بدن مثالی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*"[[نفس]]" در مراحل ابتدایی خود و به [[دلیل]] نزدیکی و همسوییای که با [[طبیعت]] [[بدن]] دارد، خود نوعی [[طبیعت]] است، یعنی [[احکام]] [[طبیعت]] (طول و عرض و عمق) را داراست. این همان است که به آن "[[بدن]] مثالی" یا "برزخی" میگوییم. واقعاً [[بدن]] برزخی مشابه این [[بدن]] است. در این مرحله، [[نفس]] واقعاً از مراتب این [[بدن]] است. آن [[بدن]] و آن [[طبیعت]] جزء جوهر [[نفس]] است و از [[نفس]] جداشدنی نیست. این [[طبیعت]] که در مراحل اول برای [[نفس]] ماده بوده است، در مراحل آخر که این تبدلات پیدا میشود، تدریجاً به صورت امری عارضی برای [[نفس]] در میآید؛ زیرا [[بدن]] در یک حال باقی نیست و دائماً در حال تغییر است؛ یعنی [[بدن]] در مراحل بعد [[حکم]] فضولات [[بدن]]، مانند مو و ناخن را پیدا میکند که در اصل جزء [[بدن]] بودهاند، یا مانند چرکها که در اصل همان پوست است که سلولهای زندهای بودند، ولی بعدها به صورت امور زاید در میآیند. اینها در یک مرحله جزء [[بدن]] و ماده [[نفس]] و با آن متحد بودند؛ ولی در مراحل بعد به صورت فضولات در میآیند. ایشان میگویند این [[بدن]] طبیعی که از عناصر تشکیل شده است، تدریجاً به صورت امری در میآید که از جنبه ارتباط با [[نفس]]، [[حکم]] فضولات را پیدا میکند، یعنی جداشدنش از [[نفس]]، مثل جدا شدن فضولات دیگر است که جدا شدنشان در عین این است که [[بدن]] موجود میباشد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۵۳-۵۴.</ref>. | *"[[نفس]]" در مراحل ابتدایی خود و به [[دلیل]] نزدیکی و همسوییای که با [[طبیعت]] [[بدن]] دارد، خود نوعی [[طبیعت]] است، یعنی [[احکام]] [[طبیعت]] (طول و عرض و عمق) را داراست. این همان است که به آن "[[بدن]] مثالی" یا "برزخی" میگوییم. واقعاً [[بدن]] برزخی مشابه این [[بدن]] است. در این مرحله، [[نفس]] واقعاً از مراتب این [[بدن]] است. آن [[بدن]] و آن [[طبیعت]] جزء جوهر [[نفس]] است و از [[نفس]] جداشدنی نیست. این [[طبیعت]] که در مراحل اول برای [[نفس]] ماده بوده است، در مراحل آخر که این تبدلات پیدا میشود، تدریجاً به صورت امری عارضی برای [[نفس]] در میآید؛ زیرا [[بدن]] در یک حال باقی نیست و دائماً در حال تغییر است؛ یعنی [[بدن]] در مراحل بعد [[حکم]] فضولات [[بدن]]، مانند مو و ناخن را پیدا میکند که در اصل جزء [[بدن]] بودهاند، یا مانند چرکها که در اصل همان پوست است که سلولهای زندهای بودند، ولی بعدها به صورت امور زاید در میآیند. اینها در یک مرحله جزء [[بدن]] و ماده [[نفس]] و با آن متحد بودند؛ ولی در مراحل بعد به صورت فضولات در میآیند. ایشان میگویند این [[بدن]] طبیعی که از عناصر تشکیل شده است، تدریجاً به صورت امری در میآید که از جنبه ارتباط با [[نفس]]، [[حکم]] فضولات را پیدا میکند، یعنی جداشدنش از [[نفس]]، مثل جدا شدن فضولات دیگر است که جدا شدنشان در عین این است که [[بدن]] موجود میباشد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۵۳-۵۴.</ref>. | ||
*[[ملاصدرا]] [[معتقد]] است: "[[نفس]] دارای دو [[طبیعت]] است و این دو با هم به نوعی [[اختلاف]] عددی دارند. از این دو [[طبیعت]]، یکی با میل خود مقهور [[نفس]] است و در آن هیچ جنبه اکراه وجود ندارد؛ چون منبعث از ذات [[نفس]] است؛ یعنی قوهای است که از ذات [[نفس]] جوشیده و به وجود آمده است و جزء [[نفس]] است، در عین اینکه [[طبیعت]] است". [[طبیعت]] دیگری هست که [[اطاعت]] آن از [[نفس]]، از روی اکراه است؛ یعنی همان حالت نیمه اکراه و نیمه [[اجبار]]. در [[حقیقت]]، امری است که مسخر بودن آن به واسطه اتصال با [[نفس]] است و مادام که این اتصال محفوظ است، چون [[وحدت]] ذاتی با [[نفس]] دارد؛ [[مطیع]] است. هرگاه این اتصال برداشته شود، فوراً به حالت اولیه برمیگردد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۵۴.</ref>. | * [[ملاصدرا]] [[معتقد]] است: "[[نفس]] دارای دو [[طبیعت]] است و این دو با هم به نوعی [[اختلاف]] عددی دارند. از این دو [[طبیعت]]، یکی با میل خود مقهور [[نفس]] است و در آن هیچ جنبه اکراه وجود ندارد؛ چون منبعث از ذات [[نفس]] است؛ یعنی قوهای است که از ذات [[نفس]] جوشیده و به وجود آمده است و جزء [[نفس]] است، در عین اینکه [[طبیعت]] است". [[طبیعت]] دیگری هست که [[اطاعت]] آن از [[نفس]]، از روی اکراه است؛ یعنی همان حالت نیمه اکراه و نیمه [[اجبار]]. در [[حقیقت]]، امری است که مسخر بودن آن به واسطه اتصال با [[نفس]] است و مادام که این اتصال محفوظ است، چون [[وحدت]] ذاتی با [[نفس]] دارد؛ [[مطیع]] است. هرگاه این اتصال برداشته شود، فوراً به حالت اولیه برمیگردد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۵۴.</ref>. | ||
*این مطلب، بنا بر همان مبنای حرکت جوهریه میباشد؛ یعنی ایشان به [[دلیل]] قائل بودن به حرکت جوهریه، قائل به دو [[طبیعت]] است؛ مثلاً در ابتدا جنین [[انسان]]، یک [[طبیعت]] محض است، مثل همه طبایع عادی عالم که یک مرکب صددرصد طبیعی است، ولی تدریجاً، صورت و [[قوه]] جوهری همان [[طبیعت]]، [[تکامل]] پیدا میکند. در واقع، به مرور زمان از همین [[طبیعت]] که برای [[نفس]] به منزله ماده است، [[نفس]] پیدا میشود و [[تکامل]] پیدا میکند. به این معنی که این مرتبهای که مرتبه اول [[نفس]] است و خود آن برای مرتبه طبیعی صورت است، در مراتب بعد برای مراتب عالیتر [[نفس]]، ماده میشود. [[طبیعت]]، آنجا که به [[نفس]] متحول میشود ([[نفس]] به [[عقیده]] ایشان جسمانی الحدوث و [[روحانی]] البقاست)، این چنین نیست که یک امر مادی محض و یک امر مجرد مجرد وجود داشته باشد، بلکه یک واقعیت متصل است و به یک معنی، مادی و مجرد با هم مخلوط هستند؛ یعنی مراتب یک شیء تدریجاً از [[مادیت]] به تجرد میرسد<ref>مطهری، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، ج۲، ص۶۷ - ۶۵.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۵۴.</ref>. | *این مطلب، بنا بر همان مبنای حرکت جوهریه میباشد؛ یعنی ایشان به [[دلیل]] قائل بودن به حرکت جوهریه، قائل به دو [[طبیعت]] است؛ مثلاً در ابتدا جنین [[انسان]]، یک [[طبیعت]] محض است، مثل همه طبایع عادی عالم که یک مرکب صددرصد طبیعی است، ولی تدریجاً، صورت و [[قوه]] جوهری همان [[طبیعت]]، [[تکامل]] پیدا میکند. در واقع، به مرور زمان از همین [[طبیعت]] که برای [[نفس]] به منزله ماده است، [[نفس]] پیدا میشود و [[تکامل]] پیدا میکند. به این معنی که این مرتبهای که مرتبه اول [[نفس]] است و خود آن برای مرتبه طبیعی صورت است، در مراتب بعد برای مراتب عالیتر [[نفس]]، ماده میشود. [[طبیعت]]، آنجا که به [[نفس]] متحول میشود ([[نفس]] به [[عقیده]] ایشان جسمانی الحدوث و [[روحانی]] البقاست)، این چنین نیست که یک امر مادی محض و یک امر مجرد مجرد وجود داشته باشد، بلکه یک واقعیت متصل است و به یک معنی، مادی و مجرد با هم مخلوط هستند؛ یعنی مراتب یک شیء تدریجاً از [[مادیت]] به تجرد میرسد<ref>مطهری، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی، ج۲، ص۶۷ - ۶۵.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۵۴.</ref>. | ||