پرش به محتوا

عبیدالله بن زیاد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:


==تاثیر سخنان [[حضرت زینب]]{{س}} و [[امام سجاد]]{{ع}}==
==تاثیر سخنان [[حضرت زینب]]{{س}} و [[امام سجاد]]{{ع}}==
عبیدالله هم‌چنین‌ [[سر امام حسین]]{{ع}} را در کوفه‌ به دار آویخت. سر امام‌ مدتی‌ در کوفه‌ در جایی‌ [[نصب]] شد و حتی در [[شهر]] گردانده‌ می‌شد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۶۵.</ref> عبیدالله [[اسرا]] را در [[زندان]] نگاه داشت. سپس طی نامه‌ای به [[شام]] [[یزید]] را از شهادت‌ [[امام حسین]]{{ع}} با خبر ساخت‌ و کسب [[تکلیف]] نمود. یزید در جواب آن‌ [[نامه]]، به عبیدالله دستور داد که‌ سر [[امام]] و سرهای‌ سایر [[شهدا]] را به‌ همراه [[اسیران]] به‌ شام‌ گسیل‌ دارد. او نیز آنان را به همراه [[سرهای شهدا]] توسط [[شمر بن ذی‌الجوشن]] و [[زحر بن‌ قیس جعفی|زحر بن قیس جعفی]] نزد یزید به شام فرستاد؛<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۲۱۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۶۷؛ البدایة و النهایة، ابن‌کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل‌بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۲۰۸.</ref> همچنین طی نامه‌ای به [[عمرو بن سعید بن عاص]] [[حاکم]] [[مدینه]] او را از [[واقعه کربلا]] [[آگاه]] ساخت.<ref>اخبار‌الطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۸۴.</ref>  
[[عبیدالله بن زیاد]] هم‌چنین‌ [[سر امام حسین]]{{ع}} را در کوفه‌ به دار آویخت. سر امام‌ مدتی‌ در کوفه‌ در جایی‌ [[نصب]] شد و حتی در [[شهر]] گردانده‌ می‌شد.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۶۵.</ref> عبیدالله [[اسرا]] را در [[زندان]] نگاه داشت. سپس طی نامه‌ای به [[شام]] [[یزید]] را از [[شهادت‌]] [[امام حسین]]{{ع}} با خبر ساخت‌ و کسب [[تکلیف]] نمود. یزید در جواب آن‌ [[نامه]]، به عبیدالله دستور داد که‌ سر [[امام]] و سرهای‌ سایر [[شهدا]] را به‌ همراه [[اسیران]] به‌ شام‌ گسیل‌ دارد. او نیز آنان را به همراه [[سرهای شهدا]] توسط [[شمر بن ذی‌الجوشن]] و [[زحر بن‌ قیس جعفی]] نزد یزید به شام فرستاد؛<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۲۱۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۶۷؛ البدایة و النهایة، ابن‌کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل‌بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۲۰۸.</ref> همچنین طی نامه‌ای به [[عمرو بن سعید بن عاص]] [[حاکم]] [[مدینه]] او را از [[واقعه کربلا]] [[آگاه]] ساخت.<ref>اخبار‌الطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۸۴.</ref>  


عبیدالله می‌خواست‌ مردم‌ کوفه‌ را با نمایش‌ پیروزی‌ مرعوب‌ سازد و خانواده‌ [[پیامبر]]{{صل}} را [[تحقیر]] نماید. اما سخنان‌ [[زینب]]{{س}} و [[امام سجاد]]{{ع}} کاملاً صحنه‌ را [[تغییر]] داد و پس‌ از اندک‌ آرامشی‌ که‌ از سرکوب‌ و پیروزی‌ نظامی‌ حاصل‌ شده‌ بود، در همان‌ زمان‌ تغییر کرد و مقدمه شکست‌ سپاه‌ پسر سعد آشکار گردید. جوّ [[شهر]] کوفه‌ منقلب‌ شد و ندای‌ همدردی‌ با اسیران‌ از گوشه‌ و کنار برخاست‌ و همان‌ها که‌ همسران‌ و پدران‌ و [[فرزندان]] خود را به‌ جنگ‌ با نواده پیامبر{{صل}} فرستاده‌ بودند، عرق شرم‌ و پشیمانی‌ بر جبین خود حس‌ می‌کردند. عبیدالله پس از آشفته شدن اوضاع [[کوفه]] نامه‌ای را که به [[عمر]] بن‌ سعد نوشته بود و [[دستور]] [[قتل]] [[امام]] را صادر کرده بود، از عمر بن‌ سعد درخواست نمود، اما عمر بن ‌سعد از دادن آن خودداری کرد.<ref>اخبار‌الطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۶۱.</ref>
عبیدالله می‌خواست‌ مردم‌ کوفه‌ را با نمایش‌ پیروزی‌ مرعوب‌ سازد و خانواده‌ [[پیامبر]]{{صل}} را [[تحقیر]] نماید. اما سخنان‌ [[زینب]]{{س}} و [[امام سجاد]]{{ع}} کاملاً صحنه‌ را [[تغییر]] داد و پس‌ از اندک‌ آرامشی‌ که‌ از سرکوب‌ و پیروزی‌ نظامی‌ حاصل‌ شده‌ بود، در همان‌ زمان‌ تغییر کرد و مقدمه شکست‌ سپاه‌ پسر سعد آشکار گردید. جوّ [[شهر]] کوفه‌ منقلب‌ شد و ندای‌ همدردی‌ با اسیران‌ از گوشه‌ و کنار برخاست‌ و همان‌ها که‌ همسران‌ و پدران‌ و [[فرزندان]] خود را به‌ جنگ‌ با نواده پیامبر{{صل}} فرستاده‌ بودند، عرق شرم‌ و پشیمانی‌ بر جبین خود حس‌ می‌کردند. عبیدالله پس از آشفته شدن اوضاع [[کوفه]] نامه‌ای را که به [[عمر بن سعد]] نوشته بود و [[دستور]] [[قتل]] [[امام]] را صادر کرده بود، از عمر بن‌ سعد درخواست نمود، اما عمر بن ‌سعد از دادن آن خودداری کرد.<ref>اخبار‌الطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۶۱.</ref>


[[عبیدالله بن زیاد]] هیچگاه از کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}} اظهار [[ندامت]] نکرد و خود را مجری [[فرمان]] [[یزید]] می‌دانست.<ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱ -۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۶۴-۲۶۵.</ref> یزید نیز پس از [[رسوایی]] که بر اثر [[سخنان امام سجاد]]{{ع}} و [[حضرت زینب]]{{س}} در [[شام]] پیش آمد، بر او [[لعنت]] فرستاد و او را به نام [[ابن مرجانه]] خواند<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۸۲؛ الفخری فی الأدااب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ قمری.، ص۱۱۶.</ref> اما به نظر می‌آید که این ظاهر[[امر]] باشد زیرا عبیدالله تا پایان [[حکومت یزید]] در سمت خود باقی ماند و نزد او [[مقام]] [[برتر]] و والاتری یافت و با [[یزید]] شراب می‌نوشید.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۲۹-۳۰؛ ۳۵.➞ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، ج۶، ص۱۸.</ref> دو سال پس از [[واقعه عاشورا]]، چون خبر [[شورش]] [[مردم مدینه]] به [[دمشق]] رسید، یزید [[تصمیم]] گرفت برای [[سرکوب]] شورش، لشکری [[تجهیز]] کند. او از عبیدالله بن زیاد خواست تا کار [[مدینه]] و [[مکه]] و فرو نشاندن [[قیام]] [[عبدالله‌]] بن [[زبیر]] را بر عهده گیرد اما عبیدالله نپذیرفت و گفت: به خاطر این [[فاسق]] نمی‌توانم [[قتل حسین]] و شکستن [[حرمت]] مدینه و [[کعبه]] را به گردن بگیرم.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۲۹-۳۰؛ اخبار‌الطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۸۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۰۳-۵۰۷؛ ۳۵.➞ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، ج۶، ص۱۸؛ قس ا بن قتیبه در الامامه و السیاسه ج۲، ص۱۶ معتقد است مردم بصره هیچگاه با عبیدالله بن زیاد بیعت نکردند و حتی او را با سنگ زدند و دشنام دادند.</ref>
[[عبیدالله بن زیاد]] هیچگاه از کشته شدن [[امام حسین]]{{ع}} اظهار [[ندامت]] نکرد و خود را مجری [[فرمان]] [[یزید]] می‌دانست.<ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱ -۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۶۴-۲۶۵.</ref> یزید نیز پس از [[رسوایی]] که بر اثر سخنان [[امام سجاد]]{{ع}} و [[حضرت زینب]]{{س}} در [[شام]] پیش آمد، بر او [[لعنت]] فرستاد و او را به نام [[ابن مرجانه]] خواند<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۸۲؛ الفخری فی الأدااب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ قمری.، ص۱۱۶.</ref> اما به نظر می‌آید که این ظاهر [[امر]] باشد زیرا عبیدالله تا پایان [[حکومت یزید]] در سمت خود باقی ماند و نزد او [[مقام]] [[برتر]] و والاتری یافت و با [[یزید]] شراب می‌نوشید.<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۲۹-۳۰؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، ج۶، ص۱۸.</ref>
 
دو سال پس از [[واقعه عاشورا]]، چون خبر [[شورش]] [[مردم مدینه]] به [[دمشق]] رسید، یزید [[تصمیم]] گرفت برای [[سرکوب]] شورش، لشکری [[تجهیز]] کند. او از عبیدالله بن زیاد خواست تا کار [[مدینه]] و [[مکه]] و فرو نشاندن [[قیام]] [[عبدالله بن زبیر]] را بر عهده گیرد اما عبیدالله نپذیرفت و گفت: به خاطر این [[فاسق]] نمی‌توانم قتل حسین و شکستن [[حرمت]] مدینه و [[کعبه]] را به گردن بگیرم.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۲۹-۳۰؛ اخبار‌الطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۸۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۰۳-۵۰۷؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، ج۶، ص۱۸؛ قس ا بن قتیبه در الامامه و السیاسه ج۲، ص۱۶ معتقد است مردم بصره هیچگاه با عبیدالله بن زیاد بیعت نکردند و حتی او را با سنگ زدند و دشنام دادند.</ref>


==پس از [[مرگ یزید]]==
==پس از [[مرگ یزید]]==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش