پرش به محتوا

گستره عصمت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵٬۷۸۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۸ نوامبر ۲۰۲۲
خط ۲۳: خط ۲۳:
یکی از مسائل [[مورد اتفاق]] [[اندیشمندان امامیه]] در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران [[امامان معصوم]] از [[گناه]] پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است. <ref>فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص412</ref>.
یکی از مسائل [[مورد اتفاق]] [[اندیشمندان امامیه]] در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران [[امامان معصوم]] از [[گناه]] پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است. <ref>فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص412</ref>.
===== عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] =====
===== عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] =====
یکی از [[وظایف انبیا]]، [[دریافت وحی]] از [[خداوند متعال]] و رساندن آن به [[مردم]] است که بالاترین مرتبه [[عصمت]] و قوام [[نبوت]] به شمار می‌رود. بیشتر [[متکلمان شیعه]] و [[سنی]]، [[عصمت انبیا]] در این مراحل ـ دستِ کم در [[دروغگو]] نبودن در [[مقام تبلیغ]] ـ را قبول دارند<ref> شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیهًْ بالمنح المحمدیهًْ، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸٫</ref>. به غیر از [[قاضی عبدالجبار]] که [[کذب]] [[سهوی]] را در [[تبلیغ رسالت]] تجویز کرده است<ref>{{عربی|«وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»}}. ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹</ref>.
عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
# عصمت از [[دروغ]]
# [[عصمت از خطا]] در تلقّی و دریافت و [[فهم]] [[وحی]] و رساندن آن به مردم.
[[دلایل عقلی]] و [[قرآنی]] و [[روایی]] بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره می‌کنیم.
'''[[ادله عقلی]]'''
الف): نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] مبتنی بر [[هدف از بعثت]] است
[[هدف از خلقت انسان]] رسیدن او به کمال است؛ [[انسان‌ها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و [[رسیدن به کمال]] هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راه‌های منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]][[ انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمی‌توانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت خدا]] درمی‌یابد که راه دیگری برای [[شناخت سعادت]] [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند [[انسان]] را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه [[نقض غرض]] خواهد بود و [[نقص]] غرض از [[خدای حکیم]] محال است؛ آن راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نمی‌شود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه [[شناخت]]، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مى‌نویسد: «و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض».رک: کشف المراد، ص۳۴۹ </ref>.بنابراین پیامبران در تلقی و [[ابلاغ وحی]] [[معصوم]] هستند. این دلیل علاوه بر اینکه [[پیامبر]] را از [[گناه]] معصوم می‌داند، او را از [[سهو]] و [[نسیان]] نیز معصوم می‌داند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث [[بی‌اعتمادی]] و نقض غرض است. <ref>ر.ک: راهنما‌شناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫</ref>.
ب): دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر [[معجزه پیامبران]] است
زیرا [[فلسفه]] [[معجزه]] [[تأیید]] پیامبران است و از نظر [[عقل]] دلالت بر این دارد که در آنچه [[انبیاء]] به [[خدا]] نسبت می‌دهند،[[ دروغ]] راه ندارد <ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰</ref>. جالب اینجاست که حتی [[اشاعره]] ـ که منکر [[حُسن]] و قُبح [[عقلی]] هستند ـ به این دلیل استناد کرده‌اند. <ref> ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵</ref>. پیامبران مدعی هستند که با [[غیب]] و [[خالق]] عالم در [[ارتباط]] هستند.[[ فهم]] وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل [[درک]] برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونه‌ای غیر عادی و خارق‌ العاده باشد تا مؤید این [[ارتباط]] باشد. [[معجزه]] که [[نشانه ]][[پیامبری]] است از سوی [[خدا]] به [[پیامبر]]{{صل}} اعطا می‌شود. اگر پیامبر [[دروغگو]] باشد یا [[خطا]] کند، اعطای معجزه به معنای [[تأیید]] دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از [[خدای حکیم]] محال خواهد بود. <ref> ر.ک: وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳</ref>. این دلیل، [[عصمت]] از [[دروغ]] در [[مقام ابلاغ وحی]] را تأیید می‌کند؛ اما به نظر مرحوم [[علامه طباطبایی]] این دلیل، [[عصمت از خطا]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا [[تصدیق]][[ باطل]] و خلاف [[حق]] نیز [[قبیح]] است <ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶</ref>.
'''[[ادله نقلی]]'''
[[آیات]] متعددی برای [[عصمت در مقام تلقی و ابلاغ]] [[وحی]] ارائه شده است که به ذکر سه نمونه بسنده می‌کنیم: <ref>ممکن است گفته شود که [[استدلال]] به [[آیات قرآن]] برای عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]، دور [[باطل]] است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر [[معصوم]] بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن [[آیات قرآنی]] است. در پاسخ به این سخن باید گفت این [[شبهه]] در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا می‌توان [[صحت]] آیات قرآن را از طریق [[تحدی]] [[اثبات]] کرد؛[[ تحدی]] آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه [[عصمت پیامبر]] و دور مذکور باطل می‌شود اما این مشکل در مورد [[ادله روایی]] وارد است و با آنها نمی‌توان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.</ref>
'''الف):  آیات ۲ـ ۴ [[سوره نجم]]:'''
{{متن قرآن| ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی* وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی *إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی}} <ref>«هرگز [[دوست]] شما [[[حضرت محمّد]](صلی [[الله]] و علیه و آله)] [[منحرف]] نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی [[هوای نفس]][[ سخن]] نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز [[وحی]] که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات 4-2</ref>.
این [[آیات]] به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان [[نماینده]] [[خدا]] سخن می‌گوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، [[وحی الهی]] است.
'''ب):  [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:'''
{{متن قرآن|کَانَ النَّاسُ اُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَاَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ اُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ}} <ref>«[[مردم]] (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج [[جوامع]] و طبقات پدید آمد و [[اختلافات]] و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، [[پیامبران]] را برانگیخت تا مردم را [[بشارت]] و [[بیم]] دهند و [[کتاب آسمانی]]، که به سوی [[حق]] [[دعوت]] می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه [[اختلاف]] داشتند، [[داوری]] کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده، و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور [[انحراف از حق]] و [[ستمگری]]، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که [[ایمان]] آورده بودند، به [[حقیقت]] آنچه مورد اختلاف بود، به [[فرمان]] خودش، [[رهبری]] نمود. (امّا افراد [[بی‌ایمان]]، هم چنان در [[گمراهی]] و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به [[راه راست]] [[هدایت]] می‌کند»، سوره بقره، آیه213</ref>.
از این آیه استفاده می‌شود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] زیر را دنبال می‌کند؛
نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]][[ حق]] و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و [[تبلیغ وحی]] امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها [[رهبری]] به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] می‌شود.
'''ج ـ [[آیات]] ۲۶ـ ۲۸ [[سوره جن]]:'''
{{متن قرآن|عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَاَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَاَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً}} <ref>«او دانای [[غیب]] است و هیچ کس را از [[اسرار]] غیبش [[آگاه]] نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را [[ابلاغ]] کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات28-26</ref>.
در آیات یاد شده، دو نوع [[نگهبان]] برای صیانت از [[وحی]] وارد شده است: نخست فرشتگانی که [[پیامبر]] را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم [[خداوند بزرگ]] که بر پیامبر و [[فرشتگان]] احاطه دارد. علت این [[مراقبت]] کامل نیز تحقق یافتن [[هدف]] [[نبوت]] ـ رسیدن وحی ـ به [[بشر]] است. <ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰</ref>.
افزون بر این، باید گفت: فَلا یُظْهِرُ؛ «اظهار» از باب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه آن، رساندن [[پیام]] اعلام شده به مخاطبان است؛ «مِنْ» در «من [[رسول]]» بیانی است؛ یعنی [[خداوند]] از پیامبرانش [[خشنود]] است که آنان را بر غیب خویش آگاه می‌کند؛ ضمیر در «فإنّه یسلک» به خداوند بر می‌گردد؛ همانطور که ضمیر [[مستتر]] در «یسلک» نیز به او بر می‌گردد. افزون بر این «یسلک» به معنای «یجعل» (گماردن) آمده است؛ ضمائر در عبارت «بین یدیه و خلفه» به پیامبر(صلی [[الله]] و علیه و آله) بر می‌گردد، ولی منظور از ضمیر نخست آن است که خداوند میان [[پیامبران]] و مخاطبان واسطه‌ای قرار نداده است و منظور از ضمیر دوم این است که خداوند میان خود و آنان (پیامبران)، فرشتگانی را برای مراقبت و [[نگهبانی]] از [[وحی]] و [[پیام]] خویش می‌گذارد تا از [[لوح محفوظ]] تا [[زمین]] ([[قلب]] [[پیامبران]]) مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به [[مردمان]] [[ابلاغ]] می‌کند و هم آن‌گاه که واژه‌ها و اوصافی را بر زبان می‌آورد <ref>ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰</ref>.
این [[آیات]] [[پیامبر]] را از [[خطا]] و [[نسیان]] و [[گناه]] [[معصوم]] می‌داند.


===== [[عصمت در تفسیر]] و [[تبیین وحی]] =====
===== [[عصمت در تفسیر]] و [[تبیین وحی]] =====
۱۱٬۱۴۹

ویرایش