پرش به محتوا

هجرت به مدینه در معارف و سیره فاطمی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{نبوت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = هجرت به مدینه
| موضوع مرتبط = هجرت به مدینه
خط ۶: خط ۵:
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
}}
}}
== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[رسول اکرم]] {{صل}} برای [[حفظ جان]] و بقای [[رسالت]] خویش، [[سال سیزدهم بعثت]] از [[مکه]] به [[یثرب]] ([[مدینه منوره]]) [[هجرت]] کرد و به [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} سفارش نمود [[شب هجرت]] در بستر وی بخوابد تا [[مشرکان]] را به [[اشتباه]] انداخته و سرگرم کند. و او را به چندین سفارش دیگر توصیه فرمود: از جمله: سفارش فرمود هرگاه وی به جایگاه [[أمن]] خود ([[مدینه]]) رسید شخصی را نزد علی خواهد فرستاد تا به همراه فواطم [[خاندان]] خویش و دیگر [[زنان]] [[مسلمان]]، راهی مدینه گردد و کلیّه امانت‌هایی را که از [[مردم]] نزد آن [[حضرت]] وجود داشته به‌ صاحبانش برگرداند و بدهی‌های [[رسول خدا]] {{صل}} را بپردازد.
[[رسول اکرم]] {{صل}} برای [[حفظ جان]] و بقای [[رسالت]] خویش، [[سال سیزدهم بعثت]] از [[مکه]] به [[یثرب]] ([[مدینه منوره]]) [[هجرت]] کرد و به [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} سفارش نمود [[شب هجرت]] در بستر وی بخوابد تا [[مشرکان]] را به [[اشتباه]] انداخته و سرگرم کند. و او را به چندین سفارش دیگر توصیه فرمود: از جمله: سفارش فرمود هرگاه وی به جایگاه [[أمن]] خود ([[مدینه]]) رسید شخصی را نزد علی خواهد فرستاد تا به همراه فواطم [[خاندان]] خویش و دیگر [[زنان]] [[مسلمان]]، راهی مدینه گردد و کلیّه امانت‌هایی را که از [[مردم]] نزد آن [[حضرت]] وجود داشته به‌ صاحبانش برگرداند و بدهی‌های [[رسول خدا]] {{صل}} را بپردازد.
خط ۱۳: خط ۱۳:
[[امام]] {{ع}} امانت‌های مردم را که به صاحبانشان برگرداند در کنار [[کعبه]] با صدای بلند [[اعلان]] داشت: «مردم! آیا هنوز کسی هست که [[امانت]] خود را دریافت نکرده باشد؟ آیا کسی هست که سفارشی مطرح کند؟ آیا کسی وجود دارد که با رسول خدا {{صل}} [[عهد]] و پیمانی بسته باشد». زمانی‌که کسی به او مراجعه نکرد، [[امیر المؤمنین]] رهسپار مدینه شد تا به رسول خدا {{صل}} بپیوندد<ref>مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۵۸، فصل پیشی گرفتن در هجرت.</ref>.
[[امام]] {{ع}} امانت‌های مردم را که به صاحبانشان برگرداند در کنار [[کعبه]] با صدای بلند [[اعلان]] داشت: «مردم! آیا هنوز کسی هست که [[امانت]] خود را دریافت نکرده باشد؟ آیا کسی هست که سفارشی مطرح کند؟ آیا کسی وجود دارد که با رسول خدا {{صل}} [[عهد]] و پیمانی بسته باشد». زمانی‌که کسی به او مراجعه نکرد، [[امیر المؤمنین]] رهسپار مدینه شد تا به رسول خدا {{صل}} بپیوندد<ref>مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۵۸، فصل پیشی گرفتن در هجرت.</ref>.


علی {{ع}} فواطم را [[روز]] هنگام از مکه خارج ساخت که عبارت بودند از:
علی {{ع}} فواطم را [[روز]] هنگام از مکه خارج ساخت که عبارت بودند از: [[فاطمه زهرا]] {{س}}، [[فاطمه بنت أسد]] [[مادر]] بزرگوار امام {{ع}}، [[فاطمه]] دختر [[زبیر]] بن [[عبد المطلب]] و فاطمه دخت [[حمزة بن عبد المطلب]]؛ برکه، [[امّ ایمن]] دایه و خدمتگزار [[رسول اکرم]] {{صل}} و پسرش أیمن [[غلام]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز در پی آنان راه افتادند و [[ابو واقد لیثی]] فرستاده [[رسول خدا]] {{صل}} نیز با این کاروان به [[مدینه]] بازگشت، وی [[مسئولیت]] راندن شتران را بر عهده داشت و به جهت [[بیم]] از [[دشمن]] آنها را تند می‌راند [[امام علی]] {{ع}} به او فرمود: «[[ابو واقد]]! نسبت به [[زنان]] [[مدارا]] کن، که بدن‌هایی‌ [[ضعیف]] و [[ناتوان]] دارند». وی در پاسخ عرض کرد: بیم دارم مأمورانی که در پی ما هستند از راه برسند. [[حضرت]] فرمود: «نگران مباش رسول خدا {{صل}} هنگام [[هجرت]] به من فرمود: علی! از اکنون هرگز نمی‌توانند آسیبی به تو برسانند» سپس علی {{ع}} در حالی که این [[رجز]] را می‌خواند، شتران را به آرامی به حرکت درآورد.
[[فاطمه زهرا]] {{س}}، [[فاطمه بنت أسد]] [[مادر]] بزرگوار امام {{ع}}، [[فاطمه]] دختر [[زبیر]] بن [[عبد المطلب]] و فاطمه دخت [[حمزة بن عبد المطلب]]؛ برکه، [[امّ ایمن]] دایه و خدمتگزار [[رسول اکرم]] {{صل}} و پسرش أیمن [[غلام]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز در پی آنان راه افتادند و [[ابو واقد لیثی]] فرستاده [[رسول خدا]] {{صل}} نیز با این کاروان به [[مدینه]] بازگشت، وی [[مسئولیت]] راندن شتران را بر عهده داشت و به جهت [[بیم]] از [[دشمن]] آنها را تند می‌راند [[امام علی]] {{ع}} به او فرمود: «[[ابو واقد]]! نسبت به [[زنان]] [[مدارا]] کن، که بدن‌هایی‌ [[ضعیف]] و [[ناتوان]] دارند». وی در پاسخ عرض کرد: بیم دارم مأمورانی که در پی ما هستند از راه برسند. [[حضرت]] فرمود: «نگران مباش رسول خدا {{صل}} هنگام [[هجرت]] به من فرمود: علی! از اکنون هرگز نمی‌توانند آسیبی به تو برسانند» سپس علی {{ع}} در حالی که این [[رجز]] را می‌خواند، شتران را به آرامی به حرکت درآورد.


{{عربی|وَ لَيْسَ إِلَّا اللَّهُ فَارْفَعْ ظَنَّكَا يَكْفِيكَ رَبُ النَّاسِ مَا أَهَمَّكَا}}
{{عربی|وَ لَيْسَ إِلَّا اللَّهُ فَارْفَعْ ظَنَّكَا يَكْفِيكَ رَبُ النَّاسِ مَا أَهَمَّكَا}}
قدرتی [[برتر]] از [[قدرت خدا]] وجود ندارد گمانی غیر از این نداشته باش آنچه تو را بیمناک ساخته [[خداوند]] برطرف خواهد نمود.
قدرتی [[برتر]] از [[قدرت خدا]] وجود ندارد گمانی غیر از این نداشته باش آنچه تو را بیمناک ساخته [[خداوند]] برطرف خواهد نمود.
حضرت طی مسیر نمود، هنگامی که به نزدیکی «ضجنان» رسیدند، هفت سوار نقابدار از پهلوانان نامی [[قریش]] که در تعقیب آنها بودند، به آنان رسیدند و «جناح» غلام [[حارث بن امیه]] هشتمین نفر آنان را تشکیل می‌داد و فردی [[شجاع]] و بی‌پروا بود. امام علی {{ع}} رو به أیمن و واقد کرد و با اینکه دشمن دیده می‌شد، به آن‌دو فرمود: «شتران را بخوابانید و زانوهای آنها را محکم ببندید». و خود جلو آمد و زنان را پیاده کرد و دشمن نزدیک شده بود، حضرت با [[شمشیر]] برهنه در برابر آنها قرار گرفت. آن جمع به سمت [[امام]] آمده و گفتند: [[تصور]] کردی می‌توانی این زنان را از چنگ ما برهانی؟ پدرت به عزایت بنشیند برگرد، حضرت فرمود: «اگر بازنگردم چه؟» گفتند: به ناچار باید برگردی، وگرنه سرت را برمی‌گردانیم و سواران دشمن به زنان و شتران نزدیک شدند تا در آنها ایجاد [[رعب]] و [[وحشت]] نمایند، که علی {{ع}} از آنان جلوگیری کرد.
حضرت طی مسیر نمود، هنگامی که به نزدیکی «ضجنان» رسیدند، هفت سوار نقابدار از پهلوانان نامی [[قریش]] که در تعقیب آنها بودند، به آنان رسیدند و «جناح» غلام [[حارث بن امیه]] هشتمین نفر آنان را تشکیل می‌داد و فردی [[شجاع]] و بی‌پروا بود. امام علی {{ع}} رو به أیمن و واقد کرد و با اینکه دشمن دیده می‌شد، به آن‌دو فرمود: «شتران را بخوابانید و زانوهای آنها را محکم ببندید». و خود جلو آمد و زنان را پیاده کرد و دشمن نزدیک شده بود، حضرت با [[شمشیر]] برهنه در برابر آنها قرار گرفت. آن جمع به سمت [[امام]] آمده و گفتند: [[تصور]] کردی می‌توانی این زنان را از چنگ ما برهانی؟ پدرت به عزایت بنشیند برگرد، حضرت فرمود: «اگر بازنگردم چه؟» گفتند: به ناچار باید برگردی، وگرنه سرت را برمی‌گردانیم و سواران دشمن به زنان و شتران نزدیک شدند تا در آنها ایجاد [[رعب]] و [[وحشت]] نمایند، که علی {{ع}} از آنان جلوگیری کرد.


جناح، شمشیری حواله سر [[امیر المؤمنین]] {{ع}} کرد، [[حضرت]] ضربت او را جا خالی داد و با چابکی ضربتی بر کتف او وارد ساخت که [[شمشیر]]، او را دو نیمه ساخت و به کتف اسبش رسید و سپس با شمشیر به بقیه حمله‌ور شد.
جناح، شمشیری حواله سر [[امیر المؤمنین]] {{ع}} کرد، [[حضرت]] ضربت او را جا خالی داد و با چابکی ضربتی بر کتف او وارد ساخت که [[شمشیر]]، او را دو نیمه ساخت و به کتف اسبش رسید و سپس با شمشیر به بقیه حمله‌ور شد. آنان از برابرش پا به فرار گذاشتند و به [[امام]] گفتند: ای پسر [[ابو طالب]] ما را ببخش‌ و از ما درگذر. حضرت فرمود: «من اکنون به سوی پسر عمویم [[رسول خدا]] {{صل}} رهسپارم، هرکس [[دوست]] دارد بدنش را قطعه‌قطعه و [[زمین]] را از خونش [[سیراب]] سازم، مرا تعقیب کند». بدین ترتیب، [[دشمن]] با [[خواری]] و [[ذلّت]] و [[شکست]]، به دیار خود بازگشتند.
آنان از برابرش پا به فرار گذاشتند و به [[امام]] گفتند: ای پسر [[ابو طالب]] ما را ببخش‌ و از ما درگذر. حضرت فرمود: «من اکنون به سوی پسر عمویم [[رسول خدا]] {{صل}} رهسپارم، هرکس [[دوست]] دارد بدنش را قطعه‌قطعه و [[زمین]] را از خونش [[سیراب]] سازم، مرا تعقیب کند». بدین ترتیب، [[دشمن]] با [[خواری]] و [[ذلّت]] و [[شکست]]، به دیار خود بازگشتند.


آن‌گاه [[امیر المؤمنین]] {{ع}} رو به همراهانش أیمن و [[ابو واقد]] کرد و به آنها فرمود: «زانوی شتران خود را باز کنید» سپس پیروزمندانه کاروان را به حرکت درآورد تا در «ضجنان» فرود آمدند یک شبانه‌روز در آنجا درنگ کردند و جمعی از [[مؤمنان]] [[مستضعف]] به آن بزرگوار پیوستند. آن‌شب را تا صبح در همه حالات، به [[نماز]] و [[راز و نیاز]] و [[یاد خدا]] سپری کردند، آن‌گاه امام {{ع}} [[نماز صبح]] را با آنان به [[جماعت]] خواند و پس از آن مسیر خود را ادامه داده تا به منطقه «[[قباء]]» نزدیک [[مدینه]] رسیده و به [[رسول اکرم]] {{صل}} که در آن سامان در [[انتظار]] آنان به سر می‌برد، پیوستند<ref>مناقب، ج۱، ص۱۸۴.</ref>.
آن‌گاه [[امیر المؤمنین]] {{ع}} رو به همراهانش أیمن و [[ابو واقد]] کرد و به آنها فرمود: «زانوی شتران خود را باز کنید» سپس پیروزمندانه کاروان را به حرکت درآورد تا در «ضجنان» فرود آمدند یک شبانه‌روز در آنجا درنگ کردند و جمعی از [[مؤمنان]] [[مستضعف]] به آن بزرگوار پیوستند. آن‌شب را تا صبح در همه حالات، به [[نماز]] و [[راز و نیاز]] و [[یاد خدا]] سپری کردند، آن‌گاه امام {{ع}} [[نماز صبح]] را با آنان به [[جماعت]] خواند و پس از آن مسیر خود را ادامه داده تا به منطقه «[[قباء]]» نزدیک [[مدینه]] رسیده و به [[رسول اکرم]] {{صل}} که در آن سامان در [[انتظار]] آنان به سر می‌برد، پیوستند<ref>مناقب، ج۱، ص۱۸۴.</ref>.


قبل از رسیدن آنان به آن منطقه [[فرشته وحی]] بر رسول خدا {{صل}} فرود آمد و آیاتی از [[قرآن مجید]] را در [[شأن]] آنان نازل کرد از جمله:
قبل از رسیدن آنان به آن منطقه [[فرشته وحی]] بر رسول خدا {{صل}} فرود آمد و آیاتی از [[قرآن مجید]] را در [[شأن]] آنان نازل کرد از جمله: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ...}}<ref>«(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.</ref>.
{{متن قرآن|الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ...}}<ref>«(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.</ref>.
 
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} پانزده [[روز]] در منطقه «قباء» در انتظار ورود کاروان علی {{ع}} درنگ فرمود و در آن [[فرصت]] [[مسجد]] «قباء» را بنا کرد که در مورد آن آیاتی نازل گردید:
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} پانزده [[روز]] در منطقه «قباء» در انتظار ورود کاروان علی {{ع}} درنگ فرمود و در آن [[فرصت]] [[مسجد]] «قباء» را بنا کرد که در مورد آن آیاتی نازل گردید: {{متن قرآن|لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ}}<ref>«بی‌گمان مسجدی که از روز نخست بنیان آن را بر پرهیزگاری نهاده‌اند سزاوارتر است که در آن حاضر گردی» سوره توبه، آیه ۱۰۸.</ref>.
{{متن قرآن|لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ}}<ref>«بی‌گمان مسجدی که از روز نخست بنیان آن را بر پرهیزگاری نهاده‌اند سزاوارتر است که در آن حاضر گردی» سوره توبه، آیه ۱۰۸.</ref>.
 
مسجدی که از [[روز]] نخست بر اساس و پایه [[تقوا]] بنا شده، شایسته‌تر است که در آن به [[عبادت]] بایستی. از این‌رو، حضرت [[مردم]] را به [[نماز خواندن]] در آن [[مسجد]] و پر رونق نگاه داشتن آن [[تشویق]] و [[پاداش]] بزرگ کسی را که در آن [[نماز]] بگزارد بیان فرمود.


مسجدی که از [[روز]] نخست بر اساس و پایه [[تقوا]] بنا شده، شایسته‌تر است که در آن به [[عبادت]] بایستی.
از این‌رو، [[حضرت]] [[مردم]] را به [[نماز خواندن]] در آن [[مسجد]] و پر رونق نگاه داشتن آن [[تشویق]] و [[پاداش]] بزرگ کسی را که در آن [[نماز]] بگزارد بیان فرمود.
پس از استراحت کاروان، [[رسول خدا]] {{صل}} همراه با [[یاران]] و [[خاندان]] خویش رهسپار [[مدینه]] گردید و انبوه جمعیّت [[مسلمان]] با خواندن اشعار و سرودهای محلّی و شعارهای خوش‌آمد گویی از آن بزرگوار [[مراسم]] استقبال به جای آوردند و بزرگان یثرب و سران [[قبایل]] [[أوس]] و [[خزرج]]، تشریف‌فرمایی [[رسول اکرم]] {{صل}} را خیرمقدم گفته و کلیه امکانات [[مالی]] و نظامی خود را در [[اختیار]] آن حضرت قرار دادند. هرگاه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در مسیر خود از محلّه‌های [[مسلمانان]] عبور می‌کرد بزرگان آن مناطق پیشاپیش دیگران سعی در گرفتن مهار [[ناقه]] حضرت داشتند تا شاید رسول خدا {{صل}} برای [[پذیرایی]] و [[امنیت]] در محله آنان [[نزول]] اجلال فرماید و [[پیامبر اسلام]] در [[حق]] همه آنان [[دعای خیر]] می‌کرد و می‌فرمود: «مسیر شتر را باز بگذارید که خودش [[مأمور]] است».
پس از استراحت کاروان، [[رسول خدا]] {{صل}} همراه با [[یاران]] و [[خاندان]] خویش رهسپار [[مدینه]] گردید و انبوه جمعیّت [[مسلمان]] با خواندن اشعار و سرودهای محلّی و شعارهای خوش‌آمد گویی از آن بزرگوار [[مراسم]] استقبال به جای آوردند و بزرگان یثرب و سران [[قبایل]] [[أوس]] و [[خزرج]]، تشریف‌فرمایی [[رسول اکرم]] {{صل}} را خیرمقدم گفته و کلیه امکانات [[مالی]] و نظامی خود را در [[اختیار]] آن حضرت قرار دادند. هرگاه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در مسیر خود از محلّه‌های [[مسلمانان]] عبور می‌کرد بزرگان آن مناطق پیشاپیش دیگران سعی در گرفتن مهار [[ناقه]] حضرت داشتند تا شاید رسول خدا {{صل}} برای [[پذیرایی]] و [[امنیت]] در محله آنان [[نزول]] اجلال فرماید و [[پیامبر اسلام]] در [[حق]] همه آنان [[دعای خیر]] می‌کرد و می‌فرمود: «مسیر شتر را باز بگذارید که خودش [[مأمور]] است».


خط ۳۷: خط ۳۵:


زهرای مرضیّه {{س}} مدت هفت ماه در کنار [[پدر]] به سر برد تا ساختمان مسجد و [[خانه رسول خدا]] {{صل}} به پایان رسید. [[خانه پیامبر]] بسیار ساده و بی‌پیرایه و دارای چند اطاق بود که برخی از آنها با سنگ و بعضی با شاخه درخت خرما ساخته شده بودند، اما [[حسن مجتبی]] {{ع}} [[نواده رسول اکرم]] {{صل}} در روایتی که از آن بزرگوار رسیده در خصوص ارتفاع سقف خانه رسول خدا {{صل}}‌ فرموده است: من در [[جوانی]] وارد اطاق‌های [[رسول خدا]] {{صل}} که می‌شدم، دستم به سقف آنها می‌رسید.
زهرای مرضیّه {{س}} مدت هفت ماه در کنار [[پدر]] به سر برد تا ساختمان مسجد و [[خانه رسول خدا]] {{صل}} به پایان رسید. [[خانه پیامبر]] بسیار ساده و بی‌پیرایه و دارای چند اطاق بود که برخی از آنها با سنگ و بعضی با شاخه درخت خرما ساخته شده بودند، اما [[حسن مجتبی]] {{ع}} [[نواده رسول اکرم]] {{صل}} در روایتی که از آن بزرگوار رسیده در خصوص ارتفاع سقف خانه رسول خدا {{صل}}‌ فرموده است: من در [[جوانی]] وارد اطاق‌های [[رسول خدا]] {{صل}} که می‌شدم، دستم به سقف آنها می‌رسید.
اثاثیه‌ای را که [[رسول اکرم]] {{صل}} برای [[خانه]] جدید خود [[تدارک]] دیده بود، فوق‌العاده ساده و معمولی و بی‌پیرایه بود، آن بزرگوار برای خود تختی از چوب تهیه کرده بود که پایه‌هایش به وسیله لیف‌های خرما به یکدیگر بسته شده بود. [[فاطمه زهرا]] {{س}} در [[سرزمین]] [[هجرت]] و در خانه [[پدر]] بزرگوار خویش که در [[سرزمین اسلام]]، از کمال [[سادگی]] برخوردار بود، استقرار یافت تا از توجه و [[عنایت]] و علاقه و [[محبّت]] پدر بهره‌مند گردد، عنایت و توجه و محبّتی که هیچ [[زن]] و هیچ‌یک از [[مردم]] غیر از [[فاطمه]]، نظیر آن‌را برخوردار نبود.
اثاثیه‌ای را که [[رسول اکرم]] {{صل}} برای [[خانه]] جدید خود [[تدارک]] دیده بود، فوق‌العاده ساده و معمولی و بی‌پیرایه بود، آن بزرگوار برای خود تختی از چوب تهیه کرده بود که پایه‌هایش به وسیله لیف‌های خرما به یکدیگر بسته شده بود. [[فاطمه زهرا]] {{س}} در [[سرزمین]] [[هجرت]] و در خانه [[پدر]] بزرگوار خویش که در [[سرزمین اسلام]]، از کمال [[سادگی]] برخوردار بود، استقرار یافت تا از توجه و [[عنایت]] و علاقه و [[محبّت]] پدر بهره‌مند گردد، عنایت و توجه و محبّتی که هیچ [[زن]] و هیچ‌یک از [[مردم]] غیر از [[فاطمه]]، نظیر آن‌را برخوردار نبود.


فاطمه زهرا {{س}} دخت رسول اکرم {{صل}} با هجرت از [[مکه]] به [[مدینه]] به این خانه پا نهاد تا پدر بزرگوار خود را میان یارانش نظاره‌گر باشد، یارانی که در راه او [[جان]] خویش را [[فدا]] می‌ساختند و نیز آن [[حضرت]] را [[همراهی]] می‌کردند، [[مهاجران]] در کنار [[برادران]] [[مسلمان]] خویش از [[اوس و خزرج]]، [[امنیّت]] و [[آرامش]] یافتند و در کنار [[نبیّ اکرم]] {{صل}} به [[تبلیغ اسلام]] و [[برنامه‌ریزی]] برای فردایی بهتر پرداختند. رسول خدا {{صل}} میان مهاجران و [[مسلمانان]] مدینه [[پیمان برادری]] ایجاد کرد تا [[بیم]] و [[نگرانی]] [[غربت]] را از [[دل]] آنان بزداید و با ایجاد این پیوند [[برادری]]، آنها را در یک صف که همان [[ایمان به خدای یکتا]] و [[بی‌شریک]] بود قرار داد و بعضی را به برخی دیگر مرتبط ساخت و علی {{ع}} را به برادری خود برگزید و در جمع انبوه [[مهاجر]] و [[انصار]] دست او را گرفت و فرمود:
فاطمه زهرا {{س}} دخت رسول اکرم {{صل}} با هجرت از [[مکه]] به [[مدینه]] به این خانه پا نهاد تا پدر بزرگوار خود را میان یارانش نظاره‌گر باشد، یارانی که در راه او [[جان]] خویش را [[فدا]] می‌ساختند و نیز آن [[حضرت]] را [[همراهی]] می‌کردند، [[مهاجران]] در کنار [[برادران]] [[مسلمان]] خویش از [[اوس و خزرج]]، [[امنیّت]] و [[آرامش]] یافتند و در کنار [[نبیّ اکرم]] {{صل}} به [[تبلیغ اسلام]] و [[برنامه‌ریزی]] برای فردایی بهتر پرداختند. رسول خدا {{صل}} میان مهاجران و [[مسلمانان]] مدینه [[پیمان برادری]] ایجاد کرد تا [[بیم]] و [[نگرانی]] [[غربت]] را از [[دل]] آنان بزداید و با ایجاد این پیوند [[برادری]]، آنها را در یک صف که همان [[ایمان به خدای یکتا]] و [[بی‌شریک]] بود قرار داد و بعضی را به برخی دیگر مرتبط ساخت و علی {{ع}} را به برادری خود برگزید و در جمع انبوه [[مهاجر]] و [[انصار]] دست او را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|هذا أخي و وصيّي و وارثي من بعدي}}<ref>قادتنا، از میلانی، ج۳، ص۳۸۹ به نقل از حیاة الحیوان، ج۱، ص۱۱۸؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۷۷.</ref>؛ این شخص (علی) [[وصیّ]] و [[وارث]] پس از من خواهد بود.
{{متن حدیث|هذا أخي و وصيّي و وارثي من بعدي}}<ref>قادتنا، از میلانی، ج۳، ص۳۸۹ به نقل از حیاة الحیوان، ج۱، ص۱۱۸؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۷۷.</ref>؛
این شخص (علی) [[وصیّ]] و [[وارث]] پس از من خواهد بود.


بر این پیمان برادری که علی {{ع}} بدان دست یافت دیری نگذشت که به [[افتخار]] دامادی نبیّ اکرم {{صل}} و همسری محبوب‌ترین [[دختران پیامبر]] و عزیزتر از [[جان]] آن [[حضرت]] نیز نائل آمد.
بر این پیمان برادری که علی {{ع}} بدان دست یافت دیری نگذشت که به [[افتخار]] دامادی نبیّ اکرم {{صل}} و همسری محبوب‌ترین [[دختران پیامبر]] و عزیزتر از [[جان]] آن [[حضرت]] نیز نائل آمد.
خط ۴۷: خط ۴۴:
[[رسول خدا]] {{صل}} پس از استقرار در [[مدینه]] با «[[سوده]]» [[ازدواج]] کرد، وی نخستین زنی بود که [[رسول اکرم]] {{صل}} بعد از [[رحلت]] [[حضرت خدیجه]] [[رضوان]] [[الله]] علیها، او را به ازدواج خویش درآورد و پس از او با «[[ام سلمه]]، دخت [[ابو امیة]]» ازدواج نمود و [[سرپرستی]] امور دختر گرامی‌اش [[حضرت زهرا]] {{س}} را به این بانوی گرامی سپرد.
[[رسول خدا]] {{صل}} پس از استقرار در [[مدینه]] با «[[سوده]]» [[ازدواج]] کرد، وی نخستین زنی بود که [[رسول اکرم]] {{صل}} بعد از [[رحلت]] [[حضرت خدیجه]] [[رضوان]] [[الله]] علیها، او را به ازدواج خویش درآورد و پس از او با «[[ام سلمه]]، دخت [[ابو امیة]]» ازدواج نمود و [[سرپرستی]] امور دختر گرامی‌اش [[حضرت زهرا]] {{س}} را به این بانوی گرامی سپرد.


امّ سلمه می‌گوید: رسول اکرم {{صل}} مرا به ازدواج خویش درآورد و امور مربوط به [[فاطمه زهرا]] {{س}} را به من سپرد و من به [[تربیت]] و [[راهنمایی]] آن مخدّره پرداختم، ولی به [[خدا]] [[سوگند]]! [[ادب]] [[زهرا]] از من بیشتر و به تمام [[کارها]] از من آشناتر بود<ref>دلائل الامامه، ص۱۲.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۹۱.</ref>.
امّ سلمه می‌گوید: رسول اکرم {{صل}} مرا به ازدواج خویش درآورد و امور مربوط به [[فاطمه زهرا]] {{س}} را به من سپرد و من به [[تربیت]] و [[راهنمایی]] آن مخدّره پرداختم، ولی به [[خدا]] [[سوگند]]! [[ادب]] [[زهرا]] از من بیشتر و به تمام [[کارها]] از من آشناتر بود<ref>دلائل الامامه، ص۱۲.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۹۱.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۲٬۹۹۵

ویرایش