پرش به محتوا

امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۱۳: خط ۳۱۳:
*با شنیدن این مطلب، [[معاویه]] از جا جسته و دست بر دهان [[مبارک]] آن [[حضرت]] نهاد و گفت: "ای ابا محمد، تو [[اهل]] [[ناسزا]] نبوده و نیستی!"
*با شنیدن این مطلب، [[معاویه]] از جا جسته و دست بر دهان [[مبارک]] آن [[حضرت]] نهاد و گفت: "ای ابا محمد، تو [[اهل]] [[ناسزا]] نبوده و نیستی!"
*پس، آن [[حضرت]] برخاست و پس از تکاندن [[جامه]] از نزد آنها خارج شد؛ سپس آن [[جماعت]] نیز با [[غیظ]] و [[حزن]] و رخساری سیاه پراکنده شدند<ref>بحار الانوار، مجلسی، ج۴۴، ص۷۰ - ۸۸ (به نقل از احتجاج).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۹۲-۱۱۴.</ref>.
*پس، آن [[حضرت]] برخاست و پس از تکاندن [[جامه]] از نزد آنها خارج شد؛ سپس آن [[جماعت]] نیز با [[غیظ]] و [[حزن]] و رخساری سیاه پراکنده شدند<ref>بحار الانوار، مجلسی، ج۴۴، ص۷۰ - ۸۸ (به نقل از احتجاج).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۹۲-۱۱۴.</ref>.
==[[شهادت امام حسن مجتبی]]{{ع}} و سبب آن==
پس از ماجراهای مربوط به صلح، [[امام حسن]]{{ع}} به طرف [[مدینه]] حرکت کردند و ده سال با تمام [[ناملایمات]]، ساخته، به [[هدایت]] [[جامعه]] و [[حفظ]] [[حریم]] [[دین]] و [[مسلمین]] پرداختند، در حالی که [[زندگی]] دشواری داشتند. [[معاویة بن ابی‌سفیان]] که [[کینه]] دیرینه نسبت به این [[خاندان]] داشت و نمی‌توانست، [[محبوبیت]] [[امام حسن]]{{ع}} را میان [[مردم]] [[تحمل]] کند، مقداری زهر برای [[جعده]] فرستاد و به او [[وعده]] داد که در صورت [[مسموم]] کردن [[امام حسن]]{{ع}} او را به همسری [[یزید]] برخواهد گزید و [[صد]] هزار درهم نیز برای او فرستاد. [[جعده]] هم برای رسیدن به این [[آرزو]] [[امام حسن]]{{ع}} را [[مسموم]] کرد و [[امام]]{{ع}} به سبب این زهر، [[چهل]] روز مریض و بستری شدند و پس از آن از [[دنیا]] رفتند. سپس [[امام حسین]]{{ع}} برادرش را [[غسل]] داده، [[کفن]] کرد و در نزد جده‌اش، [[فاطمه بنت اسد]] به [[خاک]] سپردند<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>.
*به [[نقل]] دیگر، چون کار [[صلح]] میان [[امام حسن]]{{ع}} و [[معاویه]] به پایان رسید، آن [[حضرت]] به [[مدینه]] رفت و در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. اما وقتی، ده سال از [[خلافت]] [[معاویه]] [[گذشت]]، او [[تصمیم]] گرفت برای پسرش [[یزید]] از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد؛ پس در [[پنهانی]] کسی را به نزد [[جعده دختر اشعث بن قیس]] که [[همسر]] [[امام حسن]]{{ع}} بود، فرستاد تا او را به زهر دادن به [[امام]]{{ع}} وادار کند و خود، به عهده گرفت (که چون این کار را بکند) او را به همسری پسرش، [[یزید]] درآورد و [[صد]] هزار درهم [[پول]] هم برای او فرستاد که این جنایت را انجام دهد<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. و آن [[زن]] این کار را کرد و به [[امام حسن]]{{ع}} زهر داد و [[معاویه]] نیز [[پول]] را به او داد، ولی او را به همسری [[یزید]] درنیاورد. پس، مردی از [[خاندان]] [[طلحه]] او را به زنی گرفت و فرزندانی برای او آورد و هرگاه میان آن [[فرزندان]] و سایر قبائل گفت‌وگوئی پیش می‌آمد، [[قریش]] آنان را [[سرزنش]] کرده، به آنان می‌گفتند: "ای پسران آن زنی که به شوهران زهر می‌خوراند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹؛ المصنف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۳.</ref>.
*"چون [[امام حسن]]{{ع}} علائم [[رحلت]] را [[مشاهده]] کرد، [[حسین]]{{ع}} را فراخواند و فرمود: "ای [[برادر]]! هنگام جدائی من رسیده و من به خدای خود ملحق خواهم شد؛ و مرا زهر خورانیده‌اند و من خود می‌شناسم آن کس که مرا [[مسموم]] ساخته و می‌دانم از کجا این [[خیانت]] سرچشمه گرفته، و خود در پیشگاه [[خدای عزوجل]] با او به [[مخاصمه]] و [[داوری]] خواهم رفت؛ تو را بدان حقی که من بر تو دارم، [[سوگند]] می‌دهم، مبادا سخنی در این باره به زبان آری، و [[چشم به راه]] آنچه [[خدا]] درباره من پیش آورده باشی و چون من از [[دنیا]] رفتم، [[چشم]] مرا بپوشان و مرا [[غسل]] ده و [[کفن]] نما، و بر [[تابوت]] قرارم بده و به سوی [[قبر]] جدم، [[رسول خدا]]{{صل}} ببر تا دیداری با او تازه کنم؛ سپس به سوی [[قبر]] جده‌ام، [[فاطمه بنت اسد]] ([[رضی]] [[الله]] عنه) ببر و در آنجا دفنم کن.
‌*و زود است بدانی ای [[برادر]] که [[مردم]] [[گمان]] کنند شما میخواهید مرا کنار [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خاک]] بسپارید؛ پس در این مورد جمع شوند و جلوی شما را بگیرند؛ تو را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] ریخته شود". سپس درباره [[خاندان]] و [[فرزندان]] و آن‌چه از او به جای ماند، و به آن‌چه پدرش، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} هنگام جانشینی‌اش [[وصیت]] کرده بود، همه را به آن [[حضرت]]{{ع}} [[وصیت]] کرده، و [[شایستگی]] او را به [[جانشینی]] خود به [[مردم]] رساند، و [[شیعیان]] خود را به [[جانشینی]] آن [[حضرت]] [[راهنمائی]] فرمود و او را نشانه برای آنان پس از خود قرار داد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>.
*"[[امام]] [[جعفر بن محمد]]، از پدرش و او از جدش [[علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب]]{{عم}} [[نقل]] کرده است که آن [[حضرت]] فرمودند: "وقتی عمویم، [[حسن بن علی]]{{عم}} [[مسموم]] شده بود، [[حسین]]{{ع}} نزد وی رفت و او برای [[حاجت]] [[انسانی]] بیرون رفت و آمد و فرمود: "چند بار [[مسموم]] شده بودم و هیچ کدام مثل این نبود".[[حسین]]{{ع}} به او گفت: "[[برادر]]! چه کسی تو را [[مسموم]] کرد؟"
*او گفت: "منظورت از این سؤال چیست؟ اگر همان باشد که من [[گمان]] می‌برم، [[خدا]] سزایش را می‌دهد و اگر غیر او باشد، نمی‌خواهم از بی‌گناهی به سبب من بازخواست کنند". و از آن پس، سه روز بیش‌تر زنده نبود و [[وفات]] یافت.
*[[زن]] وی، [[جعده دختر اشعث بن قیس]] کندی او را [[مسموم]] کرد؛ زیرا [[معاویه]] کسی پیش او فرستاده بود که اگر برای [[قتل]] [[امام حسن|حسن]] [[حیله]] کردی کنی ، صد هزار درهم برایت می‌فرستم و تو را برای [[یزید]] به همسری می‌گیرم. بدین جهت او را [[مسموم]] کرد و چون [[امام حسن|حسن]] درگذشت، [[معاویه]] [[پول]] را فرستاد و پیغام داد که ما [[زندگی]] [[یزید]] را [[دوست]] داریم؛ اگر چنین نبود، تو را برای او به همسری می‌گرفتیم.
*[[امام حسن]]{{ع}} هنگام [[مرگ]] فرمود: "شربت وی کارگر افتاد و به آرزوی خود رسید؛ به [[خدا]] قسم، [[معاویه]] به [[وعده]] خود [[وفا]] نخواهد کرد و سخن او راست نیست".
*وقتی [[امام حسن]]{{ع}} را به [[خاک]] سپردند، [[محمد بن حنفیه]]، برادرش بر سر قبرش ایستاد و گفت: "اگر زندگیات [[عزیز]] بود، مرگت غم‌انگیز بود؛ چه نکوست [[روحی]] که در [[کفن]] تو است و چه خوب کفنی است کفنی که تن تو را پوشانیده است! و چرا چنین نباشد که تو باقی‌مانده [[هدایت]] و [[خلف]] [[اهل]] [[تقوا]] و یکی از [[اصحاب]] کسائی؛ دست‌های [[حق]] تو را از [[تقوا]] [[غذا]] داده]است[و از پستان‌های [[ایمان]]، شیر نوشیدی و در [[پناه]] [[اسلام]] [[تربیت]] یافتی و در [[زندگی]] و [[مرگ]] پاکیزهای؛ ولی جان‌های ما از [[فراق]] تو آرام ندارد؛ ای [[ابومحمد]]، خدایت [[رحمت]] کند!"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۱-۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۸؛ و نیز ر.ک: الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۳۰؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم، ج۲، ص۳۸؛ المنصف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۸۹.</ref>
*[[عبدالله بن عباس]] گوید: "من در [[مسجد]] بودم که [[معاویه]] در قصر خضرا [[تکبیر]] گفت و [[اهل]] قصر، [[تکبیر]] گفتند. پس از آن، [[اهل]] [[مسجد]] به [[پیروی]] از [[اهل]] خضرا [[تکبیر]] گفتند و [[فاخته]]، دختر [[قرظة بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف]] از [[خانه]] خود بیرون آمد و گفت: "ای [[امیرالمؤمنین]]، خدایت مسرور دارد! چه خبری رسیده که [[خرسند]] شده‌ای؟"
*او گفت: "خبر [[مرگ]] [[حسن بن علی]]"؛
*[[فاخته]] گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> و آن‌گاه گریست؛ [[معاویه]] گفت: "خوب می‌کنی [[گریه]] می‌کنی، که او [[شایسته]] بود که بر او [[گریه]] کنند". آن‌گاه [[عبیدالله بن عباس]] به [[معاویه]] گفت: "برای همین [[تکبیر]] می‌گفتی؟"
*او گفت: "بلی"؛
*عبیدالله گفت: "به [[خدا]]! [[مرگ]] او [[مرگ]] تو را به تأخیر نیندازد و [[گور]] او [[گور]] تو را نبندد؛ اگر [[مصیبت]] او را می‌بینیم، پیش از او نیز [[مصیبت]] [[سرور]] [[پیامبران]] و پیشوای [[پرهیزگاران]] و فرستاده خدای جهانیان را دیده‌ایم و بعد از او [[مصیبت]] [[سرور]] [[اوصیا]] را دیده‌ایم؛ [[خدا]] این [[مصیبت]] را جبران کند و این [[محنت]] را ببرد!"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۳.</ref>
*به [[نقل]] صاحب طبقات الکبری، "[[جعده]]، دختر [[اشعث بن قیس]] به [[حسن]]{{ع}} مایع زهرآگین نوشاند و [[امام]] از آن، به شدت [[بیمار]] شد و [[چهل]] روز چنان بود که طشتی می‌گذاردند و دیگری را برمی‌داشتند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹.</ref>.
*[[فرزند]] [[محمد بن حنفیه]] [[نقل]] کرده است: "[[حسن بن علی]]{{ع}} [[چهل]] [[شب]] [[بیمار]] بود و چون [[بیماری]] او شدت گرفت، [[بنی‌هاشم]] حاضر بودند و شب‌ها در [[خانه]] او می‌ماندند و از او دور نمی‌شدند و [[مروان بن حکم]] فرستاده‌ای پیش [[معاویه]] گسیل داشت و او را از [[سختی]] [[بیماری]] [[حسن]]{{ع}} [[آگاه]] کرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۹.</ref>. و چون لحظه [[احتضار]] [[امام حسن]]{{ع}} نزدیک شد، برادرانش در محضرش بودند؛ به آنها سفارش فرمود، در صورت امکان او را کنار [[مرقد]] [[پیامبر]]{{ع}} به [[خاک]] بسپارند. و اگر [[مانع]] شدند و [[بیم]] آن بود که به اندازه [[خون]] گرفتنی [[خون]] ریخته شود، او را در [[بقیع]]، کنار [[مرقد]] مادرش به [[خاک]] بسپارند. پس [[امام]]{{ع}} به [[حسین]]{{ع}} سفارش کرد و فرمود: "ای [[برادر]]، بر [[حذر]] باش که درباره من [[خونریزی]] نشود که [[مردم]]، شتابان به سوی [[فتنه]] گام برمی‌دارند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۰؛ تاریخ یعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۵.</ref>.
*وقتی [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[شهید]] شد، [[ابوهریره]] در [[مسجد]] به پاخاست و با صدای بلند گریست و به [[مردم]] گفت: "ای [[مردم]]، امروز [[محبوب]] [[رسول خدا]] از [[دنیا]] رفت"<ref>تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۳۰۱؛ فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروزآبادی، ج۳، ص۲۳۴.</ref>.
*[[نقل]] شده است، روزی [[مقداد بن معدی کرب]] و [[عمرو بن الأسود]] نزد [[معاویه]] رفتند؛ وی به ایشان گفت: "آیا می‌دانید [[حسن بن علی]] از [[دنیا]] رفته است؟" [[مقداد]] [[آیه استرجاع]] را بر زبان آورد؛ [[معاویه]] به او گفت: "آیا این را [[مصیبت]] می‌دانی؟" [[مقداد]] پاسخ گفت: "چرا [[مصیبت]] ندانم و حال آن‌که [[پیامبر خدا]] او را در دامن و آغوشش قرار می‌داد و می‌فرمود: "این [[فرزند]] از من است"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۲۲؛ فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروزآبادی، ج۳، ص۲۴۰؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۷، ص۱۰۵؛ فیض القدیر، مناوی، ج۳، ص۴۱۵.</ref>.
*چون خواستند که [[امام حسن]] را پیش [[پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند، [[عایشه]] اجازه نداد؛ پس او را در گورستان [[بقیع]] پیش جده‌اش، [[فاطمه]] (بنت اسد) [[دفن]] کردند. سپس [[همسر]] [[امام حسن]]{{ع}} به [[امید]] وعده‌های [[معاویه]] پیش او رفت؛ [[معاویه]] از او [[انتقام]] گرفت و گفت: "تو به چنان شوهری (که [[فرزند علی]] [[مرتضی]] و [[فاطمه]] [[زهرا]] و دخترزاده [[محمد مصطفی]] بود) [[وفا]] نکردی، چگونه به من [[وفادار]] خواهی بود؟"<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۰۰ (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۴-۱۱۹.</ref>.


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==
۱۱۵٬۱۷۷

ویرایش