پرش به محتوا

آخرالزمان پس از ظهور: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'غایب' به 'غایب'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[))
جز (جایگزینی متن - 'غایب' به 'غایب')
خط ۱۷: خط ۱۷:
[[امام صادق]]{{ع}} در [[حدیثی]] مفصل به جناب [[جابر جعفی]] فرمود.... در [[شام]] سه گروه به سرکردگی [[أبقع]] و [[أصهب]] و [[سفیانی]] با هم درگیر شوند و [[جنگ]] [[سختی]] نمایند، [[لشکر سفیانی]] با [[سپاه]] [[أبقع]] [[جنگ]] می‌کند و آنان را [[شکست]] می‌دهد. سپس به [[جنگ]] [[لشکر]] [[أصهب]] آمده و او را نیز از بین می‌برد. سپس شتابان به سوی [[عراق]] روانه می‌شود و در [[قرقیسا]] نبردی رخ می‌دهد که صد هزار نفر از [[ستمگران]] در آن کشته می‌شوند. سپس با هفتاد هزار [[لشکر]] به [[کوفه]] سرازیر می‌شود و در [[کوفه]] گروهی را می‌کشد و گروهی را به دار می‌آویزد و گروهی را به [[اسارت]] می‌گیرد. [[سفیانی]] با لشکرش مشغول این جنایات هستند که ناگاه [[لشکر]] [[خراسانی]] وارد [[کوفه]] می‌شود. در [[لشکر]] [[خراسانی]] تعدادی از [[اصحاب حضرت مهدی]]{{ع}} وجود دارند. برخی در [[کوفه]] دست به [[شورش]] می‌زنند، اما چون از قدرتی قابل ملاحظه برخوردار نیستند، به دست [[سفیانی]] گرفتار می‌شوند و در میان "[[حیره]]" و "[[کوفه]]" کشته می‌شوند. [[سفیانی]] برای [[جنگ]] با [[حضرت مهدی]]{{ع}} لشکری را به سوی [[مدینه]] می‌فرستد، [[حضرت مهدی]]{{ع}} که در [[مدینه]] به سر می‌برد، به سوی [[مکه]] کوچ می‌کند، شخصی به [[فرماندهی]] [[لشکر سفیانی]] گزارش می‌دهد که [[حضرت مهدی]]{{ع}} به سوی [[مکه]] رفته است. [[لشکر سفیانی]] نیز راه خود را کج کرده و به سوی [[مکه]] پیشروی می‌کنند، اما نمی‌توانند [[حضرت]] را بیابند و [[حضرت]] مخفیانه و با [[احتیاط]] وارد [[مکه]] می‌شود. [[لشکر سفیانی]] در راه [[مکه]] به منطقه [[بیداء]] می‌رسد. در آنجا [[صدایی از آسمان]] شنیده می‌شود که به [[زمین]] [[دستور]] می‌دهد: [[لشکر]] را در خود فرو ببر! ناگاه [[زمین]] دهان باز کرده و کل [[لشکر]] را یک‌جا در خود فرو می‌برد و از آنان فقط سه نفر باقی می‌ماند. سه مرد که [[خداوند]] صورتشان را به عقب برگردانده است. این [[تأویل]] [[آیه]] [[قرآن]] است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا}}<ref>«ای اهل کتاب! به آنچه فرستاده‌ایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست می‌شمارد ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهره‌هایی را ناپدید سازیم و آنان را واپس گردانیم» سوره نساء، آیه ۴۷.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} در [[حدیثی]] مفصل به جناب [[جابر جعفی]] فرمود.... در [[شام]] سه گروه به سرکردگی [[أبقع]] و [[أصهب]] و [[سفیانی]] با هم درگیر شوند و [[جنگ]] [[سختی]] نمایند، [[لشکر سفیانی]] با [[سپاه]] [[أبقع]] [[جنگ]] می‌کند و آنان را [[شکست]] می‌دهد. سپس به [[جنگ]] [[لشکر]] [[أصهب]] آمده و او را نیز از بین می‌برد. سپس شتابان به سوی [[عراق]] روانه می‌شود و در [[قرقیسا]] نبردی رخ می‌دهد که صد هزار نفر از [[ستمگران]] در آن کشته می‌شوند. سپس با هفتاد هزار [[لشکر]] به [[کوفه]] سرازیر می‌شود و در [[کوفه]] گروهی را می‌کشد و گروهی را به دار می‌آویزد و گروهی را به [[اسارت]] می‌گیرد. [[سفیانی]] با لشکرش مشغول این جنایات هستند که ناگاه [[لشکر]] [[خراسانی]] وارد [[کوفه]] می‌شود. در [[لشکر]] [[خراسانی]] تعدادی از [[اصحاب حضرت مهدی]]{{ع}} وجود دارند. برخی در [[کوفه]] دست به [[شورش]] می‌زنند، اما چون از قدرتی قابل ملاحظه برخوردار نیستند، به دست [[سفیانی]] گرفتار می‌شوند و در میان "[[حیره]]" و "[[کوفه]]" کشته می‌شوند. [[سفیانی]] برای [[جنگ]] با [[حضرت مهدی]]{{ع}} لشکری را به سوی [[مدینه]] می‌فرستد، [[حضرت مهدی]]{{ع}} که در [[مدینه]] به سر می‌برد، به سوی [[مکه]] کوچ می‌کند، شخصی به [[فرماندهی]] [[لشکر سفیانی]] گزارش می‌دهد که [[حضرت مهدی]]{{ع}} به سوی [[مکه]] رفته است. [[لشکر سفیانی]] نیز راه خود را کج کرده و به سوی [[مکه]] پیشروی می‌کنند، اما نمی‌توانند [[حضرت]] را بیابند و [[حضرت]] مخفیانه و با [[احتیاط]] وارد [[مکه]] می‌شود. [[لشکر سفیانی]] در راه [[مکه]] به منطقه [[بیداء]] می‌رسد. در آنجا [[صدایی از آسمان]] شنیده می‌شود که به [[زمین]] [[دستور]] می‌دهد: [[لشکر]] را در خود فرو ببر! ناگاه [[زمین]] دهان باز کرده و کل [[لشکر]] را یک‌جا در خود فرو می‌برد و از آنان فقط سه نفر باقی می‌ماند. سه مرد که [[خداوند]] صورتشان را به عقب برگردانده است. این [[تأویل]] [[آیه]] [[قرآن]] است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا}}<ref>«ای اهل کتاب! به آنچه فرستاده‌ایم که کتاب آسمانی نزد شما را راست می‌شمارد ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهره‌هایی را ناپدید سازیم و آنان را واپس گردانیم» سوره نساء، آیه ۴۷.</ref>.


در آن هنگام [[حضرت]] در [[مکه]] می‌باشد و تکیه به خانه [[کعبه]] داده و به [[حرم امن الهی]] پناهنده شده است، [[مردم]] را مورد خطاب قرار داده و می‌فرماید: ما [[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} هستیم و نزدیک‌ترین افراد به آن [[حضرت]] می‌باشیم، هر کسی که درباره [[حضرت آدم]]، [[نوح]]، [[ابراهیم]]{{عم}} و [[حضرت محمد]]{{صل}} و تمام [[پیامبران]] سؤالی دارد، من [[بهترین]] شخصی هستم که می‌تواند جواب آن سؤال را بدهد. من نسلی باقی‌مانده از [[آدم]] هستم، فرزندی هستم که [[نوح]] برای این روز [[ذخیره]] نموده، و [[برترین]] کسی هستم که [[ابراهیم]] برگزید، من شخص [[انتخاب]] شده [[رسول خدا]] [[محمد]]{{صل}} هستم، من آگاه‌ترین فرد به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول خدا]] هستم. شما را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم که به غایبان این خبر را برسانید، شما را به حقی که [[خدا]] و [[رسول]] او و اوصیای [[حضرت محمد]]{{صل}} و ذوی‌القربی به گردن شما دارند، [[سوگند]] می‌دهم که مرا [[یاری]] نموده و با [[دشمنان]] من [[نبرد]] کنید. زیرا ما (به خاطر [[ستم]] [[مردم]]) از دیده‌ها [[غایب]] شدیم و به ما [[ظلم]] روا داشتند و ما را از [[شهر]] خود بیرون نموده و [[فرزندان]] ما را پراکنده کردند و [[حق]] ما را [[غصب]] نمودند و بر ما افترا بستند. زنهار زنهار! که ما را سبک نشمارید و به [[یاری]] ما بشتابید تا [[خدا]] شما را [[یاری]] کند.
در آن هنگام [[حضرت]] در [[مکه]] می‌باشد و تکیه به خانه [[کعبه]] داده و به [[حرم امن الهی]] پناهنده شده است، [[مردم]] را مورد خطاب قرار داده و می‌فرماید: ما [[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} هستیم و نزدیک‌ترین افراد به آن [[حضرت]] می‌باشیم، هر کسی که درباره [[حضرت آدم]]، [[نوح]]، [[ابراهیم]]{{عم}} و [[حضرت محمد]]{{صل}} و تمام [[پیامبران]] سؤالی دارد، من [[بهترین]] شخصی هستم که می‌تواند جواب آن سؤال را بدهد. من نسلی باقی‌مانده از [[آدم]] هستم، فرزندی هستم که [[نوح]] برای این روز [[ذخیره]] نموده، و [[برترین]] کسی هستم که [[ابراهیم]] برگزید، من شخص [[انتخاب]] شده [[رسول خدا]] [[محمد]]{{صل}} هستم، من آگاه‌ترین فرد به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول خدا]] هستم. شما را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم که به غایبان این خبر را برسانید، شما را به حقی که [[خدا]] و [[رسول]] او و اوصیای [[حضرت محمد]]{{صل}} و ذوی‌القربی به گردن شما دارند، [[سوگند]] می‌دهم که مرا [[یاری]] نموده و با [[دشمنان]] من [[نبرد]] کنید. زیرا ما (به خاطر [[ستم]] [[مردم]]) از دیده‌ها غایب شدیم و به ما [[ظلم]] روا داشتند و ما را از [[شهر]] خود بیرون نموده و [[فرزندان]] ما را پراکنده کردند و [[حق]] ما را [[غصب]] نمودند و بر ما افترا بستند. زنهار زنهار! که ما را سبک نشمارید و به [[یاری]] ما بشتابید تا [[خدا]] شما را [[یاری]] کند.
آنگاه [[خداوند]] [[سیصد و سیزده]] نفر [[یاران]] او را جمع خواهد کرد، مانند پاره‌های ابری که در پاییز به هم متصل می‌شوند... و در میان [[رکن و مقام]] با [[حضرت]] [[بیعت]] می‌کنند. عهدنامه [[رسول خدا]] (که نشانه [[امامت]] اوست) همراه اوست. این عهدنامه پیمانی است که اوصیای [[الهی]] به همدیگر به [[ارث]] داده‌اند، زیرا [[حضرت قائم]]{{ع}} از [[فرزندان]] [[حسین]]{{ع}} است و کار او در یک شب [[اصلاح]] می‌شود و [[ظهور]] می‌کند. اگر (تشخیص اینکه او همان [[مهدی]]{{ع}} است) بر شما مشکل آمد، اما [[وارث]] بودن او از اوصیای قبل خود واضح می‌باشد، و اگر این هم برای شما واضح نبود، ندایی آسمانی خواهید شنید که اسم او و [[پدر]] و مادرش را صدا می‌زند، و این دیگر علامتی آشکار و انکارناپذیر است<ref>غیبت نعمانی: ص ۲۷۹.</ref>.
آنگاه [[خداوند]] [[سیصد و سیزده]] نفر [[یاران]] او را جمع خواهد کرد، مانند پاره‌های ابری که در پاییز به هم متصل می‌شوند... و در میان [[رکن و مقام]] با [[حضرت]] [[بیعت]] می‌کنند. عهدنامه [[رسول خدا]] (که نشانه [[امامت]] اوست) همراه اوست. این عهدنامه پیمانی است که اوصیای [[الهی]] به همدیگر به [[ارث]] داده‌اند، زیرا [[حضرت قائم]]{{ع}} از [[فرزندان]] [[حسین]]{{ع}} است و کار او در یک شب [[اصلاح]] می‌شود و [[ظهور]] می‌کند. اگر (تشخیص اینکه او همان [[مهدی]]{{ع}} است) بر شما مشکل آمد، اما [[وارث]] بودن او از اوصیای قبل خود واضح می‌باشد، و اگر این هم برای شما واضح نبود، ندایی آسمانی خواهید شنید که اسم او و [[پدر]] و مادرش را صدا می‌زند، و این دیگر علامتی آشکار و انکارناپذیر است<ref>غیبت نعمانی: ص ۲۷۹.</ref>.
[[حضرت مهدی]]{{ع}} در [[حدیثی]] طولانی خود از حوادث [[زمان ظهور]] سخن می‌گوید و می‌فرماید: وقتی از سوی [[خدا]] إذن خروج یافتم، در میان [[صفا و مروه]] در میان [[سیصد و سیزده]] نفر [[ظهور]] خواهم کرد. به [[کوفه]] می‌روم و [[مسجد]] آن را خراب کرده و مانند روز اول که بنا شده بود دوباره می‌سازم. ساختمان‌های افراد [[ستمگر]] که در حوالی [[مسجد کوفه]] بنا شده را ویران می‌کنم. سپس با [[مردم]] به [[حج]] می‌روم و پس از آن به [[مدینه]] می‌روم و حجره [[رسول خدا]]{{صل}} را خراب می‌کنم، دو تن از منافقین [[صدر اسلام]] (جبت و [[طاغوت]]) را از [[قبر]] بیرون می‌آورم و در حالی بدن‌‌شان‌تر و تازه است، آنها را مقابل [[بقیع]] به دو چوبه ‌دار می‌آویزم. آنگاه چوبه دار آنها سبز می‌شود و برگ می‌رویاند و این امتحانی سخت برای [[مردم]] آن زمان خواهد بود. در آن هنگام ندایی از [[آسمان]] بر‌می‌خیزد که‌ای [[آسمان]] هلاک کن ([[کافران]] را) و‌ای [[زمین]] آنان را فرو ببر. پس از آن دیگر در روی [[زمین]] هیچ کافری باقی نمی‌ماند و تمام [[مردم]] [[مؤمن]] خواهند بود که دل‌هایی آکنده از [[ایمان]] [[خالص]] دارند<ref>نوائب الدهور: ج ۳ ص ۳۵۴.</ref>.
[[حضرت مهدی]]{{ع}} در [[حدیثی]] طولانی خود از حوادث [[زمان ظهور]] سخن می‌گوید و می‌فرماید: وقتی از سوی [[خدا]] إذن خروج یافتم، در میان [[صفا و مروه]] در میان [[سیصد و سیزده]] نفر [[ظهور]] خواهم کرد. به [[کوفه]] می‌روم و [[مسجد]] آن را خراب کرده و مانند روز اول که بنا شده بود دوباره می‌سازم. ساختمان‌های افراد [[ستمگر]] که در حوالی [[مسجد کوفه]] بنا شده را ویران می‌کنم. سپس با [[مردم]] به [[حج]] می‌روم و پس از آن به [[مدینه]] می‌روم و حجره [[رسول خدا]]{{صل}} را خراب می‌کنم، دو تن از منافقین [[صدر اسلام]] (جبت و [[طاغوت]]) را از [[قبر]] بیرون می‌آورم و در حالی بدن‌‌شان‌تر و تازه است، آنها را مقابل [[بقیع]] به دو چوبه ‌دار می‌آویزم. آنگاه چوبه دار آنها سبز می‌شود و برگ می‌رویاند و این امتحانی سخت برای [[مردم]] آن زمان خواهد بود. در آن هنگام ندایی از [[آسمان]] بر‌می‌خیزد که‌ای [[آسمان]] هلاک کن ([[کافران]] را) و‌ای [[زمین]] آنان را فرو ببر. پس از آن دیگر در روی [[زمین]] هیچ کافری باقی نمی‌ماند و تمام [[مردم]] [[مؤمن]] خواهند بود که دل‌هایی آکنده از [[ایمان]] [[خالص]] دارند<ref>نوائب الدهور: ج ۳ ص ۳۵۴.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش