ناکثین در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخهها
←جهاد با ناکثین
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
در کتاب [[اصول کافی]] در باب {{عربی|مَا يُفْصَلُ بِهِ بَيْنَ دَعْوَى الْمُحِقِ وَ الْمُبْطِلِ فِي أَمْرِ الْإِمَامَةِ}} «چیزی که با آن بین مدعی سزاوار و مدعی [[باطل]] در امر [[امامت]] جدایی میاندازد»؛ اولین [[روایت]] درباره طلحه و زبیر است. آنان قبل از درگیری جنگ جمل، مردی از [[عبدالقیس]] را به نام خِداش نزد حضرت میفرستند و حضرت را به ساحر و کاهنبودن متهم میکنند و توصیههایی به این مرد در تنقیص [[امام]] میکنند. بخشی از آن مطالب همراه با پاسخ امام بیان میشود. آنان [[پیام]] دادند: آیا نمیدانی دو [[برادر دینی]] تو و دو [[فرزندان]] عمهات در [[خویشاوندی]] با تو در [[قطع رحم]] [[محاجه]] میکنند و به تو میگویند: ما مردم را رها کردیم و با خویشاوندانِ خود درباره تو (به خاطرت) از زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رحلت کرد، [[مخالفت]] کردیم. وقتی به کمترین امکانات رسیدی، [[حرمت]] ما را ضایع کردی و [[امید]] ما را قطع نمودی. درحالیکه عمل ما را دربارۀ خودت، دیدی و توان ما را بر دوری از تو و بزرگی [[شهرها]] را که در آن نیستی (و بر آن [[تسلط]] نداری)... . | در کتاب [[اصول کافی]] در باب {{عربی|مَا يُفْصَلُ بِهِ بَيْنَ دَعْوَى الْمُحِقِ وَ الْمُبْطِلِ فِي أَمْرِ الْإِمَامَةِ}} «چیزی که با آن بین مدعی سزاوار و مدعی [[باطل]] در امر [[امامت]] جدایی میاندازد»؛ اولین [[روایت]] درباره طلحه و زبیر است. آنان قبل از درگیری جنگ جمل، مردی از [[عبدالقیس]] را به نام خِداش نزد حضرت میفرستند و حضرت را به ساحر و کاهنبودن متهم میکنند و توصیههایی به این مرد در تنقیص [[امام]] میکنند. بخشی از آن مطالب همراه با پاسخ امام بیان میشود. آنان [[پیام]] دادند: آیا نمیدانی دو [[برادر دینی]] تو و دو [[فرزندان]] عمهات در [[خویشاوندی]] با تو در [[قطع رحم]] [[محاجه]] میکنند و به تو میگویند: ما مردم را رها کردیم و با خویشاوندانِ خود درباره تو (به خاطرت) از زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رحلت کرد، [[مخالفت]] کردیم. وقتی به کمترین امکانات رسیدی، [[حرمت]] ما را ضایع کردی و [[امید]] ما را قطع نمودی. درحالیکه عمل ما را دربارۀ خودت، دیدی و توان ما را بر دوری از تو و بزرگی [[شهرها]] را که در آن نیستی (و بر آن [[تسلط]] نداری)... . | ||
حضرت به خِداش پیامی داد که در جواب رجزهای [[طلحه]] و [[زبیر]] به آنان برساند که ملاک برخورد مردان [[الهی]] را با افراد، نشان میدهد. حضرت فرمود: به آن دو بگو: کافی است منطق شما که دلیلی بر ضد شما باشد، ولی [[خداوند]] گروه [[ستمگران]] را [[هدایت]] نمیکند. شما دو نفر تصور کردهاید [[برادران دینی]] من هستید و [[فرزندان]] عمۀ من در | حضرت به خِداش پیامی داد که در جواب رجزهای [[طلحه]] و [[زبیر]] به آنان برساند که ملاک برخورد مردان [[الهی]] را با افراد، نشان میدهد. حضرت فرمود: به آن دو بگو: کافی است منطق شما که دلیلی بر ضد شما باشد، ولی [[خداوند]] گروه [[ستمگران]] را [[هدایت]] نمیکند. شما دو نفر تصور کردهاید [[برادران دینی]] من هستید و [[فرزندان]] عمۀ من در نسب. من منکر نسب نیستم؛ گرچه نسب قطع میشود، جز آنچه [[خدا]] با [[اسلام]] وصل کند. اما سخن شما که برادران دینی من هستید؛ اگر شما (در گذشته) [[راستگو]] بودید، اکنون از [[کتاب خدا]] جدا شدید و با [[فرمان]] آن مخالفت کردید دربارۀ [[برادر دینی]] خود؛ در غیر این صورت شما [[دروغ]] گفته و [[افترا]] بستهاید در این ادعا که برادر دینی من هستید. | ||
اما جدایی شما از [[مردم]] از آغاز درگذشت محمد{{صل}}؛ اگر به [[حق]] از آنان جدا شدهاید، شما اکنون آن (کار) حق را نقض کردهاید با جداشدن اخیرتان از من و اگر در گذشته، به [[باطل]] از اقوام خود جدا شده بودید، پس [[گناه]] این کار بر عهده شماست افزون بر کار جدید و نوی که انجام دادهاید؛ با اینکه جداشدن شما از مردم نبود جز برای رسیدن به [[دنیایی]] که تصور میکردید و این سخن خود شماست. این سخن که امید مرا قطع کردهاید، به [[حمد الهی]] در [[دین]] من عیبی وارد نمیکند؛ اما آنچه مرا از | اما جدایی شما از [[مردم]] از آغاز درگذشت محمد{{صل}}؛ اگر به [[حق]] از آنان جدا شدهاید، شما اکنون آن (کار) حق را نقض کردهاید با جداشدن اخیرتان از من و اگر در گذشته، به [[باطل]] از اقوام خود جدا شده بودید، پس [[گناه]] این کار بر عهده شماست افزون بر کار جدید و نوی که انجام دادهاید؛ با اینکه جداشدن شما از مردم نبود جز برای رسیدن به [[دنیایی]] که تصور میکردید و این سخن خود شماست. این سخن که امید مرا قطع کردهاید، به [[حمد الهی]] در [[دین]] من عیبی وارد نمیکند؛ اما آنچه مرا از صله شما بازداشت، بازگشت شما از حق بود و تلاش شما برای دورکردن حق از گردنهایتان، همانگونه که مرکب بازایستاده لجامش را بیرون میآورند و «[[الله]]» خدای من است. بههیچوجه به او [[شرک]] نمیورزم؛ پس نگویید از چیزی که دارای نفع کم است و قابل دفع نیست که در این صورت، افزون بر نام شرک شایسته عنوان [[نفاق]] خواهید شد... . | ||
این مرد یعنی خِداش جذب [[امام علی]]{{ع}} میشود و در همین خبر آمده، | این مرد یعنی خِداش جذب [[امام علی]]{{ع}} میشود و در همین خبر آمده، خداش در جمل همراه حضرت بود تا کشته شد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۵.</ref>. در این خبر علت جدایی [[طلحه]] و [[زبیر]] از امیرالمؤمنین علی{{ع}} و پاسخ منطقی حضرت بیان شده است. آنان علی{{ع}} را برای دنیای خود میخواستند و علی{{ع}} به جهت [[آخرت]] و [[فرمان الهی]] از دادن موقعیت و[مقام به آنان پرهیز کرد. این خبر تبیین روشنی است برای کسانی که بعد از مدتی از [[مسیر حق]] [[منحرف]] میشدند و ادعای سابقه [[اسلامی]] و انقلابیبودن میکردند و دنبال [[سهمخواهی]] هستند. | ||
خبر دیگری درباره طلحه و زبیر از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که میفرماید: به جهت ترک [[عمل به قرآن]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}}، [[فرزندان]] این دو از رسیدن به [[حکومت]] برای همیشه [[محروم]] هستند. حضرت میفرماید: حکومت به [[خاندان]] [[ابوبکر]]، عمر، بنیامیه و فرزندان طلحه و زبیر هیچوقت باز نمیگردد؛ زیرا آنان [[قرآن]] را کنار نهادند و سنت پیامبر{{صل}} را [[باطل]] و [[احکام الهی]] را ترک کردند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۰۰.</ref>. | خبر دیگری درباره طلحه و زبیر از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که میفرماید: به جهت ترک [[عمل به قرآن]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}}، [[فرزندان]] این دو از رسیدن به [[حکومت]] برای همیشه [[محروم]] هستند. حضرت میفرماید: حکومت به [[خاندان]] [[ابوبکر]]، عمر، بنیامیه و فرزندان طلحه و زبیر هیچوقت باز نمیگردد؛ زیرا آنان [[قرآن]] را کنار نهادند و سنت پیامبر{{صل}} را [[باطل]] و [[احکام الهی]] را ترک کردند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۰۰.</ref>. | ||
[[جنگ]] با [[ناکثین]] یا [[اصحاب جمل]] در | [[جنگ]] با [[ناکثین]] یا [[اصحاب جمل]] در سال ۳۶ هجری در [[بصره]] رخ داد. مدتی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای ساماندهی اوضاع بصره در آنجا ماند. در [[روز]] جمعهای مریض شد. از فرزندش [[امام حسن]]{{ع}} خواست به جای وی [[نماز جمعه]] را اقامه کند<ref>شیخ طوسی، الأمالی، ص۱۰۴.</ref>. پس از آن امیرالمؤمنین{{ع}} [[عبدالله بن عباس]] را به [[استانداری بصره]] گمارد و به [[کوفه]] [[هجرت]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۶؛ رضیالدین علی حلی، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیه، ص۵۴.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۴۰.</ref> | ||
==اخبار مربوط به جنگ جمل== | ==اخبار مربوط به جنگ جمل== |