حدیث منزلت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) |
(←منابع) |
||
خط ۱۸۶: | خط ۱۸۶: | ||
'''پاسخ''': صفتی که مقدر است اگر سبب معینی داشته باشد که اگر آن سبب تحقق یابد، آن صفت نیز تحقق خواهد یافت، میتواند به عنوان منزلت به شمار آید، و قابل اشاره خواهد بود، و میتوان آن را مبنای مقایسه و تشبیه و اثبات آن برای موضوع دیگری قرار داد؛ برای مثال اگر [[خالد]] به زید [[وعده]] بدهد که هر گاه کالایی را فروخت مبلغ یک میلیون تومان به او [[قرضالحسنه]] خواهد داد، در این صورت هر گاه بکر که از این جریان [[آگاه]] است، به عمرو که او نیز از جریان مزبور آگاه است بگوید، طلبکاری تو از من مانند طلبکاری [[خالد]] از [[زید]] است، مقایسه و [[تشبیه]] مزبور از نظر محاورههای عرفی بیاشکال و کاملاً گویای مقصود است، و مفاد آن این است که بکر از [[عمرو]] یک میلیون تومان [[طلب]] دارد، اگر چه طلبکاری زید از خالد، تقدیری و فرضی است، و چه بسا خالد قبل از آنکه کالای خود را بفروشد و به وعدهاش عمل کند، از [[دنیا]] برود. سرّ مطلب آن است که آنچه مقدر و مفروض است، موضوع است نه [[حکم]]، یعنی [[وعده]] وام دادن یک میلیون تومان توسط خالد به زید منجز است، ولی شرط آنکه فروش کالای خاصّی است، مقدّر است. از اینجا میتوان به [[نادرستی]] مثال [[نماز]] یومیه دیگری پی برد که اگر [[پیامبر]]{{صل}} آن را [[واجب]] کرده بود، واجب میشد، زیرا در این مثال، حکم، تقدیری و فرضی است، اما درباره [[حدیث منزلت]]، [[وجوب اطاعت]] [[هارون]]{{ع}} بر [[امت]] [[موسی]]{{ع}} تقدیری و فرضی نبود، زیرا در [[زمان]] [[حیات]] او برایش [[ثابت]] شده بود؛ آنچه تقدیری و فرضی است، موضوع است؛ یعنی بقای او تا پس از موسی{{ع}} مانند اینکه حکم [[عتق]] [[برده]] به عنوان یکی از [[خصال]] کفارات در [[شریعت اسلام]] تقدیری و فرضی نیست، ولی در زمان ما که موضوع آن تحقق ندارد، حکم مزبور نیز منتفی است، با این حال، حکم یاد شده همچنان در [[شریعت]] ثابت است، و اگر بر فرض بار دیگر موضوع آن تحقق یابد، حکم مزبور نیز معتبر و نافذ خواهد بود. حاصل آنکه در اشکال یاد شده، میان تقدیری و فرضی بودن حکم و موضوع، خلط شده است. این مطلب را میتوان با مثال دیگری روشنتر ساخت، و آن اینکه بکر بگوید [[منزلت]] خالد نسبت به من مانند منزلت زید به عمرو است، و ما میدانیم که زید وعمرو به قدری با یکدیگر صمیمیاند که هر درخواستی را که عمرو از زید بکند که مقدور او است، آن را برآورده خواهد ساخت، ولی [[عمرو]] در عمل، چیزی از [[زید]] درخواست نکند، سپس [[خالد]] از بکر مبلغی را درخواست کند. در این صورت، برآوردن در خواست او بر بکر لازم خواهد بود، و او نمیتواند از آن [[امتناع]] ورزد و به این [[دلیل]] که عمرو از زید پولی را در خواست نکرده، عذرخواهی کند. بنابراین، تحقق یافتن یا نیافتن موضوع، ملاک تسرّی حکمی از موضوعی به موضوع دیگری نیست، بلکه ملاک، منجز بودن [[حکم]] است. [[حدیث منزلت]] با مثال یاد شده مطابقت کامل دارد؛ زیرا [[پیامبر]]{{صل}} منزلتهای [[هارون]] - غیر از [[نبوت]] - را برای [[علی]]{{ع}} [[اثبات]] کرده است، و [[وجوب اطاعت]] از منزلتهای هارون بود، که اگر پس از [[موسی]]{{ع}} باقی میماند آنها را دارا بود، و چون علی{{ع}} پس از پیامبر{{صل}} باقی مانده، آن [[منزلت]] را داشت<ref>الشافی فی الامامة، ج۳، ص۲۰-۲۲؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۱۲-۲۱۴؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۵۱-۳۵۲.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۴۵.</ref> | '''پاسخ''': صفتی که مقدر است اگر سبب معینی داشته باشد که اگر آن سبب تحقق یابد، آن صفت نیز تحقق خواهد یافت، میتواند به عنوان منزلت به شمار آید، و قابل اشاره خواهد بود، و میتوان آن را مبنای مقایسه و تشبیه و اثبات آن برای موضوع دیگری قرار داد؛ برای مثال اگر [[خالد]] به زید [[وعده]] بدهد که هر گاه کالایی را فروخت مبلغ یک میلیون تومان به او [[قرضالحسنه]] خواهد داد، در این صورت هر گاه بکر که از این جریان [[آگاه]] است، به عمرو که او نیز از جریان مزبور آگاه است بگوید، طلبکاری تو از من مانند طلبکاری [[خالد]] از [[زید]] است، مقایسه و [[تشبیه]] مزبور از نظر محاورههای عرفی بیاشکال و کاملاً گویای مقصود است، و مفاد آن این است که بکر از [[عمرو]] یک میلیون تومان [[طلب]] دارد، اگر چه طلبکاری زید از خالد، تقدیری و فرضی است، و چه بسا خالد قبل از آنکه کالای خود را بفروشد و به وعدهاش عمل کند، از [[دنیا]] برود. سرّ مطلب آن است که آنچه مقدر و مفروض است، موضوع است نه [[حکم]]، یعنی [[وعده]] وام دادن یک میلیون تومان توسط خالد به زید منجز است، ولی شرط آنکه فروش کالای خاصّی است، مقدّر است. از اینجا میتوان به [[نادرستی]] مثال [[نماز]] یومیه دیگری پی برد که اگر [[پیامبر]]{{صل}} آن را [[واجب]] کرده بود، واجب میشد، زیرا در این مثال، حکم، تقدیری و فرضی است، اما درباره [[حدیث منزلت]]، [[وجوب اطاعت]] [[هارون]]{{ع}} بر [[امت]] [[موسی]]{{ع}} تقدیری و فرضی نبود، زیرا در [[زمان]] [[حیات]] او برایش [[ثابت]] شده بود؛ آنچه تقدیری و فرضی است، موضوع است؛ یعنی بقای او تا پس از موسی{{ع}} مانند اینکه حکم [[عتق]] [[برده]] به عنوان یکی از [[خصال]] کفارات در [[شریعت اسلام]] تقدیری و فرضی نیست، ولی در زمان ما که موضوع آن تحقق ندارد، حکم مزبور نیز منتفی است، با این حال، حکم یاد شده همچنان در [[شریعت]] ثابت است، و اگر بر فرض بار دیگر موضوع آن تحقق یابد، حکم مزبور نیز معتبر و نافذ خواهد بود. حاصل آنکه در اشکال یاد شده، میان تقدیری و فرضی بودن حکم و موضوع، خلط شده است. این مطلب را میتوان با مثال دیگری روشنتر ساخت، و آن اینکه بکر بگوید [[منزلت]] خالد نسبت به من مانند منزلت زید به عمرو است، و ما میدانیم که زید وعمرو به قدری با یکدیگر صمیمیاند که هر درخواستی را که عمرو از زید بکند که مقدور او است، آن را برآورده خواهد ساخت، ولی [[عمرو]] در عمل، چیزی از [[زید]] درخواست نکند، سپس [[خالد]] از بکر مبلغی را درخواست کند. در این صورت، برآوردن در خواست او بر بکر لازم خواهد بود، و او نمیتواند از آن [[امتناع]] ورزد و به این [[دلیل]] که عمرو از زید پولی را در خواست نکرده، عذرخواهی کند. بنابراین، تحقق یافتن یا نیافتن موضوع، ملاک تسرّی حکمی از موضوعی به موضوع دیگری نیست، بلکه ملاک، منجز بودن [[حکم]] است. [[حدیث منزلت]] با مثال یاد شده مطابقت کامل دارد؛ زیرا [[پیامبر]]{{صل}} منزلتهای [[هارون]] - غیر از [[نبوت]] - را برای [[علی]]{{ع}} [[اثبات]] کرده است، و [[وجوب اطاعت]] از منزلتهای هارون بود، که اگر پس از [[موسی]]{{ع}} باقی میماند آنها را دارا بود، و چون علی{{ع}} پس از پیامبر{{صل}} باقی مانده، آن [[منزلت]] را داشت<ref>الشافی فی الامامة، ج۳، ص۲۰-۲۲؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۱۲-۲۱۴؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۵۱-۳۵۲.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۴۵.</ref> | ||
====تقریر چهارم: مطابقت مستثنا و مستثنا منه در اطلاق و تقیید==== | |||
استثنا شدن [[مقام نبوت]] از [[امام علی]]{{ع}} پس از پیامبر باعث اثبات سایر منزلتها برای ایشان پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است؛ زیرا همان طور که استثناء به صورت مطلق، اطلاق مستثنامنه را [[ثابت]] میکند؛ استثناء به صورت [[مقید]] نیز، مقید بودن مستثنامنه را ثابت میکند. برای مثال اگر گفته شود: با دوستانم [[ملاقات]] کردم، مگر زید در مدرسه، مفاد این عبارت، آن این است که گوینده با دوستانش به جز زید در مدرسه ملاقات کرده است. بنابراین، مفاد حدیث منزلت، این است که منزلتهای هارون{{ع}} نسبت به موسی{{ع}} به جز نبوت که استثنا شده است، و [[برادری]] نسبی که مستثنا بودن آن [[بدیهی]] است، برای علی{{ع}} نسبت به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پس از آن [[حضرت]] ثابت است. یکی از منزلتهای هارون [[خلافت]] او بود. بنابراین، [[مقام خلافت]] پیامبر{{صل}} برای علی{{ع}} پس از [[رسول خدا]]{{صل}} ثابت خواهد بود<ref>تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۲۱-۲۲۲؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۵۳؛ تقریب المعارف، ص۱۵۰.</ref>. | |||
'''اشکال''': مقصود از کلمه {{متن حدیث|بَعْدِي }} در جمله {{متن حدیث|لَا نَبِيَّ بَعْدِي }}پس از [[نبوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} است، نه پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]]؛ زیرا [[تشبیه]] [[علی]]{{ع}} به [[هارون]]{{ع}} باید با شرایط هارون{{ع}} در واقع و نفس الأمر همانند باشد، و هارون{{ع}} پس از رحلت [[موسی]]{{ع}} [[مقام نبوت]] نداشت، تا جمله {{متن حدیث|لَا نَبِيَّ بَعْدِي }}آن را استثناء کند، ولی او پس از تحقق مقام نبوت برای موسی{{ع}} دارای مقام نبوت بود، و جمله {{متن حدیث|لَا نَبِيَّ بَعْدِي}} همین مطلب را استثناء میکند. بنابراین، [[استدلال]] مزبور ناتمام است. [[گواه]] دیگر بر این مطلب، آن است که استثناء از نظر [[زمان]] با مستثنا منه هماهنگ است؛ برای مثال اگر گفته شود: [[زید]] از من یک میلیون تومان [[طلب]] دارد مگر یکصد هزار تومان، [[اثبات]] و [[نفی]] در این سخن ناظر به زمان حال است، و غیر از آن [[نیازمند]] قرینه است<ref>المغنی، ج۲۰، قسمت اول، ص۱۶۳.</ref>. | |||
'''پاسخ''': [[متکلمان شیعه]] به این اشکال، دو پاسخ دادهاند: | |||
#مفاد ظاهری کلمه {{متن حدیث|بَعْدِي}} بعدیت زمانی است، چنانکه اگر گفته شود: فلان فرد [[وصیّ]] من پس از من است، یا فلان [[مال]] را پس از من به [[فقیران]] اعطا کنید، مقصود از درگذشت اوست<ref>المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۵۳.</ref>. اما این پاسخ، [[استوار]] نیست، زیرا در دو مثال یاد شده بر اینکه مقصود پس از [[مرگ]] است قرینه وجود دارد، ولی چنین نیست که کلمه بعدی هر جا استعمال شود بدون وجود قرینه بر زمان پس از مرگ دلالت کند، چنانکه اگر فردی بگوید: فلان فرد را پس از من بر دیگران مقدم بدار، یا پس از من سخن بگو، مقصود پس از زمان مرگ او نیست، بلکه زمان [[حیات]] اوست و دستکم میتواند ناظر به زمان حیات او نیز باشد، و اگر زمان حیات را [[اراده]] کند، [[سخن]] مجازی نگفته است<ref>الشافی، ج۳، ص۲۵-۲۶.</ref>. | |||
#هر گاه مقصود از {{متن حدیث|لَا نَبِيَّ بَعْدِي}} [[نفی]] [[نبوت]] [[علی]]{{ع}} پس از نبوت [[رسول خدا]]{{صل}} باشد، یعنی پس از [[پیامبری]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} فرد دیگری دارای [[مقام نبوت]] نخواهد بود، در این صورت، از نظر [[زمان]] اطلاق دارد، هم [[زمان حیات پیامبر]]{{صل}} را شامل میشود و هم زمان پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] را. بنابراین، مقتضای مطابقت استثناء با مستثنا منه این است که به جز نبوت، دیگر منزلتها (که [[منزلت]] [[خلافت]] و [[امامت]] از آن جمله است) برای علی{{ع}} در زمان حیات پیامبر{{صل}} و پس از زمان او [[اثبات]] شود، و اگر [[دلیل]] خاصی بر نفی خلافت و امامت او در برخی از این زمانها دلالت کند، به آن ملتزم خواهیم شد. در غیر این صورت، خلافت وی در زمان حیات پیامبر{{صل}} و پس از رحلت او [[ثابت]] خواهد بود<ref>الشافی، ج۳، ص۲۵؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۲۳؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۵۳-۳۵۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۳۴۹.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |