|
|
خط ۸۸: |
خط ۸۸: |
|
| |
|
| [[زهرای مرضیه]] {{س}} [[فرزندی]] چون [[حسین]] {{ع}} [[تربیت]] کرد که در [[راه خدا]] و برای [[مبارزه با جور]] و [[ظلم]] و ستمپیشگان، از جان خود و [[خاندان]] و عزیزترین یارانش گذشت، تا با [[خون]] مقدسش درخت سر برافراشته اسلام را آبیاری نماید. زنانی چون [[زینب]] و [[ام کلثوم]] در دامان زهرا {{س}} تربیت یافتند و به آنان درس [[از خودگذشتگی]] و جانفشانی و [[پایداری]] در برابر ستمپیشگان را آموخت، تا در برابر [[سلطه]] ارباب [[جور]] و [[ستم]]، سر فرود نیاورده و [[تسلیم]] نشوند و در کمال جرأت و [[صراحت]] در برابر [[قدرت]] [[بنی امیّه]] به [[حق]]، سخن گویند تا از اهمیّت [[توطئه]] بر ضدّ [[دین]] و [[امّت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} پرده برداشته شود.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۱۲۹.</ref>. | | [[زهرای مرضیه]] {{س}} [[فرزندی]] چون [[حسین]] {{ع}} [[تربیت]] کرد که در [[راه خدا]] و برای [[مبارزه با جور]] و [[ظلم]] و ستمپیشگان، از جان خود و [[خاندان]] و عزیزترین یارانش گذشت، تا با [[خون]] مقدسش درخت سر برافراشته اسلام را آبیاری نماید. زنانی چون [[زینب]] و [[ام کلثوم]] در دامان زهرا {{س}} تربیت یافتند و به آنان درس [[از خودگذشتگی]] و جانفشانی و [[پایداری]] در برابر ستمپیشگان را آموخت، تا در برابر [[سلطه]] ارباب [[جور]] و [[ستم]]، سر فرود نیاورده و [[تسلیم]] نشوند و در کمال جرأت و [[صراحت]] در برابر [[قدرت]] [[بنی امیّه]] به [[حق]]، سخن گویند تا از اهمیّت [[توطئه]] بر ضدّ [[دین]] و [[امّت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} پرده برداشته شود.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۱۲۹.</ref>. |
|
| |
| == همدوش [[پیامبر]] {{صل}} ==
| |
| === زهرا {{س}} پیش از [[فتح]] مکه ===
| |
| از آن زمانکه [[رسول خدا]] {{صل}} وارد [[مدینه منوّره]] شد همواره در صدد نابود ساختن ارکان [[جاهلیت]] و خشکاندن ریشهها و متلاشی نمودن مراکز و پایگاههای آن برآمد. بنابراین، [[حیات]] و [[زندگی]] رسول اکرم {{صل}} در مدینه منوّره همانند [[مکّه]]، در راستای [[مبارزه]] و [[سازندگی]]، [[نبرد]] با [[مشرکان]] و [[منافقان]] و [[یهود]] و [[مسیحیان]] و ایجاد [[دولت]] بزرگ [[اسلامی]] و گسترش [[دعوت]] و [[تبلیغ]] آن در تمام نقاطی که امکان رسیدن صدای [[توحید]] و [[یکتاپرستی]] بدانجا میسّر بود، تلقّی میشد. [[رسول اکرم]] {{صل}} گاهی با [[سخن گفتن]] و [[اعتقاد]] و [[ایمان]] و گاهی با [[قدرت]] [[شمشیر]] و نیروی خویش و به شیوهای که موقعیت و [[حکمت]] اقتضا میکرد، به [[مبارزه]] میپرداخت.
| |
|
| |
| [[پیامبر اسلام]] {{صل}} اینگونه و در مرحله بسیار [[دشواری]] به مبارزه پرداخت و [[اموال]] و [[سپاه]] و امکانات نظامی وی نه تنها با امکانات [[لشکریان]] [[احزاب]] و نیروهای [[جور]] و [[ستم]] و گمراهگری که مانع [[پیشرفت]] [[حق]] و [[هدایت الهی]] بودند، [[برابری]] نمیکرد بلکه به مراتب [[پایینتر]] از آنان بود، امّا تمام قدرت و توان آن حضرت بر ایمان وی و [[امید]] به [[پیروزی]] از پیشگاه [[پروردگار]] خویش و بر [[ایثارگری]] [[یاران باوفا]] و مخلصش، [[استوار]] بود.
| |
|
| |
| کسی که به مطالعه [[تاریخ]] [[رسالت]] و [[مبارزات]] رسول اکرم {{صل}} و [[صبر]] و [[بردباری]] آن بزرگوار بپردازد، به [[عظمت]] این [[انسان]] بزرگ آرمانخواه آشنا میشود و به قدرت و [[عزم]] و [[اراده]] و درجه صبر و [[شکیبایی]] و توجهات و [[عنایات]] [[الهی]] از او و [[مبارزاتی]] که پرچمداری [[جهاد]] و مبارزه را در برابر وی عهدهدار بودند، پی میبرد و کانون پیروزی و قدرت [[واقعی]] را درمییابد.
| |
|
| |
| این برهه از مبارزات سخت و دشوار، با تمام شرایط و ابعادش، بر [[فاطمه زهرا]] {{س}} گذشت و آن مخدّره در پرتو [[حمایت]] شوهر و [[پدر]] بزرگوارش و با [[روح]] لطیف و [[احساسات]] خود و با تلاش در [[خانه]] و [[همکاری]] و مشارکت با پدر ارجمندش در [[رنج]] و [[گرفتاریها]]، [[زندگی]] کرد. [[فاطمه]] {{س}} [[شاهد]] جهاد و مبارزه پدر و صبر و بردباری آن حضرت و ناظر مجروح شدن وجود [[مقدس]] [[نبیّ اکرم]] {{صل}} در [[جنگ]] ([[احد]]) و شکسته شدن دندان [[مبارک]] آن بزرگمرد بود و با چشم خود میدید که [[منافقان]] پدرش را چگونه تنها گذاشتند و نظارهگر [[شهادت]] عموی پدرش حضرت [[حمزه]] [[شیر خدا]] و جمعی از [[مؤمنان]] برجسته و [[یاران]] آن حضرت بود.
| |
|
| |
| [[روایت]] شده: هنگامی که [[فاطمه زهرا]] {{س}} و [[صفیّه]]- پس از [[جنگ احد]]- [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} شرفیاب شدند و چشمشان به وجود [[مقدس]] [[پیامبر]] افتاد رسول خدا {{صل}} به علی {{ع}} دستور داد: (علی [[جان]]) مگذار عمّهام وضعیّت مرا ببیند او را نگاه دار ولی اجازه بده [[فاطمه]] نزدم بیاید. وقتی فاطمه به رسول خدا {{صل}} نزدیک شد و چشمش به پیشانی شکسته و دهان پر از [[خون]] [[پدر]] افتاد، فریاد زد و به [[پاک]] کردن خون مشغول شد و همواره میگفت: [[خشم]] شدید [[خدا]] بر کسانی که چهره [[پیامبر خدا]] را خونین ساختند. [[رسول اکرم]] {{صل}} با دست [[مبارک]] خود، خون چهرهاش را برمیگرفت و به هوا میپاشید و قطرهای از آنها باز نمیگشت<ref>بحار الانوار، ج۲، ص۹۶؛ احمد بن حنبل در مسند خود، ج۵، ص۳۳۴ روایت را به همین معنا آورده است.</ref>.
| |
|
| |
| فاطمه {{س}} میکوشید زخم [[بدن رسول خدا]] {{صل}} را پانسمان کند و از [[خونریزی]] جلوگیری به عمل آورد، علی {{ع}} بر زخم آب میریخت و فاطمه آن را شستشو میداد و زمانیکه [[دخت رسول خدا]] از بند آمدن خون [[مأیوس]] شد قطعه حصیری را در [[آتش]] سوخت و به خاکستر تبدیل شد و خاکستر آن را بر زخم نهاد تا خونریزی قطع شد<ref>فضائل الخمسه، ج۳، ص۱۶۱.</ref>.
| |
|
| |
| [[تاریخ]] حاکی است که [[زهرای مرضیه]] {{س}} با [[روح]] و [[احساسات]] لطیف خویش در موارد بسیاری از [[مبارزات]] و [[صبر]] و [[بردباری]] و [[جهاد]] پدر، با آن بزرگوار تشریک مساعی داشت.
| |
|
| |
| روایت شده: رسول اکرم {{صل}} در بازگشت از نبردی، با ورود به [[شهر]]، داخل [[مسجد]] شد و دو رکعت [[نماز]] بجا آورد و آنگاه - طبق معمول - قبل از رفتن به خانههای همسرانش، به [[خانه]] [[زهرا]] رفت تا از وی [[دیدار]] و از دیدنش شادمان گردد ولی زهرا {{س}} با [[مشاهده]] آثار خستگی زاید الوصفی در چهره پدر بزرگوار، نگران شد و به [[گریه]] افتاد، رسول خدا {{صل}} پرسید: فاطمه جان! چرا گریه میکنی؟ عرضه داشت: [[پدر]] [[جان]]! میبینم رنگ چهره مبارکت زرد شده است. حضرت فرمود: [[فاطمه]] جان! خدای عزّوجلّ پدرت را به رسالتی برانگیخته که وارد هر خانهای چه از خشت و گل و چه از چادر موئین خواهد شد، به [[عزّت]] در [[ایمان]] و یا به [[ذلّت]] در [[کفر]] و بدین ترتیب [[رسالت]] پدرت همه کره [[زمین]] را فراخواهد گرفت<ref>فضائل الخمسه فیروزآبادی، ج۳، ص۱۶۱؛ حلیة الأولیاء ابو نعیم، ج۲، ص۳۰؛ کنز العمال، ج۱، ح۱۴۴۸.</ref>.
| |
|
| |
| مهر و [[عاطفه]] و توجه و [[عنایت]] و [[ایثار]] و [[از خودگذشتگی]] و مشارکت زهرا {{س}} با پدر بزرگوارش به عنوان [[رهبر]] و [[پیامبر عظیم الشأن اسلام]] در [[سختیها]] و تنگناها، محدود به همین نمیشد. روزی [[رسول خدا]] {{صل}} که در کنار یارانش برای سنگربندی [[مدینه]] و [[حراست]] از [[اسلام]]، مشغول حفر [[خندق]] بود [[فاطمه زهرا]] {{س}} که قرص نانی در دست داشت [[خدمت]] پدر رسید و آن را به [[دست حضرت]] داد، رسول خدا {{صل}} فرمود: فاطمه جان! چه برایم آوردهای؟ عرضه داشت: این نانها را برای فرزندانم پخته بودم و قرصی از آن را برای شما آوردم. رسول خدا {{صل}} فرمود: دخترم! این نخستین غذایی است که پدرت پس از سه [[روز]] در دهان مینهد<ref>ذخائر العقبی، ص۴۷؛ فضائل الخمسه، ج۳، ص۱۶۱.</ref>.
| |
|
| |
| اینگونه عملکرد، پرتوی درخشان از [[جهاد]] و [[مبارزه]] یک [[زن]] [[مسلمان]] ارائه میدهد که [[زهرای مرضیه]] {{س}} آن را در پرتو [[حمایت]] رسول خدا {{صل}} به منصّه [[ظهور]] رساند. آن مخدّره برای تقویت [[دین]] با تمام توان مشارکت میجوید و دوشادوش پدر و [[همسر]] و فرزندانش در یک عرصه و یک خندق، به جهاد و مبارزه میپردازد تا در صفحات [[تاریخ]] برای نسلهای بعدی [[مسلمانان]]، درسی عملی بنگارد تا این [[نسل]] به دور از [[هوا و هوس]] و بیهودهگرایی و [[تباهی]] به [[زندگی]] برخاسته از [[ایمانی]] که اساس و پایهاش، [[توحید]] و [[یکتاپرستی]] است، پی ببرد و آشنا گردد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۱۳۰.</ref>.
| |
|
| |
| === زهرا {{س}} در [[فتح]] مکه===
| |
| آنگاه که [[بانوی بانوان]] [[حضرت فاطمه]] {{س}} [[شاهد]] سر فرودآوردن بخش عظیمی از [[مردم]] [[جزیرة العرب]] تحت [[قلمرو حکومت اسلامی]] و [[گرایش]] به [[رسالت]] [[پدر]] بزرگوارش بود، [[احساس]] [[سرور]] و [[شادمانی]] میکرد. اکنون این [[قریش]] بود که با آن همه [[گستاخی]] و غرورش یکی از سران خود را به یثرب پایتخت و مرکز [[اسلام]] اعزام میدارد تا جهت تمدید مدت پیماننامهای که در [[سفر]] [[عمره]] [[رسول خدا]] {{صل}} در [[سال ۶ هجری]] در [[حدیبیه]] به امضای دو طرف رسید، با [[نبیّ اکرم]] {{صل}} گفت و گو و [[مذاکره]] کند.
| |
|
| |
| قریش پس از [[پیمانشکنی]] خود نسبت به قراردادی که به امضای دو طرف رسیده بود، [[رئیس]] خود [[ابو سفیان]] را به [[مدینه]] فرستادند تا درخواست قریش را بر [[پیامبر]] عرضه کند ولی از آنجا که پاسخی از رسول خدا {{صل}} نشنید، به گروهی از [[مسلمانان]] [[پناه]] جست و هیچکس حتی دخترش [[رمله]] [[همسر پیامبر]] او را پناه نداد، به علی {{ع}} و [[فاطمه زهرا]] {{س}} [[متوسل]] شد تا در پیشگاه رسول [[خدا]] {{صل}} برایش وساطت کنند و [[امام علی]] و [[زهرا]] و [[حسنین]] {{عم}} هیچیک، درخواست او را پذیرا نشدند وقتی ابو سفیان از پناه جستن به مسلمانان [[مأیوس]] شد، [[نومید]] و ترسان و [[شکست]] خورده، با ناکامی و [[خواری]] و [[ذلّت]] به [[مکه]] بازگشت.
| |
|
| |
| زهرای [[اطهر]] {{س}} از برخورد پدر بزرگوارش با ابو سفیان، [[یقین]] حاصل کرد که حضرت به زودی مکه را خواهد گشود، ایّام [[فتح مکه]] نزدیک شد و [[رسول اکرم]] {{صل}} با سپاهی به [[استعداد]] ده هزار تن از مسلمانان که [[پرچم]] رسول خدا {{صل}} را [[پسر عمو]] و وصیاش [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} در دست داشت، رهسپار مکه گردید و [[فاطمه]] {{س}} نیز به همراه دیگر [[زنان]] [[مسلمان]]، پدر بزرگوارش را [[همراهی]] میکرد، [[حضرت زهرا]] {{س}} در کنار پدر ارجمند خویش، از [[پیروزی]] و [[ظفر]] به دست آمده در فتح مکه، شاد و مسرور بود. وی [[بتها]] را زیر پای پدر میدید و قریش به آن حضرت پناه میجستند و میگفتند: تو [[برادری]] بزرگوار و پسر برادری ارجمند هستی و پدرش در پاسخ آنان میفرمود: شما آزادید، میتوانید بروید.
| |
|
| |
| روزهایی را که [[زهرای مرضیه]] {{س}} در کنار [[پدر]] [[عزیز]] خود در [[مکه]] سپری میکرد، سرشار از خاطره بود، [[فاطمه]] خاطره دورانی را که [[مشرکان]]، پدر بزرگوار و یارانش را تحت تعقیب قرار داده و در شعب به محاصره درآوردند به یاد میآورد و از مادرش [[خدیجه]] و عموی پدرش [[ابو طالب]]، خاطرهها داشت.
| |
|
| |
| فاطمه {{س}} در آن [[مسافرت]] پیروزمندانه، [[شاهد]] متلاشی شدن و انهدام دژها و قلعههای [[قبایل]] [[هوازن]] و ثقیف و [[همپیمانان]] آنان بود که تا آن [[روز]] همچنان بر موضعگیری سخت خود نسبت به [[اسلام]] باقی مانده بودند و میدید که [[اموال]] و [[دارایی]] و [[زنان]] و [[فرزندان]] آنها در [[جنگ حنین]] به [[غنیمت]] [[مسلمانان]] درآمد.
| |
|
| |
| بدین ترتیب، فاطمه {{س}} به اتفاق پدر و [[همسر]] خویش به [[مدینه]] [[انصار]] بازگشت و مکه تفرّجگاه [[دوران کودکی]] خود و زادگاه [[خاندان]] و [[خویشاوندان]] را ترک گفت. بانوی بزرگ اسلام دو سال پس از این مسافرت [[تاریخی]] که از [[بهترین]] روزهای [[عمر]] شریفش بهشمار میآمد، [[زندگی]] کرد؛ زیرا اسلام در این برهه در کلیه نقاط [[جزیرة العرب]] گسترش یافته و [[برترین]] [[دین]] و [[آیین الهی]] تلقی میشد<ref>به سیرة الائمة الاثنی عشر، ج۱، ص۱۰۰- ۱۰۵ مراجعه شود.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص۱۳۴.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |