پرش به محتوا

بحث:علم الیقین: تفاوت میان نسخه‌ها

۴٬۰۸۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ سپتامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'اخلاق الاهی، ج۱، ج۱' به 'اخلاق الاهی، ج۱')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
==نویسنده: بهمنی==
==مقدمه==
==مقدمه==
*[[یقین]] را پهنه‌ای بلند و مراتبی گوناگون است، بگونه‌ای که در برخی از [[روایات]]، مراتب آن را هفت و در برخی دیگر نُه و در برخی دیگر ده و در برخی دیگر مراتب آن را غیر قابل شمارش و نامتناهی دانسته‌اند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۵.</ref>.
*[[یقین]] را پهنه‌ای بلند و مراتبی گوناگون است، بگونه‌ای که در برخی از [[روایات]]، مراتب آن را هفت و در برخی دیگر نُه و در برخی دیگر ده و در برخی دیگر مراتب آن را غیر قابل شمارش و نامتناهی دانسته‌اند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۲۷۵.</ref>.
خط ۲۹: خط ۲۸:
*برخی از [[اهل]] [[معرفت]] برای [[یقین]] مرتبه بالاتری نیز قائل‌اند و از آن به [[حقیقت]] [[حق الیقین]] تعبیر کرده‌اند<ref>ر.ک: محمد بن علی ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ج۱۳، ص۲۱۳؛ قیصری، شرح فصوص، مقدمه قیصری، ص۱۱۲.</ref>.
*برخی از [[اهل]] [[معرفت]] برای [[یقین]] مرتبه بالاتری نیز قائل‌اند و از آن به [[حقیقت]] [[حق الیقین]] تعبیر کرده‌اند<ref>ر.ک: محمد بن علی ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ج۱۳، ص۲۱۳؛ قیصری، شرح فصوص، مقدمه قیصری، ص۱۱۲.</ref>.
*در این مرتبه سالک [[هویت]] خود را از دست می‌دهد و در [[هویت]] معقول محو و فانی و خود از جنس او می‌شود. این [[یقین]] همان است که دیگر بالاتر از آن مرتبه‌ای یافت نمی‌شود و چیزی بر آن افزودن نمی‌شاید، چنانکه [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود:{{متن حدیث|لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۱۵؛ شاذان بن جبرئیل قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین، ص۲۳۵.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی، ج۱]]،ص۳۱۶-۳۱۷.</ref>.
*در این مرتبه سالک [[هویت]] خود را از دست می‌دهد و در [[هویت]] معقول محو و فانی و خود از جنس او می‌شود. این [[یقین]] همان است که دیگر بالاتر از آن مرتبه‌ای یافت نمی‌شود و چیزی بر آن افزودن نمی‌شاید، چنانکه [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود:{{متن حدیث|لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً}}<ref>علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۱۵؛ شاذان بن جبرئیل قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین، ص۲۳۵.</ref><ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی، ج۱]]،ص۳۱۶-۳۱۷.</ref>.
==مقدمه==
*یقین لفظ مشترکی است که دو فریق آن را بر دو معنی مختلف اطلاق می‌کنند. اهل نظر و متکلمان "عدم شک" را گویند؛ چه میل نفس را به تصدیق چیزی، چهار مقام است: اول آن که تصدیق و تکذیب برابر بود و این را "شک" خوانند. دوم آن که نفس تو به یکی از این دو حکم میل کند، با آن که امکان نقیض آن هم بدانی، و لکن امکانی که مانع ترجیح اول نباشد، و این "ظن" است. سوم آن که میل نفس به تصدیق، غالب باشد و نقیض آن در خاطر نه. و اگر در خاطر آید، نفس آن را قبول نکند، و لکن آن حال، از معرفتی محقق نباشد. چه اگر صاحب آن مقام نیکو تأمل کند و گوش به تشکیک و تجویز دارد، تجویز آن را در نفس خود هم مجالی بیند و این، اعتقادی متقارب یقین است. چهارم معرفت حقیقت، از برهانی که در آن هیچ شکی نباشد، حاصل شود و تشکیک در آن صورت نبندد. و چون وجود و امکان شک، ممتنع باشد، متکلمان آن را "یقین" خوانند.<ref>احیاء علوم الدین، ص ۲۱۳.</ref> [[عزالدین محمود کاشانی]] یقین را عبارت از ظهور نور حقیقت، در حالت کشف استار بشریت، به شهادت وجد و ذوق، نه به دلالت عقل و نقل می‌داند و عقیده دارد مادام که آن نور از ورای حجاب می‌نماید، آن را نور ایمان خوانند و چون از حجاب، مکشوف گردد، آن را "نوریقین" خوانند و در حقیقت یک نور بیش نیست. همان نور ایمان وقتی مباشر دل گردد بی حجاب بشریت "نور یقین" بود، و تا بقایای وجود است، پیوسته از زمین بشریت نمیم صفات بشری متصاعد می‌شود و گاه گاه منقشع می‌گردد، و به طریق وجد، دل از لمعان آن نور، ذوق می‌یابد، چنان که سرمازده ای که ناگاه نور آفتاب بر او بتابد و از اثر شعاع و حرارت آن ذوقی و راحتی بیابد.<ref>مصباح الهدایه، ص ۷۵.</ref> [[عزالدین محمود کاشانی]] برای یقین سه وجه قایل است: اول علم الیقین و مثالش آن است که کسی به استدلال از مشاهده شعاع و ادراک حرارت، در وجود آفتاب بی‌گمان بود. دوم عین الیقین، مثالش آن است که کسی به مشاهده جرم آفتاب، در وجود او بی‌گمان بود. سوم حق الیقین و مثالش آن است که کسی به تلاشی و اضمحلال نور بصر در نور آفتاب، در وجود او بی گمان بود. وی ایمان را اصل یقین می‌داند و استدلال عقلی را در آن بی اثر می‌شمارد، و علم الیقین را علم حالی می‌نامد.<ref>همان، ص ۷۶.</ref> [[بوعثمان حیری]] عقیده دارد که: "یقین علمی است در دل نهاده، یعنی کسبی نبود".<ref>مناقب الصوفیه، [[قطب الدین ابوالمظفر عبادی]]، تصحیح نجیب مایل هروی، انتشارات مولی، سال ۱۳۶۲، ص ۷۸.</ref> و جنید یقین را "علم به حق تعالی می‎داند که در دل تغییر و تبدیل نپذیرد و هرگز غبار نقص بر وی ننشیند".<ref>همان، ص ۷۷.</ref><ref>[[پایگاه علم از دیدگاه عرفا (مقاله)|پایگاه علم از دیدگاه عرفا]] ص۵۲،[https://hawzah.net/fa/Article/View/82172/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7-].</ref>.
==پانویس==
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}
۱۱۲٬۹۹۷

ویرایش