پیام‌های تاریخی عاشورا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اتمام حجت

در نهضت عاشورا امام حسین (ع) و یارانش پیش از آن‌که جنگ در گیرد و دست دشمن به خون پاک آنان آلوده شود اتمام حجت می‌کردند و با آیات بینات راه صحیح و حق را به آنها نشان می‌دادند تا مبادا کسی از روی جهالت خود را دچار عذاب الهی کند.

در روز عاشورا حضرت ضمن خطبه‌ای که ایراد کرده این‌گونه فرمود: «به نسبت و تبار من بنگرید؛ آن‌گاه به وجدان خویش باز گردید و خود را سرزنش کنید، ببینید آیا کشتن من و هتک حرمتم برای شما رواست؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا من پسر وصی و عموزاده پیامبر نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا و جعفر طیار عموی من نیستند؟ آیا این سخن پیامبر به گوشتان نرسیده که فرمود: این دو [حسن و حسین] سرور جوانان بهشتند؟... آنچه می‌گویم حق است و تاکنون دروغی نگفته‌ام. اگر می‌پندارید دروغ می‌گویم از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل ساعدی، زید بن أرقم و أنس بن مالک بپرسید که می‌گویند این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده‌اند. آیا این کافی نیست که دست به کشتنم نیالایید؟»[۱].[۲]

افشاگری

در حادثه کربلا یکی از رسالت‌های بازماندگان حادثه افشاگری علیه دشمن بود و ضربه زدن به رژیم اموی از طریق تبیین آنچه در کربلا گذشت. نقش امام سجاد (ع) و حضرت زینب در این میان حائز اهمیت بود.

امام در نطقی که در کوفه داشت، در حضور انبوه مردم این‌گونه خود را معرفی کرد: «ای مردم! هرکس مرا می‌شناسد، که شناخته است و هر کس مرا نمی‌شناسد، من علی بن الحسین هستم، پسر آن‌که حرمتش را زیر پا نهادند و نعمت را از او سلب کردند، مالش را به غارت بردند، خانواده‌اش را به اسارت گرفتند، من پسر کسی هستم که بی‌گناه او را در کنار شط فرات سر بریدند»[۳].

و نیز حضرت، در خطابه‌ای که در کاخ یزید ایراد کرد اوصاف و فضائل پدرش و جدش و همه خدمت‌ها و فضیلت‌های دودمان خود را برشمرد تا آنجا که صدای ضجه و گریه همه بلند شد و یزید برای جلوگیری از رسوایی بیشتر و بیم بروز فتنه به مؤذن گفت اذان بگوید تا شاید فضای جلسه عوض شود، ولی حضرت از فرازهای اذان هم در معرفی خود و رسوا ساختن یزید استفاده کرد[۴].

سخنرانی‌های حضرت زینب (س) و حضرت ام‌کلثوم (س) نیز همین محتوا و جهت‌گیری را داشت[۵].

ریشه عاشورا در سقیفه

عاشورا در واقع تجلی نهایت دشمنی‌های امویان با اهل بیت عصمت و طهارت بود که با هم‌دستی همه عوامل پیدا و پنهان شکل گرفت، اگر وصیت پیامبر (ص) درباره سرنوشت مسلمین پس از خودش عمل می‌شد و ولایت حاکمیت می‌یافت. آن بدعت‌ها، رجعت‌ها و شعله‌ور شدن آتش کینه و عداوت بازماندگان احزاب شرک و ضربه خوردگان از تیغ اسلام بروز نمی‌یافت، شهادت امام (ع) و یارانش در عاشورا برگی دیگر از آن ستم نخستین بود، تیری که روز عاشورا بر قلب حسین (ع) نشست و خون حضرت را بر زمین ریخت، در واقع در روز سقیفه رها شده بود و در عاشورا به هدف نشست!

این که یزید پس از کشتن امام (ع) مغرورانه می‌گفت: کاش اجدادم و نیاکانم بودند و شاهد این انتقام‌گیری بودند[۶]، نشانه دیگری از همین کینه دیرینه است.

همچنین این که ابن زیاد در کوفه بر سر مبارک سیدالشهدا (ع) جسارت می‌کرد و با چوبی که در دست داشته بر لب‌های حضرت می‌زد و می‌گفت: «يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ»[۷] باز هم نشان‌دهنده ریشه داشتن کربلا در سقیفه است[۸].

عبرت‌آموزی

حادثه کربلا، یکی از خودت الهام‌بخش و عبرت‌آموز است در عین حال که برای همه حق‌جویان و عدالت‌خواهان و مبارزان راه حق و آزادی یکی از غنی‌ترین منابع الهام‌بخش است، از نگاه دیگر، یکی از تلخ‌ترین حوادث و دردناک‌ترین فجایعی است که در تاریخ اسلام به دست امت پیامبر پدید آمد و جا دارد دقیقاً مطالعه و عوامل بروز این حادثه تلخ ریشه‌یابی شود.

مقام معظم رهبری فرموده‌اند: «ملت اسلام جا دارد فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر کار کشور اسلامی به جایی رسید که همین مردم مسلمان از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی‌شان قاری‌شان گرفته تا اجانب و اوباش در کوفه و کربلا جمع شدند و جگرگوشه همین پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند! خوب، باید آدم به فکر فرو رود که چرا این طوری شد؟... کار به جایی برسد که جلوی چشم مردم حرم پیامبر را بیاورند توی کوچه و بازار به آنها تهمت خارجی بزنند»[۹].

منابع

پانویس