پرش به محتوا

جنگ مؤته: تفاوت میان نسخه‌ها

۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:
در راستای توسعه و بسط [[فکر]] و [[اندیشه]] [[مکتب]] [[وحی]]، [[پیامبر اکرم]] [[تصمیم]] گرفت امپراطوری [[روم]] را به [[تعالیم اسلام]] [[دعوت]] کند و لذا گروهی ۱۵ نفره را برای امر [[تبلیغ]] و آشنایی با [[اسلام]] به سوی ناحیه [[شام]] فرستاد؛ ولی آنها نه تنها دعوت اسلام را نپذیرفتند بلکه [[نمایندگان]] پیامبر {{صل}} را [[شهید]] کردند. پیامبر {{صل}} گروهی دیگر از [[مسلمانان]] را به سوی [[بصری]] فرستاد که تحت امر امپراطوری روم بود؛ ولی [[فرماندار]] آنجا، [[شرحبیل]]، باز نمایندگان پیامبر را به [[شهادت]] رساند. این دو ماجرا سبب شد که پیامبر {{صل}} در سال هشتم (ه. ق) لشکری را برای [[جنگ]] با [[رومیان]] به [[موته]] که مرز شام بود اعزام کند.
در راستای توسعه و بسط [[فکر]] و [[اندیشه]] [[مکتب]] [[وحی]]، [[پیامبر اکرم]] [[تصمیم]] گرفت امپراطوری [[روم]] را به [[تعالیم اسلام]] [[دعوت]] کند و لذا گروهی ۱۵ نفره را برای امر [[تبلیغ]] و آشنایی با [[اسلام]] به سوی ناحیه [[شام]] فرستاد؛ ولی آنها نه تنها دعوت اسلام را نپذیرفتند بلکه [[نمایندگان]] پیامبر {{صل}} را [[شهید]] کردند. پیامبر {{صل}} گروهی دیگر از [[مسلمانان]] را به سوی [[بصری]] فرستاد که تحت امر امپراطوری روم بود؛ ولی [[فرماندار]] آنجا، [[شرحبیل]]، باز نمایندگان پیامبر را به [[شهادت]] رساند. این دو ماجرا سبب شد که پیامبر {{صل}} در سال هشتم (ه. ق) لشکری را برای [[جنگ]] با [[رومیان]] به [[موته]] که مرز شام بود اعزام کند.


پیامبر {{صل}} [[فرماندهی]] جنگ را ابتدا به [[زید بن حارثه]]، سپس [[جعفر بن ابیطالب]] و در صورت شهادت آن دو به [[عبدالله بن رواحه]] واگذار کرد. [[لشکر اسلام]] با [[شور]] و [[ایمان]] عجیبی بیابان خشک و سوزان [[عربستان]] را به سوی [[سرزمین]] حاصل‌خیز و خوش آب و هوای شام، پشت سر می‌گذاشتند. آنها مسافتی حدود ۹۰۰ کیلومتر را می‌بایست طی کنند که طولانی‌تر از تمام سفرهای [[جنگی]] بود. مسلمانان تا معان که جنوب [[کشور]] [[اردن]] باشد، پیش رفتند که باخبر شدند که هرقل امپراطوری روم با ۲۰۰ هزار سپاهی به جنگ مسلمانان آمده و حال آنکه مسلمانان فقط سه هزار نفر بودند.
پیامبر {{صل}} [[فرماندهی]] جنگ را ابتدا به [[زید بن حارثه]]، سپس [[جعفر بن ابیطالب]] و در صورت شهادت آن دو به [[عبدالله بن رواحه]] واگذار کرد. [[لشکر اسلام]] با [[شور]] و [[ایمان]] عجیبی بیابان خشک و سوزان [[عربستان]] را به سوی [[سرزمین]] حاصل‌خیز و خوش آب و هوای شام، پشت سر می‌گذاشتند. آنها مسافتی حدود ۹۰۰ کیلومتر را می‌بایست طی کنند که طولانی‌تر از تمام سفرهای [[جنگی]] بود. مسلمانان تا معان که جنوب [[کشور]] [[اردن]] باشد، پیش رفتند که باخبر شدند هرقل امپراطوری روم با ۲۰۰ هزار سپاهی به جنگ مسلمانان آمده و حال آنکه مسلمانان فقط سه هزار نفر بودند.


گرچه ابتداء برای [[سپاه اسلام]] تأملی در باب جنگ با کثرت [[سپاهیان]] [[دشمن]] پیش آمد ولی عبدالله بن رواحه که فرماندهی [[شجاع]] و [[شاعری]] [[فصیح]] بود، با سخنانی شورآفرین سپاهیان را به ادای [[تکلیف شرعی]] محکم کرد و لذا به راه خود ادامه دادند و در بلقاء با سپاهیان روم برخورد کردند.
گرچه ابتداء برای [[سپاه اسلام]] تأملی در باب جنگ با کثرت [[سپاهیان]] [[دشمن]] پیش آمد ولی عبدالله بن رواحه که فرماندهی [[شجاع]] و [[شاعری]] [[فصیح]] بود، با سخنانی شورآفرین سپاهیان را به ادای [[تکلیف شرعی]] محکم کرد و لذا به راه خود ادامه دادند و در بلقاء با سپاهیان روم برخورد کردند.
خط ۱۸: خط ۱۸:
جنگ آغاز شد، سه هزار سپاهی [[مؤمن]] و [[عاشق]] و [[امیدوار]] به وصال [[بهشت]] و [[رضوان]] [[حق]]، مثل [[صاعقه]] بر سر [[سپاه]] [[خصم]] فرود آمدند. برای سپاه روم باورکردنی نبود که این همه [[شهامت]] و [[فداکاری]] را مسلمانان به نمایش [[تاریخ]] در آورند. در این [[جنگ]] [[زید بن حارثه]] به [[شهادت]] رسید؛ ولی [[فرمانده]] دوم [[جعفر بن ابیطالب]] به سرعت [[پرچم]] را برداشت و به [[دشمن]] [[حمله]] کرد. وقتی در حلقه محاصره قرار گرفت، پیاده به جنگ ادامه داد. دشمن تلاش می‌کرد تا هر چه زودتر پرچم جنگ را از دست جعفر به زیر اندازد؛ لذا با [[شمشیر]] دست راست جعفر قطع شد ولی جعفر پرچم را به دست چپ گرفت ولی دست چپ را نیز قطع کردند و او پرچم را به سینه گرفت تا اینکه دشمن او را به شهادت رساند. جعفر با زبان [[روزه]] بیش از نود جراحت در [[بدن]] برداشت و [[حق]] شمشیر و [[شجاعت]] و [[شهامت]] را ادا کرد.
جنگ آغاز شد، سه هزار سپاهی [[مؤمن]] و [[عاشق]] و [[امیدوار]] به وصال [[بهشت]] و [[رضوان]] [[حق]]، مثل [[صاعقه]] بر سر [[سپاه]] [[خصم]] فرود آمدند. برای سپاه روم باورکردنی نبود که این همه [[شهامت]] و [[فداکاری]] را مسلمانان به نمایش [[تاریخ]] در آورند. در این [[جنگ]] [[زید بن حارثه]] به [[شهادت]] رسید؛ ولی [[فرمانده]] دوم [[جعفر بن ابیطالب]] به سرعت [[پرچم]] را برداشت و به [[دشمن]] [[حمله]] کرد. وقتی در حلقه محاصره قرار گرفت، پیاده به جنگ ادامه داد. دشمن تلاش می‌کرد تا هر چه زودتر پرچم جنگ را از دست جعفر به زیر اندازد؛ لذا با [[شمشیر]] دست راست جعفر قطع شد ولی جعفر پرچم را به دست چپ گرفت ولی دست چپ را نیز قطع کردند و او پرچم را به سینه گرفت تا اینکه دشمن او را به شهادت رساند. جعفر با زبان [[روزه]] بیش از نود جراحت در [[بدن]] برداشت و [[حق]] شمشیر و [[شجاعت]] و [[شهامت]] را ادا کرد.


پس از او [[عبدالله بن رواحه]] با [[عشق]] به شهادت پرچم را گرفت و با [[رجزخوانی]] وارد دریای جنگ شد و با شهامت بی‌نظیری جنگید تا [[شهید]] شد. پس از شهادت عبدالله [[مسلمانان]] [[خالد بن ولید]] را که تازه [[مسلمان]] شده بود و داوطلبانه به همراه [[سپاهیان]] [[اسلام]] به جنگ آمده بود، به دلیل [[جنگجو]] بودنش [[فرمانده سپاه]] کردند. خالد تا شب به زد و خورد پرداخت و چون شب شد، عده‌ای از سپاهیان را به عقب [[لشکر]] فرستاد و چون صبح شد آنها با هیاهو به نزد [[لشکریان]] آمدند که وانمود کنند نیروی کمکی از [[مدینه]] ملحق شده است؛ لذا دشمن دست به حمله نزد و سپاهیان اسلام هم حمله را متوقف کردند و توقف حمله تبدیل به [[متارکه جنگ]] شد. [[رومیان]] از اینکه سپاهیان اسلام حمله نکنند را به عنوان [[پیروزی]] تلقی می‌کردند چون شهامت و [[رشادت]] [[سپاه اسلام]] [[چشم]] آنها را [[خیره]] کرده بود.
پس از او [[عبدالله بن رواحه]] با [[عشق]] به شهادت پرچم را گرفت و با [[رجزخوانی]] وارد دریای جنگ شد و با شهامت بی‌نظیری جنگید تا [[شهید]] شد. پس از شهادت عبدالله، [[مسلمانان]] [[خالد بن ولید]] را که تازه [[مسلمان]] شده بود و داوطلبانه به همراه [[سپاهیان]] [[اسلام]] به جنگ آمده بود، به دلیل [[جنگجو]] بودنش [[فرمانده سپاه]] کردند. خالد تا شب به زد و خورد پرداخت و چون شب شد، عده‌ای از سپاهیان را به عقب [[لشکر]] فرستاد و چون صبح شد آنها با هیاهو به نزد [[لشکریان]] آمدند که وانمود کنند نیروی کمکی از [[مدینه]] ملحق شده است؛ لذا دشمن دست به حمله نزد و سپاهیان اسلام هم حمله را متوقف کردند و توقف حمله تبدیل به [[متارکه جنگ]] شد. [[رومیان]] از اینکه سپاهیان اسلام حمله نکنند را به عنوان [[پیروزی]] تلقی می‌کردند چون شهامت و [[رشادت]] [[سپاه اسلام]] [[چشم]] آنها را [[خیره]] کرده بود.


[[پیامبر]] {{صل}} که در این جنگ حضور نداشت در [[روز]] عملیات در [[مسجد]] بر بالای [[منبر]] بود و حوادث جنگ را برای [[اهل]] مجلس نقل کرد، آن‌گونه که گویا در کنار آنهاست. وقتی جعفر بن ابیطالب به شهادت رسید، پیامبر {{صل}} اشکش جاری شد و خبر [[شهادت]] هر سه [[فرمانده]] را به [[مردم]] بیان کرد.
[[پیامبر]] {{صل}} که در این جنگ حضور نداشت در [[روز]] عملیات در [[مسجد]] بر بالای [[منبر]] بود و حوادث جنگ را برای [[اهل]] مجلس نقل کرد، آن‌گونه که گویا در کنار آنهاست. وقتی جعفر بن ابیطالب به شهادت رسید، پیامبر {{صل}} اشکش جاری شد و خبر [[شهادت]] هر سه [[فرمانده]] را به [[مردم]] بیان کرد.


[[پیامبر اکرم]] از [[مسجد]] راهی [[خانه]] [[جعفر بن ابیطالب]] شد. [[اسماء بنت عمیس]] [[همسر]] جعفر می‌گوید: من آن [[روز]] در خانه نان می‌پختم، بچه‌ها را شستشو داده بودم که ناگاه پیامبر اکرم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم کجا هستند؟ من آنها را نزد [[رسول خدا]] بردم، [[پیامبر]] {{صل}} آنها را در بغل گرفت و نوازش کرد. [[اسماء]] می‌گوید عرض کردم: یا [[رسول الله]] گویا دست [[یتیم نوازی]] بر سرشان می‌کشی؟ [[اشک]] از دیدگان پیامبر {{صل}} جاری شد و فرمود: آری! جعفر به شهادت رسید. من هم [[گریه]] کردم، زنانی که اطرافم بودند آنها هم به گریه افتادند. پیامبر {{صل}} برخاست و به [[خانه فاطمه زهرا]] {{س}} رفت و دستور داد، غذایی برای خانه جعفر تهیه کنید و برای آنها ببرید و به [[همسران]] خود فرمود: به خانه جعفر بروید و در [[عزاداری]] آنها حاضر شوید.
[[پیامبر اکرم]] از [[مسجد]] راهی [[خانه]] [[جعفر بن ابیطالب]] شد. [[اسماء بنت عمیس]] [[همسر]] جعفر می‌گوید: من آن [[روز]] در خانه نان می‌پختم، بچه‌ها را شستشو داده بودم که ناگاه پیامبر اکرم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم کجا هستند؟ من آنها را نزد [[رسول خدا]] بردم، [[پیامبر]] {{صل}} آنها را در بغل گرفت و نوازش کرد. [[اسماء]] می‌گوید عرض کردم: یا [[رسول الله]] گویا دست یتیم نوازی بر سرشان می‌کشی؟ [[اشک]] از دیدگان پیامبر {{صل}} جاری شد و فرمود: آری! جعفر به شهادت رسید. من هم [[گریه]] کردم، زنانی که اطرافم بودند آنها هم به گریه افتادند. پیامبر {{صل}} برخاست و به [[خانه فاطمه زهرا]] {{س}} رفت و دستور داد، غذایی برای خانه جعفر تهیه کنید و برای آنها ببرید و به [[همسران]] خود فرمود: به خانه جعفر بروید و در [[عزاداری]] آنها حاضر شوید.


[[سپاهیان]] [[اسلام]] به [[مدینه]] مراجعت کردند و چون خبر آمدن آنها به [[شهر]] رسید، مردم برای [[دیدار]] آنها به استقبال‌شان شتافتند و پیامبر {{صل}} با [[مسلمانان]] به استقبال آنها شتافت؛ ولی در این استقبال سرد، مردم زبان به [[سرزنش]] باز کردند که چرا با [[برادران]] خود [[پایداری]] نکردید تا شما هم [[شهید]] بشوید؟ کار به جایی رسید که بعضی از آنها از [[خانه‌ها]] بیرون نمی‌آمدند، حتی برای [[نماز]] به مسجد نرفتند. تا اینکه پیامبر اکرم به دنبال آنها فرستاد و جلوی سرزنش مردم را گرفت و آنها را آرام کرد.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۳۴.</ref>.
[[سپاهیان]] [[اسلام]] به [[مدینه]] مراجعت کردند و چون خبر آمدن آنها به [[شهر]] رسید، مردم برای [[دیدار]] آنها به استقبال‌شان شتافتند و پیامبر {{صل}} با [[مسلمانان]] به استقبال آنها شتافت؛ ولی در این استقبال سرد، مردم زبان به [[سرزنش]] باز کردند که چرا با [[برادران]] خود [[پایداری]] نکردید تا شما هم [[شهید]] بشوید؟ کار به جایی رسید که بعضی از آنها از [[خانه‌ها]] بیرون نمی‌آمدند، حتی برای [[نماز]] به مسجد نرفتند. تا اینکه پیامبر اکرم به دنبال آنها فرستاد و جلوی سرزنش مردم را گرفت و آنها را آرام کرد<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۳۴.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش