پرش به محتوا

امام علی در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'والی شام' به 'والی شام'
جز (جایگزینی متن - ']] |' به ' - [[')
جز (جایگزینی متن - 'والی شام' به 'والی شام')
خط ۵۱: خط ۵۱:
*پس از [[قتل عثمان]]، [[مردم]] که تنها راه [[نجات]] خود را در [[خلافت امام]] {{ع}} می‌دیدند، از هر سو به او [[هجوم]] آوردند. [[امام]] خود، در [[نهج البلاغه]] می‌فرماید: به‌ناگاه دیدم که انبوه [[مردم]] به من روی نهاده‌اند، انبوه چو یال‌ها کفتاران. گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوان‌های بازو و پهلویم را زیر پا فرو کوبند و ردای من از دو سو بر درید. آنان چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند<ref>{{متن حدیث|فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۳</ref>. [[امام]] {{ع}} رغبتی به پذیرش [[خلافت]] نداشت. ۲۵ سال از زمان [[پیامبر]] گذشته و بسیاری از [[ارزش‌ها]] دگرگون شده بود. برخی [[احکام الهی]] معطل مانده بود. در روزگار [[عثمان]]، با روی کار آمدن [[بنی‌امیه]]، شرایطی پیش آمده بود که [[اصلاح]] آنها از اولویت‌های حکومتی [[امام]] بود و شرایط را برای [[حکومت]] ایشان بسیار سخت می‌کرد. از این‌رو [[امام]] به [[مردم]] فرمود: از من دست بدارید و دیگری جز مرا بطلبید، که روی به کاری داریم که چهره‌ها و رنگ‌های گونه‌گون دارد. نه ‌دل‌ها را در برابر آن طاقت [[شکیبایی]] است و نه عقل‌ها را تاب [[تحمل]]. سراسر آفاق را ابری سیاه فروپوشیده و راه‌های روشن ناشناخته مانده‌اند. بدانید که اگر دعوتتان را [[اجابت]] کنم با شما چنان [[رفتار]] خواهم کرد که خود می‌دانم. نه به سخن کسی که در گوشم زمزمه می‌کند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت. اگر مرا به حال خود رها کنید، من نیز چون یکی از شما خواهم بود. شاید بیشتر از شما به سخن آنکه کار خود به او وامی‌گذارید، گوش سپارم و بیشتر از شما از او [[فرمان]] ببرم. اگر برای شما [[وزیر]] باشم بهتر از آن است که [[امیر]] باشم<ref>{{متن حدیث|دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ، وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۹۲</ref>. این ‌گفت‌وگوها مدتی به طول انجامید. [[مردم]] حاضر نبودند [[علی]] را کنار بگذارند. [[امام]] گفت اگر چنین است [[بیعت]] باید در [[مسجد]] صورت گیرد. [[امام]] در مورد [[هجوم]] [[مردم]] برای [[بیعت]] می‌فرماید: بر سر من [[هجوم]] آوردند، آن‌سان که اشتران تشنه به آبشخور روی نهند؛ اشترانی که شترچران، مهار از سر زانوبند از پایشان گشوده باشد. به گونه‌ای که پنداشتم می‌خواهند مرا بکشند یا یکدیگر را در برابر من از پای درآورند<ref>{{متن حدیث|فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِيهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِيَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۵٤</ref>.
*پس از [[قتل عثمان]]، [[مردم]] که تنها راه [[نجات]] خود را در [[خلافت امام]] {{ع}} می‌دیدند، از هر سو به او [[هجوم]] آوردند. [[امام]] خود، در [[نهج البلاغه]] می‌فرماید: به‌ناگاه دیدم که انبوه [[مردم]] به من روی نهاده‌اند، انبوه چو یال‌ها کفتاران. گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوان‌های بازو و پهلویم را زیر پا فرو کوبند و ردای من از دو سو بر درید. آنان چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند<ref>{{متن حدیث|فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۳</ref>. [[امام]] {{ع}} رغبتی به پذیرش [[خلافت]] نداشت. ۲۵ سال از زمان [[پیامبر]] گذشته و بسیاری از [[ارزش‌ها]] دگرگون شده بود. برخی [[احکام الهی]] معطل مانده بود. در روزگار [[عثمان]]، با روی کار آمدن [[بنی‌امیه]]، شرایطی پیش آمده بود که [[اصلاح]] آنها از اولویت‌های حکومتی [[امام]] بود و شرایط را برای [[حکومت]] ایشان بسیار سخت می‌کرد. از این‌رو [[امام]] به [[مردم]] فرمود: از من دست بدارید و دیگری جز مرا بطلبید، که روی به کاری داریم که چهره‌ها و رنگ‌های گونه‌گون دارد. نه ‌دل‌ها را در برابر آن طاقت [[شکیبایی]] است و نه عقل‌ها را تاب [[تحمل]]. سراسر آفاق را ابری سیاه فروپوشیده و راه‌های روشن ناشناخته مانده‌اند. بدانید که اگر دعوتتان را [[اجابت]] کنم با شما چنان [[رفتار]] خواهم کرد که خود می‌دانم. نه به سخن کسی که در گوشم زمزمه می‌کند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت. اگر مرا به حال خود رها کنید، من نیز چون یکی از شما خواهم بود. شاید بیشتر از شما به سخن آنکه کار خود به او وامی‌گذارید، گوش سپارم و بیشتر از شما از او [[فرمان]] ببرم. اگر برای شما [[وزیر]] باشم بهتر از آن است که [[امیر]] باشم<ref>{{متن حدیث|دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ، وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۹۲</ref>. این ‌گفت‌وگوها مدتی به طول انجامید. [[مردم]] حاضر نبودند [[علی]] را کنار بگذارند. [[امام]] گفت اگر چنین است [[بیعت]] باید در [[مسجد]] صورت گیرد. [[امام]] در مورد [[هجوم]] [[مردم]] برای [[بیعت]] می‌فرماید: بر سر من [[هجوم]] آوردند، آن‌سان که اشتران تشنه به آبشخور روی نهند؛ اشترانی که شترچران، مهار از سر زانوبند از پایشان گشوده باشد. به گونه‌ای که پنداشتم می‌خواهند مرا بکشند یا یکدیگر را در برابر من از پای درآورند<ref>{{متن حدیث|فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِيهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِيَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۵٤</ref>.
*[[امام]] {{ع}} [[خلافت]] را پذیرفت. خود ایشان، [[علت]] پذیرش [[خلافت]] را افزون بر [[اقبال]] عمومی، عهدی [[الهی]] بیان می‌کند که [[علما]] نباید در برابر پرخوری [[ظالم]] و [[گرسنگی]] [[مظلوم]] [[سکوت]] کنند. از این‌رو می‌فرماید: بدانید. [[سوگند]] به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر انبوه آن [[جماعت]] نمی‌بود، یا گرد آمدن [[یاران]] [[حجت]] را بر من تمام نمی‌کرد و [[خدا]] از [[عالمان]] [[پیمان]] نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستم‌کاران و [[گرسنگی]] ستم‌کشان خاموشی نگزینند، افسارش را بر گردنش می‌افکندم و رهایش می‌کردم و در پایان با آن، همان می‌کردم که در آغاز کرده بودم؛ و می‌دیدید که دنیای شما در نزد من از [[عطسه]] ماده‌بزی هم کم‌ارج‌تر است<ref>{{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۳</ref>. [[امام]] از همان روزهای اول [[خلافت]] به اجرای دامن‌گیر [[عدالت]] دست زد، چنان‌که در خطبه‌ای می‌فرماید: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر چیزی را که [[عثمان]] بخشیده، نزد کسی بیابم، آن را به صاحبش بازمی‌گردانم، هر چند، آن را کابین زنان کرده باشند یا بهای کنیزکان.؛ که در [[دادگری]] [[گشایش]] است و آنکه از [[دادگری]] به تنگ آید از ستمی که بر او می‌رود، بیشتر به تنگ آید<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ. فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۱۵</ref>.
*[[امام]] {{ع}} [[خلافت]] را پذیرفت. خود ایشان، [[علت]] پذیرش [[خلافت]] را افزون بر [[اقبال]] عمومی، عهدی [[الهی]] بیان می‌کند که [[علما]] نباید در برابر پرخوری [[ظالم]] و [[گرسنگی]] [[مظلوم]] [[سکوت]] کنند. از این‌رو می‌فرماید: بدانید. [[سوگند]] به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر انبوه آن [[جماعت]] نمی‌بود، یا گرد آمدن [[یاران]] [[حجت]] را بر من تمام نمی‌کرد و [[خدا]] از [[عالمان]] [[پیمان]] نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستم‌کاران و [[گرسنگی]] ستم‌کشان خاموشی نگزینند، افسارش را بر گردنش می‌افکندم و رهایش می‌کردم و در پایان با آن، همان می‌کردم که در آغاز کرده بودم؛ و می‌دیدید که دنیای شما در نزد من از [[عطسه]] ماده‌بزی هم کم‌ارج‌تر است<ref>{{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۳</ref>. [[امام]] از همان روزهای اول [[خلافت]] به اجرای دامن‌گیر [[عدالت]] دست زد، چنان‌که در خطبه‌ای می‌فرماید: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر چیزی را که [[عثمان]] بخشیده، نزد کسی بیابم، آن را به صاحبش بازمی‌گردانم، هر چند، آن را کابین زنان کرده باشند یا بهای کنیزکان.؛ که در [[دادگری]] [[گشایش]] است و آنکه از [[دادگری]] به تنگ آید از ستمی که بر او می‌رود، بیشتر به تنگ آید<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ. فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۱۵</ref>.
*[[امام]] {{ع}} با سه گروه رو‌به‌رو بود: آنان که [[بیعت]] کرده بودند، اما در [[دل]] [[چشم‌داشت]] به [[مقام]] و [[منصب]] داشتند، چون [[امام]] امتیازهای دوران گذشته را از آنان گرفت و در عین حال منصبی به آنان نداده بود، [[بیعت]] خویش را شکستند. آنان [[ناکثین]] بودند که [[جنگ جمل]] را علیه [[امام]] به راه انداختند. [[معاویه]] [[فرزند]] [[ابوسفیان]]، از زمان [[عثمان]] [[والی]] [[شام]] بود. [[امام]] به هیچ روی او را در مسند کارگزاری نمی‌پسندید. او نیز که سودای [[خلافت]] در سر داشت، مقابل [[امام]] {{ع}} ایستاد. [[جنگ صفین]] میان [[سپاه امام]] و [[معاویه]] درگرفت. [[خوارج نهروان]] که به‌دلیل کوته‌بینی در مقابل [[امام]] قرار گرفتند و [[جنگ نهروان]] را به [[امام]] تحمیل کردند. پس از [[جنگ نهروان]]، [[امام]] {{ع}} [[کوفیان]] را به [[جهاد]] با [[معاویه]] ترغیب کرد. آنها به بهانه‌های واهی از تمکین سرباز زدند. از طرفی مردان [[شام]] در فرمان‌برداری از [[معاویه]] یک‌دل بودند. [[امام]] در مقایسه [[یاران]] خود و [[یاران]] [[معاویه]] می‌فرماید: [[آگاه]] باشید، [[سوگند]] به کسی که [[جان]] من در قبضه [[قدرت]] اوست، این [[قوم]] بر شما [[غلبه]] خواهند کرد، نه از آن جهت که از شما بر حق‌ترند، بلکه از آن روی که در [[یاری]] فرمانروای خود، با آنکه بر [[باطل]] است، شتاب می‌ورزند و شما در اجرای [[فرمان]] من، با آنکه بر حقم، درنگ می‌کنید. [[مردم]] از [[ستم]] [[فرمانروایان]] خود بیمناک‌اند و من از [[ستم]] رعیت خویش در هراسم. شما را به [[جهاد]] برانگیختم از جای نجنبیدید، خواستم سخن خود به گوش شما برسانم نشنیدید، در [[نهان]] و آشکارا دعوتتان کردم پاسخم ندادید، اندرزتان دادم نپذیرفتید. حاضرانی هستید به مثابه غایبان و بندگانی هستید چون خداوندان. سخنان حکمت‌آمیز بر شما خواندم از آن رمیدید. به اندرزهای نیکو پندتان دادم هر یک از سویی پراکنده شدید. شما را به [[جهاد]] با تبه‌کاران فرامی‌خوانم، هنوز سخنم به پایان نرسیده، می‌بینم هر کس به سویی رفته است، آن‌سان که [[قوم]] سبا پراکنده شدند. به جایگاه‌های خود بازمی‌گردید و یکدیگر را به اندرزهای خود می‌فریبید. هر بامداد شما را همانند چوب کجی راست می‌کنم و شب هنگام خمیده چون پشت کمال نزد من باز می‌گردید. راست‌کننده به ستوه آمده و کار بر آنچه راست می‌کند دشوار گردیده. ای کسانی که به تن حاضرید و به [[خرد]] [[غایب]]، هر یک از شما را [[عقیدتی]] دیگر است. فرمانروایانتان گرفتار شمایند. فرمانروای شما، [[خدا]] را [[اطاعت]] می‌کند و شما نافرمانی‌اش می‌کنید و فرمانروای آنان، [[خدا]] را [[نافرمانی]] می‌کند و ایشان سر بر خط فرمانش دارند. دلم می‌خواهد [[معاویه]] با من معاملتی کند چون صرافی که به [[دینار]] و درهم. ده تا از شما را از من بستاند و یک تن از مردان خود را به من دهد<ref>{{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَظْهَرَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ، لَيْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْكُمْ، وَ لَكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى [بَاطِلِهِمْ] بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقِّي. وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي. اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا؛ أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَرْبَابٍ! أَتْلُو عَلَيْكُمْ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا، تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ. أُقَوِّمُكُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ، عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ. أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، الْمُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ. صَاحِبُكُمْ يُطِيعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللَّهَ وَ هُمْ يُطِيعُونَهُ. لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ، فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةَ مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِي رَجُلًا مِنْهُمْ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ٩٧</ref>.
*[[امام]] {{ع}} با سه گروه رو‌به‌رو بود: آنان که [[بیعت]] کرده بودند، اما در [[دل]] [[چشم‌داشت]] به [[مقام]] و [[منصب]] داشتند، چون [[امام]] امتیازهای دوران گذشته را از آنان گرفت و در عین حال منصبی به آنان نداده بود، [[بیعت]] خویش را شکستند. آنان [[ناکثین]] بودند که [[جنگ جمل]] را علیه [[امام]] به راه انداختند. [[معاویه]] [[فرزند]] [[ابوسفیان]]، از زمان [[عثمان]] [[والی شام]] بود. [[امام]] به هیچ روی او را در مسند کارگزاری نمی‌پسندید. او نیز که سودای [[خلافت]] در سر داشت، مقابل [[امام]] {{ع}} ایستاد. [[جنگ صفین]] میان [[سپاه امام]] و [[معاویه]] درگرفت. [[خوارج نهروان]] که به‌دلیل کوته‌بینی در مقابل [[امام]] قرار گرفتند و [[جنگ نهروان]] را به [[امام]] تحمیل کردند. پس از [[جنگ نهروان]]، [[امام]] {{ع}} [[کوفیان]] را به [[جهاد]] با [[معاویه]] ترغیب کرد. آنها به بهانه‌های واهی از تمکین سرباز زدند. از طرفی مردان [[شام]] در فرمان‌برداری از [[معاویه]] یک‌دل بودند. [[امام]] در مقایسه [[یاران]] خود و [[یاران]] [[معاویه]] می‌فرماید: [[آگاه]] باشید، [[سوگند]] به کسی که [[جان]] من در قبضه [[قدرت]] اوست، این [[قوم]] بر شما [[غلبه]] خواهند کرد، نه از آن جهت که از شما بر حق‌ترند، بلکه از آن روی که در [[یاری]] فرمانروای خود، با آنکه بر [[باطل]] است، شتاب می‌ورزند و شما در اجرای [[فرمان]] من، با آنکه بر حقم، درنگ می‌کنید. [[مردم]] از [[ستم]] [[فرمانروایان]] خود بیمناک‌اند و من از [[ستم]] رعیت خویش در هراسم. شما را به [[جهاد]] برانگیختم از جای نجنبیدید، خواستم سخن خود به گوش شما برسانم نشنیدید، در [[نهان]] و آشکارا دعوتتان کردم پاسخم ندادید، اندرزتان دادم نپذیرفتید. حاضرانی هستید به مثابه غایبان و بندگانی هستید چون خداوندان. سخنان حکمت‌آمیز بر شما خواندم از آن رمیدید. به اندرزهای نیکو پندتان دادم هر یک از سویی پراکنده شدید. شما را به [[جهاد]] با تبه‌کاران فرامی‌خوانم، هنوز سخنم به پایان نرسیده، می‌بینم هر کس به سویی رفته است، آن‌سان که [[قوم]] سبا پراکنده شدند. به جایگاه‌های خود بازمی‌گردید و یکدیگر را به اندرزهای خود می‌فریبید. هر بامداد شما را همانند چوب کجی راست می‌کنم و شب هنگام خمیده چون پشت کمال نزد من باز می‌گردید. راست‌کننده به ستوه آمده و کار بر آنچه راست می‌کند دشوار گردیده. ای کسانی که به تن حاضرید و به [[خرد]] [[غایب]]، هر یک از شما را [[عقیدتی]] دیگر است. فرمانروایانتان گرفتار شمایند. فرمانروای شما، [[خدا]] را [[اطاعت]] می‌کند و شما نافرمانی‌اش می‌کنید و فرمانروای آنان، [[خدا]] را [[نافرمانی]] می‌کند و ایشان سر بر خط فرمانش دارند. دلم می‌خواهد [[معاویه]] با من معاملتی کند چون صرافی که به [[دینار]] و درهم. ده تا از شما را از من بستاند و یک تن از مردان خود را به من دهد<ref>{{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَظْهَرَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ، لَيْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْكُمْ، وَ لَكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى [بَاطِلِهِمْ] بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقِّي. وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي. اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا؛ أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَرْبَابٍ! أَتْلُو عَلَيْكُمْ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا، تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ. أُقَوِّمُكُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ، عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ. أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، الْمُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ. صَاحِبُكُمْ يُطِيعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللَّهَ وَ هُمْ يُطِيعُونَهُ. لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ، فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةَ مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِي رَجُلًا مِنْهُمْ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ٩٧</ref>.
*سال‌های ۳۹ و ۴۰ هجری برای [[امام]] سال‌هایی تلخ بود. [[معاویه]] گروه‌هایی را برای دست‌اندازی و ترساندن [[مردم]] به [[عراق]] می‌فرستاد. آنان به [[ستم]] و [[قتل]] و [[غارت]] [[مردمان]] می‌پرداختند و در [[کوفه]] کسی به ندای [[امام]] پاسخ نمی‌داد. [[امام]] {{ع}} در فرازهای زیادی به [[نکوهش]] [[کوفیان]] در [[سستی]] و فرار از [[جنگ]] پرداخته<ref>نک: خطبه‌های {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي}}؛  ۲۵، ۲۷، ۳۰، {{متن حدیث|كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ، كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ}}؛ ۶۹ و حکمت ۲۵۳</ref>. کار به جایی رسیده بود که [[سپاهیان]] [[معاویه]] به راحتی در [[شهرها]] حاضر می‌شدند و به نوامیس [[مردم]] هتک [[حرمت]] می‌کردند. چون به [[امام]] خبر رسید که غامدی به شهر [[انبار]] حمله کرده و خلخال از پای زنان جدا کرده، چنین فرمود: و اکنون، این مرد غامدی است که با [[سپاه]] خود به شهر [[انبار]] درآمده و حسان بن حسان البکری را کشته و مرزدارانتان را رانده است و کار را به آن‌جا رسانیده‌اند که شنیده‌ام یکی از آنها بر [[زن]] مسلمانی داخل شده و دیگری بر زنی از [[اهل ذمه]] و خلخال و دست‌بند و گردن‌بند و گوشواره‌اش را ربوده است و آن [[زن]] جز آنکه انا لله... گوید و از او ترحم جوید، چاره‌ای نداشته است. آنها پیروزمندانه، با [[غنایم]]، بی‌آن‌که زخمی بردارند یا قطره‌ای از خونشان ریخته شود، بازگشته‌اند. اگر مرد مسلمانی پس از این رسوایی از [[اندوه]] بمیرد، نه‌تنها نباید ملامتش کرد بلکه [[مرگ]] را سزاوارتر است<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَكُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ. فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷</ref>.
*سال‌های ۳۹ و ۴۰ هجری برای [[امام]] سال‌هایی تلخ بود. [[معاویه]] گروه‌هایی را برای دست‌اندازی و ترساندن [[مردم]] به [[عراق]] می‌فرستاد. آنان به [[ستم]] و [[قتل]] و [[غارت]] [[مردمان]] می‌پرداختند و در [[کوفه]] کسی به ندای [[امام]] پاسخ نمی‌داد. [[امام]] {{ع}} در فرازهای زیادی به [[نکوهش]] [[کوفیان]] در [[سستی]] و فرار از [[جنگ]] پرداخته<ref>نک: خطبه‌های {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي}}؛  ۲۵، ۲۷، ۳۰، {{متن حدیث|كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ، كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ}}؛ ۶۹ و حکمت ۲۵۳</ref>. کار به جایی رسیده بود که [[سپاهیان]] [[معاویه]] به راحتی در [[شهرها]] حاضر می‌شدند و به نوامیس [[مردم]] هتک [[حرمت]] می‌کردند. چون به [[امام]] خبر رسید که غامدی به شهر [[انبار]] حمله کرده و خلخال از پای زنان جدا کرده، چنین فرمود: و اکنون، این مرد غامدی است که با [[سپاه]] خود به شهر [[انبار]] درآمده و حسان بن حسان البکری را کشته و مرزدارانتان را رانده است و کار را به آن‌جا رسانیده‌اند که شنیده‌ام یکی از آنها بر [[زن]] مسلمانی داخل شده و دیگری بر زنی از [[اهل ذمه]] و خلخال و دست‌بند و گردن‌بند و گوشواره‌اش را ربوده است و آن [[زن]] جز آنکه انا لله... گوید و از او ترحم جوید، چاره‌ای نداشته است. آنها پیروزمندانه، با [[غنایم]]، بی‌آن‌که زخمی بردارند یا قطره‌ای از خونشان ریخته شود، بازگشته‌اند. اگر مرد مسلمانی پس از این رسوایی از [[اندوه]] بمیرد، نه‌تنها نباید ملامتش کرد بلکه [[مرگ]] را سزاوارتر است<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَكُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ. فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷</ref>.
*در ادامه [[خطبه]] در [[نکوهش]] [[کوفیان]] فرمود: ای به صورت مردان، عاری از [[مردانگی]]، با [[عقل]] [[کودکان]] و [[خرد]] زنان به حجله آرمیده، کاش نه شما را دیده بودم و نه می‌شناختمتان. این آشنایی برای من، به [[خدا]] [[سوگند]]، جز [[پشیمانی]] و [[اندوه]] هیچ ثمره‌ای نداشت. [[مرگ]] بر شما باد که دلم را مالامال [[خون]] گردانیدید و سینه‌ام را از [[خشم]] آکنده ساختید و جام زندگی‌ام را از شرنگ [[غم]] لبریز کردید و با نافرمانی‌های خود اندیشه‌‌ام را تباه ساختید<ref>{{متن حدیث|يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ. لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷</ref>.
*در ادامه [[خطبه]] در [[نکوهش]] [[کوفیان]] فرمود: ای به صورت مردان، عاری از [[مردانگی]]، با [[عقل]] [[کودکان]] و [[خرد]] زنان به حجله آرمیده، کاش نه شما را دیده بودم و نه می‌شناختمتان. این آشنایی برای من، به [[خدا]] [[سوگند]]، جز [[پشیمانی]] و [[اندوه]] هیچ ثمره‌ای نداشت. [[مرگ]] بر شما باد که دلم را مالامال [[خون]] گردانیدید و سینه‌ام را از [[خشم]] آکنده ساختید و جام زندگی‌ام را از شرنگ [[غم]] لبریز کردید و با نافرمانی‌های خود اندیشه‌‌ام را تباه ساختید<ref>{{متن حدیث|يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ. لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷</ref>.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش