پرش به محتوا

مظلومیت حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخه‌ها

 
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
[[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} بعد از [[پیامبر]] همیشه سر [[مبارک]] را می‌بست و محزون و غم‌زده بود و [[اشک]] چشمانش قطع نمی‌شد. در یکی از روزهایی که عده‌ای حضور داشتند، فرمود: امتی که [[عهد]] و [[پیمان]] [[خدا]] و پدرم پیامبر {{صل}} را درباره [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شکستند هرگز برمن [[نماز]] نخوانند. آنان در [[حق]] من [[ستم]] کردند و ارثم را گرفتند و نوشته پدرم دال بر دادن [[فدک]] بر من را پاره کردند و [[شاهدان]] مرا [[دروغگو]] خواندند. من شب و [[روز]] برای [[اتمام حجت]] بر در خانه‌هایشان رفتم در حالی که امیرالمؤمنین مرا می‌برد و حسن و حسین {{عم}} همراهم بودند. من خدا و پیامبر را به آنان یادآوری کردم که به ما [[ظلم]] نکنند و حقی که [[پروردگار]] برایمان قرار داده [[غصب]] نکنند؛ اما آنان شب‌ها پاسخ مثبت می‌دادند و روزها از [[یاری]] ما سرباز می‌زدند. آن‌گاه [[عمر]] و [[قنفذ]] و خالد را بر در [[خانه]] ما فرستادند تا پسر عمویم را برای [[بیعت]] سراسر زیان خود، به [[سقیفه]] ببرند؛ اما او از خانه بیرون نیامد؛ زیرا مشغول وصایای پیامبر و [[جمع قرآن]] بود. آنان هیزم بر در خانه ما جمع کردند و [[آتش]] آوردند تا آنها را شعله‌ور کنند و ما بسوزیم. من پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم که از ما دست بردارند و به جای بی‌حرمتی به کمک ما بیایند. در آن هنگام عمر با لگدی محکم بر در کوبید که در، روی من افتاد در حالی که باردار بودم. من با صورت بر [[زمین]] افتادم در حالی که آتش شعله می‌کشید و صورتم را می‌سوزاند. عمر تازیانه را از قنفذ گرفت و بر بازویم زد به گونه‌ای که اثری همانند شکل بازوبند بر بازویم نقش بست. سپس به صورتم سیلی زد و محسنم نیز به [[شهادت]] رسید. آیا این [[امت]] می‌خواهند بر جنازه من نماز بخوانند؟ خدا و [[رسول]] از آنان بیزار هستند و من نیز بیزارم<ref>الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص۱۷۸؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۸؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۷۳؛ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء {{س}}، اسماعیل انصاری زنجانی خویی، ج۱۴، ص۱۶۷.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص۱۷۳۹.</ref>
[[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} بعد از [[پیامبر]] همیشه سر [[مبارک]] را می‌بست و محزون و غم‌زده بود و [[اشک]] چشمانش قطع نمی‌شد. در یکی از روزهایی که عده‌ای حضور داشتند، فرمود: امتی که [[عهد]] و [[پیمان]] [[خدا]] و پدرم پیامبر {{صل}} را درباره [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شکستند هرگز برمن [[نماز]] نخوانند. آنان در [[حق]] من [[ستم]] کردند و ارثم را گرفتند و نوشته پدرم دال بر دادن [[فدک]] بر من را پاره کردند و [[شاهدان]] مرا [[دروغگو]] خواندند. من شب و [[روز]] برای [[اتمام حجت]] بر در خانه‌هایشان رفتم در حالی که امیرالمؤمنین مرا می‌برد و حسن و حسین {{عم}} همراهم بودند. من خدا و پیامبر را به آنان یادآوری کردم که به ما [[ظلم]] نکنند و حقی که [[پروردگار]] برایمان قرار داده [[غصب]] نکنند؛ اما آنان شب‌ها پاسخ مثبت می‌دادند و روزها از [[یاری]] ما سرباز می‌زدند. آن‌گاه [[عمر]] و [[قنفذ]] و خالد را بر در [[خانه]] ما فرستادند تا پسر عمویم را برای [[بیعت]] سراسر زیان خود، به [[سقیفه]] ببرند؛ اما او از خانه بیرون نیامد؛ زیرا مشغول وصایای پیامبر و [[جمع قرآن]] بود. آنان هیزم بر در خانه ما جمع کردند و [[آتش]] آوردند تا آنها را شعله‌ور کنند و ما بسوزیم. من پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم که از ما دست بردارند و به جای بی‌حرمتی به کمک ما بیایند. در آن هنگام عمر با لگدی محکم بر در کوبید که در، روی من افتاد در حالی که باردار بودم. من با صورت بر [[زمین]] افتادم در حالی که آتش شعله می‌کشید و صورتم را می‌سوزاند. عمر تازیانه را از قنفذ گرفت و بر بازویم زد به گونه‌ای که اثری همانند شکل بازوبند بر بازویم نقش بست. سپس به صورتم سیلی زد و محسنم نیز به [[شهادت]] رسید. آیا این [[امت]] می‌خواهند بر جنازه من نماز بخوانند؟ خدا و [[رسول]] از آنان بیزار هستند و من نیز بیزارم<ref>الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص۱۷۸؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۸؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۷۳؛ الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء {{س}}، اسماعیل انصاری زنجانی خویی، ج۱۴، ص۱۶۷.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص۱۷۳۹.</ref>


== [[صبر بر مصیبت]] ==
== صبر بر مصیبت ==
[[عایشه دختر طلحه]] به حضور [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} آمد و دید گریان است. گفت: [[پدر]] و مادرم فدایت! چرا [[گریه]] می‌کنی؟ [[حضرت فاطمه]] {{س}} در جواب او فرمود: ای دختر [[طلحه]]! آیا از [[مصیبت]] و رویداد تلخی می‌پرسی که در همه جا انتشار یافته است؟ گویا بر پر مرغان نوشته و در [[جهان]] پراکنده شده است. گویا پیک‌های چابک سوار به سرعت آن را به همه جهانیان [[ابلاغ]] کرده‌اند که گرد و غبار آن تا [[آسمان]] بالا رفت و [[تاریکی]] مصیبت آن [[زمین]] را فرا گرفت. می‌دانی [[مصیبت‌ها]] چگونه شکل گرفته‌اند؟ از [[پست‌ترین]] [[قبایل عرب]]، [[قبیله]] [[تیم]] ([[ابوبکر بن ابی قحافه]]) و از [[حیله]] بازترین قبایل عرب، قبیله عدی ([[عمر بن خطاب]]) بر [[ابوالحسن]] (علی {{ع}}) [[ستم]] روا داشتند. [[پرچم]] مسابقه برافراشتند تا بر او پیشی بگیرند. هنگامی که موفق نشدند، [[کینه]] او را به [[دل]] گرفته و پنهان داشتند، اما همین که [[نور]] [[دین]] خاموش شد و [[پیامبر]] [[رحلت]] کرد، آن [[کینه‌ها]] را به زبان آوردند. بر مرکب [[آرزو]] سوار شده و [[ستم‌ها]] روا داشتند. [[فدک]] را [[غصب]] کردند. با [[شگفتی]]، بر فدک بنگرید! چه بسیار [[پادشاهان]] که مالک [[سرزمین]] فدک شدند (هم اکنون از آنها اثری نیست). آری فدک [[هدیه]] [[پروردگار متعال]] بود که بر پیامبرش بخشید. او نیز برای تأمین [[زندگی]] فرزندانم از [[دودمان]] او و [[نسل]] من با [[حکم]] و [[شهادت]] [[خدای بزرگ]] و [[گواهی]] [[جبرئیل امین]]، به من واگذار کرد. بنابراین اگر آنها آن را به ستم غصب کردند و وسیله زندگی فرزندانم را قطع کردند، با یاد [[روز رستاخیز]] بر این مصیبت [[صبر]] خواهم کرد. زود است که خورندگان [[اموال]] (فدک) [[عذاب الهی]] را در [[دوزخ]] نظاره کنند<ref>أمالی الطوسی، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۰۷؛ مسند فاطمة الزهراء {{س}}، شیخ عزیزالله عطاردی، ص۳۵۹.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص۱۷۲۴.</ref>
[[عایشه دختر طلحه]] به حضور [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} آمد و دید گریان است. گفت: [[پدر]] و مادرم فدایت! چرا [[گریه]] می‌کنی؟ [[حضرت فاطمه]] {{س}} در جواب او فرمود: ای دختر [[طلحه]]! آیا از [[مصیبت]] و رویداد تلخی می‌پرسی که در همه جا انتشار یافته است؟ گویا بر پر مرغان نوشته و در [[جهان]] پراکنده شده است. گویا پیک‌های چابک سوار به سرعت آن را به همه جهانیان [[ابلاغ]] کرده‌اند که گرد و غبار آن تا [[آسمان]] بالا رفت و [[تاریکی]] مصیبت آن [[زمین]] را فرا گرفت. می‌دانی [[مصیبت‌ها]] چگونه شکل گرفته‌اند؟ از [[پست‌ترین]] [[قبایل عرب]]، [[قبیله]] [[تیم]] ([[ابوبکر بن ابی قحافه]]) و از [[حیله]] بازترین قبایل عرب، قبیله عدی ([[عمر بن خطاب]]) بر [[ابوالحسن]] (علی {{ع}}) [[ستم]] روا داشتند. [[پرچم]] مسابقه برافراشتند تا بر او پیشی بگیرند. هنگامی که موفق نشدند، [[کینه]] او را به [[دل]] گرفته و پنهان داشتند، اما همین که [[نور]] [[دین]] خاموش شد و [[پیامبر]] [[رحلت]] کرد، آن [[کینه‌ها]] را به زبان آوردند. بر مرکب [[آرزو]] سوار شده و [[ستم‌ها]] روا داشتند. [[فدک]] را [[غصب]] کردند. با [[شگفتی]]، بر فدک بنگرید! چه بسیار [[پادشاهان]] که مالک [[سرزمین]] فدک شدند (هم اکنون از آنها اثری نیست). آری فدک [[هدیه]] [[پروردگار متعال]] بود که بر پیامبرش بخشید. او نیز برای تأمین [[زندگی]] فرزندانم از [[دودمان]] او و [[نسل]] من با [[حکم]] و [[شهادت]] [[خدای بزرگ]] و [[گواهی]] [[جبرئیل امین]]، به من واگذار کرد. بنابراین اگر آنها آن را به ستم غصب کردند و وسیله زندگی فرزندانم را قطع کردند، با یاد [[روز رستاخیز]] بر این مصیبت [[صبر]] خواهم کرد. زود است که خورندگان [[اموال]] (فدک) [[عذاب الهی]] را در [[دوزخ]] نظاره کنند<ref>أمالی الطوسی، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۰۷؛ مسند فاطمة الزهراء {{س}}، شیخ عزیزالله عطاردی، ص۳۵۹.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص۱۷۲۴.</ref>


۱۱۲٬۹۹۵

ویرایش