پرش به محتوا

علم: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۹ مارس ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (ویرایش Msadeq (بحث) به آخرین تغییری که Wasity انجام داده بود واگردانده شد)
برچسب: واگردانی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = درجات معرفت| عنوان مدخل  = علم| مداخل مرتبط = [[علم در لغت]] - [[علم در قرآن]] - [[علم در اخلاق اسلامی]] - [[علم در معارف دعا و زیارات]] - [[علم در معارف و سیره نبوی]] - [[علم در معارف و سیره سجادی]] - [[علم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
| موضوع مرتبط = درجات معرفت
| عنوان مدخل  = علم
| مداخل مرتبط = [[علم در لغت]] - [[علم در قرآن]] - [[علم در اخلاق اسلامی]] - [[علم در معارف دعا و زیارات]] - [[علم در معارف و سیره نبوی]] - [[علم در معارف و سیره امام حسن]] - [[علم در معارف و سیره سجادی]] - [[علم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
}}
== مقدمه ==
== مقدمه ==
در این مدخل از چند جهت مسئله علم نسبت به [[پیامبر]] توجه شده است. یکی این که [[پیامبر]] به علومی دست یافته که پیش از آن نمی‌دانسته و [[آگاهی]] نداشته است: {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref> منشأ [[هدایت]] او [[علوم]] اوست و پس از این [[علوم]] بوده که به او بارها گفته می‌شود: که [[حجت]] بر تو تمام شده است: {{متن قرآن|مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ}}<ref>«و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است» سوره بقره، آیه ۱۴۵.</ref>. از سوی دیگر [[پیامبر]] [[معلم]] و [[مربّی]] داشته و دانسته‌های او توسط همین [[معلم]] حاصل شده است. همچنین این [[پیامبر]] هر [[مقام]] و دانشی دارد، باید بداند که [[معلم]] مخصوص دارد: {{متن قرآن|عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}}<ref>«آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۵.</ref> و این [[معلم]] دارای ویژگی‌هایی است: {{متن قرآن|ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ}}<ref>«توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد،» سوره تکویر، آیه ۲۰.</ref> و همواره باید در مسیر علم تکاملی باشد، و از [[خدا]] بخواهد که [[دانش]] او را افزون کند، هر چند این علم از قبیل اکتسابی آن نباشد: {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> یا باید بداند که آن‌چه می‌داند، در برابر آن‌چه نمی‌داند ناچیز است: {{متن قرآن|وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.</ref> البته آن‌چه می‌داند و [[تعلیم]] یافته دیگران نمی‌دانند: {{متن قرآن|فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا}}<ref>«بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید» سوره فتح، آیه ۲۷.</ref> زیرا منشأ علم او از قبیل [[علوم]] دیگران نیست؛ زیرا [[دانش]] او مرزی دارد و آن مرز [[علم غیب]] است که بارها به او [[یادآوری]] می‌شوند، که بگو: {{متن قرآن|وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}}<ref>«و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref> حتی [[شاهد]] میآورد که اگر میدانست بسیاری از کارهای خیر و [[اموال]] را جذب کرده و به دست آورده بود: {{متن قرآن|وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ}}<ref>«و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.</ref>. از همه اینها گذشته، روش پیامبر در [[تبلیغ دین]] اهتمام به [[آموزش]] و دانستن است. این کار به طور مستقیم و غیر مستقیم انجام میگرفته و موضوع علم و مقابل آن ندانستن را مورد توجه قرار داده و با تعبیر‌های گوناگون مانند: نداشتن کری، کوری، [[جهل]]، اهمیت علم را در زبان [[وحی]] بازگو کرده است. مثلاً، آیاتی که به صورت غیر مستقیم بیان [[جایگاه]] علم کرده است: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> قطعاً بدترین جنبندگان نزد [[خدا]] کران و لالانی هستند که نمی‌اندیشند. بخشی از اندیشیدن به استفاده ازحواس است و این حواس از طریق علم به دست میآید. یا در جایی دیگر می‌گوید: {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.</ref>. از سوی دیگر پس از اندیشیدن، و بستر اندیشیدن و [[تعقل]]، [[تشویق به علم]] و اهتمام به [[کسب علم]]، یکی از روش‌های [[تبلیغ پیامبر]] است. بی‌گمان [[عقل]] با چراغ علم رونق می‌گیرد. [[عقاید]] صحیح و منطقی در تعامل [[عقل]] و [[منطق]] [[علمی]] حاصل می‌گردد. بخشی از [[معارف]] و [[آموزه‌های دین]] به ویژه [[آیات قرآن کریم]]، آیاتی هستند که [[تشویق]] به [[کسب علم]] و [[دانش]] می‌کنند. یکی از هدف‌های [[قرآن کریم]] در [[دعوت]] [[مردم]] به [[تفکر]]، [[تشویق]] به [[آموزش]] و افزایش سطح [[دانش]] آنها است تا بتواند در بستری از علم و [[دانش]] عقایدش را مطرح و با [[خرافات]] و [[عقاید]] سخیف [[مبارزه]] کند. به [[حق]] میتوان یکی از روش‌های [[پیامبر]] را در طرح [[عقاید]] و [[معارف]] و [[احکام]] را [[تشویق به علم]] دانست. با چراغ علم هم میتوان به سراغ صحیح رفت، هم میتوان توسعه و تعمیق بخشید. و دیگری اهمیت عمل به علم و [[تشویق]] به آن و دیگری مبتنی بودن [[دین]] به [[اندیشه‌ورزی]] و [[علم‌آموزی]] و در نهایت حوزه [[خانوادگی]] علم چون [[یقین]] و [[اطمینان]] و یا [[عقل]] و [[تدبر]] و [[تفکر]] و نظر و [[رؤیت]] در مسائل و امور و [[تدبر]] در [[آیات]] [[کتاب]] [[تکوین]] و تدوین است.
در این مدخل از چند جهت مسئله علم نسبت به [[پیامبر]] توجه شده است. یکی این که [[پیامبر]] به علومی دست یافته که پیش از آن نمی‌دانسته و [[آگاهی]] نداشته است: {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref> منشأ [[هدایت]] او [[علوم]] اوست و پس از این [[علوم]] بوده که به او بارها گفته می‌شود: که [[حجت]] بر تو تمام شده است: {{متن قرآن|مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ}}<ref>«و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است» سوره بقره، آیه ۱۴۵.</ref>. از سوی دیگر [[پیامبر]] [[معلم]] و [[مربّی]] داشته و دانسته‌های او توسط همین [[معلم]] حاصل شده است. همچنین این [[پیامبر]] هر [[مقام]] و دانشی دارد، باید بداند که [[معلم]] مخصوص دارد: {{متن قرآن|عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}}<ref>«آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۵.</ref> و این [[معلم]] دارای ویژگی‌هایی است: {{متن قرآن|ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ}}<ref>«توانمندی که نزد آن دارنده اورنگ (فرمانفرمایی جهان)، جایگاهی بلند دارد،» سوره تکویر، آیه ۲۰.</ref> و همواره باید در مسیر علم تکاملی باشد، و از [[خدا]] بخواهد که [[دانش]] او را افزون کند، هر چند این علم از قبیل اکتسابی آن نباشد: {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref> یا باید بداند که آن‌چه می‌داند، در برابر آن‌چه نمی‌داند ناچیز است: {{متن قرآن|وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.</ref> البته آن‌چه می‌داند و [[تعلیم]] یافته دیگران نمی‌دانند: {{متن قرآن|فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا}}<ref>«بنابراین او چیزی را می‌دانست که شما نمی‌دانید» سوره فتح، آیه ۲۷.</ref> زیرا منشأ علم او از قبیل [[علوم]] دیگران نیست؛ زیرا [[دانش]] او مرزی دارد و آن مرز [[علم غیب]] است که بارها به او [[یادآوری]] می‌شوند، که بگو: {{متن قرآن|وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}}<ref>«و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref> حتی [[شاهد]] میآورد که اگر میدانست بسیاری از کارهای خیر و [[اموال]] را جذب کرده و به دست آورده بود: {{متن قرآن|وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ}}<ref>«و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.</ref>. از همه اینها گذشته، روش پیامبر در [[تبلیغ دین]] اهتمام به [[آموزش]] و دانستن است. این کار به طور مستقیم و غیر مستقیم انجام میگرفته و موضوع علم و مقابل آن ندانستن را مورد توجه قرار داده و با تعبیر‌های گوناگون مانند: نداشتن کری، کوری، [[جهل]]، اهمیت علم را در زبان [[وحی]] بازگو کرده است. مثلاً، آیاتی که به صورت غیر مستقیم بیان [[جایگاه]] علم کرده است: {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> قطعاً بدترین جنبندگان نزد [[خدا]] کران و لالانی هستند که نمی‌اندیشند. بخشی از اندیشیدن به استفاده ازحواس است و این حواس از طریق علم به دست میآید. یا در جایی دیگر می‌گوید: {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.</ref>. از سوی دیگر پس از اندیشیدن، و بستر اندیشیدن و [[تعقل]]، [[تشویق به علم]] و اهتمام به [[کسب علم]]، یکی از روش‌های [[تبلیغ پیامبر]] است. بی‌گمان [[عقل]] با چراغ علم رونق می‌گیرد. [[عقاید]] صحیح و منطقی در تعامل [[عقل]] و [[منطق]] [[علمی]] حاصل می‌گردد. بخشی از [[معارف]] و [[آموزه‌های دین]] به ویژه [[آیات قرآن کریم]]، آیاتی هستند که [[تشویق]] به [[کسب علم]] و [[دانش]] می‌کنند. یکی از هدف‌های [[قرآن کریم]] در [[دعوت]] [[مردم]] به [[تفکر]]، [[تشویق]] به [[آموزش]] و افزایش سطح [[دانش]] آنها است تا بتواند در بستری از علم و [[دانش]] عقایدش را مطرح و با [[خرافات]] و [[عقاید]] سخیف [[مبارزه]] کند. به [[حق]] میتوان یکی از روش‌های [[پیامبر]] را در طرح [[عقاید]] و [[معارف]] و [[احکام]] را [[تشویق به علم]] دانست. با چراغ علم هم میتوان به سراغ صحیح رفت، هم میتوان توسعه و تعمیق بخشید. و دیگری اهمیت عمل به علم و [[تشویق]] به آن و دیگری مبتنی بودن [[دین]] به [[اندیشه‌ورزی]] و [[علم‌آموزی]] و در نهایت حوزه [[خانوادگی]] علم چون [[یقین]] و [[اطمینان]] و یا [[عقل]] و [[تدبر]] و [[تفکر]] و نظر و [[رؤیت]] در مسائل و امور و [[تدبر]] در [[آیات]] [[کتاب]] [[تکوین]] و تدوین است.


== [[پیامبر]] همواره [[نیازمند]] [[افزایش علم]] ==
== [[پیامبر]] همواره [[نیازمند]] [[افزایش علم]] ==
#{{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref>.
{{متن قرآن|فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref>.


'''نتیجه''': در [[آیه]] فوق دو نکته مطرح گردیده است:
'''نتیجه''': در [[آیه]] فوق دو نکته مطرح گردیده است:
خط ۲۲: خط ۱۷:


'''نکات''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
'''نکات''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
# درمقابل [[خوی]] امتیاز‌طلبی و نگاه اشرافی [[مخالفان]] [[دعوت]] [[توحیدی]] پیامبرگرامی [[اسلام]] و [[نوح]] [[نبی]] [[خداوند]] می‌فرماید: به آنها بگو اگر شما [[خیال]] می‌کنید و [[انتظار]] دارید من امتیازی جز از [[طریق وحی]] و [[اعجاز]] بر شما داشته باشم [[اشتباه]] است، با صراحت باید بگویم که: من نه به شما می‌گویم [[خزائن الهی]] در [[اختیار]] من است و نه هر کاری بخواهم می‌توانم انجام دهم {{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ}}، {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ}} و نه می‌گویم من فرشته‌ام {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ}} این‌گونه ادعاهای بزرگ و دروغین مخصوص مدّعیان کاذب است، و هیچ گاه یک [[پیامبر]] [[راستین]] چنین ادّعاهایی نخواهد کرد. و درباره [[ایمان]] آورندگان [[مستضعف]] تأکید می‌کند که: “من هرگز نمی‌توانم درباره این افرادی که در چشم شما حقیرند بگویم: [[خداوند]] [[خیر]] و [[پاداش]] [[نیکی]] به آنها نخواهد داد {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا}} بلکه به عکس خیر این [[جهان]] و آن [[جهان]] [[مال]] آنهاست، هر چند دستشان [[مال]] و [[ثروت]] تهی است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، [[خیر]] را در [[مال]] و [[مقام]] منحصر ساخته‌اید و از [[حقیقت]] و معنی به کلی بی‌خبرید. و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند [[خدا]] از درون [[جان]] آنها و نیاتشان آگاه‌تر است {{متن قرآن|أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ}} من که جز [[ایمان]] و [[صداقت]] از آنها چیزی نمی‌بینم، و به همین [[دلیل]] [[وظیفه]] دارم آنان را بپذیرم، و اگر غیر از این کاری کنم مسلما در این صورت از [[ستمکاران]] خواهم بود{{متن قرآن|إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}؛
# درمقابل [[خوی]] امتیاز‌طلبی و نگاه اشرافی [[مخالفان]] [[دعوت]] [[توحیدی]] پیامبرگرامی [[اسلام]] و [[نوح]] [[نبی]] [[خداوند]] می‌فرماید: به آنها بگو اگر شما [[خیال]] می‌کنید و [[انتظار]] دارید من امتیازی جز از [[طریق وحی]] و [[اعجاز]] بر شما داشته باشم [[اشتباه]] است، با صراحت باید بگویم که: من نه به شما می‌گویم [[خزائن الهی]] در [[اختیار]] من است و نه هر کاری بخواهم می‌توانم انجام دهم {{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ}}، {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ}} و نه می‌گویم من فرشته‌ام {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ}} این‌گونه ادعاهای بزرگ و دروغین مخصوص مدّعیان کاذب است، و هیچ گاه یک [[پیامبر]] [[راستین]] چنین ادّعاهایی نخواهد کرد. و درباره [[ایمان]] آورندگان [[مستضعف]] تأکید می‌کند که: «من هرگز نمی‌توانم درباره این افرادی که در چشم شما حقیرند بگویم: [[خداوند]] [[خیر]] و [[پاداش]] [[نیکی]] به آنها نخواهد داد {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا}} بلکه به عکس خیر این [[جهان]] و آن [[جهان]] [[مال]] آنهاست، هر چند دستشان [[مال]] و [[ثروت]] تهی است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، [[خیر]] را در [[مال]] و [[مقام]] منحصر ساخته‌اید و از [[حقیقت]] و معنی به کلی بی‌خبرید. و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند [[خدا]] از درون [[جان]] آنها و نیاتشان آگاه‌تر است {{متن قرآن|أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ}} من که جز [[ایمان]] و [[صداقت]] از آنها چیزی نمی‌بینم، و به همین [[دلیل]] [[وظیفه]] دارم آنان را بپذیرم، و اگر غیر از این کاری کنم مسلما در این صورت از [[ستمکاران]] خواهم بود{{متن قرآن|إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}؛
# سؤال از [[پیامبر]] درباره [[روح]] و [[دستور خداوند]] به [[پیامبر]] که در پاسخ بگوید [[روح]] از امر [[پروردگار]] است {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي}} و [[آموزش]] [[تواضع]] به [[پیامبر]] و [[مردم]] و دوری از [[غرور]] [[علمی]] با تأکید بر این مسئله که [[دانش]] بسیار کم از سوی [[خدا]] به [[انسان‌ها]] اعطا شده است: آن علم به [[روح]] که [[خداوند]] به شما داده اندکی از بسیار است، زیرا [[روح]] موقعیتی در عالم وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم بروز می‌دهد که بسیار [[بدیع]] و عجیب است، و شما از آن آثار بی‌خبرید {{متن قرآن|وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا}} دانشی که به [[انسان]] داده شده کم است و اطلاعات زیادی در مورد ماورای [[طبیعت]] و حتی [[روح]] خود ندارد. این واقعیتی است که پس از قرن‌ها به [[اثبات]] رسیده که [[دانش]] ما در مورد [[اسرار]] کل [[جهان]] به ویژه [[حقیقت]] [[روح]] بسیار اندک است، چرا که [[حواس]] [[انسان]] مادیات و [[محسوسات]] را [[درک]] می‌کند و مسائل ماوراء [[طبیعت]] از دسترس [[انسان]] تقریباً خارج است؛
# سؤال از [[پیامبر]] درباره [[روح]] و [[دستور خداوند]] به [[پیامبر]] که در پاسخ بگوید [[روح]] از امر [[پروردگار]] است {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي}} و [[آموزش]] [[تواضع]] به [[پیامبر]] و [[مردم]] و دوری از [[غرور]] [[علمی]] با تأکید بر این مسئله که [[دانش]] بسیار کم از سوی [[خدا]] به [[انسان‌ها]] اعطا شده است: آن علم به [[روح]] که [[خداوند]] به شما داده اندکی از بسیار است، زیرا [[روح]] موقعیتی در عالم وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم بروز می‌دهد که بسیار [[بدیع]] و عجیب است، و شما از آن آثار بی‌خبرید {{متن قرآن|وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا}} دانشی که به [[انسان]] داده شده کم است و اطلاعات زیادی در مورد ماورای [[طبیعت]] و حتی [[روح]] خود ندارد. این واقعیتی است که پس از قرن‌ها به [[اثبات]] رسیده که [[دانش]] ما در مورد [[اسرار]] کل [[جهان]] به ویژه [[حقیقت]] [[روح]] بسیار اندک است، چرا که [[حواس]] [[انسان]] مادیات و [[محسوسات]] را [[درک]] می‌کند و مسائل ماوراء [[طبیعت]] از دسترس [[انسان]] تقریباً خارج است؛
# در مقابل سؤال جدلی [[کافران]] که برای [[انکار]]، از زمان وقوع [[رستاخیز]] سؤال میکردند [[خداوند]] به [[رسول]] گرامی‌اش می‌فرماید: بگو که علم به اینکه [[قیامت]] چه وقت می‌رسد نزد [[خدا]] است {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ}} و غیر از [[خدای تعالی]] کسی را از آن [[آگاهی]] نیست همچنان که خودش در جای دیگر [[قرآن]] فرموده: {{متن قرآن|لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ}}<ref>«هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۸۷.</ref> کسی جز او آن را به موقع خود آشکار نمی‌کند و من به جز اینکه نذیری آشکار هستم {{متن قرآن|وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ}} [[مسئولیت]] و اختیاری ندارم، من تنها مأمورم به شما خبر دهم که به زودی به سوی [[خدا]] [[محشور]] می‌شوید، و اما اینکه چه وقت [[محشور]] می‌شوید، نمی‌دانم. در این جا [[خداوند]] به [[پیامبر]] میآموزد که به محدویت علمش و ندانستن بعضی از امور از جمله زمان وقوع [[قیامت]] که علم به آن اختصاصی [[خداوند]] است متواضعانه اعتراف کند.
# در مقابل سؤال جدلی [[کافران]] که برای [[انکار]]، از زمان وقوع [[رستاخیز]] سؤال میکردند [[خداوند]] به [[رسول]] گرامی‌اش می‌فرماید: بگو که علم به اینکه [[قیامت]] چه وقت می‌رسد نزد [[خدا]] است {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ}} و غیر از [[خدای تعالی]] کسی را از آن [[آگاهی]] نیست همچنان که خودش در جای دیگر [[قرآن]] فرموده: {{متن قرآن|لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ}}<ref>«هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۸۷.</ref> کسی جز او آن را به موقع خود آشکار نمی‌کند و من به جز اینکه نذیری آشکار هستم {{متن قرآن|وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ}} [[مسئولیت]] و اختیاری ندارم، من تنها مأمورم به شما خبر دهم که به زودی به سوی [[خدا]] [[محشور]] می‌شوید، و اما اینکه چه وقت [[محشور]] می‌شوید، نمی‌دانم. در این جا [[خداوند]] به [[پیامبر]] میآموزد که به محدویت علمش و ندانستن بعضی از امور از جمله زمان وقوع [[قیامت]] که علم به آن اختصاصی [[خداوند]] است متواضعانه اعتراف کند.
خط ۴۱: خط ۳۶:
# [[لزوم]] علم و توجه به [[رسالت]] وپیام‌های [[الهی]] [[پیامبر]] بر هر [[انسان]] و [[آدمی]] {{متن قرآن|وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا...}} و مخالفت‌ها با [[دعوت پیامبر]] ازروی [[ناآگاهی]] و بی‌تأثیر در تداوم آگاهانه [[رسالت پیامبر]] {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}؛
# [[لزوم]] علم و توجه به [[رسالت]] وپیام‌های [[الهی]] [[پیامبر]] بر هر [[انسان]] و [[آدمی]] {{متن قرآن|وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا...}} و مخالفت‌ها با [[دعوت پیامبر]] ازروی [[ناآگاهی]] و بی‌تأثیر در تداوم آگاهانه [[رسالت پیامبر]] {{متن قرآن|فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}؛
# [[زورمندان]] زرمدار، سردمداران [[باطل]] با [[ناآگاهی]] به معیارهای [[رسالت]] [[انبیاء]] هنگامی که آیه‌ای از طرف [[خدا]] برای [[هدایت]] آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز [[ایمان]] نمی‌آوریم مگر اینکه به ما نیز همان [[مقامات]] و آیاتی که به فرستادگان [[خدا]] اعطا شده است داده شود {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ}} سخنی از روی [[نادانی]] که از نهایت [[انحطاط]] [[فکری]] و عدم [[درک]] مفهوم [[نبوت]] و [[رهبری]] [[مردم]] سرچشمه می‌گیرد. و [[خداوند]] به آنها پاسخ می‌دهد که لازم نیست شما به [[خدا]] درس بدهید که چگونه [[پیامبران]] و [[رسولان]] خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادی [[انتخاب]] کند! زیرا [[خداوند]] از همه بهتر می‌داند [[رسالت]] خود را در کجا قرار دهد و علم [[خداوند]] محیط بر هستی و فراگیراست {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}؛
# [[زورمندان]] زرمدار، سردمداران [[باطل]] با [[ناآگاهی]] به معیارهای [[رسالت]] [[انبیاء]] هنگامی که آیه‌ای از طرف [[خدا]] برای [[هدایت]] آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز [[ایمان]] نمی‌آوریم مگر اینکه به ما نیز همان [[مقامات]] و آیاتی که به فرستادگان [[خدا]] اعطا شده است داده شود {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ}} سخنی از روی [[نادانی]] که از نهایت [[انحطاط]] [[فکری]] و عدم [[درک]] مفهوم [[نبوت]] و [[رهبری]] [[مردم]] سرچشمه می‌گیرد. و [[خداوند]] به آنها پاسخ می‌دهد که لازم نیست شما به [[خدا]] درس بدهید که چگونه [[پیامبران]] و [[رسولان]] خویش را اعزام دارد و از میان چه افرادی [[انتخاب]] کند! زیرا [[خداوند]] از همه بهتر می‌داند [[رسالت]] خود را در کجا قرار دهد و علم [[خداوند]] محیط بر هستی و فراگیراست {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}؛
# [[منافقان]] در حال توجیه و عذرخواهی برای شرکت نکردنشان درجنگ “تبوک” {{متن قرآن|يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ}} و [[ناآگاه]] از این که [[خداوند]] [[پیامبر]] و [[مسلمین]] را از [[دروغ]] بودن توجیه‌های آنان باخبر کرده {{متن قرآن|قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ}} و به زودی نتیجه [[اعمال]] خود را در [[روز رستاخیز]] خواهند دید {{متن قرآن|وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}}؛
# [[منافقان]] در حال توجیه و عذرخواهی برای شرکت نکردنشان درجنگ «تبوک» {{متن قرآن|يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ}} و [[ناآگاه]] از این که [[خداوند]] [[پیامبر]] و [[مسلمین]] را از [[دروغ]] بودن توجیه‌های آنان باخبر کرده {{متن قرآن|قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ}} و به زودی نتیجه [[اعمال]] خود را در [[روز رستاخیز]] خواهند دید {{متن قرآن|وَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}}؛
# [[مخالفان]] [[دعوت]] [[توحیدی]] [[موسی]] و پیامبرگرامی [[اسلام]] از [[سرنوشت]] و فرجام [[امت‌های پیشین]] که تلاش کردند {{متن قرآن|أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ}} [[پیامبران]] را ساکت کنند {{متن قرآن|فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ}} و آنان را وادار کنند که از رسالتشان دست بکشند بی‌خبر و ناآگاهند و از فرجام کار آنان کسی جز [[خداوند]] [[آگاه]] نیست {{متن قرآن|لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ}}؛
# [[مخالفان]] [[دعوت]] [[توحیدی]] [[موسی]] و پیامبرگرامی [[اسلام]] از [[سرنوشت]] و فرجام [[امت‌های پیشین]] که تلاش کردند {{متن قرآن|أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ}} [[پیامبران]] را ساکت کنند {{متن قرآن|فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ}} و آنان را وادار کنند که از رسالتشان دست بکشند بی‌خبر و ناآگاهند و از فرجام کار آنان کسی جز [[خداوند]] [[آگاه]] نیست {{متن قرآن|لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ}}؛
# [[بشارت]] و [[انذار]] کار [[پیامبر]] است {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا}} و بسیار کسانی که [[مخالفت]] می‌کنند، در اثر [[جهل]] و [[نادانی]] است {{متن قرآن|وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}؛
# [[بشارت]] و [[انذار]] کار [[پیامبر]] است {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا}} و بسیار کسانی که [[مخالفت]] می‌کنند، در اثر [[جهل]] و [[نادانی]] است {{متن قرآن|وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}؛
خط ۶۲: خط ۵۷:
# [[خداوند]] به [[پیامبر]] میگوید بعد از آن‌که [[حق]] از سوی پروردگارت بیان شده و علم [[یقین]] - درباره [[مسیح]] - به تو رسیده و آن را دریافته‌ای {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ}} باز کسانی با تو در آن به [[محاجه]] و [[ستیز]] برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما [[فرزندان]] خود را [[دعوت]] می‌کنیم و شما هم [[فرزندان]] خود را، ما [[زنان]] خویش را [[دعوت]] می‌نماییم، شما هم [[زنان]] خود را، ما از [[نفوس]] خود کسانی که به منزله [[جان]] هستند [[دعوت]] می‌کنیم، شما هم از [[نفوس]] خود [[دعوت]] کنید، {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ}} سپس [[مباهله]] می‌کنیم و [[لعنت خدا]] را بر دروغ‌گویان قرار می‌دهیم {{متن قرآن|ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}؛
# [[خداوند]] به [[پیامبر]] میگوید بعد از آن‌که [[حق]] از سوی پروردگارت بیان شده و علم [[یقین]] - درباره [[مسیح]] - به تو رسیده و آن را دریافته‌ای {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ}} باز کسانی با تو در آن به [[محاجه]] و [[ستیز]] برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما [[فرزندان]] خود را [[دعوت]] می‌کنیم و شما هم [[فرزندان]] خود را، ما [[زنان]] خویش را [[دعوت]] می‌نماییم، شما هم [[زنان]] خود را، ما از [[نفوس]] خود کسانی که به منزله [[جان]] هستند [[دعوت]] می‌کنیم، شما هم از [[نفوس]] خود [[دعوت]] کنید، {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ}} سپس [[مباهله]] می‌کنیم و [[لعنت خدا]] را بر دروغ‌گویان قرار می‌دهیم {{متن قرآن|ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}؛
# [[خداوند]] میگوید این چنین ما [[آیات]] و دلائل را در شکل‌های گوناگون و قیافه‌های مختلف بیان کردیم {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ}} ولی جمعی به [[مخالفت]] برخاستند و بدون مطالعه و هیچ‌گونه [[دلیل]]، گفتند این درس‌ها را از دیگران از [[یهود]] و [[نصاری]] و کتاب‌های آنها فرا گرفته‌ای {{متن قرآن|وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ}} ولی جمع دیگری که [[آمادگی]] [[پذیرش]] [[حق]] را دارند، و عالم و آگاهند، به وسیله آن چهره [[حقیقت]] را می‌بینند و می‌پذیرند {{متن قرآن|وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}} و این [[آیه]] به این نکته توجه میدهد که بیان [[آیات]] در قلمرو [[وحی]] و [[علم الهی]] است که [[خدا]] به [[پیامبر]] آموخته و سخن [[مخالفان]] [[دعوت]] بی‌پایه و اساس است و بدون مبنای [[علمی]] و [[آگاهی]] و [[تهمت]] به [[پیامبر]] {{صل}} از نظر فراگیری تعلیماتش از [[یهود]] و [[نصاری]]، مطلبی است که بارها از طرف [[مشرکان]] عنوان شد و هنوز هم [[مخالفان]] لجوج آن را تعقیب می‌کنند: در حالی که اصولاً در محیط [[جزیره عربستان]]، درس و [[مکتب]] و [[علمی]] نبود که [[پیامبر]] {{صل}} آن را فرا گیرد، و مسافرت‌های [[پیامبر]] {{صل}} به خارج شبه جزیره به قدری کوتاه بود که جای این‌گونه احتمال ندارد؛
# [[خداوند]] میگوید این چنین ما [[آیات]] و دلائل را در شکل‌های گوناگون و قیافه‌های مختلف بیان کردیم {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ}} ولی جمعی به [[مخالفت]] برخاستند و بدون مطالعه و هیچ‌گونه [[دلیل]]، گفتند این درس‌ها را از دیگران از [[یهود]] و [[نصاری]] و کتاب‌های آنها فرا گرفته‌ای {{متن قرآن|وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ}} ولی جمع دیگری که [[آمادگی]] [[پذیرش]] [[حق]] را دارند، و عالم و آگاهند، به وسیله آن چهره [[حقیقت]] را می‌بینند و می‌پذیرند {{متن قرآن|وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}} و این [[آیه]] به این نکته توجه میدهد که بیان [[آیات]] در قلمرو [[وحی]] و [[علم الهی]] است که [[خدا]] به [[پیامبر]] آموخته و سخن [[مخالفان]] [[دعوت]] بی‌پایه و اساس است و بدون مبنای [[علمی]] و [[آگاهی]] و [[تهمت]] به [[پیامبر]] {{صل}} از نظر فراگیری تعلیماتش از [[یهود]] و [[نصاری]]، مطلبی است که بارها از طرف [[مشرکان]] عنوان شد و هنوز هم [[مخالفان]] لجوج آن را تعقیب می‌کنند: در حالی که اصولاً در محیط [[جزیره عربستان]]، درس و [[مکتب]] و [[علمی]] نبود که [[پیامبر]] {{صل}} آن را فرا گیرد، و مسافرت‌های [[پیامبر]] {{صل}} به خارج شبه جزیره به قدری کوتاه بود که جای این‌گونه احتمال ندارد؛
# گروهی از [[منافقان]] نزد [[پیامبر]] آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی [[سوگند]] خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان “تبوک” معذور دارد، و [[پیامبر]] به این عده اجازه داد. [[خداوند]] پیامبرش را مورد [[عتاب]] قرار می‌دهد و می‌گوید: [[خداوند]] تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان [[جهاد]] خودداری کنند {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}} چرا نگذاشتی آنها که راست می‌گویند از آنها که [[دروغ]] می‌گویند شناخته شوند و به ماهیت آنها پی بری {{متن قرآن|حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ}} از این [[آیه]] دو نکته استفاده می‌شود یک: برخورد [[پیامبر]] در [[امور اجتماعی]] و با [[مردم]] از طریق [[قلمرو علم]] عادی است و [[علم غیب]] و دانستن‌های ماورایی برای [[قضاوت]] درباره موضوعات کافی نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادی وضع آنها روشن گردد، دوم [[هدف]] تنها این نبوده که [[پیامبر]] {{صل}} بداند بلکه ممکن است [[هدف]] این بوده که همه [[مسلمانان]] [[آگاه]] شوند، هر چند روی سخن به [[پیامبر]] {{صل}} است؛
# گروهی از [[منافقان]] نزد [[پیامبر]] آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی [[سوگند]] خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان «تبوک» معذور دارد، و [[پیامبر]] به این عده اجازه داد. [[خداوند]] پیامبرش را مورد [[عتاب]] قرار می‌دهد و می‌گوید: [[خداوند]] تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان [[جهاد]] خودداری کنند {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}} چرا نگذاشتی آنها که راست می‌گویند از آنها که [[دروغ]] می‌گویند شناخته شوند و به ماهیت آنها پی بری {{متن قرآن|حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ}} از این [[آیه]] دو نکته استفاده می‌شود یک: برخورد [[پیامبر]] در [[امور اجتماعی]] و با [[مردم]] از طریق [[قلمرو علم]] عادی است و [[علم غیب]] و دانستن‌های ماورایی برای [[قضاوت]] درباره موضوعات کافی نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادی وضع آنها روشن گردد، دوم [[هدف]] تنها این نبوده که [[پیامبر]] {{صل}} بداند بلکه ممکن است [[هدف]] این بوده که همه [[مسلمانان]] [[آگاه]] شوند، هر چند روی سخن به [[پیامبر]] {{صل}} است؛
# [[خداوند]] می‌فرماید همان‌گونه که بر [[اهل کتاب]] و [[پیامبران پیشین]] [[کتاب آسمانی]] فرستادیم این [[قرآن]] را نیز بر تو نازل کردیم در حالی که مشتمل بر [[احکام]] روشن و آشکار است {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا}} و [[پیامبر]] دارای [[علمی]] عطا شده از جانب [[خداوند]] است {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ...} } و موظف به عمل به آن علم و دوری از دنباله‌روی و عمل به هواها و دیدگاه‌های منفعت‌طلبانه اهل کتاب دیگران و در آخر آیه خداوند خطاب به پیامبر میگوید: اگر از هوا و هوس‌های آنها بعد از آن‌که حقیقت بر تو آشکار شد پیروی کنی به کیفر الهی مجازات خواهی شد و هیچ‌کس در برابر خدا قدرت حمایت از تو و نگهداریت را نخواهد داشت {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ}} گر چه احتمال [[انحراف]]، مسلماً در [[پیامبر]] {{صل}} با آن [[مقام عصمت]] و [[معرفت]] و [[آگاهی]] وجود نداشته، اما این تعبیر اولاً روشن می‌سازد که [[خدا]] با هیچ‌کس [[ارتباط]] خصوصی و به اصطلاح [[خویشاوندی]] ندارد، و حتی اگر [[پیامبر]]، مقامش والا است به خاطر [[تسلیم]] و [[عبودیت]] و [[ایمان]] و [[استقامت]] او است، ثانیاً تأکیدی است برای دیگران، زیرا جایی که [[پیامبر]] {{صل}} در صورت [[انحراف]] از مسیر [[حق]] و [[گرایش]] به خط [[باطل]]، مصونیتی از مجازات [[الهی]] نداشته باشد حساب دیگران آشکار است؛
# [[خداوند]] می‌فرماید همان‌گونه که بر [[اهل کتاب]] و [[پیامبران پیشین]] [[کتاب آسمانی]] فرستادیم این [[قرآن]] را نیز بر تو نازل کردیم در حالی که مشتمل بر [[احکام]] روشن و آشکار است {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا}} و [[پیامبر]] دارای [[علمی]] عطا شده از جانب [[خداوند]] است {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ...} } و موظف به عمل به آن علم و دوری از دنباله‌روی و عمل به هواها و دیدگاه‌های منفعت‌طلبانه اهل کتاب دیگران و در آخر آیه خداوند خطاب به پیامبر میگوید: اگر از هوا و هوس‌های آنها بعد از آن‌که حقیقت بر تو آشکار شد پیروی کنی به کیفر الهی مجازات خواهی شد و هیچ‌کس در برابر خدا قدرت حمایت از تو و نگهداریت را نخواهد داشت {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ}} گر چه احتمال [[انحراف]]، مسلماً در [[پیامبر]] {{صل}} با آن [[مقام عصمت]] و [[معرفت]] و [[آگاهی]] وجود نداشته، اما این تعبیر اولاً روشن می‌سازد که [[خدا]] با هیچ‌کس [[ارتباط]] خصوصی و به اصطلاح [[خویشاوندی]] ندارد، و حتی اگر [[پیامبر]]، مقامش والا است به خاطر [[تسلیم]] و [[عبودیت]] و [[ایمان]] و [[استقامت]] او است، ثانیاً تأکیدی است برای دیگران، زیرا جایی که [[پیامبر]] {{صل}} در صورت [[انحراف]] از مسیر [[حق]] و [[گرایش]] به خط [[باطل]]، مصونیتی از مجازات [[الهی]] نداشته باشد حساب دیگران آشکار است؛
# دو نوع [[هدایت]] داریم یک: [[هدایت]] به معنای ارائه راه به [[مردم]] و [[راهنمایی]] آنان، که این کار [[پیامبران الهی]] است و از [[طریق وحی]] [[الهی]] ودانش دریافت شده از طرف [[خداوند]] انجام می‌شود {{متن قرآن|إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ}} دوم: [[هدایت]] به معنای رساندن افراد به سرمنزل مقصود و رهنمون کردن آنها به مطلوب، که این کار تنها توسط خداست {{متن قرآن|وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} و در [[قلمرو علم]] اوست و از قلمرو [[دانش]] [[پیامبر]] خارج است {{متن قرآن|وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}} این [[هدایت تکوینی]] و یا توسط [[الهام]] و فیوضات ربانی است.
# دو نوع [[هدایت]] داریم یک: [[هدایت]] به معنای ارائه راه به [[مردم]] و [[راهنمایی]] آنان، که این کار [[پیامبران الهی]] است و از [[طریق وحی]] [[الهی]] ودانش دریافت شده از طرف [[خداوند]] انجام می‌شود {{متن قرآن|إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ}} دوم: [[هدایت]] به معنای رساندن افراد به سرمنزل مقصود و رهنمون کردن آنها به مطلوب، که این کار تنها توسط خداست {{متن قرآن|وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} و در [[قلمرو علم]] اوست و از قلمرو [[دانش]] [[پیامبر]] خارج است {{متن قرآن|وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}} این [[هدایت تکوینی]] و یا توسط [[الهام]] و فیوضات ربانی است.
خط ۹۷: خط ۹۲:


'''نتیجه''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
'''نتیجه''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
# [[خداوند]] در مقابل کسانی که [[سعی]] داشتند با [[فریب]] [[پیامبر]]، بی‌گناهی را متهم کنند و به [[شخصیت اجتماعی]] و [[معنوی]] ایشان آسیب بزنند می‌فرماید: [[خدا]]، کتاب و [[حکمت]] بر تو نازل کرد {{متن قرآن|وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}} و آن‌چه را نمی‌دانستی به تو آموخت {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}} و در پایان [[آیه]] می‌فرماید: “فضل [[خداوند]] بر تو بسیار بزرگ بوده است” {{متن قرآن|وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}} [[علامه طباطبایی]] مینویسد: از ظاهر این [[آیه]] بر می‌آید، آن چیزی که [[عصمت]] به وسیله آن تحقق می‌یابد و شخص [[معصوم]] به وسیله آن [[معصوم]] می‌شود نوعی از علم است. [[علمی]] است که نمی‌گذارد صاحبش [[مرتکب معصیت]] و [[خطا]] گردد. و به عبارتی دیگر [[علمی]] است که [[مانع]] از [[ضلالت]] می‌شود. همچنان که (در جای خود مسلم شده) که سایر [[اخلاق پسندیده]] از قبیل [[شجاعت]] و [[عفت]] و سخاء نیز هر کدامش صورتی است [[علمی]] که در نفس صاحبش [[راسخ]] شده و باعث می‌شود آثار آن بروز کند. و [[مانع]] می‌شود از اینکه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد. مثلاً آثار [[جبن]] و تهور و [[خمود]] و [[شره]] و [[بخل]] و [[تبذیر]] از او بروز کند<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۲۴.</ref>.
# [[خداوند]] در مقابل کسانی که [[سعی]] داشتند با [[فریب]] [[پیامبر]]، بی‌گناهی را متهم کنند و به [[شخصیت اجتماعی]] و [[معنوی]] ایشان آسیب بزنند می‌فرماید: [[خدا]]، کتاب و [[حکمت]] بر تو نازل کرد {{متن قرآن|وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}} و آن‌چه را نمی‌دانستی به تو آموخت {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}} و در پایان [[آیه]] می‌فرماید: «فضل [[خداوند]] بر تو بسیار بزرگ بوده است» {{متن قرآن|وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}} [[علامه طباطبایی]] مینویسد: از ظاهر این [[آیه]] بر می‌آید، آن چیزی که [[عصمت]] به وسیله آن تحقق می‌یابد و شخص [[معصوم]] به وسیله آن [[معصوم]] می‌شود نوعی از علم است. [[علمی]] است که نمی‌گذارد صاحبش [[مرتکب معصیت]] و [[خطا]] گردد. و به عبارتی دیگر [[علمی]] است که [[مانع]] از [[ضلالت]] می‌شود. همچنان که (در جای خود مسلم شده) که سایر [[اخلاق پسندیده]] از قبیل [[شجاعت]] و [[عفت]] و سخاء نیز هر کدامش صورتی است [[علمی]] که در نفس صاحبش [[راسخ]] شده و باعث می‌شود آثار آن بروز کند. و [[مانع]] می‌شود از اینکه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد. مثلاً آثار [[جبن]] و تهور و [[خمود]] و [[شره]] و [[بخل]] و [[تبذیر]] از او بروز کند<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۲۴.</ref>.
# [[خداوند]] درباره [[منکران]] [[وحی]] می‌فرماید: آنها [[خدا]] را آن چنان‌که [[شایسته]] است نشناختند زیرا گفتند: [[خدا]] هیچ کتابی بر هیچ [[انسانی]] نازل نکرده است {{متن قرآن|وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ}} [[خداوند]] به پیامبرش [[دستور]] می‌دهد که در جواب آنها بگو: “چه کسی کتابی را که [[موسی]] آورد و [[نور]] و [[هدایت]] برای [[مردم]] بود نازل گردانید” {{متن قرآن|قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ}} “همان کتابی که آن را به صفحات پراکنده‌ای تبدیل کرده‌اید، بعضی را که به سود شماست آشکار می‌کنید و بسیاری را که به زبان خود می‌دانید پنهان می‌دارید {{متن قرآن|تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا}} و در این [[کتاب آسمانی]] مطالبی به شما [[تعلیم]] داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون [[تعلیم الهی]] نمی‌توانستید باخبر شوید {{متن قرآن|وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ}} در پایان [[آیه]] به [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] می‌دهد که تنها [[خدا]] را یاد کن و آنها را در [[اباطیل]] و [[لجاجت]] و بازیگری خود رها ساز” زیرا آنها جمعیتی هستند که [[کتاب الهی]] و [[آیات]] او را به [[بازی]] گرفته‌اند {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ}}؛
# [[خداوند]] درباره [[منکران]] [[وحی]] می‌فرماید: آنها [[خدا]] را آن چنان‌که [[شایسته]] است نشناختند زیرا گفتند: [[خدا]] هیچ کتابی بر هیچ [[انسانی]] نازل نکرده است {{متن قرآن|وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ}} [[خداوند]] به پیامبرش [[دستور]] می‌دهد که در جواب آنها بگو: «چه کسی کتابی را که [[موسی]] آورد و [[نور]] و [[هدایت]] برای [[مردم]] بود نازل گردانید» {{متن قرآن|قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ}} «همان کتابی که آن را به صفحات پراکنده‌ای تبدیل کرده‌اید، بعضی را که به سود شماست آشکار می‌کنید و بسیاری را که به زبان خود می‌دانید پنهان می‌دارید {{متن قرآن|تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا}} و در این [[کتاب آسمانی]] مطالبی به شما [[تعلیم]] داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون [[تعلیم الهی]] نمی‌توانستید باخبر شوید {{متن قرآن|وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ}} در پایان [[آیه]] به [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] می‌دهد که تنها [[خدا]] را یاد کن و آنها را در [[اباطیل]] و [[لجاجت]] و بازیگری خود رها ساز» زیرا آنها جمعیتی هستند که [[کتاب الهی]] و [[آیات]] او را به [[بازی]] گرفته‌اند {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ}}؛
# [[خداوند]] میگوید این چنین ما [[آیات]] و [[دلایل]] را در شکل‌های گوناگون و قیافه‌های مختلف بیان کردیم {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ}} ولی جمعی به [[مخالفت]] برخاستند و بدون مطالعه و هیچ‌گونه [[دلیل]]، گفتند این درس‌ها را از دیگران از [[یهود]] و [[نصاری]] و کتاب‌های آنها فرا گرفته‌ای {{متن قرآن|وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ}} ولی جمع دیگری که [[آمادگی]] [[پذیرش]] [[حق]] را دارند، و عالم و آگاهند، به‌وسیله آن چهره [[حقیقت]] را می‌بینند و می‌پذیرند که از طرف [[خداوند]] به [[پیامبر]] [[وحی]] گردیده است {{متن قرآن|وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}؛
# [[خداوند]] میگوید این چنین ما [[آیات]] و [[دلایل]] را در شکل‌های گوناگون و قیافه‌های مختلف بیان کردیم {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ}} ولی جمعی به [[مخالفت]] برخاستند و بدون مطالعه و هیچ‌گونه [[دلیل]]، گفتند این درس‌ها را از دیگران از [[یهود]] و [[نصاری]] و کتاب‌های آنها فرا گرفته‌ای {{متن قرآن|وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ}} ولی جمع دیگری که [[آمادگی]] [[پذیرش]] [[حق]] را دارند، و عالم و آگاهند، به‌وسیله آن چهره [[حقیقت]] را می‌بینند و می‌پذیرند که از طرف [[خداوند]] به [[پیامبر]] [[وحی]] گردیده است {{متن قرآن|وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}؛
# [[خداوند]] به افترای مخالفین به [[پیامبر اسلام]]، که میگفتند [[قرآن]] [[وحی]] از طرف [[خداوند]] نیست اشاره نموده و چنین می‌گوید: و ما می‌دانیم آنها می‌گویند: این [[آیات]] را بشری به او [[تعلیم]] می‌دهد {{متن قرآن|وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ}} و [[قرآن]] با یک پاسخ محکم خط بطلان بر این ادعاهای بی‌پایه می‌کشد و می‌گوید: اینها توجه ندارد، [[زبان]] کسی که [[قرآن]] را به او نسبت می‌دهند عجمی است، در حالی که این [[قرآن]] به زبان [[عربی]] [[فصیح]] و آشکار نازل شده است {{متن قرآن|لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ}}؛
# [[خداوند]] به افترای مخالفین به [[پیامبر اسلام]]، که میگفتند [[قرآن]] [[وحی]] از طرف [[خداوند]] نیست اشاره نموده و چنین می‌گوید: و ما می‌دانیم آنها می‌گویند: این [[آیات]] را بشری به او [[تعلیم]] می‌دهد {{متن قرآن|وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ}} و [[قرآن]] با یک پاسخ محکم خط بطلان بر این ادعاهای بی‌پایه می‌کشد و می‌گوید: اینها توجه ندارد، [[زبان]] کسی که [[قرآن]] را به او نسبت می‌دهند عجمی است، در حالی که این [[قرآن]] به زبان [[عربی]] [[فصیح]] و آشکار نازل شده است {{متن قرآن|لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ}}؛
# [[سیر شبانه پیامبر]] که این‌گونه در [[قرآن]] مطرح می‌شود منزّه است آن خداوندی که بنده‌اش را در یک [[شب]] از [[مسجد الحرام]] به [[مسجد]] اقصی - که گرداگردش را پربرکت ساخته‌ایم - برد {{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا}} این [[سیر]] شبانه [[خارق‌العاده]] به خاطر آن بود که بخشی از [[آیات]] [[عظمت]] خود را به او نشان دهیم {{متن قرآن|لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا}} [[پیامبر]] گرچه [[عظمت خدا]] را شناخته بود، اما [[سیر]] در [[آسمان‌ها]] به [[روح]] پرعظمت او در پرتو [[مشاهده]] آن [[آیات]] بیّنات [[عظمت]] بیشتری داد تا [[آمادگی]] فزون‌تری برای [[هدایت]] [[انسان‌ها]] پیدا کند؛
# [[سیر شبانه پیامبر]] که این‌گونه در [[قرآن]] مطرح می‌شود منزّه است آن خداوندی که بنده‌اش را در یک [[شب]] از [[مسجد الحرام]] به [[مسجد]] اقصی - که گرداگردش را پربرکت ساخته‌ایم - برد {{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا}} این [[سیر]] شبانه [[خارق‌العاده]] به خاطر آن بود که بخشی از [[آیات]] [[عظمت]] خود را به او نشان دهیم {{متن قرآن|لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا}} [[پیامبر]] گرچه [[عظمت خدا]] را شناخته بود، اما [[سیر]] در [[آسمان‌ها]] به [[روح]] پرعظمت او در پرتو [[مشاهده]] آن [[آیات]] بیّنات [[عظمت]] بیشتری داد تا [[آمادگی]] فزون‌تری برای [[هدایت]] [[انسان‌ها]] پیدا کند؛
# [[خداوند]] [[پیامبر]] را مخاطب ساخته، می‌فرماید: بگو: آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند {{متن قرآن|قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}} نه، یکسان نیستند تنها [[خردمندان]] متذکر می‌شوند {{متن قرآن|إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}} یعنی از این [[تذکر]] تنها کسانی متذکر می‌شوند که صاحبان عقلند، و این جمله در [[مقام]] تعلیل مساوی نبودن دو [[طایفه]] است، می‌فرماید: اینکه گفتیم مساوی نیستند، علتش آن است که اولی به حقایق امور متذکر می‌شود و دومی نمی‌شود، پس برابر نیستند، بلکه آنها که علم دارند بر دیگران رجحان دارند؛
# [[خداوند]] [[پیامبر]] را مخاطب ساخته، می‌فرماید: بگو: آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند {{متن قرآن|قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}} نه، یکسان نیستند تنها [[خردمندان]] متذکر می‌شوند {{متن قرآن|إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}} یعنی از این [[تذکر]] تنها کسانی متذکر می‌شوند که صاحبان عقلند، و این جمله در [[مقام]] تعلیل مساوی نبودن دو [[طایفه]] است، می‌فرماید: اینکه گفتیم مساوی نیستند، علتش آن است که اولی به حقایق امور متذکر می‌شود و دومی نمی‌شود، پس برابر نیستند، بلکه آنها که علم دارند بر دیگران رجحان دارند؛
# علم [[شهودی]] [[پیامبر]] نسبت به برخی حقایق و [[شهود]] ورود [[مسلمانان]] به [[مسجدالحرام]]، در [[آرامش]] و [[امنیت]] کامل “فتح مکه” از سوی [[پیامبر]] در [[رؤیا]] {{متن قرآن|لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ...}}؛
# علم [[شهودی]] [[پیامبر]] نسبت به برخی حقایق و [[شهود]] ورود [[مسلمانان]] به [[مسجدالحرام]]، در [[آرامش]] و [[امنیت]] کامل «فتح مکه» از سوی [[پیامبر]] در [[رؤیا]] {{متن قرآن|لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ...}}؛
# [[خداوند]] می‌فرماید: آن کس که [[قدرت]] عظیمی دارد او را [[تعلیم]] داده است {{متن قرآن|عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}} [[معلم]] [[وحی]] [[خداوند]] است به وسیله [[جبرائیل]] این [[تعالیم]] را به او داد در حالی که در افق اعلی قرار داشت {{متن قرآن|وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى}} [[قلب]] [[پاک]] او در آن‌چه دید هرگز [[دروغ]] نگفت {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}} و معنا چنین باشد که فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}} [[دروغ]] نگفت به [[رسول خدا]] {{صل}} آن‌چه را که دیده بود. و خلاصه [[رؤیت]] فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}} در آن‌چه که دید رؤیتی صادق بود. و بنابراین، مراد از فؤاد، فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}}، و ضمیر فاعلی در “رأی” هم به فؤاد آن جناب برمی‌گردد، و [[رؤیت]] هم [[رؤیت]] فؤاد او خواهد بود. و این تازگی ندارد که [[رؤیت]] را که در اصل به معنای دیدن چشم است به فؤاد نسبت داده شود، چون برای [[انسان]] یک نوع [[ادراک شهودی]] هست که ورای ادراک‌هایی است که با یکی از حواس ظاهری و یا [[باطنی]] خود دارد، ادراکی است که نه چشم و گوش و سایر حواس ظاهری واسطه‌اند، و نه تخیل و [[فکر]] و سایر قوای [[باطنی]]، مانند این که [[مشاهده]] می‌کنیم که ما موجودی هستیم که می‌بینیم که در این [[درک]] عیانی و [[شهودی]] نه چشم ما واسطه است و نه [[فکر]] ما، و همچنین از خود می‌بینیم که ما می‌شنویم و می‌بوییم و می‌چشیم و لمس می‌کنیم و [[خیال]] می‌کنیم و [[فکر]] می‌کنیم، که در هیچ یک از این ادراک‌های [[شهودی]] ما با اینکه [[رؤیت]] و [[شهود]] است، اما نه چشمی در کار است و نه هیچ حواس ظاهری و [[باطنی]] دیگر. آری ما همان‌طور که [[محسوسات]] هر یک از این حواس ظاهری و [[باطنی]] را [[درک]] می‌کنیم این را هم [[درک]] می‌کنیم که فلان محسوس را با فلان [[حس]] [[درک]] می‌کنیم، و این [[درک]] دیگر ربطی به آن [[حس]] ندارد، بلکه کار نفس است که [[قرآن کریم]] از آن تعبیر به فؤاد فرموده<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۴۶.</ref>؛
# [[خداوند]] می‌فرماید: آن کس که [[قدرت]] عظیمی دارد او را [[تعلیم]] داده است {{متن قرآن|عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}} [[معلم]] [[وحی]] [[خداوند]] است به وسیله [[جبرائیل]] این [[تعالیم]] را به او داد در حالی که در افق اعلی قرار داشت {{متن قرآن|وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى}} [[قلب]] [[پاک]] او در آن‌چه دید هرگز [[دروغ]] نگفت {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}} و معنا چنین باشد که فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}} [[دروغ]] نگفت به [[رسول خدا]] {{صل}} آن‌چه را که دیده بود. و خلاصه [[رؤیت]] فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}} در آن‌چه که دید رؤیتی صادق بود. و بنابراین، مراد از فؤاد، فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}}، و ضمیر فاعلی در «رأی» هم به فؤاد آن جناب برمی‌گردد، و [[رؤیت]] هم [[رؤیت]] فؤاد او خواهد بود. و این تازگی ندارد که [[رؤیت]] را که در اصل به معنای دیدن چشم است به فؤاد نسبت داده شود، چون برای [[انسان]] یک نوع [[ادراک شهودی]] هست که ورای ادراک‌هایی است که با یکی از حواس ظاهری و یا [[باطنی]] خود دارد، ادراکی است که نه چشم و گوش و سایر حواس ظاهری واسطه‌اند، و نه تخیل و [[فکر]] و سایر قوای [[باطنی]]، مانند این که [[مشاهده]] می‌کنیم که ما موجودی هستیم که می‌بینیم که در این [[درک]] عیانی و [[شهودی]] نه چشم ما واسطه است و نه [[فکر]] ما، و همچنین از خود می‌بینیم که ما می‌شنویم و می‌بوییم و می‌چشیم و لمس می‌کنیم و [[خیال]] می‌کنیم و [[فکر]] می‌کنیم، که در هیچ یک از این ادراک‌های [[شهودی]] ما با اینکه [[رؤیت]] و [[شهود]] است، اما نه چشمی در کار است و نه هیچ حواس ظاهری و [[باطنی]] دیگر. آری ما همان‌طور که [[محسوسات]] هر یک از این حواس ظاهری و [[باطنی]] را [[درک]] می‌کنیم این را هم [[درک]] می‌کنیم که فلان محسوس را با فلان [[حس]] [[درک]] می‌کنیم، و این [[درک]] دیگر ربطی به آن [[حس]] ندارد، بلکه کار نفس است که [[قرآن کریم]] از آن تعبیر به فؤاد فرموده<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۴۶.</ref>؛
# در [[سوره الرحمن]] که بیان‌گر انواع [[نعمت‌ها]] و مواهب بزرگ [[الهی]] است و با نام [[مقدس]] - [[رحمن]] - که رمزی از [[رحمت]] واسعه اوست آغاز می‌شود، چرا که اگر صفت - رحمانیت - او نبود این چنین خوان [[نعمت]] را برای [[دوست]] و [[دشمن]] نمی‌گستراند. [[خداوند]] سرآغاز نعمت‌های خود را [[تعلیم]] و [[آموختن قرآن]] - به [[پیامبر]] و سپس به [[مردم]] توسط ایشان - ذکر می‌کند {{متن قرآن|الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ}}؛
# در [[سوره الرحمن]] که بیان‌گر انواع [[نعمت‌ها]] و مواهب بزرگ [[الهی]] است و با نام [[مقدس]] - [[رحمن]] - که رمزی از [[رحمت]] واسعه اوست آغاز می‌شود، چرا که اگر صفت - رحمانیت - او نبود این چنین خوان [[نعمت]] را برای [[دوست]] و [[دشمن]] نمی‌گستراند. [[خداوند]] سرآغاز نعمت‌های خود را [[تعلیم]] و [[آموختن قرآن]] - به [[پیامبر]] و سپس به [[مردم]] توسط ایشان - ذکر می‌کند {{متن قرآن|الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ}}؛
# علم [[شهودی]] [[پیامبر]] به [[جبرئیل]] و نازل شدن [[وحی]] از طرف [[خداوند]] توسط [[جبرئیل]]: {{متن قرآن|إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ}}؛
# علم [[شهودی]] [[پیامبر]] به [[جبرئیل]] و نازل شدن [[وحی]] از طرف [[خداوند]] توسط [[جبرئیل]]: {{متن قرآن|إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ}}؛
خط ۱۲۴: خط ۱۱۹:
== علم در فرهنگ مطهر ==
== علم در فرهنگ مطهر ==
علم، یعنی حضور<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۸.</ref>، یعنی [[آگاهی]]. علم عبارت است از حضور شیئی برای شیئی<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.</ref>، پس علم، یعنی تصدیقاتی که روی کلیات بنا می‌شود<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۱۱۹.</ref>.
علم، یعنی حضور<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۸.</ref>، یعنی [[آگاهی]]. علم عبارت است از حضور شیئی برای شیئی<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.</ref>، پس علم، یعنی تصدیقاتی که روی کلیات بنا می‌شود<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۱۱۹.</ref>.
[[بینش]] وسیع و گسترده [[انسان]] درباره [[جهان]]، محصول [[کوشش]] جمعی [[بشر]] است که در طیّ قرون و اعصار روی هم انباشته شده و [[تکامل]] یافته است. این بینش که تحت ضوابط و [[قواعد]] و [[منطق]] خامی درآمده نام “علم” یافته است. علم به معنی اعمّ - یعنی مجموع تفکّرات بشری درباره جهان که شامل [[فلسفه]] هم می‌شود- محصول کوشش جمعی بشر است که [[نظم]] خاصّ منطقی یافته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴.</ref>. علم به یک معنا همان [[حکمت]] است که علم به حقایق اشیاء است<ref>تکامل اجتماعی انسان، ص۱۶۲.</ref>.
[[بینش]] وسیع و گسترده [[انسان]] درباره [[جهان]]، محصول [[کوشش]] جمعی [[بشر]] است که در طیّ قرون و اعصار روی هم انباشته شده و [[تکامل]] یافته است. این بینش که تحت ضوابط و [[قواعد]] و [[منطق]] خامی درآمده نام «علم» یافته است. علم به معنی اعمّ - یعنی مجموع تفکّرات بشری درباره جهان که شامل [[فلسفه]] هم می‌شود- محصول کوشش جمعی بشر است که [[نظم]] خاصّ منطقی یافته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴.</ref>. علم به یک معنا همان [[حکمت]] است که علم به حقایق اشیاء است<ref>تکامل اجتماعی انسان، ص۱۶۲.</ref>.
هر [[علمی]] عبارت است از یک [[سلسله]] مسائلی که در زمینه معیّن و در اطراف موضوع معیّنی [[گفتگو]] می‌کند و بین مسایل هر علم رابطه خاصی وجود دارد که آنها را به یکدیگر پیوسته و از مسائل [[علوم]] دیگر جدا می‌سازد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۶۳؛ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.</ref>.
هر [[علمی]] عبارت است از یک [[سلسله]] مسائلی که در زمینه معیّن و در اطراف موضوع معیّنی [[گفتگو]] می‌کند و بین مسایل هر علم رابطه خاصی وجود دارد که آنها را به یکدیگر پیوسته و از مسائل [[علوم]] دیگر جدا می‌سازد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۶۳؛ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.</ref>.
اساساً خود علم، [[شناسایی]] است. آن خودش عین شناختن است. اصلاً علم یعنی شناختن همان طور که به نحو [[علم حصولی]] کنهش در [[غایت]] خفاء است و بلکه باید به آن لایُکْتَنَه گفت. یعنی هر چه را که شما به عنوان [[تصوّر]] و از [[راه]] تصوّر در [[ذهن]] دارید از تیپ ماهیت است، اما به نحو [[علم حضوری]] عین شناختن است<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۹.</ref>.
اساساً خود علم، [[شناسایی]] است. آن خودش عین شناختن است. اصلاً علم یعنی شناختن همان طور که به نحو [[علم حصولی]] کنهش در [[غایت]] خفاء است و بلکه باید به آن لایُکْتَنَه گفت. یعنی هر چه را که شما به عنوان [[تصوّر]] و از [[راه]] تصوّر در [[ذهن]] دارید از تیپ ماهیت است، اما به نحو [[علم حضوری]] عین شناختن است<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۹.</ref>.
“علم” صورتی است از معلوم در ذهن<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۵۲.</ref>.
«علم» صورتی است از معلوم در ذهن<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۵۲.</ref>.
آن قسمت از مطالعات ما که مربوط می‌شود به عضوشناسی [[جهان هستی]]، “علم” است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۲.</ref>.
آن قسمت از مطالعات ما که مربوط می‌شود به عضوشناسی [[جهان هستی]]، «علم» است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۳۲.</ref>.
علم عبارت است از قوانینی که بر [[اجتماع]] [[حاکم]] است، نه خود اجتماع؛ همان طوری که قبلاً گفتیم که اگر علمی داریم به نام جنین‌شناسی که تحوّلات جنینی را بیان می‌کند تا آخرین مرحله، [[دلیل]] نمی‌شود. پس خود جنین یا طفل، علم است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۸۷.</ref>.
علم عبارت است از قوانینی که بر [[اجتماع]] [[حاکم]] است، نه خود اجتماع؛ همان طوری که قبلاً گفتیم که اگر علمی داریم به نام جنین‌شناسی که تحوّلات جنینی را بیان می‌کند تا آخرین مرحله، [[دلیل]] نمی‌شود. پس خود جنین یا طفل، علم است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۸۷.</ref>.


علم عبارت است از [[کشف]] [[قوانین]] کلّی [[حاکم]] بر موضوع آن. علم طب می‌تواند علم باشد زیرا می‌توان قوانین کلّی حاکم بر [[بدن انسان]] را از نظر صحت و [[مرض]] به دست آورد<ref>فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۱۷۳.</ref>.
علم عبارت است از [[کشف]] [[قوانین]] کلّی [[حاکم]] بر موضوع آن. علم طب می‌تواند علم باشد زیرا می‌توان قوانین کلّی حاکم بر [[بدن انسان]] را از نظر صحت و [[مرض]] به دست آورد<ref>فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۱۷۳.</ref>.
یعنی [[تحقیق]] درباره موضوعاتی خاص از قبیل اجسام بی‌جان، گیاه، حیوان، تن [[انسان]]، [[روان انسان]]، [[جامعه]] و غیره<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷.</ref>. پس علم، یعنی کشف وقایع آن‌چنان که بود<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۲۵.</ref>.
یعنی [[تحقیق]] درباره موضوعاتی خاص از قبیل اجسام بی‌جان، گیاه، حیوان، تن [[انسان]]، [[روان انسان]]، [[جامعه]] و غیره<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷.</ref>. پس علم، یعنی کشف وقایع آن‌چنان که بود<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۲۵.</ref>.
علم با “ثبات” سر و کار دارد، یعنی علم در مورد اشیاء [[ثابت]] می‌تواند علم باشد. علم به قول اینها عبارت است از اثر متقابل فرضیه و تجربه، یعنی عالم ابتدا فرضیه‌ای می‌سازد، بعد فرضیه‌اش را در عمل تجربه می‌کند. اگر دید آنچه که فرض کرده در عمل درست از آب درآمد آن را “قانون علمی” می‌نامند<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.</ref>.
علم با «ثبات» سر و کار دارد، یعنی علم در مورد اشیاء [[ثابت]] می‌تواند علم باشد. علم به قول اینها عبارت است از اثر متقابل فرضیه و تجربه، یعنی عالم ابتدا فرضیه‌ای می‌سازد، بعد فرضیه‌اش را در عمل تجربه می‌کند. اگر دید آنچه که فرض کرده در عمل درست از آب درآمد آن را «قانون علمی» می‌نامند<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.</ref>.
علم یعنی کشف قوانین کلّی درباره هر چیزی<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۸۵.</ref>.
علم یعنی کشف قوانین کلّی درباره هر چیزی<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۸۵.</ref>.
علم این است که انسان به یک [[حقیقت]] و یک [[قانون]] که در متن هستی [[واقعیت]] دارد [[آگاه]] گردد. [[علوم طبیعی]]، [[منطق]]، ریاضیات علم است، زیرا [[بشر]] در این [[علوم]] یک رابطه [[واقعی]] و [[تکوینی]] و علّی و معلولی را میان اشیاء خارجی یا [[ذهنی]] کشف می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۲۳۸.</ref>.
علم این است که انسان به یک [[حقیقت]] و یک [[قانون]] که در متن هستی [[واقعیت]] دارد [[آگاه]] گردد. [[علوم طبیعی]]، [[منطق]]، ریاضیات علم است، زیرا [[بشر]] در این [[علوم]] یک رابطه [[واقعی]] و [[تکوینی]] و علّی و معلولی را میان اشیاء خارجی یا [[ذهنی]] کشف می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۲۳۸.</ref>.
هر [[علمی]] عبارت است از بیان مجموعه‌ای از [[قواعد]] و [[نظامات]] [[جهان]] و اگر پیدایش یک حادثه بلاجهت و بلاعلت جایز باشد، در همه وقت و تحت هر شرطی وقوع هر حادثه‌ای را می‌توان [[انتظار]] داشت و در هیچ وقت و تحت هیچ گونه شرایطی [[اطمینان]] به عدم وقوع هیچ حادثه‌ای نمی‌توان پیدا کرد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۵۴۲- ۵۷۷.</ref>.
 
علم عبارت است از “بیان قوانین و نوامیس و [[روابط]] واقعی بین اشیاء” و اگر بین هیچ چیزی با چیز دیگر رابطه‌ای وجود نداشته باشد علمی هم وجود نخواهد داشت.
هر [[علمی]] عبارت است از بیان مجموعه‌ای از [[قواعد]] و [[نظامات]] [[جهان]] و اگر پیدایش یک حادثه بلاجهت و بلاعلت جایز باشد، در همه وقت و تحت هر شرطی وقوع هر حادثه‌ای را می‌توان [[انتظار]] داشت و در هیچ وقت و تحت هیچ گونه شرایطی [[اطمینان]] به عدم وقوع هیچ حادثه‌ای نمی‌توان پیدا کرد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۵۴۲- ۵۷۷.</ref>.
علم عبارت است از «بیان قوانین و نوامیس و [[روابط]] واقعی بین اشیاء» و اگر بین هیچ چیزی با چیز دیگر رابطه‌ای وجود نداشته باشد علمی هم وجود نخواهد داشت.
غرض از علم، [[معرفت]] و [[شناخت]] به معنی وسیع کلمه است نه علم [[تجربی]] که در ترجمه کلمه " SCience" غربی به کار می‌رود<ref>مقالات فلسفی (۱)، ص۲۶۸.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۱.</ref>
غرض از علم، [[معرفت]] و [[شناخت]] به معنی وسیع کلمه است نه علم [[تجربی]] که در ترجمه کلمه " SCience" غربی به کار می‌رود<ref>مقالات فلسفی (۱)، ص۲۶۸.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۱.</ref>
=== علم (مسأله علم) ===
=== علم (مسأله علم) ===
مسأله هر علم عبارت است از قضیه‌ای که رابطه موضوع آن علم را با یکی از عوارض و [[احکام]] وی بیان می‌کند؛ و از این رو هر [[علمی]] عبارت است از مجموعه‌ای از مسائل که مشتمل است بر موضوع و محمول و نسبتی، و هنگامی آن مسأله صورت “قانون” به خود می‌گیرد که اولاً کلی باشد و ثانیاً حالتی پیدا کند که [[ذهن]] “جبراً” [[اذعان]] به ثبوت محمول از برای موضوع پیدا کند<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۳.</ref>
مسأله هر علم عبارت است از قضیه‌ای که رابطه موضوع آن علم را با یکی از عوارض و [[احکام]] وی بیان می‌کند؛ و از این رو هر [[علمی]] عبارت است از مجموعه‌ای از مسائل که مشتمل است بر موضوع و محمول و نسبتی، و هنگامی آن مسأله صورت «قانون» به خود می‌گیرد که اولاً کلی باشد و ثانیاً حالتی پیدا کند که [[ذهن]] «جبراً» [[اذعان]] به ثبوت محمول از برای موضوع پیدا کند<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۳.</ref>


=== علم (موضوع علم) ===
=== علم (موضوع علم) ===
منطقیین و [[فلاسفه]] بعد از [[تحقیق]] و جستجوی بسیار به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ علمی خالی از موضوع نیست و آن چیزی که مسائل هر علمی را به صورت افراد یک [[خانواده]] در می‌آورد و همان “موضوع” آن علم است و آن چیزی هم که منشأ قرابت‌های فامیلی و [[نژادی]] [[علوم]] است همانا قرابت‌هایی است که بین موضوعات علوم برقرار است و اگر برای همه علوم جدّ اعلایی قایل شویم همانا آن جدّ اعلا نیز مربوط به موضوعات علوم است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۰.</ref>.
منطقیین و [[فلاسفه]] بعد از [[تحقیق]] و جستجوی بسیار به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ علمی خالی از موضوع نیست و آن چیزی که مسائل هر علمی را به صورت افراد یک [[خانواده]] در می‌آورد و همان «موضوع» آن علم است و آن چیزی هم که منشأ قرابت‌های فامیلی و [[نژادی]] [[علوم]] است همانا قرابت‌هایی است که بین موضوعات علوم برقرار است و اگر برای همه علوم جدّ اعلایی قایل شویم همانا آن جدّ اعلا نیز مربوط به موضوعات علوم است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۰.</ref>.
پس موضوع هر علمی عبارت است از آن چیزی که در آن علم از احوال و عوارض او [[گفتگو]] می‌شود و قضایای مربوط به او حل می‌شود. [[تدبیر]] و تدقیق در مسائل هر علمی و تجزیه مسائل آن روشن می‌کند که همه آن مسائل [[بیان احکام]] و آثار و عوارض و حالات یک شیء بخصوص است و همان شیء بخصوص است که همه آن مسائل را به صورت افراد یک خانواده درآورده است و ما آن را موضوع آن علم می‌نامیم<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۸.</ref>.
پس موضوع هر علمی عبارت است از آن چیزی که در آن علم از احوال و عوارض او [[گفتگو]] می‌شود و قضایای مربوط به او حل می‌شود. [[تدبیر]] و تدقیق در مسائل هر علمی و تجزیه مسائل آن روشن می‌کند که همه آن مسائل [[بیان احکام]] و آثار و عوارض و حالات یک شیء بخصوص است و همان شیء بخصوص است که همه آن مسائل را به صورت افراد یک خانواده درآورده است و ما آن را موضوع آن علم می‌نامیم<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۸.</ref>.
به عبارت دیگر موضوع هر علم و فنی [[نماینده]] [[استقلال]] و [[تعیین]] کننده روش و اسلوب تحقیق و منشأ اختصاص اصول متعارفه و مبانی اولیه آن علم به آن علم است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۳.</ref>
به عبارت دیگر موضوع هر علم و فنی [[نماینده]] [[استقلال]] و [[تعیین]] کننده روش و اسلوب تحقیق و منشأ اختصاص اصول متعارفه و مبانی اولیه آن علم به آن علم است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۳.</ref>
خط ۱۵۱: خط ۱۴۷:


=== علم از نظر [[بوعلی]] ===
=== علم از نظر [[بوعلی]] ===
بوعلی در “اشارات” در بعضی کلماتش و در “شفا” در بعضی جاها تصریح می‌کند که علم و [[ادراک]] عبارت است از [[تمثیل]] [[حقیقت]] شیء در نزد [[عقل]]<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۴.</ref>
بوعلی در «اشارات» در بعضی کلماتش و در «شفا» در بعضی جاها تصریح می‌کند که علم و [[ادراک]] عبارت است از [[تمثیل]] [[حقیقت]] شیء در نزد [[عقل]]<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۴.</ref>


=== علم از نظر [[حکما]] ===
=== علم از نظر [[حکما]] ===
خط ۱۶۱: خط ۱۵۷:


=== علم از نظر فخرالدین رازی ===
=== علم از نظر فخرالدین رازی ===
علم عبارت است از نسبت و اضافه‌ای میان عالم و معلوم. در کتاب دیگر خود الملخّص می‌گوید: “چه صورتی در ذهن باشد و چه نباشد حقیقت علم عبارت است از اضافه میان عالم و معلوم”<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>
علم عبارت است از نسبت و اضافه‌ای میان عالم و معلوم. در کتاب دیگر خود الملخّص می‌گوید: «چه صورتی در ذهن باشد و چه نباشد حقیقت علم عبارت است از اضافه میان عالم و معلوم»<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>


=== علم از نظر [[فلاسفه]] ===
=== علم از نظر [[فلاسفه]] ===
خط ۱۷۳: خط ۱۶۹:


=== علم اعلی ([[فلسفه]] اُولی) ===
=== علم اعلی ([[فلسفه]] اُولی) ===
۱. امور عامّه ۲. [[الهیات]] بالمعنی الأخص یا “فن مفارقات” که شامل مباحث مربوط به [[خدا]] و [[عوالم]] ماوراء الطبیعی است. و البته الهیات بالمعنی الاعم که مشتمل بر مجموع این دو قسمت است، “علم اعلی” و “علم مابعدالطبیعه” و “فلسفه اولی” نیز نامیده می‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>
۱. امور عامّه ۲. [[الهیات]] بالمعنی الأخص یا «فن مفارقات» که شامل مباحث مربوط به [[خدا]] و [[عوالم]] ماوراء الطبیعی است. و البته الهیات بالمعنی الاعم که مشتمل بر مجموع این دو قسمت است، «علم اعلی» و «علم مابعدالطبیعه» و «فلسفه اولی» نیز نامیده می‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>


=== [[علم افاضی]] ===
=== [[علم افاضی]] ===
خط ۱۸۸: خط ۱۸۴:


=== علم بسیط ===
=== علم بسیط ===
[[انسان]] [[آگاه]] است نسبت به [[طبیعت]] و حتی آگاه است نسبت به خود، علم به خود دارد، علم به طبیعت دارد، ولی ممکن است که علم به علم خودش نداشته باشد. به طبیعت آگاه است اما به [[آگاهی]] خودش به طبیعت آگاه نیست. حتی به خودش آگاه است ولی به آگاهی خودش به خودش آگاه نیست که این را در اصطلاح قدما “علم بسیط” می‌گویند! قدما می‌گفتند: “علم بسیط و [[جهل]] “بسیط”، “علم مرکّب و جهل مرکّب”. گفتند یکی [[جاهل]] است به [[جهل بسیط]]. یعنی نمی‌داند ولی می‌داند که نمی‌داند. مثل اینکه من ریاضیات نمی‌دانم ولی می‌دانم که ریاضیّات نمی‌دانم ولی یکی دیگر جهلش مرکب است. نمی‌داند و نمی‌داند هم که نمی‌داند. اولی یک آگاهی آمیخته به [[ناآگاهی]] است. ریاضیات نمی‌دانم، ناآگاهم، ولی می‌دانم که نمی‌دانم، یعنی آگاهم به ناآگاهی خود. آگاهی به ناآگاهی هم به اندازه آگاهی به آگاهی [[ارزش]] دارد.
[[انسان]] [[آگاه]] است نسبت به [[طبیعت]] و حتی آگاه است نسبت به خود، علم به خود دارد، علم به طبیعت دارد، ولی ممکن است که علم به علم خودش نداشته باشد. به طبیعت آگاه است اما به [[آگاهی]] خودش به طبیعت آگاه نیست. حتی به خودش آگاه است ولی به آگاهی خودش به خودش آگاه نیست که این را در اصطلاح قدما «علم بسیط» می‌گویند! قدما می‌گفتند: «علم بسیط و [[جهل]] «بسیط»، «علم مرکّب و جهل مرکّب». گفتند یکی [[جاهل]] است به [[جهل بسیط]]. یعنی نمی‌داند ولی می‌داند که نمی‌داند. مثل اینکه من ریاضیات نمی‌دانم ولی می‌دانم که ریاضیّات نمی‌دانم ولی یکی دیگر جهلش مرکب است. نمی‌داند و نمی‌داند هم که نمی‌داند. اولی یک آگاهی آمیخته به [[ناآگاهی]] است. ریاضیات نمی‌دانم، ناآگاهم، ولی می‌دانم که نمی‌دانم، یعنی آگاهم به ناآگاهی خود. آگاهی به ناآگاهی هم به اندازه آگاهی به آگاهی [[ارزش]] دارد.
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به [[منزل]] برساند<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.</ref>
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به [[منزل]] برساند<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.</ref>
[[بوعلی]] می‌گوید: {{عربی|العلم البسیط الاجمالی خلاق للصور التفصیلیه}} یعنی علم بسیط اجمالی که در [[باطن]] نفس است آفریننده [[صور]] تفصیلی است. در اینجا بوعلی به نکته مهمی اشاره می‌کند و آن اینکه نفس دارای دو مرتبه است، مرتبه باطن و مرتبه ظاهر و به عبارت دیگر [[شعور]] باطن و شعور ظاهر<ref>مقالات فلسفی، ج۱، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>
[[بوعلی]] می‌گوید: «علم بسیط اجمالی که در [[باطن]] نفس است آفریننده [[صور]] تفصیلی است»<ref>{{عربی|"العلم البسیط الاجمالی خلاق للصور التفصیلیه"}}</ref>. در اینجا بوعلی به نکته مهمی اشاره می‌کند و آن اینکه نفس دارای دو مرتبه است، مرتبه باطن و مرتبه ظاهر و به عبارت دیگر [[شعور]] باطن و شعور ظاهر<ref>مقالات فلسفی، ج۱، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>


=== علم [[تاریخ]] ===
=== علم [[تاریخ]] ===
خط ۲۰۴: خط ۲۰۰:
=== [[علم حصولی]] ===
=== [[علم حصولی]] ===
ما غیر خود را به صورت علم حصولی [[ادراک]] می‌کنیم؛ یعنی [[آگاهی]] ما از اشیاء به این نحو است که صوری از آنها در ذهن ما نقش می‌بندد. ما آنچه را مستقیماً و بلاواسطه می‌یابیم و با ما اتصال وجودی دارد همین [[صور]] است ولی این صور طوری هستند که واقع نما می‌باشند؛ یعنی [[ظهور]] اینها بر نفس ما عین ظهور واقعیات خارجی است و پیدایش اینها در ذهن ما [[کشف]] اشیاء بیرون است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۲۲۲.</ref>. پس علم حصولی عبارت است از حضور نقش و صورتی از معلوم در نزد عالم<ref>سیری در نهج البلاغه، ص۱۰۹.</ref>.
ما غیر خود را به صورت علم حصولی [[ادراک]] می‌کنیم؛ یعنی [[آگاهی]] ما از اشیاء به این نحو است که صوری از آنها در ذهن ما نقش می‌بندد. ما آنچه را مستقیماً و بلاواسطه می‌یابیم و با ما اتصال وجودی دارد همین [[صور]] است ولی این صور طوری هستند که واقع نما می‌باشند؛ یعنی [[ظهور]] اینها بر نفس ما عین ظهور واقعیات خارجی است و پیدایش اینها در ذهن ما [[کشف]] اشیاء بیرون است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۲۲۲.</ref>. پس علم حصولی عبارت است از حضور نقش و صورتی از معلوم در نزد عالم<ref>سیری در نهج البلاغه، ص۱۰۹.</ref>.
یک وقت حضور وجود [[ذهنی]] چیزی نزد چیزی است، این می‌شود “علم حصولی” که آن هم باز حضور خود شیء است ولی به تبع وجود ذهنی<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.</ref>.
یک وقت حضور وجود [[ذهنی]] چیزی نزد چیزی است، این می‌شود «علم حصولی» که آن هم باز حضور خود شیء است ولی به تبع وجود ذهنی<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.</ref>.


علم حصولی یک قوّه مخصوصی از قوای مختلف [[نفسانی]] که کارش صورت‌گیری و تصویرسازی است دخالت می‌کند و صورتی تهیه خود می‌نماید و نفس به وساطت آن [[قوه]] عالم می‌شود. مثلاً در حالی که شخص [[اراده]] می‌کند و اراده خود را حضوراً می‌یابد؛ یا ذات و [[واقعیت]] خود واقعیت [[اراده]] را می‌یابد؛ یعنی آن چیزی که اراده را می‌یابد همان خود “من” است بلاواسطه، و نفس تمام واقعیت‌های [[نفسانی]] مربوط به جنبه‌های مختلف ادراکی و شوقی و تحریکی از قبیل [[عواطف]] و [[شهوات]] و هیجانات و تحریکات و [[اشتیاق]] و اراده و [[افکار]] و [[احکام]] همه را یکسان می‌یابد و اما هنگامی که به یک [[واقعیت]] خارجی با [[علم حصولی]] علم پیدا می‌کند، به وسیله یک [[قوه]] مخصوص از قوای مختلف نفسانی، یعنی [[قوه خیال]]، صورتی از آن واقعیت تهیه کرده است علم حصولی مربوط به یک دستگاه مخصوص است که به عنوان “دستگاه ذهن” یا “دستگاه ادراکی” خوانده می‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۳.</ref>.
علم حصولی یک قوّه مخصوصی از قوای مختلف [[نفسانی]] که کارش صورت‌گیری و تصویرسازی است دخالت می‌کند و صورتی تهیه خود می‌نماید و نفس به وساطت آن [[قوه]] عالم می‌شود. مثلاً در حالی که شخص [[اراده]] می‌کند و اراده خود را حضوراً می‌یابد؛ یا ذات و [[واقعیت]] خود واقعیت [[اراده]] را می‌یابد؛ یعنی آن چیزی که اراده را می‌یابد همان خود «من» است بلاواسطه، و نفس تمام واقعیت‌های [[نفسانی]] مربوط به جنبه‌های مختلف ادراکی و شوقی و تحریکی از قبیل [[عواطف]] و [[شهوات]] و هیجانات و تحریکات و [[اشتیاق]] و اراده و [[افکار]] و [[احکام]] همه را یکسان می‌یابد و اما هنگامی که به یک [[واقعیت]] خارجی با [[علم حصولی]] علم پیدا می‌کند، به وسیله یک [[قوه]] مخصوص از قوای مختلف نفسانی، یعنی [[قوه خیال]]، صورتی از آن واقعیت تهیه کرده است علم حصولی مربوط به یک دستگاه مخصوص است که به عنوان «دستگاه ذهن» یا «دستگاه ادراکی» خوانده می‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۳.</ref>.
علم حصولی، یعنی [[علمی]] که واقعیت علم با واقعیت معلوم دوتاست، مثل علم ما به [[زمین]] و [[آسمان]] و درخت و انسان‌های دیگر. ما به این اشیاء علم داریم یعنی از هر یک از آنها [[تصوری]] پیش خود داریم و به وسیله آن تصورات که صورت‌هایی مطابق آن واقعیت‌ها هستند آن واقعیت‌ها را می‌یابیم. در اینجا واقعیت علم، تصویری است که در [[ذهن]] ما موجود است و واقعیت معلوم، ذاتی است که مستقل از وجود ما در خارج موجود است. مثلاً ما صورتی از چهره فلان [[رفیق]] در [[حافظه]] خود داریم و هر وقت بخواهیم به وسیله احضار و مورد توجه قرار دادن آن صورت، چهره رفیق خود را ملاحظه می‌کنیم. [[بدیهی]] است که آن چیزی که پیش ما حاضر است و در حافظه ما جا دارد صورتی است از چهره رفیق ما نه واقعیت چهره رفیق ما<ref>مقالات فلسفی (۶)، ص۲۷۲.</ref>.
علم حصولی، یعنی [[علمی]] که واقعیت علم با واقعیت معلوم دوتاست، مثل علم ما به [[زمین]] و [[آسمان]] و درخت و انسان‌های دیگر. ما به این اشیاء علم داریم یعنی از هر یک از آنها [[تصوری]] پیش خود داریم و به وسیله آن تصورات که صورت‌هایی مطابق آن واقعیت‌ها هستند آن واقعیت‌ها را می‌یابیم. در اینجا واقعیت علم، تصویری است که در [[ذهن]] ما موجود است و واقعیت معلوم، ذاتی است که مستقل از وجود ما در خارج موجود است. مثلاً ما صورتی از چهره فلان [[رفیق]] در [[حافظه]] خود داریم و هر وقت بخواهیم به وسیله احضار و مورد توجه قرار دادن آن صورت، چهره رفیق خود را ملاحظه می‌کنیم. [[بدیهی]] است که آن چیزی که پیش ما حاضر است و در حافظه ما جا دارد صورتی است از چهره رفیق ما نه واقعیت چهره رفیق ما<ref>مقالات فلسفی (۶)، ص۲۷۲.</ref>.
علم حصولی، یعنی علمی که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست. فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجی از قبیل زمین، آسمان، درخت، انسان‌های دیگر، اعضای [[بدن]] خود شخص [[ادراک]] کننده<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۸۸ و ۱۰۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۸.</ref>
علم حصولی، یعنی علمی که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست. فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجی از قبیل زمین، آسمان، درخت، انسان‌های دیگر، اعضای [[بدن]] خود شخص [[ادراک]] کننده<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۸۸ و ۱۰۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۸.</ref>
خط ۲۱۶: خط ۲۱۲:


=== علم حیل ===
=== علم حیل ===
“علم حیل” همان علم مکانیک است، یعنی همان کاری که با [[تدابیر]] مکانیکی اجسام سنگین را جابه جا می‌کنند و چون نوعی تدابیر بود آن را “علم حیل” می‌گفتند. همه اینها را چون با ریاضیات مربوط می‌شود یعنی با حساب ریاضیات کار می‌کنند ذکر می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۸، ص۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
«علم حیل» همان علم مکانیک است، یعنی همان کاری که با [[تدابیر]] مکانیکی اجسام سنگین را جابه جا می‌کنند و چون نوعی تدابیر بود آن را «علم حیل» می‌گفتند. همه اینها را چون با ریاضیات مربوط می‌شود یعنی با حساب ریاضیات کار می‌کنند ذکر می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۸، ص۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


=== [[علم رجال]] ===
=== [[علم رجال]] ===
“علم رجال”، یعنی علم [[تحقیق]] در احوال کسانی که [[راویان]] این [[احادیث]] می‌باشند که آیا قابل [[اعتماد]] می‌باشند و یا نمی‌باشند<ref>حکمت‌ها و اندرزها، ص۵۶.</ref>. به عبارت دیگر علم رجال یعنی [[معرفت]] به احوال روات احادیث<ref>تکامل اجتماعی انسان.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
«علم رجال»، یعنی علم [[تحقیق]] در احوال کسانی که [[راویان]] این [[احادیث]] می‌باشند که آیا قابل [[اعتماد]] می‌باشند و یا نمی‌باشند<ref>حکمت‌ها و اندرزها، ص۵۶.</ref>. به عبارت دیگر علم رجال یعنی [[معرفت]] به احوال روات احادیث<ref>تکامل اجتماعی انسان.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


=== علم شیمی ===
=== علم شیمی ===
خط ۲۲۵: خط ۲۲۱:


=== علم [[علل]] ===
=== علم [[علل]] ===
مطابق آنچه [[تاریخ]] [[فلسفه]] نشان می‌دهد در دوره‌های بسیار قدیم که فلسفه [[دوران کودکی]] خود را طی می‌کرده و با سایر رشته‌های [[علمی]] آمیخته بوده، آن را به نام “علم علل” می‌خوانده‌اند و در دوره‌های نسبتاً نزدیک به ما نیز که فلسفه رسماً از سایر رشته‌ها جدا شد و [[دانشمندان]] در تمام فرق و تمیز فلسفه از سایر رشته‌ها برآمدند احیاناً می‌بینیم که فلسفه را به عنوان “علم علل اولیه” تعریف کرده‌اند. ما هر چند این تعریف را از لحاظ فنی صحیح ندانیم ولی تردیدی نداریم که بزرگ‌ترین انتظاری که [[بشر]] از فلسفه دارد این است که او را به علل اولیه دستگاه هستی آشنا نماید و رمز اوّلی [[جهان]] را بر وی مکشوف سازد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۶۴۶.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
مطابق آنچه [[تاریخ]] [[فلسفه]] نشان می‌دهد در دوره‌های بسیار قدیم که فلسفه [[دوران کودکی]] خود را طی می‌کرده و با سایر رشته‌های [[علمی]] آمیخته بوده، آن را به نام «علم علل» می‌خوانده‌اند و در دوره‌های نسبتاً نزدیک به ما نیز که فلسفه رسماً از سایر رشته‌ها جدا شد و [[دانشمندان]] در تمام فرق و تمیز فلسفه از سایر رشته‌ها برآمدند احیاناً می‌بینیم که فلسفه را به عنوان «علم علل اولیه» تعریف کرده‌اند. ما هر چند این تعریف را از لحاظ فنی صحیح ندانیم ولی تردیدی نداریم که بزرگ‌ترین انتظاری که [[بشر]] از فلسفه دارد این است که او را به علل اولیه دستگاه هستی آشنا نماید و رمز اوّلی [[جهان]] را بر وی مکشوف سازد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۶۴۶.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


=== علم [[فقه]] ===
=== علم [[فقه]] ===
علم فقه یک علم نظری است، برخلاف [[حدیث]] که صرفاً [[نقلی]] و حفظی است. فقه به معنی فن [[استنباط]] و استخراج و [[تطبیق]] اصول و کلیات بر جزئیات. از صدر اول هم در میان [[شیعه]] وجود داشته و هم در میان [[اهل سنت]]، با [[اختلافات]] اساسی که از نظر منابع فقه و [[اعتماد]] یا عدم اعتماد به [[رأی]] و [[قیاس]] میان این دو [[فرقه]] [[اسلامی]] وجود داشته است<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۷۷.</ref>. چیزهایی که مربوط است به عمل و کار [[انسان]] “فقه” نام گرفته است<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
علم فقه یک علم نظری است، برخلاف [[حدیث]] که صرفاً [[نقلی]] و حفظی است. فقه به معنی فن [[استنباط]] و استخراج و [[تطبیق]] اصول و کلیات بر جزئیات. از صدر اول هم در میان [[شیعه]] وجود داشته و هم در میان [[اهل سنت]]، با [[اختلافات]] اساسی که از نظر منابع فقه و [[اعتماد]] یا عدم اعتماد به [[رأی]] و [[قیاس]] میان این دو [[فرقه]] [[اسلامی]] وجود داشته است<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۷۷.</ref>. چیزهایی که مربوط است به عمل و کار [[انسان]] «فقه» نام گرفته است<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


=== علم قرائت ===
=== علم قرائت ===
خط ۲۳۵: خط ۲۳۱:
=== [[علم کلام]] ===
=== [[علم کلام]] ===
[[علم کلام]] ۔ خصوصاً [[کلام]] قدیم - به [[ارزش]] عملی کاری ندارد، فقط دنبال ارزش نظری است، دنبال راه‌ها و استدلال‌هایی است. مثلاً بر [[یگانگی خدا]]، [[نبوت]]، [[عدل]]، [[امامت]] و [[معاد]] ادلّه‌ای ذکر می‌کند بر اینکه اینها [[حقیقت]] است<ref>فلسفه اخلاق، ص۲۲۶.</ref>. به عبارت دیگر [[علم کلام]]، نیز یک علم صد در صد [[اسلامی]] است. کلام مربوط است به [[تحقیق]] در [[اصول عقاید اسلامی]] و [[دفاع]] از آنها، اعم از آنکه امر مورد [[اعتقاد]] از عقلیات محض باشد مانند مسائل مربوط به [[توحید]] و [[صفات خداوند]] و یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در [[سرنوشت انسان]] مؤثر باشد. مانند مسئله [[امانت]] از نظر [[شیعه]]<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۱۷.</ref>.
[[علم کلام]] ۔ خصوصاً [[کلام]] قدیم - به [[ارزش]] عملی کاری ندارد، فقط دنبال ارزش نظری است، دنبال راه‌ها و استدلال‌هایی است. مثلاً بر [[یگانگی خدا]]، [[نبوت]]، [[عدل]]، [[امامت]] و [[معاد]] ادلّه‌ای ذکر می‌کند بر اینکه اینها [[حقیقت]] است<ref>فلسفه اخلاق، ص۲۲۶.</ref>. به عبارت دیگر [[علم کلام]]، نیز یک علم صد در صد [[اسلامی]] است. کلام مربوط است به [[تحقیق]] در [[اصول عقاید اسلامی]] و [[دفاع]] از آنها، اعم از آنکه امر مورد [[اعتقاد]] از عقلیات محض باشد مانند مسائل مربوط به [[توحید]] و [[صفات خداوند]] و یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در [[سرنوشت انسان]] مؤثر باشد. مانند مسئله [[امانت]] از نظر [[شیعه]]<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۱۷.</ref>.
چیزهایی که مربوط است به [[عقل]] و [[اندیشه]] [[انسان]] “عقاید” خوانده شده است. علم کلام، علم [[عقاید اسلامی]] است. در گذشته به آن “علم اصول دین” یا “علم توحید و صفات” هم می‌گفته‌اند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.</ref>. پس علم کلام [[علمی]] است که درباره عقاید اسلامی، یعنی آنچه از نظر [[اسلام]] باید بدان [[معتقد]] بود و [[ایمان]] داشت، بحث می‌کند به این نحو که آنها را توضیح می‌دهد و درباره آنها [[استدلال]] می‌کند و از آنها دفاع می‌نماید<ref>منبع قبلی، ص۵۷.</ref>. خلاصه اینکه علم [[کلام اسلامی]] علمی است که درباره اصول [[دین اسلام]] بحث می‌کند. به این نحو که چه چیز از [[اصول دین]] است و چگونه و با چه [[دلیل]] [[اثبات]] می‌شود و جواب شکوک و شبهاتی که در مورد آن وارد می‌شود چیست؟<ref>منبع قبلی، ص۶۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۱.</ref>
چیزهایی که مربوط است به [[عقل]] و [[اندیشه]] [[انسان]] «عقاید» خوانده شده است. علم کلام، علم [[عقاید اسلامی]] است. در گذشته به آن «علم اصول دین» یا «علم توحید و صفات» هم می‌گفته‌اند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.</ref>. پس علم کلام [[علمی]] است که درباره عقاید اسلامی، یعنی آنچه از نظر [[اسلام]] باید بدان [[معتقد]] بود و [[ایمان]] داشت، بحث می‌کند به این نحو که آنها را توضیح می‌دهد و درباره آنها [[استدلال]] می‌کند و از آنها دفاع می‌نماید<ref>منبع قبلی، ص۵۷.</ref>. خلاصه اینکه علم [[کلام اسلامی]] علمی است که درباره اصول [[دین اسلام]] بحث می‌کند. به این نحو که چه چیز از [[اصول دین]] است و چگونه و با چه [[دلیل]] [[اثبات]] می‌شود و جواب شکوک و شبهاتی که در مورد آن وارد می‌شود چیست؟<ref>منبع قبلی، ص۶۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۱.</ref>


=== [[علم مطبوع]] ===
=== [[علم مطبوع]] ===
خط ۲۵۳: خط ۲۴۹:


=== علم و [[فلسفه]] ===
=== علم و [[فلسفه]] ===
در عصر جدید که تحوّلی در روش و سبک [[تحقیق]] علمی رخ داد و روش [[تجربی]] [[جانشین]] روش قیاسی و استدلالی شد، عده‌ای از [[دانشمندان]]، آن دسته از [[علوم]] را که با روش [[عینی]] و تجربی قابل تحقیق بود نام “علم” نهادند و آن دسته دیگر علوم را که قابل تحقیق تجربی نبود “فلسفه” خواندند و از این پس “فلسفه” و “علم” دو مفهوم جداگانه یافتند و در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. علم اعلی، [[اخلاق]]، منطق، زیباشناسی، [[سیاست]] تحت عنوان “فلسفه” باقی ماند و اما [[علوم طبیعی]] عموماً و همچنین ریاضیّات - گرچه استدلالی است ولی چون قابل [[آزمایش]] عملی می‌باشد- تحت عنوان “علم” از آنها یاد شد. علی‌هذا کلمه “فلسفه” که در گذشته عموم و شمول بیشتری داشت، محدود و از آن [[تاریخ]]، دیگر مجموع [[معارف]] بشری تحت عنوان “فلسفه” یاد نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۷۶.</ref>.
در عصر جدید که تحوّلی در روش و سبک [[تحقیق]] علمی رخ داد و روش [[تجربی]] [[جانشین]] روش قیاسی و استدلالی شد، عده‌ای از [[دانشمندان]]، آن دسته از [[علوم]] را که با روش [[عینی]] و تجربی قابل تحقیق بود نام «علم» نهادند و آن دسته دیگر علوم را که قابل تحقیق تجربی نبود «فلسفه» خواندند و از این پس «فلسفه» و «علم» دو مفهوم جداگانه یافتند و در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. علم اعلی، [[اخلاق]]، منطق، زیباشناسی، [[سیاست]] تحت عنوان «فلسفه» باقی ماند و اما [[علوم طبیعی]] عموماً و همچنین ریاضیّات - گرچه استدلالی است ولی چون قابل [[آزمایش]] عملی می‌باشد- تحت عنوان «علم» از آنها یاد شد. علی‌هذا کلمه «فلسفه» که در گذشته عموم و شمول بیشتری داشت، محدود و از آن [[تاریخ]]، دیگر مجموع [[معارف]] بشری تحت عنوان «فلسفه» یاد نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۷۶.</ref>.
معمولاً آنان که هم اسلوب [[تجربی]] و هم اسلوب [[برهان]] و [[قیاس]] [[عقلی]] را صحیح و معتبر می‌دانند به آن رشته از مسائل که محصول تجربیات [[بشر]] است “علم” می‌گویند و به آنها که صرفاً جنبه تعقلی و نظری دارد “فلسفه” می‌گویند<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۶۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>
معمولاً آنان که هم اسلوب [[تجربی]] و هم اسلوب [[برهان]] و [[قیاس]] [[عقلی]] را صحیح و معتبر می‌دانند به آن رشته از مسائل که محصول تجربیات [[بشر]] است «علم» می‌گویند و به آنها که صرفاً جنبه تعقلی و نظری دارد «فلسفه» می‌گویند<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۶۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>


=== علم و [[معرفت]] ===
=== علم و [[معرفت]] ===
خط ۲۶۰: خط ۲۵۶:


=== علم و معلوم ===
=== علم و معلوم ===
علم را وقتی در مقابل شیء خارجی قرار می‌دهیم به آن می‌گوییم “علم” و به شیء خارجی می‌گوییم “معلوم”. ولی وقتی که به مرحله دیگر توجه می‌کنیم و می‌بینیم آن شیء خارجی که برای من معلوم است به تبع “این” معلوم است<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۳۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>
علم را وقتی در مقابل شیء خارجی قرار می‌دهیم به آن می‌گوییم «علم» و به شیء خارجی می‌گوییم «معلوم». ولی وقتی که به مرحله دیگر توجه می‌کنیم و می‌بینیم آن شیء خارجی که برای من معلوم است به تبع «این» معلوم است<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۳۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==  
== جستارهای وابسته ==  
۱۱۵٬۲۳۰

ویرایش