پرش به محتوا

زهد: تفاوت میان نسخه‌ها

۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ نوامبر ۲۰۱۹
خط ۴۸: خط ۴۸:
===زهد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} ‌===
===زهد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} ‌===
*[[رسول الله]]{{صل}} با مظاهر [[دنیوی]] [[رفتاری]] بسیار زاهدانه داشت. آن بزرگوار، زاهدترین [[مردم]]<ref>ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۸۹؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۳۹؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۹۸ و المستدرک، ج ۴، ص ۳۲۶.</ref> و بلکه زاهدترین [[انبیا]] بود<ref>مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۵ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۲۵.</ref>؛ هرگز به [[دنیا]] و مظاهر آن [[دل]] نسپرد<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۶، ص ۵۳۱ و المحقق اردبیلی، زبدة البیان، ص ۴۰۷.</ref> و [[اسیر]] اوهام [[پست]] آن نشد. هرگز چیزی برای فردایش [[ذخیره]] نمی‌کرد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۰؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۳۴؛ الشمائل المحمدیه، ص ۲۰۱؛. فتح الباری، ج ۱، ص، ۲۲۷ وصحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۲۱۷.</ref> و با اینکه از انتهای [[یمن]] تا جنگل‌های عمان و تمامی [[حجاز]] تا اطراف [[عراق]] را مالک بود<ref>اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.</ref>؛ اما هنگام [[وفات]]، [[دینار]] و درهم و کنیزی و گوسفند و شتری به جا ننهاد و وقتی [[وفات]] کرد، زره‌اش در گرو یکی از [[یهودیان]] [[مدینه]] در قبال بیست یا سی صاع گندم برای نفقه اهل بیتش بود<ref>حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۴۴ و مکارم الاخلاق، ص ۲۵ و با اختلاف در: دلائل النبوه، ج ۷، ص ۲۷۳ و قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.</ref>. پیوسته می‌فرمود: {{متن حدیث| اللَّهُمَ‌ أَحْيِنِي‌ مِسْكِيناً وَ أَمِتْنِي مِسْكِيناً وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَةِ الْمَسَاكِينِ!}}<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۵۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۷، ص ۷۷؛ نهج الفصاحه، ص ۲۴۹؛ جامع الأخبار، ص ۱۱۱؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۴ و ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۳۹.</ref> [[نقل]] شده که [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده است: "فرشته‌ای بر من نازل شد و گفت: " ای [[محمد]]{{صل}} همانا پروردگارت به تو [[سلام]] رساند و فرمود: " اگر بخواهی بطحاء [[مکه]] را برای تو طلا می‌کنم ". سپس آن [[حضرت]] فرمود: پس سر را به [[آسمان]] بلند کرد[م] و گفت[م]: پروردگارا! روزی سیرم نگه دار تا تو را بستایم و روزی گرسنه که از تو درخواست کنم"<ref>الکافی، ج ۸، ص ۱۳۱ ؛ امالی طوسی، ص۶۹۳؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۲.</ref>.
*[[رسول الله]]{{صل}} با مظاهر [[دنیوی]] [[رفتاری]] بسیار زاهدانه داشت. آن بزرگوار، زاهدترین [[مردم]]<ref>ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۸۹؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۳۹؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۹۸ و المستدرک، ج ۴، ص ۳۲۶.</ref> و بلکه زاهدترین [[انبیا]] بود<ref>مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۵ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۲۵.</ref>؛ هرگز به [[دنیا]] و مظاهر آن [[دل]] نسپرد<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۶، ص ۵۳۱ و المحقق اردبیلی، زبدة البیان، ص ۴۰۷.</ref> و [[اسیر]] اوهام [[پست]] آن نشد. هرگز چیزی برای فردایش [[ذخیره]] نمی‌کرد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۰؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۳۴؛ الشمائل المحمدیه، ص ۲۰۱؛. فتح الباری، ج ۱، ص، ۲۲۷ وصحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۲۱۷.</ref> و با اینکه از انتهای [[یمن]] تا جنگل‌های عمان و تمامی [[حجاز]] تا اطراف [[عراق]] را مالک بود<ref>اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.</ref>؛ اما هنگام [[وفات]]، [[دینار]] و درهم و کنیزی و گوسفند و شتری به جا ننهاد و وقتی [[وفات]] کرد، زره‌اش در گرو یکی از [[یهودیان]] [[مدینه]] در قبال بیست یا سی صاع گندم برای نفقه اهل بیتش بود<ref>حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۴۴ و مکارم الاخلاق، ص ۲۵ و با اختلاف در: دلائل النبوه، ج ۷، ص ۲۷۳ و قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.</ref>. پیوسته می‌فرمود: {{متن حدیث| اللَّهُمَ‌ أَحْيِنِي‌ مِسْكِيناً وَ أَمِتْنِي مِسْكِيناً وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَةِ الْمَسَاكِينِ!}}<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۵۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۷، ص ۷۷؛ نهج الفصاحه، ص ۲۴۹؛ جامع الأخبار، ص ۱۱۱؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۴ و ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۳۹.</ref> [[نقل]] شده که [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده است: "فرشته‌ای بر من نازل شد و گفت: " ای [[محمد]]{{صل}} همانا پروردگارت به تو [[سلام]] رساند و فرمود: " اگر بخواهی بطحاء [[مکه]] را برای تو طلا می‌کنم ". سپس آن [[حضرت]] فرمود: پس سر را به [[آسمان]] بلند کرد[م] و گفت[م]: پروردگارا! روزی سیرم نگه دار تا تو را بستایم و روزی گرسنه که از تو درخواست کنم"<ref>الکافی، ج ۸، ص ۱۳۱ ؛ امالی طوسی، ص۶۹۳؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۲.</ref>.
در روایتی دیگر از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} روزی دید که بزغاله‌ای مرده در زباله‌دانی افتاده است، در حالی که گوشش را بریده بودند. آن [[حضرت]] با دیدن آن به اصحابش فرمود: "این، چند می‌ارزد؟"‌ گفتند: "شاید اگر زنده بود، بیش از درهمی نمی‌ارزید"؛ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "سوگند‌تر به آنکه جانم در دست اوست، [[دنیا]] نزد [[خداوند]] از این بزغاله نزد اهلش بی‌ارزش‌تر است"<ref>الکافی، ج ۲، ص ۱۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷، ص ۵۵؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۳۶۵؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۱۰ – ۲۱۱ و البیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۱۳۹.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۳.</ref>.
*در روایتی دیگر از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} روزی دید که بزغاله‌ای مرده در زباله‌دانی افتاده است، در حالی که گوشش را بریده بودند. آن [[حضرت]] با دیدن آن به اصحابش فرمود: "این، چند می‌ارزد؟"‌ گفتند: "شاید اگر زنده بود، بیش از درهمی نمی‌ارزید"؛ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "سوگند‌تر به آنکه جانم در دست اوست، [[دنیا]] نزد [[خداوند]] از این بزغاله نزد اهلش بی‌ارزش‌تر است"<ref>الکافی، ج ۲، ص ۱۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷، ص ۵۵؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۳۶۵؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۱۰ – ۲۱۱ و البیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۱۳۹.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۳.</ref>.
*[[رسول خدا]]{{صل}} [[اصحاب]] و [[یاران]] خویش را نیز به زهد و [[دل]] کندن از [[دنیا]] سفارش می‌کرد تا خود را از فروختن به [[دنیا]] و صرف [[نفوس]] در شهواتش سالم بدارند<ref>اعلام النبوة، ص ۲۱۹.</ref>؛ چرا که [[معتقد]] بود، فقط با بی‌توجهی به [[دنیا]] می‌توان به [[آخرت]] دست یافت و می‌فرمود: "به [[آخرت]] دست نمی‌یابید، مگر با [[ترک دنیا]] و [[دل]] کندن از آن. به شما سفارش می‌کنم که [[دوست]] بدارید آن چه را [[خدا]] [[دوست]] می‌دارد و [[دشمن]] بدارید آن چه را [[خدا]] [[دشمن]] می‌دارد"<ref>مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۴.</ref>. همچنین [[دعوت]] به زهد از مطالبات آن [[حضرت]] از فرستادگان خود بود، آن گاه که آنها را برای [[تبلیغ]] می‌فرستاد. [[نقل]] شده است، زمانی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} معاذ بن جبل را به [[یمن]] می‌فرستاد، به او سفارش فرمود که "[[مردم]] [[یمن]] را به زهد در [[دنیا]] و رغبت به [[آخرت]] و پرداختن به [[محاسبه]] [[نفس]] [[دعوت]] کن"<ref>مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۵۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۳.</ref>.
*[[رسول خدا]]{{صل}} [[اصحاب]] و [[یاران]] خویش را نیز به زهد و [[دل]] کندن از [[دنیا]] سفارش می‌کرد تا خود را از فروختن به [[دنیا]] و صرف [[نفوس]] در شهواتش سالم بدارند<ref>اعلام النبوة، ص ۲۱۹.</ref>؛ چرا که [[معتقد]] بود، فقط با بی‌توجهی به [[دنیا]] می‌توان به [[آخرت]] دست یافت و می‌فرمود: "به [[آخرت]] دست نمی‌یابید، مگر با [[ترک دنیا]] و [[دل]] کندن از آن. به شما سفارش می‌کنم که [[دوست]] بدارید آن چه را [[خدا]] [[دوست]] می‌دارد و [[دشمن]] بدارید آن چه را [[خدا]] [[دشمن]] می‌دارد"<ref>مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۴.</ref>. همچنین [[دعوت]] به زهد از مطالبات آن [[حضرت]] از فرستادگان خود بود، آن گاه که آنها را برای [[تبلیغ]] می‌فرستاد. [[نقل]] شده است، زمانی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} معاذ بن جبل را به [[یمن]] می‌فرستاد، به او سفارش فرمود که "[[مردم]] [[یمن]] را به زهد در [[دنیا]] و رغبت به [[آخرت]] و پرداختن به [[محاسبه]] [[نفس]] [[دعوت]] کن"<ref>مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۵۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۳.</ref>.
*[[انس بن مالک]] [[نقل]] کرده است: "روزی نزد [[رسول خدا]]{{صل}} نشسته بودیم؛ پس آن [[حضرت]] به ما فرمود: هم اکنون، مردی از [[اهل بهشت]] نزد شما می‌آید"؛ اندکی بعد، مردی از [[انصار]] که [[آب]] وضو از ریشش می‌چکید و کفش خود را در دست چپش گرفته بود، به نزد ما وارد شد. فردای آن روز ، باز هم [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هم‌اکنون مردی از [[اهل بهشت]]، نزد شما می‌آید " و باز، همان مرد با همان وضع وارد شد. فردای آن روز نیز [[پیامبر]]{{صل}} همان سخن را فرمود و باز، به نزد ما وارد شد؛ پس چون او برخاست و رفت، [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] در پی او، روان شد و [به وی] گفت: "من با پدرم [[مشاجره]] کرده و [[سوگند]] خورده‌ام که تا سه روز، نزد او نروم؛ اگر [[صلاح]] می‌دانی، مرا در خانه خود جای ده، تا به سوگندم عمل کنم". مرد [[انصاری]] هم پذیرفت. [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] می‌گفت: "با او رفتم و دیدم خیمه‌ای دارد و یک نخل و یک بز (گوسفندی). شب که شد از خیمه‌اش خارج شد و بز خود را دوشید و خرمایی چید و آنها را نزد من نهاد و من خوردم؛ ولی او خودش بی‌شام خفت، و من شب را به [[نماز]] و [[عبادت]] گذراندم. صبح که شد، او صبحانه خورد؛ ولی من [[روزه]] داشتم و سه شب به همین گونه گذشت و او هرگاه در رختخوابش از این پهلو به آن پهلو می‌شد، ذکر [[خدای متعال]] و [[تکبیر]] می‌گفت و صبح برای [[نماز]]، بیدار می‌شد و وضوی کامل می‌گرفت و من، جز سخن خیر از او نمی‌شنیدم". چون چند شب گذشت و کار او در نظر من تقریباً ناچیز آمد، پس به او گفتم: "ای [[بنده]] [[خدا]]! میان من و پدرم، مشاجره‌ای و قهری نبوده است؛ بلکه از [[پیامبر خدا]]{{صل}}، سه بار در سه مجلس شنیدم که فرمود: "هم اکنون، مردی از [[اهل بهشت]] نزد شما می‌آید" و هر سه بار تو به نزد ما وارد شدی؛ از این رو خواستم [[رفتار]] تو را ببینم. به من بگو که تو چه عملی انجام می‌دهی که [[اهل بهشت]] شده‌ای؟"‌ آن مرد گفت: "نزد همان کسی که به تو خبر داده برو تا از عمل من به تو خبر دهد". من نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم؛ ایشان فرمود: "نزد خود او برو و بگو که [[حقیقت]] را به تو بگوید". من نزد آن مرد رفتم و گفتم: "[[پیامبر اکرم]]{{صل}} به تو امر می‌کند که در این باره به من خبر دهی"؛ آن مرد گفت: "اکنون که چنین است، می‌گویم". و سپس گفت: "اگر [[دنیا]] از آن من باشد و از من گرفته شود، ناراحت نمی‌شوم و اگر [[دنیا]] به من داده شود، از آن شادمان نمی‌شوم. شب را در حالی می‌خوابم که از هیچ کس کینه‌ای به [[دل]] ندارم، و بر نعمتی که [[خداوند]] به دیگری داده است، [[حسادت]] نمی‌ورزم".‌ [[عبدالله]] گفت: "اما من به [[خدا]] [[سوگند]]! شب‌ها را به [[عبادت]] می‌گذرانم و روزها را [[روزه]] می‌گیرم؛ ولی اگر گوسفندی به من ببخشند، خوشحال می‌شوم و اگر از دستم برود، ناراحت می‌شوم. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[خداوند]]، به تو بر ما [[برتری]] آشکاری داده است"<ref>روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۲۴، المصنّف، ج ۱۱، ص ۲۸۷ - ۲۸۸ و الدر المنثور، ج ۶، ص ۴۱۹.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۳-۳۹۴.</ref>.
*[[انس بن مالک]] [[نقل]] کرده است: "روزی نزد [[رسول خدا]]{{صل}} نشسته بودیم؛ پس آن [[حضرت]] به ما فرمود: هم اکنون، مردی از [[اهل بهشت]] نزد شما می‌آید"؛ اندکی بعد، مردی از [[انصار]] که [[آب]] وضو از ریشش می‌چکید و کفش خود را در دست چپش گرفته بود، به نزد ما وارد شد. فردای آن روز ، باز هم [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هم‌اکنون مردی از [[اهل بهشت]]، نزد شما می‌آید " و باز، همان مرد با همان وضع وارد شد. فردای آن روز نیز [[پیامبر]]{{صل}} همان سخن را فرمود و باز، به نزد ما وارد شد؛ پس چون او برخاست و رفت، [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] در پی او، روان شد و [به وی] گفت: "من با پدرم [[مشاجره]] کرده و [[سوگند]] خورده‌ام که تا سه روز، نزد او نروم؛ اگر [[صلاح]] می‌دانی، مرا در خانه خود جای ده، تا به سوگندم عمل کنم". مرد [[انصاری]] هم پذیرفت. [[عبدالله بن عمرو بن عاص]] می‌گفت: "با او رفتم و دیدم خیمه‌ای دارد و یک نخل و یک بز (گوسفندی). شب که شد از خیمه‌اش خارج شد و بز خود را دوشید و خرمایی چید و آنها را نزد من نهاد و من خوردم؛ ولی او خودش بی‌شام خفت، و من شب را به [[نماز]] و [[عبادت]] گذراندم. صبح که شد، او صبحانه خورد؛ ولی من [[روزه]] داشتم و سه شب به همین گونه گذشت و او هرگاه در رختخوابش از این پهلو به آن پهلو می‌شد، ذکر [[خدای متعال]] و [[تکبیر]] می‌گفت و صبح برای [[نماز]]، بیدار می‌شد و وضوی کامل می‌گرفت و من، جز سخن خیر از او نمی‌شنیدم". چون چند شب گذشت و کار او در نظر من تقریباً ناچیز آمد، پس به او گفتم: "ای [[بنده]] [[خدا]]! میان من و پدرم، مشاجره‌ای و قهری نبوده است؛ بلکه از [[پیامبر خدا]]{{صل}}، سه بار در سه مجلس شنیدم که فرمود: "هم اکنون، مردی از [[اهل بهشت]] نزد شما می‌آید" و هر سه بار تو به نزد ما وارد شدی؛ از این رو خواستم [[رفتار]] تو را ببینم. به من بگو که تو چه عملی انجام می‌دهی که [[اهل بهشت]] شده‌ای؟"‌ آن مرد گفت: "نزد همان کسی که به تو خبر داده برو تا از عمل من به تو خبر دهد". من نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم؛ ایشان فرمود: "نزد خود او برو و بگو که [[حقیقت]] را به تو بگوید". من نزد آن مرد رفتم و گفتم: "[[پیامبر اکرم]]{{صل}} به تو امر می‌کند که در این باره به من خبر دهی"؛ آن مرد گفت: "اکنون که چنین است، می‌گویم". و سپس گفت: "اگر [[دنیا]] از آن من باشد و از من گرفته شود، ناراحت نمی‌شوم و اگر [[دنیا]] به من داده شود، از آن شادمان نمی‌شوم. شب را در حالی می‌خوابم که از هیچ کس کینه‌ای به [[دل]] ندارم، و بر نعمتی که [[خداوند]] به دیگری داده است، [[حسادت]] نمی‌ورزم".‌ [[عبدالله]] گفت: "اما من به [[خدا]] [[سوگند]]! شب‌ها را به [[عبادت]] می‌گذرانم و روزها را [[روزه]] می‌گیرم؛ ولی اگر گوسفندی به من ببخشند، خوشحال می‌شوم و اگر از دستم برود، ناراحت می‌شوم. به [[خدا]] [[سوگند]] که [[خداوند]]، به تو بر ما [[برتری]] آشکاری داده است"<ref>روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۲۴، المصنّف، ج ۱۱، ص ۲۸۷ - ۲۸۸ و الدر المنثور، ج ۶، ص ۴۱۹.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۳-۳۹۴.</ref>.
۱۱۵٬۱۸۴

ویرایش