بنی امیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←معاویه بنیانگذار پادشاهی امویان
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
معاویه به [[حاکم]] [[حمص]] نوشت تا بر اساس هر آنچه مردم شام با او بیعت کردند، مردم با او بیعت کنند. اشراف حمص [[راضی]] به بیعت با معاویه به عنوان امیر نشده، گفتند که بدون [[خلیفه]] به [[خونخواهی عثمان]] نخواهند رفت. بدین ترتیب مردم حمص اولین کسانی بودند که به عنوان «خلیفه» با معاویه بیعت کردند. بهدنبال انتشار خبر آن در شام، مردم آنجا نیز با وی به عنوان خلیفه بیعت کردند<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۰۰.</ref>. | معاویه به [[حاکم]] [[حمص]] نوشت تا بر اساس هر آنچه مردم شام با او بیعت کردند، مردم با او بیعت کنند. اشراف حمص [[راضی]] به بیعت با معاویه به عنوان امیر نشده، گفتند که بدون [[خلیفه]] به [[خونخواهی عثمان]] نخواهند رفت. بدین ترتیب مردم حمص اولین کسانی بودند که به عنوان «خلیفه» با معاویه بیعت کردند. بهدنبال انتشار خبر آن در شام، مردم آنجا نیز با وی به عنوان خلیفه بیعت کردند<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۰۰.</ref>. | ||
مسئله به خلافت رسیدن معاویه، با توجه به آنکه از [[طلقا]] بود، دشوار مینمود. در مقابل، [[معاویه]] در [[شام]] با معرفی خود به عنوان «خالالمؤمنین» و «کاتب [[وحی]]» میکوشید تا آن مشکل را جبران کند. [[عمار]] در ضمن سخنان خود در [[صفین]] گفت: آنان | مسئله به خلافت رسیدن معاویه، با توجه به آنکه از [[طلقا]] بود، دشوار مینمود. در مقابل، [[معاویه]] در [[شام]] با معرفی خود به عنوان «خالالمؤمنین» و «کاتب [[وحی]]» میکوشید تا آن مشکل را جبران کند. [[عمار]] در ضمن سخنان خود در [[صفین]] گفت: آنان [[بنیامیه]] هیچ سابقهای در [[اسلام]] ندارند که بدان جهت [[استحقاق]] [[اطاعت]] [[مردم]] و [[ولایت]] بر آنان را داشته باشند<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۹.</ref>. حتی [[عبدالله بن عمر]] نیز در پاسخ [[نامه]] معاویه نوشت: شما را چه به [[خلافت]]؟ ای معاویه تو از [[طلقا]] هستی!<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۶۳.</ref> [[شاعری]] از [[انصار]] نیز که اشعاری همراه نامه ابنعمر فرستاد، گفت: معاویه کوچکتر از آن است که از [[اهل]] [[شورا]] یاد کند<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۶۴.</ref>. با این حال، این اشکال در برابر [[غلبه]] معاویه بر امور چندان مهم نبود. او، مسائل مشکلتری را پشت سر گذاشته بود. معاویه علاوه بر خود فرزندش را نیز که مشهور به [[فسق]] و [[فجور]] بود، [[خلیفه]] تحمیلی [[مسلمانان]] کرد. | ||
[[حکومت معاویه]]، به معنای بازگشت [[حکومت]] به جناح اصلی [[قریش]] بود که زمانی با اسلام درگیر شده بود. [[پیروزی]] این جناح، با توجه به اصول طایفهای یک امر عادی بود. | [[حکومت معاویه]]، به معنای بازگشت [[حکومت]] به جناح اصلی [[قریش]] بود که زمانی با اسلام درگیر شده بود. [[پیروزی]] این جناح، با توجه به اصول طایفهای یک امر عادی بود. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
معاویه از بهکار بردن کلمه [[مُلک]] درباره خود [[خشنود]] بود. معاویه میگفت: {{عربی|أنا أوّلُ الملوک}}<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۱۱، ص۱۴۷ (طبع هند) و ر.ک: سیف بن عمر، الفتنة و وقعة الجمل، ص۷۱؛ در آنجا معاویه از خلافت به ملک تعبیر میکند. حصنی نیز درباره معاویه آورده است که {{عربی|كان ميّالاً بفطرته إلى انتحال الملك}} ر.ک: سهیل زکار، منتخبات التواریخ لدمشق، ص۸۰، نقل از: عطوان، من دولة عمر الی دولة عبدالملک، ص۱۴۷؛ در جای دیگری از معاویه نقل شده که گفت: {{عربی|أنا اوّل الملك و آخر خليفة}}؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۵۵.</ref>. وی [[نظام]] شاهی را صرفآ یک [[نظام سیاسی]] میدید و توضیح میداد که کاری به [[دینداری]] مردم ندارد. از او نقل شده که میگفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! جنگِ من برای [[برپایی نماز]]، [[روزهداری]] و حجگزاری و [[زکات]] دادن نبود، اینها را شما انجام میدادید، من با شما جنگیدم تا بر شما [[امارت]] یابم و [[خداوند]] آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۴۶؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۳ و ۴۵.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸.</ref>. | معاویه از بهکار بردن کلمه [[مُلک]] درباره خود [[خشنود]] بود. معاویه میگفت: {{عربی|أنا أوّلُ الملوک}}<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۳۲؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۱۱، ص۱۴۷ (طبع هند) و ر.ک: سیف بن عمر، الفتنة و وقعة الجمل، ص۷۱؛ در آنجا معاویه از خلافت به ملک تعبیر میکند. حصنی نیز درباره معاویه آورده است که {{عربی|كان ميّالاً بفطرته إلى انتحال الملك}} ر.ک: سهیل زکار، منتخبات التواریخ لدمشق، ص۸۰، نقل از: عطوان، من دولة عمر الی دولة عبدالملک، ص۱۴۷؛ در جای دیگری از معاویه نقل شده که گفت: {{عربی|أنا اوّل الملك و آخر خليفة}}؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۵۵.</ref>. وی [[نظام]] شاهی را صرفآ یک [[نظام سیاسی]] میدید و توضیح میداد که کاری به [[دینداری]] مردم ندارد. از او نقل شده که میگفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! جنگِ من برای [[برپایی نماز]]، [[روزهداری]] و حجگزاری و [[زکات]] دادن نبود، اینها را شما انجام میدادید، من با شما جنگیدم تا بر شما [[امارت]] یابم و [[خداوند]] آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۴۶؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۳ و ۴۵.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۸.</ref>. | ||
==فهرست نام حاکمان اموی و مدت حکومت آنان== | |||
#[[معاویة بن ابیسفیان]] (معاویه اول) ۴۱ - ۶۰ / ۶۶۱ - ۶۸۰ | |||
#[[یزید بن معاویه]] (یزید اول) ۶۰ - ۶۴ / ۶۸۰ - ۶۸۳ | |||
#[[معاویة بن یزید]] (معاویه دوم) ۶۴ / ۶۸۴ | |||
#[[مروان بن حکم]] ۶۴ - ۶۵ / ۶۸۴ - ۶۸۵ | |||
#[[عبدالملک بن مروان]] ۶۵ - ۸۶ / ۶۸۵ - ۷۰۵ | |||
#[[ولید بن عبدالملک]] (ولید اول) ۸۶ - ۹۶ / ۷۰۵ - ۷۱۵ | |||
#[[سلیمان بن عبدالملک]] ۹۶ - ۹۹ / ۷۱۵ - ۷۱۷ | |||
#[[عمر بن عبدالعزیز]] ۹۹ - ۱۰۱ / ۷۱۷ - ۷۲۰ | |||
#[[یزید بن عبدالملک]] (یزید دوم) ۱۰۱ - ۱۰۵ / ۷۲۰ - ۷۲۴ | |||
#[[هشام بن عبدالملک]] ۱۰۵ - ۱۲۵ / ۷۲۴ - ۷۴۳ | |||
#[[ولید بن یزید]] (ولید دوم) ۱۲۵ - ۱۲۶ / ۷۴۳ - ۷۴۴ | |||
#[[یزید بن ولید]] (یزید سوم) ۱۲۶ / ۷۴۴ | |||
#[[مروان بن محمد]] (مروان دوم) ۱۲۷ - ۱۳۲ / ۷۴۴ - ۷۵۰.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۲۵۳.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |