مسیب بن نجبه فزاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۰۸: | خط ۲۰۸: | ||
[[عبدالله بن عوف]] گوید: وقتی مسیب بن نجبه کشته شد، [[عبدالله بن سعد]] پرچم را گرفت<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۹۸- ۶۰۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۳۲۲ -۲۴.</ref>. [[نقل]] شده است، پس از [[جنگ]]، [[حصین بن نمیر]] سر مسیب بن نجبه را همراه [[ادهم بن محرز]]<ref>ابن عبدالبر محیریز باهلی نقل کرده است. (الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۰.)</ref> [[باهلی]] برای [[عبیدالله بن زیاد]] فرستاد و او نیز آن را به [[شام]] نزد [[مروان بن حکم]] فرستاد و سپس سر وی را بر دروازه شام آویختند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۴۱. نیز ر. ک: أسدالغابه، ج۲، ص۲۹۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۵۸، ص۱۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۵۴-۵۵۶.</ref> | [[عبدالله بن عوف]] گوید: وقتی مسیب بن نجبه کشته شد، [[عبدالله بن سعد]] پرچم را گرفت<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۹۸- ۶۰۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۶، ص۳۲۲ -۲۴.</ref>. [[نقل]] شده است، پس از [[جنگ]]، [[حصین بن نمیر]] سر مسیب بن نجبه را همراه [[ادهم بن محرز]]<ref>ابن عبدالبر محیریز باهلی نقل کرده است. (الاستیعاب، ج۲، ص۶۵۰.)</ref> [[باهلی]] برای [[عبیدالله بن زیاد]] فرستاد و او نیز آن را به [[شام]] نزد [[مروان بن حکم]] فرستاد و سپس سر وی را بر دروازه شام آویختند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۴۱. نیز ر. ک: أسدالغابه، ج۲، ص۲۹۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۵۸، ص۱۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۵۴-۵۵۶.</ref> | ||
==مسیب بن نجبه فزاری در سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیر المؤمنین == | |||
برابر نقل [[بلاذری]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[مسیب بن نجبه فزاری]] و [[عبدالرحمان بن محمد کندی]] را برای گردآوری [[صدقات]] و [[زکات]] [[کوفه]] برگزید و از کار آنان اظهار [[خشنودی]] کرد<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۴۸.</ref>. [[یعقوبی]] [[کارگزاری]] مسیّب بن نجبه را بر زکات کوفه آورده<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۳.</ref>؛ ولی درباره عبدالرحمان کندی سخنی به میان نیاورده است. ما تنها در [[أنساب الأشراف]] نام عبدالرحمان را به عنوان [[کارگزار علی]]{{ع}} مییابیم و در کتابهای [[تاریخی]] و رجالی نامی از وی نیافتیم.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 245.</ref> | |||
==مسئولیتهای مسیّب بن نجبه== | |||
او دو سمت مهم در [[حکومت علی]]{{ع}} داشت: | |||
#[[مسئولیت]] [[سرکوب]] مزدوران [[متجاوز]] [[معاویه]]؛ | |||
#سمت کارگزاری[[زکات]]. | |||
[[بلاذری]] و [[یعقوبی]]، [[زمان]] [[انتصاب]] مسیّب بن نجبه را به سمت کارگزاری صدقات کوفه، پس از بازگشت وی از سرکوبی [[شورش]] [[عبدالله بن مسعده]] یاد کردهاند. مسیّب در این عملیات، نتوانست یا نخواست [[ابن مسعده]] را به کوفه بیاورد؛ ولی از آنجا که امیرالمؤمنین{{ع}} به وی [[اطمینان]] داشت او را به عنوان [[کارگزار]] صدقات برگزید بدین گونه که معاویه برای ایجاد [[ناامنی]] و [[گرفتن زکات]] و [[بیعت]] و ایجاد [[وحشت]] در مناطق تحت [[سلطه]] علی{{ع}} [[عبدالله بن مسعدة بن حکیم بن مالک بن حذیفة بن بدر فزاری]] را همراه هزار و هفتصد تن به «[[تیماء]]» فرستاد و دستور داد که زکات بادیهنشینانی را که آنجا هستند دریافت کند و از آنان برای معاویه [[بیعت]] بگیرد و هر کس [[مخالفت]] کرد، او را بُکشد و روزانه کار خود را برای معاویه گزارش نماید و در صورت [[موفقیت]] به منطقه [[مکه]]، [[مدینه]] و [[حجاز]] نیز برود<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۴۹؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۵۴.</ref>. چون این خبر به مکه و مدینه رسید گروه زیادی از [[خویشاوندان]] عبدالله بن مسعده به او پیوستند <ref>نهایة الإرب، مترجم، ج۷، ص۳۶.</ref>. | |||
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، پس از [[آگاهی]] از موضوع، مسیب بن نجبه فزاری را همراه دو هزار تن گسیل نمود و به وی چنین فرمود: «ای مسیب! تو از کسانی هستی که [[اطمینان]] به [[صلاح]] و [[توانایی]] و [[خیرخواهی]] او دارم، پس به سوی این [[قوم]] برو و به آنان [[حمله]] کن، اگرچه از [[اقوام]] تو هستند»<ref>{{متن حدیث|يا مسيب إنك ممن أثق بصلاحه و بأسه و نصيحته فتوجه إلى هؤلاء القوم و أثر فيهم و إن كانوا قومك}}</ref> مسیّب گفت: ای امیرالمؤمنین{{ع}} از سعادتهای من است که از افراد مورد اطمینان شما باشم، سپس همراه [[یاران]] خود که از [[قبیله طی]]، [[همدان]] و دیگر [[قبایل]] بودند حرکت کرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۶.</ref>. تا به جناب (از [[دیار بنی فزاره]] میان [[مدینه]] و [[فید]])<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۱۶۴.</ref> آمد و آنگاه به [[تیماء]]<ref>تیماء: شهر کوچکی در اطراف شام است در میان شام و وادی القری که در راه حجاج دمشق قرار دارد (معجم البلدان، ج۲، ص۶۷).</ref> محل تجمع یاران [[عبدالله بن مسعده]] رسید. در این میان، گروهی از [[بنی فزاره]] به او و برخی به [[ابن مسعده]] ملحق شدند<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۵۰.</ref>. میان مسیب و عبدالله بن مسعده هنگام ظهر درگیری شدیدی به وجود آمد. مسیب بر ابن مسعده حمله کرد و سه ضربه به وی زد و نمیخواست او را بکشد، بلکه میگفت: سریع، سریع. شماری از یاران ابن مسعده به جانب [[شام]] فرار کردند و ابن مسعده و نیروهای باقی مانده وی به حصار تیماء [[پناه]] بردند<ref>البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۵۵.</ref>. [[اعراب]] هم شتران [[صدقه]] را که همراه ابن مسعده بود [[غارت]] کردند<ref>نهایة الإرب، ج۷، ص۳۶.</ref>. | |||
در بدایه [[ابن کثیر]] آمده که شتران صدقه همراه [[ابن نجبه]] را غارت کردند<ref>البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۵۵.</ref> که درست نیست؛ زیرا مسیب برای [[جنگ]] و جلوگیری از تجاوزات ابن مسعده آمده بود؛ اما ابن مسعده برای گردآوری [[صدقات]] که منجر به جنگ شد. مسیّب، آنان را سه [[روز]] در محاصره قرار داد، آنگاه بر در حصار، هیزم جمع کردند و [[آتش]] برافروختند و چون افراد، خود را در حصار [[مرگ]] دیدند بر فراز حصار برآمدند و به مسیّب گفتند: رعایت [[خویشاوندان]] خود را بنما و او را [[دل]] بسوخت و دستور داد [[آتش]] را خاموش کردند<ref>نهایة الإرب، ج۷، ص۳۶؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۵۴.</ref>. | |||
[[نویری]] میافزاید: مسیب به [[اصحاب]] خود گفت: جاسوسانی آمده و خبر آوردهاند که لشکری از [[شام]] به سراغ شما خواهد آمد<ref>نهایة الارب، ج۷، ص۳۶.</ref>. ظاهراً باید این سخن در صورت [[درستی]]، پس از فرار [[ابن مسعده]] باشد و آن را دلیل بر عدم [[لزوم]] تعقیب آنها قرار داد. | |||
[[یعقوبی]] مینویسد: مسیب، ابن مسعده و سه تن از یارانش را که در محاصره قرار داشتند، پس از [[طلب]] [[استرحام]] آنان از آن حصار بیرون آورد؛ اما آنان از [[تاریکی]] [[شب]] استفاده کرده، فرار نمودند. صبح که کسی را ندیدند [[عبدالرحمن بن شبیب فزاری]] به مسیب گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! با آنان [[سازش]] کردی و به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[خیانت]] نمودی و پس از آن، نزد امیرالمؤمنین{{ع}} رفته و مسائل را گزارش داد. علی{{ع}} به مسیب فرمود: «تو از [[خیرخواهان]] من بودی، آنگاه انجام دادی آنچه انجام دادی و خواستی!»<ref>{{متن حدیث|يا مسيب كنت من نصاحي ثم فعلت ما فعلت}}</ref> آنگاه او را برای مدتی [[زندانی]] نمود و پس از آن، او را رها کرده و [[جمعآوری زکات]] [[کوفه]] را به وی واگذارد<ref>تاریخ، یعقوبی ج۲، ص۱۹۷.</ref>. | |||
برابر نقل [[ابن کثیر]]، شبانه فرار کردند. [[صبح]] عبدالرحمان بن شبیب گفت: حرکت کن تا به آنها برسیم! مسیب گفت: نه! عبدالرحمان گفت: به امیرالمؤمنین خیانت کردی و در این کار کوتاهی نمودی<ref>البدایه و النهایه، ج۷، ص۳۵۵.</ref>. برابر گزارش [[بلاذری]]، مسیب خود [[خیانت]] نکرد، بلکه یکی از یارانش دست به خیانت زد؛ ولی وی [[مسئول]] این کار بوده است. بلاذری مینویسد: [[مسیب]]دستور داد آتش را خاموش کردند و آنان را زیر نظر گرفتند. در محدوده شکاف دیواری که در مسیر راه شام بود، عبدالرحمان بن [[اسماء]] فزاری قرار داشت. وی در تاریکی شب به [[عبدالله بن مسعده]] و یارانش [[اجازه]] داد که از آنجا بیرون بروند و آنان به [[معاویه]] ملحق شدند. صبح که مسیب کسی از آنان را ندید از [[یاران]] خود خواست فراریان را تعقیب نمایند؛ اما یاران وی به دستور او عمل نکردند. مسیّب نزد علی{{ع}} رفت در حالی که آن حضرت از جریان فرار [[ابن مسعده]] [[آگاه]] بود، مسیّب آن را مطرح نکرد و علی{{ع}} نیز آن را پنهان داشت. آنگاه مسیب را خواست و [[توبیخ]] کرد و گفت:تو قومت را [[حمایت]] کردی و [[سهلانگاری]] نموده و به [[وظیفه]] خود عمل ننمودی.<ref>{{عربی|حابيت قومك و داهنت و ضيعت}}</ref> مسیب، عذر خواست و [[بزرگان کوفه]] در جلب [[رضایت]] علی{{ع}} کوشیدند؛ ولی به آنان پاسخ نداد و او را به یکی از ستونهای [[مسجد]] بست. گفته شده که او را [[زندانی]] نمود. آن گاه او را خواست و به وی فرمود: «برخی با من درباره تو سخن گفتهاند، پس [[دوست]] نداشتم که که آنان بر تو احسانی نمایند و من با تو چنین نکنم» و از وی اظهار رضایت نمود<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۵۵.</ref>. | |||
این جریان نشان میدهد که دستور [[حاکم اسلامی]] باید [[اجرا]] شود و کوتاهی در انجام آن [[مجازات]] دارد؛ چراکه ابن مسعده، [[مفسد]] و جنایتکار بود، شماری از [[مردم]] بیگناه را از بین برد و باید به [[کیفر]] اعمالش میرسید.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 245 - 249.</ref> | |||
==مسیب بن نجبه در سمت [[کارگزاری]] [[صدقات]]== | |||
علی{{ع}} پس از جریان و حادثه ابن مسعده، مسیب بن نجبه را بر صدقات [[شهر کوفه]] گمارد و [[عبدالرحمان بن محمد کندی]] را [[شریک]] و همکار او قرار داد و به [[محاسبه]] کار آنها پرداخت؛ از این رو آنان را به منطقهای که تعیین فرموده بود اعزام کرد و چون از آنان ضعفی در گردآوری صدقات نیافت، فرمود: «اگر همه مردم مانند این دو مرد، [[صالح]] (و [[امانتدار]]) بودند صاحب گوسفند ضرر نمیدید در صورتی که گوسفندان خود را بدون شبان رها میکرد، و [[زنان]] [[مسلمان]] ضرر نمیدیدند در صورتی که درها بر آنها بسته نمیشد؛ و تاجر آسیب نمیدید در صورتی که [[مال التجاره]] خود را در میدان و صحرا بدون [[محافظ]] قرار میداد»<ref>{{متن حدیث|لو كان الناس كلهم مثل هذين الرجلين الصالحين، ما ضر صاحب غنم لو خلاها بلأراع و ما ضر المسلمات لا تغلق عليهن الأبواب، و ما ضر تاجر لو ألقى تجارته بالعراء}}؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۴۵۰.</ref>؛ | |||
برخورد امیرالمؤمنین{{ع}} نشان میدهد که در مواردی، جرمهای [[سیاسی]] و [[اداری]] قابل [[بخشش]] است و دوباره میتوان از نیروهایی که در برخی [[وظایف]] خود کوتاهی کردهاند استفاده کرد و آنها را به کار گمارد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 249 - 250.</ref> | |||
==شرح حال [[مسیب بن نجبه]]== | |||
[[مسیب بن نجبة بن ربیعة بن رباح بن عوف بن هلال بن شمح بن فزاره]] از قدمای [[تابعان]] و بزرگان آنها و از شخصیتها و چهرههای [[اصحاب علی]]{{ع}} به شمار میآمد<ref>اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۱۲۵.</ref>. [[شیخ طوسی]] در کتاب [[رجال طوسی|رجال]] خود او را از [[یاران علی]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}}<ref>رجال طوسی، ص۵۸ و ۷۰.</ref> دانسته است و شیخ [[ابو عمرو کشی]] او را از [[تابعین]] بزرگ و رؤسای آنها میداند<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۶۹، ح۱۲۴.</ref>. | |||
[[ذهبی]] دربارهاش مینویسد: «مسیب بن نجبه از یاران علی{{ع}} است. از علی{{ع}} و فرزندش حسن و [[حذیفه]] [[حدیث]] شنیده است. [[عتبة بن ابی عتبه]] و سوار [[ابوادریس]] و [[ابواسحاق سبیعی]] از او [[روایت]] نقل کردهاند. او همراه [[خالد بن ولید]] از [[عراق]] به [[جنگ]] رفت و [[شاهد]] محاصره [[دمشق]] بود. او یکی از بزرگان [[توابین]] بود که برای گرفتن [[انتقام خون امام حسین]]{{ع}} [[قیام]] کردند و در سال ۶۵ هجری در [[جزیره]] (منطقه [[موصل]]) پس از جنگ نمایانی کشته شد»<ref>تاریخ الاسلام، سال ۶۱ - ۸۰، ص۲۴۸، ش۱۰۲.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج3، ص 250 - 251.</ref> | |||
==مسیب [[مرد]] [[مبارز]]== | |||
مسیب از شخصیتهای با [[نفوذ]] [[کوفه]] بود<ref>به نقل از الغدیر، ج۹، ص۴۷.</ref>. او با جمعی درباره [[سعید بن عاص]] و [[انتقاد]] از وی که [[حاکم کوفه]] بود به [[عثمان]] [[نامه]] نوشت و به کارهای او به شدت [[اعتراض]] کرد. مسیب، [[روحیه]] [[حقیقتجویی]] داشت و با نارواها سخت مخالف بود؛ از این رو در حرکتها و قیامهای گوناگون شرکت کرد و در صحنههای [[سیاسی]] و [[مبارزاتی]] حضوری فعال داشت. [[اعتراض]] وی به [[حاکم کوفه]]، ناشی از این [[روحیه]] وی بود. با شاگردی در نزد علی{{ع}} بهتر توانست این [[خصلت]] [[ستم ستیزی]] خود را تقویت کند. علی{{ع}} نیز به او آموخته بود که در برابر [[ستم]] باید لب به اعتراض گشود. او از علی{{ع}} سخنانی در [[مظلومیت]] [[خاندان عصمت]] شنیده بود. | |||
ابن نجبه نقل میکند: هنگامی که علی{{ع}} مشغول [[سخنرانی]] بود. ناگاه مرد [[عرب]] بیابانی فریاد کشید «و مظلمتا» به دادم برسید. او را نزد علی{{ع}} بردیم، هنگامی که نزدیک علی{{ع}} رسید به مرد عرب فرمود: | |||
{{متن حدیث|إِنَّمَا لَكَ مَظْلِمَةٌ وَاحِدَةٌ، وَ أَنَا قَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ الْمَدَرِ وَ الْوَبَرِ}}؛ | |||
برای تو تنها یک مظلومیت است و به من به مقدار [[شهرها]] و [[روستاها]] ستم شده است. | |||
و برابر نقل [[عباد بن یعقوب]]، علی{{ع}} او را خواند و فرمود: | |||
{{متن حدیث|وَيْحَكَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ مَظْلُومٌ أَیْضاً هَاتِ فَلْنَدْعُ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا}}<ref>شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۰۶.</ref>؛ | |||
وای به تو! به [[خدا]] [[سوگند]] من نیز مظلومم! بیا [[نفرین]] کنیم بر کسی که به ما [[ظلم]] کرده است. کسانی که به علی{{ع}} ظلم کردند اندک نبودند. او ۲۵ سال [[خانه]] نشین بود و اکنون که به [[حکومت]] رسیده، [[رعیت]] به او ستم میکند و حقش را [[پاس]] نمیدارد و به تعهدات [[اجتماعی]] که در برابر [[حاکم اسلامی]] دارند عمل نمیکنند و در برابر [[یورشهای معاویه]] بیتفاوت هستند. تعبیر «مدر» و «وبر» که به معنای [[شهر]] و روستا یا [[وادی]] است حکایت از همین نکته دارد که در همه شهرها و [[سرزمینهای اسلامی]] به من ستم شده است؛ زیرا نه به [[فرمان]] من عمل میکنند و نه در برابر یورشهای [[یاران]] [[معاویه]] به [[دفاع]] میپردازند. | |||
مسیب از علی{{ع}} شنیده بود که درباره [[بنی امیه]] فرمود: | |||
{{متن حدیث|مَنْ وَجَدْتُمُوهُ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ فِي مَاءٍ فَغَطُّوا عَلَى صِمَاخِهِ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَاءُ فِي فِيهِ}}<ref>شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۰۴.</ref>؛ | |||
هر کس از [[بنی امیه]] را در آب دیدید بیخ گوش او را فشار دهید تا آب در دهان او برود. | |||
بر این اساس بود که مسیب به [[صلح امام حسن]]{{ع}} معترض بود و از [[کوفه]] برای [[امام حسین]]{{ع}} [[نامه]] نوشت و در [[قیام توابین]] شرکت کرد. | |||
مسیب و صلح امام حسن{{ع}} | |||
صلح امام حسن{{ع}} که بر اثر [[خیانت]] [[فرماندهان سپاه حضرت]] و [[اختلاف]] [[یاران]] و طرفداران ایشان رخ داد و جهت [[حفظ اسلام]] و [[شیعیان]] حضرت تحقق یافت، باعث رنجش شماری از یاران نزدیک [[امام مجتبی]]{{ع}} گردید. برخی از آنان که [[شناخت کامل]] به [[مقام]] حضرت نداشتند به جریان [[صلح]] [[اعتراض]] داشتند و از [[امام حسن]]{{ع}} به [[بدی]] یاد میکردند؛ اما آنان که [[معرفت]] بیشتری داشتند از باب [[خیر خواهی]] پیشنهاد میکردند؛ چون [[معاویه]] برابر شرایط صلح عمل نکرده، آن حضرت نیز [[قرارداد صلح]] را بیاثر اعلام کند. [[مسیب بن نجبه]] از این گروه بود. | |||
مدائنی نقل میکند: گروهی از [[خوارج]] پس از اینکه معاویه داخل کوفه شد و قرارداد صلح بسته شد، علیه معاویه خروج کردند. معاویه از [[فرصت]] استفاده کرد و [[تصور]] میکرد امام مجتبی{{ع}} [[مقهور]] [[قدرت]] وی گشته؛ از این رو به آن حضرت [[پیام]] داد، از کوفه خارج شود و با خوارج[[جنگ]] نماید. امام مجتبی{{ع}} در پاسخ گفت: | |||
{{متن حدیث|سبحان الله! تركت قتالك و هو لي حلال لصلاح الأمة و الفتهم، أفتراني أقاتل معك}}<ref>شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵.</ref>؛ | |||
سبحان [[الله]]! جنگ با تو را در حالی که برای من روا بود برای [[صلاح]] [[امت اسلامی]] و [[الفت]] آنان رها کردم. آیا مرا میبینی و تصور میکنی که همراه با تو بجنگم؟ [هرگز!] | |||
معاویه که از [[موفقیت]] خود در امضای قرارداد صلح و به دست گرفتن قدرت [[مغرور]] شده بود در جمع [[مردم کوفه]] به [[سخنرانی]] پرداخت و گفت: | |||
ای مردم کوفه! آیا مرا میشناسید که با شما برای [[نماز]]، [[زکات]] و [[حج]] [[جنگ]] کرده باشم! و حال آنکه میدانم شما [[نماز]] میخوانید، [[زکات]] میدهید و [[حج]] به جا میآورید؟ ولی من با شما جنگیدم تا بر شما [[حکومت]] نمایم و بر گردنهای شما مسلط گردم و [[خداوند]] این را به من داد در حالی که شما [[کراهت]] داشتید. | |||
{{متن حدیث|ألا إن كل مال أو رحم أصيب في هذه الفتنة فمطلول و كل شرط شرطته فتحت قدمي هاتين}}<ref>شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵.</ref>؛ | |||
[[آگاه]] باشید هر [[مال]] و خونی که در این [[فتنه]] ریخته شده هدر است و هر شرطی که پذیرفتم زیر این دو گام من است و به آن عمل نخواهم کرد. | |||
[[بلاذری]] نقل کرده که [[معاویه]] در [[سخنرانی]] خود گفت: | |||
آگاه باشید که من در هنگام فتنه، شرطهایی را برای [[صلح]] قرار دادم که هدفم ایجاد [[الفت]] و قطع [[جنگ]] بود، بدانید همه آنها زیر دو پای من است<ref>أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۴.</ref>. | |||
و این گونه معاویه به طور رسمی اعلام کرد که پایبند هیچ قرار دادی نیست. | |||
[[مسیب بن نجبه]] که در این مجلس حضور داشت، پس از سخنان معاویه با حالتی [[اعتراض]] آمیز به [[امام مجتبی]]{{ع}} گفت: [[تعجب]] من درباره تو پایان نمییابد؛ زیرا با معاویه[[بیعت]] کردی در هنگامی که چهل هزار نفر با تو بود و هیچ وثیقه و قرار آشکاری از معاویه نگرفتی. او به تو چیزی داد که با هم قرار گذاشتید و اکنون شنیدی چه گفت! به [[خدا]] [[سوگند]] کسی جز تو مقصود او نبود. | |||
حضرت فرمود: نظر تو چیست؟ گفت: نظر من این است که بر آنچه در قبل بودهای برگردی؛ زیرا معاویه برابر قرار دادی که داشتید عمل نکرد. | |||
امام مجتبی{{ع}} به وی چنین پاسخ داد: | |||
{{متن حدیث|يا مسيب إني لو أردت بما فعلت الدنيا لم يكن معاوية بأصبر عند اللقاء و لا أثبت عند الحرب مني و لكني أردت صلاحكم و كف بعضكم عن بعض فارضوا بقدر الله و قضائه حتى يستريح بر أو يستراح من فاجر}}<ref>شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵؛ أعیان الشیعه، ج۱۰، ص۱۲۵؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۶۴: در این کتاب شخص معترض، سلیم بن صرد یاد شده است.</ref>؛ | |||
ای مسیب اگر من در کاری که انجام دادم [[دنیا]] را در نظر داشتم، [[معاویه]]، نه مقاومتر از من در هنگام برخورد و نه ثابت قدمتر در [[زمان]] [[جنگ]] بود. ولی من [[صلاح]] شما را در نظر گرفتم و نگهداشتن برخی از شما دستهای دیگر را پس به قدر و [[قضای الهی]] [[راضی]] باشید تا افراد [[نیک]] در [[آرامش]] بمانند یا از [[فاجران]] در راحت باشند. | |||
[[امام حسن]]{{ع}} میدانست اگر جنگ ادامه یابد به خاطر [[خیانت]] برخی از طرفدارانش، [[یاران واقعی]] وی در جنگ از بین خواهند رفت و [[خون]] آنان پایمال خواهد شد و معاویه بدون رقیب به کارهای خلاف خویش ادامه خواهد داد. امام حسن{{ع}}، پس از [[صلح]] مدتی در [[کوفه]] ماند. آنگاه برای حرکت به جانب [[مدینه]] آماده شد. [[مسیب بن نجبه فزاری]] و [[ظبیان بن عماره]] تیمی برای [[وداع]] با وی آمدند. | |||
امام حسن{{ع}} فرمود: «[[حمد]] و [[ستایش]] ویژه خدایی است که بر امور خود غالب است. اگر تمام [[مردم]] جمع شوند که مانع آنچه قرار است انجام بگیرد بشوند نخواهند توانست». | |||
از آنجا که مشخص بود [[مسیب بن نجبه]] از صلح، ناراضی است و دیدگاه خاصی دارد. [[امام حسین]]{{ع}} در این جلسه تودیع فرمود: | |||
{{متن حدیث|لقد كنت كارها لما كان طيب النفس على سبيل أبي (بالموت دونه) حتى عزم على أخي، فأطعته، و كأنما يجذ أنفي بالمواسي}}<ref>شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۶.</ref>؛ | |||
من صلح را [[دوست]] نداشتم؛ زیرا نفس را برای راه پدرم ([[مرگ]]) آماده کردم تا اینکه برادرم برخلاف من [[تصمیم]] گرفت، پس از او [[اطاعت]] کردم و گویا بینیام را با تیغ [[اصلاح]] بریدند. | |||
[[بلاذری]] نیز این جریان را به گونهای دیگر نقل کرده است که [[جندب بن عبدالله ازدی]]، مسیب بن نجبه فزاری، [[سلیمان بن صرد خزاعی]] و [[سعید بن عبدالله حنفی]] در حالی که [[امام حسین]]{{ع}} غلامشان را به حمل کالا در [[قصر کوفه]] دستور میداد بر وی وارد شدند و بر آن حضرت [[سلام]] کردند: چون [[اندوه]] آنها را دید به سخن آمد و فرمود: «[[امر خداوند]]، مقدر بوده است.».. و درباره [[ناراحتی]] آنها از [[صلح]]، آن سخنان را فرمود<ref>أنساب الأشراف، ج۳، ص۱۴۸.</ref>. | |||
به نظر میرسد که این گزارش دقیقتر باشد و آنچه در آن گزارش از قول [[امام حسن]]{{ع}} آمده، این جا از امام حسین{{ع}} نقل شده و مناسبتر به نظر میرسد؛ زیرا در [[حضور امام]] حسن، امام حسین{{ع}} چنین سخن نمیگوید. امام حسین{{ع}} در این سخنان به [[مسیب]]یادآوری کرد که [[تصمیم امام]] حسن{{ع}} برای ما [[محترم]] است و گرچه بر خلاف میل خودمان باشد باید آن را پذیرفت. | |||
مسیب که منظور امام حسین{{ع}} را [[درک]] کرد گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] این کار صلح بر ما سنگین نیست جز این که آنان شرایطی را پذیرفته، آنگاه [[نقص]] کردند. اما پس از آن، به هر وسیلهای که بتوانند در صدد جلب [[دوستی]] ما خواهند بود. امام حسین{{ع}} فرمود: «ای مسیب! ما میدانیم که تو ما را [[دوست]] داری». امام حسن{{ع}} فرمود: از پدرم شنیدم که میگفت از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: | |||
{{متن حدیث|من أحب قوما كان معهم}}؛ | |||
هر کس قومی را دوست بدارد با آنها خواهد بود. | |||
مسیب و [[ظبیان]] پیشنهاد بازگشت از صلح را مطرح کردند که امام حسن{{ع}} فرمود: «راهی برای من در این کار نیست». [[روز]] بعد از این [[دیدار]]، امام حسن{{ع}} [[کوفه]] را ترک کردند<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۶؛ أعیان الشیعه، ج۱۰، ص۱۲۵.</ref>. [[مسیب بن نجبه]] در [[مدینه]] نیز به [[دیدار امام]] حسن{{ع}} میرفت و از گزارشی که دینوری نقل کرده که شماری آن حضرت را در مدینه در حضور مسیب بن نجبه به خاطر صلحش [[سرزنش]] کردند<ref>اخبار الطوال، ص۲۲۰.</ref>، میتوان [[حدس]] زد که ممکن است مسیب همراه امام حسن{{ع}} به مدینه رفته و در [[خدمت]] آن حضرت بوده یا با فاصله اندکی خود را به [[مدینه]] رسانده است. | |||
[[مسیب بن نجبه]] و [[امام حسین]]{{ع}} | |||
پس از [[شهادت امام حسن]]{{ع}} [[مسیب بن نجبه فزاری]] همراه گروهی نزد امام حسین{{ع}} آمده، آن حضرت را به [[خلع]] [[معاویه]] از [[خلافت]] [[دعوت]] کردند و گفتند: ما نظر تو و برادرت را میدانیم! حضرت در پاسخ آنها فرمود: | |||
{{متن حدیث|إني لأرجوا أن يعطي الله أخي على نيته في حبه الكف، و أن يعطيني على نيتي في حبي جهاد الظالمين}}<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۷۴. در متن کتاب مسیب بن عتبه فزاری آمده که صحیح مسیب بن نحبه است.</ref>؛ | |||
من امیدوارم [[خداوند]] به برادرم [[اجر]] دهد بر نیتش در [[ترک جهاد]] و به من نیز اجر دهد بر نیتم در [[دوست داشتن]] [[جهاد]] با [[ستمگران]]. | |||
مسیب و گروه وی در این پیشنهاد تنها نبودند، بلکه [[فرزندان]] [[جعدة بن هبیره]]، پسر عمههای امام حسین{{ع}} نیز در نامهای از وی خواستند به [[کوفه]] بیاید؛ زیرا [[مردم کوفه]] به او [[خوشبین]] هستند<ref>أنساب الأشراف، ج۳، ص۱۵۲.</ref>. امام حسین{{ع}} به جهت [[پایبندی]] به [[قرارداد صلح]]<ref>الإرشاد، ج۲، ص۳۱.</ref> و شرایط آن [[زمان]]، [[قیام]] را در دوران خلافت معاویه [[صلاح]] ندانست. پس از [[مرگ معاویه]] و عدم [[بیعت]] امام حسین{{ع}} و [[هجرت]] ایشان از مدینه به [[مکه]]، [[شیعیان کوفه]] که از این امر مطلع شدند در [[منزل]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] جمع شدند و درباره امام حسین{{ع}} گفتوگو نمودند. شماری از آنان از جمله: [[سلیمان بن صرد]]، مسیب بن نجبه، [[رفاعة بن شداد]] و [[حبیب بن مظاهر]] نامهای به امام حسین{{ع}} نوشتند: «[[به نام خداوند بخشنده مهربان]]، [[درود]] بر تو باد. ما خدایی را که جز او خدایی نیست میستاییم. و سپس، [[سپاس]] خداوندی را که [[دشمن]] [[ستمگر]] سر سخت تو را - که بر این [[امت]] تاخت و امیری آن را به [[زور]] به دست آورد و [[غنایم]] آن را [[غصب]] کرد و بدون [[رضایت مردم]] بر ایشان [[فرمانروایی]] کرد و [[نیکان]] امت را کشت و بدها را باقی گذارد - نابود فرمود، ما را [[پیشوایی]] نیست. نزد ما بیا! شاید [[خداوند]] به وسیله تو ما را به [[راه راست]] و [[حق]] بیاورد. [[نعمان بن بشیر]] [[حاکم کوفه]]، تنها در کاخ [[حکومتی]] است. هیچ یک از ما در [[نماز جمعه]] و [[عید]] حاضر نمیشویم و اگر از آمدن تو [[آگاه]] شویم به [[خواست خداوند]] تعالی او را از [[کوفه]] بیرون و به [[شام]] میفرستیم و [[درود]] و [[رحمت]] و [[برکات]] خداوند بر تو باد»<ref>نهایة الإرب، ج۷، ص۱۳۹؛ الإرشاد، ج۲، ص۳۷؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۱۵۷.</ref>. | |||
آنگاه [[نامه]] را با عبدالله بن مِسْمَع ([[سبیع]]) [[همدانی]] و [[عبدالله بن وال]] ارسال کرده و دستور دادند که به سرعت، نامه را به [[امام حسین]]{{ع}} برسانند. آنان در دهم [[رمضان]] در [[مکه]] بر امام حسین{{ع}} وارد شدند، پس از دو [[روز]]، نامه دیگری برای حضرت نوشته و همراه ۱۵۰ نامه دیگر برای امام حسین{{ع}} ارسال کردند<ref>الإرشاد، ج۲، ص۳۷.</ref>. | |||
از این جمع که اولین نامه را به [[امام]] حسین{{ع}} نوشتند تنها [[حبیب بن مظاهر]] توانست خود را به اردوی امام حسین{{ع}} برساند و دیگران نتوانستند به [[یاری]] آن حضرت بشتابند یا احتمالاً جزو چهار هزار نفری بودند که عبیدالله آنها را [[زندانی]] کرده بود<ref>تنقیح المقال، ج۲، ص۶۳.</ref>. | |||
[[قیام توابین]] و [[شهادت]] مسیب | |||
در [[سال ۶۴ هجری]] پس از درگذشت یزید، [[شیعیان کوفه]] جمع شدند<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۷۱.</ref>. آنان از این که نتوانستند با وجود [[دعوت]] از امام حسین{{ع}} وی را یاری نمایند، پشیمان شده و چنان دیدند که چیزی جز کشتن [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} یا کشته شدن در آن راه، [[ننگ]] و [[گناه]] را از دامن ایشان نمیزداید؛ از این رو [[پنج تن]] از سران [[شیعه]] در [[منزل]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] جمع شدند: سلیمان بن صرد خزاعی، [[مسیب بن نجبه فزاری]]، [[عبدالله بن مسعود]] بن نفیل [[ازدی]]، [[عبدالله بن وال تیمی]] و [[رفاعة بن شداد بجلی]]. | |||
[[مسیب بن نجبه]] به [[سخنرانی]] پرداخت و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گفت: ما گرفتار طولانی شده و در معرض انواع آزمایشها قرار گرفتهایم، از [[خداوند]] خود مسئلت میکنیم که ما را در زمره آنانی قرار ندهد که فردا به او میگوید: | |||
«آیا شما را آن اندازه [[عمر]] و مهلت ندادم که هر کس قابل [[پندگرفتن]] بود [[پند]] بگیرد»<ref>{{متن قرآن|وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ}} «و آنان در آن فریاد سر میدهند که پروردگارا! ما را بیرون آور تا کاری شایسته جز آنچه (پیشتر) میکردیم در پیش گیریم؛ آیا ما به شما عمر (دراز) ندادیم که در آن آن کس که اهل پند است، پند میگیرد، و (آیا) هشداردهندهای نزدتان نیامد؟ پس (عذاب را) بچشید که ستمک» سوره فاطر، آیه ۳۷.</ref>. | |||
امیرالمؤمنین علی{{ع}} فرموده است [[میزان]] عمری که خداوند در آن، بر فرزند [[آدم]] [[حجت]] تمام میکند ۶۰ سال است. میان ما هیچ کس نیست مگر آنکه به آن رسیده است. ما به [[تزکیه]] خویشتن شیفته بودیم و حال آنکه خداوند [ما] را در هر مورد از امور مربوط به پسر دختر پیامبرش [[دروغگو]] یافت. پیش از این، [[نامهها]] و فرستادگان [[امام حسین]]{{ع}} به ما رسیده و [[اتمام حجت]] کردهاند و از ما خواسته بودند او را از آغاز تا انجام، آشکار و [[نهان]] [[یاری]] دهیم و ما از [[بذل جان]] در راه او [[بخل]] ورزیدیم تا این که در کنار ما کشته شد. نه او را با دست خود یاری دادیم و نه با زبان خویش از او [[دفاع]] کردیم و نه با [[اموال]] خود به او کمک نمودیم و نه از [[قوم]] و [[عشیره]] خود برای او یاری خواستیم. پس عذر ما در پیشگاه [[پروردگار]] ما و به هنگام [[دیدار]] پیامبرمان چیست؟ و حال آنکه محبوبش همراه [[فرزندان]] و خاندانش در میان ما کشته شدند، نه! به [[خدا]] [[سوگند]] هیچ گونه عذری باقی نمیماند مگر این که [[قاتل]] او و کسانی را که بر ضد او [[قیام]] کردهاند بکشیم یا آنکه در این راه کشته شویم که شاید در آن حال، [[پروردگار]] ما از ما [[خشنود]] پسر شود.... | |||
دیگران نیز همین گونه سخن گفتند و مسیب را ستودند. مسیب گفت: کار خود را به عهده سلیمان گذارید! او نیز به [[سخنرانی]] پرداخت. | |||
[[یاران]] سلیمان پیشنهاد کردند که [[جانشین]] [[ابن زیاد]] بر [[کوفه]] را [[اخراج]] کنند؛ اما سلیمان نپذیرفت و گفت: [[قاتلان]] [[امام]] حسین{{ع}} از اشراف کوفهاند اگر از موضوع [[آگاه]] شوند بر شما سخت خواهند گرفت. | |||
[[مردم]]، [[عمر]] و بن [[حریث]] را از کوفه بیرون کردند و با [[عبدالله بن زبیر]] [[بیعت]] کردند. در [[نیمه رمضان]] ۶۴، مختار به کوفه وارد شد و هشت [[روز]] باقی مانده از [[رمضان]]، [[عبدالله بن یزید]] خطمی از سوی [[ابن زبیر]] به عنوان [[حاکم کوفه]] و [[ابراهیم بن محمد بن طلحه]] به عنوان [[مسئول]] [[خراج]] آمدند. | |||
عبدالله بن یزید که خبر خروج سلیمان را شنید به سخنرانی پرداخت و در ضمن گفت: «این گروه در اماناند و آشکارا خروج کنند و به سوی [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} بروند و من هم پیشتیبان آنانم. پسر زیاد، [[قاتل حسین]] و [[نیکان]] است.»... | |||
پس از وی ابراهیم بن محمد بن طلحه، خطاب به مردم گفت: ای مردم سخنان این مرد [[سست]] و چرب زبان، شما را از [[شمشیر]] و [[خشونت]] [[غافل]] نکند، به خدا سوگند اگر کسی بر ما خروج کند او را خواهیم کشت.... | |||
[[مسیب بن نجبه]] برخاست و سخن ابراهیم را قطع کرد و گفت: ای فرزند [[پیمان شکنان]]! تو با شمشیر خودت ما را [[تهدید]] میکنی و از دار و دستهات ما را [[بیم]] میدهی؟ به خدا سوگند تو زبونتر از این هستی و ما تو را از این که [[دشمنی]] با ما بورزی [[سرزنش]] نمیکنیم که پدربزرگ و پدرت را کشتهایم؛ اما تو ای [[امیر]]! سخنی [[استوار]] گفتی. | |||
[[یاران]] سلیمان تا سال شصت و پنج، آشکارا به جمعآوری [[سلاح]] پرداختند و در آغاز ماه [[ربیع الاول]] خروج کردند. از شانزده هزار تن که [[بیعت]] کرده بودند، تنها چهار هزار نفر آماده شدند. در [[جمعه]] پنجم [[ربیع الثانی]] [[سال]] ۶۵ حرکت کردند و در کنار [[مرقد امام حسین]]{{ع}} یک صدا [[صیحه]] برآوردند و سخت گریستند و در «[[عین الورده]]» به [[جنگ]] با [[سپاه شام]] پرداختند. [[ابن زیاد]] از منطقه «[[رقه]]»، پنج [[امیر]] گسیل داشت که از جمله آنها [[حصین بن نمیر]] بود. پس از [[شهادت]] سلیمان [[مسیب بن نجبه]]، [[پرچم]] را به دست گرفت و جنگ کرد تا شمار زیادی از مردان را کشت آنگاه خود به شهات رسید<ref>نهایة، الإرب، مترجم، ج۷، ص۲۴۹ - ۲۵۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۳۲ و ۳۴۰-۳۴۵؛ البدایة والنهایه، ج۸ ص۲۷۱ و ۲۷۸.</ref>. | |||
پس از شهادت نیروهای [[توابین]]، سرهای [[سلیمان بن صرد]] و مسیب بن نجبه را قطع کرده و برای [[مروان بن حکم]] فرستادند<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده: 1100830.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|'''سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳''']] | |||
# [[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']] | # [[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مسیب بن نجبه فزاری کوفی (مقاله)|مقاله «مسیب بن نجبه فزاری کوفی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']] | ||
# [[پرونده:IM010499.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|'''کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی''']] | # [[پرونده:IM010499.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|'''کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی''']] |