برخورد با فرصتطلبان در سیره معصوم: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
جز (جایگزینی متن - 'سلسله' به 'سلسله') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = اهل بیت و برخورد با افراد فرصت طلب | مداخل مرتبط = [[برخورد با فرصتطلبان در سیره معصوم]] | پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = اهل بیت و برخورد با افراد فرصت طلب | مداخل مرتبط = [[برخورد با فرصتطلبان در سیره معصوم]] | پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
در طول [[تاریخ]] همواره افرادی سودجو و فرصتطلب وجود داشتهاند که تنها به [[منافع]] شخصی خود میاندیشیدهاند و به همین [[دلیل]] همواره در پی [[فرصت]] و شرایطی بودهاند تا با [[سوار شدن]] بر موج، خواستههای غیر منطقی و [[نامشروع]] خویش را بهدست آورند. از آنجا که این گروه [[اعتقادات]] و اندیشههای [[واقعی]] خود را در [[تعارض]] و اصطکاک با علایق [[حق]] و خواستههای عادلانه [[مردم]] و [[جامعه دینی]] میدیدند، از این روی میکوشیدند نیتهای واقعی خود را از دسترس [[افکار]] عمومی دور نگهداشته و با بازسازی ظاهری خویش، اهداف واقعی خود را پیگیری کنند. در طول تاریخ [[عصر حضور]] [[ائمه]]{{عم}} از اینگونه افراد فراوان [[مشاهده]] میکنیم که بسیاری از ایشان در قالب [[مخالفان نظام حاکم]] نیز ظاهر میشدند. [[پیشوایان معصوم]] اگرچه خود در [[مبارزه]] بیامان با [[حاکمان جور]] قرار داشتند، اما هرگز به چنین فرصتطلبانی [[روی خوش]] نشان نمیدادند و آنان را در مسیر مبارزه حقطلبانه خویش به [[خدمت]] نمیگرفتند. در این بخش به مواردی از این امر اشاره میکنیم.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۷.</ref> | در طول [[تاریخ]] همواره افرادی سودجو و فرصتطلب وجود داشتهاند که تنها به [[منافع]] شخصی خود میاندیشیدهاند و به همین [[دلیل]] همواره در پی [[فرصت]] و شرایطی بودهاند تا با [[سوار شدن]] بر موج، خواستههای غیر منطقی و [[نامشروع]] خویش را بهدست آورند. از آنجا که این گروه [[اعتقادات]] و اندیشههای [[واقعی]] خود را در [[تعارض]] و اصطکاک با علایق [[حق]] و خواستههای عادلانه [[مردم]] و [[جامعه دینی]] میدیدند، از این روی میکوشیدند نیتهای واقعی خود را از دسترس [[افکار]] عمومی دور نگهداشته و با بازسازی ظاهری خویش، اهداف واقعی خود را پیگیری کنند. در طول تاریخ [[عصر حضور]] [[ائمه]] {{عم}} از اینگونه افراد فراوان [[مشاهده]] میکنیم که بسیاری از ایشان در قالب [[مخالفان نظام حاکم]] نیز ظاهر میشدند. [[پیشوایان معصوم]] اگرچه خود در [[مبارزه]] بیامان با [[حاکمان جور]] قرار داشتند، اما هرگز به چنین فرصتطلبانی [[روی خوش]] نشان نمیدادند و آنان را در مسیر مبارزه حقطلبانه خویش به [[خدمت]] نمیگرفتند. در این بخش به مواردی از این امر اشاره میکنیم.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۷.</ref> | ||
==طرد [[ابوسفیان]] از سوی [[امام علی]]{{ع}}== | == طرد [[ابوسفیان]] از سوی [[امام علی]] {{ع}} == | ||
ابوسفیان از چهرههایی است که به سبب [[حفظ]] [[نظام جاهلی]] و آموزههای آن سالها با [[رسول خدا]]{{صل}} به [[ستیز]] پرداخت و تنها زمانی که خود را از [[رویارویی]] با [[پیامبر]] و [[سپاه اسلام]] [[ناتوان]] دید، به [[پذیرش اسلام]] مجبور شد. رویدادهای بعدی به وضوح نشان میدهد که [[اسلام]] ابوسفیان، [[اسلامی]] ظاهری و از سر ناچاری بود. هیچگاه [[دل]] ابوسفیان در برابر اسلام [[مطیع]] نشد و او [[ارزش]] و حرمتی برای [[دین]] قائل نبود. به نوشته [[مورخان]] زمانی که رسول خدا{{صل}} [[رحلت]] کرد، ابوسفیان در [[مدینه]] حضور نداشت. پس از این جریان به مدینه آمد و مطلع شد مردم با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرده و [[علی]] را کنار گذاشتهاند. او اگرچه با امام علی{{ع}} کینهای دیرینه داشت، اما در آن شرایط [[احساس]] کرد وضعیت مناسبی بهوجود آمده تا با [[ایجاد اختلاف]] و درگیری میان [[مسلمانان]] و رودررو قرار دادن آنان، [[انتقام]] شخصی خویش را از [[مسلمانان]] بگیرد. به همین [[دلیل]] نزد [[علی]]{{ع}} آمد و پس از علنیکردن [[حمایت]] از [[بنیهاشم]] و اعلام [[آمادگی]] خود جهت [[بیعت]] با آن [[حضرت]]، گفت حاضر است در حمایت از او [[مدینه]] را از سواره و پیاده پر کند. [[تاریخ]] [[یعقوبی]] در اینباره مینویسد: [[ابوسفیان]] در شمار کسانی بود که از [[بیعت با ابوبکر]] سرباز زد و نزد علی{{ع}} آمد و گفت: دست خویش را پیش آر تا با تو بیعت کنم و قصی را در حمایت از تو فراهم آورم...<ref>احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر آیتی، ج۱، ص۵۲۶.</ref>. [[طبری]] و ابناثیر نیز آوردهاند: وقتی [[مردم]] با [[ابوبکر]] بیعت کردند، ابوسفیان رو به مردم کرد و گفت: غباری را مینگرم که جز [[خون]]، آن را فرو نمینشاند. ای [[فرزندان]] [[عبدمناف]]! ابوبکر را چه رسد به [[حکومت]] بر شما؟ کجایند آن دو [[درمانده]] و [[ناتوان]]... کجایند علی و [[عباس]]؟ [[شایسته]] نیست که حکومت و [[زمامداری]] در کمترین گروه [[قریش]] جای گیرد... سپس رو به علی کرد و گفت: دستت را پیش آر تا با تو بیعت کنم. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر خواهی [[شهر]] را از سواره و پیاده لبریز خواهم ساخت. [[امام علی]]{{ع}} ضمن ردّ پیشنهاد ابوسفیان فرمود: به خدا سوگند در پس این پیشنهاد هدفی جز [[فتنه]] و [[آشوب]] نداری! به خدا سوگند تو از دیرباز [[بدخواه]] [[اسلام]] بودهای، ما را به [[اندرز]] تو نیازی نیست<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۲۵-۳۲۶؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۳، ص۲۰۹.</ref>. بعدها امام علی{{ع}} در نامهای به [[معاویه]] این داستان را به او یادآور شد و فرمود: پدرت ابوسفیان پس از [[درگذشت پیامبر]]{{صل}} نزد من آمد و گفت: دست بگشا تا با تو بیعت کنم. چراکه تو از دیگران به [[خلافت]] شایستهتری، اما من برای [[حفظ وحدت]] و [[یگانگی]] [[مسلمانان]] پیشنهاد او را نپذیرفتم<ref>ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۸۴.</ref>. روشن است که [[امام]] از اندیشههای شوم و اهداف پشت پرده [[ابوسفیان]] [[آگاه]] بود و [[نیک]] میدانست که او جز به [[فتنه]] و [[آشوب]]، نمیاندیشد. او هیچگاه [[خیرخواه]] مسلمانان نبوده و نخواهد بود و [[سربلندی]] آنان را نخواسته است؛ به همین [[دلیل]] با پیشنهاد وی [[مخالفت]] کرد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۷.</ref> | ابوسفیان از چهرههایی است که به سبب [[حفظ]] [[نظام جاهلی]] و آموزههای آن سالها با [[رسول خدا]] {{صل}} به [[ستیز]] پرداخت و تنها زمانی که خود را از [[رویارویی]] با [[پیامبر]] و [[سپاه اسلام]] [[ناتوان]] دید، به [[پذیرش اسلام]] مجبور شد. رویدادهای بعدی به وضوح نشان میدهد که [[اسلام]] ابوسفیان، [[اسلامی]] ظاهری و از سر ناچاری بود. هیچگاه [[دل]] ابوسفیان در برابر اسلام [[مطیع]] نشد و او [[ارزش]] و حرمتی برای [[دین]] قائل نبود. به نوشته [[مورخان]] زمانی که رسول خدا {{صل}} [[رحلت]] کرد، ابوسفیان در [[مدینه]] حضور نداشت. پس از این جریان به مدینه آمد و مطلع شد مردم با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرده و [[علی]] را کنار گذاشتهاند. او اگرچه با امام علی {{ع}} کینهای دیرینه داشت، اما در آن شرایط [[احساس]] کرد وضعیت مناسبی بهوجود آمده تا با [[ایجاد اختلاف]] و درگیری میان [[مسلمانان]] و رودررو قرار دادن آنان، [[انتقام]] شخصی خویش را از [[مسلمانان]] بگیرد. به همین [[دلیل]] نزد [[علی]] {{ع}} آمد و پس از علنیکردن [[حمایت]] از [[بنیهاشم]] و اعلام [[آمادگی]] خود جهت [[بیعت]] با آن [[حضرت]]، گفت حاضر است در حمایت از او [[مدینه]] را از سواره و پیاده پر کند. [[تاریخ]] [[یعقوبی]] در اینباره مینویسد: [[ابوسفیان]] در شمار کسانی بود که از [[بیعت با ابوبکر]] سرباز زد و نزد علی {{ع}} آمد و گفت: دست خویش را پیش آر تا با تو بیعت کنم و قصی را در حمایت از تو فراهم آورم...<ref>احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه دکتر آیتی، ج۱، ص۵۲۶.</ref>. [[طبری]] و ابناثیر نیز آوردهاند: وقتی [[مردم]] با [[ابوبکر]] بیعت کردند، ابوسفیان رو به مردم کرد و گفت: غباری را مینگرم که جز [[خون]]، آن را فرو نمینشاند. ای [[فرزندان]] [[عبدمناف]]! ابوبکر را چه رسد به [[حکومت]] بر شما؟ کجایند آن دو [[درمانده]] و [[ناتوان]]... کجایند علی و [[عباس]]؟ [[شایسته]] نیست که حکومت و [[زمامداری]] در کمترین گروه [[قریش]] جای گیرد... سپس رو به علی کرد و گفت: دستت را پیش آر تا با تو بیعت کنم. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر خواهی [[شهر]] را از سواره و پیاده لبریز خواهم ساخت. [[امام علی]] {{ع}} ضمن ردّ پیشنهاد ابوسفیان فرمود: به خدا سوگند در پس این پیشنهاد هدفی جز [[فتنه]] و [[آشوب]] نداری! به خدا سوگند تو از دیرباز [[بدخواه]] [[اسلام]] بودهای، ما را به [[اندرز]] تو نیازی نیست<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۲۵-۳۲۶؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۳، ص۲۰۹.</ref>. بعدها امام علی {{ع}} در نامهای به [[معاویه]] این داستان را به او یادآور شد و فرمود: پدرت ابوسفیان پس از [[درگذشت پیامبر]] {{صل}} نزد من آمد و گفت: دست بگشا تا با تو بیعت کنم. چراکه تو از دیگران به [[خلافت]] شایستهتری، اما من برای [[حفظ وحدت]] و [[یگانگی]] [[مسلمانان]] پیشنهاد او را نپذیرفتم<ref>ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۸۴.</ref>. روشن است که [[امام]] از اندیشههای شوم و اهداف پشت پرده [[ابوسفیان]] [[آگاه]] بود و [[نیک]] میدانست که او جز به [[فتنه]] و [[آشوب]]، نمیاندیشد. او هیچگاه [[خیرخواه]] مسلمانان نبوده و نخواهد بود و [[سربلندی]] آنان را نخواسته است؛ به همین [[دلیل]] با پیشنهاد وی [[مخالفت]] کرد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۷.</ref> | ||
==عدم [[همراهی]] [[امام علی]]{{ع}} با [[قاتلان عثمان]]== | == عدم [[همراهی]] [[امام علی]] {{ع}} با [[قاتلان عثمان]] == | ||
میدانیم امام علی{{ع}} [[حکومت عثمان]] را از آغاز تا فرجام، [[مشروع]] و عادلانه نمیدانست و [[معتقد]] بود که او مانند [[دو خلیفه]] دیگر نه [[جانشین]] [[رسول]] خداست و نه اجراکننده [[سنت نبوی]]. با این همه و به [[گواه]] [[تاریخ]] فردی که در ایام [[شورش]] بر ضد عثمان، بیش از دیگران از او جانبداری کرد و [[انقلابیون]] را به [[خویشتنداری]] فرا خواند، امام علی{{ع}} بود. چنانکه خود فرمود: تا آنجا از عثمان [[دفاع]] کردم که بیمناک شدم اگر از وی بیشتر دفاع کنم، [[گناهکار]] شناخته شوم<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۲۴۰.</ref>. برای آنکه ببینم دلیل عدم همراهی امام علی{{ع}} با قاتلان عثمان چه بود، لازم است نگاه اجمالی بر وقایع و شرایط آن دوره داشته باشیم و قاتلان عثمان را نیز بهتر بشناسیم. نخست اینکه باید به این نکته توجه کنیم که [[قتل عثمان]] کار یک فرد یا یک گروه ساده نبود، یک شورش گسترده و عمومی بود که از طیفهای مختلف در آن حضور داشتند. ابناثیر مینویسد: جماعتی از [[مردم مدینه]] و تعدادی از [[صحابه]] به مسلمانان اطراف نوشتند که اگر میخواهید [[جهاد]] کنید، به سوی [[مدینه]] بشتابید و با خلیفهای که [[دین]] [[محمد]]{{صل}} را تباه و [[فاسد]] کرده است، جهاد کنید<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۵.</ref>. | میدانیم امام علی {{ع}} [[حکومت عثمان]] را از آغاز تا فرجام، [[مشروع]] و عادلانه نمیدانست و [[معتقد]] بود که او مانند [[دو خلیفه]] دیگر نه [[جانشین]] [[رسول]] خداست و نه اجراکننده [[سنت نبوی]]. با این همه و به [[گواه]] [[تاریخ]] فردی که در ایام [[شورش]] بر ضد عثمان، بیش از دیگران از او جانبداری کرد و [[انقلابیون]] را به [[خویشتنداری]] فرا خواند، امام علی {{ع}} بود. چنانکه خود فرمود: تا آنجا از عثمان [[دفاع]] کردم که بیمناک شدم اگر از وی بیشتر دفاع کنم، [[گناهکار]] شناخته شوم<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۲۴۰.</ref>. برای آنکه ببینم دلیل عدم همراهی امام علی {{ع}} با قاتلان عثمان چه بود، لازم است نگاه اجمالی بر وقایع و شرایط آن دوره داشته باشیم و قاتلان عثمان را نیز بهتر بشناسیم. نخست اینکه باید به این نکته توجه کنیم که [[قتل عثمان]] کار یک فرد یا یک گروه ساده نبود، یک شورش گسترده و عمومی بود که از طیفهای مختلف در آن حضور داشتند. ابناثیر مینویسد: جماعتی از [[مردم مدینه]] و تعدادی از [[صحابه]] به مسلمانان اطراف نوشتند که اگر میخواهید [[جهاد]] کنید، به سوی [[مدینه]] بشتابید و با خلیفهای که [[دین]] [[محمد]] {{صل}} را تباه و [[فاسد]] کرده است، جهاد کنید<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۵.</ref>. | ||
پس از به راهافتادن شورش در مدینه، عثمان در نامهای به [[معاویه]] نوشت که [[اهل]] مدینه [[کافر]] شدهاند. از من [[اطاعت]] نمیکنند و بیعتم را شکستهاند، از جنگجویان [[شام]] برایم کمک بفرست، اما به نوشته [[تاریخ]] [[طبری]] و دیگران، [[معاویه]] به این درخواست اعتنایی نکرد: وقتی که [[نامه]] [[عثمان]] به معاویه رسید، معاویه کوتاهی کرد و نخواست که با [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} [[مخالفت]] کند، چون میدانست که تمامی اصحاب پیامبر{{صل}} برضدّ او هستند<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۱۵.</ref>. | پس از به راهافتادن شورش در مدینه، عثمان در نامهای به [[معاویه]] نوشت که [[اهل]] مدینه [[کافر]] شدهاند. از من [[اطاعت]] نمیکنند و بیعتم را شکستهاند، از جنگجویان [[شام]] برایم کمک بفرست، اما به نوشته [[تاریخ]] [[طبری]] و دیگران، [[معاویه]] به این درخواست اعتنایی نکرد: وقتی که [[نامه]] [[عثمان]] به معاویه رسید، معاویه کوتاهی کرد و نخواست که با [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} [[مخالفت]] کند، چون میدانست که تمامی اصحاب پیامبر {{صل}} برضدّ او هستند<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۱۵.</ref>. | ||
[[ابوسعید خدری]] میگوید: من و عدهای از [[مردم]] در کنار [[خیمه]] [[عایشه]] ایستاده بودیم که عثمان از آنجا عبور کرد و تمامی مردم جز من او را [[لعن]] کردند...<ref>ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۰۶.</ref>. از این سخن معلوم میشود که عایشه یکی از لعنکنندگان و ناراضیان از عثمان بوده است. [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز از [[مخالفان]] و [[قاتلان عثمان]] بودند؛ چنانکه ابناثیر مینویسد: طلحه اعلام کرد کسی [[حق]] ندارد به او (عثمان) آب و [[غذا]] بدهد و بر او وارد شود و یا از نزد او خارج شود. وقتی عثمان این سخن را شنید گفت: [[خداوند]] مرا از [[شرّ]] طلحه کفایت کند<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۷؛ أبوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۴۲؛ ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ص۳۵.</ref>. | [[ابوسعید خدری]] میگوید: من و عدهای از [[مردم]] در کنار [[خیمه]] [[عایشه]] ایستاده بودیم که عثمان از آنجا عبور کرد و تمامی مردم جز من او را [[لعن]] کردند...<ref>ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۰۶.</ref>. از این سخن معلوم میشود که عایشه یکی از لعنکنندگان و ناراضیان از عثمان بوده است. [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز از [[مخالفان]] و [[قاتلان عثمان]] بودند؛ چنانکه ابناثیر مینویسد: طلحه اعلام کرد کسی [[حق]] ندارد به او (عثمان) آب و [[غذا]] بدهد و بر او وارد شود و یا از نزد او خارج شود. وقتی عثمان این سخن را شنید گفت: [[خداوند]] مرا از [[شرّ]] طلحه کفایت کند<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۶۷؛ أبوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۴۲؛ ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ص۳۵.</ref>. | ||
زبیر نیز گوشهای ایستاده بود و فریاد میکشید: او را بکشید! به او گفتند: بچه هایت دم در [[خانه]] عثمان از او [[حمایت]] میکنند. گفت: دوست دارم عثمان کشته شود هرچند در این [[راه]] اول پسرم کشته شود<ref>عزالدین بن هبةالله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص۴۰۴.</ref>. از [[سعد بن ابیوقاص]] پرسیدند: به نظر تو چه کسی عثمان را کشت؟ او پاسخ داد: عثمان در واقع با شمشیری که عایشه بلند کرد و طلحه آن را تیز نمود، کشته شد<ref>ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۲۹۵. برخی دلیل مخالفت عایشه با عثمان را در انگیزههای اقتصادی و سیاسی میدانند، انگیزه اقتصادی عایشه این بود که عثمان به دلایلی، مستمری وی را به نصف رسانده بود و به او همانند سایر زنان پیامبر شش هزار درهم میداد و انگیزه سیاسی او نیز این بود که میخواست خلافت را به خاندان خویش و به پسر عمویش طلحه برگرداند (ر.ک: فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۲۵۷).</ref>. | زبیر نیز گوشهای ایستاده بود و فریاد میکشید: او را بکشید! به او گفتند: بچه هایت دم در [[خانه]] عثمان از او [[حمایت]] میکنند. گفت: دوست دارم عثمان کشته شود هرچند در این [[راه]] اول پسرم کشته شود<ref>عزالدین بن هبةالله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص۴۰۴.</ref>. از [[سعد بن ابیوقاص]] پرسیدند: به نظر تو چه کسی عثمان را کشت؟ او پاسخ داد: عثمان در واقع با شمشیری که عایشه بلند کرد و طلحه آن را تیز نمود، کشته شد<ref>ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۲۹۵. برخی دلیل مخالفت عایشه با عثمان را در انگیزههای اقتصادی و سیاسی میدانند، انگیزه اقتصادی عایشه این بود که عثمان به دلایلی، مستمری وی را به نصف رسانده بود و به او همانند سایر زنان پیامبر شش هزار درهم میداد و انگیزه سیاسی او نیز این بود که میخواست خلافت را به خاندان خویش و به پسر عمویش طلحه برگرداند (ر. ک: فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۲۵۷).</ref>. | ||
بنابراین در میان [[قاتلان عثمان]]، افراد مختلفی وجود داشتند و به نوشته بیشتر نویسندگان [[علی]]{{ع}} مبرّاترین و بیگناهترین [[مردم]] در [[قتل عثمان]] بود<ref>احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۱۱ و ۲۱۲.</ref> و خود آن [[حضرت]] نیز در فرازهای مختلف به این موضوع پرداخته است. چنانکه در [[نامه]] ششم [[نهجالبلاغه]] به [[معاویه]] آمده است: اگر با چشم عقلت بنگری، نه با [[هوا و هوس]]، من از همهکس در [[خون عثمان]] مبرّاترم.... | بنابراین در میان [[قاتلان عثمان]]، افراد مختلفی وجود داشتند و به نوشته بیشتر نویسندگان [[علی]] {{ع}} مبرّاترین و بیگناهترین [[مردم]] در [[قتل عثمان]] بود<ref>احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۲۱۱ و ۲۱۲.</ref> و خود آن [[حضرت]] نیز در فرازهای مختلف به این موضوع پرداخته است. چنانکه در [[نامه]] ششم [[نهجالبلاغه]] به [[معاویه]] آمده است: اگر با چشم عقلت بنگری، نه با [[هوا و هوس]]، من از همهکس در [[خون عثمان]] مبرّاترم.... | ||
همانگونه که گفتیم [[امام علی]]{{ع}} به هیچوجه موافق [[عثمان]] نبود و [[خلافت]] او را نیز [[نامشروع]] میدانست. با این حال هرگز حاضر نشد با طیفهای مختلفی که با انگیزههای گوناگون کمر به قتل عثمان بسته بودند، همراه شود. آن حضرت حتی [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} را نیز برای جلوگیری از قتل عثمان به کمک او فرستاده بود، اما حوادث به طریقی رقم خورد که بعدها به غلط ایشان را [[مسئول]] قتل عثمان دانستند و به [[طمع]] رسیدن به [[قدرت]]، [[خونخواهی عثمان]] را بهانه کرده و بر ضد [[امام]] [[قیام]] کردند! [[واقعیت]] امر آن است که سران [[شورش]] بر ضد عثمان، هرگز [[پیشبینی]] نمیکردند پس از [[مرگ عثمان]]، امام علی{{ع}} به خلافت برسد، اما از کشتهشدن وی [[مشاهده]] کردند که مردم یکباره – بیآنکه پیشتر در اینباره طرح و تفکری داشته باشند - به سوی [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} [[هجوم]] بردند و از او خواستند [[مسئولیت]] خلافت را بپذیرد و این اتفاقی بود که برای بسیاری از سران معترض، قابل پیشبینی نبود و به همین [[دلیل]] در [[مخالفت با امام]]، عَلَمِ [[خونخواهی]] از عثمان برافراشتند! بهراستی آیا امام میتوانست با چنین چهرههای فرصتطلبی در قتل عثمان همراه شود؟ [[امام علی]]{{ع}} در هنگامه [[شورش]] [[مردم]] بر ضد [[عثمان]] به وضوح دست مرموز [[معاویه]] و انگیزههای سراسر [[تزویر]] [[طلحه]] و یارانش را [[مشاهده]] میکرد<ref>ر.ک: سعید روحانی، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، ج۱، ص۲۳۹.</ref>. از اینروی هرگز حاضر به [[مشارکت]] در چنین توطئهای نبود، شاید هیچکس همانند او رویداد [[جمل]] را [[پیشبینی]] نمیکرد. [[جنگ جمل]] نخستین [[رویارویی]] دو گروه از [[مسلمانان]] بود که هر دو به یک [[پیامبر]] و یک [[دین]] [[ایمان]] داشتند و به سمت یک [[قبله]] [[نماز]] میخواندند. در یک طرف داماد [[رسول]] خدای{{صل}}، پسر عمویش و [[خلیفه]] مسلمانان و در طرف دیگر، [[همسر رسول خدا]]{{صل}} و [[صحابیان]] سرشناسی چون طلحه و [[زبیر]] قرار داشتند. فتنهای که در آن حدود چهارده هزار نفر از هر دو [[سپاه]] کشته شدند<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۲۲۳.</ref>. هزاران نفر دچار [[شک]] و [[شبهه]] و تردید شدند. آیا اینهمه [[دلیل]] برای عدم [[همراهی]] [[امام]] با [[قاتلان عثمان]] کافی نبود؟ و آیا او اصولاً میتوانست در کاری که آبستن چنین آشوبی بزرگ و فتنهای [[عظیم]] بود، همراه شود؟<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۹.</ref> | همانگونه که گفتیم [[امام علی]] {{ع}} به هیچوجه موافق [[عثمان]] نبود و [[خلافت]] او را نیز [[نامشروع]] میدانست. با این حال هرگز حاضر نشد با طیفهای مختلفی که با انگیزههای گوناگون کمر به قتل عثمان بسته بودند، همراه شود. آن حضرت حتی [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} را نیز برای جلوگیری از قتل عثمان به کمک او فرستاده بود، اما حوادث به طریقی رقم خورد که بعدها به غلط ایشان را [[مسئول]] قتل عثمان دانستند و به [[طمع]] رسیدن به [[قدرت]]، [[خونخواهی عثمان]] را بهانه کرده و بر ضد [[امام]] [[قیام]] کردند! [[واقعیت]] امر آن است که سران [[شورش]] بر ضد عثمان، هرگز [[پیشبینی]] نمیکردند پس از [[مرگ عثمان]]، امام علی {{ع}} به خلافت برسد، اما از کشتهشدن وی [[مشاهده]] کردند که مردم یکباره – بیآنکه پیشتر در اینباره طرح و تفکری داشته باشند - به سوی [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} [[هجوم]] بردند و از او خواستند [[مسئولیت]] خلافت را بپذیرد و این اتفاقی بود که برای بسیاری از سران معترض، قابل پیشبینی نبود و به همین [[دلیل]] در [[مخالفت با امام]]، عَلَمِ [[خونخواهی]] از عثمان برافراشتند! بهراستی آیا امام میتوانست با چنین چهرههای فرصتطلبی در قتل عثمان همراه شود؟ [[امام علی]] {{ع}} در هنگامه [[شورش]] [[مردم]] بر ضد [[عثمان]] به وضوح دست مرموز [[معاویه]] و انگیزههای سراسر [[تزویر]] [[طلحه]] و یارانش را [[مشاهده]] میکرد<ref>ر. ک: سعید روحانی، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، ج۱، ص۲۳۹.</ref>. از اینروی هرگز حاضر به [[مشارکت]] در چنین توطئهای نبود، شاید هیچکس همانند او رویداد [[جمل]] را [[پیشبینی]] نمیکرد. [[جنگ جمل]] نخستین [[رویارویی]] دو گروه از [[مسلمانان]] بود که هر دو به یک [[پیامبر]] و یک [[دین]] [[ایمان]] داشتند و به سمت یک [[قبله]] [[نماز]] میخواندند. در یک طرف داماد [[رسول]] خدای {{صل}}، پسر عمویش و [[خلیفه]] مسلمانان و در طرف دیگر، [[همسر رسول خدا]] {{صل}} و [[صحابیان]] سرشناسی چون طلحه و [[زبیر]] قرار داشتند. فتنهای که در آن حدود چهارده هزار نفر از هر دو [[سپاه]] کشته شدند<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۲۲۳.</ref>. هزاران نفر دچار [[شک]] و [[شبهه]] و تردید شدند. آیا اینهمه [[دلیل]] برای عدم [[همراهی]] [[امام]] با [[قاتلان عثمان]] کافی نبود؟ و آیا او اصولاً میتوانست در کاری که آبستن چنین آشوبی بزرگ و فتنهای [[عظیم]] بود، همراه شود؟<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۹.</ref> | ||
==عدم همراهی [[امام سجاد]]{{ع}} با [[قیام]] [[مدینه]]== | == عدم همراهی [[امام سجاد]] {{ع}} با [[قیام]] [[مدینه]] == | ||
یکی از جنایات [[عصر امام سجاد]]{{ع}} که بهدست عمّال [[جنایتکار]] [[اموی]] در مدینه روی داد، واقعه [[حرّه]] در [[ذیحجه]] [[سال ۶۳ هجری]] است. در این واقعه، [[مردم مدینه]] بر سر [[خلع]] [[یزید]] از [[قدرت]] با یکدیگر همپیمان شدند و [[عبداللّه بن حنظله]] را به [[رهبری]] قیام [[انتخاب]] کردند<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۸؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۶۸.</ref>. از اساسیترین عوامل وقوع این رویداد، [[تبلیغات]] حزبی زبیر بود و به نوشته ابناعثم، [[رهبر]] این [[مخالفان]] یعنی [[عبدالله بن حنظله]] (غسیل الملائکه) از طرف [[عبدالله بن زبیر]] [[والی مدینه]] بوده است<ref>احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۵۷.</ref>. پس از این شورش یزید، [[مسلم بن عقبه]] را به همراه پنجهزار نفر برای سرکوبی قیام به مدینه اعزام کرد و به وی [[فرمان]] داد تا سه [[روز]] به آنان مهلت دهد. اگر [[تسلیم]] نشدند با آنان بجنگد و پس از [[پیروزی]]، سه روز [[شهر]] را [[غارت]] کند و در [[اختیار]] [[سپاهیان]] قرار دهد<ref>ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۱، ص۲۳۰.</ref>. [[سپاه شام]] نیز چنین کردند و پس از کشتن [[رهبران]] [[نهضت]] و [[شکست]] [[قیام]]، مسلم دست سپاهیان خود را به مدت سه روز در کشتن و غارت شهر باز گذاشت و در نهایت با [[مردم]] بهعنوان برده [[یزید]] [[بیعت]] گرفت<ref>ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۱، ص۲۳۶.</ref>. | یکی از جنایات [[عصر امام سجاد]] {{ع}} که بهدست عمّال [[جنایتکار]] [[اموی]] در مدینه روی داد، واقعه [[حرّه]] در [[ذیحجه]] [[سال ۶۳ هجری]] است. در این واقعه، [[مردم مدینه]] بر سر [[خلع]] [[یزید]] از [[قدرت]] با یکدیگر همپیمان شدند و [[عبداللّه بن حنظله]] را به [[رهبری]] قیام [[انتخاب]] کردند<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۸؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۶۸.</ref>. از اساسیترین عوامل وقوع این رویداد، [[تبلیغات]] حزبی زبیر بود و به نوشته ابناعثم، [[رهبر]] این [[مخالفان]] یعنی [[عبدالله بن حنظله]] (غسیل الملائکه) از طرف [[عبدالله بن زبیر]] [[والی مدینه]] بوده است<ref>احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۵۷.</ref>. پس از این شورش یزید، [[مسلم بن عقبه]] را به همراه پنجهزار نفر برای سرکوبی قیام به مدینه اعزام کرد و به وی [[فرمان]] داد تا سه [[روز]] به آنان مهلت دهد. اگر [[تسلیم]] نشدند با آنان بجنگد و پس از [[پیروزی]]، سه روز [[شهر]] را [[غارت]] کند و در [[اختیار]] [[سپاهیان]] قرار دهد<ref>ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۱، ص۲۳۰.</ref>. [[سپاه شام]] نیز چنین کردند و پس از کشتن [[رهبران]] [[نهضت]] و [[شکست]] [[قیام]]، مسلم دست سپاهیان خود را به مدت سه روز در کشتن و غارت شهر باز گذاشت و در نهایت با [[مردم]] بهعنوان برده [[یزید]] [[بیعت]] گرفت<ref>ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۱، ص۲۳۶.</ref>. | ||
این قیام به لحاظ [[انگیزه]] آن، که برای ساقطکردن خلیفهای [[فاسد]]، [[ستمگر]] و بیلیاقت یعنی یزید طراحی شده بود و مردانی [[عابد]] و [[زاهد]] در آن حضور داشتند، دارای نقاط مثبت بود اما به [[دلیل]] پارهای جهات نمیتوانست مورد [[تأیید]] صددرصد [[امام سجاد]]{{ع}} باشد: نخست آنکه این قیام از ماهیت اصیل [[شیعی]] برخوردار نبود، زیرا در خط زبیریان حرکت میکرد و فرد فرصتطلب و [[قدرتطلبی]] چون [[عبدالله بن زبیر]] مورد تأیید [[امام]] نبود. البته به دلیل آنکه نفس این عمل، یعنی [[اعتراض]] به [[حاکمیت]] یزید حرکتی مثبت و درست بود، امام نیز آن را تخطئه نکرد و در این ماجرا، بسیاری از مردم عادی و بیگناه را در [[پناه]] خود قرار داد اما با رهبران قیام بهطور مستقیم همراه نشد. دوم آنکه این عمل بدون [[مشورت]] با امام صورت گرفت و مردم نیز بدون توجه به [[رأی]] ایشان با [[عبدالله بن حنظله]] بیعت کردند. با این [[اقدام]] و آغاز قیام از [[شهر مدینه]]، [[حرمت]] [[شهر پیامبر]] را هتک کردند و این در حالی بود که [[امام حسین]]{{ع}} برای [[حفظ حرمت]] [[مکه]]، بلافاصله آن شهر را ترک کرده بود.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۲.</ref> | این قیام به لحاظ [[انگیزه]] آن، که برای ساقطکردن خلیفهای [[فاسد]]، [[ستمگر]] و بیلیاقت یعنی یزید طراحی شده بود و مردانی [[عابد]] و [[زاهد]] در آن حضور داشتند، دارای نقاط مثبت بود اما به [[دلیل]] پارهای جهات نمیتوانست مورد [[تأیید]] صددرصد [[امام سجاد]] {{ع}} باشد: نخست آنکه این قیام از ماهیت اصیل [[شیعی]] برخوردار نبود، زیرا در خط زبیریان حرکت میکرد و فرد فرصتطلب و [[قدرتطلبی]] چون [[عبدالله بن زبیر]] مورد تأیید [[امام]] نبود. البته به دلیل آنکه نفس این عمل، یعنی [[اعتراض]] به [[حاکمیت]] یزید حرکتی مثبت و درست بود، امام نیز آن را تخطئه نکرد و در این ماجرا، بسیاری از مردم عادی و بیگناه را در [[پناه]] خود قرار داد اما با رهبران قیام بهطور مستقیم همراه نشد. دوم آنکه این عمل بدون [[مشورت]] با امام صورت گرفت و مردم نیز بدون توجه به [[رأی]] ایشان با [[عبدالله بن حنظله]] بیعت کردند. با این [[اقدام]] و آغاز قیام از [[شهر مدینه]]، [[حرمت]] [[شهر پیامبر]] را هتک کردند و این در حالی بود که [[امام حسین]] {{ع}} برای [[حفظ حرمت]] [[مکه]]، بلافاصله آن شهر را ترک کرده بود.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۲.</ref> | ||
==عدم تأیید و [[همراهی]] امام سجاد{{ع}} با [[شورش]] عبدالله بن زبیر== | == عدم تأیید و [[همراهی]] امام سجاد {{ع}} با [[شورش]] عبدالله بن زبیر == | ||
عبدالله بن زبیر از جمله کسانی بود که با یزید بیعت نکرد. او خود دعوی [[خلافت]] داشت و پس از [[مرگ معاویه]] به [[مکه]] گریخت و در آنجا [[پناهنده]] [[حرم]] شد. [[امام حسین]]{{ع}} در مورد او فرمود: بهراستی هیچچیز برای او بهتر از این نیست که من از [[حجاز]] بیرون [[روم]]، زیرا میداند که با وجود من [[مردم]] به او روی نمیآورند پس [[دوست]] دارد که من از مکه خارج شوم تا میدان برای او خالی بماند<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۲۰.</ref>. پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، [[عبدالله بن زبیر]] از موقعیت استفاده کرد و عَلم [[مخالفت]] برداشت. خود را [[خلیفه]] خواند و از مردم بهصورت مخفی و بر اساس [[خلافت]] شورایی [[بیعت]] گرفت<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۲۰.</ref>. او در [[شورش]] [[مدینه]] و [[واقعه حره]] [[سال]] ۶۳ نیز نقش اساسی داشت. پس از واقعه حره [[یزید]]، [[حصین بن نمیر]] را به [[فرماندهی]] [[لشکر]] [[منصوب]] کرد. او وقتی به مکه رسید، با منجنیق به آن [[شهر]] [[حمله]] کرد و [[خانه کعبه]] را به [[آتش]] کشید اما در همین حین، خبر [[هلاکت]] یزید به [[سپاه شام]] رسید و [[حصین]] با سپاهش به [[شام]] مراجعت کرد. پس از [[مرگ یزید]]، [[ابنزبیر]] بهعنوان خلیفه از مردم حجاز و سپس [[عراق]] بیعت گرفت. او افزون بر حجاز و عراق، بر [[یمن]] و [[خراسان]] نیز [[حکم]] میراند<ref>جلال الدین عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۲.</ref>؛ زیرا وی پس از [[قیام مختار]]، با او درگیر شده و پس از کشتن مختار، بر عراق [[حاکم]] شده بود. در [[سال ۷۲ هجری]] [[عبدالملک]]، [[حجاج]] را برای [[جنگ]] با عبدالله بن زبیر راهی مکه کرد. او نیز مکه را محاصره کرد و با منجنیق، [[مسجدالحرام]] و خانه کعبه را ویران ساخت و در سال ۷۳، پس از چند ماه [[مقاومت]] و محاصره مکه، عبدالله بن زبیر کشته شد<ref>جلال الدین عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۲.</ref>. | عبدالله بن زبیر از جمله کسانی بود که با یزید بیعت نکرد. او خود دعوی [[خلافت]] داشت و پس از [[مرگ معاویه]] به [[مکه]] گریخت و در آنجا [[پناهنده]] [[حرم]] شد. [[امام حسین]] {{ع}} در مورد او فرمود: بهراستی هیچچیز برای او بهتر از این نیست که من از [[حجاز]] بیرون [[روم]]، زیرا میداند که با وجود من [[مردم]] به او روی نمیآورند پس [[دوست]] دارد که من از مکه خارج شوم تا میدان برای او خالی بماند<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۲۰.</ref>. پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}}، [[عبدالله بن زبیر]] از موقعیت استفاده کرد و عَلم [[مخالفت]] برداشت. خود را [[خلیفه]] خواند و از مردم بهصورت مخفی و بر اساس [[خلافت]] شورایی [[بیعت]] گرفت<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۲۰.</ref>. او در [[شورش]] [[مدینه]] و [[واقعه حره]] [[سال]] ۶۳ نیز نقش اساسی داشت. پس از واقعه حره [[یزید]]، [[حصین بن نمیر]] را به [[فرماندهی]] [[لشکر]] [[منصوب]] کرد. او وقتی به مکه رسید، با منجنیق به آن [[شهر]] [[حمله]] کرد و [[خانه کعبه]] را به [[آتش]] کشید اما در همین حین، خبر [[هلاکت]] یزید به [[سپاه شام]] رسید و [[حصین]] با سپاهش به [[شام]] مراجعت کرد. پس از [[مرگ یزید]]، [[ابنزبیر]] بهعنوان خلیفه از مردم حجاز و سپس [[عراق]] بیعت گرفت. او افزون بر حجاز و عراق، بر [[یمن]] و [[خراسان]] نیز [[حکم]] میراند<ref>جلال الدین عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۲.</ref>؛ زیرا وی پس از [[قیام مختار]]، با او درگیر شده و پس از کشتن مختار، بر عراق [[حاکم]] شده بود. در [[سال ۷۲ هجری]] [[عبدالملک]]، [[حجاج]] را برای [[جنگ]] با عبدالله بن زبیر راهی مکه کرد. او نیز مکه را محاصره کرد و با منجنیق، [[مسجدالحرام]] و خانه کعبه را ویران ساخت و در سال ۷۳، پس از چند ماه [[مقاومت]] و محاصره مکه، عبدالله بن زبیر کشته شد<ref>جلال الدین عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۲.</ref>. | ||
با این اوصاف روشن شد که شورش عبدالله بن زبیر، حرکتی [[الهی]] و در راستای اهداف [[ائمه]] [[معصومان]]{{عم}} نبود. او همان کسی است که مشوّق پدرش در راهاندازی [[جنگ جمل]] و [[مخالفت]] با [[خلافت]] [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} بود تا جایی که [[امام علی]]{{ع}} در مورد او فرمود: [[زبیر]] همواره با ما [[اهلبیت]] بود تا زمانی که پسر نامبارکش، [[عبدالله]] پدید آمد<ref>عزالدین بن هبةالله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۲۰، ص۱۰۲-۱۰۷.</ref>. به گفته [[عبدالله بن عمر]]، محرّک [[عایشه]] نیز برای راهاندازی جنگ جمل، عبدالله بود<ref>عزالدین بن هبةالله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۲۰، ص۱۰۲-۱۰۷.</ref>. بنابراین [[امام سجاد]]{{ع}} با توجه به دیدگاه خصمانه و کینهتوزانه و همچنین [[اعمال ناشایست]] [[عبدالله بن زبیر]] نسبت به [[خاندان]] اهلبیت{{عم}} هرگز [[شورش]] او را [[تأیید]] نکرد؛ بلکه حتی از [[فتنه]] او نسبت به اهلبیت و [[شیعیان]] همواره [[بیم]] داشت و ابراز [[نگرانی]] میکرد<ref>علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۹۹.</ref>. با وجود این در جریان این واقعه بر ضد او نیز اقدامی انجام نداد، زیرا این عمل باز به سود [[امویان]] تمام میشد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۴.</ref> | با این اوصاف روشن شد که شورش عبدالله بن زبیر، حرکتی [[الهی]] و در راستای اهداف [[ائمه]] [[معصومان]] {{عم}} نبود. او همان کسی است که مشوّق پدرش در راهاندازی [[جنگ جمل]] و [[مخالفت]] با [[خلافت]] [[امیر المؤمنین علی]] {{ع}} بود تا جایی که [[امام علی]] {{ع}} در مورد او فرمود: [[زبیر]] همواره با ما [[اهلبیت]] بود تا زمانی که پسر نامبارکش، [[عبدالله]] پدید آمد<ref>عزالدین بن هبةالله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۲۰، ص۱۰۲-۱۰۷.</ref>. به گفته [[عبدالله بن عمر]]، محرّک [[عایشه]] نیز برای راهاندازی جنگ جمل، عبدالله بود<ref>عزالدین بن هبةالله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۲۰، ص۱۰۲-۱۰۷.</ref>. بنابراین [[امام سجاد]] {{ع}} با توجه به دیدگاه خصمانه و کینهتوزانه و همچنین [[اعمال ناشایست]] [[عبدالله بن زبیر]] نسبت به [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} هرگز [[شورش]] او را [[تأیید]] نکرد؛ بلکه حتی از [[فتنه]] او نسبت به اهلبیت و [[شیعیان]] همواره [[بیم]] داشت و ابراز [[نگرانی]] میکرد<ref>علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۹۹.</ref>. با وجود این در جریان این واقعه بر ضد او نیز اقدامی انجام نداد، زیرا این عمل باز به سود [[امویان]] تمام میشد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۴.</ref> | ||
==[[سکوت امام]] [[حسن]] و امام سجاد{{عم}} در برابر شورش [[خوارج]]== | == [[سکوت امام]] [[حسن]] و امام سجاد {{عم}} در برابر شورش [[خوارج]] == | ||
خوارج بعد از جریان [[حکمیت]]، هر دو طرف درگیر در [[جنگ]] یعنی امام علی{{ع}} و [[معاویه]] را [[تکفیر]] کردند. امام علی{{ع}} را به [[شهادت]] رساندند ولی نسبت به معاویه طرحشان ناکام ماند. در دوران [[حاکمیت]] معاویه، آنان از [[مخالفان نظام حاکم]] بودند و چند بار به شورش برضد معاویه برخاستند که هر بار [[سرکوب]] شد. اینان مدتی نیز به [[مکه]] رفتند و به بهانه [[دفاع]] از [[حرم]] [[خدا]] با عبدالله بن زبیر [[متحد]] شدند<ref>أبوالحسن احمدین یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۲۳-۴۳۷.</ref>. بعد از واقعه [[نهروان]]، امام علی{{ع}} شیعیان را از [[جنگ با خوارج]] برحذر داشت و فرمود: بعد از من با خوارج [[نبرد]] نکنید، زیرا کسی که در جستوجوی [[حق]] بوده و [[خطا]] کرده، مانند کسی نیست که پی [[باطل]] بوده و آن را یافته است<ref>صبحی صالح، نهجالبلاغه، خطبه ۶۱، ص۹۴.</ref>. | خوارج بعد از جریان [[حکمیت]]، هر دو طرف درگیر در [[جنگ]] یعنی امام علی {{ع}} و [[معاویه]] را [[تکفیر]] کردند. امام علی {{ع}} را به [[شهادت]] رساندند ولی نسبت به معاویه طرحشان ناکام ماند. در دوران [[حاکمیت]] معاویه، آنان از [[مخالفان نظام حاکم]] بودند و چند بار به شورش برضد معاویه برخاستند که هر بار [[سرکوب]] شد. اینان مدتی نیز به [[مکه]] رفتند و به بهانه [[دفاع]] از [[حرم]] [[خدا]] با عبدالله بن زبیر [[متحد]] شدند<ref>أبوالحسن احمدین یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۲۳-۴۳۷.</ref>. بعد از واقعه [[نهروان]]، امام علی {{ع}} شیعیان را از [[جنگ با خوارج]] برحذر داشت و فرمود: بعد از من با خوارج [[نبرد]] نکنید، زیرا کسی که در جستوجوی [[حق]] بوده و [[خطا]] کرده، مانند کسی نیست که پی [[باطل]] بوده و آن را یافته است<ref>صبحی صالح، نهجالبلاغه، خطبه ۶۱، ص۹۴.</ref>. | ||
[[امام]] در واقع با این دستورالعمل به شیعیان فهماند که [[اولویت]]، در [[جنگ]] [[مبارزه]] با [[دشمن]] [[دین]] یعنی [[امویان]] است. در آن شرایط هرگونه مبارزه با [[خوارج]] - که درگیر با امویان بودند - به نفع [[بنیامیه]] و به [[ضرر]] [[مصالح]] [[جامعه اسلامی]] بود. زمانی که [[امام حسن]]{{ع}} پس از [[صلح]] با [[معاویه]] عازم [[مدینه]] بود، خوارج [[شورش]] خود را آغاز کرده بودند. معاویه در نامهای از [[امام]] خواست تا [[مأموریت]] [[جنگ با خوارج]] را به عهده بگیرد. امام حسن{{ع}} در جواب وی نوشت: اگر میخواستم با کسی بجنگم، از تو شروع میکردم<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. [[امام سجاد]]{{ع}} نیز هیچ موضع خاصی به نفع یا برضد خوارج اتخاذ نکرد<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۴۰-۱۴۷.</ref><ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۵.</ref> | [[امام]] در واقع با این دستورالعمل به شیعیان فهماند که [[اولویت]]، در [[جنگ]] [[مبارزه]] با [[دشمن]] [[دین]] یعنی [[امویان]] است. در آن شرایط هرگونه مبارزه با [[خوارج]] - که درگیر با امویان بودند - به نفع [[بنیامیه]] و به [[ضرر]] [[مصالح]] [[جامعه اسلامی]] بود. زمانی که [[امام حسن]] {{ع}} پس از [[صلح]] با [[معاویه]] عازم [[مدینه]] بود، خوارج [[شورش]] خود را آغاز کرده بودند. معاویه در نامهای از [[امام]] خواست تا [[مأموریت]] [[جنگ با خوارج]] را به عهده بگیرد. امام حسن {{ع}} در جواب وی نوشت: اگر میخواستم با کسی بجنگم، از تو شروع میکردم<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. [[امام سجاد]] {{ع}} نیز هیچ موضع خاصی به نفع یا برضد خوارج اتخاذ نکرد<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۴۰-۱۴۷.</ref><ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۵.</ref> | ||
==موضع بی طرفانه امام سجاد{{ع}} در برابر شورش ابن [[اشعث]]== | == موضع بی طرفانه امام سجاد {{ع}} در برابر شورش ابن [[اشعث]] == | ||
[[عبدالرحمن بن اشعث]] در ابتدا یکی از عاملان [[حجاج]] بود. در [[سال ۸۰ هجری]] حجاج او را برای [[فتوحات]] به منطقه سیستان فرستاد. در جریان این [[نبرد]]، اختلافاتی میان حجاج و عبدالرحمن بن اشعث به وجود آمد. او [[لشکر]] خود را بر ضد حجاج شوراند و با آنان برای عمل به [[کتاب خدا]] و [[جهاد]] با بیدینان [[بیعت]] گرفت. در میان افرادی که با وی بیعت کردند، افزون بر جمعی از [[قاریان]] و فقهای [[عراق]]، بسیاری از [[محبان]] [[علی]]{{ع}} همچون [[کمیل بن زیاد]] نیز حضور داشتند<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۵۸.</ref>. این شورش تا [[سال ۸۳ هجری]] ادامه داشت و سرانجام [[سرکوب]] شد. با ارزیابی شورش ابناشعث متوجه میشویم که آن، یک حرکتی مکتبی اصیل نبود. البته این شورش بر ضد [[ظالمان]] [[حاکم]] [[اموی]] بود، اما [[رهبر]] این [[نهضت]] یعنی عبدالرحمن بن اشعث سابقه خوبی در مورد [[اهلبیت]]{{عم}} نداشت. اشعث، خود [[شریک]] در [[قتل]] علی{{ع}}، دخترش [[جعده]] [[قاتل]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} و فرزندش [[محمد]]، شریک در [[قتل امام حسین]]{{ع}} بود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (روضه کافی)، ص۱۶۷.</ref>. خود [[عبدالرحمن]] نیز از عمّال و کارکنان [[عبدالملک]] و [[حجاج]] بود<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۵.</ref>. بنابراین [[رهبر]] این [[قیام]]، [[انسانی]] [[منحرف]] و از پایههای [[حکومت اموی]] بود و تنها بر اثر یک [[اختلاف]] با حجاج، برضد او [[شورش]] کرد و گروه بسیاری از [[پیروان]] [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}} و [[محبّان]] [[امام علی]]{{ع}} را نیز با خود همراه کرد. درگیری او با حجاج، درگیری دو [[جبهه]] [[باطل]] بود و از اینرو موضع [[امام سجاد]]{{ع}} در قبال آن، موضع بیطرفانه بود.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۶.</ref> | [[عبدالرحمن بن اشعث]] در ابتدا یکی از عاملان [[حجاج]] بود. در [[سال ۸۰ هجری]] حجاج او را برای [[فتوحات]] به منطقه سیستان فرستاد. در جریان این [[نبرد]]، اختلافاتی میان حجاج و عبدالرحمن بن اشعث به وجود آمد. او [[لشکر]] خود را بر ضد حجاج شوراند و با آنان برای عمل به [[کتاب خدا]] و [[جهاد]] با بیدینان [[بیعت]] گرفت. در میان افرادی که با وی بیعت کردند، افزون بر جمعی از [[قاریان]] و فقهای [[عراق]]، بسیاری از [[محبان]] [[علی]] {{ع}} همچون [[کمیل بن زیاد]] نیز حضور داشتند<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۱۵۸.</ref>. این شورش تا [[سال ۸۳ هجری]] ادامه داشت و سرانجام [[سرکوب]] شد. با ارزیابی شورش ابناشعث متوجه میشویم که آن، یک حرکتی مکتبی اصیل نبود. البته این شورش بر ضد [[ظالمان]] [[حاکم]] [[اموی]] بود، اما [[رهبر]] این [[نهضت]] یعنی عبدالرحمن بن اشعث سابقه خوبی در مورد [[اهلبیت]] {{عم}} نداشت. اشعث، خود [[شریک]] در [[قتل]] علی {{ع}}، دخترش [[جعده]] [[قاتل]] [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} و فرزندش [[محمد]]، شریک در [[قتل امام حسین]] {{ع}} بود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (روضه کافی)، ص۱۶۷.</ref>. خود [[عبدالرحمن]] نیز از عمّال و کارکنان [[عبدالملک]] و [[حجاج]] بود<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۵.</ref>. بنابراین [[رهبر]] این [[قیام]]، [[انسانی]] [[منحرف]] و از پایههای [[حکومت اموی]] بود و تنها بر اثر یک [[اختلاف]] با حجاج، برضد او [[شورش]] کرد و گروه بسیاری از [[پیروان]] [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}} و [[محبّان]] [[امام علی]] {{ع}} را نیز با خود همراه کرد. درگیری او با حجاج، درگیری دو [[جبهه]] [[باطل]] بود و از اینرو موضع [[امام سجاد]] {{ع}} در قبال آن، موضع بیطرفانه بود.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۶.</ref> | ||
==موضع بیطرفانه [[امام صادق]]{{ع}} در برابر قیام [[عباسیان]]== | == موضع بیطرفانه [[امام صادق]] {{ع}} در برابر قیام [[عباسیان]] == | ||
سلسله [[بنیامیه]] در [[زمان]] امام صادق{{ع}} منقرض شد و عباسیان، [[قدرت]] را در دست گرفتند، [[ظلم]] و [[بیدادگری]] بنیامیه، [[بدعتها]] و [[انحرافات دینی]] و عوامل دیگر، سبب قیام و [[انقلاب]] برضدّ این خاندان و نابودی آن شد. در بررسی عوامل شورش و قیام بر ضد عباسیان، دو عامل از برجستگی بیشتری برخوردار بود. نخست ظلم این سلسله بر [[خاندان پیامبر]]{{صل}} و دیگر [[تحقیر]] [[مسلمانان]] غیرعرب ([[ایرانیان]]) و محرومساختن آنان از [[حقوق اجتماعی]]. به همین سبب عباسیان در شعارهای انقلابی خود، از یکطرف با عنوان “رضای [[آل محمد]]{{صل}}” با بنیامیه به [[جنگ]] برخاستند و از طرف دیگر در صدد جلب [[حمایت]] ایرانیان برآمدند. بر این اساس ابومسلم از [[خراسان]] قیام کرد تا [[مردم]] این منطقه را که [[آمادگی]] بیشتری برای قیام و انقلاب پیدا کرده بودند، [[بسیج]] کند. وی در [[دفاع]] از اهلبیت{{عم}}، چنان [[تبلیغ]] کرد که خود را “امین [[آلمحمد]]{{صل}}” نامید و با این عنوان به جنگ بر ضد بنیامیه برخاست<ref>ابوسلمه خلال به نام «وزیر آلمحمد{{صل}}» و ابومسلم خراسانی به نام «امین آلمحمد{{صل}}»، دو تن از رهبران قیام عباسیان معروف شدند. عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۹۳.</ref>. | سلسله [[بنیامیه]] در [[زمان]] امام صادق {{ع}} منقرض شد و عباسیان، [[قدرت]] را در دست گرفتند، [[ظلم]] و [[بیدادگری]] بنیامیه، [[بدعتها]] و [[انحرافات دینی]] و عوامل دیگر، سبب قیام و [[انقلاب]] برضدّ این خاندان و نابودی آن شد. در بررسی عوامل شورش و قیام بر ضد عباسیان، دو عامل از برجستگی بیشتری برخوردار بود. نخست ظلم این سلسله بر [[خاندان پیامبر]] {{صل}} و دیگر [[تحقیر]] [[مسلمانان]] غیرعرب ([[ایرانیان]]) و محرومساختن آنان از [[حقوق اجتماعی]]. به همین سبب عباسیان در شعارهای انقلابی خود، از یکطرف با عنوان “رضای [[آل محمد]] {{صل}}” با بنیامیه به [[جنگ]] برخاستند و از طرف دیگر در صدد جلب [[حمایت]] ایرانیان برآمدند. بر این اساس ابومسلم از [[خراسان]] قیام کرد تا [[مردم]] این منطقه را که [[آمادگی]] بیشتری برای قیام و انقلاب پیدا کرده بودند، [[بسیج]] کند. وی در [[دفاع]] از اهلبیت {{عم}}، چنان [[تبلیغ]] کرد که خود را “امین [[آلمحمد]] {{صل}}” نامید و با این عنوان به جنگ بر ضد بنیامیه برخاست<ref>ابوسلمه خلال به نام «وزیر آلمحمد {{صل}}» و ابومسلم خراسانی به نام «امین آلمحمد {{صل}}»، دو تن از رهبران قیام عباسیان معروف شدند. عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۹۳.</ref>. | ||
[[ابو مسلم]] پس از [[مرگ]] “ابراهیم امام” رهبر عباسیان، به [[حضرت صادق]]{{ع}} پیشنهاد داد برای [[خلافت]] [[بیعت]] کند و طی نامهای به آن [[حضرت]] نوشت: | [[ابو مسلم]] پس از [[مرگ]] “ابراهیم امام” رهبر عباسیان، به [[حضرت صادق]] {{ع}} پیشنهاد داد برای [[خلافت]] [[بیعت]] کند و طی نامهای به آن [[حضرت]] نوشت: | ||
من مردم را به [[دوستی]] اهلبیت{{عم}} [[دعوت]] میکنم؛ اگر مایل باشید برای [[خلافت]]، با شما [[بیعت]] میکنم. [[امام صادق]]{{ع}} که از قصد [[قدرتطلبی]] و انگیزههای شخصی وی [[آگاه]] بود، در جواب وی چنین نوشت: {{متن حدیث|ما انت من رجالی و لا الزمان زمانی}} <ref>«نه تو از یاران من هستی و نه زمانه، زمانه من (قیام من) است» محمد شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد گیلانی، ج۱، ص۱۵۴.</ref>. همچنین [[فضل]] کاتب میگوید: روزی نزد امام صادق{{ع}} بودم که نامهای از ابومسلم رسید. [[حضرت]] ضمن ردّ پیک فرمود: [[نامه]] تو را جوابی نیست<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۹۷.</ref>. یکی دیگر از [[رهبران]] [[قیام]] بر ضد [[بنیامیه]]، [[ابوسلمه خلال]] بود که با عنوان [[وزیر]] [[آلمحمد]]{{صل}} قیام کرد. وی به سه تن از بزرگان [[علویان]] به نامهای: [[جعفر بن محمد الصادق]]{{ع}}، [[عبدالله محض]] و [[عمر الاشرف بن زینالعابدین]] نامه نوشت و به یکی از دوستانش سپرد و گفت: اول نزد امام صادق{{ع}} برو، اگر قبول کرد دو نامه دیگر را از بین ببر و اگر نپذیرفت، سراغ دو نفر دیگر برو. فرستاده [[ابوسلمه]] نخست نزد [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} آمد و نامه را به ایشان [[تسلیم]] کرد. امام در پاسخ ابوسلمه فرمود: {{متن حدیث|انک شیعة غیری}}: تو [[شیعه]] من نیستی بلکه پیرو غیر من هستی<ref>جعفر مرتضی عاملی، الحیاةالسیاسیة للامام رضا، ص۵۰.</ref>. پیک ابوسلمه سراغ عبدالله محض رفت و نامه وی را به او تسلیم کرد. عبدالله محض برای کسب [[تکلیف]] سراغ امام صادق{{ع}} رفت و امام به او فرمود: از چه وقت [[مردم]] [[خراسان]] شیعه تو شدهاند؟ آیا [[ابو مسلم]] را تو نزد آنان فرستادی؟... ای [[عبدالله]]! بدان که این [[دولت]] از آنِ [[عباسیان]] خواهد بود... عمر بن زینالعابدین نیز به نامه ابوسلمه پاسخ مثبتی نداد<ref>ر.ک: ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۳-۲۵۴؛ محمد بن علی بن طباطبا ابن طقطقا، الفخری فی الآدابالسلطانیة و الدولالاسلامیة، ص۱۵۴.</ref>. | من مردم را به [[دوستی]] اهلبیت {{عم}} [[دعوت]] میکنم؛ اگر مایل باشید برای [[خلافت]]، با شما [[بیعت]] میکنم. [[امام صادق]] {{ع}} که از قصد [[قدرتطلبی]] و انگیزههای شخصی وی [[آگاه]] بود، در جواب وی چنین نوشت: {{متن حدیث|ما انت من رجالی و لا الزمان زمانی}} <ref>«نه تو از یاران من هستی و نه زمانه، زمانه من (قیام من) است» محمد شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد گیلانی، ج۱، ص۱۵۴.</ref>. همچنین [[فضل]] کاتب میگوید: روزی نزد امام صادق {{ع}} بودم که نامهای از ابومسلم رسید. [[حضرت]] ضمن ردّ پیک فرمود: [[نامه]] تو را جوابی نیست<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۹۷.</ref>. یکی دیگر از [[رهبران]] [[قیام]] بر ضد [[بنیامیه]]، [[ابوسلمه خلال]] بود که با عنوان [[وزیر]] [[آلمحمد]] {{صل}} قیام کرد. وی به سه تن از بزرگان [[علویان]] به نامهای: [[جعفر بن محمد الصادق]] {{ع}}، [[عبدالله محض]] و [[عمر الاشرف بن زینالعابدین]] نامه نوشت و به یکی از دوستانش سپرد و گفت: اول نزد امام صادق {{ع}} برو، اگر قبول کرد دو نامه دیگر را از بین ببر و اگر نپذیرفت، سراغ دو نفر دیگر برو. فرستاده [[ابوسلمه]] نخست نزد [[امام]] [[جعفر صادق]] {{ع}} آمد و نامه را به ایشان [[تسلیم]] کرد. امام در پاسخ ابوسلمه فرمود: {{متن حدیث|انک شیعة غیری}}: تو [[شیعه]] من نیستی بلکه پیرو غیر من هستی<ref>جعفر مرتضی عاملی، الحیاةالسیاسیة للامام رضا، ص۵۰.</ref>. پیک ابوسلمه سراغ عبدالله محض رفت و نامه وی را به او تسلیم کرد. عبدالله محض برای کسب [[تکلیف]] سراغ امام صادق {{ع}} رفت و امام به او فرمود: از چه وقت [[مردم]] [[خراسان]] شیعه تو شدهاند؟ آیا [[ابو مسلم]] را تو نزد آنان فرستادی؟... ای [[عبدالله]]! بدان که این [[دولت]] از آنِ [[عباسیان]] خواهد بود... عمر بن زینالعابدین نیز به نامه ابوسلمه پاسخ مثبتی نداد<ref>ر. ک: ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۳-۲۵۴؛ محمد بن علی بن طباطبا ابن طقطقا، الفخری فی الآدابالسلطانیة و الدولالاسلامیة، ص۱۵۴.</ref>. | ||
[[منابع تاریخی]] مینویسند: زمانی که پرچمهای [[پیروزی]] به اهتزاز درآمد و نشانههای [[فتح]] نمایان شد، [[ابوسلمه]] برای بار دوم طی نامهای به [[امام صادق]]{{ع}} نوشت: هفتاد هزار [[جنگجو]] در رکاب ما آماده هستند، اکنون موضع خود را روشن کن. [[امام]] باز همان جواب قبلی را به او داد<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۳۳.</ref>. گرچه در ظاهر امر [[عباسیان]] با [[شعار]] [[دفاع]] از [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}} [[قیام]] کردند، ولی امام صادق{{ع}} بهدرستی میدانست که آنان انگیزهای جز کسب [[قدرت سیاسی]] ندارند. [[ابو سلمه]] خلال پس از رسیدن به [[قدرت]]، به شیوه [[بنیامیه]] عمل کرد و ابومسلم نیز به چنان جنایاتی دست زد که خاطره جنایات [[حجاج]] بن [[یوسف]] را در ذهنها زنده میکرد. در دوره عباسیان، [[شیعیان]] و [[علویان]] نه تنها به [[آرامش]] و [[آسایش]] نرسیدند، که همان [[سختیها]] و محدودیتها در طول زمانی بیشتر برای آنان تداوم یافت. به [[گواه]] [[تاریخ]] در دوره [[بنیعباس]]، [[حاکمیت]] [[جامعه اسلامی]] در [[لباس]] [[خلافت]] [[پیامبر]] بسی سختتر از گذشته [[اعمال]] شد تا جایی که ابوعطا السندی (متوفای ۱۸۰ ه. ق) که حاکمیت [[امویان]] و عباسیان را [[درک]] کرده، در سروده خود میگوید: | [[منابع تاریخی]] مینویسند: زمانی که پرچمهای [[پیروزی]] به اهتزاز درآمد و نشانههای [[فتح]] نمایان شد، [[ابوسلمه]] برای بار دوم طی نامهای به [[امام صادق]] {{ع}} نوشت: هفتاد هزار [[جنگجو]] در رکاب ما آماده هستند، اکنون موضع خود را روشن کن. [[امام]] باز همان جواب قبلی را به او داد<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۳۳.</ref>. گرچه در ظاهر امر [[عباسیان]] با [[شعار]] [[دفاع]] از [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}} [[قیام]] کردند، ولی امام صادق {{ع}} بهدرستی میدانست که آنان انگیزهای جز کسب [[قدرت سیاسی]] ندارند. [[ابو سلمه]] خلال پس از رسیدن به [[قدرت]]، به شیوه [[بنیامیه]] عمل کرد و ابومسلم نیز به چنان جنایاتی دست زد که خاطره جنایات [[حجاج]] بن [[یوسف]] را در ذهنها زنده میکرد. در دوره عباسیان، [[شیعیان]] و [[علویان]] نه تنها به [[آرامش]] و [[آسایش]] نرسیدند، که همان [[سختیها]] و محدودیتها در طول زمانی بیشتر برای آنان تداوم یافت. به [[گواه]] [[تاریخ]] در دوره [[بنیعباس]]، [[حاکمیت]] [[جامعه اسلامی]] در [[لباس]] [[خلافت]] [[پیامبر]] بسی سختتر از گذشته [[اعمال]] شد تا جایی که ابوعطا السندی (متوفای ۱۸۰ ه. ق) که حاکمیت [[امویان]] و عباسیان را [[درک]] کرده، در سروده خود میگوید: ای کاش [[ظلم]] [[بنیمروان]]، همچنان بر ما ادامه مییافت و ای کاش [[عدل]] بنیعباس در [[آتش]] فرو میسوخت<ref>ابنقتیبه الدنیوری، الشعر و الشعراء، ص۵۱۹.</ref>. از آنچه در این بخش گذشت میتوان نتیجه گرفت که [[پیشوایان معصوم]] در برابر [[مخالفان نظام حاکم]] از دو [[سیاست]] [[تأیید]] و عدم تأیید [[پیروی]] میکردند. قاعده و اصل کلی پیشوایان معصوم در برابر [[مخالفان]] و معترضان [[نظام سیاسی حاکم]] بر تأیید [[اعتراضات]]، [[قیامهای مکتبی]] و نهضتهایی بود که در [[راه خدا]] و [[رضایت]] اهلبیت {{عم}} و عمل به [[فریضه]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] انجام میگرفت، اما به [[دلیل]] توجه به اصل [[عاقبتاندیشی]] و [[حفظ]] [[مصالح]] عالیه جامعه اسلامی از [[همراهی]] مستقیم و [[پذیرش رهبری]] این [[قیامها]] خودداری میکردند. [[بدیهی]] است قیامها و اعتراضات معارضان مرموز و فرصتطلب هرگز مورد تأیید یا [[حمایت]] پیشوایان معصوم قرار نگرفت. ایشان در برابر اینگونه قیامها یا با [[صراحت]] آن را رد میکردند، مانند اقدامی که [[امام سجاد]] {{ع}} در برابر [[شورش]] [[عبدالله بن زبیر]] انجام داد و یا با اتخاذ موضع بیطرفانه، از [[همراهی]] با معارضان خودداری میکردند همانگونه که [[امام صادق]] {{ع}} در برابر [[قیام]] [[عباسیان]] چنین کرد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۳۷.</ref> | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |