پرش به محتوا

عبدالله بن عمرو حضرمی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==مقدمه== ابن حضرمی، عبدالله بن عمرو (عامر) از امرای بنی‌امیه است که پدرش هم‌پیمان حرب بن امیه بود و نخستین مشرکی بود که توسط مسلمانان به قتل رسید. این واق...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۷: خط ۷:


==مقدمه==
==مقدمه==
ابن [[حضرمی]]، [[عبدالله بن عمرو]] ([[عامر]]) از امرای [[بنی‌امیه]] است که پدرش [[هم‌پیمان]] [[حرب بن امیه]] بود و نخستین مشرکی بود که توسط [[مسلمانان]] به [[قتل]] رسید. این واقعه بر او اثر گذاشت و تا آخر [[عمر]] هم‌پیمان [[وفادار]] [[امویان]] و [[دشمن]] سرسخت [[هاشمیان]] [[خاصه]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} باقی ماند. وی در ۳۵ [[هجری]] عامل [[عثمان]] در [[مکه]] بود. پس از قتل [[خلیفه سوم]]، نخستین کسی بود که [[دعوت]] [[عایشه]] را برای [[خون‌خواهی عثمان]] پذیرفت. ازاین‌رو، [[معاویه]] به پیشنهاد [[صحار بن عباس عبدی]] (یا [[صحار بن عبدالقیس]]) و [[تأیید]] [[عمروعاص]]، ابن‌حضرمی را برای [[تسلط]] بر [[بصره]] و [[برانگیختن]] [[مردم]] به خون‌خواهی عثمان برضد علی بن ابی‌طالب{{ع}} [[انتخاب]] کرد.<ref>(دائرۃالمعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۱۱۰۳).</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۱۶۰.</ref>
عبدالله بن عمرو حضرمی از امرای [[بنی‌امیه]] است که پدرش [[هم‌پیمان]] [[حرب بن امیه]] بود و نخستین مشرکی بود که توسط [[مسلمانان]] به [[قتل]] رسید. این واقعه بر او اثر گذاشت و تا آخر [[عمر]] هم‌پیمان [[وفادار]] [[امویان]] و [[دشمن]] سرسخت [[هاشمیان]] [[خاصه]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} باقی ماند. وی در ۳۵ [[هجری]] عامل [[عثمان]] در [[مکه]] بود. پس از قتل [[خلیفه سوم]]، نخستین کسی بود که [[دعوت]] [[عایشه]] را برای [[خون‌خواهی عثمان]] پذیرفت. ازاین‌رو، [[معاویه]] به پیشنهاد [[صحار بن عباس عبدی]] (یا [[صحار بن عبدالقیس]]) و [[تأیید]] [[عمروعاص]]، [[ابن‌حضرمی]] را برای [[تسلط]] بر [[بصره]] و [[برانگیختن]] [[مردم]] به خون‌خواهی عثمان برضد علی بن ابی‌طالب{{ع}} [[انتخاب]] کرد.<ref>(دائرۃالمعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۱۱۰۳).</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۱۶۰.</ref>


==دعوت [[عبدالله بن حضرمی]] در بصره==
==دعوت [[عبدالله بن حضرمی]] در بصره==
پس از قتل [[محمد بن ابی‌بکر]] و تسلط [[عمرو بن عاص]] بر [[مصر]]، معاویه، عبدالله بن حضرمی را سوی بصره فرستاد و به او گفت: اغلب [[مردم بصره]] در هواخواهی عثمان با ما هم [[عقیده]] هستند. آنها در راه خون‌خواهی عثمان کشته داده‌اند؛ بنابراین [[کینه]] و [[حس]] [[انتقام]] دارند. [[منتظر]] کسی هستند تا آنها را جمع کند و در [[خون‌خواهی]] و انتقام [[رهبری]] کند. هنگام ورود به بصره، نزد [[قبیله ازد]] برو و با آنان [[همکاری]] کن و بدان که همه آنها با تو خواهند بود. [[ربیعه]] را کنار بگذار؛ زیرا آنها همه هواخواه [[ابوتراب]] هستند و از تو روی برمی‌گردانند. پس از آنها [[پرهیز]] کن. ابن حضرمی وارد بصره شد و میان [[قبیله بنی‌تمیم]] ساکن شد. در این [[زمان]]، [[ابن‌عباس]] در [[کوفه]] نزد [[حضرت علی]]{{ع}} حضور داشت و زیاد را [[جانشین]] خود در بصره قرار داده بود. با آمدن ابن‌حضرمی به بصره، هواخواهان عثمان نزد او رفتند و خوشامد گفتند و [[پیروی]] خود را اعلام کردند. حتی غیرهواخواهان نیز به [[دیدار]] او رفتند. زمانی که [[جمعیت]] زیادی در اطراف او جمع شدند، او [[خطبه]] خواند و درضمن آن گفت: عثمان [[امام]] شما، [[امام هدایت]] بود. او [[مظلوم]] بوده است و علی او را کشت و شما به [[خون‌خواهی]] او [[قیام]] کردید. [[خداوند]] به شما [[پاداش]] [[نیکو]] بدهد. [[ضحاک بن قیس هلالی]] که [[رئیس]] [[شرطه]] (پلیس و [[نگهبانان]]) [[بصره]] از طرف [[ابن‌عباس]] بود، برخاست و گفت: چه سخنان [[بدی]] می‌گویی و ما را به بدی [[دعوت]] می‌کنی. به [[خدا]] سخنان تو مانند [[طلحه]] و [[زبیر]] است. آنها نیز ما را به [[مخالفت با امیرالمؤمنین]] [[تشویق]] می‌کردند درحالی‌که ما با او [[بیعت]] کرده بودیم. اکنون ما دوباره با او بیعت کردیم و بر بیعت خود ثابت هستیم. درحالی‌که او لغزش‌های ما را [[عفو]] کرده است و از خطاهای ما [[چشم‌پوشی]] کرده است، تو به ما دستور می‌دهی که [[شمشیر]] بکشیم و یکدیگر را بکشیم تا [[معاویه]] [[امیر]] باشد؟ به خدا [[سوگند]] یک [[روز]] از [[خلافت امام علی]]{{ع}} بهتر از خود معاویه و [[خانواده]] او است.
پس از قتل [[محمد بن ابی‌بکر]] و تسلط [[عمرو بن عاص]] بر [[مصر]]، معاویه، عبدالله بن حضرمی را سوی بصره فرستاد و به او گفت: اغلب [[مردم بصره]] در هواخواهی عثمان با ما هم [[عقیده]] هستند. آنها در راه خون‌خواهی عثمان کشته داده‌اند؛ بنابراین [[کینه]] و [[حس]] [[انتقام]] دارند. [[منتظر]] کسی هستند تا آنها را جمع کند و در [[خون‌خواهی]] و انتقام [[رهبری]] کند. هنگام ورود به بصره، نزد [[قبیله ازد]] برو و با آنان [[همکاری]] کن و بدان که همه آنها با تو خواهند بود. [[ربیعه]] را کنار بگذار؛ زیرا آنها همه هواخواه [[ابوتراب]] هستند و از تو روی برمی‌گردانند. پس از آنها [[پرهیز]] کن. ابن حضرمی وارد بصره شد و میان [[قبیله بنی‌تمیم]] ساکن شد. در این [[زمان]]، [[ابن‌عباس]] در [[کوفه]] نزد [[حضرت علی]]{{ع}} حضور داشت و زیاد را [[جانشین]] خود در بصره قرار داده بود. با آمدن ابن‌حضرمی به بصره، هواخواهان عثمان نزد او رفتند و خوشامد گفتند و [[پیروی]] خود را اعلام کردند. حتی غیرهواخواهان نیز به [[دیدار]] او رفتند. زمانی که [[جمعیت]] زیادی در اطراف او جمع شدند، او [[خطبه]] خواند و درضمن آن گفت: عثمان [[امام]] شما، [[امام هدایت]] بود. او [[مظلوم]] بوده است و علی او را کشت و شما به [[خون‌خواهی]] او [[قیام]] کردید. [[خداوند]] به شما [[پاداش]] [[نیکو]] بدهد. [[ضحاک بن قیس هلالی]] که [[رئیس]] [[شرطه]] (پلیس و [[نگهبانان]]) [[بصره]] از طرف [[ابن‌عباس]] بود، برخاست و گفت: چه سخنان [[بدی]] می‌گویی و ما را به بدی [[دعوت]] می‌کنی. به [[خدا]] سخنان تو مانند [[طلحه]] و [[زبیر]] است. آنها نیز ما را به [[مخالفت با امیرالمؤمنین]] [[تشویق]] می‌کردند درحالی‌که ما با او [[بیعت]] کرده بودیم. اکنون ما دوباره با او بیعت کردیم و بر بیعت خود ثابت هستیم. درحالی‌که او لغزش‌های ما را [[عفو]] کرده است و از خطاهای ما [[چشم‌پوشی]] کرده است، تو به ما دستور می‌دهی که [[شمشیر]] بکشیم و یکدیگر را بکشیم تا [[معاویه]] [[امیر]] باشد؟ به خدا [[سوگند]] یک [[روز]] از [[خلافت امام علی]]{{ع}} بهتر از خود معاویه و [[خانواده]] او است.


عبدالله بن خازم سلمی برخاست و به [[ضحاک]] گفت: تو [[شایستگی]] این‌گونه [[سخن گفتن]] را نداری. سپس رو به ابن‌حضرمی کرد و گفت: ما [[یار]] تو خواهیم بود و هرچه که بگویی همان را انجام خواهیم داد. ابن‌حضرمی [[نامه معاویه]] را برای آنها خواند. معاویه در آن [[نامه]] کارهای [[عثمان]] را یادآوری کرده بود و به تعریف و [[تمجید]] از او پرداخته بود. معاویه [[مردم]] را به [[خون‌خواهی عثمان]] دعوت و تشویق کرده بود و [[تعهد]] کرده بود که مطابق [[سنت]] با آنها [[رفتار]] و [[حکومت]] خواهد کرد و نیز عطای آنها را سالی دو بار مقرر خواهد کرد. چون نامه به پایان رسید، [[احنف بن قیس]] برخاست و گفت: من در این کار نه ماده شتر دارم و نه شتر نر<ref>این یک ضرب‌المثل در زبان عربی است: {{عربی|لاَ نَاقَتِي فِيهَا وَ لاَ جَمَلِي}}. (نگارنده)</ref>. آنگاه مجلس را ترک کرد و از جمع آنان [[کناره‌گیری]] کرد. [[عمرو بن مرحوم عبدی]] هم برخاست و گفت: ای مردم، از [[امیرالمؤمنین]] [[اطاعت]] کنید و بیعت خود را با او [[حفظ]] کنید و آن را نقض نکنید. [[عباس بن صحار عبدی]] که در [[پیروی از امام علی]]{{ع}} و [[حب]] به ایشان با [[قوم]] خود مخالف بود، برخاست و به عبدالله گفت: ما تو را با دست و زبان [[یاری]] می‌کنیم. [[مثنی بن مخربه عبدی]] از گوشه دیگر برخاست و به عبدالله گفت: [[فریب]] سخن این مرد را نخور. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر تو به جای خود برنگردی، شمشیرها را می‌کشیم و با تو [[جهاد]] خواهیم کرد.
عبدالله بن خازم سلمی برخاست و به [[ضحاک]] گفت: تو [[شایستگی]] این‌گونه [[سخن گفتن]] را نداری. سپس رو به ابن‌حضرمی کرد و گفت: ما [[یار]] تو خواهیم بود و هرچه که بگویی همان را انجام خواهیم داد. ابن‌حضرمی [[نامه معاویه]] را برای آنها خواند. معاویه در آن [[نامه]] کارهای [[عثمان]] را یادآوری کرده بود و به تعریف و [[تمجید]] از او پرداخته بود. معاویه [[مردم]] را به [[خون‌خواهی عثمان]] دعوت و تشویق کرده بود و [[تعهد]] کرده بود که مطابق [[سنت]] با آنها [[رفتار]] و [[حکومت]] خواهد کرد و نیز عطای آنها را سالی دو بار مقرر خواهد کرد. چون نامه به پایان رسید، [[احنف بن قیس]] برخاست و گفت: من در این کار نه ماده شتر دارم و نه شتر نر<ref>این یک ضرب‌المثل در زبان عربی است: {{عربی|لاَ نَاقَتِي فِيهَا وَ لاَ جَمَلِي}}. (نگارنده)</ref>. آنگاه مجلس را ترک کرد و از جمع آنان [[کناره‌گیری]] کرد. [[عمرو بن مرحوم عبدی]] هم برخاست و گفت: ای مردم، از [[امیرالمؤمنین]] [[اطاعت]] کنید و بیعت خود را با او [[حفظ]] کنید و آن را نقض نکنید. [[عباس بن صحار عبدی]] که در [[پیروی از امام علی]]{{ع}} و [[حب]] به ایشان با [[قوم]] خود مخالف بود، برخاست و به عبدالله گفت: ما تو را با دست و زبان [[یاری]] می‌کنیم. [[مثنی بن مخرمه عبدی]] از گوشه دیگر برخاست و به عبدالله گفت: [[فریب]] سخن این مرد را نخور. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر تو به جای خود برنگردی، شمشیرها را می‌کشیم و با تو [[جهاد]] خواهیم کرد.
هنگامی که زیاد از [[اخبار]] ابن‌حضرمی [[آگاهی]] یافت، [[حضین بن منذر]] و [[مالک بن مسمع]] را نزد خود خواند و گفت: ای [[قبیله]] [[بکر بن وائل]]، شما از [[یاران]] و طرف‌داران و محل [[وثوق]] و [[اعتماد]] [[امیرالمؤمنین]] هستید. از آنچه که عبدالله انجام داده است، اطلاع دارید و کسانی را که به او روی آورده‌اند، می‌شناسید پس تا وقتی که دستور امیرالمؤمنین برسد، مرا [[حمایت]] و یاری کنید. حضین بن منذر قول داد تا از او حمایت کند؛ ولی مالک بن مسمع که از طرف‌داران [[بنی‌امیه]] بود، در پاسخ گفت: من باید با شرکایم [[مشورت]] کنم و بعد [[عقیده]] خود را خواهم گفت. سپس زیاد به دنبال صبرةبن شیمان حدانی [[ازدی]] فرستاد و از او خواست تا علاوه بر حمایت از خود، [[بیت‌المال]] را نیز [[محافظت]] کند. [[صبره]] پاسخ داد: اگر بیت‌المال را به [[خانه]] من بیاری و نزد من بسپاری من به تو [[پناه]] می‌دهم. زیاد قبول کرد تا [[اموال]] بیت‌المال را به همراه [[منبر]]، به خانه او که در محله حدان بود منتقل کند. پس [[زیاد]] [[نماز جمعه]] را در [[مسجد]] حدان برگزار کرد<ref>کامل، ج۱۰، ص۱۶۹-۱۷۱.</ref>.
هنگامی که زیاد از [[اخبار]] ابن‌حضرمی [[آگاهی]] یافت، [[حضین بن منذر]] و [[مالک بن مسمع]] را نزد خود خواند و گفت: ای [[قبیله]] [[بکر بن وائل]]، شما از [[یاران]] و طرف‌داران و محل [[وثوق]] و [[اعتماد]] [[امیرالمؤمنین]] هستید. از آنچه که عبدالله انجام داده است، اطلاع دارید و کسانی را که به او روی آورده‌اند، می‌شناسید پس تا وقتی که دستور امیرالمؤمنین برسد، مرا [[حمایت]] و یاری کنید. حضین بن منذر قول داد تا از او حمایت کند؛ ولی مالک بن مسمع که از طرف‌داران [[بنی‌امیه]] بود، در پاسخ گفت: من باید با شرکایم [[مشورت]] کنم و بعد [[عقیده]] خود را خواهم گفت. سپس زیاد به دنبال صبرةبن شیمان حدانی [[ازدی]] فرستاد و از او خواست تا علاوه بر حمایت از خود، [[بیت‌المال]] را نیز [[محافظت]] کند. [[صبره]] پاسخ داد: اگر بیت‌المال را به [[خانه]] من بیاری و نزد من بسپاری من به تو [[پناه]] می‌دهم. زیاد قبول کرد تا [[اموال]] بیت‌المال را به همراه [[منبر]]، به خانه او که در محله حدان بود منتقل کند. پس [[زیاد]] [[نماز جمعه]] را در [[مسجد]] حدان برگزار کرد<ref>کامل، ج۱۰، ص۱۶۹-۱۷۱.</ref>.
[[قبایل]] [[تمیم]] و قیس به ابن‌حضرمی پیشنهاد کردند اکنون که زیاد در [[دارالاماره]] نیست به آنجا برود و آنجا را اشغال کند. او نیز این پیشنهاد را پذیرفت و آماده شد تا به طرف دارالاماره برود و در آنجا اقامت گزیند. اما [[قبیله ازد]] برای او [[پیام]] فرستادند که ما [[اجازه]] نمی‌دهیم تو وارد [[دارالاماره]] شوی و در آنجا سکونت کنی. [[یاران]] ابن‌حضرمی به این سخن توجه نکردند، و آماده شدند به طرف دارالاماره بروند؛ ولی [[ازدیان]] جلوی آنها را گرفتند و مانع حرکت آنان شدند. [[احنف بن قیس]] جلو آمد و به یاران ابن‌حضرمی گفت: شما به چه حقی فردی که [[مردم]] قبول ندارند بر آنان [[حاکم]] می‌کنید؟ حال بهتر است که بازگردید و بعد به طرف [[قبیله ازد]] آمد و آنان را نیز بازگرداند. طولی نکشید که ابن‌حضرمی به کمک عثمانیان توانست بر [[بصره]] چیره شود و شروع به [[جمع‌آوری مالیات]] کند. زیاد برای ازدیان خطبه‌ای خواند و آنان را به طرف‌داری خود [[تحریض]] کرد. ازدیان نیز [[اطاعت]] و [[حمایت]] خود از زیاد را اعلام کردند. [[قبیله تمیم]] که دانستند ازدیان از [[زیاد]] حمایت می‌کنند، به آنان [[پیام]] دادند که شما زیاد را از بصره بیرون کنید و ما هم ابن‌حضرمی را بیرون می‌کنیم. بعد هرکدام از دو [[امیر]] علی{{ع}} و [[معاویه]] که [[پیروز]] شدند، ما از او اطاعت خواهیم کرد. ابوصبره در پاسخ به آنان گفت: این پیشنهاد را باید قبل از اینکه به زیاد [[پناه]] بدهیم بیان می‌کردید؛ اما حال بدانید ما از او اطاعت می‌کنیم و او را از بصره بیرون نخواهیم کرد<ref>الغارات، ص۲۱۶-۲۱۳.</ref>. زیاد برای حضرت [[نامه]] نوشت و او را از اوضاع بصره و [[عبدالله بن حضرمی]] [[آگاه]] کرد. [[امام]]{{ع}} نیز [[اعین بن ابی‌صبیعه مجاشعی تمیمی]] را به بصره فرستاد تا او [[بنی‌تمیم]] را از [[پیروی]] [[حضرمی]] بازدارد و از اطراف او پراکنده کند و اگر [[تمرد]] کردند با آنان بجنگد. هنگامی که اعین به بصره رسید، نزد [[قوم]] خود، بنی‌تمیم رفت. حضرمی گروهی را که گفته شده است از [[خوارج]] بودند، به کشتن او تحریض کرد. آنها هم او را غافل‌گیر کردند و کشتند. چون اعین کشته شد، زیاد [[تصمیم]] گرفت تا با حضرمی و پیروانش بجنگد. در این حال، [[قبیله تمیم]] به [[قبیله ازد]] پیغام داد که ما هرگز سوءقصدی به [[پناهنده]] شما نداریم؛ اما شما چگونه می‌خواهید پناهنده ما را بکشید؟ پس [[ازدی‌ها]] هم از [[جنگ]] با آنها خودداری کردند.
[[قبایل]] [[تمیم]] و قیس به ابن‌حضرمی پیشنهاد کردند اکنون که زیاد در [[دارالاماره]] نیست به آنجا برود و آنجا را اشغال کند. او نیز این پیشنهاد را پذیرفت و آماده شد تا به طرف دارالاماره برود و در آنجا اقامت گزیند. اما [[قبیله ازد]] برای او [[پیام]] فرستادند که ما [[اجازه]] نمی‌دهیم تو وارد [[دارالاماره]] شوی و در آنجا سکونت کنی. [[یاران]] ابن‌حضرمی به این سخن توجه نکردند، و آماده شدند به طرف دارالاماره بروند؛ ولی [[ازدیان]] جلوی آنها را گرفتند و مانع حرکت آنان شدند. [[احنف بن قیس]] جلو آمد و به یاران ابن‌حضرمی گفت: شما به چه حقی فردی که [[مردم]] قبول ندارند بر آنان [[حاکم]] می‌کنید؟ حال بهتر است که بازگردید و بعد به طرف [[قبیله ازد]] آمد و آنان را نیز بازگرداند. طولی نکشید که ابن‌حضرمی به کمک عثمانیان توانست بر [[بصره]] چیره شود و شروع به [[جمع‌آوری مالیات]] کند. زیاد برای ازدیان خطبه‌ای خواند و آنان را به طرف‌داری خود [[تحریض]] کرد. ازدیان نیز [[اطاعت]] و [[حمایت]] خود از زیاد را اعلام کردند. [[قبیله تمیم]] که دانستند ازدیان از [[زیاد]] حمایت می‌کنند، به آنان [[پیام]] دادند که شما زیاد را از بصره بیرون کنید و ما هم ابن‌حضرمی را بیرون می‌کنیم. بعد هرکدام از دو [[امیر]] علی{{ع}} و [[معاویه]] که [[پیروز]] شدند، ما از او اطاعت خواهیم کرد. ابوصبره در پاسخ به آنان گفت: این پیشنهاد را باید قبل از اینکه به زیاد [[پناه]] بدهیم بیان می‌کردید؛ اما حال بدانید ما از او اطاعت می‌کنیم و او را از بصره بیرون نخواهیم کرد<ref>الغارات، ص۲۱۶-۲۱۳.</ref>. زیاد برای حضرت [[نامه]] نوشت و او را از اوضاع بصره و [[عبدالله بن حضرمی]] [[آگاه]] کرد. [[امام]]{{ع}} نیز [[اعین بن ابی‌ضبیعه مجاشعی تمیمی]] را به بصره فرستاد تا او [[بنی‌تمیم]] را از [[پیروی]] [[حضرمی]] بازدارد و از اطراف او پراکنده کند و اگر [[تمرد]] کردند با آنان بجنگد. هنگامی که اعین به بصره رسید، نزد [[قوم]] خود، بنی‌تمیم رفت. حضرمی گروهی را که گفته شده است از [[خوارج]] بودند، به کشتن او تحریض کرد. آنها هم او را غافل‌گیر کردند و کشتند. چون اعین کشته شد، زیاد [[تصمیم]] گرفت تا با حضرمی و پیروانش بجنگد. در این حال، [[قبیله تمیم]] به [[قبیله ازد]] پیغام داد که ما هرگز سوءقصدی به [[پناهنده]] شما نداریم؛ اما شما چگونه می‌خواهید پناهنده ما را بکشید؟ پس [[ازدی‌ها]] هم از [[جنگ]] با آنها خودداری کردند.


زیاد در نامه‌ای خبر [[قتل]] اعین را برای [[امیرالمؤمنین]] نوشت. حضرت هم [[جاریه بن قدامه سعدی]] را که از [[بنی‌سعد]] [[تمیم]] بود با پانصد مرد تمیمی به [[بصره]] فرستاد. [[جاریه]] به [[شهر بصره]] وارد شد و میان قبیله ازد رفت و به آنان گفت: شما دانستید که [[حق]] در کدام طرف است که از آن طرف‌داری کردید. سپس [[نامه]] حضرت را که برای [[اهل بصره]] نوشته بود، خواند. حضرت در آن نامه اهل بصره را [[توبیخ]] و ملامت کرده بود. جاریه از آنجا نزد [[قوم]] خود رفت و نامه امیرالمؤمنین<ref>حضرت علی{{ع}} در نامه خود نوشته بودند: «[[مؤمنان]] و [[مسلمانان]] بصره که این نامه را می‌خوانند، توجه کنند که [[خداوند]] [[حلیم]] و [[بردبار]] است و [[گناهکاران]] را مهلت می‌دهد و زود آنها را [[کیفر]] نمی‌دهد و تا هنگامی که موضوع را برایشان روشن نسازد، مورد تعقیب قرار نخواهد داد. [[گناهکار]] و [[عاصی]] را بار اول به [[عقوبت]] نمی‌رساند. خداوند [[توبه]] را قبول می‌کند و از بازگشت [[بندگان]] به طرف خودش [[خشنود]] می‌شود و به آنان [[فرصت]] می‌دهد تا از [[گناهان]] توبه کنند، خداوند این [[کارها]] را می‌کند تا [[حجت]] بر بندگان تمام شود و [[مردم]] عذری نداشته باشند.
زیاد در نامه‌ای خبر [[قتل]] اعین را برای [[امیرالمؤمنین]] نوشت. حضرت هم [[جاریه بن قدامه سعدی]] را که از [[بنی‌سعد]] [[تمیم]] بود با پانصد مرد تمیمی به [[بصره]] فرستاد. [[جاریه]] به [[شهر بصره]] وارد شد و میان قبیله ازد رفت و به آنان گفت: شما دانستید که [[حق]] در کدام طرف است که از آن طرف‌داری کردید. سپس [[نامه]] حضرت را که برای [[اهل بصره]] نوشته بود، خواند. حضرت در آن نامه اهل بصره را [[توبیخ]] و ملامت کرده بود. جاریه از آنجا نزد [[قوم]] خود رفت و نامه امیرالمؤمنین<ref>حضرت علی{{ع}} در نامه خود نوشته بودند: «[[مؤمنان]] و [[مسلمانان]] بصره که این نامه را می‌خوانند، توجه کنند که [[خداوند]] [[حلیم]] و [[بردبار]] است و [[گناهکاران]] را مهلت می‌دهد و زود آنها را [[کیفر]] نمی‌دهد و تا هنگامی که موضوع را برایشان روشن نسازد، مورد تعقیب قرار نخواهد داد. [[گناهکار]] و [[عاصی]] را بار اول به [[عقوبت]] نمی‌رساند. خداوند [[توبه]] را قبول می‌کند و از بازگشت [[بندگان]] به طرف خودش [[خشنود]] می‌شود و به آنان [[فرصت]] می‌دهد تا از [[گناهان]] توبه کنند، خداوند این [[کارها]] را می‌کند تا [[حجت]] بر بندگان تمام شود و [[مردم]] عذری نداشته باشند.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش