] نمیتوانستند به تلاش برای حذف خط علوی در [[افکار عمومی]] [[مسلمانان]] و [[بدگویی]] از آن بسنده کنند و این کار را با کشتار گسترده سران مخالفان از [[شیعیان]] و [[اصحاب علی]] و ایجاد [[ترس]] و [[ترور]] در میان آنان و به ویژه در [[عراق]] که شیعیان و [[دوستداران]] علی{{ع}} بسیار در آن [[زندگی]] میکردند، همراه نسازند. [[معاویه]] برای دستیابی به این [[هدف]]، عراق را به [[کارگزاران]] و والیانی میسپرد که میدانست با علی{{ع}} دشمناند و [[کینه]] او را در [[دل]] میپرورند؛ کسانی چون [[مغیرة بن شعبه]]، [[زیاد بن ابیه]] و [[سمرة بن جندب]]. | |||
امویان در تحت تعقیب قرار دادن شیعیان [[اهل بیت]]{{عم}} و کشتن آنان و اشاعه ترس در میانشان و سرانجام [[سختگیری]] بر آنان، کار را به نهایت رساندند. | |||
[[ابن ابی الحدید]] از [[ابوجعفر]] [[باقر]]{{ع}} درباره انواع [[رنج]] و شکنجههایی که شیعیان از دست امویان کشیدند، سخنانی را [[روایت]] کرده است که ما بخشی از آن را میآوریم: | |||
«زان پس ما - اهل بیت – همچنان مورد [[قهر]] و [[ستم]] واقع میشویم، از [[حق]] خود دورمان میکنند و مورد [[خواری]] قرار میگیریم، [[محروم]] میشویم و به [[قتل]] میرسیم. در [[رعب]] و [[وحشت]] به سر میبریم و [[جان]] ما و جان شیعیانمان در [[امان]] نیست؛ اما دروغگویان و [[منکران]] [[[حق]] ما] به سبب [[دروغگویی]] و انکارشان موقعیتی یافتهاند که به واسطه آن [[مقرب]] درگاه [[حکمرانان]] خود و قاضیان [[جور]] و کارگزاران نابکار در هر شهری هستند،؛ چراکه آنان [دروغگویان و [[منکران]]] برای اینان روایتهای جعلی و [[دروغ]] میگویند و از قول ما سخنان و کرداری نقل میکنند که ما آنها را نگفتهایم و انجام ندادهایم و هدفشان [از نقل این [[روایتها]] و سخنان و [[کردار]]] این است که ما را منفور [[مردم]] بگردانند. بیشترین و بدترین این [[اعمال]] در [[زمان معاویه]] و پس از درگذشت حسن{{ع}} اتفاق افتاد. در آن [[زمان]] [[شیعیان]] ما در هر شهری و نقطهای به [[قتل]] رسیدند و هر کس به صرف اینکه مظنون [به [[شیعه]] بودن] واقع میشد، دست و پاهایش قطع میگردید و اگر معلوم میشد کسی [[دوستدار]] و علاقهمند به ماست یا [[زندانی]] میشد یا اموالش به [[غارت]] میرفت و یا خانهاش ویران میگشت. | |||
در زمان [[عبیدالله بن زیاد]]، [[قاتل حسین]]{{ع}}، [[رنج]] و [[مصیبت]] هر لحظه شدیدتر و بیشتر میشد. سپس [[حجاج]] آمد و همه آنها [[[دوستداران]] و [[شیعیان علی]]{{ع}} و [[اهل بیت]]{{عم}} را از دم تیغ گذراند و با کمترین [[سوء ظن]] و تهمتی ایشان را دستگیر و [[مجازات]] کرد تا جایی که اگر به کسی میگفتند «[[زندیق]] یا [[کافر]]» این را خوشتر از آن داشت که به او گفته شود «[[شیعه]] علی»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴. مجلسی در بحار الانوار (ج ۴۴، ص۶۸-۶۹) این متن را از ابن ابی الحدید روایت کرده است.</ref>. | |||
[[محمد بن حنفیه]] نیز گوشهای از درد و رنجهای اهل بیت{{عم}} در این دوره تاریک از [[تاریخ اسلام]] را [[روایت]] کرده است: | |||
ابن سعید میگوید: «مردی نزد محمد بن حنفیه آمد و گفت: حالت چگونه است؟ محمد دست خویش را تکان داد و گفت: حال شما چگونه است؟ آیا زمان آن نرسیده است که بدانید ما چه حالی داریم؟ حکایت ما در میان این [[امت]]، همچون حکایت [[بنی اسرائیل]] در میان [[آل فرعون]] است که پسرانشان را سر میبریدند و زنانشان را زنده نگاه میداشتند»<ref>کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات، ج۵، ص۹۵.</ref>. | |||
[[معاویه]] روزی به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: «ای [[ابوعبدالله]]! دانستی که ما شیعیان پدرت را کشتیم و آنان را [[حنوط]] و [[کفن]] کردیم و بر آنان نمازگزاردیم و به خاکشان سپردیم». حسین{{ع}} فرمود: «[[سوگند]] به [[پروردگار]] [[کعبه]] که محکومت کردم! لیک به [[خدا]] قسم که اگر ما [[پیروان]] تو را بکشیم آنان را حنوط نمیکنیم و بر آنان [[نماز]] نمیگزاریم و به خاکشان نمیسپاریم»<ref>یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۸.</ref>. | |||
[[معاویه]] موج [[کشتار]] و ریشهکنسازی [[شیعیان علی]]{{ع}} را به راه انداخت و این موج به شکلی حاد و [[خشن]] تا اواخر [[حکومت اموی]] [[استمرار]] یافت.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص۱۴۷.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |