جز
جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار'
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}} ' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار') |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
[[نهج البلاغة]]: از [[نوف بکالی]] [[روایت]] است که این [[خطبه]] را [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در [[کوفه]] ایراد کرد، در حالی که بر روی سنگی [[ایستاده]] بود که [[جعدة]] بن هبیره مخزومی برای او نهاد، بر تن او جُبهای پشمین بود و بند شمشیرش از پوست درخت خرما بود، در پاهایش نیز کفشی از لیف خرما بود و پیشانیاش نیز [از [[سجده]] بسیار] همچون پینه زانوی شتر. فرمود: "ستایشْ خدایی را که سرانجام [[مردم]] و فرجام [[کارها]] به سوی اوست. او را بر [[نیکی]] بزرگش، بر دلیلِ آشکارش، بر [[بخشش]] و منتش میستاییم؛ ستایشی که ادای [[حق]] او و [[شکر]] او باشد و به پاداشش نزدیک سازد و افزایش نعمتش را موجب شود. از او مدد میجوییم، مدد خواستن کسی که به عطای او [[امیدوار]] و به سودِ او آرزومند و به دفعِ او مطمئن و به بزرگواریاش معترف و با [[رفتار]] و گفتار، [[فرمانبردار]] اوست. و به او [[ایمان]] داریم، [[ایمان]] کسی که از روی [[یقین]] به او [[امید]] بسته و از روی [[ایمان]]، به او بازگشته و از روی [[پذیرش]]، در پیشگاه او [[خاضع]] است و موحدانه، کار را برای او [[خالص]] میسازد و سپاسمندانه بزرگش میدارد و با رغبت و تلاش، به او [[پناه]] میبرد. | [[نهج البلاغة]]: از [[نوف بکالی]] [[روایت]] است که این [[خطبه]] را [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در [[کوفه]] ایراد کرد، در حالی که بر روی سنگی [[ایستاده]] بود که [[جعدة]] بن هبیره مخزومی برای او نهاد، بر تن او جُبهای پشمین بود و بند شمشیرش از پوست درخت خرما بود، در پاهایش نیز کفشی از لیف خرما بود و پیشانیاش نیز [از [[سجده]] بسیار] همچون پینه زانوی شتر. فرمود: "ستایشْ خدایی را که سرانجام [[مردم]] و فرجام [[کارها]] به سوی اوست. او را بر [[نیکی]] بزرگش، بر دلیلِ آشکارش، بر [[بخشش]] و منتش میستاییم؛ ستایشی که ادای [[حق]] او و [[شکر]] او باشد و به پاداشش نزدیک سازد و افزایش نعمتش را موجب شود. از او مدد میجوییم، مدد خواستن کسی که به عطای او [[امیدوار]] و به سودِ او آرزومند و به دفعِ او مطمئن و به بزرگواریاش معترف و با [[رفتار]] و گفتار، [[فرمانبردار]] اوست. و به او [[ایمان]] داریم، [[ایمان]] کسی که از روی [[یقین]] به او [[امید]] بسته و از روی [[ایمان]]، به او بازگشته و از روی [[پذیرش]]، در پیشگاه او [[خاضع]] است و موحدانه، کار را برای او [[خالص]] میسازد و سپاسمندانه بزرگش میدارد و با رغبت و تلاش، به او [[پناه]] میبرد. | ||
[[خدای سبحان]] نه زاده شده، تا در [[عزت]] شریکی داشته باشد و نه زاده است، تا خود از بین رود و از او [[ارث]] برند، و نه وقت و زمان بر او پیشی جسته، و نه افزایش و [[کاستی]] بر او راه یافته است؛ بلکه با نشانههای [[تدبیر]] [[استوار]] و تقدیر حتمی که نشانمان داده، بر خِردها | [[خدای سبحان]] نه زاده شده، تا در [[عزت]] شریکی داشته باشد و نه زاده است، تا خود از بین رود و از او [[ارث]] برند، و نه وقت و زمان بر او پیشی جسته، و نه افزایش و [[کاستی]] بر او راه یافته است؛ بلکه با نشانههای [[تدبیر]] [[استوار]] و تقدیر حتمی که نشانمان داده، بر خِردها آشکار شده است. از نشانههای [[خلقت]] او، [[آفرینش]] آسمانهاست، که بیستون، [[استوار]] و برقرار است و بیتکیهگاه، پا برجاست. آنها را فرا خوانْد، [[فرمانبردار]] و پذیرا پاسخ دادند، بیتوقف و درنگ! اگر نبود که به پروردگاری او [[اقرار]] داشتند و به اطاعتش [[تسلیم]]، [[آسمانها]] را [[جایگاه]] [[عرش]] خود و قرارگاه فرشتگانش و فرازگاه سخن [[پاک]] و کار [[شایسته]] آفریدههایش قرار نمیداد. [[ستارگان]] [[آسمان]] را نشانههایی قرار داد، تا سرگشته راهها و درههای گوناگون، با آنها راه را بیابد. [[تاریکی]] پردههای شبتار، از نورافشانی آنها نمیتواند جلوگیری کند و پوششهای ظلمتِ [[شب]] دیجور، [[مانع]] درخشش فروغ ماه در [[آسمانها]] نیست. منزه است خدایی که بر او پوشیده نیست سیاهی [[شب]] تار و شبِ آرام گرفته در عمق درههای [[زمین]] و بلندیهای کوههای تیرهرنگِ بههم پیوسته و پیچیدن صدای غرش رعد در افق [[آسمان]] و آذرخشی که از ابرها برمیجهد و برگی که با وزش بادهای انواء<ref>انواء، جمع نوء است که به دو معنا به کار میرود: یکی به معنای باران، و دیگری به معنای افول و ظهورستارگان. عرب بر این باور بودند که اگر ستارهای فرود آید و ستاره دیگری طلوع کند، حتماً بادهای شدیدی میوزد و باران از آسمان نازل میشود (ر.ک: مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۸۴۳ ماده «نوء»).</ref> و بارش [[باران]] از [[آسمان]] از درخت فرو میافتد. میداند که هر قطره کجا فرو میچکد و قرار میگیرد و مورچه [[خرد]] [دانه را] از کجا میکشد و به کجا میبرد و قُوت و خوراکی که پشه را [[کفایت]] میکند و آنچه در شکم ماده است، چیست. | ||
ستایشْ خدایی را که پیش از آنکه [[کرسی]] و [[عرش]] و [[آسمان]] و [[زمین]] و [[جن]] و [[انس]] باشند، بوده است. نه با [[خیال]]، [[درک]] میشود، نه با [[فهم]]، به اندازه میآید، نه خواهندهای مشغولش میکند و نه بخششی از او میکاهد، نه با چشم مینگرد و نه با" کجا" محدود میشود، نه با همسان و جفت، توصیف میشود و نه با ابزار [[آفریده]] میشود و نه با حواسْ [[درک]] میشود و نه با مردمْ [[قیاس]] میشود؛ همو که با [[موسی]]{{ع}} [[سخن]] گفت و از نشانههای بزرگ خویش به او نشان داد، بیآن که از اندام و ابزار و نطق و زبانک بهره گیرد. ای آنکه در [[وصف]] [[خدا]]، خود را به [[رنج]] میافکنی! اگر راست میگویی، به توصیف [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[فرشتگان مقرب]] بپرداز که در سراپردههای [[قدس]] ساکناند و از توصیف [[خدا]] که [[برترین]] [[آفریدگار]] است، سرگشته و حیراناند؛ چرا که چیزهایی را میتوان [[وصف]] کرد که دارای شکلها و ابزارها باشند و چون سرآمدشان سرآید، نابود شوند. پس معبودی جز او نیست، با فروغش هر [[تاریکی]] را روشن ساخته و با ظلمتآفرینیاش هر [[نور]] را تاریک ساخته است. | ستایشْ خدایی را که پیش از آنکه [[کرسی]] و [[عرش]] و [[آسمان]] و [[زمین]] و [[جن]] و [[انس]] باشند، بوده است. نه با [[خیال]]، [[درک]] میشود، نه با [[فهم]]، به اندازه میآید، نه خواهندهای مشغولش میکند و نه بخششی از او میکاهد، نه با چشم مینگرد و نه با" کجا" محدود میشود، نه با همسان و جفت، توصیف میشود و نه با ابزار [[آفریده]] میشود و نه با حواسْ [[درک]] میشود و نه با مردمْ [[قیاس]] میشود؛ همو که با [[موسی]]{{ع}} [[سخن]] گفت و از نشانههای بزرگ خویش به او نشان داد، بیآن که از اندام و ابزار و نطق و زبانک بهره گیرد. ای آنکه در [[وصف]] [[خدا]]، خود را به [[رنج]] میافکنی! اگر راست میگویی، به توصیف [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[فرشتگان مقرب]] بپرداز که در سراپردههای [[قدس]] ساکناند و از توصیف [[خدا]] که [[برترین]] [[آفریدگار]] است، سرگشته و حیراناند؛ چرا که چیزهایی را میتوان [[وصف]] کرد که دارای شکلها و ابزارها باشند و چون سرآمدشان سرآید، نابود شوند. پس معبودی جز او نیست، با فروغش هر [[تاریکی]] را روشن ساخته و با ظلمتآفرینیاش هر [[نور]] را تاریک ساخته است. |