پرش به محتوا

جبر و اختیار در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
[[جبر و اختیار]] موضوعی است که در [[علم کلام]] به بحث و بررسی درباره آن می‌پردازند، اما به [[دلیل]] اهمیت آن همواره در بین [[عامه]] [[مردم]] نیز مطرح بوده است. جبر، [[اکراه]] و [[اجبار]] [[انسان]] از طرف [[قضا و قدر]] [است]<ref>مجموعه آثار، ج۱، ص۳۹۳.</ref>. یکی از فروع اصل [[عدل]]، اختیار است و از [[انکار]] آن جبر است<ref>بیست گفتار، ص۶۵.</ref>. برخی [[مذاهب]] از جمله [[اشاعره]] بر مبنای برداشت‌هایی از مبحث [[توحید افعالی]] و آیاتی که بر فاعل مطلق بودن [[خداوند]] دلالت دارد، [[معتقد]] به جبرگرایی و سلب هرگونه [[اختیار]] از [[انسان]] شده‌اند. برخی دیگر نیز با [[براهین]] [[عدل الهی]] [[معتقد]] به [[اختیار]] مطلق [[آدمی]] یا [[تفویض]] شده‌اند. [[امامان شیعه]] {{عم}} و به تبعیّت از آنان، علمای [[شیعی]] راه سومی را برگزیده‌اند که به "امر بین الامرین" معروف است<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 241- 242؛ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۵.</ref>.  
[[جبر و اختیار]] موضوعی است که در [[علم کلام]] به بحث و بررسی درباره آن می‌پردازند، اما به [[دلیل]] اهمیت آن همواره در بین [[عامه]] [[مردم]] نیز مطرح بوده است. جبر، [[اکراه]] و [[اجبار]] [[انسان]] از طرف [[قضا و قدر]] [است]<ref>مجموعه آثار، ج۱، ص۳۹۳.</ref>. یکی از فروع اصل [[عدل]]، اختیار است و از [[انکار]] آن جبر است<ref>بیست گفتار، ص۶۵.</ref>. برخی [[مذاهب]] از جمله [[اشاعره]] بر مبنای برداشت‌هایی از مبحث [[توحید افعالی]] و آیاتی که بر فاعل مطلق بودن [[خداوند]] دلالت دارد، [[معتقد]] به جبرگرایی و سلب هرگونه [[اختیار]] از [[انسان]] شده‌اند. برخی دیگر نیز با [[براهین]] [[عدل الهی]] [[معتقد]] به [[اختیار]] مطلق [[آدمی]] یا [[تفویض]] شده‌اند. [[امامان شیعه]] {{عم}} و به تبعیّت از آنان، علمای [[شیعی]] راه سومی را برگزیده‌اند که به "امر بین الامرین" معروف است<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص 241- 242؛ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۵.</ref>.  


مشکل عمده فراراه هر یک از دو نظریه [[جبر]] و [[اختیار]] مطلق ناتوانی از جمع بین پذیرش اراده الهی در کنار استناد افعال به بندگان است و این در حالی است که نظریه امر بین الامرین از یک سو وجود انسان و دیگر معلولات را با تمامی ویژگی‌هایش مستند به علت اصلی "خدا" دانسته و از سویی دیگر اراده و اختیار انسان را متعلّق اراده تخلف‌ناپذیر الهی می‌داند؛ به‌گونه‌ای که اگر انسان در اعمال خویش اختیار نداشته باشد خلاف اراده ذات [[خداوند]] است؛ زیرا اختیار انسان در سایه اراده حقیقی الهی است، در نتیجه اختیار انسان منافی با فرض قدرت و علم الهی نخواهد بود. چنانکه پذیرش قدرت الهی نافی اختیار انسان نیست<ref>المیزان، ج۱، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/farhangbooks/Books/2/50.htm، فرهنگ قرآن، ج۲.]</ref>
مشکل عمده فراراه هر یک از دو نظریه [[جبر]] و [[اختیار]] مطلق ناتوانی از جمع بین پذیرش اراده الهی در کنار استناد افعال به بندگان است و این در حالی است که نظریه امر بین الامرین از یک سو وجود انسان و دیگر معلولات را با تمامی ویژگی‌هایش مستند به علت اصلی "خدا" دانسته و از سویی دیگر اراده و اختیار انسان را متعلّق اراده تخلف‌ناپذیر الهی می‌داند؛ به‌گونه‌ای که اگر انسان در اعمال خویش اختیار نداشته باشد خلاف اراده ذات [[خداوند]] است؛ زیرا اختیار انسان در سایه اراده حقیقی الهی است، در نتیجه اختیار انسان منافی با فرض قدرت و علم الهی نخواهد بود. چنانکه پذیرش قدرت الهی نافی اختیار انسان نیست<ref>المیزان، ج۱، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/farhangbooks/Books/2/50.htm، فرهنگ قرآن، ج۲.]</ref>
خط ۳۳: خط ۳۳:
# در [[فقه]] در برابر [[اضطرار]] است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۳۸۵.</ref>، چنان که گفته می‌شود:[[خوردن]] مردار در حال اختیار جایز نیست؛ اما در حال اضطرار جایز است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۱۲.</ref>
# در [[فقه]] در برابر [[اضطرار]] است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۳۸۵.</ref>، چنان که گفته می‌شود:[[خوردن]] مردار در حال اختیار جایز نیست؛ اما در حال اضطرار جایز است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۱۲.</ref>
# در [[حقوق]] معنایی در برابر اکراه دارد؛ مانند اینکه گفته می‌شود: خریدار و فروشنده باید بر اساس اراده و اختیار [[معامله]] کنند نه از روی اکراه؛ اکراه در صورتی است که شخص را به ضرری [[تهدید]] کنند و او با همین تهدید به کاری تن دهد.
# در [[حقوق]] معنایی در برابر اکراه دارد؛ مانند اینکه گفته می‌شود: خریدار و فروشنده باید بر اساس اراده و اختیار [[معامله]] کنند نه از روی اکراه؛ اکراه در صورتی است که شخص را به ضرری [[تهدید]] کنند و او با همین تهدید به کاری تن دهد.
# در [[فلسفه]] و [[کلام]] معنایی مقابل [[اجبار]] دارد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۳.</ref> که با [[قدرت]] ملازم است<ref>شرح مصطلحات کلامی، ص ۱۱.</ref>.[[انسان]] در حال اختیار، [[اعمال]] خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد<ref>معارف قرآن، ص ۳۷۶.</ref>، از روی میل، [[علم]] و اراده انجام می‌دهد<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ شرح مصطلاحات کلامی، ص ۱۱.</ref> یا ترک می‌کند، چنان که جبر به این معناست که انسان کارهای خویش را تحت تأثیر عاملی دیگر انجام دهد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۹ - ۷۳.</ref>. این بحث، از جنبه [[فلسفی]]، بیشتر با [[وجوب]] و امکان، اصل علیت و عدم [[تخلف]] معلول از علت تامه‌اش پیوند دارد و از این جنبه، [[حکما]] در پی آن‌اند که رابطه میان [[افعال]] [[انسان]] با حوادث و الزامات طبیعی و عللی را که تابع [[اختیار]] او نیستند، [[تبیین]] و به دنبال آن، رابطه [[اختیار انسان]] و [[قانون علیت]] را روشن کنند<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref> از جنبه کلامی‌ نیز این بحث از سویی درصدد پی‌بردن به رابطه میان اختیار انسان با [[قضا و قدر]]، [[لوح محفوظ]]، [[قدرت]] مطلق و [[علم]] بی‌نهایت [[الهی]] و [[اراده]] و [[مشیت]] و از سوی دیگر، در پی یافتن رابطه میان مجبور بودن انسان با [[ارسال پیامبران]]، نازل کردن [[کتاب‌های آسمانی]] و برنامه‌ها و [[احکام]] [[عبادی]] است<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ – ۴۹۶؛ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۵.</ref>
# در [[فلسفه]] و [[کلام]] معنایی مقابل [[اجبار]] دارد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۳.</ref> که با [[قدرت]] ملازم است<ref>شرح مصطلحات کلامی، ص ۱۱.</ref>.[[انسان]] در حال اختیار، [[اعمال]] خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد<ref>معارف قرآن، ص ۳۷۶.</ref>، از روی میل، [[علم]] و اراده انجام می‌دهد<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ شرح مصطلاحات کلامی، ص ۱۱.</ref> یا ترک می‌کند، چنان که جبر به این معناست که انسان کارهای خویش را تحت تأثیر عاملی دیگر انجام دهد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۹ - ۷۳.</ref>. این بحث، از جنبه [[فلسفی]]، بیشتر با [[وجوب]] و امکان، اصل علیت و عدم [[تخلف]] معلول از علت تامه‌اش پیوند دارد و از این جنبه، [[حکما]] در پی آن‌اند که رابطه میان [[افعال]] [[انسان]] با حوادث و الزامات طبیعی و عللی را که تابع [[اختیار]] او نیستند، [[تبیین]] و به دنبال آن، رابطه [[اختیار انسان]] و [[قانون علیت]] را روشن کنند<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref> از جنبه کلامی‌ نیز این بحث از سویی درصدد پی‌بردن به رابطه میان اختیار انسان با [[قضا و قدر]]، [[لوح محفوظ]]، [[قدرت]] مطلق و [[علم]] بی‌نهایت [[الهی]] و [[اراده]] و [[مشیت]] و از سوی دیگر، در پی یافتن رابطه میان مجبور بودن انسان با [[ارسال پیامبران]]، نازل کردن [[کتاب‌های آسمانی]] و برنامه‌ها و [[احکام]] [[عبادی]] است<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ – ۴۹۶؛ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۵.</ref>


== پیشینه جبر و اختیار ==
== پیشینه جبر و اختیار ==
مبحث [[جبر و اختیار]] و نقش [[انسان]] در [[افعال]] خویش و پیوند آن با [[اراده]] [[خدای متعال]]، از مباحث مهمی‌ است که همواره [[ذهن]] [[بشر]] را ـ اعم از [[مسلمان]] و غیر [[مسلمان]] ـ در عرصه‌های گوناگون [[دانش]] و [[فرهنگ]] به خود مشغول کرده است<ref>کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص ۱۵۷، «رساله جبر و اختیار».</ref>. در زمان [[حیات]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، این بحث به صورت پراکنده مطرح بود و طبق [[نقل]] [[صحیح مسلم]]<ref>صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۴۶.</ref> و [[سنن ابن ماجه]]<ref>سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۳۲ - ۳۳.</ref> [[مشرکان]] [[قریش]] درباره قَدَر با ایشان [[منازعه]] می‌کردند؛ ولی رواج این بحث در زمان [[حیات]] ایشان نبود و پس از ایشان، از نیمه دوم [[قرن اول]] [[هجری]]، [[رشد]] و گسترش یافت<ref>انسان و سرنوشت، ص ۳۱.</ref>.  
مبحث [[جبر و اختیار]] و نقش [[انسان]] در [[افعال]] خویش و پیوند آن با [[اراده]] [[خدای متعال]]، از مباحث مهمی‌ است که همواره [[ذهن]] [[بشر]] را ـ اعم از [[مسلمان]] و غیر [[مسلمان]] ـ در عرصه‌های گوناگون [[دانش]] و [[فرهنگ]] به خود مشغول کرده است<ref>کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص ۱۵۷، «رساله جبر و اختیار».</ref>. در زمان [[حیات]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، این بحث به صورت پراکنده مطرح بود و طبق [[نقل]] [[صحیح مسلم]]<ref>صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۴۶.</ref> و [[سنن ابن ماجه]]<ref>سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۳۲ - ۳۳.</ref> [[مشرکان]] [[قریش]] درباره قَدَر با ایشان [[منازعه]] می‌کردند؛ ولی رواج این بحث در زمان [[حیات]] ایشان نبود و پس از ایشان، از نیمه دوم [[قرن اول]] [[هجری]]، [[رشد]] و گسترش یافت<ref>انسان و سرنوشت، ص ۳۱.</ref>.  


ریشه این امر را باید در [[آیات قرآن]]، سخنان [[رسول اکرم]] {{صل}} درباره [[قضا و قدر]] و ملازمه ظاهری آن با مجبور بودن [[انسان]] دانست<ref>درآمدی بر علم کلام، ص ۱۲۶.</ref> البته [[ارتباط]] [[مسلمانان]] با سایر [[ملت‌ها]] و [[پیروان]] سایر [[ادیان]] و بروز حوادث سخت در [[جامعه اسلامی]]، [[اختلافات]] و آشوب‌های اواخر [[خلافت عثمان]]، جنگ‌های زمان [[خلافت]] [[حضرت علی]] {{ع}}، [[رحلت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و بسته شدن باب [[وحی]] به رواج بحث [[جبر و اختیار]] دامن زدند<ref>دانش نامه جهان اسلام، ج ۹، ص ۵۶۷.</ref>. نظریه [[جبر]] و قَدَر، پرطرفدار بوده و بنابر [[نقل]] [[شهرستانی]]<ref>الملل والنحل، ج ۱، ص ۴۷.</ref> [[نظریه]]{{عربی|"إن القَدَر خیره و شره من اللّه"}} نزد [[صحابه]] متقدم تقریبا اجماعی بوده است. یافعی نیز همین نظر را دارد<ref>مرهم العلل، ص ۱۵۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
ریشه این امر را باید در [[آیات قرآن]]، سخنان [[رسول اکرم]] {{صل}} درباره [[قضا و قدر]] و ملازمه ظاهری آن با مجبور بودن [[انسان]] دانست<ref>درآمدی بر علم کلام، ص ۱۲۶.</ref> البته [[ارتباط]] [[مسلمانان]] با سایر [[ملت‌ها]] و [[پیروان]] سایر [[ادیان]] و بروز حوادث سخت در [[جامعه اسلامی]]، [[اختلافات]] و آشوب‌های اواخر [[خلافت عثمان]]، جنگ‌های زمان [[خلافت]] [[حضرت علی]] {{ع}}، [[رحلت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و بسته شدن باب [[وحی]] به رواج بحث [[جبر و اختیار]] دامن زدند<ref>دانش نامه جهان اسلام، ج ۹، ص ۵۶۷.</ref>. نظریه [[جبر]] و قَدَر، پرطرفدار بوده و بنابر [[نقل]] [[شهرستانی]]<ref>الملل والنحل، ج ۱، ص ۴۷.</ref> [[نظریه]]{{عربی|"إن القَدَر خیره و شره من اللّه"}} نزد [[صحابه]] متقدم تقریبا اجماعی بوده است. یافعی نیز همین نظر را دارد<ref>مرهم العلل، ص ۱۵۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
 
=== مبدأ پیدایش جبر مطلق ===
=== مبدأ پیدایش جبر مطلق ===
درباره مبدأ پیدایش نظریه [[جبر]] و [[تسلیم محض]] در برابر [[اراده الهی]]، عده‌ای معتقدند این [[باور]]، ابتدا در [[بصره]] پدید آمده<ref>معارف، ش ۱۳، ص ۴ - ۵، ۱۳، «قدریان نخستین».</ref> و گروهی دیگر بر این باورند که در أرباض [[شام]] پیدا شده است<ref>نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۳، ص ۱۴۷۴.</ref>.
درباره مبدأ پیدایش نظریه [[جبر]] و [[تسلیم محض]] در برابر [[اراده الهی]]، عده‌ای معتقدند این [[باور]]، ابتدا در [[بصره]] پدید آمده<ref>معارف، ش ۱۳، ص ۴ - ۵، ۱۳، «قدریان نخستین».</ref> و گروهی دیگر بر این باورند که در أرباض [[شام]] پیدا شده است<ref>نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۳، ص ۱۴۷۴.</ref>.


بنابر [[نقل]] [[آقا بزرگ]]، نخستین کسی که درباره [[خلق]] [[افعال]]، مطالبی را [[نقل]] کرده، [[محمد بن اسماعیل بخاری]] مؤلف [[صحیح بخاری]] است<ref>الذریعه، ج ۵، ص ۸۰.</ref> و از قدیمی‌ترین کسانی که به نشر [[عقیده]] [[جبر]] در میان [[مسلمانان]] پرداختند، [[جهم بن صفوان]] است<ref>لغت نامه، ج ۴، ص ۷۴۸۸، «جبر».</ref> طرفداران این نظریه که "جبریه" یا "[[جهمیه]]"<ref>لغت نامه، ج ۴، ص ۷۴۸۸، «جبر».</ref> نامیده می‌شدند به طور مطلق به تقدیر و [[جبر]] [[معتقد]] بوده‌اند. در مقابل، عده‌ای دیگر که به «[[قدریه]]» یا «قدریان» معروف‌اند، به [[آزادی]] و [[اختیار]] مطلق [[بشر]] [[عقیده]] داشتند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۱۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
بنابر [[نقل]] [[آقا بزرگ]]، نخستین کسی که درباره [[خلق]] [[افعال]]، مطالبی را [[نقل]] کرده، [[محمد بن اسماعیل بخاری]] مؤلف [[صحیح بخاری]] است<ref>الذریعه، ج ۵، ص ۸۰.</ref> و از قدیمی‌ترین کسانی که به نشر [[عقیده]] [[جبر]] در میان [[مسلمانان]] پرداختند، [[جهم بن صفوان]] است<ref>لغت نامه، ج ۴، ص ۷۴۸۸، «جبر».</ref> طرفداران این نظریه که "جبریه" یا "[[جهمیه]]"<ref>لغت نامه، ج ۴، ص ۷۴۸۸، «جبر».</ref> نامیده می‌شدند به طور مطلق به تقدیر و [[جبر]] [[معتقد]] بوده‌اند. در مقابل، عده‌ای دیگر که به «[[قدریه]]» یا «قدریان» معروف‌اند، به [[آزادی]] و [[اختیار]] مطلق [[بشر]] [[عقیده]] داشتند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۱۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
=== مبدأ پیدایش اختیار مطلق ===
=== مبدأ پیدایش اختیار مطلق ===
[[تاریخ]] دقیق پیدایش [[نظریه اختیار]] مطلق ـ [[تفویض]] ـ در میان [[مسلمانان]] در دست نیست؛ ولی با توجه به آغاز حرکت [[قدریه]] که موجب رسمیت یافتن آن شد، می‌توان آن را از حوادث نیمه دوم [[قرن اول]] [[هجری]] دانست؛ حرکتی که از زمان [[حسن بصری]]<ref>الملل والنحل، ج ۱، ص ۳۰.</ref> و با [[نامه]] او به [[عبدالملک مروان]] آغاز شد.
[[تاریخ]] دقیق پیدایش [[نظریه اختیار]] مطلق ـ [[تفویض]] ـ در میان [[مسلمانان]] در دست نیست؛ ولی با توجه به آغاز حرکت [[قدریه]] که موجب رسمیت یافتن آن شد، می‌توان آن را از حوادث نیمه دوم [[قرن اول]] [[هجری]] دانست؛ حرکتی که از زمان [[حسن بصری]]<ref>الملل والنحل، ج ۱، ص ۳۰.</ref> و با [[نامه]] او به [[عبدالملک مروان]] آغاز شد.
خط ۴۸: خط ۴۹:
در مورد منشأ این نظریه، میان [[دانشمندان]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد؛ برخی آن را با [[عقاید]] برخی از فرقه‌های [[یهودی]] مرتبط می‌دانند و برخی از خاورشناسان آن را ناشی از [[عقاید]] لاهوت [[مسیحی]] و [[فلسفه]] یونانی دانسته، معتقدند [[مسلمانان]]، [[عقیده]] [[اختیار]] را از متون [[فلسفه]] یونانی و از نوشته‌های یوحنای دمشقی، به ویژه از ینبوع الحکمه وی می‌دانند. نظر دیگر هم این است که این [[اعتقاد]] برخاسته از [[متون دینی]] خود [[مسلمانان]] است<ref>معارف، ش ۱۳، ص ۴ - ۵، ۱۳ - ۱۶، «قدریان نخستین».</ref>.
در مورد منشأ این نظریه، میان [[دانشمندان]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد؛ برخی آن را با [[عقاید]] برخی از فرقه‌های [[یهودی]] مرتبط می‌دانند و برخی از خاورشناسان آن را ناشی از [[عقاید]] لاهوت [[مسیحی]] و [[فلسفه]] یونانی دانسته، معتقدند [[مسلمانان]]، [[عقیده]] [[اختیار]] را از متون [[فلسفه]] یونانی و از نوشته‌های یوحنای دمشقی، به ویژه از ینبوع الحکمه وی می‌دانند. نظر دیگر هم این است که این [[اعتقاد]] برخاسته از [[متون دینی]] خود [[مسلمانان]] است<ref>معارف، ش ۱۳، ص ۴ - ۵، ۱۳ - ۱۶، «قدریان نخستین».</ref>.


بر اثر [[کشمکش]] و [[نزاع]] میان طرفداران این دو نظر، به تدریج دو [[مکتب]] بزرگ کلامی‌ [[معتزله]] و [[اشاعره]] در میان [[اهل سنت]] پدید آمدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۱۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
بر اثر [[کشمکش]] و [[نزاع]] میان طرفداران این دو نظر، به تدریج دو [[مکتب]] بزرگ کلامی‌ [[معتزله]] و [[اشاعره]] در میان [[اهل سنت]] پدید آمدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۱۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
=== نخستین نگاشته جبر و اختیار در شیعه ===
=== نخستین نگاشته جبر و اختیار در شیعه ===
در میان [[شیعیان]] نخستین نوشته در این زمینه، رساله‌ای است که [[امام هادی]] {{ع}}، آن را در پاسخ [[پرسش]] شخصی درباره [[جبر و اختیار]] مکتوب فرمودند. این رساله، با عنوان رسالة فی الرد [[علی]] [[اهل]] الجبر والتفویض و [[اثبات]] العدل والمنزلة بین المنزلتین توسط [[حسن بن علی بن شعبه حرّانی]] در کتاب تحف العقول آمده است<ref>تحف العقول، ص ۴۵۸ - ۴۷۵.</ref> از آن پس، [[علمای شیعه]] به تحقیق عمیق در این زمینه پرداختند و کتاب‌ها و رساله‌هایی در این باره نگاشتند<ref>الذریعه، ج ۵، ص ۸۰.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
در میان [[شیعیان]] نخستین نوشته در این زمینه، رساله‌ای است که [[امام هادی]] {{ع}}، آن را در پاسخ [[پرسش]] شخصی درباره [[جبر و اختیار]] مکتوب فرمودند. این رساله، با عنوان رسالة فی الرد [[علی]] [[اهل]] الجبر والتفویض و [[اثبات]] العدل والمنزلة بین المنزلتین توسط [[حسن بن علی بن شعبه حرّانی]] در کتاب تحف العقول آمده است<ref>تحف العقول، ص ۴۵۸ - ۴۷۵.</ref> از آن پس، [[علمای شیعه]] به تحقیق عمیق در این زمینه پرداختند و کتاب‌ها و رساله‌هایی در این باره نگاشتند<ref>الذریعه، ج ۵، ص ۸۰.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
=== علت پیدایش جبر و اختیار مطلق در میان مسلمانان ===
=== علت پیدایش جبر و اختیار مطلق در میان مسلمانان ===
دور نگه داشتن [[جامعه]] از [[اهل بیت]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[رجوع]] نکردن به آنان باعث شد برخی که توان تحلیل مباحث را نداشتند، برخلاف مضامین صریح [[کتاب خدا]]، هرگونه تأثیری را از اسباب و وسایط [[نفی]] کنند و به وادی [[جبر]] بیفتند یا برخلاف [[توحید افعالی]] و [[ربوبی]]، علیت و تأثیر [[خداوند]] را در [[افعال]] [[انسان]] [[انکار]] کنند و به [[تفویض]] [[معتقد]] شوند. از سوی دیگر، [[حاکمان]] [[ستمگری]] که می‌توانستند با [[سودجویی]] از باورهای جبرگرایانه، از زیربار [[مسئولیت]] [[رفتار]] خویش شانه خالی کنند، عامل دیگری برای گسترش مسلک [[جبرگرایی]] شدند<ref>آموزش عقائد، مصباح، ص ۱۳۹ - ۱۴۵.</ref><ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>.
دور نگه داشتن [[جامعه]] از [[اهل بیت]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[رجوع]] نکردن به آنان باعث شد برخی که توان تحلیل مباحث را نداشتند، برخلاف مضامین صریح [[کتاب خدا]]، هرگونه تأثیری را از اسباب و وسایط [[نفی]] کنند و به وادی [[جبر]] بیفتند یا برخلاف [[توحید افعالی]] و [[ربوبی]]، علیت و تأثیر [[خداوند]] را در [[افعال]] [[انسان]] [[انکار]] کنند و به [[تفویض]] [[معتقد]] شوند. از سوی دیگر، [[حاکمان]] [[ستمگری]] که می‌توانستند با [[سودجویی]] از باورهای جبرگرایانه، از زیربار [[مسئولیت]] [[رفتار]] خویش شانه خالی کنند، عامل دیگری برای گسترش مسلک [[جبرگرایی]] شدند<ref>آموزش عقائد، مصباح، ص ۱۳۹ - ۱۴۵.</ref><ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>.


[[خلفای بنی امیه]] از این مسلک بسیار سود جستند و افزون بر [[ترویج]] [[گرایش]] جبری، طرفداران [[آزادی]] و [[اختیار]] را از سر راه خویش برداشتند. در همین ایام، در میان [[اهل سنت]]، کسانی مانند [[معبد جهنی بغدادی]] و غیلان دمشقی که با جو [[حاکم]]، مخالف و به [[اختیار انسان]] [[معتقد]] بودند، به دست [[خلفای اموی]] از میان برداشته شدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۲۱ - ۳۰.</ref>. پس از [[بنی امیه]]، [[خلفای عباسی]] تا زمان [[مأمون عباسی]]، با نظریه [[تفویض]] و [[اختیار]] همراه بودند؛ اما پس از [[قدرت]] یافتن [[متوکل عباسی]]، به جبر ‌گراییدند و [[مکتب]] [[اشعری]] جریان غالب [[فکری]] شد و [[معتزله]] کنار رانده شدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۲۱ - ۳۰.</ref>
[[خلفای بنی امیه]] از این مسلک بسیار سود جستند و افزون بر [[ترویج]] [[گرایش]] جبری، طرفداران [[آزادی]] و [[اختیار]] را از سر راه خویش برداشتند. در همین ایام، در میان [[اهل سنت]]، کسانی مانند [[معبد جهنی بغدادی]] و غیلان دمشقی که با جو [[حاکم]]، مخالف و به [[اختیار انسان]] [[معتقد]] بودند، به دست [[خلفای اموی]] از میان برداشته شدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۲۱ - ۳۰.</ref>. پس از [[بنی امیه]]، [[خلفای عباسی]] تا زمان [[مأمون عباسی]]، با نظریه [[تفویض]] و [[اختیار]] همراه بودند؛ اما پس از [[قدرت]] یافتن [[متوکل عباسی]]، به جبر ‌گراییدند و [[مکتب]] [[اشعری]] جریان غالب [[فکری]] شد و [[معتزله]] کنار رانده شدند<ref>انسان و سرنوشت، ص ۲۱ - ۳۰.</ref>


گروهی از مادی‌گرایان نیز مانند [[اشاعره]]، به [[جبر]] معتقدند و تنها تفاوت آنان در این است که [[اشاعره]]، علت تحقق پدیده‌ها را [[خداوند]] می‌دانند؛ ولی اینان، [[افعال]] انسان را معلول مجموع حوادث طبیعی می‌پندارند که در پیدایی کارهای او دخیل‌اند<ref>المیزان، ج ۹، ص ۱۹۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
گروهی از مادی‌گرایان نیز مانند [[اشاعره]]، به [[جبر]] معتقدند و تنها تفاوت آنان در این است که [[اشاعره]]، علت تحقق پدیده‌ها را [[خداوند]] می‌دانند؛ ولی اینان، [[افعال]] انسان را معلول مجموع حوادث طبیعی می‌پندارند که در پیدایی کارهای او دخیل‌اند<ref>المیزان، ج ۹، ص ۱۹۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
=== جبر و اختیار در ادیان ابراهیمی ===
=== جبر و اختیار در ادیان ابراهیمی ===
در [[ادیان ابراهیمی]]، [[آموزه‌های دینی]] غالباً بر اساس [[آزادی]] و اختیارند؛ در [[تورات]] اگرچه برخی [[آیات]]، دال بر تقدیر و [[علم]] پیشین الهی‌اند<ref>کتاب مقدس، اعمال رسولان، ۲: ۲۳؛ تثنیه، ۱۱: ۲۶.</ref>؛ ولی [[آیات]] دیگری نیز دال بر [[آزادی]] و [[اختیار انسان]] وجود دارد<ref>کتاب مقدس، ایوب، ۲۲: ۲.</ref>. موضع اکثر قریب به [[اتفاق]] [[عالمان]] [[یهودی]] تا زمان [[ظهور اسلام]]، [[عقیده]] [[اختیار]] بوده است<ref>فلسفه علم کلام، ص ۶۵۷.</ref>؛ ولی معاصر با زمان [[ظهور اسلام]]، [[یهودیان]] از [[اندیشه]] [[جبر]] طرفداری می‌کردند<ref>فلسفه علم کلام، ص ۱۰۳.</ref>. در [[مسیحیت]] نیز هر دو آموزه [[جبر]]<ref>کتاب مقدس، اَفسُسیان، ۱: ۲ - ۵.</ref> و [[اختیار]]<ref>کتاب مقدس، قرنتیان، ۹: ۱۷.</ref> وجود دارند، به همین جهت، علمای [[مسیحی]] نیز در این زمینه [[اختلاف]] نظر دارند؛ ولی با این حال، [[اندیشه]] غالب در [[مسیحیت]] نیز، نظریه اختیارانگارانه است<ref>فلسفه علم کلام، ص ۶۷۰ - ۶۷۱.</ref>. در میان فلسفه‌های رایج در یونان باستان نیز، هر دو نظریه وجود دارند. آنها، [[اعتقاد]] به [[جبر]] را از [[تمدن]] [[بین النهرین]] کسب کرده‌اند<ref>تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج ۱، ص ۱۷.</ref> و در [[اندیشه]] یونانی الهه‌های تقدیر و [[دختران]] [[جبر]] به نام‌های لاکزیس، کلوتو و آتروپوس، وجود داشتند که [[سرنوشت]] حتمی انسان‌ها را برمی‌گزیدند<ref>جمهور، ص ۵۹۶ - ۶۰۵.</ref>. در [[مکتب]] [[فلسفی]] رواقی نیز نظریه غالب، جبرانگارانه بوده<ref>تاریخ فلسفه، ج ۲، ص ۱۶۸.</ref> و هراکلیتوس از قدیمی‌ترین [[فلاسفه]] یونان نیز به [[جبر]] مطلق هستی [[معتقد]] بوده است<ref>نخستین فیلسوفان یونانی، ص ۲۴۷، ۲۵۷.</ref>؛ اما در عین حال، نظر مشهور میان [[فلاسفه]] یونان باستان، [[آزادی]] و [[اختیار انسان]] در [[تعیین]] [[سرنوشت]] خویش است<ref>انسان‌شناسی فلسفی، ص ۱۱۹؛ تاریخ فلسفه، ج ۲، ص ۲۱۳؛ اخلاق نیکو ماخوس، ج ۲، ص ۷۳.</ref>. [[فلاسفه]] اگزیستانسیالیست نیز [[انسان]] را [[آزاد]] و مختار می‌دانند و معتقدند [[انسان]]، زمانی [[انسان]] [[حقیقی]] است که براساس [[انتخاب]] و [[اختیار]] آگاهانه شخص خود [[رفتار]] کند<ref>تاریخ فلسفه غرب، ج ۴، ص ۴۷ - ۵۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
در [[ادیان ابراهیمی]]، [[آموزه‌های دینی]] غالباً بر اساس [[آزادی]] و اختیارند؛ در [[تورات]] اگرچه برخی [[آیات]]، دال بر تقدیر و [[علم]] پیشین الهی‌اند<ref>کتاب مقدس، اعمال رسولان، ۲: ۲۳؛ تثنیه، ۱۱: ۲۶.</ref>؛ ولی [[آیات]] دیگری نیز دال بر [[آزادی]] و [[اختیار انسان]] وجود دارد<ref>کتاب مقدس، ایوب، ۲۲: ۲.</ref>. موضع اکثر قریب به [[اتفاق]] [[عالمان]] [[یهودی]] تا زمان [[ظهور اسلام]]، [[عقیده]] [[اختیار]] بوده است<ref>فلسفه علم کلام، ص ۶۵۷.</ref>؛ ولی معاصر با زمان [[ظهور اسلام]]، [[یهودیان]] از [[اندیشه]] [[جبر]] طرفداری می‌کردند<ref>فلسفه علم کلام، ص ۱۰۳.</ref>. در [[مسیحیت]] نیز هر دو آموزه [[جبر]]<ref>کتاب مقدس، اَفسُسیان، ۱: ۲ - ۵.</ref> و [[اختیار]]<ref>کتاب مقدس، قرنتیان، ۹: ۱۷.</ref> وجود دارند، به همین جهت، علمای [[مسیحی]] نیز در این زمینه [[اختلاف]] نظر دارند؛ ولی با این حال، [[اندیشه]] غالب در [[مسیحیت]] نیز، نظریه اختیارانگارانه است<ref>فلسفه علم کلام، ص ۶۷۰ - ۶۷۱.</ref>. در میان فلسفه‌های رایج در یونان باستان نیز، هر دو نظریه وجود دارند. آنها، [[اعتقاد]] به [[جبر]] را از [[تمدن]] [[بین النهرین]] کسب کرده‌اند<ref>تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج ۱، ص ۱۷.</ref> و در [[اندیشه]] یونانی الهه‌های تقدیر و [[دختران]] [[جبر]] به نام‌های لاکزیس، کلوتو و آتروپوس، وجود داشتند که [[سرنوشت]] حتمی انسان‌ها را برمی‌گزیدند<ref>جمهور، ص ۵۹۶ - ۶۰۵.</ref>. در [[مکتب]] [[فلسفی]] رواقی نیز نظریه غالب، جبرانگارانه بوده<ref>تاریخ فلسفه، ج ۲، ص ۱۶۸.</ref> و هراکلیتوس از قدیمی‌ترین [[فلاسفه]] یونان نیز به [[جبر]] مطلق هستی [[معتقد]] بوده است<ref>نخستین فیلسوفان یونانی، ص ۲۴۷، ۲۵۷.</ref>؛ اما در عین حال، نظر مشهور میان [[فلاسفه]] یونان باستان، [[آزادی]] و [[اختیار انسان]] در [[تعیین]] [[سرنوشت]] خویش است<ref>انسان‌شناسی فلسفی، ص ۱۱۹؛ تاریخ فلسفه، ج ۲، ص ۲۱۳؛ اخلاق نیکو ماخوس، ج ۲، ص ۷۳.</ref>. [[فلاسفه]] اگزیستانسیالیست نیز [[انسان]] را [[آزاد]] و مختار می‌دانند و معتقدند [[انسان]]، زمانی [[انسان]] [[حقیقی]] است که براساس [[انتخاب]] و [[اختیار]] آگاهانه شخص خود [[رفتار]] کند<ref>تاریخ فلسفه غرب، ج ۴، ص ۴۷ - ۵۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


=== آراء مسلمانان درباره جبر و اختیار ===
=== آراء مسلمانان درباره جبر و اختیار ===
خط ۶۷: خط ۶۸:
# '''کسب [[ماتریدی]]''': [[ابو منصور ماتریدی سمرقندی]] [[معتقد]] بود [[افعال]] [[انسان]] از روی [[علم]] و [[اختیار]] او و استناد آنها به [[انسان]]، [[حقیقی]] است. او برخلاف [[اشاعره]]، میان فعل و مفعول فرق گذاشته، می‌گوید: فعل [[عبد]] عین فعل [[خدا]] نیست، بلکه غیر از فعل اوست. [[فعل خداوند]]، ایجاد و احداث و فعل [[عبد]] غیر آن است؛ مثلاً در عمل نشستن، ایجاد نشستن [[فعل خداوند]] است؛ ولی خود نشستن، فعل [[عبد]] است نه فعل [[خدا]]، هرچند مفعول [[عبد]] هم نیست<ref>اصول الدین، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ بحوث فی الملل والنحل، ج ۳، ص ۵۱ - ۵۴.</ref>. تفاوت دیگر این نظر با کسب [[اشعری]] در این است که کسب [[اشعری]]، صرف مقارنت میان [[قدرت]] حادث [[انسان]] با مقدور است؛ ولی کسب [[ماتریدی]]، عبارت است از [[اختیار]] یا قصد، بنابراین هم می‌تواند بر فعل مقدم شود و هم بر [[قدرت]] حادث<ref>التوحید، ص ۲۲۵ - ۲۲۹، ۲۵۶ - ۲۶۲؛ بحوث فی الملل والنحل، ج ۳، ص ۴۹ - ۵۱.</ref>.
# '''کسب [[ماتریدی]]''': [[ابو منصور ماتریدی سمرقندی]] [[معتقد]] بود [[افعال]] [[انسان]] از روی [[علم]] و [[اختیار]] او و استناد آنها به [[انسان]]، [[حقیقی]] است. او برخلاف [[اشاعره]]، میان فعل و مفعول فرق گذاشته، می‌گوید: فعل [[عبد]] عین فعل [[خدا]] نیست، بلکه غیر از فعل اوست. [[فعل خداوند]]، ایجاد و احداث و فعل [[عبد]] غیر آن است؛ مثلاً در عمل نشستن، ایجاد نشستن [[فعل خداوند]] است؛ ولی خود نشستن، فعل [[عبد]] است نه فعل [[خدا]]، هرچند مفعول [[عبد]] هم نیست<ref>اصول الدین، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ بحوث فی الملل والنحل، ج ۳، ص ۵۱ - ۵۴.</ref>. تفاوت دیگر این نظر با کسب [[اشعری]] در این است که کسب [[اشعری]]، صرف مقارنت میان [[قدرت]] حادث [[انسان]] با مقدور است؛ ولی کسب [[ماتریدی]]، عبارت است از [[اختیار]] یا قصد، بنابراین هم می‌تواند بر فعل مقدم شود و هم بر [[قدرت]] حادث<ref>التوحید، ص ۲۲۵ - ۲۲۹، ۲۵۶ - ۲۶۲؛ بحوث فی الملل والنحل، ج ۳، ص ۴۹ - ۵۱.</ref>.
# '''[[تفویض]]''': [[معتزله]]، جز [[حسین بن محمد نجار]] و [[ابی حسن بصری]]<ref>رسائل و مقالات، ص ۳۷۶.</ref> [[معتقد]] بودند [[خداوند]] [[بندگان]] را [[آفریده]] و به آنان [[قدرت]] و [[اختیار]] داده و همه امور را به آنان [[تفویض]] کرده و خود هیچ گونه [[اراده]] و قدرتی در این باره ندارد<ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۵۴۷؛ شرح المواقف، ج ۸، ص ۱۴۶؛ شرح المقاصد، ج ۴، ص ۲۴۸.</ref>. نظریه [[تفویض]] نیز با مشکلاتی روبه روست؛ از سویی، همه افراد [[بشر]] را [[خالق]] مستقل [[افعال]] خود می‌داند که این با [[توحید افعالی]] ناسازگار است. از سوی دیگر، مستلزم این است که آنچه [[خدا]] نمی‌خواهد، در عالم محقق شود و آنچه می‌خواهد محقق نشود و مراد [[ابلیس]] بیشتر از مراد [[خدا]] تحقق یابد<ref>اسفار، ج ۶، ص ۳۷۰؛ مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۲.</ref>.
# '''[[تفویض]]''': [[معتزله]]، جز [[حسین بن محمد نجار]] و [[ابی حسن بصری]]<ref>رسائل و مقالات، ص ۳۷۶.</ref> [[معتقد]] بودند [[خداوند]] [[بندگان]] را [[آفریده]] و به آنان [[قدرت]] و [[اختیار]] داده و همه امور را به آنان [[تفویض]] کرده و خود هیچ گونه [[اراده]] و قدرتی در این باره ندارد<ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۵۴۷؛ شرح المواقف، ج ۸، ص ۱۴۶؛ شرح المقاصد، ج ۴، ص ۲۴۸.</ref>. نظریه [[تفویض]] نیز با مشکلاتی روبه روست؛ از سویی، همه افراد [[بشر]] را [[خالق]] مستقل [[افعال]] خود می‌داند که این با [[توحید افعالی]] ناسازگار است. از سوی دیگر، مستلزم این است که آنچه [[خدا]] نمی‌خواهد، در عالم محقق شود و آنچه می‌خواهد محقق نشود و مراد [[ابلیس]] بیشتر از مراد [[خدا]] تحقق یابد<ref>اسفار، ج ۶، ص ۳۷۰؛ مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۲.</ref>.
# '''[[امر بین امرین]]''': بنا بر [[تعالیم]] [[امامان]] {{عم}}، [[اندیشه]] صحیح در این زمینه، بطلان [[جبر]] مطلق و [[تفویض مطلق]] است. این نظریه که مقبول [[دانشمندان]] [[شیعی]] است، با دو [[تبیین]] [[فلسفی]]<ref>مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۴ - ۲۷۶.</ref> و [[عرفانی]] همراه شده است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۸.</ref>. در میان [[اهل سنت]] نیز [[مکتب]] [[ماتریدی]]، در این مسئله با [[مکتب]] [[اهل بیت]] هماهنگ است و محققان [[ماتریدی]] [[نظریه]] [[امر بین امرین]] را پذیرفته‌اند<ref>درآمدی بر علم کلام، ص ۳۰۵ - ۳۰۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
# '''[[امر بین امرین]]''': بنا بر [[تعالیم]] [[امامان]] {{عم}}، [[اندیشه]] صحیح در این زمینه، بطلان [[جبر]] مطلق و [[تفویض مطلق]] است. این نظریه که مقبول [[دانشمندان]] [[شیعی]] است، با دو [[تبیین]] [[فلسفی]]<ref>مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۴ - ۲۷۶.</ref> و [[عرفانی]] همراه شده است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۸.</ref>. در میان [[اهل سنت]] نیز [[مکتب]] [[ماتریدی]]، در این مسئله با [[مکتب]] [[اهل بیت]] هماهنگ است و محققان [[ماتریدی]] [[نظریه]] [[امر بین امرین]] را پذیرفته‌اند<ref>درآمدی بر علم کلام، ص ۳۰۵ - ۳۰۳.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


== [[اثبات]] [[اختیار انسان]] ==
== [[اثبات]] [[اختیار انسان]] ==
خط ۷۹: خط ۸۰:
# '''[[پاداش]] و [[کیفر]]''': [[قرآن کریم]] در آیاتی تأکید می‌کند پاداش و [[عذاب اخروی]] به [[اعمال انسان]] نظر دارد: {{متن قرآن|أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref> اما آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند برای آنچه انجام می‌دادند به پذیرایی، آنان را بوستانسراهاست؛ سوره سجده، آیه: ۱۹.</ref>. حال اگر انسان در این [[اعمال]] [[مختار]] نباشد، [[تشویق]] و [[توبیخ]] یا پاداش و [[عذاب]] بی‌معنا و بی‌دلیل است. در [[روایات]]، نیز به این [[دلیل]] اشاره شده است<ref>الکافی، ج ۱؛ ص ۱۵۹.</ref>.
# '''[[پاداش]] و [[کیفر]]''': [[قرآن کریم]] در آیاتی تأکید می‌کند پاداش و [[عذاب اخروی]] به [[اعمال انسان]] نظر دارد: {{متن قرآن|أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref> اما آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند برای آنچه انجام می‌دادند به پذیرایی، آنان را بوستانسراهاست؛ سوره سجده، آیه: ۱۹.</ref>. حال اگر انسان در این [[اعمال]] [[مختار]] نباشد، [[تشویق]] و [[توبیخ]] یا پاداش و [[عذاب]] بی‌معنا و بی‌دلیل است. در [[روایات]]، نیز به این [[دلیل]] اشاره شده است<ref>الکافی، ج ۱؛ ص ۱۵۹.</ref>.
# '''[[ارسال پیامبران]] و انزال [[کتاب‌های آسمانی]]''': [[قرآن کریم]] ارسال پیامبران و نازل ساختن کتاب‌های آسمانی را به این سبب می‌داند که [[انسان‌ها]] عذری نداشته باشند و نگویند اگر رسولی به سوی آنها می‌آمد، [[ایمان]] می‌آوردند و به [[گناه]] و [[خواری]] [[عذاب]] گرفتار نمی‌شدند: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى}}<ref> و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود می‌کردیم می‌گفتند: پروردگارا! چرا فرستاده‌ای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم؛ سوره طه، آیه: ۱۳۴.</ref>. یا در جایی دیگر، انسان‌ها را [[مسئول]] [[اعمال]] خود و [[بعثت پیامبران]] را مانع بهانه تراشی [[گناهکاران]] می‌شمارد: {{متن قرآن|مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً}}<ref>هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۵.</ref> اگر [[انسان]] نتواند [[سرنوشت]] خود را [[تغییر]] دهد و در اعمال خویش [[مختار]] نباشد، ارسال پیامبران برای [[هدایت]] آنان [[لغو]] و بی‌اثر است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref> و چون [[کار]] لغو بر [[حکیم]] [[قبیح]] و صدور قبیح از وی محال است، لازم است انسان، مختار باشد.
# '''[[ارسال پیامبران]] و انزال [[کتاب‌های آسمانی]]''': [[قرآن کریم]] ارسال پیامبران و نازل ساختن کتاب‌های آسمانی را به این سبب می‌داند که [[انسان‌ها]] عذری نداشته باشند و نگویند اگر رسولی به سوی آنها می‌آمد، [[ایمان]] می‌آوردند و به [[گناه]] و [[خواری]] [[عذاب]] گرفتار نمی‌شدند: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى}}<ref> و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود می‌کردیم می‌گفتند: پروردگارا! چرا فرستاده‌ای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم؛ سوره طه، آیه: ۱۳۴.</ref>. یا در جایی دیگر، انسان‌ها را [[مسئول]] [[اعمال]] خود و [[بعثت پیامبران]] را مانع بهانه تراشی [[گناهکاران]] می‌شمارد: {{متن قرآن|مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً}}<ref>هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۵.</ref> اگر [[انسان]] نتواند [[سرنوشت]] خود را [[تغییر]] دهد و در اعمال خویش [[مختار]] نباشد، ارسال پیامبران برای [[هدایت]] آنان [[لغو]] و بی‌اثر است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref> و چون [[کار]] لغو بر [[حکیم]] [[قبیح]] و صدور قبیح از وی محال است، لازم است انسان، مختار باشد.
# '''[[اوامر و نواهی الهی]]''': قرآن کریم و روایات، سرشار از [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]] به [[افعال]] و اعمالی خاص است. اگر انسان در فعل و ترک آنها مختار نباشد، [[امر و نهی]] [[الهی]] به آنها [[بیهوده]] است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
# '''[[اوامر و نواهی الهی]]''': قرآن کریم و روایات، سرشار از [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]] به [[افعال]] و اعمالی خاص است. اگر انسان در فعل و ترک آنها مختار نباشد، [[امر و نهی]] [[الهی]] به آنها [[بیهوده]] است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


== معنای [[امر بین امرین]] ==
== معنای [[امر بین امرین]] ==
خط ۹۴: خط ۹۵:
[[نظریه]] [[امر بین امرین]] را از [[آیات]] دیگری نیز می‌توان [[استنباط]] کرد؛ از جمله آنجا که [[قرآن]] تأکید می‌کند [[خداوند]] بدون [[دلیل]] [[سرنوشت انسان‌ها]] و [[اقوام]] بشری را [[تغییر]] نمی‌دهد و تا [[انسان‌ها]] خود [[سرنوشت]] خویش را [[انتخاب]] نکنند، خدا وضع آنها را دگرگون نمی‌کند. این [[فعل خداوند]]، جبری نیست بلکه بر اساس انتخاب خود انسان‌هاست. هنگامی‌ که مردمی‌ سرنوشت خود را برگزیدند و [[اراده الهی]] به آن تعلق گرفت، چیزی نمی‌تواند آن را [[تغییر]] دهد<ref>راهنما، ج ۸، ص ۶۴۸.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ}}<ref>بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند و چون خداوند برای گروهی بلایی بخواهد بازگشتی ندارد؛ سوره رعد، آیه: ۱۱.</ref>.
[[نظریه]] [[امر بین امرین]] را از [[آیات]] دیگری نیز می‌توان [[استنباط]] کرد؛ از جمله آنجا که [[قرآن]] تأکید می‌کند [[خداوند]] بدون [[دلیل]] [[سرنوشت انسان‌ها]] و [[اقوام]] بشری را [[تغییر]] نمی‌دهد و تا [[انسان‌ها]] خود [[سرنوشت]] خویش را [[انتخاب]] نکنند، خدا وضع آنها را دگرگون نمی‌کند. این [[فعل خداوند]]، جبری نیست بلکه بر اساس انتخاب خود انسان‌هاست. هنگامی‌ که مردمی‌ سرنوشت خود را برگزیدند و [[اراده الهی]] به آن تعلق گرفت، چیزی نمی‌تواند آن را [[تغییر]] دهد<ref>راهنما، ج ۸، ص ۶۴۸.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ}}<ref>بی‌گمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمی‌کند (و از آنان نمی‌ستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند و چون خداوند برای گروهی بلایی بخواهد بازگشتی ندارد؛ سوره رعد، آیه: ۱۱.</ref>.


[[قرآن کریم]] در عین اینکه می‌فرماید: [[انسان‌ها]] می‌توانند [[سعادت]] را بیابند و [[راه]] خود را برگزینند؛ خواست آنها را به خواست [[خداوند]] مشروط می‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلا وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>بی‌گمان این یک پند است پس هر که خواهد، راهی به سوی پروردگارش در پیش گیرد و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره انسان، آیه: ۲۹ - ۳۰.</ref>. این [[آیات]] از سویی بیان می‌کنند که خداوند راه را به [[انسان]] نشان می‌دهد و [[انتخاب]] راه درست یا [[نادرست]] در [[اختیار انسان]] است و از سوی دیگر بیانگر آن است که انتخاب شما به [[مشیت الهی]] منوط است و انسان در فعل و ترک، [[استقلال]] کامل ندارد، بلکه [[قدرت]]، [[توان]] و [[آزادی]] [[اراده]] او به واسطه [[اراده خدا]] و از [[ناحیه]] اوست و هرگاه او اراده کند، قدرت و آزادی انسان را سلب می‌کند. به این ترتیب نه [[تفویض]] و واگذاری مطلق صحیح است و نه [[اجبار]] و سلب [[اختیار]]، بلکه نوعی آزادی وابسته به مشیت الهی در میان است<ref>نمونه، ج ۲۵، ص ۳۸۵.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>  
[[قرآن کریم]] در عین اینکه می‌فرماید: [[انسان‌ها]] می‌توانند [[سعادت]] را بیابند و [[راه]] خود را برگزینند؛ خواست آنها را به خواست [[خداوند]] مشروط می‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلا وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>بی‌گمان این یک پند است پس هر که خواهد، راهی به سوی پروردگارش در پیش گیرد و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره انسان، آیه: ۲۹ - ۳۰.</ref>. این [[آیات]] از سویی بیان می‌کنند که خداوند راه را به [[انسان]] نشان می‌دهد و [[انتخاب]] راه درست یا [[نادرست]] در [[اختیار انسان]] است و از سوی دیگر بیانگر آن است که انتخاب شما به [[مشیت الهی]] منوط است و انسان در فعل و ترک، [[استقلال]] کامل ندارد، بلکه [[قدرت]]، [[توان]] و [[آزادی]] [[اراده]] او به واسطه [[اراده خدا]] و از [[ناحیه]] اوست و هرگاه او اراده کند، قدرت و آزادی انسان را سلب می‌کند. به این ترتیب نه [[تفویض]] و واگذاری مطلق صحیح است و نه [[اجبار]] و سلب [[اختیار]]، بلکه نوعی آزادی وابسته به مشیت الهی در میان است<ref>نمونه، ج ۲۵، ص ۳۸۵.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>  


[[امام علی]] {{ع}} در همین زمینه می‌فرماید: [[خدا]] با هر چیزی هست، ولی نه به‌گونه‌ای که هم‌نشین و نزدیک او باشد و غیر از هر چیزی است، ولی نه بدان‌سان که از او دور باشد. کننده کارهاست ولی نه با حرکات و ابزارها<ref>{{متن حدیث|مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۱ نهج البلاغه|خطبه ۱]]</ref>. [[انسان]] در نهایت با توانی که [[خداوند]] در اختیارش نهاده و با [[علم]] و [[آگاهی]] از عواقب امور، دست به [[اقدام]] می‌زند و عملش مؤثر واقع می‌شود. [[افعال]] [[آدمی]] در عین اینکه منتسب به او هستند، اما چون در طول [[اراده الهی]] قرار دارند، [[قدرت]] مؤثر خود را از اراده الهی می‌گیرند. از این‌رو [[عدل خداوند]] نیز در [[نظام]] [[پاداش]] و [[جزا]]، به‌دلیل وجود قدرت، آگاهی و اختیاری که به انسان [[عطا]] کرده، امری [[قطعی]] و حکمی مطابق با [[عقل]] خواهد بود. همچنین [[امام]] {{ع}} در جواب مردی که در مورد خروج امام به‌سوی [[صفین]] [[سؤال]] می‌کرد و آن را بر مبنای [[قضا و قدر]] [[الهی]] می‌دانست، فرمود: خداوند بندگانش را امر کرده با [[اختیار]]، و [[نهی]] کرده است تا بترسند. آنان را به آسان [[مکلف]] ساخته و به دشوار مکلّف نساخته و در برابر عمل اندک، پاداش‌های بسیار داده‌ است<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً، وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً، وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً}}؛ نهج البلاغه، حکمت ۸۹</ref>. آنچه از این [[سخن]] ارجمند و پرمعنا فهمیده می‌شود آن است که [[اوامر الهی]] با این شرط به سوی ما [[بندگان]] متوجّه شده است که در انجام آنها یا [[سرپیچی]] از آنها دارای اختیار و قدرت [[انتخاب]] باشیم. اگر از کاری ما را بازداشته و نهی فرموده است، با این فرض است که ما را از [[عاقبت]] شوم آن بترساند، نه اینکه اجباری بر ترک آن داشته باشیم. با این همه از سر [[لطف]] و [[کرم]] و [[تفضل]] بی‌پایانش در مقابل عبادت‌ها و کارهای خوبی که با [[توفیق]] او انجام می‌دهیم و در باربر [[عظمت]] او بسیار کم و اندک است، به ما پاداش فراوان و بی‌پایان عطا می‌کند»<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۲۴۳.</ref>.
[[امام علی]] {{ع}} در همین زمینه می‌فرماید: [[خدا]] با هر چیزی هست، ولی نه به‌گونه‌ای که هم‌نشین و نزدیک او باشد و غیر از هر چیزی است، ولی نه بدان‌سان که از او دور باشد. کننده کارهاست ولی نه با حرکات و ابزارها<ref>{{متن حدیث|مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۱ نهج البلاغه|خطبه ۱]]</ref>. [[انسان]] در نهایت با توانی که [[خداوند]] در اختیارش نهاده و با [[علم]] و [[آگاهی]] از عواقب امور، دست به [[اقدام]] می‌زند و عملش مؤثر واقع می‌شود. [[افعال]] [[آدمی]] در عین اینکه منتسب به او هستند، اما چون در طول [[اراده الهی]] قرار دارند، [[قدرت]] مؤثر خود را از اراده الهی می‌گیرند. از این‌رو [[عدل خداوند]] نیز در [[نظام]] [[پاداش]] و [[جزا]]، به‌دلیل وجود قدرت، آگاهی و اختیاری که به انسان [[عطا]] کرده، امری [[قطعی]] و حکمی مطابق با [[عقل]] خواهد بود. همچنین [[امام]] {{ع}} در جواب مردی که در مورد خروج امام به‌سوی [[صفین]] [[سؤال]] می‌کرد و آن را بر مبنای [[قضا و قدر]] [[الهی]] می‌دانست، فرمود: خداوند بندگانش را امر کرده با [[اختیار]]، و [[نهی]] کرده است تا بترسند. آنان را به آسان [[مکلف]] ساخته و به دشوار مکلّف نساخته و در برابر عمل اندک، پاداش‌های بسیار داده‌ است<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً، وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً، وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً}}؛ نهج البلاغه، حکمت ۸۹</ref>. آنچه از این [[سخن]] ارجمند و پرمعنا فهمیده می‌شود آن است که [[اوامر الهی]] با این شرط به سوی ما [[بندگان]] متوجّه شده است که در انجام آنها یا [[سرپیچی]] از آنها دارای اختیار و قدرت [[انتخاب]] باشیم. اگر از کاری ما را بازداشته و نهی فرموده است، با این فرض است که ما را از [[عاقبت]] شوم آن بترساند، نه اینکه اجباری بر ترک آن داشته باشیم. با این همه از سر [[لطف]] و [[کرم]] و [[تفضل]] بی‌پایانش در مقابل عبادت‌ها و کارهای خوبی که با [[توفیق]] او انجام می‌دهیم و در باربر [[عظمت]] او بسیار کم و اندک است، به ما پاداش فراوان و بی‌پایان عطا می‌کند»<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه ج۱]]، ص ۲۴۳.</ref>.


== شبهات درباره اختیار انسان ==
== شبهات درباره اختیار انسان ==
خط ۱۰۷: خط ۱۰۸:
این [[شبهه]] با [[تبیین]] صحیح آموزه [[قضا و قدر]] و رابطه [[علم الهی]] با موجودات [[عالم]] پاسخ داده می‌شود: [[اعتقاد]] به [[قضا و قدر الهی]] و علم خداوند به همه چیز پیش از تحقق آنها، مستلزم [[جبر]] نیست. [[جبر]] زمانی لازم می‌آید که [[اراده]] [[بشر]] در [[کار]] دخیل نباشد. قضا و قدر الهی چیزی جز سرچشمه گرفتن [[نظام]] سببی و مسببی [[جهان]] از علم و [[اراده الهی]] نیست. اعتقاد به قضا و قدر به معنای اعتقاد به این است که همه [[کارها]] بر اساس [[قانون علیت]] انجام می‌شوند و [[انکار]] آن یعنی انکار علیت و قائل شدن به تصادف و [[هرج و مرج]] در هستی<ref>انسان و سرنوشت، ص ۳۲ ـ ۳۸.</ref>.  
این [[شبهه]] با [[تبیین]] صحیح آموزه [[قضا و قدر]] و رابطه [[علم الهی]] با موجودات [[عالم]] پاسخ داده می‌شود: [[اعتقاد]] به [[قضا و قدر الهی]] و علم خداوند به همه چیز پیش از تحقق آنها، مستلزم [[جبر]] نیست. [[جبر]] زمانی لازم می‌آید که [[اراده]] [[بشر]] در [[کار]] دخیل نباشد. قضا و قدر الهی چیزی جز سرچشمه گرفتن [[نظام]] سببی و مسببی [[جهان]] از علم و [[اراده الهی]] نیست. اعتقاد به قضا و قدر به معنای اعتقاد به این است که همه [[کارها]] بر اساس [[قانون علیت]] انجام می‌شوند و [[انکار]] آن یعنی انکار علیت و قائل شدن به تصادف و [[هرج و مرج]] در هستی<ref>انسان و سرنوشت، ص ۳۲ ـ ۳۸.</ref>.  


توضیح اینکه گاهی مراد از تقدیر، تقدیر علمی‌ است؛ یعنی [[خداوند]] می‌داند هر چیز در [[زمان]] و مکان به چه صورت تحقق می‌یابد. در این صورت، تقدیر، به علم باز می‌گردد و حل شبهه به این است که بدانیم در علم الهی مقدّر است هر فعلی از مجاری خاص خود و [[افعال]] [[انسانی]] نیز از مجاری ویژه خود از جمله [[اختیار]] آدمی‌ صادر شود و گرنه آنچه را [[خداوند]] مقدر کرده است، تحقق نمی‌یابد و این خلاف تقدیر علمی‌ [[الهی]] است<ref>نمونه، ج ۲۳، ص ۸۳؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۸۵؛ معارف قرآن، ص ۲۰۴ - ۲۰۵.</ref>. گاهی دیگر مراد از تقدیر، تقدیر [[عینی]] است؛ یعنی برای هر چیز، با توجه به شرایط و زمینه‌های مربوط، اندازه و حدّی معین شده است که در این صورت حلّ [[شبهه]] به این است که بدانیم [[انسان]] در مجموعه [[نظام]] سبب و مسببی [[عالم]] می‌تواند با استفاده از [[علم]] و [[قدرت]] و [[اراده]] خداداد در محدوده [[استعداد]] و [[لیاقت]] خود، [[کار]] کند. بنابراین، نه [[قضا و قدر]] [[علمی]] با [[اختیار انسان]] منافات دارد و نه قضا و قدر عینی اختیار را از او سلب می‌کند، زیرا در هر دو گونه، اراده و اختیار انسان جایگاهی اصلی و اساسی دارد. [[علم الهی]] به گونه مستقیم به وقوع حادثه تعلق نمی‌گیرد، بلکه به صدور آن از علت خاص خود تعلق می‌یابد. علم [[ازلی]] الهی ایجاب می‌کند اثر فاعل طبیعی از فاعل طبیعی، اثر فاعل با [[شعور]] از فاعل دارای شعور، اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور و اثر فاعل [[مختار]] از فاعل مختار صادر شود. علم الهی موجب نمی‌شود اثر فاعل مختار از فاعل مجبور صادر شود، پس علم ازلی خداوند به این معناست که او از ازل می‌داند چه کسی با اختیار و [[آزادی]] [[اطاعت]] می‌کند و چه کسی [[معصیت]] و این علم اقتضا دارد شخص [[مطیع]] یا [[گنهکار]] با اراده و اختیار خود اطاعت یا معصیت کند<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>.
توضیح اینکه گاهی مراد از تقدیر، تقدیر علمی‌ است؛ یعنی [[خداوند]] می‌داند هر چیز در [[زمان]] و مکان به چه صورت تحقق می‌یابد. در این صورت، تقدیر، به علم باز می‌گردد و حل شبهه به این است که بدانیم در علم الهی مقدّر است هر فعلی از مجاری خاص خود و [[افعال]] [[انسانی]] نیز از مجاری ویژه خود از جمله [[اختیار]] آدمی‌ صادر شود و گرنه آنچه را [[خداوند]] مقدر کرده است، تحقق نمی‌یابد و این خلاف تقدیر علمی‌ [[الهی]] است<ref>نمونه، ج ۲۳، ص ۸۳؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۸۵؛ معارف قرآن، ص ۲۰۴ - ۲۰۵.</ref>. گاهی دیگر مراد از تقدیر، تقدیر [[عینی]] است؛ یعنی برای هر چیز، با توجه به شرایط و زمینه‌های مربوط، اندازه و حدّی معین شده است که در این صورت حلّ [[شبهه]] به این است که بدانیم [[انسان]] در مجموعه [[نظام]] سبب و مسببی [[عالم]] می‌تواند با استفاده از [[علم]] و [[قدرت]] و [[اراده]] خداداد در محدوده [[استعداد]] و [[لیاقت]] خود، [[کار]] کند. بنابراین، نه [[قضا و قدر]] [[علمی]] با [[اختیار انسان]] منافات دارد و نه قضا و قدر عینی اختیار را از او سلب می‌کند، زیرا در هر دو گونه، اراده و اختیار انسان جایگاهی اصلی و اساسی دارد. [[علم الهی]] به گونه مستقیم به وقوع حادثه تعلق نمی‌گیرد، بلکه به صدور آن از علت خاص خود تعلق می‌یابد. علم [[ازلی]] الهی ایجاب می‌کند اثر فاعل طبیعی از فاعل طبیعی، اثر فاعل با [[شعور]] از فاعل دارای شعور، اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور و اثر فاعل [[مختار]] از فاعل مختار صادر شود. علم الهی موجب نمی‌شود اثر فاعل مختار از فاعل مجبور صادر شود، پس علم ازلی خداوند به این معناست که او از ازل می‌داند چه کسی با اختیار و [[آزادی]] [[اطاعت]] می‌کند و چه کسی [[معصیت]] و این علم اقتضا دارد شخص [[مطیع]] یا [[گنهکار]] با اراده و اختیار خود اطاعت یا معصیت کند<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>.


=== [[شبهه]] دوم: [[مشیت]] و [[قدرت]] نافذ نامتناهی [[خداوند]] ===
=== [[شبهه]] دوم: [[مشیت]] و [[قدرت]] نافذ نامتناهی [[خداوند]] ===
خط ۱۱۶: خط ۱۱۷:
در پاسخ باید گفت:  
در پاسخ باید گفت:  
# اوّلاً ممکن نیست خداوند از عملی [[نهی]] کند و از آن [[بیزاری]] جوید: {{متن قرآن|كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا}}<ref> زشتی همه اینها نزد پروردگارت ناپسند است؛ سوره اسراء، آیه: ۳۸.</ref>. ولی اراده‌اش به آن تعلق بگیرد؛ همچنین ممکن نیست به چیزی مانند کفر [[رضا]] ندهد: {{متن قرآن|وَلا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ}}<ref> و ناسپاسی را برای بندگانش نمی‌پسندد؛ سوره زمر، آیه: ۷.</ref>، ولی [[بندگان]] را به سوی آن بکشاند. اراده [[کار]] [[قبیح]] مانند انجام دادن آن، بر [[حکیم]]، قبیح و صدورش از او محال است<ref>رسائل المرتضی، ج۱، ص۱۴۰ - ۱۴۱؛ کشف المراد، ص ۴۲۲ - ۴۲۳.</ref>.  
# اوّلاً ممکن نیست خداوند از عملی [[نهی]] کند و از آن [[بیزاری]] جوید: {{متن قرآن|كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا}}<ref> زشتی همه اینها نزد پروردگارت ناپسند است؛ سوره اسراء، آیه: ۳۸.</ref>. ولی اراده‌اش به آن تعلق بگیرد؛ همچنین ممکن نیست به چیزی مانند کفر [[رضا]] ندهد: {{متن قرآن|وَلا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ}}<ref> و ناسپاسی را برای بندگانش نمی‌پسندد؛ سوره زمر، آیه: ۷.</ref>، ولی [[بندگان]] را به سوی آن بکشاند. اراده [[کار]] [[قبیح]] مانند انجام دادن آن، بر [[حکیم]]، قبیح و صدورش از او محال است<ref>رسائل المرتضی، ج۱، ص۱۴۰ - ۱۴۱؛ کشف المراد، ص ۴۲۲ - ۴۲۳.</ref>.  
# ثانیاً قدرت و اراده تام [[الهی]] زمانی مستلزم [[نفی]] [[اختیار انسان]] است که [[جانشین]] اختیار او شود و فعل، یا به [[اراده انسان]] صورت پذیرد یا به [[اراده خداوند]]؛ ولی اراده خداوند و اراده انسان یکدیگر را نفی نمی‌کنند و در طول یکدیگرند. فعلی که با اراده انسان صورت می‌پذیرد و نیز مبادی، مقدمات و نتایج آن، یکجا تحت اراده خداوند است. [[انسان]] برای فعل یا ترک، باید اراده کند؛ ولی همین علت و معلول و دیگر مبادی عمل، متعلق اراده الهی‌اند؛ به عبارت دیگر، علت مباشر و بی واسطه فعل، اراده انسان است و اراده خداوند در طول آن جای دارد<ref>نهایة الحکمه، ص ۳۶۵ - ۳۶۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
# ثانیاً قدرت و اراده تام [[الهی]] زمانی مستلزم [[نفی]] [[اختیار انسان]] است که [[جانشین]] اختیار او شود و فعل، یا به [[اراده انسان]] صورت پذیرد یا به [[اراده خداوند]]؛ ولی اراده خداوند و اراده انسان یکدیگر را نفی نمی‌کنند و در طول یکدیگرند. فعلی که با اراده انسان صورت می‌پذیرد و نیز مبادی، مقدمات و نتایج آن، یکجا تحت اراده خداوند است. [[انسان]] برای فعل یا ترک، باید اراده کند؛ ولی همین علت و معلول و دیگر مبادی عمل، متعلق اراده الهی‌اند؛ به عبارت دیگر، علت مباشر و بی واسطه فعل، اراده انسان است و اراده خداوند در طول آن جای دارد<ref>نهایة الحکمه، ص ۳۶۵ - ۳۶۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


=== [[شبهه]] سوم: [[اضلال]] ===
=== [[شبهه]] سوم: [[اضلال]] ===
خط ۱۲۳: خط ۱۲۴:
همچنین در [[قرآن کریم]]، از ختم [[قلوب]]، [[سمع]] و وجود پرده بر أبصار کافران سخن رفته است: {{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref> خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره بقره، آیه: ۷.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۱۶۴ - ۱۶۵.</ref> این [[آیه]]، به [[عقیده]] جبرگرایان، واضح‌ترین [[دلیل]] است بر اینکه [[خالق]] [[کفر]] و [[ایمان]] و سبب هدایت و [[ضلالت]] [[بندگان]]، خداوند است و [[انسان‌ها]] در این امور از خود اختیاری ندارند<ref>جامع البیان، ص ۱۶۴ - ۱۶۹.</ref>. اینان معتقدند {{متن قرآن|خَتَمَ}}، یا به معنای [[آفریدن]] کفر در دل‌های کافران است یا به این معنا که خداوند [[انگیزه]] کفر را در [[دل]] آنان قرار می‌دهد و این [[انگیزه]]، همراه قدرتی که آن نیز از [[خداوند]] است، آنان را به [[کفر]] می‌کشاند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۱.</ref>.
همچنین در [[قرآن کریم]]، از ختم [[قلوب]]، [[سمع]] و وجود پرده بر أبصار کافران سخن رفته است: {{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref> خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره بقره، آیه: ۷.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۱۶۴ - ۱۶۵.</ref> این [[آیه]]، به [[عقیده]] جبرگرایان، واضح‌ترین [[دلیل]] است بر اینکه [[خالق]] [[کفر]] و [[ایمان]] و سبب هدایت و [[ضلالت]] [[بندگان]]، خداوند است و [[انسان‌ها]] در این امور از خود اختیاری ندارند<ref>جامع البیان، ص ۱۶۴ - ۱۶۹.</ref>. اینان معتقدند {{متن قرآن|خَتَمَ}}، یا به معنای [[آفریدن]] کفر در دل‌های کافران است یا به این معنا که خداوند [[انگیزه]] کفر را در [[دل]] آنان قرار می‌دهد و این [[انگیزه]]، همراه قدرتی که آن نیز از [[خداوند]] است، آنان را به [[کفر]] می‌کشاند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۱.</ref>.


"طبع" نیز مانند ختم است<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۸۱.</ref> که درباره [[منافقان]] به [[کار]] رفته و بدین معناست که خداوند بر [[قلب]] آنان مُهری زده است که بر کفر [[اصرار]] می‌ورزند و از [[ایمان]] روی برمی‌تابند و به هیچ خیری نمی‌رسند<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۳۹۳.</ref>: {{متن قرآن|فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ}}<ref> آنگاه بر دل‌هاشان مهر نهاده شد از این رو (حقیقت را) درنمی‌یابند؛ سوره منافقون، آیه: ۳.</ref>. برخی [[آیات]] نیز [[هدایت]] [[بندگان]] را مانند [[گمراهی]] به [[اذن خداوند]] می‌دانند: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ}}<ref>و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمی‌ورزند برقرار می‌دارد؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۰.</ref>، پس می‌توان به حکمی‌ عام و [[حقیقی]] رسید که بر اساس آن باید پذیرفت ایمان محتاج [[اذن الهی]] است و خداوند به [[کافران]] [[اذن]] ایمان نمی‌دهد، چنانکه<ref>المیزان، ج ۱۰، ص ۱۲۶ - ۱۲۷.</ref> به [[رسول اکرم]] {{صل}} می‌فرماید: ای [[پیامبر]]! تو نمی‌توانی کسی را هدایت کنی، مگر [[خدا]] بخواهد: {{متن قرآن|إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}}<ref> بی‌گمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمی‌توانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و او به رهیافتگان داناتر است؛ سوره قصص، آیه:۵۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
"طبع" نیز مانند ختم است<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۸۱.</ref> که درباره [[منافقان]] به [[کار]] رفته و بدین معناست که خداوند بر [[قلب]] آنان مُهری زده است که بر کفر [[اصرار]] می‌ورزند و از [[ایمان]] روی برمی‌تابند و به هیچ خیری نمی‌رسند<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۳۹۳.</ref>: {{متن قرآن|فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ}}<ref> آنگاه بر دل‌هاشان مهر نهاده شد از این رو (حقیقت را) درنمی‌یابند؛ سوره منافقون، آیه: ۳.</ref>. برخی [[آیات]] نیز [[هدایت]] [[بندگان]] را مانند [[گمراهی]] به [[اذن خداوند]] می‌دانند: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ}}<ref>و هیچ کس را جز به اذن خداوند یارایی نیست که ایمان آورد و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمی‌ورزند برقرار می‌دارد؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۰.</ref>، پس می‌توان به حکمی‌ عام و [[حقیقی]] رسید که بر اساس آن باید پذیرفت ایمان محتاج [[اذن الهی]] است و خداوند به [[کافران]] [[اذن]] ایمان نمی‌دهد، چنانکه<ref>المیزان، ج ۱۰، ص ۱۲۶ - ۱۲۷.</ref> به [[رسول اکرم]] {{صل}} می‌فرماید: ای [[پیامبر]]! تو نمی‌توانی کسی را هدایت کنی، مگر [[خدا]] بخواهد: {{متن قرآن|إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}}<ref> بی‌گمان تو هر کس را که دوست داری راهنمایی نمی‌توانی کرد امّا خداوند هر کس را بخواهد راهنمایی می‌کند و او به رهیافتگان داناتر است؛ سوره قصص، آیه:۵۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
==== پاسخ ====
==== پاسخ ====
بررسی آیاتی که بر [[اختیار انسان]] [[دلالت]] دارند، نشان می‌دهد نمی‌توان بر پایه آیات یاد شده [[جبر]] را پذیرفت، بلکه باید گفت خداوند هیچ کاری را بدون [[حکمت]] انجام نمی‌دهد؛ اگر به کسی اجازه ایمان یا کفر و [[نفاق]] می‌دهد، سزاوار بوده و طبع و ختم یا [[توفیق]]، بر اساس [[مجازات]] است و ابتدایی نیست<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>.
بررسی آیاتی که بر [[اختیار انسان]] [[دلالت]] دارند، نشان می‌دهد نمی‌توان بر پایه آیات یاد شده [[جبر]] را پذیرفت، بلکه باید گفت خداوند هیچ کاری را بدون [[حکمت]] انجام نمی‌دهد؛ اگر به کسی اجازه ایمان یا کفر و [[نفاق]] می‌دهد، سزاوار بوده و طبع و ختم یا [[توفیق]]، بر اساس [[مجازات]] است و ابتدایی نیست<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>.


=== [[شبهه]] چهارم: [[جبر]] [[فلسفی]] ===
=== [[شبهه]] چهارم: [[جبر]] [[فلسفی]] ===
بر اساس قاعده {{عربی|"الشی‏ء ما لم‏ یجب‏ لم‏ یوجد‏"}}<ref>تا وجود شیء ممکن به حدّ ضرورت نرسد، تحقق نمی‌یابد؛ نهایة الحکمه، ص ۵۴.</ref> [[افعال]] [[انسان]] از آن رو که ممکن الوجودند از این قاعده مستثنا نیستند. در این صورت این شبهه پیش می‌آید که دیگر نمی‌توان آنها را اختیاری دانست، زیرا عمل اختیاری، آن است که فعل و ترکش برابر باشد نه ضروری.  
بر اساس قاعده {{عربی|"الشی‏ء ما لم‏ یجب‏ لم‏ یوجد‏"}}<ref>تا وجود شیء ممکن به حدّ ضرورت نرسد، تحقق نمی‌یابد؛ نهایة الحکمه، ص ۵۴.</ref> [[افعال]] [[انسان]] از آن رو که ممکن الوجودند از این قاعده مستثنا نیستند. در این صورت این شبهه پیش می‌آید که دیگر نمی‌توان آنها را اختیاری دانست، زیرا عمل اختیاری، آن است که فعل و ترکش برابر باشد نه ضروری.  
==== پاسخ ====
==== پاسخ ====
این شبهه مردود است، زیرا تحقق هر معلولی به اقتضای علت تامّه خود ضروری است و علت تامّه در عمل اختیاری انسان، جز با [[اراده]] او محقق نمی‌شود و این خود مستلزم [[اختیار انسان]] است<ref>معارف قرآن، ص ۳۸۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
این شبهه مردود است، زیرا تحقق هر معلولی به اقتضای علت تامّه خود ضروری است و علت تامّه در عمل اختیاری انسان، جز با [[اراده]] او محقق نمی‌شود و این خود مستلزم [[اختیار انسان]] است<ref>معارف قرآن، ص ۳۸۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


=== [[شبهه]] پنجم: [[جبر]] [[اجتماعی]] ===  
=== [[شبهه]] پنجم: [[جبر]] [[اجتماعی]] ===  
[[امیل دورکهایم]]<ref>Emile Durkheim.</ref> جامعه‌شناس معروف فرانسوی که طرفدار اصالت [[اجتماع]] است و ترکیب [[جامعه]] را [[حقیقی]] می‌داند و فرد را از نظر [[شخصیت]] [[انسانی]] به منزله ماده خام و ظرف خالی و تمام شخصیت انسانی فرد را که مبنای [[اختیار]] اوست، پرتوی از تجلی [[عقل]] و [[اراده جمعی]] می‌داند، به [[جبر]] اجتماعی [[معتقد]] است. او بر این [[باور]] است که [[امور اجتماعی]] [[انسان]] که به جنبه حیوانی و زیست‌شناسی او مربوط می‌شوند، محصول جامعه‌اند نه محصول [[فکر]] و [[اراده]] فرد. این امور که از بیرون وجود فرد و از جامعه بر فرد [[تحمیل]] می‌شوند، جبری‌اند و عمومی<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۶ - ۳۴۷، «جامعه و تاریخ».</ref>. در جبر اجتماعی فرد صد در صد محکوم جریان کلی جامعه است و عضوی است که هیچ گونه استقلالی از خود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۲۲۲.</ref>، فرد از خودش هیچ اراده و تشخیص و استقلالی نداشته باشد<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ ـ ۴۹۶؛ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۳۰۵.</ref>
[[امیل دورکهایم]]<ref>Emile Durkheim.</ref> جامعه‌شناس معروف فرانسوی که طرفدار اصالت [[اجتماع]] است و ترکیب [[جامعه]] را [[حقیقی]] می‌داند و فرد را از نظر [[شخصیت]] [[انسانی]] به منزله ماده خام و ظرف خالی و تمام شخصیت انسانی فرد را که مبنای [[اختیار]] اوست، پرتوی از تجلی [[عقل]] و [[اراده جمعی]] می‌داند، به [[جبر]] اجتماعی [[معتقد]] است. او بر این [[باور]] است که [[امور اجتماعی]] [[انسان]] که به جنبه حیوانی و زیست‌شناسی او مربوط می‌شوند، محصول جامعه‌اند نه محصول [[فکر]] و [[اراده]] فرد. این امور که از بیرون وجود فرد و از جامعه بر فرد [[تحمیل]] می‌شوند، جبری‌اند و عمومی<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۶ - ۳۴۷، «جامعه و تاریخ».</ref>. در جبر اجتماعی فرد صد در صد محکوم جریان کلی جامعه است و عضوی است که هیچ گونه استقلالی از خود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۲۲۲.</ref>، فرد از خودش هیچ اراده و تشخیص و استقلالی نداشته باشد<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ ـ ۴۹۶؛ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۳۰۵.</ref>
==== پاسخ ====
==== پاسخ ====
ریشه توهم جبر افراد در برابر جامعه و محیط این است که پنداشته شده لازمه ترکیب حقیقی، ادغام اجزا در یکدیگر و حل شدن [[کثرت]] آنها در [[وحدت]] کل و پدید آمدن حقیقتی تازه است و [[گمان]] کرده‌اند [[پذیرفتن]] ترکیب حقیقی جامعه با شخصیت و [[استقلال]] فرد جمع نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref> اما این مطلب درست نیست، زیرا
ریشه توهم جبر افراد در برابر جامعه و محیط این است که پنداشته شده لازمه ترکیب حقیقی، ادغام اجزا در یکدیگر و حل شدن [[کثرت]] آنها در [[وحدت]] کل و پدید آمدن حقیقتی تازه است و [[گمان]] کرده‌اند [[پذیرفتن]] ترکیب حقیقی جامعه با شخصیت و [[استقلال]] فرد جمع نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref> اما این مطلب درست نیست، زیرا
# اولاً، جامعه حقیقتی اعتباری دارد و ترکیب آن ترکیب اعتباری است نه حقیقی، از این رو، قانونی نیز به عنوان [[قانون]] مستقل برای یک جامعه نمی‌توان در نظر گرفت<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۲۸، ۱۴۴.</ref>؛  
# اولاً، جامعه حقیقتی اعتباری دارد و ترکیب آن ترکیب اعتباری است نه حقیقی، از این رو، قانونی نیز به عنوان [[قانون]] مستقل برای یک جامعه نمی‌توان در نظر گرفت<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۲۸، ۱۴۴.</ref>؛  
# ثانیاً، بر فرض قبول حقیقی بودن ترکیب جامعه، از نظر [[فلسفی]]، همه ترکیب‌های حقیقی به یک نحوه نیستند و هر اندازه ترکیب در سطح بالاتری قرار می‌گیرد، اجزاء نسبت به کل، [[استقلال]] نسبی بیشتری می‌یابند و نوعی [[کثرت]] در عین [[وحدت]] و وحدت در عین کثرت پدید می‌آید<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۹، «جامعه و تاریخ».</ref>.  
# ثانیاً، بر فرض قبول حقیقی بودن ترکیب جامعه، از نظر [[فلسفی]]، همه ترکیب‌های حقیقی به یک نحوه نیستند و هر اندازه ترکیب در سطح بالاتری قرار می‌گیرد، اجزاء نسبت به کل، [[استقلال]] نسبی بیشتری می‌یابند و نوعی [[کثرت]] در عین [[وحدت]] و وحدت در عین کثرت پدید می‌آید<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۹، «جامعه و تاریخ».</ref>.  
# ثالثاً، تأثیر این [[جامعه]] که بر طبق فرض [[حقیقی]] و دارای [[احکام]] و [[قوانین]] [[واقعی]] است، جبری و اجتناب ناپذیر نیست و [[حفظ]] [[سلامت]] [[اخلاقی]] در [[محیط فاسد]] و [[آلوده]] نیز ممکن است<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۲ - ۳۹۳.</ref>. [[قرآن کریم]] در ماجرای [[قوم لوط]] اشاره دارد که [[لوط]] [[نبی]] {{ع}} از جامعه خود اثر نپذیرفت: {{متن قرآن|وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ}}<ref> و به لوط داوری و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید می‌کردند رهاندیم که آنان گروه بدی نافرمانبردار بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
# ثالثاً، تأثیر این [[جامعه]] که بر طبق فرض [[حقیقی]] و دارای [[احکام]] و [[قوانین]] [[واقعی]] است، جبری و اجتناب ناپذیر نیست و [[حفظ]] [[سلامت]] [[اخلاقی]] در [[محیط فاسد]] و [[آلوده]] نیز ممکن است<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۲ - ۳۹۳.</ref>. [[قرآن کریم]] در ماجرای [[قوم لوط]] اشاره دارد که [[لوط]] [[نبی]] {{ع}} از جامعه خود اثر نپذیرفت: {{متن قرآن|وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ}}<ref> و به لوط داوری و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید می‌کردند رهاندیم که آنان گروه بدی نافرمانبردار بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


=== [[شبهه]] ششم: [[جبر]] [[تاریخی]] ===
=== [[شبهه]] ششم: [[جبر]] [[تاریخی]] ===
برخی [[فیلسوفان]] معتقدند [[تاریخ]]، واقعیتی دارد، با احکامی‌ ویژه و مردمی‌ که در مقطعی تاریخی [[زندگی]] می‌کنند، محکوم به این احکام‌اند. در نظر این فیلسوفان، [[تاریخ]] کشتارگاه اراده‌های فردی انسان‌هاست<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۷ - ۱۵۸؛ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۸۱ - ۳۸۳ «جامعه و تاریخ»؛ ج ۲۱، ص ۴۲۸، «اسلام و نیازهای زمان».</ref>. جبر تاریخ یعنی: “ضرورتی که لازمه شرایط تاریخی است” و این همان پیاده شدن [[قانون]] علیّت در تاریخ و سرگذشت [[بشر]] است<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۹۹.</ref>. تلقی افراد از [[جبر]] تاریخ از دو نظر مختلف است: الف) یکی از این نظر که علل [[حاکم]] بر تاریخ چیست؟ کسی که علت حاکم بر تاریخ را فقط مادیات می‌داند، جبر تاریخ را هم فقط جبر مادی می‌داند؛ ولی اگر [[معتقد]] شدیم عوامل حاکم بر تاریخ، منحصر به جنبه‌های مادی و بالخصوص [[اقتصادی]] زندگی[[بشر]] نیست و جنبه‌های [[معنوی]] ـ معنوی در مقابل مادی ـ و عوامل دیگری هم در گردش تاریخ نقش دارند، باز هم قائل به جبر تاریخ هستیم. ولی [این جبر] منحصر به جبر مادی نیست. بنابراین ما جبر تاریخ را [[نفی]] و [[انکار]] نمی‌کنیم. ولی اگر “جبر تاریخ” به مفهوم جبر مادی اقتصادی تاریخ و خلاصه “جبر اقتصادی” باشد، قابل مناقشه است؛ [[ب]]) دیگر اینکه معنای جبر تاریخ این است که تا علل تاریخی هستند، معلولات تاریخی هم جبراً وجود دارند؛ علل تاریخی که از میان رفت، معلولات تاریخی هم جبراً از میان می‌روند. ولی خود علل تاریخی چه وضعی دارد؟ آیا علل تاریخی همیشه متغیر است یا علل تاریخی [[ثابت]] هم داریم؟ اگر ما یک سلسله علل تاریخی[[ثابت]] ـ ناشی از [[سرشت انسان]] ـ داشته باشیم؛ قائل به [[سرشت]] برای [[انسان]] بشویم و این سرشت را ثابت بدانیم و طبعاً این سرشت ثابت، تأثیری در [[سرنوشت انسان]] داشته باشد، در این صورت جبر تاریخ [[ثبات]] را ایجاب می‌کند، نه [[تغییر]] را، یعنی اینکه باز ما [[خیال]] کنیم، لازمه [[جبر]] [[تاریخ]] حتماً تغییر است. چنین نیست؛ معنای جبر تاریخ همان [[قانون علیت]] است. معلول تا علتش باقی است، باقی است؛ علتش که معدوم شد، قطعاً معدوم می‌شود<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۶؛ [[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
برخی [[فیلسوفان]] معتقدند [[تاریخ]]، واقعیتی دارد، با احکامی‌ ویژه و مردمی‌ که در مقطعی تاریخی [[زندگی]] می‌کنند، محکوم به این احکام‌اند. در نظر این فیلسوفان، [[تاریخ]] کشتارگاه اراده‌های فردی انسان‌هاست<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۷ - ۱۵۸؛ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۸۱ - ۳۸۳ «جامعه و تاریخ»؛ ج ۲۱، ص ۴۲۸، «اسلام و نیازهای زمان».</ref>. جبر تاریخ یعنی: “ضرورتی که لازمه شرایط تاریخی است” و این همان پیاده شدن [[قانون]] علیّت در تاریخ و سرگذشت [[بشر]] است<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۹۹.</ref>. تلقی افراد از [[جبر]] تاریخ از دو نظر مختلف است: الف) یکی از این نظر که علل [[حاکم]] بر تاریخ چیست؟ کسی که علت حاکم بر تاریخ را فقط مادیات می‌داند، جبر تاریخ را هم فقط جبر مادی می‌داند؛ ولی اگر [[معتقد]] شدیم عوامل حاکم بر تاریخ، منحصر به جنبه‌های مادی و بالخصوص [[اقتصادی]] زندگی[[بشر]] نیست و جنبه‌های [[معنوی]] ـ معنوی در مقابل مادی ـ و عوامل دیگری هم در گردش تاریخ نقش دارند، باز هم قائل به جبر تاریخ هستیم. ولی [این جبر] منحصر به جبر مادی نیست. بنابراین ما جبر تاریخ را [[نفی]] و [[انکار]] نمی‌کنیم. ولی اگر “جبر تاریخ” به مفهوم جبر مادی اقتصادی تاریخ و خلاصه “جبر اقتصادی” باشد، قابل مناقشه است؛ [[ب]]) دیگر اینکه معنای جبر تاریخ این است که تا علل تاریخی هستند، معلولات تاریخی هم جبراً وجود دارند؛ علل تاریخی که از میان رفت، معلولات تاریخی هم جبراً از میان می‌روند. ولی خود علل تاریخی چه وضعی دارد؟ آیا علل تاریخی همیشه متغیر است یا علل تاریخی [[ثابت]] هم داریم؟ اگر ما یک سلسله علل تاریخی[[ثابت]] ـ ناشی از [[سرشت انسان]] ـ داشته باشیم؛ قائل به [[سرشت]] برای [[انسان]] بشویم و این سرشت را ثابت بدانیم و طبعاً این سرشت ثابت، تأثیری در [[سرنوشت انسان]] داشته باشد، در این صورت جبر تاریخ [[ثبات]] را ایجاب می‌کند، نه [[تغییر]] را، یعنی اینکه باز ما [[خیال]] کنیم، لازمه [[جبر]] [[تاریخ]] حتماً تغییر است. چنین نیست؛ معنای جبر تاریخ همان [[قانون علیت]] است. معلول تا علتش باقی است، باقی است؛ علتش که معدوم شد، قطعاً معدوم می‌شود<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۶؛ [[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
   
   
==== پاسخ ====
==== پاسخ ====
خط ۱۴۷: خط ۱۴۸:


=== شبهه هفتم: جبر طبیعی ===
=== شبهه هفتم: جبر طبیعی ===
بنابر قانون وراثت، دست کم دسته‌ای از صفات نسل‌های گذشته به نسل‌های بعدی می‌رسند. بر اساس برخی روایات نیز لقمه حرام بر نطفه اثر می‌گذارد<ref>الکافی، ج ۵، ص ۱۲۵؛ نورالثقلین، ج ۳، ص ۱۸۲ - ۱۸۴.</ref> برخی برپایه این قضایا پنداشته‌اند قوانین طبیعی ایجاب می‌کنند کاری خاص از انسان سر بزند و وی نیز توان مقابله ندارد. جبر در [[خلقت]] و طبیعت معنایش این است، [[دنیایی]] که در آن هستیم، یک سلسله [[قوانین]] [[قطعی]]، ضروری و غیرقابل تخلّف دارد و [[هرج و مرج]] نیست<ref>خاتمیت، ص۹۱.</ref>. به عبارت دیگر جبر در طبیعت به این معنی است که هر حادثه طبیعی بستگی دارد به یک رشته علل خاص که با وجود آن علل، وجود آن حادثه [[تخلف]] ناپذیر است و با عدم آن علل و یا [[جانشین]] شدن یک سلسله علل دیگر به جای آن و وجود این معلول ممتنع است<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۲۱.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ – ۴۹۶؛ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۳۰۸.</ref>
بنابر قانون وراثت، دست کم دسته‌ای از صفات نسل‌های گذشته به نسل‌های بعدی می‌رسند. بر اساس برخی روایات نیز لقمه حرام بر نطفه اثر می‌گذارد<ref>الکافی، ج ۵، ص ۱۲۵؛ نورالثقلین، ج ۳، ص ۱۸۲ - ۱۸۴.</ref> برخی برپایه این قضایا پنداشته‌اند قوانین طبیعی ایجاب می‌کنند کاری خاص از انسان سر بزند و وی نیز توان مقابله ندارد. جبر در [[خلقت]] و طبیعت معنایش این است، [[دنیایی]] که در آن هستیم، یک سلسله [[قوانین]] [[قطعی]]، ضروری و غیرقابل تخلّف دارد و [[هرج و مرج]] نیست<ref>خاتمیت، ص۹۱.</ref>. به عبارت دیگر جبر در طبیعت به این معنی است که هر حادثه طبیعی بستگی دارد به یک رشته علل خاص که با وجود آن علل، وجود آن حادثه [[تخلف]] ناپذیر است و با عدم آن علل و یا [[جانشین]] شدن یک سلسله علل دیگر به جای آن و وجود این معلول ممتنع است<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۲۱.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ – ۴۹۶؛ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۳۰۸.</ref>
   
   
==== پاسخ ====
==== پاسخ ====
این شبهه نیز مردود است. بر فرض که این عوامل تأثیر قطعی و همیشگی داشته باشند، تنها به عنوان یکی از اجزای علت تامۀ تحققِ فعلِ آدمی‌ مقبول‌اند<ref>کلام اسلامی، ش ۱۷، ص ۱۰ - ۱۱، «علم و اختیار انسان یا انسان و طبیعیات».</ref> و انسان می‌تواند برخلاف مقتضای این عوامل، رفتار دیگری در پیش گیرد. [[حضرت یوسف]] {{ع}} به رغم فراهم بودن شرایط و زمینه‌های طبیعی، فیزیکی، محیطی و روانی برای عمل نامشروع، با اختیار از آن روی برتافت<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۰ - ۳۹۱.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
این شبهه نیز مردود است. بر فرض که این عوامل تأثیر قطعی و همیشگی داشته باشند، تنها به عنوان یکی از اجزای علت تامۀ تحققِ فعلِ آدمی‌ مقبول‌اند<ref>کلام اسلامی، ش ۱۷، ص ۱۰ - ۱۱، «علم و اختیار انسان یا انسان و طبیعیات».</ref> و انسان می‌تواند برخلاف مقتضای این عوامل، رفتار دیگری در پیش گیرد. [[حضرت یوسف]] {{ع}} به رغم فراهم بودن شرایط و زمینه‌های طبیعی، فیزیکی، محیطی و روانی برای عمل نامشروع، با اختیار از آن روی برتافت<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۰ - ۳۹۱.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


== اختیار در سایر موجودات ==
== اختیار در سایر موجودات ==
از برخی آیات استفاده می‌شود جن همانند انسان دارای شعور و اختیار است و از همین رو به او وعده پاداش و کیفر و بهشت و جهنم داده شده است: {{متن قرآن|وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ}}<ref>و اگر می‌خواستیم رهنمود هر کس را به او (به اجبار) ارزانی می‌داشتیم اما همه را مختار آفریدیم که راه خیر یا شرّ را برگزینند و این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد؛ سوره سجده، آیه: ۱۳.</ref>. ابلیس نیز در قرآن موجودی مختار است که پس از فرمان سجده بر [[حضرت آدم]] {{ع}} گفت: من از او برترم: {{متن قرآن|قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ}}<ref>خداوند فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای؛ سوره اعراف، آیه: ۱۲.</ref>، زیرا اگر از خود اختیاری نداشت باید می‌گفت من مجبورم نافرمانی کنم. حیوانات نیز برخلاف نظر مشهور که آنها را مانند گیاهان می‌داند، از نعمت اختیار برخوردارند و گاه کارهایی را که موجب آسیب رسیدن به آنهاست ترک می‌کنند، اگرچه اختیار موجود در آنها ضعیف‌تر از اختیار انسان است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۸۱.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>
از برخی آیات استفاده می‌شود جن همانند انسان دارای شعور و اختیار است و از همین رو به او وعده پاداش و کیفر و بهشت و جهنم داده شده است: {{متن قرآن|وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ}}<ref>و اگر می‌خواستیم رهنمود هر کس را به او (به اجبار) ارزانی می‌داشتیم اما همه را مختار آفریدیم که راه خیر یا شرّ را برگزینند و این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد؛ سوره سجده، آیه: ۱۳.</ref>. ابلیس نیز در قرآن موجودی مختار است که پس از فرمان سجده بر [[حضرت آدم]] {{ع}} گفت: من از او برترم: {{متن قرآن|قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ}}<ref>خداوند فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای؛ سوره اعراف، آیه: ۱۲.</ref>، زیرا اگر از خود اختیاری نداشت باید می‌گفت من مجبورم نافرمانی کنم. حیوانات نیز برخلاف نظر مشهور که آنها را مانند گیاهان می‌داند، از نعمت اختیار برخوردارند و گاه کارهایی را که موجب آسیب رسیدن به آنهاست ترک می‌کنند، اگرچه اختیار موجود در آنها ضعیف‌تر از اختیار انسان است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۸۱.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۲٬۹۹۷

ویرایش