عبیدالله بن زیاد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←بیعت با مروان
خط ۲۰۱: | خط ۲۰۱: | ||
==[[مرگ]] [[یزید]]== | ==[[مرگ]] [[یزید]]== | ||
پس از مرگ یزید درسال ۶۴ و [[جانشینی]] پسرش [[معاویة بن یزید]]، [[عبیدالله بن زیاد]] پس از سخنانی [[مردم بصره]] را با خود همراه ساخت و آنان او را به [[امارت]] پذیرفتند و از او خواستند تا [[خوارج]] را از [[زندان]] [[آزاد]] کند. عبیدالله بن زیاد آنان را رها کرد اما آنان به [[سرکشی]] پرداختند.<ref>ر.ک: الامامه و السیاسه ج۲، ص۱۶-۱۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۷-۸، ۱۲-۱۶، ۲۹-۳۰؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۸۲-۲۸۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۰۳، ۵۰۷-۵۱۳؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۸۳؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، ج۶، ص۱۸.</ref> پس از چندی مردم بصره از [[اطاعت]] [[امویان]] سرپیچیدند و شوریدند و عبیدالله بن زیاد را هنگام [[سخنرانی]] با سنگ زدند و [[دشنام]] دادند و به نام [[عبدالله بن زبیر]] [[بیعت]] کردند.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۸۱.</ref> عبیدالله بر [[جان]] خویش ترسید و توسط [[حارث بن قیس]] که از دوستدارانش بود، شبانه از [[بصره]] با [[لباس]] زنانه فرار کرد و به سوی [[مسعود بن عمرو]] [[رئیس]] [[قبیله ازد]] رفت و چون مسعود کشته شد، به [[شام]] گریخت.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۳۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۲۶۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۳۱.</ref> گویند چون [[یزید]] مُرد، برادرزادهاش [[حارث بن عباد بن زیاد]] برای او این اشعار را نوشت: ای عبیدالله! [[آگاه]] باش، یزید که به نیروی او [[مالک]] رقاب [[مردم]] شدی، مُرد. آیا میتوانی در برابر مردمی که داغدارشان کردهای، [[پایداری]] کنی؟ این از [[رأی]] [[پسندیده]] به دور است، برای تو راهی و پناهی جز [[قبیله ازد]] نیست که پدرت را به هنگام [[شورش]] آن [[سرزمینها]] [[پناه]] دادند.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۴۰؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۶۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۳۱، ۵۴۰-۵۴۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۱؛ تجارب الامم و تعاقب الهمم، مسکویه الرازی، ابوعلی، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران: دارسروش للطباعة و النشر، ۱۳۶۶ شمسی.، ج۲، ص۱۰۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۲۴۱.</ref> | پس از مرگ یزید درسال ۶۴ و [[جانشینی]] پسرش [[معاویة بن یزید]]، [[عبیدالله بن زیاد]] پس از سخنانی [[مردم بصره]] را با خود همراه ساخت و آنان او را به [[امارت]] پذیرفتند و از او خواستند تا [[خوارج]] را از [[زندان]] [[آزاد]] کند. عبیدالله بن زیاد آنان را رها کرد اما آنان به [[سرکشی]] پرداختند.<ref>ر.ک: الامامه و السیاسه ج۲، ص۱۶-۱۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۷-۸، ۱۲-۱۶، ۲۹-۳۰؛ اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۸۲-۲۸۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۰۳، ۵۰۷-۵۱۳؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۳، ص۲۸۳؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی.، ج۶، ص۱۸.</ref> پس از چندی مردم بصره از [[اطاعت]] [[امویان]] سرپیچیدند و شوریدند و عبیدالله بن زیاد را هنگام [[سخنرانی]] با سنگ زدند و [[دشنام]] دادند و به نام [[عبدالله بن زبیر]] [[بیعت]] کردند.<ref>اخبارالطول، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۸۱.</ref> عبیدالله بر [[جان]] خویش ترسید و توسط [[حارث بن قیس]] که از دوستدارانش بود، شبانه از [[بصره]] با [[لباس]] زنانه فرار کرد و به سوی [[مسعود بن عمرو]] [[رئیس]] [[قبیله ازد]] رفت و چون مسعود کشته شد، به [[شام]] گریخت.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۳۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۲۶۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۳۱.</ref> گویند چون [[یزید]] مُرد، برادرزادهاش [[حارث بن عباد بن زیاد]] برای او این اشعار را نوشت: ای عبیدالله! [[آگاه]] باش، یزید که به نیروی او [[مالک]] رقاب [[مردم]] شدی، مُرد. آیا میتوانی در برابر مردمی که داغدارشان کردهای، [[پایداری]] کنی؟ این از [[رأی]] [[پسندیده]] به دور است، برای تو راهی و پناهی جز [[قبیله ازد]] نیست که پدرت را به هنگام [[شورش]] آن [[سرزمینها]] [[پناه]] دادند.<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۴۰؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۶۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۲۶۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۵۳۱، ۵۴۰-۵۴۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۱؛ تجارب الامم و تعاقب الهمم، مسکویه الرازی، ابوعلی، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران: دارسروش للطباعة و النشر، ۱۳۶۶ شمسی.، ج۲، ص۱۰۱؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۲۴۱.</ref> | ||
==[[قیام توابین]]== | ==[[قیام توابین]]== |