پرش به محتوا

مسیب بن نجبه فزاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۵: خط ۴۵:
گفت: "شاه زنان"؛
گفت: "شاه زنان"؛


آن [[حضرت]] فرمود: نه؛ [[سیده زنان]] عالم، [[فاطمه]] دختر [[رسول]] خداست"؛ سپس فرمود: "نام تو شهربانو و نام خواهرت، مروارید است؟"؛
آن حضرت فرمود: نه؛ [[سیده زنان]] عالم، [[فاطمه]] دختر [[رسول]] خداست"؛ سپس فرمود: "نام تو شهربانو و نام خواهرت، مروارید است؟"؛


او گفت: "آری، همین طور است"<ref>دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری (شیعی)، ص۱۹۴ - ۱۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۲۹-۵۳۱.</ref>
او گفت: "آری، همین طور است"<ref>دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری (شیعی)، ص۱۹۴ - ۱۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۲۹-۵۳۱.</ref>
خط ۷۰: خط ۷۰:
[[یعقوبی]] می‌نویسد: علی {{ع}} هنگام روانه کردن مسیب به او فرمود: "ی مسیب! تو از کسانی هستی که به [[شایستگی]] و [[مردانگی]] و [[خیرخواهی]] آنها [[اطمینان]] دارم؛ پس به سوی این قوم رهسپار شو و هر چند قوم تو باشند، آنان را گوشمالی بده!"<ref>{{متن حدیث|يا مسيب انك ممن أثق بصلاحه و بأسه و نصيحته فتوجه الى هؤلاء القوم و أثر فيهم و ان كانوا قومك}}</ref>.
[[یعقوبی]] می‌نویسد: علی {{ع}} هنگام روانه کردن مسیب به او فرمود: "ی مسیب! تو از کسانی هستی که به [[شایستگی]] و [[مردانگی]] و [[خیرخواهی]] آنها [[اطمینان]] دارم؛ پس به سوی این قوم رهسپار شو و هر چند قوم تو باشند، آنان را گوشمالی بده!"<ref>{{متن حدیث|يا مسيب انك ممن أثق بصلاحه و بأسه و نصيحته فتوجه الى هؤلاء القوم و أثر فيهم و ان كانوا قومك}}</ref>.


پس مسیب گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]! [[خوشبختی]] من این است که از افرادی باشم که شما به آنها [[اعتماد]] دارید. آن‌گاه با دو هزار سپاهی از قبیله‌های [[همدان]] و طئ و... حرکت کرد و در رفتن شتاب کرد. پس [[عبدالله بن مسعده]] را دیدند و با او به [[نبرد]] پرداختند و مسیب خود نیز به آنان پیوست و با ایشان جنگید. شرایط برای [[دستگیری]] پسر مسعده وجود داشت لکن او [[پرهیز]] می‌کرد تا پسر مسعده گریخت و در تیماء سنگر گرفت و مسیب قلعه را محاصره کرد و پسر مسعده و یارانش سه [[روز]] در محاصره بودند؛ آن گاه او فریاد زد: "ای مسیب، ما [[قوم]] توایم؛ [[خویشاوندی]] را رعایت کن!" پس مسیب [[راه]] ابن مسعده و یارانش را باز گذاشت و آنها از قلعه [[نجات]] یافتند و چون [[شب]] از راه رسید، در همان شب از آنجا بیرون رفتند تا به [[شام]] رسیدند و بامداد فردا مسیب بر سر قلعه آمد و کسی را نیافت؛ پس [[عبدالرحمن]] بن شبیب به او گفت: "ای مسیب! به [[خدا]] [[سوگند]] که در کار ایشان، [[خدعه]] و به [[امیرمؤمنان]] [[خیانت]] کردی"؛ وقتی مسیب نزد [[علی]] {{ع}} آمد؛ [[امام]] به او فرمود: "ای مسیب! تو از خیر خواهان من بودی، چرا چنین کاری کردی!" پس او را چند روزی [[حبس]] و سپس او را رها کرد و او را برای [[گرفتن زکات]] در [[کوفه]] مامور کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۹۶-۹۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۳۳-۵۳۶.</ref>
پس مسیب گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]! [[خوشبختی]] من این است که از افرادی باشم که شما به آنها [[اعتماد]] دارید. آن‌گاه با دو هزار سپاهی از قبیله‌های [[همدان]] و طئ و... حرکت کرد و در رفتن شتاب کرد. پس [[عبدالله بن مسعده]] را دیدند و با او به [[نبرد]] پرداختند و مسیب خود نیز به آنان پیوست و با ایشان جنگید. شرایط برای [[دستگیری]] پسر مسعده وجود داشت لکن او [[پرهیز]] می‌کرد تا پسر مسعده گریخت و در تیماء سنگر گرفت و مسیب قلعه را محاصره کرد و پسر مسعده و یارانش سه [[روز]] در محاصره بودند؛ آن گاه او فریاد زد: "ای مسیب، ما [[قوم]] توایم؛ [[خویشاوندی]] را رعایت کن!" پس مسیب [[راه]] ابن مسعده و یارانش را باز گذاشت و آنها از قلعه [[نجات]] یافتند و چون [[شب]] از راه رسید، در همان شب از آنجا بیرون رفتند تا به [[شام]] رسیدند و بامداد فردا مسیب بر سر قلعه آمد و کسی را نیافت؛ پس [[عبدالرحمن]] بن شبیب به او گفت: "ای مسیب! به [[خدا]] [[سوگند]] که در کار ایشان، [[خدعه]] و به [[امیرمؤمنان]] [[خیانت]] کردی"؛ وقتی مسیب نزد [[علی]] {{ع}} آمد؛ [[امام]] به او فرمود: "ای مسیب! تو از خیر خواهان من بودی، چرا چنین کاری کردی!" پس او را چند روزی [[حبس]] و سپس او را رها کرد و او را برای [[گرفتن زکات]] در [[کوفه]] مامور کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۹۶-۹۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۳۳-۵۳۶؛ [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۳۶۴.</ref>


== مسیب و [[نقل]] [[خطبه امام علی]] {{ع}} ==
== مسیب و [[نقل]] [[خطبه امام علی]] {{ع}} ==
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
و شیعیان به [[امام حسین]] {{ع}} چنین نوشتند: "به [[نام خداوند]] [[رحمان]] و [[رحیم]]؛ به [[حسین بن علی]] {{ع}} از سلیمان بن صرد و [[مسیب بن نجبه]] و [[رفاعة بن شداد]] و [[حبیب بن مظاهر]] و دیگر شیعیان وی و [[مؤمنان]] و [[مسلمانان]] کوفه. [[درود]] بر تو باد! ما خدایی را می‌ستاییم که جز او خدایی نیست. اما بعد: سپاس خدا را که [[دشمن]] جبار و سرسخت تو را نابود کرد؛ [[دشمنی]] که بر این [[امت]] تاخت و [[خلافت]] آن را به ناحق گرفت و [[غنیمت]] آن را [[غصب]] کرد و به ناحق بر آن [[حکومت]] کرد و نیاکانشان را کشت و اشرارشان را به جا نهاد و [[مال]] [[خدا]] را دستخوش [[جباران]] و [[توانگران]] [[امت]] کرد. [[لعنت خدا]] بر او باد! چنانکه [[ثمود]] [[ملعون]] شد؛ اینک ما امامی نداریم؛ بیا که شاید خدا به کمک تو ما را بر [[حق]] همدل کند. [[نعمان بن بشیر]] در [[قصر حکومت]] است و ما در [[نماز جمعه]] او و [[نماز]] عیدش حاضر نمی‌شویم و اگر خبر یابیم که سوی ما روان شده‌ای، او را بیرون می‌کنیم و به [[شام]] میفرستیم؛ ان‌شاء‌الله و [[سلام]] و [[رحمت]] خدای بر تو باد!"
و شیعیان به [[امام حسین]] {{ع}} چنین نوشتند: "به [[نام خداوند]] [[رحمان]] و [[رحیم]]؛ به [[حسین بن علی]] {{ع}} از سلیمان بن صرد و [[مسیب بن نجبه]] و [[رفاعة بن شداد]] و [[حبیب بن مظاهر]] و دیگر شیعیان وی و [[مؤمنان]] و [[مسلمانان]] کوفه. [[درود]] بر تو باد! ما خدایی را می‌ستاییم که جز او خدایی نیست. اما بعد: سپاس خدا را که [[دشمن]] جبار و سرسخت تو را نابود کرد؛ [[دشمنی]] که بر این [[امت]] تاخت و [[خلافت]] آن را به ناحق گرفت و [[غنیمت]] آن را [[غصب]] کرد و به ناحق بر آن [[حکومت]] کرد و نیاکانشان را کشت و اشرارشان را به جا نهاد و [[مال]] [[خدا]] را دستخوش [[جباران]] و [[توانگران]] [[امت]] کرد. [[لعنت خدا]] بر او باد! چنانکه [[ثمود]] [[ملعون]] شد؛ اینک ما امامی نداریم؛ بیا که شاید خدا به کمک تو ما را بر [[حق]] همدل کند. [[نعمان بن بشیر]] در [[قصر حکومت]] است و ما در [[نماز جمعه]] او و [[نماز]] عیدش حاضر نمی‌شویم و اگر خبر یابیم که سوی ما روان شده‌ای، او را بیرون می‌کنیم و به [[شام]] میفرستیم؛ ان‌شاء‌الله و [[سلام]] و [[رحمت]] خدای بر تو باد!"


پس [[نامه]] را با [[عبدالله]] بن سبع [[همدانی]] و [[عبدالله بن وال]] فرستادیم و گفتیم که شتاب کنید و هر دو نفر با شتاب رفتند تا اینکه [[روز]] دهم [[ماه رمضان]] در [[مکه]] پیش [[حسین]] {{ع}} رسیدند. دو روز بعد، [[قیس]] بن مسهر صیداوی، [[عبدالرحمان بن عبدالله]] کدان ارحبی و [[عمارة بن عبید سلولی]] را سوی [[امام حسین]] {{ع}} فرستادیم که حدود ۵۳ نامه به همراه داشتند و هر نامه از یک یا دو یا سه نفر بوده"<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷- ۱۵۸؛ الامامه و السیاسة، ابن قتیبه دینوری ج۲، ص۷-۸؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۳۵۲؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۳۷- ۳۸؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۶۶ -۶۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۳۹-۵۴۱.</ref>
پس [[نامه]] را با [[عبدالله]] بن سبع [[همدانی]] و [[عبدالله بن وال]] فرستادیم و گفتیم که شتاب کنید و هر دو نفر با شتاب رفتند تا اینکه [[روز]] دهم [[ماه رمضان]] در [[مکه]] پیش [[حسین]] {{ع}} رسیدند. دو روز بعد، [[قیس]] بن مسهر صیداوی، [[عبدالرحمان بن عبدالله]] کدان ارحبی و [[عمارة بن عبید سلولی]] را سوی [[امام حسین]] {{ع}} فرستادیم که حدود ۵۳ نامه به همراه داشتند و هر نامه از یک یا دو یا سه نفر بوده"<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷- ۱۵۸؛ الامامه و السیاسة، ابن قتیبه دینوری ج۲، ص۷-۸؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۳۵۲؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۳۷- ۳۸؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۶۶ -۶۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۳۹-۵۴۱؛ [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۳۶۴.</ref>


== مسیب و [[خونخواهی امام حسین]] {{ع}} ==
== مسیب و [[خونخواهی امام حسین]] {{ع}} ==
خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:
پس [[ابراهیم بن محمد بن طلحه]] گفت: "ای [[مردم]]، گفتار این ضعیف آرامش‌جوی شما را در کار [[خشونت]] و [[شمشیر]] [[مغرور]] نکند؛ به خدا! اگر کسی بر ضد ما [[قیام]] کند، او را می‌کشیم و اگر [[یقین]] کنم که گروهی می‌خواهند بر ضد ما قیام کنند، [[پدر]] را به جای فرزند می‌گیریم و فرزند را به جای پدر؛ [[دوست]] را به جای دوست می‌گیریم و سردسته را به جای کسانش؛ تا [[تسلیم]] [[حق]] شوند و به [[اطاعت]] گردن نهند".
پس [[ابراهیم بن محمد بن طلحه]] گفت: "ای [[مردم]]، گفتار این ضعیف آرامش‌جوی شما را در کار [[خشونت]] و [[شمشیر]] [[مغرور]] نکند؛ به خدا! اگر کسی بر ضد ما [[قیام]] کند، او را می‌کشیم و اگر [[یقین]] کنم که گروهی می‌خواهند بر ضد ما قیام کنند، [[پدر]] را به جای فرزند می‌گیریم و فرزند را به جای پدر؛ [[دوست]] را به جای دوست می‌گیریم و سردسته را به جای کسانش؛ تا [[تسلیم]] [[حق]] شوند و به [[اطاعت]] گردن نهند".


سپس [[مسیب بن نجبه]] به طرف او جست و سخنش را [[برید]] و گفت: "ای پسر [[پیمان شکن]]! ما را از [[خشونت]] و شمشیرت می‌ترسانی؟ به [[خدا]] تو زبونتر از آنچه گفتی هستم؛ تو را ملامت نمی‌کنم که ما را [[دشمن]] می‌داری؛ زیرا [[پدر]] و جدت را کشته‌ایم؛ به خدا! امیدوارم خدا تو را از میان [[مردم]] این [[شهر]] [[نبرد]] تا اینکه تو را چون جد و پدرت بکشند. اما تو ای [[امیر]]، [[سخن]] درست گفتی؛ به خدا چنین می‌دانم، کسانی که قصد این کار را دارند، اندرزت را می‌شنوند و گفتار تو را می‌پذیرند"؛
سپس [[مسیب بن نجبه]] به طرف او جست و سخنش را برید و گفت: "ای پسر [[پیمان شکن]]! ما را از [[خشونت]] و شمشیرت می‌ترسانی؟ به [[خدا]] تو زبونتر از آنچه گفتی هستم؛ تو را ملامت نمی‌کنم که ما را [[دشمن]] می‌داری؛ زیرا [[پدر]] و جدت را کشته‌ایم؛ به خدا! امیدوارم خدا تو را از میان [[مردم]] این [[شهر]] [[نبرد]] تا اینکه تو را چون جد و پدرت بکشند. اما تو ای [[امیر]]، [[سخن]] درست گفتی؛ به خدا چنین می‌دانم، کسانی که قصد این کار را دارند، اندرزت را می‌شنوند و گفتار تو را می‌پذیرند"؛


پس [[ابراهیم بن محمد بن طلحه]] گفت: "بله، به خدا کشته می‌شود کسی که آشکارا [[سستی]] کرده است؛"
پس [[ابراهیم بن محمد بن طلحه]] گفت: "بله، به خدا کشته می‌شود کسی که آشکارا [[سستی]] کرده است؛"
خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:


[[عبدالله بن عوف]] گوید: وقتی مسیب بن نجبه کشته شد، [[عبدالله بن سعد]] پرچم را گرفت<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۹۸- ۶۰۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۳۲۲ -۲۴.</ref>. [[نقل]] شده است، پس از [[جنگ]]، [[حصین بن نمیر]] سر مسیب بن نجبه را همراه [[ادهم بن محرز]]<ref>ابن عبدالبر محیریز باهلی نقل کرده است. (الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۰.)</ref> [[باهلی]] برای [[عبیدالله بن زیاد]] فرستاد و او نیز آن را به [[شام]] نزد [[مروان بن حکم]] فرستاد و سپس سر وی را بر دروازه شام آویختند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۴۱. نیز ر. ک: أسدالغابه، ج۲، ص۲۹۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۵۸، ص۱۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۵۴-۵۵۶.</ref>
[[عبدالله بن عوف]] گوید: وقتی مسیب بن نجبه کشته شد، [[عبدالله بن سعد]] پرچم را گرفت<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۹۸- ۶۰۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۳۲۲ -۲۴.</ref>. [[نقل]] شده است، پس از [[جنگ]]، [[حصین بن نمیر]] سر مسیب بن نجبه را همراه [[ادهم بن محرز]]<ref>ابن عبدالبر محیریز باهلی نقل کرده است. (الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۰.)</ref> [[باهلی]] برای [[عبیدالله بن زیاد]] فرستاد و او نیز آن را به [[شام]] نزد [[مروان بن حکم]] فرستاد و سپس سر وی را بر دروازه شام آویختند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۴۱. نیز ر. ک: أسدالغابه، ج۲، ص۲۹۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۵۸، ص۱۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۵۴-۵۵۶.</ref>
==[[مسیب بن نجبه فزاری]]==
وی از [[اصحاب امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} به شمار می‌رفت و در جنگ‌های آن [[حضرت]] در رکاب او بود. یکی از هجوم‌ها و غارات [[معاویه]] به قلمرو [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} اعزام نیرویی به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن مسعده فزاری]] به قصد [[مکه]] و [[مدینه]] بود. امیرالمؤمنین{{ع}} پس از کسب خبر، [[مسیب بن نجبه]] را در رأس سپاهی برای [[رویارویی]] وی فرستاد و به او فرمود: «به سوی این [[قوم]] حرکت کن و آنها را گوشمالی بده، اگر چه از قوم تو باشند». مسیب گفت این از [[خوشبختی]] من است که از افراد مورد [[اعتماد]] امیرالمؤمنین هستم. وی به رویارویی [[عبدالله بن مسعده]] رفت و بر [[لشکر]] وی چیره گشت و او را در قلعه‌ای محاصره کرد.
عبدالله بن مسعده پس از سه [[روز]] محاصره به مسیب بن نجبه [[پیام]] داد که ما از قوم تو هستیم؛ [[حق]] [[خویشاوندی]] را ادا کن. مسیب نیز راه فرار وی را باز گذاشت تا بگریزد. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پس از [[آگاهی]] از این کار مسیب، بر او [[خشم]] گرفته و فرمود: تو از [[خیرخواهان]] من بودی و بعد دست به چنین کاری ([[خیانت]]) زدی! سپس او را چند روز به [[زندان]] انداخت و بعد [[آزاد]] کرد، و [[مأمور]] جمع‌آوری [[زکات]] [[کوفه]] نمود<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۱.</ref>.
مسیب در میان گروهی بود که به [[صلح امام حسن]]{{ع}} [[اعتراض]] داشتند و به آن حضرت با خطاب «مذل [[المؤمنین]]» [[اهانت]] کردند<ref>الاخبار الطوال، ص۴۶۸.</ref>.
مسیب بن نجبه در حرکت [[دعوت]] بزرگان کوفه از [[امام حسین]]{{ع}}، دومین امضاکننده نخستین [[نامه]] به آن وجود [[مقدس]] بود، ولی همچون [[سلیمان بن صرد]]، در حوادث [[قیام]]، به هنگام عمل نکرد و به [[یاری]] آن حضرت نشتافت.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۳۶۴.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۲٬۹۹۵

ویرایش