برهان حدوث: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
[[متکلمان]] و [[فیلسوفان]] در اصل حدوث عالم اختلافی ندارند، بلکه [[اختلاف]]، در چگونگی این حدوث است؛ یعنی اینکه آیا عدم سابق، عدم ذاتی است یا عدم زمانی. متکلمان آن را عدم زمانی گرفته، عالم را حادث زمانی میدانند، ولی فیلسوفان عدم سابق را به عدم ذاتی [[تفسیر]] کرده، عالَم را حادث ذاتی میدانند<ref>لمع الأدلة، ص۲۵؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۲۲۸؛ الاقتصاد، ص۵۸؛ اصول المعارف، ص۲۳۳؛ گوهر مراد، ص۲۲۹؛ اسرار الحکم، ص۱۲.</ref>. | [[متکلمان]] و [[فیلسوفان]] در اصل حدوث عالم اختلافی ندارند، بلکه [[اختلاف]]، در چگونگی این حدوث است؛ یعنی اینکه آیا عدم سابق، عدم ذاتی است یا عدم زمانی. متکلمان آن را عدم زمانی گرفته، عالم را حادث زمانی میدانند، ولی فیلسوفان عدم سابق را به عدم ذاتی [[تفسیر]] کرده، عالَم را حادث ذاتی میدانند<ref>لمع الأدلة، ص۲۵؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۲۲۸؛ الاقتصاد، ص۵۸؛ اصول المعارف، ص۲۳۳؛ گوهر مراد، ص۲۲۹؛ اسرار الحکم، ص۱۲.</ref>. | ||
[[استدلال]] [[متکلمان اسلامی]] به | [[استدلال]] [[متکلمان اسلامی]] به برهان حدوث برای [[اثبات وجود]] صانع قدیم، پیشینهای طولانی دارد و با توجه به اینکه [[پیشوایان معصوم]] {{عم}} نیز در مناظرات خود برای اثبات وجود [[خداوند]]، به حدوث عالم استدلال میکردهاند<ref>التوحید، ص۲۹۳ و ۲۹۷-۲۹۸.</ref> شاید بتوان گفت [[اصحاب ائمه]] نیز از این [[برهان]] استفاده کردهاند. | ||
مطابق آنچه در کتب [[کلامی]] بدان تصریح شده، برهان حدوث، در [[زمان]] [[ابوالهذیل علاف]] و شاگردش [[نظام]]، برهانی رایج بوده و تقریرات این دو در متون [[کلامی]] آمده است<ref>الانتصار، ص۸۹؛ شرح الأصول الخمسة، ص۹۵.</ref>. از قدمای متکلمان، [[شافعی]] <ref>الکوکب الازهر، ص۵۳.</ref> و [[شیخ صدوق]]<ref>التوحید، ص۲۹۷.</ref> به طور مفصل آن را مطرح کرده و به دفع اشکالات آن پرداختهاند. در میان [[فیلسوفان]] نیز از کلمات [[فارابی]] در [[فصوص الحکم]]<ref>فصوص الحکم، ص۹۰.</ref>، استناد به این برهان استفاده میشود. برخی سابقه | مطابق آنچه در کتب [[کلامی]] بدان تصریح شده، برهان حدوث، در [[زمان]] [[ابوالهذیل علاف]] و شاگردش [[نظام]]، برهانی رایج بوده و تقریرات این دو در متون [[کلامی]] آمده است<ref>الانتصار، ص۸۹؛ شرح الأصول الخمسة، ص۹۵.</ref>. از قدمای متکلمان، [[شافعی]] <ref>الکوکب الازهر، ص۵۳.</ref> و [[شیخ صدوق]]<ref>التوحید، ص۲۹۷.</ref> به طور مفصل آن را مطرح کرده و به دفع اشکالات آن پرداختهاند. در میان [[فیلسوفان]] نیز از کلمات [[فارابی]] در [[فصوص الحکم]]<ref>فصوص الحکم، ص۹۰.</ref>، استناد به این برهان استفاده میشود. برخی سابقه برهان حدوث را پیش از [[اسلام]] و برگرفته از [[کلام]] فرفوریوس دانستهاند<ref>علم کلام جدید، ص۲۸.</ref>، بلکه متکلمان تصریح دارند که برهان حدوث، روش [[ابراهیم خلیل]] {{ع}} است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۴؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷؛ انوار الملکوت، ص۵۹؛ لباب المحصل، ص۹۱.</ref>. | ||
برهان حدوث از دیرباز به دو روش حدوث اجسام یا جواهر عالم و حدوث صفات یا [[اعراض]] اجسام مطرح شده است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۳؛ شرح الاصول الخمسة، ص۹۲ و ۹۴؛ تقریب المعارف، ص۳۷-۳۸؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷</ref>. از راه حدوثِ نفس ناطقه نیز به [[اثبات خدا]] پرداخته میشود<ref>مفاتیح الغیب، ص۲۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۵.</ref>.<ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref> | برهان حدوث از دیرباز به دو روش حدوث اجسام یا جواهر عالم و حدوث صفات یا [[اعراض]] اجسام مطرح شده است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۳؛ شرح الاصول الخمسة، ص۹۲ و ۹۴؛ تقریب المعارف، ص۳۷-۳۸؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷</ref>. از راه حدوثِ نفس ناطقه نیز به [[اثبات خدا]] پرداخته میشود<ref>مفاتیح الغیب، ص۲۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۵.</ref>.<ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref> | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
صورتهای دیگری از استدلال بر پایه حدوث اعراض در میان متکلمان رواج داشته است. یکی از [[ادله]] مشهور در این زمینه بر مبنای حرکت و سکون است. [[جسم]] خالی از حرکت و سکون نیست و این هر دو عرض و حادثاند. مبانی این [[حکم]] موضوع بحثهای طبیعی گستردهای در آثار [[کلامی]] متأخرتر بوده است<ref>فخرالدین رازی، المطالب العالیة، به کوشش احمد حجازی سقا، ج۴، ص۲۴۵؛ عضدالدین ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۲۴۵-۲۴۷.</ref>. | صورتهای دیگری از استدلال بر پایه حدوث اعراض در میان متکلمان رواج داشته است. یکی از [[ادله]] مشهور در این زمینه بر مبنای حرکت و سکون است. [[جسم]] خالی از حرکت و سکون نیست و این هر دو عرض و حادثاند. مبانی این [[حکم]] موضوع بحثهای طبیعی گستردهای در آثار [[کلامی]] متأخرتر بوده است<ref>فخرالدین رازی، المطالب العالیة، به کوشش احمد حجازی سقا، ج۴، ص۲۴۵؛ عضدالدین ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۲۴۵-۲۴۷.</ref>. | ||
ب) مقدمه دوم | ب) مقدمه دوم برهان حدوث این است که [[جهان]] مخلوق با وصف حدوث به صانعی غیرحادث نیاز دارد. [[اثبات]] این مقدمه را نیز متکلمان اشعری به چند صورت طرح کردهاند: | ||
# [[باقلانی]] در [[استدلال]] بر این [[ضرورت]] میگوید: همچنانکه نوشته را بدون وجود نویسنده و ساختمان را بدون وجود سازنده نمیتوان پذیرفت، حرکات افلاک و نقشهای جهان مستلزم وجود صانعی حرکتبخش و نقشآفرین است. استدلال دوم باقلانی که اثبات این اصل را از شکل بسیط آن به شیوه [[برهان]] [[فلسفی]] نزدیکتر میکند، این است که موجودات حادث به حسب ذات بر یکدیگر تقدم و تأخر وجودی ندارند. اینکه هستی یافتن یک چیز پیش از چیز دیگری تحقق یافته است، [[ثابت]] میکند که باید فاعلی تقدیم و تأخیر آنها را رقم زده باشد<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۳.</ref>. باقلانی در دلیل سوم خود مفهوم تازهای را وارد بحث میکند. وی میگوید: ما میدانیم که هر یک از اجسام عالم در [[مقام]] حدوث میتوانستهاند واجد ترکیب و صورتی باشند به جز آنچه اکنون دارند؛ اما تعین یافتن آنها به این وضع خاص نمیتواند به خود آنها نسبت داده، یا صرفاً ناشی از قابلیت پذیرش دانسته شود. بنابراین، لازم بوده است که عاملی تعیّن بخش از سر قصد به حادثی که به تعبیر باقلانی «صحت» پذیرش [[صور]] گوناگون را داراست، صورت معینی را اختصاص داده باشد<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۳.</ref>. | # [[باقلانی]] در [[استدلال]] بر این [[ضرورت]] میگوید: همچنانکه نوشته را بدون وجود نویسنده و ساختمان را بدون وجود سازنده نمیتوان پذیرفت، حرکات افلاک و نقشهای جهان مستلزم وجود صانعی حرکتبخش و نقشآفرین است. استدلال دوم باقلانی که اثبات این اصل را از شکل بسیط آن به شیوه [[برهان]] [[فلسفی]] نزدیکتر میکند، این است که موجودات حادث به حسب ذات بر یکدیگر تقدم و تأخر وجودی ندارند. اینکه هستی یافتن یک چیز پیش از چیز دیگری تحقق یافته است، [[ثابت]] میکند که باید فاعلی تقدیم و تأخیر آنها را رقم زده باشد<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۳.</ref>. باقلانی در دلیل سوم خود مفهوم تازهای را وارد بحث میکند. وی میگوید: ما میدانیم که هر یک از اجسام عالم در [[مقام]] حدوث میتوانستهاند واجد ترکیب و صورتی باشند به جز آنچه اکنون دارند؛ اما تعین یافتن آنها به این وضع خاص نمیتواند به خود آنها نسبت داده، یا صرفاً ناشی از قابلیت پذیرش دانسته شود. بنابراین، لازم بوده است که عاملی تعیّن بخش از سر قصد به حادثی که به تعبیر باقلانی «صحت» پذیرش [[صور]] گوناگون را داراست، صورت معینی را اختصاص داده باشد<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۳.</ref>. | ||
# جوینی در تقریر کاملتری از آنچه [[باقلانی]] به [[صحت]] تعبیر کرده بود، مفهوم «جواز» را به میان میآورد. این مفهوم در [[استدلال]] دیگری از جوینی به صورت دلیل مستقلی درمیآید که در عین داشتن ویژگی کلامی، شبیه به مفهوم [[فلسفی]] امکان است<ref>ابن رشد، محمد، «الکشف عن مناهج الادلة»، ص۵۴ - ۵۵، ۶۰؛ شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، ص۱۵-۱۶، ۳۹-۴۰؛ نسفی، میمون، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، ج۱، ص۷۸؛ درباره استفاده از این مفهوم در ادلة معتزله، نک: ملاحمی خوارزمی، محمود، المعتمد فی اصول الدین، ص۱۶۷.</ref>. | # جوینی در تقریر کاملتری از آنچه [[باقلانی]] به [[صحت]] تعبیر کرده بود، مفهوم «جواز» را به میان میآورد. این مفهوم در [[استدلال]] دیگری از جوینی به صورت دلیل مستقلی درمیآید که در عین داشتن ویژگی کلامی، شبیه به مفهوم [[فلسفی]] امکان است<ref>ابن رشد، محمد، «الکشف عن مناهج الادلة»، ص۵۴ - ۵۵، ۶۰؛ شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، ص۱۵-۱۶، ۳۹-۴۰؛ نسفی، میمون، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، ج۱، ص۷۸؛ درباره استفاده از این مفهوم در ادلة معتزله، نک: ملاحمی خوارزمی، محمود، المعتمد فی اصول الدین، ص۱۶۷.</ref>. | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
=== نقد نظریه بداهت === | === نقد نظریه بداهت === | ||
در نقد نظریه بداهت گفته شده است: اگر نیازمندی حادث به محدث بدیهی میبود، عقلا در آن [[اختلاف]] نظر نداشتند و [[استدلال]] بر آن ناممکن مینمود<ref>تمهید الاصول، ص۱۹.</ref>. [[متکلم]] و [[فیلسوف]] هر دو قبول دارند که حادث، نیازمند محدث است، ولی در غیر حادث اختلاف دارند<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۸۴ و ۱۲۹؛ مناهج الیقین، ص۵۱؛ قواعد المرام، ص۴۸.</ref>. استدلال آوردن برای این مقدمه نیز دلیل نظری بودن آن نیست؛ زیرا احتمال میرود دلیل اقامه شده دلیلی تنبیهی باشد<ref>الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۵۸.</ref>. اما اینکه بگوییم نیاز داشتن حادث به سبب بدیهی است، ولی مطلوب، چیز دیگری است که نظری است، با آنچه از | در نقد نظریه بداهت گفته شده است: اگر نیازمندی حادث به محدث بدیهی میبود، عقلا در آن [[اختلاف]] نظر نداشتند و [[استدلال]] بر آن ناممکن مینمود<ref>تمهید الاصول، ص۱۹.</ref>. [[متکلم]] و [[فیلسوف]] هر دو قبول دارند که حادث، نیازمند محدث است، ولی در غیر حادث اختلاف دارند<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۸۴ و ۱۲۹؛ مناهج الیقین، ص۵۱؛ قواعد المرام، ص۴۸.</ref>. استدلال آوردن برای این مقدمه نیز دلیل نظری بودن آن نیست؛ زیرا احتمال میرود دلیل اقامه شده دلیلی تنبیهی باشد<ref>الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۵۸.</ref>. اما اینکه بگوییم نیاز داشتن حادث به سبب بدیهی است، ولی مطلوب، چیز دیگری است که نظری است، با آنچه از برهان حدوث [[انتظار]] میرود، موافقت ندارد؛ زیرا در برهان حدوث، با مقدمه دوم تنها میخواهیم محدث را [[اثبات]] کنیم، ولی اینکه محدث امری بدون تغییر و تبدیل است، با بطلان دور و [[تسلسل]] به دست میآید<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۲.</ref>. | ||
برخی نیز با اینکه از طرفداران بدیهی بودن کبری هستند، در تبیین آن از امکان، بهره جسته، با توجه به ممکن بودن حادث، به بداهت کبرای فوق [[حکم]] کردهاند، اما تصریح دارند که اینگونه تحلیل و توضیح، تنها برای تبیین مفردات قضیه است<ref>الارشاد، ص۱۷؛ تبصرة الادلة، ص۷۸؛ التمهید فی اصول الدین، ص۴-۵؛ شرح العقائد النسفیة، ص۲۸.</ref>.<ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص ۱۵۴-۱۵۷؛ مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۶۴.</ref> | برخی نیز با اینکه از طرفداران بدیهی بودن کبری هستند، در تبیین آن از امکان، بهره جسته، با توجه به ممکن بودن حادث، به بداهت کبرای فوق [[حکم]] کردهاند، اما تصریح دارند که اینگونه تحلیل و توضیح، تنها برای تبیین مفردات قضیه است<ref>الارشاد، ص۱۷؛ تبصرة الادلة، ص۷۸؛ التمهید فی اصول الدین، ص۴-۵؛ شرح العقائد النسفیة، ص۲۸.</ref>.<ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص ۱۵۴-۱۵۷؛ مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۶۴.</ref> | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
# حدوث زمانی عالم با مؤثر تام قدیم که [[خداوند]] است، سازگاری ندارد؛ زیرا با وجود علت تامه، اثر آن نیز تحقق مییابد و از آنجا که علت تامه عالم یک مؤثر تام قدیم است، لازمه آن قِدَم عالم خواهد بود<ref>کشف المراد، ص۱۷۴؛ اللوامع الالهیة، ص۱۴۸.</ref>. مبنای این سخن، انفکاکناپذیری اثر از علت تامه است. [[متکلمان]] در رد این اشکال از راه معارضه نیز وارد شده و گفتهاند این اشکال درباره حوادث کنونی که هر [[روز]] با آن مواجه بوده و حدوثش معلوم است، نیز مطرح میشود؛ علت هر یک از این حوادث یا قدیم است یا حادث. در صورت اول باید معلول نیز قدیم باشد و صورت دوم به [[تسلسل]] میانجامد<ref>کشف المراد، ص۱۷۳ - ۱۷۴؛ شرح المواقف، ج۷، ص۲۲۹.</ref>. | # حدوث زمانی عالم با مؤثر تام قدیم که [[خداوند]] است، سازگاری ندارد؛ زیرا با وجود علت تامه، اثر آن نیز تحقق مییابد و از آنجا که علت تامه عالم یک مؤثر تام قدیم است، لازمه آن قِدَم عالم خواهد بود<ref>کشف المراد، ص۱۷۴؛ اللوامع الالهیة، ص۱۴۸.</ref>. مبنای این سخن، انفکاکناپذیری اثر از علت تامه است. [[متکلمان]] در رد این اشکال از راه معارضه نیز وارد شده و گفتهاند این اشکال درباره حوادث کنونی که هر [[روز]] با آن مواجه بوده و حدوثش معلوم است، نیز مطرح میشود؛ علت هر یک از این حوادث یا قدیم است یا حادث. در صورت اول باید معلول نیز قدیم باشد و صورت دوم به [[تسلسل]] میانجامد<ref>کشف المراد، ص۱۷۳ - ۱۷۴؛ شرح المواقف، ج۷، ص۲۲۹.</ref>. | ||
# از دیگر اشکالات اینکه لازمه حادث دانستن اجسام بر اساس {{عربی|ما لا یخلو من الحادث حادث}}، حادث بودن [[ذات خداوند]] است<ref>التعلیقات، ص۱۶۸؛ المواقف، ص۲۷۷.</ref>. از این اشکال پاسخ داده شده است که متکلمان، حدوث اجسام را از بابت اینکه محل حوادث، حادث است [[اثبات]] نمیکنند تا به اراده خداوند نقض شود، بلکه آن طور که از متون معتبر [[کلامی]]<ref>الارشاد، ص۱۶؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۴۸.</ref> پیداست، درصددند از راه ملازمه میان [[اعراض]] حادث و اجسام به مطلوب خود برسند و روشن است که میان [[اراده الهی]] و ذات وی ملازمهای نیست<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref>. در جواب گفته شده است که اراده خداوند در مقابل [[کراهت]] است و [[خداوند]] در مورد هر امری، یا [[مرید]] است یا کاره و محال است از هر دو خالی باشد، پس ذات خداوند، با حوادث ملازم است<ref>رحیق مختوم، ج۲، بخش ۵، ص۴۸۸.</ref>. | # از دیگر اشکالات اینکه لازمه حادث دانستن اجسام بر اساس {{عربی|ما لا یخلو من الحادث حادث}}، حادث بودن [[ذات خداوند]] است<ref>التعلیقات، ص۱۶۸؛ المواقف، ص۲۷۷.</ref>. از این اشکال پاسخ داده شده است که متکلمان، حدوث اجسام را از بابت اینکه محل حوادث، حادث است [[اثبات]] نمیکنند تا به اراده خداوند نقض شود، بلکه آن طور که از متون معتبر [[کلامی]]<ref>الارشاد، ص۱۶؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۴۸.</ref> پیداست، درصددند از راه ملازمه میان [[اعراض]] حادث و اجسام به مطلوب خود برسند و روشن است که میان [[اراده الهی]] و ذات وی ملازمهای نیست<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref>. در جواب گفته شده است که اراده خداوند در مقابل [[کراهت]] است و [[خداوند]] در مورد هر امری، یا [[مرید]] است یا کاره و محال است از هر دو خالی باشد، پس ذات خداوند، با حوادث ملازم است<ref>رحیق مختوم، ج۲، بخش ۵، ص۴۸۸.</ref>. | ||
# این [[برهان]]، بدون کمک گرفتن از اصطلاح امکان، تمام نیست و شاید ـ چنانکه علامه حلی میگوید ـ به دلیل اینکه خواجه [[طوسی]] در تجرید، برای [[اثبات]] صانع، از | # این [[برهان]]، بدون کمک گرفتن از اصطلاح امکان، تمام نیست و شاید ـ چنانکه علامه حلی میگوید ـ به دلیل اینکه خواجه [[طوسی]] در تجرید، برای [[اثبات]] صانع، از برهان حدوث استفاده نکرده است، همین نکته باشد<ref>کشف المراد، ص۲۸۰.</ref>. برخی در مقدمه اول برهان، برای اثبات حدوث عالم از امکان بهره گرفتهاند<ref>شرح حکمة العین، ص۳۵۸.</ref> و برخی از آنجا که روش [[نیازمندی]] به علت را امکان میدانند نه حدوث، در مقدمه دوم برای اثبات نیازمندی حادث به مؤثر، به امکان روی آوردهاند<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. اگر از همه اینها چشمپوشی کرده، حدوث عالم را بدون امکان، تمام کنیم و نیازمندی حادث به مؤثر را [[بدیهی]] بدانیم، یا آن را با دلیل دیگری غیر از امکان ثابت کنیم، باز هم به امکان نیازمند هستیم؛ زیرا با برهان حدوث، تنها توانستهایم صانع قدیم را ثابت کنیم، ولی اگر بخواهیم [[اثبات]] کنیم که [[محدث]] عالم از دایره عالم امکان بیرون بوده، واجبالوجود است، باید به امکان [[متوسل]] شویم<ref>معالم اصول الدین، ص۳۴؛ قواعد المرام، ص۶۷؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۸۳؛ رحیق مختوم، ج۲، بخش ۵، ص۴۷۹.</ref>. | ||
برهان حدوث، نیازمندی موجودات را به خداوند در حالت بقا نیز اثبات میکند؛ زیرا اجسام عالم، بدون [[اعراض]]، تحقق خارجی ندارند و اعراض همواره در تبدل و [[تغییر]] بوده، لحظه به لحظه متجدد میشوند، پس عالم همواره به مؤثر نیازمند است، بلکه باید بگوییم اجسام نیز لحظه به لحظه تحقق پیدا میکنند، پس بقایی مطرح نیست تا اشکال وارد شود. مگر اینکه این اشکال را فرضی و تقدیری بگیریم؛ یعنی به فرض اینکه موجودات بقا داشته باشند، به مقتضای | برهان حدوث، نیازمندی موجودات را به خداوند در حالت بقا نیز اثبات میکند؛ زیرا اجسام عالم، بدون [[اعراض]]، تحقق خارجی ندارند و اعراض همواره در تبدل و [[تغییر]] بوده، لحظه به لحظه متجدد میشوند، پس عالم همواره به مؤثر نیازمند است، بلکه باید بگوییم اجسام نیز لحظه به لحظه تحقق پیدا میکنند، پس بقایی مطرح نیست تا اشکال وارد شود. مگر اینکه این اشکال را فرضی و تقدیری بگیریم؛ یعنی به فرض اینکه موجودات بقا داشته باشند، به مقتضای برهان حدوث، در بقا به [[خداوند]] نیازمند نیستند<ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص۱۵۸-۱۶۲.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |