|
|
خط ۳۷: |
خط ۳۷: |
| «پس هنگامی که [[رحلت]] کرد، علی{{ع}} او را شبانه در خانهاش [[دفن]] کرد. صبح، [[مردم مدینه]] و همین طور [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر آن شدند که در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه]]{{س}} شرکت کنند. علی{{ع}} به سوی آن دو بیرون آمد. به او گفتند: یا ابالحسن! با دختر محمد چه کردی؟ آیا به [[تجهیز]] او [[اقدام]] کردهای؟ علی{{ع}} گفت: به [[خدا]] قسم که او را دفن کردم. گفتند: چه چیز تو را واداشت که او را دفن کنی و به ما اطلاع ندهی؟ گفت: او خودش [[فرمان]] داد که چنین کنم. عمر گفت: به خدا قسم که میخواهم [[نبش قبر]] کنم و بر او [[نماز]] بخوانم. علی{{ع}} گفت: به خدا قسم تا زمانی که قلبم در میان کالبدم میتپد و [[ذوالفقار]] در دستم است، تو به نبش قبر موفق نخواهی شد. خودت این را خوب میدانی. ابوبکر گفت: برو؛ او از ما به فاطمه{{س}} سزاوارتر است. [[مردم]] نیز پراکنده شدند»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا، دَفَنَهَا لَيْلًا فِي بَيْتِهَا، وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُرِيدُونَ حُضُورَ جَنَازَتِهَا، وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كَذَلِكَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ{{ع}}، فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ؟! أَخَذْتَ فِي جَهَازِهَا يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا، قَالا: فَمَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: هِيَ أَمَرَتْنِي. فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَيْهَا، فَقَالَ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِي بَيْنَ جَوَانِحِي وَ ذُو الْفَقَارِ فِي يَدِي فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا، فَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: اذْهَبْ، فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا، وَ انْصَرَفَ النَّاسُ}}؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۸۶.</ref> | | «پس هنگامی که [[رحلت]] کرد، علی{{ع}} او را شبانه در خانهاش [[دفن]] کرد. صبح، [[مردم مدینه]] و همین طور [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر آن شدند که در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه]]{{س}} شرکت کنند. علی{{ع}} به سوی آن دو بیرون آمد. به او گفتند: یا ابالحسن! با دختر محمد چه کردی؟ آیا به [[تجهیز]] او [[اقدام]] کردهای؟ علی{{ع}} گفت: به [[خدا]] قسم که او را دفن کردم. گفتند: چه چیز تو را واداشت که او را دفن کنی و به ما اطلاع ندهی؟ گفت: او خودش [[فرمان]] داد که چنین کنم. عمر گفت: به خدا قسم که میخواهم [[نبش قبر]] کنم و بر او [[نماز]] بخوانم. علی{{ع}} گفت: به خدا قسم تا زمانی که قلبم در میان کالبدم میتپد و [[ذوالفقار]] در دستم است، تو به نبش قبر موفق نخواهی شد. خودت این را خوب میدانی. ابوبکر گفت: برو؛ او از ما به فاطمه{{س}} سزاوارتر است. [[مردم]] نیز پراکنده شدند»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا، دَفَنَهَا لَيْلًا فِي بَيْتِهَا، وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُرِيدُونَ حُضُورَ جَنَازَتِهَا، وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كَذَلِكَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ{{ع}}، فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ؟! أَخَذْتَ فِي جَهَازِهَا يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا، قَالا: فَمَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: هِيَ أَمَرَتْنِي. فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَيْهَا، فَقَالَ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِي بَيْنَ جَوَانِحِي وَ ذُو الْفَقَارِ فِي يَدِي فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا، فَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: اذْهَبْ، فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا، وَ انْصَرَفَ النَّاسُ}}؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۸۶.</ref> |
|
| |
|
| ==[[مراسم]] [[خاکسپاری]]== | | ==[[مراسم خاکسپاری حضرت فاطمه]]== |
| وقتی [[فاطمه]]{{س}} از [[دنیا]] رفت، [[مردم مدینه]] یک باره فریاد زدند و [[زنان]] [[بنیهاشم]] در [[خانه فاطمه]]{{س}} گرد آمدند و فریاد و ناله سر دادند و [[مدینه]] از فریاد آنها به [[خروش]] آمد. آنها میگفتند: ای [[سیده]] ما! ای [[دختر رسول خدا]]! [[مردم]] زیادی به سوی علی{{ع}} روی آوردند. آن [[حضرت]] نشسته بود و حسن و حسین{{عم}} نیز برابر او نشسته بودند و میگریستند و مردم هم از [[گریه]] آن دو میگریستند. [[ام کلثوم]] در حالی که برقع (روبند) انداخته و لباسش بر [[زمین]] کشیده میشد و ردایی بر سر داشت میگفت: {{متن حدیث|يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْآنَ حَقّاً فَقَدْنَاكَ فَقْدًا لَا لِقَاءَ بَعْدَهُ أَبَداً}}<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۲.</ref>؛ «ای [[پدر]] ای [[رسول خدا]]! اکنون به تحقیق تو را از دست دادیم؛ فقدانی که پس از آن هرگز ملاقاتی نخواهد بود».
| |
| | |
| بنا به [[نقلی]] از بزرگان، فاطمه{{س}} شب از دنیا رفت؛ مانند اینکه [[جمال الدین یوسف بن حاتم]] ذکر کرده: فاطمه{{س}} در شب از دنیا رفته است<ref>الدر النظیم فی مناقب الأئمة، جمال الدین یوسف بن حاتم بن حاتم عاملی، ص۴۸۴. </ref>. برخی دیگر مانند [[طبری شیعی]] هم میگوید: فاطمه{{س}} [[روز]] سوم [[جمادی]] الآخر از دنیا رفت<ref>دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۵.</ref>.
| |
| | |
| مردم اطراف [[خانه علی]]{{ع}} گرد آمدند و نشستند و [[زاری]] میکردند و [[انتظار]] میبردند تا جنازه فاطمه{{س}} را بیرون آورند و بر آن [[نماز]] بگزارند. [[ابوذر]] بیرون آمد و گفت: بازگردید؛ [[تشییع جنازه]] دختر رسول خدا در این شب به تأخیر افتاد. پس مردم برخاستند و رفتند<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۹۲.</ref>. پس از رفتن مردم، خود [[امیرالمؤمنین]] [[غسل]] فاطمه{{س}} را انجام داد و بنا بر [[وصیت]] فاطمه{{س}}، [[اسماء]] در امر غسل دادن به آن حضرت کمک میکرد. [[مفضل]] میگوید: به حضرت [[ابوعبدالله]] عرض کردم: فدایت شوم، چه کسی فاطمه{{س}} را غسل داد؟ فرمود: آن شخص که او را غسل داد، امیرالمؤمنین بود. مفصل میگوید: گویا من سخن آن بزرگوار را بزرگ شمردم. [[حضرت]] فرمود: آیا آنچه گفتم تو را گران آمد؟ گفتم: اینگونه بود، فدایت شوم. فرمود: خود را در ضیق و [[سختی]] قرار نده؛ زیرا [[فاطمه]]{{س}} [[صدیقه]] بود و او را [[غسل]] نمیدهد مگر کسی که [[صدیق]] باشد. آیا نمیدانی [[مریم]] را غیر از [[عیسی]]{{ع}} غسل نداد<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۶.</ref>.
| |
| | |
| [[ابن علوان]] هم از جعفر از پدرش نقل کرده است که فرمود: علی{{ع}}، فاطمه{{س}} همسرش، [[دختر رسول خدا]] را غسل داد<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۶.</ref>.
| |
| | |
| به گفته [[مورخان]] و [[محدثان]] علی{{ع}} با کمک [[اسماء]]، همسرش را غسل داد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۴؛ تاریخ الرسل و الملوک، محمد بن جریر طبری، ج۲، ص۴۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۸؛ اسد الغابه، این اثیر جزری، ج۵، ص۵۲۵. </ref>. بنابه فرموده [[امام صادق]]{{ع}} فاطمه{{س}} صدیقه بود و مانند مریم{{س}} که عیسی او را غسل داد باید زهرا{{س}} را نیز شخصی صدیق غسل میداد و آن کس، جز علی{{ع}} نبود<ref>الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۱، ص۴۵۹؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۴.</ref>.
| |
| | |
| در خصوص چگونگی [[کفن]] کردن ایشان گزارش معتبری در دست نیست اما در برخی از منابع آمده که ایشان را با هفت قطعه پارچه کفن کردند<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۰۱.</ref>. [[ابن عباس]] هم میگوید: هنگامی که شب فرا رسید، علی{{ع}}، فاطمه{{س}} را غسل داد و او را روی تخت نهاد و حسن{{ع}} راطلبید و فرمود: [[ابوذر]] را بگو تا بیاید. پس او راطلبید؛ و آنگاه آن دو، او را به جایی که میخواستند بر او [[نماز]] بگزارند حمل نمودند<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۵.</ref>.
| |
| | |
| [[کثیر بن عباس]] نیز [[روایت]] کرده است که در اطراف کفن [[سیدة النساء]] نوشته شد: {{متن حدیث|فَاطِمَةُ{{س}} أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}}<ref>بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۹۷.</ref>؛ «فاطمه{{س}} [[گواهی]] میدهد به اینکه معبودی جز [[خدا]] نیست و اینکه محمد{{صل}} [[رسول]] خداست».
| |
| | |
| از روایت مصباح الانوار ظاهر میشود که پارچههای کفن فاطمه{{س}} غلیظ و [[خشن]] بوده است. آمده است هنگامی که [[وفات]] [[فاطمه]]{{س}} فرا رسید آبطلبید و [[غسل]] کرد. سپس عطرطلبید و خود را [[معطر]] کرد و گفت: پارچههای [[کفن]] او را بیاورند. پس پارچههای غلیظ و خشنی را آوردند که فاطمه{{س}} در همان پارچهها کفن شد و [[روایت]] شده که تعداد پارچههای کفن او هفت عدد بوده است<ref>بحارالانوار، ج۸۱، ص۳۳۵؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی ص۱۹۷. </ref>. پس از غسل و [[حنوط]]، [[مراسم]] [[نماز]] بر [[بدن]] فاطمه{{س}} انجام شد و [[امیرالمؤمنین]] به همراه عدهای بر بدن فاطمه{{س}} نماز گزاردند.
| |
| [[زهری]] از [[عروه]] نقل کرده: علی{{ع}} بر بدن فاطمه{{س}} نماز گزارد<ref>الطبقات الکبری، أبو عبدالله محمد بن سعد کاتب واقدی، ج۸، ص۲۹.</ref>.
| |
| | |
| [[عیسی بن عبدالله عمری]] از پدرش از جدش علی{{ع}} نقل کرده که: [[زمین]] برای هفت نفر [[آفریده]] شده است که به سبب آنها روزی میخورند و [[باران]] میبارد و [[یاری]] میشوند: [[ابوذر]]، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[عمار]]، [[حذیفه]]، [[عبدالله بن مسعود]] و من [[امام]] آنها هستم و آنها کسانی بودند که در نماز فاطمه{{س}} حضور داشتند<ref>الخصال، شیخ صدوق، ج۲، ص۳۳۰.</ref>.
| |
| | |
| [[ابن فتال]] هم میگوید: هنگامی که چشمان [[مردم]] به [[خواب]] رفت و پارهای از شب گذشت علی، حسن و حسین{{عم}}، عمار، مقداد، [[عقیل]]، [[زبیر]]، ابوذر، سلمان، [[بریده]] و چند نفر از [[بنیهاشم]] و [[خواص]]، جنازه فاطمه{{س}} را بیرون آوردند و بر او نماز خواندند<ref>روضة الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۵۲.</ref>.
| |
| | |
| از [[جعفر بن محمد]]{{ع}} سؤال شد: امیرالمؤمنین علی{{ع}} بر فاطمه{{س}} چند [[تکبیر]] خواند؟ او گفت: امیرالمؤمنین یک تکبیر میگفت، پس [[جبرئیل]] و [[فرشتگان مقرب]] تکبیر میگفتند تا اینکه امیرالمؤمنین بر او پنج تکبیر گفت. به او گفته شد علی{{ع}} کجا بر فاطمه{{س}} نماز خواند؟ گفت: در خانهاش<ref>تنها یادگار فاطمه{{س}} از تولد تا شهادت، علی نظری منفرد، ص۴۰۳.</ref>.
| |
| | |
| از [[حضرت]] [[ابوعبدالله]] صادق{{ع}} نقل است فرمود: فاطمه{{س}} [[وصیت]] کرد که [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر او نماز نگزارند. پس هنگامی که از [[دنیا]] رفت، عباس آمد و به علی{{ع}} گفت: چه تصمیمی درباره [[دفن]] [[فاطمه زهرا]]{{س}} داری؟ علی{{ع}} فرمود: او را شب بیرون خواهم برد و [[تشییع]] خواهم کرد. عباس کلمهای گفت و به آن کلمه او را از آن دو نفر [[بیم]] داد! پس علی{{ع}} او را شبانه تشییع و [[دفن]] نمود و بر [[قبر]] او آب پاشید<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۸۱، ص۲۵۵.</ref>.
| |
| | |
| واقدی هم میگوید: هنگامی که [[وفات]] [[فاطمه]]{{س}} فرا رسید، به علی{{ع}} [[وصیت]] کرد که [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر او [[نماز]] نگزارند<ref>مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب مازندرانی، ج۳، ص۳۶۳.</ref>.
| |
| | |
| [[ابن عباس]] در روایتی میگوید: هنگامی که شب فرا رسید، علی{{ع}} [[فاطمه زهرا]]{{س}} را [[غسل]] داد و او را بر تخت نهاد. سپس به حسن{{ع}} فرمود تا [[ابوذر]] را [[طلب]] کند. پس او آمد و [[جسد]] فاطمه{{س}} را به مصلی انتقال دادند و بر او نماز گزاردند. آنگاه علی{{ع}} دو رکعت نماز خواند و دستهای خود را به سوی [[آسمان]] بلند نمود و ندا کرد: {{متن حدیث|هَذِهِ بِنْتُ نَبِيِّكَ فَاطِمَةُ أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ}}؛ «این فاطمه{{س}}، [[دختر پیامبر]] توست که او را از تاریکیها به سوی [[نور]] بیرون بردی».
| |
| | |
| پس [[زمین]] یک میل در یک میل روشن گردید و هنگامی که خواستند او را دفن نمایند از بقعهای از [[قبرستان بقیع]] ندایی بلند شد: به سوی من! به سوی من! که [[تربت]] او برداشته شد. پس نظر کردند قبر کنده شده و آمادهای را دیدند. آنگاه [[تابوت]] را به آن مکان بردند و او را در آنجا دفن نمودند. هرچند که [[علامه مجلسی]] میگوید: صحیحترین قول آن است که آن [[مخدره]] در [[خانه]] خود دفن شده است<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۸۵.</ref>.
| |
| | |
| [[کلینی]] نیز از [[احمد بن محمد بن ابی نصر]] [[روایت]] کرده که گفت: «از ابالحسن درباره قبر فاطمه{{س}} پرسیدم که کجاست؟ فرمود: در خانه خودش دفن شد و هنگامی که [[بنیامیه]] [[مسجد]] را زیاد کردند، خانه جزو مسجد شد»<ref>{{متن حدیث|سَأَلْتُ الرِّضَا{{ع}} عَنْ قَبْرِ فَاطِمَةَ{{س}} فَقَالَ دُفِنَتْ فِي بَيْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَيَّةَ فِي الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِي الْمَسْجِدِ}}؛ کافی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، ج۲، ص۴۹۸. </ref>.
| |
| | |
| [[علی بن الحسین]]{{ع}} میفرماید: از [[ابن عباس]] سؤال کردم: چه وقت [[فاطمه]]{{س}} را [[دفن]] کردید؟ گفت: او را در شب هنگامی که [[مردم]] به [[خواب]] رفته بودند دفن کردیم. گفتم: چه کسی بر او [[نماز]] خواند؟ گفت: علی{{ع}} بر او نماز گزارد<ref>الطبقات الکبری، أبو عبد الله محمد بن سعد کاتب واقدی، ج۸، ص۳۰.</ref>.
| |
| از [[حسن بن علی]]{{ع}} هم نقل شده: علی{{ع}} فاطمه{{س}} را [[غسل]] داد و نماز گزارد و او را شب به [[خاک]] سپرد<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۸.</ref>. [[محمد بن علی]]{{ع}} نیز میگوید: فاطمه{{س}} در شب دفن گردید<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۸.</ref>.
| |
| | |
| بعد از آن علی{{ع}} در کنار [[قبر]] نشست مرد و گفت: {{متن حدیث|يَا أَرْضُ اسْتَوْدَعْتُكِ وَدِيعَتِي هَذِهِ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ}}؛ «ای [[زمین]]! من [[امانت]] خود را به تو میسپارم. این فاطمه{{س}} دختر [[رسول]] خداست». پس ندایی از زمین، بلند شد: [[یا علی]]! من با او [[مدارا]] خواهم کرد. پس باز ندا آمد: اندوهناک نباش.، آنگاه علی{{ع}} بازگشت و قبر مسدود و مساوی با زمین گردید و تا [[روز قیامت]] دانسته نمیشود که قبر او در کجاست<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۵. </ref>.
| |
| | |
| از [[ابو عبدالله]] از پدرانش{{عم}} نقل شده است که [[امیرالمؤمنین]] هنگامی که فاطمه{{س}} [[دختر رسول خدا]] را میان قبر گذاشت گفت:
| |
| {{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ سَلَّمْتُكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ إِلَى مَنْ هُوَ أَوْلَى بِكِ مِنِّي وَ رَضِيتُ لَكِ بِمَا رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى لَكِ}}؛
| |
| «به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] و [[مهربان]]. [[به نام خدا]] و با کمک [[خدا]] و بر [[آیین]] [[رسول خدا]]، [[محمد بن عبدالله]]{{صل}} ای [[صدیقه]]! تو را به کسی [[تسلیم]] کردم که از من به تو سزاوارتر است و [[راضی]] شدم برای تو به آنچه [[خدای تعالی]] برای تو راضی است».
| |
| | |
| سپس این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى}}<ref>«شما را از آن آفریدیم و در آن باز میگردانیم و بار دیگر از همان برمیآوریم» سوره طه، آیه ۵۵.</ref>.
| |
| | |
| پس هنگامی که بر روی او [[خاک]] ریخت، دستور داد، روی [[قبر]] آب بپاشند. سپس در حالی که میگریست کنار قبر [[فاطمه]]{{س}} نشست و عباس دست او را گرفت و به [[منزل]] بازگرداند<ref>بحارالانوار، ج۸۲، ص۲۸.</ref>.
| |
| بعضی نوشتهاند: [[فاطمه زهرا]]{{س}} به خاطر [[طاهره]] بودن به [[غسل]] نیازی نداشته است. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: امیرالمؤمنین علی{{ع}} فاطمه زهرا{{س}} را غسل داد؛ زیرا او [[صدیقه]] و [[معصومه]] بود و نباید جز [[معصوم]]، دیگری او را غسل دهد؛ چنانچه [[مریم]]{{س}} را کسی جز [[عیسی]] غسل نداد<ref>فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین، حسین عمادزاده، ص۴۳۹.</ref>.
| |
| | |
| [[امام]] چون [[کافور]] بر [[بدن]] مطهرش ریخت این [[دعا]] را خواند: «[[پروردگار]] این است [[کنیز]] تو و دختر [[پیغمبر]] تو و [[بهترین]] [[خلق]] تو، بارالها حجتش را تلقینش کن و برهانش را بزرگ دار و درجهاش را بالا ببر و جمع کن بین او و بین پدرش محمد{{صل}} و او را با حبیبت در یک درجه بدار»<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنَّهَا أَمَتُكَ وَ بِنْتُ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ لَقِّنْهَا حُجَّتَهَا وَ أَعْظِمْ بُرْهَانَهَا وَ أَعْلِ دَرَجَتَهَا وَ اجْمَعْ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ{{صل}}}}</ref>.
| |
| | |
| آنگاه از [[حنوط]] باقیمانده [[رسول الله]] او را حنوط کرد و در هفت پارچه [[کفن]] پوشانید و [[عبا]] را بر روی آنها انداخت؛ سپس فرزندانش را صدا کرد تا بیابند و بار دیگر از [[مادر]] توشه برگیرند. علی{{ع}} صدا زد: {{متن حدیث|يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ الزَّهْراء فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ}؛ «بیایید از مادرتان [[زهرا]] توشه بردارید که این دیدار آخر است و ملاقات بعدی در بهشت است». حسن و حسین{{عم}} آمدند کنار [[جسد]] [[مطهر]] مادر و مینالیدند. [[فرزندان]] آن بانوی بزرگوار هر کدام [[اندوه]] [[دل]] را به [[اشک]] دیده فرونشانده و میگفتند مادر وقتی [[خدمت]] جد ما رسول الله رسیدی {{متن حدیث|فاقرییه من السلام}}؛ «[[سلام]] ما را به او [[ابلاغ]] نما» و بگو که ما بعد از تو [[یتیم]] شدیم. [[امیرالمؤمنین]] میفرماید: ناگهان دیدم که مادرشان آغوش باز کرد و آن دو عزیزش را به سینهاش چسبانید که همان دم شنیدم، هاتفی از [[آسمان]] ندا میکند: {{متن حدیث|يَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاوَاتِ}}<ref>فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، احمد رحمانی همدانی، ص۵۷۹.</ref>؛ «[[یا علی]]! حسن و حسین{{عم}} را از روی نعش [[مادر]] بلند کن؛ به [[خدا]] [[سوگند]] اینها [[فرشتگان]] آسمان را به [[گریه]] درآوردند».<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۸۲۱.</ref>
| |
| | |
| {{مظلومیت حضرت فاطمه}} | | {{مظلومیت حضرت فاطمه}} |
|
| |
|