|
|
خط ۳۴۴: |
خط ۳۴۴: |
| فشارها چنان زیاد و فراگیر شده بود که «[[شعبی]]» میگوید: | | فشارها چنان زیاد و فراگیر شده بود که «[[شعبی]]» میگوید: |
| {{عربی|مَا نَدْرِي مَا نَصْنَعُ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، إِنْ أَحْبَبْنَاهُ إِفْتَقَرْنَا وَ إِنْ اَبْغَضْنَاهُ کَفَرْنَا}}؛ «نمیدانیم با علی{{ع}} چه کنیم؟ اگر او را [[دوست]] بداریم، (چنان بر ما سخت میگیرند که) [[فقیر]] و نیازمند میشویم و اگر او را [[دشمن]] بداریم، [[کافر]] میشویم»<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۴۸.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها]] ص ۱۹۳.</ref>. | | {{عربی|مَا نَدْرِي مَا نَصْنَعُ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، إِنْ أَحْبَبْنَاهُ إِفْتَقَرْنَا وَ إِنْ اَبْغَضْنَاهُ کَفَرْنَا}}؛ «نمیدانیم با علی{{ع}} چه کنیم؟ اگر او را [[دوست]] بداریم، (چنان بر ما سخت میگیرند که) [[فقیر]] و نیازمند میشویم و اگر او را [[دشمن]] بداریم، [[کافر]] میشویم»<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۴۸.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها]] ص ۱۹۳.</ref>. |
|
| |
| ==[[تحمیل]] [[بیعت]] یزید بر [[مردم]]==
| |
| طبق نوشته «[[ابن عبد ربه]]» [[معاویه]] هفت سال تمام به منظور [[آمادهسازی]] [[افکار عمومی]] برای [[بیعت با یزید]] تلاش کرد<ref>عقد الفرید، ج۴، ص۳۶۸ و مراجعه شود به: کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۶.</ref> و برای رسیدن به این مقصود از همه وسایل [[فریب]] و [[نیرنگ]] [[سود]] جست و از هیچ فرصتی [[چشمپوشی]] نکرد.
| |
| معاویه، از هر کسی بهتر میدانست که مردم بعد از وی هرگز با فرد فرومایهای چون یزید بیعت نخواهند کرد. از این رو لازم دید هر چه از دستش بر میآید پیشاپیش انجام دهد. این بود که با [[حیله]] و [[تزویر]] مدعیان [[آینده]] [[خلافت]]، چون [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}، [[سعد بن ابی وقاص]] و دیگران را یکی پس از دیگری از میان برداشت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۷.</ref>.
| |
| وی حتی از عبدالرحمان- فرزند [[خالد بن ولید]]، از همسنگران [[جاهلی]] خویش- نیز نگذشت و چون از [[شامیان]] شنید که او را برای خلافت آینده مناسب میدانند، وی را توسط [[طبیب]] مخصوص خویش به [[قتل]] رساند<ref>مراجعه شود به: الغدیر، ج۱۰، ص۲۳۳؛ الاستیعاب، شرح حال عبدالرحمن و تاریخ طبری، ج۴، ص۱۷۱.</ref>.
| |
| جمعی از [[مورخان]] چون [[یعقوبی]] و [[ابن اثیر]]<ref>کامل ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۳، حوادث سال ۵۶.</ref>، بر این باورند که اولین بار طرح [[ولایتعهدی یزید]] به صورت رسمی توسط «[[مغیرة بن شعبه]]» کلید زده شد. معاویه بنا داشت [[مغیره]] را از [[حکومت کوفه]] [[عزل]] کند و [[سعید بن عاص]] را به جایش [[منصوب]] نماید، ولی مغیره پس از اطلاع از این تصمیم، به سرعت خود را به [[شام]] رساند و برای [[تحکیم]] موقعیت خویش، ولایتعهدی یزید را به معاویه پیشنهاد داد و افزود که [[راضی]] کردن [[مردم کوفه]] با من.
| |
|
| |
| معاویه که مقصود اصلی مغیره را دریافت، گفت، به [[کوفه]] بازگرد و به این کار بپرداز!
| |
| پس از آن معاویه در نامهای به «زیاد» [[حاکم بصره]] نوشت:
| |
| «مغیره مردم کوفه را به بیعت یزید فراخوانده است، تو شایستهتری که نسبت به پسر برادرت! این کار را انجام دهی! هنگامی که نامهام به دست تو رسید [[مردم بصره]] را جمع کن و از آنها برای یزید [[بیعت]] بگیر!».
| |
| وقتی که [[نامه معاویه]] به زیاد رسید، در [[شگفتی]] فرو رفت و به [[معاویه]] چنین [[پیام]] داد:
| |
| «یزید مردی است که با سگها و میمونها [[بازی]] میکند و جامههای رنگارنگ میپوشد و پیوسته شراب مینوشد و شب را با ساز و [[آواز]] میگذراند، اگر [[مردم]] را به بیعت وی بخوانم به ما چه خواهند گفت؟ در حالی که هنوز مردانی چون [[حسین بن علی]]{{ع}}، [[عبدالله بن عباس]]، [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالله بن زبیر]] در میانشان هستند. یزید را وادار که یکی دو سال به [[اخلاق]] اینان در آید! شاید بتوان در آن صورت مردم را به این بیعت [[راضی]] کرد».
| |
|
| |
| معاویه از شنیدن این پیام [[خشمگین]] شد و گفت:
| |
| وای بر پسر [[عبید]]! شنیدهام در گوشش خواندهاند که وی پس از من [[امیر]] است؛ به [[خدا]] [[سوگند]]! او را به مادرش [[سمیه]] و پدرش عبید باز میگردانم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۰ و تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۰. ابن اثیر در کامل (ج ۳، ص۵۰۳- ۵۰۵) این داستان را به نحو دیگری نقل کرده است.</ref>.
| |
| طبیعی بود که «زیاد» در مقابل [[ابطال]] [[هویت]] و شناسنامه جعلیاش! چارهای جز [[تسلیم]] نداشت.
| |
| بدین ترتیب، معاویه و [[کارگزاران]] وی وارد کار سخت و [[دشواری]] شده بودند، معاویه با هر زحمتی که بود از گوشه و کنار مملکت، سران و بزرگان [[قبایل]] را به [[دمشق]] فرا میخواند و با [[تهدید]]، یا بخشیدن پولهای هنگفت و گاه با دادن امتیازات دیگر چون [[فرمانروایی]] و [[حکمرانی]]، آنان را به [[بیعت با یزید]] وادار میکرد.
| |
| سالها طول کشید تا همه [[بلاد اسلامی]]- جز [[مکه]] و [[مدینه]]- به بیعت تحمیلی یزید تن دادند. تنها این دو [[شهر]]- مخصوصاً مدینه- همچنان دست نخورده باقی مانده بود. حضور افراد ذی نفوذی چون [[امام حسین]]{{ع}} مانع تحقق این مقصود بود.
| |
| معاویه در ابتدا به [[مروان بن حکم]] - [[والی]] وقت مدینه - دستور داد تا از [[مردم]] آن [[شهر]] [[بیعت]] بگیرد؛ ولی [[مردم مدینه]] اعتنایی به این امر نکردند، عبدالرحمان - فرزند [[خلیفه اول]] - در جمع مردم با صراحت گفت: [[مروان]] و [[معاویه]] [[دروغ]] میگویند، آنها میخواهند [[حکومت]] را تبدیل به [[پادشاهی]] کنند که هر شاهی مُرد، [[شاه]] دیگر (پسرش) [[جانشین]] وی گردد<ref>کامل ابن اثیر، ج۳، ص۵۰۶.</ref>.
| |
|
| |
| سرانجام [[اعتراض]] شدید [[امام حسین]]{{ع}} مروان را در انجام این [[مأموریت]] ناکام ساخت.
| |
| معاویه چارهای ندید جز این که شخصاً به این دو [[شهر مقدس]] [[سفر]] کند و مردم آن سامان را به بیعت تحمیلی با یزید مجبور نماید. این بود که با تعداد زیادی از [[نظامیان]] و گارد مخصوص خویش به [[حجاز]] سفر نمود.
| |
| «[[ابن قتیبه]]» در کتاب «[[الامامة و السیاسة (کتاب)|الامامة و السیاسة]]» داستان این سفر و سخنان عتابآمیز معاویه را در [[مدینه]] با [[حسین بن علی]]{{ع}} و دیگر سرشناسان به تفصیل نقل کرده است.
| |
| وی مینویسد:
| |
| «معاویه [[فرمان]] داد مردم را به [[مسجد]] فراخوانند و چون مردم جمع شدند برخاست و در مورد [[شایستگی]] و [[لیاقت]] یزید برای [[خلافت]] سخن راند و گفت: تمام [[مسلمانان]] در کلیه [[بلاد اسلامی]] جز شما مردم مدینه با یزید بیعت کردند، من برای اهمیت این شهر آن را به تأخیر انداختهام و اگر در [[امت اسلامی]] کسی را بهتر از یزید میشناختم به [[خدا]] [[سوگند]] برای او بیعت میگرفتم!».
| |
| در این لحظه امام حسین{{ع}} برخاست و سخن وی را قطع کرد و فرمود:
| |
| «به خدا سوگند! کسی را که پدرش از پدر یزید و مادرش از مادر وی و خودش از خود او بهتر و شایستهتر است کنار نهادی و یزید را مطرح ساختی!».
| |
| معاویه گفت: «گویا خودت را میگویی؟».
| |
|
| |
| [[امام]]{{ع}} فرمود: آری.
| |
| گفت: اما سخن تو که مادرت از مادر یزید بهتر است سخن به حقی است. چه این که [[فاطمه]]{{س}} [[دختر رسول خدا]]{{صل}} است و کسی در [[دین]] و سابقه به پای وی نخواهد بود، و اما این که میگویی پدرت از پدر یزید بهتر است، خدا پدر یزید را بر پدر تو [[پیروز]] کرد!!
| |
| [[امام]] فرمود: «این [[جهالت]] و [[نادانی]] برای تو بس است که دنیای زودگذر را بر [[آخرت]] جاویدان برگزیدهای».
| |
| [[معاویه]] ادامه داد: اما این که میگویی خودت از یزید بهتر هستی به [[خدا]] [[سوگند]]! یزید برای [[امت محمد]]{{صل}} از تو بهتر و شایستهتر است!!
| |
| امام{{ع}} فرمود: این [[دروغ]] و بهتانی بیش نیست، آیا یزید شرابخوار و عشرتپیشه از من بهتر است؟!<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۱۱- ۲۱۲؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۵۰.</ref>.
| |
| بنابر نقل «[[ابن اثیر]]» معاویه مدتی در [[مدینه]] ماند تا سرانجام با [[تهدید]] صریح در حالی که [[نظامیان]] با شمشیرهای آخته و آماده اطراف [[مردم]] را در [[مسجد]] گرفته بودند، از آنان- غیر از آن چهار تن-[[بیعت]] گرفت و سپس به سوی [[شام]] رهسپار گردید<ref>مراجعه شود به: کامل ابن اثیر، ج۳، ص۵۱۱ و عقد الفرید، ج۴، ص۳۷۱- ۳۷۲.</ref>.
| |
| با این که معاویه به حسب ظاهر از مردم شهرهای مختلف برای یزید بیعت گرفت و یزید را به عنوان [[جانشین]] [[انتخاب]] کرد، ولی این عمل به عنوان یکی از کارهای بسیار [[زشت]] معاویه در خاطره [[تاریخ]] باقی ماند.
| |
|
| |
| [[زشتی]] این انتخاب تا آنجا بود که- همچنان که گذشت- حتی در [[باور]] فردی چون «زیاد» نمیگنجید و به همین جهت به معاویه گفت، چگونه مردم را به بیعت فرد شرابخوار و میمونباز [[دعوت]] کنیم؟
| |
| «ابن اثیر» از «[[حسن بصری]]» نقل میکند که گفت: معاویه چهار عمل انجام داد که هر یک از آنها برای [[تباهی]] او کافی بود، و آنگاه یکی از آنها را چنین میشمارد:
| |
| {{عربی|وَ اسْتِخْلَافُهُ بَعْدَهُ إِبْنَهُ سَكِّيراً خَمِّیراً يَلْبَسُ الْحَرِيرَ وَ يَضْرِبُ بِالطَّنَابِيرِ}}؛ «[[جانشین کردن]] فرزند بسیار مست و شرابخوار خود را که [[لباس]] حریر میپوشید و به ساز و [[آواز]] مشغول بود»<ref>کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۸۷ و الغدیر، ج۱۰، ص۲۲۵. معاویه خود بهتر از هر کس میدانست که یزید شایسته این جایگاه نیست؛ ولی عشق به فرزند و بقای خلافت در این خاندان، او را از پیروی حق باز داشت. از معاویه نقل شده که میگفت: {{عربی|لَوْ لَا هَوَایَ فِي یَزِیدَ لَأَبْصَرْتُ رُشْدِي}}؛ «اگر عشق و علاقه به یزید نبود، میتوانستم راه صحیح را تشخیص دهم!» (تذکرة الخواص، ص۲۵۷ و رجوع کنید به: مختصر تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸).</ref>.
| |
| به گفته [[یعقوبی]]- [[مورخ]] مشهور- هنگامی که به [[عبدالله بن عمر]] پیشنهاد شد با یزید [[بیعت]] کند، گفت:
| |
| «با کسی که میمونباز و سگباز و شرابخوار و دارای [[فسق]] آشکار است، بیعت کنم، در این صورت به [[خداوند]] چه پاسخی بدهم؟»<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۰.</ref>.
| |
| به هرحال، علاقه فردی [[معاویه]] به فرزندش یزید و بقای [[خلافت]] در [[خاندان اموی]] سبب چنین بیعت تحمیلی گردید. در نتیجه ضربت کاری دیگری به [[جامعه اسلامی]] و [[شریعت]] [[نبوی]]{{صل}} از این طریق وارد شد.
| |
| [[سید قطب]]، نویسنده و دانشمند معروف [[مصری]] مینویسد:
| |
| «تعیین یزید برای خلافت یک ضربه کاری به [[قلب]] [[اسلام]] و به [[نظام اسلامی]] و [[هدفها]] و مقاصد آن بود»<ref>العدالة الاجتماعیة، ص۱۸۱.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها]] ص ۲۰۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |