پرش به محتوا

بحث:امام علی علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۶۶۶: خط ۶۶۶:


بنابراین چندین ماه مکاتبه حاصلی نداشت و امام علی{{ع}} به‌سختی لشکری فراهم کرد و برای مقابله با این [[یاغی]] [[معزول]] به‌سوی [[شام]] حرکت کرد. امام{{ع}} در ماه ذی‌القعدۀ سال ٣۶ به [[دشت]] [[صفین]] رسید و چون [[ماه حرام]] بود، مدتی توقف کرد و با فرستادن پیک‌هایی باز هم می‌خواست معاویه را از جنگ باز دارد. مدت طولانی استقرار امام{{ع}} در صفین موجب شد که بخشی از [[سپاه]] خسته بشوند و به آن حضرت [[اعتراض]] کنند و بگویند: «یا ما را به [[کوفه]] بازگردان یا جنگ را آغاز کن». امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: «من به [[حرمت]] [[ماه‌های حرام]] دست نگه‌ داشته‌ام؛ همین که ماه‌های حرام تمام شود، اگر درخواست ما را نپذیرفتند، با آنها وارد جنگ خواهیم شد».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
بنابراین چندین ماه مکاتبه حاصلی نداشت و امام علی{{ع}} به‌سختی لشکری فراهم کرد و برای مقابله با این [[یاغی]] [[معزول]] به‌سوی [[شام]] حرکت کرد. امام{{ع}} در ماه ذی‌القعدۀ سال ٣۶ به [[دشت]] [[صفین]] رسید و چون [[ماه حرام]] بود، مدتی توقف کرد و با فرستادن پیک‌هایی باز هم می‌خواست معاویه را از جنگ باز دارد. مدت طولانی استقرار امام{{ع}} در صفین موجب شد که بخشی از [[سپاه]] خسته بشوند و به آن حضرت [[اعتراض]] کنند و بگویند: «یا ما را به [[کوفه]] بازگردان یا جنگ را آغاز کن». امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: «من به [[حرمت]] [[ماه‌های حرام]] دست نگه‌ داشته‌ام؛ همین که ماه‌های حرام تمام شود، اگر درخواست ما را نپذیرفتند، با آنها وارد جنگ خواهیم شد».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[جنگ صفین]]==
با گذشت [[ذی‌القعده]] و ذی‌الحجّه و [[محرم]]، امام علی{{ع}} آخرین پیک خود را به‌سوی معاویه فرستاد و پاسخ این شخص [[خبیث]]، همان پاسخ اول بود. این بار امام{{ع}} [[فرمان]] [[آماده‌باش]] داد و دو [[لشکر]] در مقابل هم قرار گرفتند و [[نبرد]] با «[[قاسطین]]» آغاز شد. قاسطین یعنی گروه [[ظالم]] و [[سرکش]] و این لقبی است که [[رسول خدا]]{{صل}} به معاویه و پیروانش داده بود. [[سپاه امام]]{{ع}} به نود و پنج هزار نفر می‌رسید و [[سپاه معاویه]] به صد و بیست هزار نفر. در اوائل ماه صفر سال ۳۷، [[جنگی]] فرسایشی میان دو طرف درگرفت، اما در [[روز]] هشتم یا یازدهم ماه صفر بود که [[جنگ]] شدت یافت و تمام دو [[لشکر]] با هم درگیر شدند.
در شب و روزی که به «لیلة ‌الهریر» و «[[یوم]] ‌الهریر» معروف شد، [[شکست]] [[لشکریان معاویه]] [[قطعی]] گردید و [[مالک اشتر]] سردار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به سراپردۀ [[معاویه]] رسید. معاویه مرکب خود را آماده کرده بود که سوار شود و بگریزد. اینجا بود که عمرو بن‌ عاص به معاویه پیشنهاد داد که آخرین [[حیله]] را به کار گیرد. عمرو به [[سپاه معاویه]] دستور داد که قرآنهایی را که [[شامیان]] با خود دارند، به‌خصوص [[قرآن]] بزرگی را که از [[مسجد جامع دمشق]] آورده بودند و چند نفر آن را حمل می‌کردند، بر نیزه‌ها بالا ببرند و عنوان کنند که ما هم مثل شما [[مسلمان]] هستیم؛ پس بیایید قرآن را بین خود [[حکم]] قرار بدهیم.
گروهی [[منافق]] همچون [[اشعث ‌بن‌ قیس کندی]]، [[شبث ‌بن‌ ربعی ریاحی]] و [[عبدالله‌ بن‌ کوّاء یشکری]] در [[لشکر امام علی]]{{ع}} حضور داشتند که از سیاست‌های آن حضرت به‌شدت ناراضی بودند و به‌دنبال فرصتی برای ضربه زدن به [[امام]]{{ع}} بودند. حالا این [[فرصت]] برایشان مهیّا شده بود. نقل‌هایی هم داریم که شب قبل از این حادثه، افرادی مشکوک از لشکر معاویه با اشعث ‌بن‌ قیس تماس گرفتند.
وقتی قرآنها بر سر نیزه رفت، اشعث و افراد هم‌فکر او، [[امام علی]]{{ع}} را برای توقف جنگ تحت فشار قرار دادند. آنان گفتند: «این [[جماعت]] نیز مانند ما پیرو قرآن هستند و می‌خواهند که قرآن را بین خود حکم قرار بدهیم».
هرچه امام{{ع}} تلاش کرد به آنها بفهماند که اینان از [[ترس]] [[جان]] چنین می‌گویند، سودی نبخشید. آن حضرت فرمود: «مگر ما در آغاز اینان را به قرآن [[دعوت]] نکردیم. اینها به قرآن [[اعتقاد]] ندارند. من از [[جوانی]] معاویه و [[عمرو بن ‌عاص]] را می‌شناسم. چه زمانی [[ایمان]] در [[دل]] اینها [[رسوخ]] کرده است؟!».
اما [[منافقان]] گفتند: «یا باید جنگ را متوقف کنی یا با تو همان کاری را می‌کنیم که با [[عثمان]] کردیم یا تو را به [[معاویه]] تحویل می‌دهیم».
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مقابل این موج [[مخالفت]] گسترده‌، کسی را به‌سراغ [[مالک اشتر]] فرستاد که بازگردد». مالک پاسخ داد: «اکنون [[زمان]] توقف [[جنگ]] نیست. اگر اندکی به من مهلت بدهید، کار [[دشمن]] یکسره خواهد شد». وقتی این افراد [[سرکش]]، پاسخ مالک را شنیدند، [[امام علی]]{{ع}} را متهم کردند که پنهانی به مالک [[فرمان]] ادامۀ جنگ داده است؛ ازاین‌رو گفتند: «اگر الآن جنگ متوقف نشود و مالک برنگردد، تو را به [[قتل]] می‌رسانیم یا تحویل معاویه خواهیم داد». امام علی{{ع}} به مالک پیغام داد: «اگر می‌خواهی مرا زنده ببینی، برگرد». اینجا بود که مالک متوجه عمق فتنه‌ شد و بازگشت و هرچه کرد که این افراد [[خائن]] را نسبت به دسیسۀ دشمن [[آگاه]] کند، سودی نبخشید.
ناگفته نماند که اکثر [[سپاه امام]]{{ع}} نیز به پایان جنگ [[راضی]] بودند. آنان با خود می‌گفتند که اگر [[پیروز]] هم بشویم، منفعتی برایمان نخواهد داشت؛ چنان‌که در [[جنگ جمل]] [[اجازه]] پیدا نکردیم که [[اموال]] شکست‌خوردگان را تصاحب کنیم و [[زن]] و فرزندشان را به [[اسارت]] بریم. بسیاری از افراد نیز با آنکه [[یقین]] داشتند که معاویه و [[شامیان]] [[اهل قرآن]] نیستند، ولی به‌خاطر کثرت تلفات، اشتیاقی به تداوم جنگ نداشتند؛ زیرا در این [[نبرد]] حدود چهل و پنج هزار نفر از [[لشکر]] معاویه به [[هلاکت]] رسیدند و حدود بیست و پنج هزار نفر از [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} کشته شدند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==فتنۀ [[حکمیت]]==
[[اشعث]] که [[رئیس]] یمنی‌های [[کوفه]] و بزرگ [[قبیلۀ کنده]] بود، از امام علی{{ع}} به خاطر اینکه او را از [[حکومت آذربایجان]] [[عزل]] کرد و بیت‌المالی را که در دست داشت از او گرفت، [[دل]] آزرده بود. او نزد معاویه رفت و گفت: «منظور و [[هدف]] شما از بالا بردن قرآنها بر نیزه چیست؟». معاویه گفت: «این دو [[سپاه]] [[مسلمان]] هستند. ما می‌گوییم [[قرآن]] را بین خود [[حکم]] قرار بدهیم». اشعث گفت: «این سخن حقی است. نمایندۀ خود را نزد ما بفرستید».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[عمروعاص]] [[نماینده]] [[معاویه]]==
معاویه عمرو بن ‌عاص را فرستاد و با میدان‌داری [[اشعث]] بنا شد [[قرارداد]] ترک درگیری نوشته شود و دو طرف از همان‌جا به مناطق خود بازگردند، اما هر کدام حَکَمی برای مشخص کردن [[سرنوشت]] [[خلافت مسلمین]] تعیین کنند و هر [[حَکَم]] با چهارصد نفر به منطقۀ [[بی‌طرفی]] بین [[حجاز]] و [[شام]] به نام «دومة‌ الجندل» بروند. از آن [[زمان]] تا [[ماه رمضان]] را به‌عنوان مهلت عملی کردن این قرار مشخص کردند. این‌گونه بود که [[خیانت]] بزرگی به [[امام علی]]{{ع}} صورت گرفت.
امام علی{{ع}} تنها توانست این مطلب را در قرارداد بگنجاند که حَکَم‌ها در حکمی که می‌کنند باید [[استدلال]] و استناد به [[کتاب خدا]] نمایند و اگر از [[قرآن]] چیزی نیافتند، مستند به سیرۀ‌ [[رسول خدا]]{{صل}} عمل کنند. اشعث مقابل دو [[لشکر]] این قرارداد را قرائت کرد و معاویه عمرو بن ‌عاص را به‌عنوان حَکَم معرفی نمود.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} می‌خواست [[عبدالله ‌بن‌ عباس]] را حَکَم قرار دهد، اما همین [[سرکشان]] و در رأس آنها، اشعث‌ مانع شدند و گفتند: «عبدالله بن ‌عباس پسر عموی تو است و طرف تو را خواهد گرفت. ما کسی را می‌خواهیم که دیدگاه او نسبت به تو و معاویه یکسان باشد».
شگفتا که معاویه از آن سو عمرو بن ‌عاص را به میدان آورده که با انواع حیله‌ها و ترفندها بتواند کار را به نفع معاویه رقم بزند، اما در اینجا این افراد می‌گویند ما کسی را می‌خواهیم که دیدگاه او نسبت به تو و معاویه یکسان باشد!
آن حضرت فرمود: «[[مالک اشتر]]». گفتند: «مالک اشتر هم جز [[خون]] و [[خونریزی]] به چیز دیگری نمی‌اندیشد». گفتند: «[[ابوموسی اشعری]] بهترین فرد است که از آغاز به ما گفته بود در این [[فتنه‌ها]] حضور پیدا نکنید». [[امام]]{{ع}} فرمود: «[[ابوموسی]] [[دشمن]] است. شما می‌خواهید او را به‌عنوان نمایندۀ من بفرستید؟!». گفتند: «فقط ابوموسی صلاحیت دارد». امام{{ع}} فرمود: «من به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم از عمل شما و از شما [[برائت]] می‌جویم».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[حکمیت]] ابوموسی اشعری==
خائنان [[لشکر امام علی]]{{ع}} به‌سراغ [[ابوموسی]] که در [[حجاز]] ساکن شده بود فرستادند و او را به [[صفین]] آوردند. حکم‌ها با همراهان خود به دومة ‌الجندل رفتند و [[عراقی‌ها]] به [[عراق]] و شامی‌ها به [[شام]] بازگشتند.
پس از مدتی حضور حکم‌ها در دومة ‌الجندل و مذاکرات اولیه‌، عمرو بن ‌عاص به‌سرعت متوجه شد که ابوموسی هیچ [[اعتقادی]] به [[امام علی]]{{ع}} ندارد و به‌راحتی آن حضرت را کنار خواهد گذاشت. او فهمید که ابوموسی به [[نسل]] دوم صحابه‌ [[دل]] بسته و [[عبدالله بن ‌عمر]] را معرفی می‌کند. [[عمرو بن ‌عاص]] خواست که حتی به [[معاویه]] هم [[خیانت]] کند و از این [[فرصت]] برای فرزند خود بهره ببرد؛ ازاین‌رو به ابوموسی گفت: «چرا فرزند من عبدالله‌ که [[اهل]] [[فقه]] و [[حدیث]] است را به‌عنوان [[خلیفه]] [[انتخاب]] نکنیم؟». ابوموسی گفت: «فرزند تو برای [[خلافت]] صلاحیت دارد، اما چون تو خود را به فتنۀ صفین آلودی، من او را برنمی‌گزینم». هر چه عمرو [[اصرار]] کرد، ابوموسی نپذیرفت.
دربارۀ سرانجام مذکرات دو نقل است. بنا بر [[نقلی]]، اینها به توافق رسیدند که نه امام علی{{ع}} باشد و نه معاویه و بعد بگویند که [[مردم]] هرگونه که خواستند خود خیلفۀ جدید را انتخاب کنند. نقل دیگر این است که بر سر [[عزل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و معاویه و [[نصب]] عبدالله بن ‌عمر توافق کردند.
در هنگام اعلام [[رأی]]، [[عمروعاص]] ابوموسی را جلو فرستاد و او امام علی{{ع}} را به [[زعم]] [[باطل]] خود از این‌ جایگاه [[خلع]] کرد. نوبت به عمرو رسید و او گفت: «من هم مانند ابوموسی علی را از این جایگاه عزل می‌کنم، ولی معاویه را در این [[منصب]] می‌گمارم و او را به‌عنوان خلیفه انتخاب می‌کنم». ابوموسی متوجه شد که [[فریب]] خورده. آنان به یکدیگر [[ناسزا]] گفتند و جلسه به هم خورد. ابوموسی از [[خوف]] [[انتقام]] و مقابلۀ هواداران امیرالمؤمنین{{ع}} گریخت و به حجاز بازگشت. شامی‌ها هم خوشحال و [[خشنود]] نزد معاویه برگشتند که در [[بیت‌المقدس]] بود و به‌عنوان [[امام علی]] به او [[سلام]] کردند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==واکنش [[امام علی]]{{ع}} به [[حکمیت]]==
همین که خبر [[خیانت]] حَکَم‌ها به [[کوفه]] رسید، امام علی{{ع}} [[مردم]] را در [[مسجد جامع]] جمع کرد و فرمود: «این خبر را شنیدید. حَکَم‌ها [[تعهد]] سپرده بودند که مطابق [[کتاب خدا]] یا [[سنت پیامبر]]{{صل}} [[حکم]] کنند، اما این دو گوهر را زیر پای خود گذاشتند و از [[هوای نفس]] خویش [[پیروی]] کردند؛ لذا نظر آنها پیش ما هیچ ارزشی ندارد. برای رفتن به‌سوی [[شام]] و یکسره کردن کار [[معاویه]] آماده شوید».
مردم که با توقف [[جنگ]] چنین موقعیتی را رقم زده بودند، در برابر [[منطق]] محکم [[امام]]{{ع}} پاسخی نداشتند؛ ازاین‌رو نتوانستند با آن حضرت [[مخالفت]] کنند و آماده شدند.
لشکری در حدود شصت هزار نفر فراهم شد، اما حادثه‌ای رخ داد که بهانه‌ای به‌دست [[اشعث ‌بن‌ قیس]] داد تا مانع تحقق خواست امام علی{{ع}} شود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==تفاوت مهم [[صفین]] و [[جمل]]==
در جریان [[جنگ صفین]] امام علی{{ع}} [[یاران]] خود را در تعقیب [[جنایتکاران]] [[تشویق]] می‌کرد و خود نیز آنها را می‌کشت و می‌فرمود که تا می‌توانند [[اسیر]] بگیرند و نگذارند کسی بگریزد. این روش با روش آن حضرت در [[جنگ جمل]] متفاوت بود. علت آن است که در صفین اگرچه [[دشمن]] [[شکست]] خورده بود و می‌گریخت، اما [[سازمان]] دشمن همچنان برقرار بود و معاویه هنوز حضور داشت؛ بنابراین اگر کسی از چنگ امام علی{{ع}} می‌گریخت، دوباره زیر [[پرچم]] معاویه می‌آمد و باعث تقویت او می‌شد. اما در ماجرای جمل، سازمان دشمن از هم پاشیده بود و دیگر [[رهبری]] برای آنها وجود نداشت؛ بنابراین امام{{ع}} از تعقیب فراری‌ها ممانعت فرمود و کسی را به [[اسارت]] نگرفت.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==فتنۀ [[خوارج]]==
یکی از معضلات بزرگی که برای امام علی{{ع}} به‌وجود آمد، فتنه‌ای بود که گروه خوارج یا [[مارقین]]<ref>مارقین و خوارج در اینجا به معنای کسانی هستند که از دین خارج شده‌اند. چنان‌که پیش از این بیان شد، رسول خدا{{صل}} این گروه را مارقین خوانده بود</ref>. برپا کردند. اینان گروهی از [[اهل عراق]] بودند که در [[جنگ صفین]] در [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} حضور داشتند، اما هنگامی که قرآنها بر نیزه رفت، مقابل آن حضرت موضع گرفتند.
[[خوارج]] عموماً افراد مقدس‌‌مآب [[سطحی‌نگری]] بودند که [[قدرت]] تحلیل نداشتند و [[ظواهر]] قضایا برای آنها ملاک بود. وقتی [[لشکر]] [[معاویه]] به ادعای [[مسلمانی]]، قرآنها را بر سر نیزه گذاشتند، [[قاریان]] [[ساده‌لوح]] و کج‌اندیش و سطحی‌نگر [[قرآن]] که در [[سپاه امام]]{{ع}} حضور داشتند و گروه جداگانه‌ای به‌عنوان گروه قاریان تشکیل داده بودند، تحت تأثیر قرار گرفتند و گفتند: «ما با کسانی که قرآن را قبول دارند و آن را واسطه قرار داده و [[حَکَم]] کرده‌اند، مقابله نمی‌کنیم».
اینان با فتنۀ [[اشعث]] و [[اشراف قبایل کوفه]] همراه شدند و برای توقف [[جنگ]] به [[امام علی]]{{ع}} فشار آوردند. اما پس از آنکه [[قرارداد حکمیت]] بین طرفین [[امضا]] شد، همین قاریان [[اعتراض]] کردند که به چه حقّی مردانی را در امری که مربوط به [[خداوند]] است حَکَم قرار دادید. در این میان، یکی از آنان فریاد برآورد: {{عربی|لا حُکْمَ إلّا لِلّه}}.<ref>بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۳۸</ref>. و این آغاز شکل‌گیری جریان خوارج بود. همین فرد زمانی‌که اشعث سوار بر اسب بود و متن [[قرارداد]] را می‌خواند، به او [[حمله]] کرد و ضربه‌ای بر اسب او زد. از این مقطع است که جریان خوارج شکل می‌گیرد.
زمانی که [[سپاه امام علی]]{{ع}} به [[کوفه]] باز می‌گشت، به دو بخش تقسیم شده بود: هواداران [[امام]]{{ع}} که به [[خلافت]] و [[رهبری]] آن حضرت [[معتقد]] بودند؛ معترضان به امام{{ع}} که می‌گفتند: «چرا علی این مردان را در امر مربوط به [[خدا]] حَکَم قرار داد؟».
در طول مسیر، این دو گروه با یکدیگر درگیر شده بودند و گاهی با غلاف [[شمشیر]] به هم می‌زدند. هواداران می‌گفتند: «شما امام را رها کردید و [[فریب]] خوردید». آنها هم می‌گفتند: «نباید با قرآن درافتاد و مردانی را در امر مربوط به خداوند حَکَم قرار داد».<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==جدا شدن خوارج==
نرسیده به کوفه، روستایی به نام «[[حروراء]]» بود. خوارج در حروراء مستقر شدند و با [[امام علی]]{{ع}} به [[کوفه]] نیآمدند و در همان‌جا اعلام موجودیت کردند؛ از این رو به [[خوارج]]، «حروریّه» هم گفته می‌شود.
در آغاز، [[عبدالله ‌بن‌ کواء یشکری]] که از شخصیت‌های مطرح کوفه بود، [[رهبری]] و [[امامت جماعت]] آنها را بر عهده داشت و افراد دیگری هم از [[بزرگان کوفه]] درون آنها بودند، اما پس از آنکه امام علی{{ع}} خود به [[حروراء]] آمد و با عبدالله ‌بن‌ کوّاء [[مناظره]] کرد و او را محکوم نمود، عبدالله و افراد همراه او گفتند: «ما [[توبه]] می‌کنیم و به کوفه بازمی‌گردیم». البته او به‌ظاهر این‌گونه عمل کرد؛ زیرا پاسخی دربرابر [[امام]]{{ع}} نداشت، اما در کوفه در مواقع گوناگون آن حضرت را آزرده‌خاطر می‌کرد.
خوارج پس از جدا شدن ابن ‌کوّاء می‌خواستند [[شبث ‌بن‌ ربعی]] را [[رئیس]] و [[رهبر]] خود کنند، ولی او نپذیرفت و این امر به [[عبدالله ‌بن‌ وهب راسبی]] واگذار شد که [[حافظ قرآن]] بود. بعد از اینکه نتیجۀ [[حکمیت]] معلوم شد، خوارج به [[خروش]] آمدند. امام علی{{ع}} کسی را به حروراء فرستاد و به آنان پیغام داد که ما هم مثل شما از نتیجۀ حکمیت ناراضی هستیم. دست از [[سرکشی]] بردارید و به ما بپیوندید تا با هم به‌سراغ [[معاویه]] برویم و کار او را یکسره کنیم.
اما خوارج گستاخانه پاسخ دادند: «علی باید بیاید و در نزد ما به‌خاطر پذیرش حکمیت به [[کفر]] خود اعتراف کند و سپس از کفر خود [[استغفار]] کند؛ همان‌گونه که ما کردیم! بعد از این، ما او را می‌پذیریم و همراه او به‌سوی معاویه می‌آییم».
بنا بر [[نقلی]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مقابل آنها فرمود: {{متن حدیث|أَسْتَغْفِرُ اللّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ}}؛<ref>بحار‌الانوار، ج‏۳۳، ص۳۵۳</ref>. یعنی من از هر گناهی استغفار می‌کنم. اما آنها گفتند: «خیر؛ باید بگویی که به‌خاطر پذیرش حکمیت [[کافر]] شدی و از کفر استغفار کنی!».
امام علی{{ع}} نیز آنها را رها کرد. آن حضرت لشکری فراهم کرده بود که به‌سوی [[شام]] بروند، اما در همان [[زمان]] که این [[لشکر]] آمادۀ حرکت بود، خبر رسید که [[خوارج]] جنایتی انجام داده‌اند. آنان [[عبدالله بن خباب بن ارت]] را که از [[اصحاب امام علی]]{{ع}} بود و با [[همسر]] باردار خود به [[کوفه]] می‌آمد، گرفتند و چون حاضر نشد [[اقرار]] به [[کفر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بکند، او و همسر باردارش را گردن زدند، و حتی شکم همسرش را هم دریدند و جنین او را هم سر بریدند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==نقش [[اشعث ‌بن‌ قیس]]==
این خبر به [[لشکرگاه]] [[امام علی]]{{ع}} که در نُخیله [[اردو]] زده بودند، رسید. اشعث ‌بن‌ قیس که بار دیگر بهانه‌ای برای [[سرپیچی]] و [[کارشکنی]] پیدا کرده بود، خطاب به [[امام]]{{ع}} گفت: «تو می‌خواهی ما را تا [[شام]] ببری، در‌حالی‌که [[زن]] و بچه و [[زندگی]] ما در معرض حملۀ خوارج هستند؟! اول باید به‌سوی خوارج برویم!».
امام{{ع}} فرمود: «درست است که خوارج این [[جنایت]] را انجام دادند، ولی کار دیگری نخواهند کرد. اگر ما [[معاویه]] را از بین ببریم اینها نابود خواهند شد». اما اشعث چنان جوّی ایجاد کرد که [[اکثریت]] [[قاطع]] [[سپاه]] با او هم‌نظر شدند؛ لذا امام علی{{ع}} به‌ناچار به‌سراغ خوارج رفت.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[جنگ نهروان]]==
خوارج به ‌هم فکران خود در [[بصره]] و جاهای دیگر [[نامه]] نوشته بودند و از [[حروراء]] بیرون آمده، قصد داشتند به [[مدائن]]، پایتخت سابق [[ایران]] بروند و آنجا را پایگاه خود علیه امام علی{{ع}} و معاویه قرار بدهند. امیرالمؤمنین{{ع}} به تعقیب آنها رفت و پیش از اینکه به مدائن برسند، در کنار پل [[نهروان]] بر روی دجله آنها را به دام انداخت و با آنان رودررو شد.
امام{{ع}} که [[پیشوای هدایت]] است،‌ پیش از [[نبرد]]، با خوارج [[احتجاج]] کرد تا [[حجت]] را بر آنان تمام کند. آن حضرت دربارۀ علت خروج آنان بر [[حکومت]] خود سؤال کرد و آنان قضیۀ [[حکمیت]] را مطرح کردند و با پاسخ‌های محکم امام علی{{ع}} مواجه شدند. هرچه بهانه و [[استدلال]] آوردند، امام{{ع}} پاسخ داد. وقتی سران آنها در برابر [[منطق]] نیرومند امیرالمؤمنین{{ع}} [[تسلیم]] شدند، در صفوف خوارج [[تزلزل]] پدید آمد.
[[امام علی]]{{ع}} با صدای رسا فرمود: «هر کس از شما زیر پرچمی که به‌دست [[ابوایوب انصاری]] داده‌ایم جمع شود در [[امان]] است، اما اگر کسی باقی بماند، معلوم است که قصد [[جنگ]] با ما دارد». نقل است که بیش از دو سوم [[خوارج]]؛ یعنی حدود هشت هزار نفر در‌حالی‌که می‌گفتند «[[توبه]] یا [[امیرالمؤمنین]]!» صفوف خوارج را ترک کردند و نزد ابوایوب انصاری گرد آمدند و فقط چهار هزار نفر آنها باقی ماندند.
در اینجا نیز همانند [[جمل]] و [[صفین]] امام علی{{ع}} کسی را به‌عنوان داوطلب [[شهادت]] خواست تا از وقوع جنگ جلوگیری کند. کسی داوطلب شد، اما خوارج با کشتن او جنگ را آغاز کردند. قوای امیرالمؤمنین{{ع}} به شصت هزار نفر می‌رسید و خوارج حدود چهار هزار نفر بودند؛ ازاین‌رو به‌سرعت از پا در آمدند. امام علی{{ع}} پیش از این فرموده بود که «از ما بیش از ده نفر به شهادت نمی‌رسد و از آنها بیش از ده نفر زنده نمی‌ماند». همین‌گونه هم شد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==پیامدهای [[جنگ نهروان]]==
جنگ نهروان برای امام علی{{ع}} پیامدهایی منفی داشت. خوارج یا [[مارقین]] مانند [[بیعت‌شکنان]] جمل نبودند که بیعتی کرده باشند و بعد به‌خاطر [[منافع مادی]] و با بهانه‌ای مثل [[خون‌خواهی عثمان]] بخواهند مقابل آن حضرت بایستند. مانند [[قاسطین]]، یعنی [[پیروان]] [[معاویه]] هم نبودند که اصلاً [[بیعت]] نکرده و مقابل آن حضرت موضع گرفته بودند. خوارج از [[مردم کوفه]] و بعضاً از زهّاد و عبّاد و [[قاریان قرآن]] بودند؛ ازاین‌رو برای بسیاری از [[لشکریان]] [[امام]]{{ع}} [[شبهه]] بود که آیا می‌توان اینها را از بین برد یا خیر؟ وقتی که خوارج در این جنگ [[شکست]] خوردند، بخشی از [[کوفه]] [[عزادار]] آنها شد و این جنگ باعث [[تضعیف]] موقعیت امیرالمؤمنین{{ع}} گردید.
پس از [[نبرد نهروان]]، امام علی{{ع}} تلاش کرد که [[لشکر]] را به‌سوی [[شام]] ببرد و کار معاویه را یکسره کند، اما باز هم [[اشعث ‌بن‌ قیس]] با [[فتنه‌انگیزی]] مانع این امر شد. اشعث بهانه آورد که تیرهای ما تمام شده، شمشیرهای ما کُند گشته و باید به [[کوفه]] برگردیم و خود را بازسازی کنیم.
[[امام]]{{ع}} بیان فرمود که [[جنگی]] نبود و فتنۀ [[خوارج]] به‌سرعت خاتمه پیدا کرد. اما جوسازی [[اشعث]] [[اکثریت]] [[قاطع]] [[سپاه]] را [[سست]] کرد و [[امام علی]]{{ع}} مجبور شد به کوفه باز گردد. آن حضرت به نُخیله، [[لشکرگاه]] کوفه آمد و فرمود: «مرا تا اینجا باز گرداندید. کمتر سراغ [[زن]] و بچه‌ها بروید. سریع خودتان را آماده کنید تا به‌سوی [[شام]] برویم». اما آنها به مرور [[نخیله]] را ترک کردند و بازنگشتند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و اندکی از [[یاران با وفا]] در نخیله مانده بودند، ولی پس از مدتی دیدند که خبری از [[سپاهیان]] نیست؛ ازاین‌رو با [[ناراحتی]] به داخل کوفه بازگشتند. از آن پس هم امام{{ع}} نتوانست لشکری برای [[نبرد]] با [[معاویه]] فراهم آورد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==غارت‌گری‌های معاویه==
پس از این ماجرا، [[جاسوسان]] معاویه به او خبر دادند که [[لشکر علی]]{{ع}} از هم پاشیده و او دیگر نمی‌تواند به‌سوی تو [[لشکرکشی]] کند. معاویه با شنیدن این خبر، [[فرصت]] را برای ضربه زدن به [[حکومت امام علی]]{{ع}} مغتنم شمرد و با اعزام دسته‌های هزار، دو هزار و سه هزار نفری برای [[ترور]] و [[وحشت]]، به اعماق قلمرو امیرالمؤمنین{{ع}} وارد شد و با ایجاد [[ناامنی]] سعی کرد که [[مردم]] را از [[خلافت]] آن حضرت [[مأیوس]] کند تا آنها [[احساس]] کنند که امام{{ع}} نمی‌تواند امنیتشان را [[حفظ]] کند و [[دل]] به معاویه ببندند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==غارات==
به این حملات که در قلمرو امام علی{{ع}} صورت می‌گرفت «غارات» گفته می‌شود. در [[زبان عربی]]، واژۀ «[[غارت]]» به‌معنای حمله‌های غافلگیرانه است که در آن [[جنگ]] و [[اسیر]] گرفتن و [[چپاول]] [[اموال]] هم وجود دارد. شرح این [[غارت‌ها]] در قلمرو امیرالمؤمنین{{ع}} بسیار دردناک و تکان‌دهنده است؛ غارت [[ضحاک ‌بن‌ قیس فهری]]، غارت [[نعمان ‌بن‌ بشیر]]، غارت [[سفیان بن ‌عوف غامدی]]، غارت [[بسر بن ‌ابی ‌ارطاة]] در [[یمن]]، تجزیۀ [[مصر]] به‌دست عمرو بن ‌عاص.
اینها حوادثی بود که پس از [[جنگ نهروان]] تا هنگام [[شهادت امام علی]]{{ع}} به‌وقوع پیوست و [[امام]]{{ع}} را دلخون ساخت. آن حضرت سعی می‌کرد [[مردم]] را برای مقابله با این [[غارت‌ها]] [[بسیج]] کند، ولی آنان [[اطاعت]] نمی‌کردند. ازاین‌رو می‌توان این مقطع را یکی از تلخ‌ترین مقاطع [[زندگی]] امام{{ع}} دانست. آن حضرت وارد [[کوفه]] شد و مورد [[توهین]] مردم قرار گرفت. آنان به امام{{ع}} [[جسارت]] می‌کردند و می‌گفتند: «تو به‌خاطر [[حکومت]] خود [[جوانان]] و عزیزان ما را به کشتن دادی». [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} این کلمات را در کوچه‌های قبیلۀ [[هَمْدان]] می‌شنید؛ قبیله‌ای که به [[محبت]] آن حضرت معروف بودند.
در این شرایط، [[معاویه]] هشت هزار نفر را با [[عمرو بن ‌عاص]] همراه کرد که [[مصر]] را تجزیه کنند. امام{{ع}} تلاش کرد که مردم را به [[یاری]] [[محمد بن ‌ابی‌بکر]]، [[فرمانروای مصر]] ـ که ندای استغاثۀ او به آن حضرت رسیده بود ـ بفرستد، اما آنان کوتاهی کردند. به‌سختی دو هزار نفر آماده شدند. آنها هم به‌قدری در رفتن [[سستی]] کردند که در میانۀ راه خبر غلبۀ عمرو بن ‌عاص و [[شهادت]] محمد بن ‌ابی‌بکر را شنیدند. [[لشکر]] هم از میانۀ راه برگشت.
یکی دیگر از فتنه‌انگیزی‌های معاویه در قلمرو [[بصره]] بود که این‌ بار به‌وسیلۀ یکی از [[سرداران]] [[امام علی]]{{ع}} به‌خوبی پاسخ داده شد. معاویه یکی از نزدیکانش به نام [[عبدالله ‌بن‌ عامر حضرمی]] را برای به هم ریختن اوضاع [[شهر بصره]] فرستاد. عثمانی‌های بصره نیز با او همگام شدند و بصره را به [[آشوب]] کشیدند. [[عبدالله ‌بن‌ عباس]] هم که از سوی امیرالمؤمنین{{ع}} بر بصره [[حاکم]] بود، منطقۀ [[مأموریت]] خود را ترک کرده بود و [[جانشین]] او، [[زیاد‌ بن‌ ابیه]] [[مقاومت]] می‌کرد. او به امام علی{{ع}} [[نامه]] نوشت که با اعزام نیروهای امدادی، بصره را دریابید.
امام{{ع}} به‌سختی گروهی را بسیج کرد و [[فرماندهی]] آنها را [[جاریة ‌بن‌ قدامه سعدی]] داد. [[جاریه]] به بصره [[هجوم]] آورد و موفق شد که این [[شورشیان]] را در هم بشکند. آنان گریختند و در قلعه‌ای [[پناه]] گرفتند. جاریه برای آنها مهلتی معین کرد تا خود را [[تسلیم]] کنند و چون تسلیم نشدند، قلعه را به [[آتش]] کشید و همۀ آن جنایت‌کاران را نابود کرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==شاخصه‌های [[حکومت امام علی]]{{ع}}==
[[امام علی]]{{ع}} با همۀ [[مشکلات]]، [[فتنه‌ها]] و کارشکنی‌هایی که در طول دوران کوتاه [[حکومت]] خود داشت، تلاش کرد نظامی بسیار کارآمد و [[ارزشمند]] را برای [[مدیریت جامعه]] ایجاد نماید. در ادامه شاخصه‌های [[حکومت علوی]] را بیان می‌کنیم:
١ ـ '''[[شایسته‌سالاری]]''': امام علی{{ع}} در راستای این [[هدف]]، ادارۀ [[کارها]] را برخلاف خلفای پیشین به کسانی ‌سپرد که [[شایستگی]] [[تصدی]] امور را داشته باشند. [[امام]]{{ع}} [[خویشاوندی]] را ملاک [[انتخاب]] [[مدیران]] قرار نمی‌داد و حاضر نبود به افراد بانفوذ باج دهد. امام علی{{ع}} اصل را بر شایسته‌‌سالاری گذاشت و افرادی را به کار گرفت که دارای این ویژگی‌ها باشند:
# [[ایمان]] و تقوای نسبی؛ امام{{ع}} کسانی را انتخاب می‌کرد که از این جنبه، بین [[مردم]] [[وجاهت]] داشته باشند.
#توانمندی‌های اجرایی و [[مدیریتی]].
# [[وفاداری]] و [[اعتقاد]] به [[حاکمیت]] آن حضرت.
امام{{ع}} با همین معیارها، [[افراد صالح]] و [[کارآمدی]] را روی کار آورد که در [[زمان]] خلفای پیشین، جایگاهی نداشتند.
۲ ـ '''[[نظارت]] بر عملکرد [[مسئولان]]''': شاخصۀ دیگر حکومت علوی، [[نظام]] نظارتی بسیار دقیق و حساب‌شده است. امام{{ع}} عملکرد [[حاکمان]] و مسئولان را به‌دقت زیر نظر داشت. گزارش‌های جزئی این نظارت‌ها به‌طور کامل به‌دست ما نرسیده، اما مسلم است که امام{{ع}} افرادی را که [[اعتماد]] کامل به آنها داشت، انتخاب کرده بود تا به‌طور نامحسوس مدیران و مسئولان حکومت را نظارت کنند. اگر آنها گزارشی به امام{{ع}} می‌دادند، آن حضرت بررسی و تحقیق بیشتری نمی‌کرد و براساس گزارش همان افراد عمل می‌کرد.
در [[نهج البلاغه]] نامه‌هایی وجود دارد که امام علی{{ع}} در آنها خطاب به برخی از حاکمان خود نوشته {{متن حدیث|لَقَدْ بَلَغَنِیي}}؛<ref>نهج البلاغة، ص۶۹</ref>. یعنی به من خبر رسیده که …. این عبارت و امثال آن، حکایت از همان [[سیستم نظارتی]] دارد. امام{{ع}} در یکی از نامه‌های خود سخن از گزارش جاسوس خود در [[مغرب]] به میان می‌آورد.<ref>نهج‌البلاغه، نامه ٣٣، ص۴٠۶</ref>. آن حضرت در [[نامه]] به [[مالک اشتر]] نیز همین روش را به وی توصیه کرده، می‌فرماید: «بر [[اعمال]] [[کارگزاران]] خود [[نظارت]] کن و جاسوسانی [[راستگو]] و [[وفادار]] بر آنان بگمار…».<ref>نهج‌البلاغه، نامه ۵٣، ص۴٣۵</ref>.
[[امام]]{{ع}} از طریق همین افراد به [[اختلاس]] و کلاهبرداری‌های بعضی از [[حاکمان]] خود مانند [[یزید ‌بن‌ حجیه]]، فرمانروای [[ری]] پی برد. امام{{ع}} قصد تعقیب این شخص را داشت، ولی او گریخت و به [[معاویه]] پیوست. آن حضرت همچنین از عملکرد ظالمانۀ برخی [[مسئولان]] [[جمع‌آوری زکات]] و [[خراج]] [[آگاه]] شد و آنان را به‌شدت [[مؤاخذه]] کرد.
٣ ـ '''عدالت‌ محوری [[امام علی]]{{ع}}''': شاخصۀ برجستۀ دیگر [[حکومت]] آن حضرت، ایجاد [[عدالت]] و [[مساوات]] بین همۀ [[مردم]] است. مردم در [[حکومت امام علی]]{{ع}} از [[حقوقی]] یکسان برخوردار بودند. این عدالت در همۀ عرصه‌ها جاری بود و به مباحث [[اقتصادی]] محدود نمی‌شد، بلکه در [[کرامت انسانی]] و جایگاه افراد در [[جامعه]] نیز جریان داشت.
'''ماجرای [[ابوالاسود دوئلی]]''': ابوالاسود دوئلی که یکی از [[اصحاب خاصّ امام علی]]{{ع}} بود، از جانب آن حضرت به [[منصب قضاوت]] [[بصره]] [[منصوب]] شد. این [[منصب]] [[افتخار]] بزرگی برای او بود؛ زیرا از طرف [[مظهر]] [[عدل]]، یعنی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[قضاوت]] مشغول می‌شد. هنوز چند [[روز]] از [[انتصاب]] [[ابوالاسود]] نگذشته بود که [[فرمان]] [[عزل]] او آمد. این فرمان انعکاس پیدا کرد؛ یعنی همه فهمیدند که امام علی{{ع}} ابوالاسود را عزل کرده؛ ازاین‌رو او شگفت‌زده نزد امام{{ع}} آمد و عرض کرد: «من چه جرمی مرتکب شده‌ام که شما این‌گونه با من [[رفتار]] کردید؟!». امام{{ع}} فرمود: «به من خبر موثّق رسیده که تو هنگام [[محاکمه]] صدای خود را روی متهم بالا برده‌ای و به همین دلیل صلاحیت قضاوت نداری و عزل می‌شوی».
۴ ـ '''بالابردن [[معرفت]] مردم''': امیرالمؤمنین{{ع}} باوجود اشتغالات و [[مشکلات]] گوناگونی که داشت، تا حد امکان، به [[تربیت]] افراد می‌پرداخت؛ هم در [[زمان]] حضور در [[مدینه]] و هم در دورۀ اقامت در [[کوفه]].<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[شاگردان امام علی]]{{ع}}==
آن حضرت پیش از رسیدن به [[خلافت]]، [[اصحاب]] خاصّ [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} را تحت [[تعلیم و تربیت]] خویش قرار می‌داد و بزرگانی را پروراند که هریک همچون ستاره‌ای در [[آسمان]] [[معرفت]] و [[تقوا]] می‌درخشیدند؛ کسانی همچون [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[عمّار یاسر]]، [[حذیفة‌ بن ‌یمان]]، [[جابر بن‌ عبدالله انصاری]] و [[ابوایوب انصاری]].
پس از خلافت و به‌خصوص در [[زمان]] اقامت در [[کوفه]] نیز چهره‌های برجسته‌ای تحت [[تعلیم]] خاص [[امام]]{{ع}} قرار گرفتند. افرادی همچون [[میثم تمّار]]، [[رشید هجری]]، [[ابوالاسود دوئلی]]، [[حجر بن‌ عدی]]، [[عمرو بن‌ حمق خزاعی]]، [[حارث همدانی]]، [[اصبغ بن ‌نباته]]، [[کمیل‌ بن ‌زیاد نخعی]]، [[صعصة بن ‌صوحان عبدی]]، [[مالک اشتر]] و [[اویس قرنی]] [[افتخار]] داشتند که در این دوره از [[تعالیم]] عالی [[امام علی]]{{ع}} بهره‌مند شوند.
در علومی همچون [[فقه]] و [[حدیث]] و [[تفسیر]] نیز افرادی همچون عبدالله ‌بن‌ عباس از آن حضرت بهره‌ها بردند و توانستند در این [[علوم]] [[مرجع]] دیگران قرار بگیرند. بنا بر [[پژوهش]] برخی از محقّقین، حدود هزار نفر در عرصه‌های گوناگون [[علمی]] در محضر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[تربیت]] شدند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[تدوین قرآن]] [[کریم]]==
گذشته از [[تربیت شاگردان]]، آن حضرت هم در دوران [[غصب خلافت]] و هم پس از آن، آثار عظیمی از خود باقی گذاشت که یکی از آنها تدوین قرآن کریم بر مبنای [[ترتیب نزول]] [[سوره‌ها]] به همراه تفسیرهای پیغمبر اکرم{{صل}} است که البته [[غاصبان خلافت]] مانع عرضۀ آن به [[جامعۀ اسلامی]] شدند.
در عصر خلیفۀ سوم نیز شورایی برای تدوین قرآن شکل گرفت و آن حضرت در آن [[شورا]]، راهنمایی‌هایی ارائه فرمود. ترتیب فعلی [[قرآن کریم]]، مربوط به همان دوران است.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[ترویج]] [[روایات نبوی]]==
از دیگر اقدامات مؤثر امام علی{{ع}} برای [[نشر معارف اسلام]]، مقابله با [[شعار]] «{{عربی|حَسْبُنا کتابُ اللّه}}» است. در زمان [[خلفای سه‌گانه]]، به این بهانه که [[قرآن]] برای [[امت]] کافی است، از ثبت و ضبط [[احادیث پیامبر]]{{صل}} ممانعت می‌شد. این کار، خسارت بزرگی به [[معارف دینی]] وارد کرد. امام علی{{ع}} تا حد امکان، با این [[تفکر]] مقابله نمود. آن حضرت [[روایات]] [[رسول خدا]]{{صل}} را نقل می‌کرد و به [[اصحاب]] خود نیز برای ثبت [[روایات نبوی]] توصیه می‌فرمود و آنان را در این مسیر [[راهنمایی]] می‌کرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[نهج البلاغه]] [[امام علی]]{{ع}}==
علاوه بر این موارد،‌ [[خطبه‌ها]] و بیانات بسیار عالمانه و [[فصیح]] و [[بلیغ]] امام علی{{ع}} در [[شناخت]] [[معارف اسلام]] و حتی [[علوم]] گوناگون [[انسانی]] و [[تجربی]] اثری شگرف داشت. که مجموعه‌ای از خطبه‌ها و [[نامه‌ها]] و حکمت‌های آن حضرت در کتاب [[شریف]] نهج البلاغه جمع‌آوری شده است.
به عنوان نمونه خطبۀ اول [[نهج‌البلاغه]] خطبه‌ای با مضامین عالی فلسفۀ [[الهی]] است که [[امام]]{{ع}} در شرایطی که [[مردم]] هنوز از [[فلسفه]] بی‌خبر بودند، بیان فرمود. اما متأسفانه عموم مردم، نتوانستند از دریای بی‌کران علوم [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بهره‌مند شوند. امام علی{{ع}} می‌فرمود: {{متن حدیث|سَلُوني قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي}} (از من بپرسید، پیش از اینکه مرا در میان خود نیابید) و با گفتن این جمله، [[جامعه]] را به‌ سمت تحقیق و [[طلب]] در زمینه‌های گوناگون [[علمی]] و [[معرفتی]] سوق می‌داد، ولی جز [[شیعیان]] خاص و افراد فهیمِ طالب [[علم]]، کسی نتوانست از محضر آن حضرت بهره ببرد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==پایه‌ریزی [[علم نحو]] و دستور [[زبان عربی]]==
امام علی{{ع}} در دوران [[خلافت]] خود شنید که برخی [[قرآن]] را [[اشتباه]] قرائت می‌کنند؛ بنابراین [[ابوالاسود دوئلی]] را راهنمایی فرمود تا علم نحو و دستور زبان عربی را تنظیم کند. این جملۀ معروف که در آغاز همۀ کتاب‌های نحو [[عربی]] بیان شده که «کلمه بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف»، از امیرالمؤمنین{{ع}} نقل شده است. آن حضرت این سه قسم را برای [[ابوالاسود]] تعریف کرد و ابوالاسود بر مبنای همین فرمایش، علم نحو را پایه‌ریزی نمود.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[قرائت صحیح]] قرآن==
بسیاری از علوم و [[معارف]] گوناگون یا مستقیماً به امام علی{{ع}} می‌رسد یا از طریق شاگردان آن حضرت؛ مثلاً قرائت [[برتر]] رایج قرآن، یعنی قرائت عاصم، با یک واسطه به امیرالمؤمنین{{ع}} می‌رسد.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[ضرب سکه]]==
در عرصۀ [[تمدنی]] هم بنا بر تحقیق، برای اولین بار در عالم [[اسلام]]، در دورۀ [[خلافت امام علی]]{{ع}} سکه ضرب شد. البته به نظر می‌رسد که [[دشمنان]] آن حضرت برای اینکه یادگاری از ایشان باقی نماند، پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} این [[میراث]] را محو کردند.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[شیعیان امام علی]]{{ع}}==
[[روایت]] شده که [[رسول خدا]]{{صل}} خطاب به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ‏ هُمُ‏ الْفَائِزُونَ}}<ref>امالی طوسی، ص۵۵۱</ref>. (تو و شیعیانت، همان [[رستگاران]] هستید). بنابراین عنوان [[شیعه]] از زبان رسول خدا{{صل}} به [[پیروان امام علی]]{{ع}} اطلاق شده، اما در آن [[زمان]]، شیعه به‌صورت گروهی متمایز نبود؛ چون تفاوت بارزی بین [[مسلمان‌ها]] وجود نداشت.
[[پژوهشگران]] بر این باورند که شیعه به‌عنوان [[پیروان اهل بیت]]{{ع}} ابتدا از بُعد [[سیاسی]] از بقیۀ [[جامعه]] متمایز شد و اولین بار، در هنگام [[رحلت پیغمبر اکرم]]{{صل}} چنین تمایزی نمایان شد. کسانی که قائل به [[امامت]] و [[رهبری]] امیرالمؤمنین{{ع}} بودند و حاضر نشدند [[خلیفۀ اول]] را به رسمیت بشناسند، به‌عنوان «شیعۀ علی{{ع}}» شناخته می‌شدند. البته [[ولایت]] شأنی بسیار فراتر از [[حکومت]] بر [[مردم]] است، ولی در آن زمان، [[اختلاف]] نظر در بُعد سیاسی و حاکمیتی بود که آشکارا ظهور یافت.
اما شیعۀ [[اعتقادی]] در چه زمانی جلوه یافت؟ در شورای تعیین خلیفۀ سوم، [[امام علی]]{{ع}} حاضر نشد که شرط عمل به روش [[ابوبکر]] و [[عمر]] را بپذیرد. گفته می‌شود که شیعۀ اعتقادی در این جایگاه متولد شد؛ چراکه در اینجا رسماً نشان داده شد که اختلاف نظر، صرفاً در مسئلۀ حکومت نیست، بلکه خلفای پیشین با بدعت‌هایی که در [[دین]] نهادند و تفسیرهای اشتباهی که از [[قرآن]] ارائه کردند، انحرافاتی در دین پدید آوردند و بعضی از [[احکام الهی]] را [[تغییر]] دادند. ازاین‌رو امیرالمؤمنین{{ع}} نپذیرفت که به روش آنها عمل کند. این به‌معنای ایستادن در برابر [[انحرافات]] و بدعت‌هاست. از اینجا روشن می‌شود که علی{{ع}} متولّی [[راستین]] دین و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} است و اگر کسی خواهان دین بدون [[انحراف]] است، باید از آن حضرت [[پیروی]] کند.
شیعۀ کامل و [[معتقد]] به [[ولایت امام علی]]{{ع}} در عصر آن حضرت بسیار اندک بود. در این باره از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده که آن حضرت [[یاران خاصّ]] خود را که [[شیعیان راستین]] بوده‌اند شمارش کرد و فرمود: «آنها صد نفر هستند، نه یک نفر بیشتر و نه یک نفر کمتر». شماری از این افراد در [[جنگ جمل]] به [[شهادت]] رسیدند؛ مانند زید‌ بن‌ [[صوحان]] [[عبدی]]. عدۀ بیشتری از آنان در [[جنگ صفین]] به شهادت رسیدند؛ افرادی مانند [[هاشم مرقال]]، [[عبدالله‌ بن‌ بدیل خزاعی]] و [[عمار یاسر]]. برخی دیگر از [[شیعیان]]، پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} ناجوانمردانه به‌دست [[معاویه]] به شهادت رسیدند. [[حجر‌ بن‌ عدی]] و [[عمرو‌ بن ‌حمق]] از این افراد بودند. بازماندۀ این [[یاران خاص]]، در [[کربلا]] به شهادت رسیدند؛ مانند [[عابس ‌بن‌ ابی‌شبیب شاکری]]، [[بُریر‌ بن‌ خضیر]]، [[حبیب‌ بن‌ مظاهر]] و [[مسلم‌ بن ‌عوسجه]].<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==[[شهادت امام علی]]{{ع}}==
بقایای [[خوارج]] که از [[جنگ نهروان]] زنده مانده بودند، در [[مکه]] [[اجتماع]] کردند و در [[مرگ]] هم‌فکران خود در [[نهروان]] می‌گریستند. روزی به این نتیجه رسیدند که [[گریه]] کردن حاصلی ندارد و باید عالم [[اسلام]] را [[نجات]] داد. [[افکار]] کوتاه و جاهلانۀ آنان به اینجا رسید که تا زمانی که [[امام علی]]{{ع}} و معاویه و عمرو بن ‌عاص زنده‌اند، اسلام روی [[صلاح]] نخواهد دید؛ بنابراین باید اینها را از میان برداشت تا [[جامعۀ اسلامی]] نجات پیدا کند. آنان قرار گذاشتند که سه نفر داوطلب شوند و در [[سحرگاه]] [[نوزدهم رمضان]] [[سال چهل هجری]]، هنگام [[نماز صبح]]، امیرالمؤمنین{{ع}} و آن دو نفر را در [[مسجد]] از پای در بیاورند. اما توطئۀ آنان تنها دربارۀ امام علی{{ع}} اجرایی شد.
ابن ‌ملجم که [[مأمور]] این [[جنایت]] بود، به [[کوفه]] آمد و نزد [[اشعث ‌بن‌ قیس کندی]] ـ که [[لعنت خدا]] بر او باد ـ [[منزل]] کرد و با راهنمایی‌های اشعث و کمک گرفتن از هم‌فکران دیگر، به این جنایت بزرگ دست زد و [[مولای متقیان]]، [[امیر مؤمنان]]{{ع}} را در حین [[نماز]] ضربت زد. [[امام]]{{ع}} در سحرگاه نوزدهم [[ماه رمضان]] ضربت خورد و در سحرگاه بیست و یکم به [[شهادت]] رسید.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>
==معرفی [[امام حسن]]{{ع}} به [[شیعیان]]==
وجود مقدسش پیش از شهادت، [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} را به‌عنوان [[امام]] پس از خویش معرفی نمود. حتی بنا بر [[نقلی]]، آن حضرت تا [[امام باقر]]{{ع}} را معرفی کرده، فرمود: «بعد از حسن، حسین امام است و بعد از حسین، فرزند او علی». [[امام سجاد]]{{ع}} در آن [[زمان]] طفلی دو سه ساله بود و در نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} حضور داشت. آن حضرت به او فرمود: «تو پس از پدرت امام این [[امت]] هستی و بعد از تو، فرزندت محمد که من او را ندیدم. [[سلام]] [[پیامبر خدا]] و مرا به او برسان».
این مطالب، در نزد شیعیان خاص و [[فرزندان امام علی]]{{ع}} بیان شد، اما [[اکثریت]] [[جامعه]] که [[شیعه]] نبودند و امیرالمؤمنین{{ع}} را به‌عنوان خلیفۀ چهارم می‌دیدند، بر این نظر بودند که آن حضرت در امر [[خلافت]]، وصیتی نکرده و کسی را به‌عنوان [[جانشین]] خود تعیین نفرموده است.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[تاریخ امیرالمؤمنین امام علی (مقاله)| مقاله «تاریخ امیرالمؤمنین امام علی»]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۵۲

ویرایش