عمرو بن عاص در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
در گزارشهای [[تاریخی]] [[نقل]] است که در جریان [[صفین]] [[عمرو عاص]] پرچمی بهدست گرفته بود و رجز میخواند. در اینحال با [[امام]] روبهرو شد و [[امام]] به سوی وی شتافت و با نیزه خود او را از اسب به زیر انداخت. او با [[نیرنگ]] عورت خود را نمایان ساخت و [[امام]] از کشتن او صرفنظر کرد. [[امام علی]]{{ع}} در گفتاری به این موضوع و برخی از صفات ناشایست او اشاره میکند: "بدانید که بدترین گفتار [[دروغ]] است و او میگوید و [[دروغ]] میگوید، [[وعده]] میدهد و خلاف میکند، اگر چیزی از او خواهند، خست میورزد و اگر خود چیزی خواهد، به [[اصرار]] و [[سوگند]] میستاند و اگر پیمانی بندد، در آن [[خیانت]] کند و [[حق]] [[خویشاوندی]] به جای نیاورد. چون [[جنگ]] فرا رسد، به زبان، بسی [[امر و نهی]] کند تا خود را دلیر جلوه دهد و این تا زمانی است که شمشیرها از نیام برنیامده باشد و چون شمشیرها از نیام برآمد، بزرگترین [[نیرنگ]] او این است که عورت خود بگشاید"<ref>{{متن حدیث|أَمَا -وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ- إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ، وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ الْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ الَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَالْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِر وَ آمِر هُوَ، مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا! فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقَرْمَ [قوم] سُبَّتَهُ. أَمَا وَاللهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَ إِنَّهُ َيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الاْخِرَةِ؛ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْکِ الدِّينِ رَضِيخَةً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.</ref>. | در گزارشهای [[تاریخی]] [[نقل]] است که در جریان [[صفین]] [[عمرو عاص]] پرچمی بهدست گرفته بود و رجز میخواند. در اینحال با [[امام]] روبهرو شد و [[امام]] به سوی وی شتافت و با نیزه خود او را از اسب به زیر انداخت. او با [[نیرنگ]] عورت خود را نمایان ساخت و [[امام]] از کشتن او صرفنظر کرد. [[امام علی]]{{ع}} در گفتاری به این موضوع و برخی از صفات ناشایست او اشاره میکند: "بدانید که بدترین گفتار [[دروغ]] است و او میگوید و [[دروغ]] میگوید، [[وعده]] میدهد و خلاف میکند، اگر چیزی از او خواهند، خست میورزد و اگر خود چیزی خواهد، به [[اصرار]] و [[سوگند]] میستاند و اگر پیمانی بندد، در آن [[خیانت]] کند و [[حق]] [[خویشاوندی]] به جای نیاورد. چون [[جنگ]] فرا رسد، به زبان، بسی [[امر و نهی]] کند تا خود را دلیر جلوه دهد و این تا زمانی است که شمشیرها از نیام برنیامده باشد و چون شمشیرها از نیام برآمد، بزرگترین [[نیرنگ]] او این است که عورت خود بگشاید"<ref>{{متن حدیث|أَمَا -وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ- إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ، وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ الْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ الَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَالْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِر وَ آمِر هُوَ، مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا! فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقَرْمَ [قوم] سُبَّتَهُ. أَمَا وَاللهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَ إِنَّهُ َيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الاْخِرَةِ؛ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْکِ الدِّينِ رَضِيخَةً}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.</ref>. | ||
==[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[عمروعاص]]== | ==[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[عمروعاص]]== | ||
خط ۳۶: | خط ۳۳: | ||
[[ابن ابی الحدید]] میگوید: استاد ما [[ابوالقاسم بلخی]] میگفت: این سخن عمرو {{عربی|"دعني عنك"}} کنایه از [[الحاد]] او بلکه صریح در [[کفر]] او میباشد چون معنی جمله این است که: این حرف را کنار بگذار زیرا [[اعتقاد به آخرت]] اساسی ندارد و اینکه نباید، [[آخرت]] را به [[دنیا]] فروخت حرف است. | [[ابن ابی الحدید]] میگوید: استاد ما [[ابوالقاسم بلخی]] میگفت: این سخن عمرو {{عربی|"دعني عنك"}} کنایه از [[الحاد]] او بلکه صریح در [[کفر]] او میباشد چون معنی جمله این است که: این حرف را کنار بگذار زیرا [[اعتقاد به آخرت]] اساسی ندارد و اینکه نباید، [[آخرت]] را به [[دنیا]] فروخت حرف است. | ||
و نیز میفرمود: عمرو عاص همواره ملحد بوده و در الحاد و [[بیدینی]] او تردیدی نیست، و معاویه نیز مانند او بوده است: و [[شاهد]] آن همان داستان سری است که بین این دو انجام شد و [[اسلام]] را به [[بازی]] گرفتند. این وضع اینان کجا؟ و [[اخلاق]] علی{{ع}} و شدت علاقهاش به [[خدا]] کجا؟ با این حال آن دو از علی{{ع}} عیبجوئی میکردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱-۶۵.</ref>. | و نیز میفرمود: عمرو عاص همواره ملحد بوده و در الحاد و [[بیدینی]] او تردیدی نیست، و معاویه نیز مانند او بوده است: و [[شاهد]] آن همان داستان سری است که بین این دو انجام شد و [[اسلام]] را به [[بازی]] گرفتند. این وضع اینان کجا؟ و [[اخلاق]] علی{{ع}} و شدت علاقهاش به [[خدا]] کجا؟ با این حال آن دو از علی{{ع}} عیبجوئی میکردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۶۱-۶۵.</ref>.<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۵۵-۱۶۰.</ref> | ||
"شگفتا! از پسر [[زن]] بدنام در میان [[مردم]] [[شام]] نشر میدهد که من [[اهل]] [[مزاح]] هستم و مردی [[شوخ طبع]] که مردم را سرگرم [[شوخی]] میکند. حرفی نادرست گفته و سخنی به [[گناه]] انتشار داده است، [[آگاه]] باشید که بدترین گفتار [[دروغ]] است او سخن به دروغ میگوید و [[وعده]] میدهد و [[تخلف]] مینماید، درخواست میکند و [[اصرار]] میورزد، اگر از او چیزی درخواست شود [[بخل]] میکند به [[عهد]] و [[پیمان]] [[خیانت]] مینماید و پیوند [[خویشاوندی]] را قطع میکند، به هنگام [[نبرد]] سرو صدا راه میاندازد مادامی که شمشیرها به کار نیفتاده، پس آنگاه که شمشیرها از غلاف بیرون آمده [[جنگ]] شروع گردید، در این هنگام برای رهائی جانش [[بهترین]] و بزرگترین نقشهاش آن است که جامهاش را بالا زند و عورت خود را آشکار سازد آگاه باشید به [[خدا]] [[سوگند]]، [[یاد مرگ]] مرا از [[شوخی]] و [[سرگرمی]] باز میدارد ولی او را [[فراموشی]] [[آخرت]] از گفتن سخن [[حق]] باز داشته است، او حاضر نشد با [[معاویه]] [[بیعت]] کند جز اینکه از او مزدی بگیرد و در برابر از دست دادن دینش [[بهائی]] گرفت"<ref>{{متن حدیث|عَجَباً لاِبْنِ اَلنَّابِغَةِ يَزْعُمُ لِأَهْلِ اَلشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً وَ أَنِّي اِمْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً وَ نَطَقَ آثِماً أَمَا وَ شَرُّ اَلْقَوْلِ اَلْكَذِبُ إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ اَلْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ اَلْإِلَّ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ اَلْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَ آمِرٍ هُوَ مَا لَمْ تَأْخُذِ اَلسُّيُوفُ مَآخِذَهَا فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ اَلْقِرْمَ سُبَّتَهُ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اَللَّعِبِ ذِكْرُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّهُ لَيَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ اَلْحَقِّ نِسْيَانُ اَلْآخِرَةِ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْكِ اَلدِّينِ رَضِيخَةً}}؛ نهج البلاغه، کلام ۸۴.</ref>. | ===توبیخ و [[سرزنش]] [[عمرو بن عاص]] === | ||
"شگفتا! از پسر [[زن]] بدنام در میان [[مردم]] [[شام]] نشر میدهد که من [[اهل]] [[مزاح]] هستم و مردی [[شوخ طبع]] که مردم را سرگرم [[شوخی]] میکند. حرفی نادرست گفته و سخنی به [[گناه]] انتشار داده است، [[آگاه]] باشید که بدترین گفتار [[دروغ]] است او سخن به دروغ میگوید و [[وعده]] میدهد و [[تخلف]] مینماید، درخواست میکند و [[اصرار]] میورزد، اگر از او چیزی درخواست شود [[بخل]] میکند به [[عهد]] و [[پیمان]] [[خیانت]] مینماید و پیوند [[خویشاوندی]] را قطع میکند، به هنگام [[نبرد]] سرو صدا راه میاندازد مادامی که شمشیرها به کار نیفتاده، پس آنگاه که شمشیرها از غلاف بیرون آمده [[جنگ]] شروع گردید، در این هنگام برای رهائی جانش [[بهترین]] و بزرگترین نقشهاش آن است که جامهاش را بالا زند و عورت خود را آشکار سازد آگاه باشید به [[خدا]] [[سوگند]]، [[یاد مرگ]] مرا از [[شوخی]] و [[سرگرمی]] باز میدارد ولی او را [[فراموشی]] [[آخرت]] از گفتن سخن [[حق]] باز داشته است، او حاضر نشد با [[معاویه]] [[بیعت]] کند جز اینکه از او مزدی بگیرد و در برابر از دست دادن دینش [[بهائی]] گرفت"<ref>{{متن حدیث|عَجَباً لاِبْنِ اَلنَّابِغَةِ يَزْعُمُ لِأَهْلِ اَلشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً وَ أَنِّي اِمْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً وَ نَطَقَ آثِماً أَمَا وَ شَرُّ اَلْقَوْلِ اَلْكَذِبُ إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ اَلْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ اَلْإِلَّ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ اَلْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَ آمِرٍ هُوَ مَا لَمْ تَأْخُذِ اَلسُّيُوفُ مَآخِذَهَا فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ اَلْقِرْمَ سُبَّتَهُ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّي لَيَمْنَعُنِي مِنَ اَللَّعِبِ ذِكْرُ اَلْمَوْتِ وَ إِنَّهُ لَيَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ اَلْحَقِّ نِسْيَانُ اَلْآخِرَةِ إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْكِ اَلدِّينِ رَضِيخَةً}}؛ نهج البلاغه، کلام ۸۴.</ref>.<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۵۵-۱۶۰.</ref> | |||
===مفاخ [[عمرو بن عاص]]=== | |||
[[ابن ابی الحدید]] میگوید: «[[زمخشری]]» در کتاب «[[ربیع الابرار (کتاب)|ربیع الابرار]]» مینویسد: مادر [[عمروعاص]] «[[نابغه]]» نام داشت وی اسیری بود که «[[عبدالله بن جدعان]]» او را در [[مکه]] خریده بود. او زنی [[آلوده]] و [[بیباک]] و بیپروا بود، عبدالله وی را [[آزاد]] ساخت. [[ابولهب]]، [[امیه بن خلف]]، [[هشام بن مغیره]]، [[ابوسفیان]] و [[عاص بن وائل]] با او آمیزش کردند [[عمرو]] از او متولد شد و هر کدام از این چند نفر مدعی بودند که عمرو فرزند او است ولی مادرش با اینکه عمرو به ابوسفیان از همه شبیهتر بود، گفت: عمرو فرزند عاص است و این به خاطر کمکهای [[مالی]] بود که عاص به او مینمود، ابوسفیان همواره میگفت: من تردید ندارم که عمرو [[فرزند من]] است زیرا از نطفه من منعقد گردیده است!<ref>به نقل ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۸۳.</ref> | [[ابن ابی الحدید]] میگوید: «[[زمخشری]]» در کتاب «[[ربیع الابرار (کتاب)|ربیع الابرار]]» مینویسد: مادر [[عمروعاص]] «[[نابغه]]» نام داشت وی اسیری بود که «[[عبدالله بن جدعان]]» او را در [[مکه]] خریده بود. او زنی [[آلوده]] و [[بیباک]] و بیپروا بود، عبدالله وی را [[آزاد]] ساخت. [[ابولهب]]، [[امیه بن خلف]]، [[هشام بن مغیره]]، [[ابوسفیان]] و [[عاص بن وائل]] با او آمیزش کردند [[عمرو]] از او متولد شد و هر کدام از این چند نفر مدعی بودند که عمرو فرزند او است ولی مادرش با اینکه عمرو به ابوسفیان از همه شبیهتر بود، گفت: عمرو فرزند عاص است و این به خاطر کمکهای [[مالی]] بود که عاص به او مینمود، ابوسفیان همواره میگفت: من تردید ندارم که عمرو [[فرزند من]] است زیرا از نطفه من منعقد گردیده است!<ref>به نقل ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۸۳.</ref> | ||
خط ۵۸: | خط ۵۳: | ||
[[ابن ابی الحدید]] در این باره فصلی گشوده و راجع به مزاحهائی که [[خلاف شرع]] نباشد، مطالبی آورده است. او درباره امام{{ع}} میگوید: اگر در تاریخ زندگی علی{{ع}} در [[زمان پیامبر]] تأمل کنیم میبینیم که علی{{ع}} [[اهل]] [[مزاح]] و [[شوخی]] نبوده و در کتب [[شیعه]] و [[سنی]] در این باره مطلبی ذکر نشده است. همچنین در [[زمان]] [[زمامداری]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] در کتابهای تاریخ از این مطلب سخنی به میان نیامده است بنابراین جائی برای سخن [[عمرو عاص]] باقی نمیماند و شاید عمرو عاص این کلمه را از گفته «عمر» استفاده کرده در صورتی که منظور عمر این بوده که امام دارای [[اخلاقی]] نرم و طبعی انعطافپذیر است نه اینکه او مزاح است. امام{{ع}} فراغتی نداشت تا اهل مزاح و شوخی باشد. | [[ابن ابی الحدید]] در این باره فصلی گشوده و راجع به مزاحهائی که [[خلاف شرع]] نباشد، مطالبی آورده است. او درباره امام{{ع}} میگوید: اگر در تاریخ زندگی علی{{ع}} در [[زمان پیامبر]] تأمل کنیم میبینیم که علی{{ع}} [[اهل]] [[مزاح]] و [[شوخی]] نبوده و در کتب [[شیعه]] و [[سنی]] در این باره مطلبی ذکر نشده است. همچنین در [[زمان]] [[زمامداری]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] در کتابهای تاریخ از این مطلب سخنی به میان نیامده است بنابراین جائی برای سخن [[عمرو عاص]] باقی نمیماند و شاید عمرو عاص این کلمه را از گفته «عمر» استفاده کرده در صورتی که منظور عمر این بوده که امام دارای [[اخلاقی]] نرم و طبعی انعطافپذیر است نه اینکه او مزاح است. امام{{ع}} فراغتی نداشت تا اهل مزاح و شوخی باشد. | ||
آنها با آن [[دشمنی]] اگر در امام{{ع}} [[عیب]] پیدا میکردند، اشاعه میدادند وانگهی این خود [[مدح]] امام است نه [[ذم]] او. و اگر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سخت [[کوشش]] میکرد که دشمنانش ندانسته به مدح او بپردازند راهی بهتر از این یافت نمیشد و در [[حقیقت]] آنها با عیبجوئی [[منزلت]] و [[مقام امام]]{{ع}} را بالا بردند آری امام ذوقی لطیف و اخلاقی نرم و ملایم و چهره بشاش و سخنی [[نیکو]] و قیافهای گشاده داشت و این از [[فضائل]] و خصائص او بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۲۸ به بعد.</ref>. | آنها با آن [[دشمنی]] اگر در امام{{ع}} [[عیب]] پیدا میکردند، اشاعه میدادند وانگهی این خود [[مدح]] امام است نه [[ذم]] او. و اگر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سخت [[کوشش]] میکرد که دشمنانش ندانسته به مدح او بپردازند راهی بهتر از این یافت نمیشد و در [[حقیقت]] آنها با عیبجوئی [[منزلت]] و [[مقام امام]]{{ع}} را بالا بردند آری امام ذوقی لطیف و اخلاقی نرم و ملایم و چهره بشاش و سخنی [[نیکو]] و قیافهای گشاده داشت و این از [[فضائل]] و خصائص او بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۲۸ به بعد.</ref>.<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۵۵-۱۶۰.</ref> | ||
===[[نامه]] دیگر امام{{ع}} به عمرو عاص=== | |||
"تو [[دین]] خود را تابع کسی قرار دادهای که [[گمراهی]] و ضلالتش آشکار است و پردهاش دریده! افراد با [[شخصیت]] و بزرگوار در [[همنشینی]] با او لکه دار میشوند، و [[انسان]] [[حلیم]] و [[عاقل]] با [[معاشرت]] با او به [[سفاهت]] و [[نادانی]] میگرایند. تو گام به جای قدم او گذاشتی، و [[بخشش]] او را خواستار گردیدی، همچون سگی که به دنبال شیری برود، به چنگال او متکی شده و [[منتظر]] قسمتهای اضافی شکارش باشد که به سوی او اندازد (تو با این کار) [[دنیا]] و [[آخرت]] خود را تباه کردهای! در حالی که اگر به [[حق]] میپیوستی آنچه میخواستی به آن میرسیدی. (زیرا که [[استعداد]] آن را داری) پس (اکنون که از حق روگردانده در گمراهی افتادی) اگر [[خدا]] مرا بر تو و پسر [[ابوسفیان]] مسلط ساخت [[کیفر]] آنچه انجام داده [[اید]] به شما خواهد داد، اما اگر حوادث به صورتی در آمد که من آن [[قدرت]] را نیافتم و شما باقی ماندید آنچه در پیش دارید و در سرای آخرت برای شما مهیا شده بدتر است"<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا اِمْرِئٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ مَهْتُوكٍ سِتْرُهُ يَشِينُ اَلْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ وَ يُسَفِّهُ اَلْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ فَاتَّبَعْتَ أَثَرَهُ وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ اِتِّبَاعَ اَلْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ يَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاكَ وَ آخِرَتَكَ! وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ. فَإِنْ يُمَكِّنِّي اَللَّهُ مِنْكَ وَ مِنِ اِبْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتُمَا وَ إِنْ تُعْجِزَا وَ تَبْقَيَا فَمَا أَمَامَكُمَا شَرٌّ لَكُمَا وَ اَلسَّلاَمُ}}نهج البلاغه، نامه ۳۹.</ref>.<ref> [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۵۵-۱۶۰.</ref> | |||
==عاقبت [[عمروعاص]]== | |||
در سال ۳۸ [[هجری]]، [[معاویه]]، [[عمرو عاص]] را بهسوی [[مصر]] فرستاد تا با [[کارگزار]] [[امام]]، [[محمد بن ابیبکر]]، بجنگد. وی نیز [[محمد بن ابیبکر]] را به طرز فجیعی به [[قتل]] رساند و بر [[سرزمین]] [[مصر]]، آرزوی دیرینه خویش، [[دست]] یافت. وی تا پایان [[عمر]] در آن [[سرزمین]] [[حکومت]] کرد. سرانجام در سال ۴۲ [[هجری]] [[وفات]] یافت. [[امام علی]]{{ع}} در نامهای به او، وضع و [[عاقبت]] شوم او را برایش تشریح میکند<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۹.</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۹۱-۵۹۲.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |