پرش به محتوا

عمرو بن عاص در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
}}
}}
==مقدمه==
==مقدمه==
عمرو بن عاص از [[قبیله قریش]] و از زیرکان مشهور [[عرب]] است. در [[سال هشتم هجری]] به‌ظاهر [[اسلام]] آورد. [[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیثی]] فرمودند: "چون او و [[معاویه]] را کنار هم دیدید، بینشان جدایی افکنید، زیرا آن دو کنار هم جمع نمی‌شوند مگر برای فتنه‌انکنی". همچنین او یکی از دو تنی بود که هنگام [[مهاجرت]] [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] به [[حبشه]] به‌عنوان [[نماینده]] [[مشرکان]] برای بازگرداندن [[مسلمانان]]، به [[حبشه]] فرستاده شد. عمرو در دوره [[خلیفه اول]] همراه سپاهی به [[سرزمین]] [[فلسطین]] فرستاده شد و در [[فتح]] آن سامان نقش برجسته‌ای ایفا کرد. نیز در چندین [[جنگ]] در [[کشورگشایی]] [[مسلمانان]] ایفای نقش کرد. [[فتح]] [[مصر]] در سال ۱۹ [[هجری]] از افتخارات اوست. او در [[سرزمین]] [[مصر]] [[تشکیل حکومت]] داد و [[نظام]] [[اداری]] [[مصر]] را سامان بخشید. در دوره [[خلیفه سوم]] از [[حکومت]] [[مصر]] [[خلع]] شد. به‌همین [[دلیل]] از [[عثمان]] [[کینه]] به [[دل]] داشت و در توطئه‌چینی علیه او عنصری مؤثر بود. عمرو پس از [[جنگ جمل]] به [[معاویه]] پیوست. از آن پس همراه با [[معاویه]] به دسیسه و [[نیرنگ]] علیه [[حکومت امام]]{{ع}} پرداخت.
عمرو بن عاص از [[قبیله قریش]] و از زیرکان مشهور [[عرب]] است. در [[سال هشتم هجری]] به‌ظاهر [[اسلام]] آورد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[حدیثی]] فرمودند: "چون او و [[معاویه]] را کنار هم دیدید، بینشان جدایی افکنید، زیرا آن دو کنار هم جمع نمی‌شوند مگر برای فتنه‌انکنی". همچنین او یکی از دو تنی بود که هنگام [[مهاجرت]] [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] به [[حبشه]] به‌عنوان [[نماینده]] [[مشرکان]] برای بازگرداندن [[مسلمانان]]، به [[حبشه]] فرستاده شد. عمرو در دوره [[خلیفه اول]] همراه سپاهی به [[سرزمین]] [[فلسطین]] فرستاده شد و در [[فتح]] آن سامان نقش برجسته‌ای ایفا کرد. همچنین در چندین [[جنگ]] در [[کشورگشایی]] [[مسلمانان]] ایفای نقش کرد. [[فتح]] [[مصر]] در سال ۱۹ [[هجری]] از افتخارات اوست. او در [[سرزمین]] [[مصر]] [[تشکیل حکومت]] داد و [[نظام]] [[اداری]] [[مصر]] را سامان بخشید. در دوره [[خلیفه سوم]] از [[حکومت]] [[مصر]] [[خلع]] شد. به‌همین [[دلیل]] از [[عثمان]] [[کینه]] به [[دل]] داشت و در توطئه‌چینی علیه او عنصری مؤثر بود. عمرو پس از [[جنگ جمل]] به [[معاویه]] پیوست. از آن پس همراه با [[معاویه]] به دسیسه و [[نیرنگ]] علیه حکومت [[امام علی]]{{ع}} پرداخت.


==[[عمروعاص]] و [[جنگ صفین]]==
==[[عمروعاص]] و [[جنگ صفین]]==
نقطه عطف حضور [[عمروعاص]] در کنار [[معاویه]] در [[نبرد صفین]] به‌وقوع پیوست و [[حیله]] او در "بر سر نیزه کردن قرآن‌ها" شرایط [[جنگ]] را که به نفع [[سپاه امام]] در گردش بود [[تغییر]] داد و میان [[سپاه امام]] [[دودستگی]] ایجاد کرد و ماجرای [[حکمیت]] را پدید آورد. او موفق شد [[ابوموسی اشعری]]، یکی از حکمین را [[فریب]] دهد و موضوع [[حکمیت]] را به [[انحراف]] بکشاند و پدیده [[خوارج]] که یکی از [[مشکلات]] اصلی [[امام علی]]{{ع}} در مسیر [[حکومت]] عدالت‌محور بود، در آن جریان شکل یابد.
نقطه عطف حضور [[عمروعاص]] در کنار [[معاویه]] در [[نبرد صفین]] به‌وقوع پیوست و [[حیله]] او در "بر سر نیزه کردن قرآن‌ها" شرایط [[جنگ]] را که به نفع [[سپاه امام]] در گردش بود [[تغییر]] داد و میان [[سپاه امام]] [[دودستگی]] ایجاد کرد و ماجرای [[حکمیت]] را پدید آورد. او موفق شد [[ابوموسی اشعری]]، یکی از حکمین را [[فریب]] دهد و موضوع [[حکمیت]] را به [[انحراف]] بکشاند و پدیده [[خوارج]] که یکی از [[مشکلات]] اصلی [[امام علی]]{{ع}} در مسیر [[حکومت]] عدالت‌محور بود، در آن جریان شکل یابد.


در گزارش‌های [[تاریخی]] [[نقل]] است که در جریان [[صفین]] [[عمرو عاص]] پرچمی به‌دست گرفته بود و رجز می‌خواند. در این‌حال با [[امام]] روبه‌رو شد و [[امام]] به سوی وی شتافت و با نیزه خود او را از اسب به زیر انداخت. او با [[نیرنگ]] عورت خود را نمایان ساخت و [[امام]] از کشتن او صرف‌نظر کرد. [[امام علی]]{{ع}} در گفتاری به این موضوع و برخی از صفات ناشایست او اشاره می‌کند: "بدانید که بدترین گفتار [[دروغ]] است و او می‌گوید و [[دروغ]] می‌گوید، [[وعده]] می‌دهد و خلاف می‌کند، اگر چیزی از او خواهند، خست می‌ورزد و اگر خود چیزی خواهد، به [[اصرار]] و [[سوگند]] می‌ستاند و اگر پیمانی بندد، در آن [[خیانت]] کند و [[حق]] [[خویشاوندی]] به جای نیاورد. چون [[جنگ]] فرا رسد، به زبان، بسی [[امر و نهی]] کند تا خود را دلیر جلوه دهد و این تا زمانی است که شمشیرها از نیام برنیامده باشد و چون شمشیرها از نیام برآمد، بزرگ‌ترین [[نیرنگ]] او این است که عورت خود بگشاید"<ref>{{متن حدیث|أَمَا -وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ- إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ، وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ الْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ الَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَالْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِر وَ آمِر هُوَ، مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا! فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقَرْمَ [قوم] سُبَّتَهُ. أَمَا وَاللهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَ إِنَّهُ َيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الاْخِرَةِ؛ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْکِ الدِّينِ رَضِيخَةً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۳</ref>.
در گزارش‌های [[تاریخی]] [[نقل]] است که در جریان [[صفین]] [[عمرو عاص]] پرچمی به‌دست گرفته بود و رجز می‌خواند. در این‌حال با [[امام]] روبه‌رو شد و [[امام]] به سوی وی شتافت و با نیزه خود او را از اسب به زیر انداخت. او با [[نیرنگ]] عورت خود را نمایان ساخت و [[امام]] از کشتن او صرف‌نظر کرد. [[امام علی]]{{ع}} در گفتاری به این موضوع و برخی از صفات ناشایست او اشاره می‌کند: "بدانید که بدترین گفتار [[دروغ]] است و او می‌گوید و [[دروغ]] می‌گوید، [[وعده]] می‌دهد و خلاف می‌کند، اگر چیزی از او خواهند، خست می‌ورزد و اگر خود چیزی خواهد، به [[اصرار]] و [[سوگند]] می‌ستاند و اگر پیمانی بندد، در آن [[خیانت]] کند و [[حق]] [[خویشاوندی]] به جای نیاورد. چون [[جنگ]] فرا رسد، به زبان، بسی [[امر و نهی]] کند تا خود را دلیر جلوه دهد و این تا زمانی است که شمشیرها از نیام برنیامده باشد و چون شمشیرها از نیام برآمد، بزرگ‌ترین [[نیرنگ]] او این است که عورت خود بگشاید"<ref>{{متن حدیث|أَمَا -وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ- إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ، وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ الْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ الَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَالْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِر وَ آمِر هُوَ، مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا! فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقَرْمَ [قوم] سُبَّتَهُ. أَمَا وَاللهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَ إِنَّهُ َيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الاْخِرَةِ؛ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْکِ الدِّينِ رَضِيخَةً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.</ref>.


==عاقبت [[عمروعاص]]==
==عاقبت [[عمروعاص]]==
خط ۱۸: خط ۱۸:


==[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[عمروعاص]]==
==[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[عمروعاص]]==
[[امام]] در خطبه‌ای به [[زندگی]] ننگین [[عمرو عاص]] اشاره کرده می‌فرماید: "او با [[معاویه]] [[بیعت]] نکرد مگر اینکه بر او شرط کرد که در برابر آن [[بهائی]] دریافت دارد، در این [[معامله]] شوم، [[دست]] فروشنده هیچ‌گاه به [[پیروزی]] نرسد و [[سرمایه]] خریدار به [[رسوائی]] کشد (اکنون که آنها روی [[بلاد مسلمین]] و [[حکومت]] [[امت اسلامی]] این چنین بی‌رحمانه معامله می‌کنند) شما آماده [[پیکار]] شوید و ساز و برگ آن را فراهم سازید که [[آتش]] آن زبانه کشیده و شعله‌های آن بالا گرفته است، [[صبر]] و [[استقامت]] را [[شعار]] خویش سازید که [[نصرت]] و پیروزی را به سوی شما فرامی خواند"<ref>{{متن حدیث|وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ عَلَى اَلْبَيْعَةِ ثَمَناً فَلاَ ظَفِرَتْ يَدُ اَلْبَائِعِ وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ اَلْمُبْتَاعِ فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا وَ عَلاَ سَنَاهَا وَ اِسْتَشْعِرُوا اَلصَّبْرَ فَإِنَّهُ أَدْعَى إِلَى اَلنَّصْر}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>
[[امام]] در خطبه‌ای به [[زندگی]] ننگین [[عمرو عاص]] اشاره کرده می‌فرماید: "او با [[معاویه]] [[بیعت]] نکرد مگر اینکه بر او شرط کرد که در برابر آن بهائی دریافت دارد، در این [[معامله]] شوم، [[دست]] فروشنده هیچ‌گاه به [[پیروزی]] نرسد و [[سرمایه]] خریدار به [[رسوائی]] کشد (اکنون که آنها روی [[بلاد مسلمین]] و [[حکومت]] [[امت اسلامی]] این چنین بی‌رحمانه معامله می‌کنند) شما آماده [[پیکار]] شوید و ساز و برگ آن را فراهم سازید که [[آتش]] آن زبانه کشیده و شعله‌های آن بالا گرفته است، [[صبر]] و [[استقامت]] را [[شعار]] خویش سازید که [[نصرت]] و پیروزی را به سوی شما فرامی خواند"<ref>{{متن حدیث|وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ عَلَى اَلْبَيْعَةِ ثَمَناً فَلاَ ظَفِرَتْ يَدُ اَلْبَائِعِ وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ اَلْمُبْتَاعِ فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا وَ عَلاَ سَنَاهَا وَ اِسْتَشْعِرُوا اَلصَّبْرَ فَإِنَّهُ أَدْعَى إِلَى اَلنَّصْر}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>


امام با جمله {{متن حدیث|وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ}} (عمرو عاص با معاویه بیعت نکرد تا اینکه شرط سنگینی ذکر کرد و معاویه آن را پذیرفت) اشاره به جریانی فرموده است که بین معاویه و عمرو عاص درگرفت به این معنی عمرو عاص در صورتی حاضر شد با معاویه بیعت کند که معاویه در برابر آن [[حکومت مصر]] را به او ببخشد.
امام با جمله {{متن حدیث|وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ}} (عمرو عاص با معاویه بیعت نکرد تا اینکه شرط سنگینی ذکر کرد و معاویه آن را پذیرفت) اشاره به جریانی فرموده است که بین معاویه و عمرو عاص درگرفت به این معنی عمرو عاص در صورتی حاضر شد با معاویه بیعت کند که معاویه در برابر آن [[حکومت مصر]] را به او ببخشد.
خط ۳۰: خط ۳۰:
سرانجام عمرو عاص [[فریب]] دنیا را خورد و نزد معاویه آمد و با او به مذاکره پرداختند، معاویه گفت: من تو را به [[جهاد]] کسی که خدا را [[عصیان]] نموده و میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] انداخته، [[خلیفه مسلمین]] بناحق کشته و [[آتش فتنه]] را روشن ساخته است [[دعوت]] می‌کنم!
سرانجام عمرو عاص [[فریب]] دنیا را خورد و نزد معاویه آمد و با او به مذاکره پرداختند، معاویه گفت: من تو را به [[جهاد]] کسی که خدا را [[عصیان]] نموده و میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] انداخته، [[خلیفه مسلمین]] بناحق کشته و [[آتش فتنه]] را روشن ساخته است [[دعوت]] می‌کنم!


عمرو عاص پرسید او کیست؟ معاویه پاسخ داد: علی!
عمرو عاص پرسید او کیست؟ معاویه پاسخ داد: علی! عمرو عاص گفت: به خدا [[سوگند]] تو هم‌طراز او نیستی، تو هیچ یک از [[فضائل علی]] را نداری نه [[هجرت]]، نه [[سبقت به اسلام]] نه [[مصاحبت]] با [[پیغمبر]] و نه [[جهاد در راه خدا]] و نه [[فهم]] و [[درک]] و [[دانش]] او را داری؟ به خدا سوگند او در [[جنگ]] مهارتی دارد که کسی همتای او نیست، اگر من بخواهم از [[احسان]] و [[نعمت‌های خداوند]] روی بگردانم و در [[جنگ]] با [[علی]]{{ع}} با تمام خطراتی که دربر دارد با تو [[همکاری]] کنم بگو چه امتیازی به من خواهی داد؟!


عمرو عاص گفت: به خدا [[سوگند]] تو هم‌طراز او نیستی، تو هیچ یک از [[فضائل علی]] را نداری نه [[هجرت]]، نه [[سبقت به اسلام]] نه [[مصاحبت]] با [[پیغمبر]] و نه [[جهاد در راه خدا]] و نه [[فهم]] و [[درک]] و [[دانش]] او را داری؟ به خدا سوگند او در [[جنگ]] مهارتی دارد که کسی همتای او نیست، اگر من بخواهم از [[احسان]] و [[نعمت‌های خداوند]] روی بگردانم و در [[جنگ]] با [[علی]]{{ع}} با تمام خطراتی که دربر دارد با تو [[همکاری]] کنم بگو چه امتیازی به من خواهی داد؟!
معاویه گفت: آنچه تو بخواهی! عمرو عاص گفت: [[مصر]]! معاویه گفت: من [[دوست]] ندارم این حرف شایع شود که تو به خاطر دنیا به من پیوسته‌ای! [[عمرو عاص]] گفت: این حرف‌ها را کنار بگذار! و بالاخره بین [[معاویه]] و عمرو عاص قراردادی امضاء گردید که عمرو عاص با معاویه [[همکاری]] کند و در مقابل اگر معاویه [[پیروز]] گردید، [[حکومت مصر]] را به او واگذارد.
 
معاویه گفت: آنچه تو بخواهی!
 
عمرو عاص گفت: [[مصر]]!
 
معاویه گفت: من [[دوست]] ندارم این حرف شایع شود که تو به خاطر دنیا به من پیوسته‌ای!  
 
[[عمرو عاص]] گفت: این حرف‌ها را کنار بگذار!
 
و بالاخره بین [[معاویه]] و عمرو عاص قراردادی امضاء گردید که عمرو عاص با معاویه [[همکاری]] کند و در مقابل اگر معاویه [[پیروز]] گردید، [[حکومت مصر]] را به او واگذارد.


[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: استاد ما [[ابوالقاسم بلخی]] می‌‌گفت: این سخن عمرو {{عربی|"دعني عنك"}} کنایه از [[الحاد]] او بلکه صریح در [[کفر]] او می‌باشد چون معنی جمله این است که: این حرف را کنار بگذار زیرا [[اعتقاد به آخرت]] اساسی ندارد و اینکه نباید، [[آخرت]] را به [[دنیا]] فروخت حرف است.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: استاد ما [[ابوالقاسم بلخی]] می‌‌گفت: این سخن عمرو {{عربی|"دعني عنك"}} کنایه از [[الحاد]] او بلکه صریح در [[کفر]] او می‌باشد چون معنی جمله این است که: این حرف را کنار بگذار زیرا [[اعتقاد به آخرت]] اساسی ندارد و اینکه نباید، [[آخرت]] را به [[دنیا]] فروخت حرف است.
خط ۴۸: خط ۳۸:
و نیز می‌فرمود: عمرو عاص همواره ملحد بوده و در الحاد و [[بی‌دینی]] او تردیدی نیست، و معاویه نیز مانند او بوده است: و [[شاهد]] آن همان داستان سری است که بین این دو انجام شد و [[اسلام]] را به [[بازی]] گرفتند. این وضع اینان کجا؟ و [[اخلاق]] علی{{ع}} و شدت علاقه‌اش به [[خدا]] کجا؟ با این حال آن دو از علی{{ع}} عیب‌جوئی می‌کردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱-۶۵.</ref>.
و نیز می‌فرمود: عمرو عاص همواره ملحد بوده و در الحاد و [[بی‌دینی]] او تردیدی نیست، و معاویه نیز مانند او بوده است: و [[شاهد]] آن همان داستان سری است که بین این دو انجام شد و [[اسلام]] را به [[بازی]] گرفتند. این وضع اینان کجا؟ و [[اخلاق]] علی{{ع}} و شدت علاقه‌اش به [[خدا]] کجا؟ با این حال آن دو از علی{{ع}} عیب‌جوئی می‌کردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱-۶۵.</ref>.


'''[[توبیخ]] و [[سرزنش]] [[عمرو بن عاص]] [[صحابی]] مشهور:'''
'''توبیخ و [[سرزنش]] [[عمرو بن عاص]] [[صحابی]] مشهور:'''


"شگفتا! از پسر [[زن]] بدنام در میان [[مردم]] [[شام]] نشر می‌دهد که من [[اهل]] [[مزاح]] هستم و مردی [[شوخ طبع]] که مردم را سرگرم [[شوخی]] می‌کند. حرفی نادرست گفته و سخنی به [[گناه]] انتشار داده است، [[آگاه]] باشید که بدترین گفتار [[دروغ]] است او سخن به دروغ می‌گوید و [[وعده]] می‌دهد و [[تخلف]] می‌نماید، درخواست می‌کند و [[اصرار]] می‌ورزد، اگر از او چیزی درخواست شود [[بخل]] می‌کند به [[عهد]] و [[پیمان]] [[خیانت]] می‌نماید و پیوند [[خویشاوندی]] را قطع می‌کند، به هنگام [[نبرد]] سرو صدا راه می‌اندازد مادامی که شمشیرها به کار نیفتاده، پس آنگاه که شمشیرها از غلاف بیرون آمده [[جنگ]] شروع گردید، در این هنگام برای رهائی جانش [[بهترین]] و بزرگترین نقشه‌اش آن است که جامه‌اش را بالا زند و عورت خود را آشکار سازد آگاه باشید به [[خدا]] [[سوگند]]، [[یاد مرگ]] مرا از [[شوخی]] و [[سرگرمی]] باز می‌دارد ولی او را [[فراموشی]] [[آخرت]] از گفتن سخن [[حق]] باز داشته است، او حاضر نشد با [[معاویه]] [[بیعت]] کند جز اینکه از او مزدی بگیرد و در برابر از دست دادن دینش [[بهائی]] گرفت"<ref>{{متن حدیث|عَجَباً لاِبْنِ اَلنَّابِغَةِ يَزْعُمُ لِأَهْلِ اَلشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً وَ أَنِّي اِمْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً وَ نَطَقَ آثِماً أَمَا وَ شَرُّ اَلْقَوْلِ اَلْكَذِبُ إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ اَلْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ اَلْإِلَّ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ اَلْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَ آمِرٍ هُوَ مَا لَمْ تَأْخُذِ اَلسُّيُوفُ مَآخِذَهَا فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ اَلْقِرْمَ سُبَّتَهُ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اَللَّعِبِ ذِكْرُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّهُ لَيَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ اَلْحَقِّ نِسْيَانُ اَلْآخِرَةِ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْكِ اَلدِّينِ رَضِيخَةً}}؛ نهج البلاغه، کلام ۸۴.</ref>.
"شگفتا! از پسر [[زن]] بدنام در میان [[مردم]] [[شام]] نشر می‌دهد که من [[اهل]] [[مزاح]] هستم و مردی [[شوخ طبع]] که مردم را سرگرم [[شوخی]] می‌کند. حرفی نادرست گفته و سخنی به [[گناه]] انتشار داده است، [[آگاه]] باشید که بدترین گفتار [[دروغ]] است او سخن به دروغ می‌گوید و [[وعده]] می‌دهد و [[تخلف]] می‌نماید، درخواست می‌کند و [[اصرار]] می‌ورزد، اگر از او چیزی درخواست شود [[بخل]] می‌کند به [[عهد]] و [[پیمان]] [[خیانت]] می‌نماید و پیوند [[خویشاوندی]] را قطع می‌کند، به هنگام [[نبرد]] سرو صدا راه می‌اندازد مادامی که شمشیرها به کار نیفتاده، پس آنگاه که شمشیرها از غلاف بیرون آمده [[جنگ]] شروع گردید، در این هنگام برای رهائی جانش [[بهترین]] و بزرگترین نقشه‌اش آن است که جامه‌اش را بالا زند و عورت خود را آشکار سازد آگاه باشید به [[خدا]] [[سوگند]]، [[یاد مرگ]] مرا از [[شوخی]] و [[سرگرمی]] باز می‌دارد ولی او را [[فراموشی]] [[آخرت]] از گفتن سخن [[حق]] باز داشته است، او حاضر نشد با [[معاویه]] [[بیعت]] کند جز اینکه از او مزدی بگیرد و در برابر از دست دادن دینش [[بهائی]] گرفت"<ref>{{متن حدیث|عَجَباً لاِبْنِ اَلنَّابِغَةِ يَزْعُمُ لِأَهْلِ اَلشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً وَ أَنِّي اِمْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً وَ نَطَقَ آثِماً أَمَا وَ شَرُّ اَلْقَوْلِ اَلْكَذِبُ إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ اَلْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ اَلْإِلَّ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ اَلْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَ آمِرٍ هُوَ مَا لَمْ تَأْخُذِ اَلسُّيُوفُ مَآخِذَهَا فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ اَلْقِرْمَ سُبَّتَهُ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اَللَّعِبِ ذِكْرُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّهُ لَيَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ اَلْحَقِّ نِسْيَانُ اَلْآخِرَةِ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْكِ اَلدِّينِ رَضِيخَةً}}؛ نهج البلاغه، کلام ۸۴.</ref>.
خط ۵۶: خط ۴۶:
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: «[[زمخشری]]» در کتاب «[[ربیع الابرار (کتاب)|ربیع الابرار]]» می‌نویسد: مادر [[عمروعاص]] «[[نابغه]]» نام داشت وی اسیری بود که «[[عبدالله بن جدعان]]» او را در [[مکه]] خریده بود. او زنی [[آلوده]] و [[بی‌باک]] و بی‌پروا بود، عبدالله وی را [[آزاد]] ساخت. [[ابولهب]]، [[امیه بن خلف]]، [[هشام بن مغیره]]، [[ابوسفیان]] و [[عاص بن وائل]] با او آمیزش کردند [[عمرو]] از او متولد شد و هر کدام از این چند نفر مدعی بودند که عمرو فرزند او است ولی مادرش با اینکه عمرو به ابوسفیان از همه شبیه‌تر بود، گفت: عمرو فرزند عاص است و این به خاطر کمک‌های [[مالی]] بود که عاص به او می‌نمود، ابوسفیان همواره می‌‌گفت: من تردید ندارم که عمرو [[فرزند من]] است زیرا از نطفه من منعقد گردیده است!<ref>به نقل ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۸۳.</ref>
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: «[[زمخشری]]» در کتاب «[[ربیع الابرار (کتاب)|ربیع الابرار]]» می‌نویسد: مادر [[عمروعاص]] «[[نابغه]]» نام داشت وی اسیری بود که «[[عبدالله بن جدعان]]» او را در [[مکه]] خریده بود. او زنی [[آلوده]] و [[بی‌باک]] و بی‌پروا بود، عبدالله وی را [[آزاد]] ساخت. [[ابولهب]]، [[امیه بن خلف]]، [[هشام بن مغیره]]، [[ابوسفیان]] و [[عاص بن وائل]] با او آمیزش کردند [[عمرو]] از او متولد شد و هر کدام از این چند نفر مدعی بودند که عمرو فرزند او است ولی مادرش با اینکه عمرو به ابوسفیان از همه شبیه‌تر بود، گفت: عمرو فرزند عاص است و این به خاطر کمک‌های [[مالی]] بود که عاص به او می‌نمود، ابوسفیان همواره می‌‌گفت: من تردید ندارم که عمرو [[فرزند من]] است زیرا از نطفه من منعقد گردیده است!<ref>به نقل ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۸۳.</ref>


[[عاص بن وائل]] که به ظاهر [[پدر]] به حساب می‌آمد، از [[دشمنان]] سرسخت [[پیامبر]] و از کسانی بود که [[رسول خدا]]{{صل}} را [[استهزا]] می‌نمود و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref>«ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسنده‌ایم» سوره حجر، آیه ۹۵.</ref>. درباره او و همکارانش نازل شد.
[[عاص بن وائل]] که به ظاهر پدر به حساب می‌آمد، از [[دشمنان]] سرسخت [[پیامبر]] و از کسانی بود که [[رسول خدا]]{{صل}} را [[استهزا]] می‌نمود و [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref>«ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسنده‌ایم» سوره حجر، آیه ۹۵.</ref> درباره او و همکارانش نازل شد.


عاص در [[اسلام]] به «ابتر» معروف بود زیرا همو بود که درباره [[پیغمبر]] به [[قریش]] گفت: به زودی این «ابتر» خواهد مُرد و خاطره‌اش فراموش خواهد شد این حرف را میزد چون [[رسول خدا]]{{صل}} پسر نداشت، [[خداوند]] [[سوره]] «[[کوثر]]» را نازل فرمود که: {{متن قرآن|إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ}}<ref>«بی‌گمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بی‌پساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.</ref>.
عاص در [[اسلام]] به «ابتر» معروف بود زیرا همو بود که درباره [[پیغمبر]] به [[قریش]] گفت: به زودی این «ابتر» خواهد مُرد و خاطره‌اش فراموش خواهد شد این حرف را میزد چون [[رسول خدا]]{{صل}} پسر نداشت، [[خداوند]] [[سوره]] «[[کوثر]]» را نازل فرمود که: {{متن قرآن|إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ}}<ref>«بی‌گمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بی‌پساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.</ref>.
خط ۶۲: خط ۵۲:
[[عمرو بن عاص]] نیز از کسانی بود که همواره در [[مکه]] [[پیامبر]] را می‌آزرد و سنگ سر راه او می‌ریخت چون می‌دانست نیمه شب‌ها پیغمبر برای [[طواف]] می‌رود و ممکن است در کوچه‌های تاریک صدمه ببیند او از کسانی بود که در بین راه به [[زینب]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} به هنگام [[مهاجرت به مدینه]] [[حمله]] کرد و او را [[اذیت]] کردند به طوری که جنین زینب{{ع}} سقط شد و رسول خدا{{صل}} از این موضوع سخت ناراحت گردید و به آنها [[نفرین]] نمود.
[[عمرو بن عاص]] نیز از کسانی بود که همواره در [[مکه]] [[پیامبر]] را می‌آزرد و سنگ سر راه او می‌ریخت چون می‌دانست نیمه شب‌ها پیغمبر برای [[طواف]] می‌رود و ممکن است در کوچه‌های تاریک صدمه ببیند او از کسانی بود که در بین راه به [[زینب]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} به هنگام [[مهاجرت به مدینه]] [[حمله]] کرد و او را [[اذیت]] کردند به طوری که جنین زینب{{ع}} سقط شد و رسول خدا{{صل}} از این موضوع سخت ناراحت گردید و به آنها [[نفرین]] نمود.


و نیز او بود که اشعار فراوانی در [[مذمت]] پیامبر گفت و به بچه‌های مکه می‌آموخت تا موقعی که پیامبر{{صل}} از جائی عبور می‌کرد با صدای بلند بخوانند. پیامبر در حالی که در «[[حجر]]» [[نماز]] می‌‌خواند او را نفرین کرد و گفت: «خدایا [[عمرو بن عاص]] مرا هجو کرده و من شاعر نیستم، تو او را به تعداد کلماتی که مرا هجو کرده، [[لعنت]] کن»<ref>{{متن حدیث|اللهم ان عمرو بن العاص هجانی و لست بشاعر، فالعنه بعدد ما هجانی}}ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۸۲.</ref>
و نیز او بود که اشعار فراوانی در [[مذمت]] پیامبر گفت و به بچه‌های مکه می‌آموخت تا موقعی که پیامبر{{صل}} از جائی عبور می‌کرد با صدای بلند بخوانند. پیامبر در حالی که در «[[حجر]]» [[نماز]] می‌‌خواند او را نفرین کرد و گفت: «خدایا [[عمرو بن عاص]] مرا هجو کرده و من شاعر نیستم، تو او را به تعداد کلماتی که مرا هجو کرده، [[لعنت]] کن»<ref>{{متن حدیث|اللهم ان عمرو بن العاص هجانی و لست بشاعر، فالعنه بعدد ما هجانی}}ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۸۲.</ref> و همو بود که از طرف قریش مأموریت یافت [[پادشاه]] [[حبشه]] را بر [[ضد]] [[مسلمانان]] [[مهاجر]] به آن [[کشور]] بشوراند.
 
و همو بود که از طرف قریش مأموریت یافت [[پادشاه]] [[حبشه]] را بر [[ضد]] [[مسلمانان]] [[مهاجر]] به آن [[کشور]] بشوراند.


[[امام]] با جمله: {{متن حدیث|أَنْ يَمْنَحَ اَلْقِرْمَ سُبَّتَهُ }} به جریانی اشاره کرده که بین او و عمرو بن عاص در [[صفین]] اتفاق افتاده چه اینکه عمرو بن عاص به هنگام [[جنگ]]، ناگهان با امام روبرو شد [[مشاهده]] کرد که الان ضربتی از [[امام]]{{ع}} به او خواهد رسید که به عمرش پایان خواهد داد، راهی جز این به خاطرش نرسید که خود را از مرکب به زیر افکند و عورت خویش را مکشوف سازد در این صورت امام{{ع}} به او کاری نخواهد داشت، چنین کرد و امام از او روی گردانید و این لکه [[ننگ]] برای همیشه در [[تاریخ]] [[زندگی]] او ثبت شد. {{متن حدیث|أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اَللَّعِبِ ذِكْرُ اَلْمَوْتِ}} «به [[خدا]] [[سوگند]] [[یاد مرگ]] مرا از [[بازی]] باز می‌دارد»
[[امام]] با جمله: {{متن حدیث|أَنْ يَمْنَحَ اَلْقِرْمَ سُبَّتَهُ}} به جریانی اشاره کرده که بین او و عمرو بن عاص در [[صفین]] اتفاق افتاده چه اینکه عمرو بن عاص به هنگام [[جنگ]]، ناگهان با امام روبرو شد [[مشاهده]] کرد که الان ضربتی از [[امام]]{{ع}} به او خواهد رسید که به عمرش پایان خواهد داد، راهی جز این به خاطرش نرسید که خود را از مرکب به زیر افکند و عورت خویش را مکشوف سازد در این صورت امام{{ع}} به او کاری نخواهد داشت، چنین کرد و امام از او روی گردانید و این لکه [[ننگ]] برای همیشه در [[تاریخ]] [[زندگی]] او ثبت شد. {{متن حدیث|أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اَللَّعِبِ ذِكْرُ اَلْمَوْتِ}} «به [[خدا]] [[سوگند]] [[یاد مرگ]] مرا از [[بازی]] باز می‌دارد»


[[ابن ابی الحدید]] در این باره فصلی گشوده و راجع به مزاح‌هائی که [[خلاف شرع]] نباشد، مطالبی آورده است. او درباره امام{{ع}} می‌گوید: اگر در تاریخ زندگی علی{{ع}} در [[زمان پیامبر]] تأمل کنیم می‌‌بینیم که علی{{ع}} [[اهل]] [[مزاح]] و [[شوخی]] نبوده و در کتب [[شیعه]] و [[سنی]] در این باره مطلبی ذکر نشده است. همچنین در [[زمان]] [[زمامداری]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] در کتاب‌های تاریخ از این مطلب سخنی به میان نیامده است بنابراین جائی برای سخن [[عمرو عاص]] باقی نمی‌ماند و شاید عمرو عاص این کلمه را از گفته «عمر» استفاده کرده در صورتی که منظور عمر این بوده که امام دارای [[اخلاقی]] نرم و طبعی انعطاف‌پذیر است نه اینکه او مزاح است. امام{{ع}} فراغتی نداشت تا اهل مزاح و شوخی باشد.
[[ابن ابی الحدید]] در این باره فصلی گشوده و راجع به مزاح‌هائی که [[خلاف شرع]] نباشد، مطالبی آورده است. او درباره امام{{ع}} می‌گوید: اگر در تاریخ زندگی علی{{ع}} در [[زمان پیامبر]] تأمل کنیم می‌‌بینیم که علی{{ع}} [[اهل]] [[مزاح]] و [[شوخی]] نبوده و در کتب [[شیعه]] و [[سنی]] در این باره مطلبی ذکر نشده است. همچنین در [[زمان]] [[زمامداری]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] در کتاب‌های تاریخ از این مطلب سخنی به میان نیامده است بنابراین جائی برای سخن [[عمرو عاص]] باقی نمی‌ماند و شاید عمرو عاص این کلمه را از گفته «عمر» استفاده کرده در صورتی که منظور عمر این بوده که امام دارای [[اخلاقی]] نرم و طبعی انعطاف‌پذیر است نه اینکه او مزاح است. امام{{ع}} فراغتی نداشت تا اهل مزاح و شوخی باشد.
۱۱۲٬۹۹۷

ویرایش